من ادم مضحکی ام حالا دیگر به من می گویند دیوانه.این خودش نوعی ترفیع به حساب میاید به شرط اینکه باز هم نگویند من همان ادم مضحک همیشگی ام اما من دیگر ناراحت نمیشوم حتی وقتی به من میخندند همه ی شان برایم عزیزند ... اصلا، به دلیلی برایم بسیار عزیز تر میشوند اگر موقع نگاه کردن به آن ها اینقدر غمگین نمیشدم، ممکن بود من هم همراه شان بخندم البته نه به خودم ، بلکه چون دوست شان دارم. برای این غمگین میشوم که حقیقت را نمیدانند در حالی که من میدانم. خدایا، چه قدر سخت است آدم تنها کسی باشد که حقیقت را میداند! ولی نخواهند فهمید. نه، نخواهند فهمید.
▫️کتاب: رویای آدم مضحک
▫️نویسنده: #فئودور_داستایفسکی
▫️ترجمه: رضا رضایی / نشر ماهی
▫️کتاب: رویای آدم مضحک
▫️نویسنده: #فئودور_داستایفسکی
▫️ترجمه: رضا رضایی / نشر ماهی
در یک روز، در یک ساعت، همه چیز ممکن است درست شود! نکته اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید. این نکته ی اصلی است، این همه چیز است
#فئودور_داستایفسکی
#فئودور_داستایفسکی
هر چقدر یک انسان بدبخت تر باشد
و یا هر چقدر یک ملت فقیرتر و تو سری خور تر،
به همان اندازه امیدوارتر است
ڪه در بهشت جزا و پاداش بیابد!
#فئودور_داستایفسکی
L
و یا هر چقدر یک ملت فقیرتر و تو سری خور تر،
به همان اندازه امیدوارتر است
ڪه در بهشت جزا و پاداش بیابد!
#فئودور_داستایفسکی
L
🕊
📙: White Nights
✍🏻 : #Fyodor_Dostoyevsky
#کتاب_نوشته
#پیشنهاد_کتاب
آدمِ رویایی، خاکسترِ رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقه ی کوچکی پیدا کند و فوتش کند تا دوباره آتش، جان بگیرد، تا این آتشِ احیا شده، قلبِ سرمازده ی او را گرم کند و همه ی آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند ...
آدم خود را فریب میدهد و ناخواسته از بیرون یقین مییابد که عشقی راستین و اصیل روح را میانگیزد و دل را میافروزد، ناخواسته باور میکند که در رؤیاهای ناملموسش چیزی زنده و ملموس نهفته است. وای چه فریبی! مثلاً عشق با همه وجد بیزوالش، با همه رنجهای جانکاهش، در دل او راه یافته است ...
✍🏻: #فئودور_داستایفسکی
📙: #شبهای_روشن
🔁: #سروش_حبیبی
🏷: نشر #ماهی
#درباره_ی_کتاب
📌 کتاب «شبهای روشن» نوشته #فئودور_داستایوفسکی (۱۸۸۱- ۱۸۲۱) نویسنده مشهور و تاثیرگذار روسیه است. داستایوفسکی روایتگر سرگذشت مردمان عصیانزده است. او در آثار خود، شخصیتهایی را به تصویر میکشد که زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود اعمال شنیعشان را توجیه می کنند.
به همین خاطر آثار این نویسنده با وجود گذر سالیان، همچنان با چالشهای زمانه ما، مثل تمامیتخواهی، ترور و قدرتطلبی حاکمان تناسب دارد.
📌 شب های روشن شرح اشتیاق جوانی رؤیا پرداز است که زندگی را در تنهایی به سر میکند و به دنبال گمشده ای که با او همزبانی کند، هر سو می رود. تا عاقبت در کنار آبراه با دوشیزه ای گریان، که او نیز عاشقی شیدا و تنهاست، آشنا میشود و خیال میکند که ایام تنهایی اش به سر آمده. در گفته های جوان، که شرح رؤیاهای شبانه اوست، صدای خود نویسنده محسوس است. از این روست که داستان به زبان اول شخص نوشته شده و رنگ حدیث نفس دارد.
📌 نام این کتاب تضاد جالبى از تاریکى و روشنایى است اما تعابیر جالب ترى نیز در دل آن نهفته است. اول اینکه در تابستان سن پترزبورگ شب تا صبح هوا روشن مى ماند و این پدیده را شب سفید مى نامند و به تعبیرى دیگر شب بى خوابى هم هست.
📌 داستان شب های روشن، داستانی است از روزگار جوانی نویسنده بزرگ روس که خارج از روال همیشگی کارهای او نوشته شده است؛ به دور از سایه سنگین تباهی که بر بیشتر نوشتههای بعدی اش حرف اول را میزند، به دور از دغدغههای اجتماعی یا به میان کشیدن پای گروههای اجتماعی و سیاسی و روشنفکران و … داستانی درباه ی عشق و طبیعت انسانی؛ داستانی درباره جوهره حقیقی رمانهای بزرگ داستایوسکی بدون پیرایههایی که نویسنده بعدها به آنها افزود.
📙: White Nights
✍🏻 : #Fyodor_Dostoyevsky
#کتاب_نوشته
#پیشنهاد_کتاب
آدمِ رویایی، خاکسترِ رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقه ی کوچکی پیدا کند و فوتش کند تا دوباره آتش، جان بگیرد، تا این آتشِ احیا شده، قلبِ سرمازده ی او را گرم کند و همه ی آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند ...
آدم خود را فریب میدهد و ناخواسته از بیرون یقین مییابد که عشقی راستین و اصیل روح را میانگیزد و دل را میافروزد، ناخواسته باور میکند که در رؤیاهای ناملموسش چیزی زنده و ملموس نهفته است. وای چه فریبی! مثلاً عشق با همه وجد بیزوالش، با همه رنجهای جانکاهش، در دل او راه یافته است ...
✍🏻: #فئودور_داستایفسکی
📙: #شبهای_روشن
🔁: #سروش_حبیبی
🏷: نشر #ماهی
#درباره_ی_کتاب
📌 کتاب «شبهای روشن» نوشته #فئودور_داستایوفسکی (۱۸۸۱- ۱۸۲۱) نویسنده مشهور و تاثیرگذار روسیه است. داستایوفسکی روایتگر سرگذشت مردمان عصیانزده است. او در آثار خود، شخصیتهایی را به تصویر میکشد که زیر لوای مرام و اعتقادات ایدئولوژیک خود اعمال شنیعشان را توجیه می کنند.
به همین خاطر آثار این نویسنده با وجود گذر سالیان، همچنان با چالشهای زمانه ما، مثل تمامیتخواهی، ترور و قدرتطلبی حاکمان تناسب دارد.
📌 شب های روشن شرح اشتیاق جوانی رؤیا پرداز است که زندگی را در تنهایی به سر میکند و به دنبال گمشده ای که با او همزبانی کند، هر سو می رود. تا عاقبت در کنار آبراه با دوشیزه ای گریان، که او نیز عاشقی شیدا و تنهاست، آشنا میشود و خیال میکند که ایام تنهایی اش به سر آمده. در گفته های جوان، که شرح رؤیاهای شبانه اوست، صدای خود نویسنده محسوس است. از این روست که داستان به زبان اول شخص نوشته شده و رنگ حدیث نفس دارد.
📌 نام این کتاب تضاد جالبى از تاریکى و روشنایى است اما تعابیر جالب ترى نیز در دل آن نهفته است. اول اینکه در تابستان سن پترزبورگ شب تا صبح هوا روشن مى ماند و این پدیده را شب سفید مى نامند و به تعبیرى دیگر شب بى خوابى هم هست.
📌 داستان شب های روشن، داستانی است از روزگار جوانی نویسنده بزرگ روس که خارج از روال همیشگی کارهای او نوشته شده است؛ به دور از سایه سنگین تباهی که بر بیشتر نوشتههای بعدی اش حرف اول را میزند، به دور از دغدغههای اجتماعی یا به میان کشیدن پای گروههای اجتماعی و سیاسی و روشنفکران و … داستانی درباه ی عشق و طبیعت انسانی؛ داستانی درباره جوهره حقیقی رمانهای بزرگ داستایوسکی بدون پیرایههایی که نویسنده بعدها به آنها افزود.
وای از زن عاشق !
حتی گناهان و زشتی های
معشوقش را می پرستد !
تا حدی که خود مرد هم نمیتواند
جنایاتش را آنگونه که زنی عاشق
برایش تبرئه میکند،تبرئه کند!
#فئودور_داستایفسکی
@parnian_khyial
حتی گناهان و زشتی های
معشوقش را می پرستد !
تا حدی که خود مرد هم نمیتواند
جنایاتش را آنگونه که زنی عاشق
برایش تبرئه میکند،تبرئه کند!
#فئودور_داستایفسکی
@parnian_khyial
برای فریب دادنِ مردم هیچ نقشی زیرکانهتر از نقش طبیعیِ خود آدم نیست ، زیرا هیچکس باور نمیکند که کسی پیدا شود که نقابی بر چهره نداشته باشد .
شیاطین | #فئودور_داستایفسکی
برای فریب دادنِ مردم هیچ نقشی زیرکانهتر از نقش طبیعیِ خود آدم نیست ، زیرا هیچکس باور نمیکند که کسی پیدا شود که نقابی بر چهره نداشته باشد .
شیاطین | #فئودور_داستایفسکی
■ در جامعه ای که قامتِ تفکر
و همتِ مردم کوتاه باشد،
سقفِ آزادی هم به همان نسبت
کوتاه می شود... !
👤 #فئودور_داستایفسکی
و همتِ مردم کوتاه باشد،
سقفِ آزادی هم به همان نسبت
کوتاه می شود... !
👤 #فئودور_داستایفسکی
@flaskaa
_به من گفت که امروز ازدست تو غصه خورده.
_وقتی می رفت، بوسیدمش. ازاو معذرت خواهی نکردم.
_چرا؟
_پسرجان، خدا نکند یک وقت بخواهی بخاطر اشتباه از زنی که دوست می داری معذرت بخواهی. به خصوص از کسی که دوستش می داری، حالا هرچقدر هم اشتباهت بزرگ باشد. چون زن - فقط شیطان سر از کار زن درمی آورد - بااین حال دربارهی آنان چیزی می دانم. حالا بیا به یک زن اقرار کن اشتباه کرده ای، بگو «متاسفم، مرا ببخش» آنوقت است که باران سرزنش به دنبال می آید! خدا هم بیاید، به سادگی نمی بخشدت، به خاکساریت می کشاند، چیزهایی را که اتفاق نیفتاده پیش می کشد، همه چیز را به یاد می آورد، هیچ چیز را فراموش نمی کند، چیزهایی از خودش به آن می افزاید و تنها آنوقت می بخشدت. و تازه زنی هم که از او بهتر دیگر نباشد چنین می کند. تمام کاسه کوزه ها را بر سرت می شکند. از من داشته باش که همگی آماده اند زنده زنده پوستت را بکنند، تک تکشان، همین فرشته هایی که بدون آنها نمی توانیم زندگی کنیم! پسرجان، فاش می گویم که هر مرد بانجابت باید زیر نگین یک زن باشد. اعتقاد من اینست
اعتقاد که نه، بلکه احساس. اما درعین حال هیچ گاه بخاطر هیچ چیز از زن معذرت خواهی نکن.
📒 #برادران_کارامازوف
👤 #فئودور_داستایفسکی
🔃 #صالح_حسینی
_به من گفت که امروز ازدست تو غصه خورده.
_وقتی می رفت، بوسیدمش. ازاو معذرت خواهی نکردم.
_چرا؟
_پسرجان، خدا نکند یک وقت بخواهی بخاطر اشتباه از زنی که دوست می داری معذرت بخواهی. به خصوص از کسی که دوستش می داری، حالا هرچقدر هم اشتباهت بزرگ باشد. چون زن - فقط شیطان سر از کار زن درمی آورد - بااین حال دربارهی آنان چیزی می دانم. حالا بیا به یک زن اقرار کن اشتباه کرده ای، بگو «متاسفم، مرا ببخش» آنوقت است که باران سرزنش به دنبال می آید! خدا هم بیاید، به سادگی نمی بخشدت، به خاکساریت می کشاند، چیزهایی را که اتفاق نیفتاده پیش می کشد، همه چیز را به یاد می آورد، هیچ چیز را فراموش نمی کند، چیزهایی از خودش به آن می افزاید و تنها آنوقت می بخشدت. و تازه زنی هم که از او بهتر دیگر نباشد چنین می کند. تمام کاسه کوزه ها را بر سرت می شکند. از من داشته باش که همگی آماده اند زنده زنده پوستت را بکنند، تک تکشان، همین فرشته هایی که بدون آنها نمی توانیم زندگی کنیم! پسرجان، فاش می گویم که هر مرد بانجابت باید زیر نگین یک زن باشد. اعتقاد من اینست
اعتقاد که نه، بلکه احساس. اما درعین حال هیچ گاه بخاطر هیچ چیز از زن معذرت خواهی نکن.
📒 #برادران_کارامازوف
👤 #فئودور_داستایفسکی
🔃 #صالح_حسینی
دل گردن آویز روزگار غربت
دست بر قضا
آشیانه پرنده اندوه
نمی پرد
خیال خامی شور می شود
هوا بی هیچ آزرمی تا خطه جنون
گرماوشرجی ریزان
تا شیرابه های عرق
از چهار بند شانه ها
بچکد
در میان طنزی تلخ
کم می شوند یک یک
کبوترانی
که می توانستند
بال پروازی باشند
و کمرهایی که خممی شوند
از زخمهای التیام نیافته ی
سراب وعده ها وسربها
#بینا
درود شبتان زیبا
.
اگر می دانستی
در آنسوی سکوت
چه اقتداری نهفته است،
برای همیشه زبان را رها می کردی.
من استاد سخن گفتن در سکوتم.
در تمام زندگی ام
با سکوت سخن گفتم
و سرتاسر تراژدیهای زندگی ام را
ساکت زیسته ام.
#فئودور_داستایفسکی
دست بر قضا
آشیانه پرنده اندوه
نمی پرد
خیال خامی شور می شود
هوا بی هیچ آزرمی تا خطه جنون
گرماوشرجی ریزان
تا شیرابه های عرق
از چهار بند شانه ها
بچکد
در میان طنزی تلخ
کم می شوند یک یک
کبوترانی
که می توانستند
بال پروازی باشند
و کمرهایی که خممی شوند
از زخمهای التیام نیافته ی
سراب وعده ها وسربها
#بینا
درود شبتان زیبا
.
اگر می دانستی
در آنسوی سکوت
چه اقتداری نهفته است،
برای همیشه زبان را رها می کردی.
من استاد سخن گفتن در سکوتم.
در تمام زندگی ام
با سکوت سخن گفتم
و سرتاسر تراژدیهای زندگی ام را
ساکت زیسته ام.
#فئودور_داستایفسکی
از دست مرداب کثیفی، که به اختیار خویش در آن فرو شده بود، عاصی شده بود و مانند بسیاری از آدمها در چنین مواردی ، بیش از هر چیز به تغییر مکان دل بسته بود.
اگر به خاطر این آدم ها نبود ، اگر به خاطر این شرایط نبود ، اگر از این مکان نفرین شده پر میکشید و دور میشد _تولدی تازه می یافت ، به راهی نو وارد میشد .
این چیزی بود این بود چیزی که به آن ایمان داشت و برایش بی قراری می کرد.
#فئودور_داستایفسکی
اگر به خاطر این آدم ها نبود ، اگر به خاطر این شرایط نبود ، اگر از این مکان نفرین شده پر میکشید و دور میشد _تولدی تازه می یافت ، به راهی نو وارد میشد .
این چیزی بود این بود چیزی که به آن ایمان داشت و برایش بی قراری می کرد.
#فئودور_داستایفسکی
✍🌺غروب بال می زند
چون پرنده خسته ای خورشید
به سمت آشیانه اش
وافق خط مضرسی است
تا بی دلیهایش را
در جیبش ببرد
وقتی قلم برمی گیرد
تا خاطراتش رابنویسد
از روزی که به شب سپرده است
و تو ماه را در پیشانی
ودو ستاره را
در جای چشمانت می نشانی
تا هیبت شب فرو ریزد
ومهتابی که بال می گشاید
چون کبوتری زخمی
تا جای پای خونیش
آرامش از شب بگیرد
وآن نغمه ها
که در ساز می شود
از گلویت
تا صبح را جار بزنند
در فراخنای افق
تو در پای هر پنجره
درختی از امید می نشانی
و شب بالاخره تمام می شود
#بینا(ایرج)
✔️💐درود غروبتان دلنشین و شبتان مفرح
کرونا بیرحم است ان را به خانه نبرید
✍🌺آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند...
شب های روشن📚
#فئودور_داستایفسکی
چون پرنده خسته ای خورشید
به سمت آشیانه اش
وافق خط مضرسی است
تا بی دلیهایش را
در جیبش ببرد
وقتی قلم برمی گیرد
تا خاطراتش رابنویسد
از روزی که به شب سپرده است
و تو ماه را در پیشانی
ودو ستاره را
در جای چشمانت می نشانی
تا هیبت شب فرو ریزد
ومهتابی که بال می گشاید
چون کبوتری زخمی
تا جای پای خونیش
آرامش از شب بگیرد
وآن نغمه ها
که در ساز می شود
از گلویت
تا صبح را جار بزنند
در فراخنای افق
تو در پای هر پنجره
درختی از امید می نشانی
و شب بالاخره تمام می شود
#بینا(ایرج)
✔️💐درود غروبتان دلنشین و شبتان مفرح
کرونا بیرحم است ان را به خانه نبرید
✍🌺آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند...
شب های روشن📚
#فئودور_داستایفسکی
Forwarded from پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
✍🌺غروب بال می زند
چون پرنده خسته ای خورشید
به سمت آشیانه اش
وافق خط مضرسی است
تا بی دلیهایش را
در جیبش ببرد
وقتی قلم برمی گیرد
تا خاطراتش رابنویسد
از روزی که به شب سپرده است
و تو ماه را در پیشانی
ودو ستاره را
در جای چشمانت می نشانی
تا هیبت شب فرو ریزد
ومهتابی که بال می گشاید
چون کبوتری زخمی
تا جای پای خونیش
آرامش از شب بگیرد
وآن نغمه ها
که در ساز می شود
از گلویت
تا صبح را جار بزنند
در فراخنای افق
تو در پای هر پنجره
درختی از امید می نشانی
و شب بالاخره تمام می شود
#بینا(ایرج)
✔️💐درود غروبتان دلنشین و شبتان مفرح
کرونا بیرحم است ان را به خانه نبرید
✍🌺آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند...
شب های روشن📚
#فئودور_داستایفسکی
چون پرنده خسته ای خورشید
به سمت آشیانه اش
وافق خط مضرسی است
تا بی دلیهایش را
در جیبش ببرد
وقتی قلم برمی گیرد
تا خاطراتش رابنویسد
از روزی که به شب سپرده است
و تو ماه را در پیشانی
ودو ستاره را
در جای چشمانت می نشانی
تا هیبت شب فرو ریزد
ومهتابی که بال می گشاید
چون کبوتری زخمی
تا جای پای خونیش
آرامش از شب بگیرد
وآن نغمه ها
که در ساز می شود
از گلویت
تا صبح را جار بزنند
در فراخنای افق
تو در پای هر پنجره
درختی از امید می نشانی
و شب بالاخره تمام می شود
#بینا(ایرج)
✔️💐درود غروبتان دلنشین و شبتان مفرح
کرونا بیرحم است ان را به خانه نبرید
✍🌺آدم رؤیایی، خاکستر رویاهای گذشتهاش را بیخودی بهم می زند، به این امید که در میانشان حداقل جرقهٔ کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش احیا شده قلب سرمازدهٔ او را گرم کند و همهٔ آنهایی که برایش عزیز بودند، برگردند...
شب های روشن📚
#فئودور_داستایفسکی
قمارباز.pdf
1.4 MB
📚 #قمارباز
🖊 #فئودور_داستایفسکی
مترجم: جلال آل احمد
کتاب قمارباز رمانی از فئودور میخایلوویچ داستایفسکی (۱۸۲۱-۱۸۸۱)، نویسنده روس، که در ۱۸۶۶ منتشر شد. نویسنده خواسته است تجربه تلخی را که درجریان اقامتش در خارج از کشور برای او پیش آمده بود، شرح دهد؛ تجربهای که مبتنی بر عشق او به قمار بود و سبب شد تا او پاکباخته و مقروض به روسیه بازگردد.
قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ ، داستان خود را تعریف میکند. او معلم سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند در شهر خیالی رولتنبورگ اقامت میگزیند.
آلکسی ایوانویچ سر از پا نشناخته در دام عشق پولینا ، خواهر زن ژنرال، گرفتار میشود که با سنگدلی سرشار از بلهوسی با او رفتار میکند.
#قمارباز یکی از آثار درخور و ممتاز داستایفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روز نگاشته شده است.
کتاب قمار باز نخستین ترجمه جلال آلاحمد از زبان فرانسه و در پائیز سال ۱۳۲۷ است . جلال در آن موقع ۲۵ ساله بوده است.📚
🖊 #فئودور_داستایفسکی
مترجم: جلال آل احمد
کتاب قمارباز رمانی از فئودور میخایلوویچ داستایفسکی (۱۸۲۱-۱۸۸۱)، نویسنده روس، که در ۱۸۶۶ منتشر شد. نویسنده خواسته است تجربه تلخی را که درجریان اقامتش در خارج از کشور برای او پیش آمده بود، شرح دهد؛ تجربهای که مبتنی بر عشق او به قمار بود و سبب شد تا او پاکباخته و مقروض به روسیه بازگردد.
قهرمان رمان، آلکسی ایوانویچ ، داستان خود را تعریف میکند. او معلم سرخانه در نزد ژنرالی است که هروقت به خارج از کشور سفر میکند در شهر خیالی رولتنبورگ اقامت میگزیند.
آلکسی ایوانویچ سر از پا نشناخته در دام عشق پولینا ، خواهر زن ژنرال، گرفتار میشود که با سنگدلی سرشار از بلهوسی با او رفتار میکند.
#قمارباز یکی از آثار درخور و ممتاز داستایفسکی است که در سن ۴۵ سالگی وی، تنها در مدت ۲۶ روز نگاشته شده است.
کتاب قمار باز نخستین ترجمه جلال آلاحمد از زبان فرانسه و در پائیز سال ۱۳۲۷ است . جلال در آن موقع ۲۵ ساله بوده است.📚
پدر بزرگم مردی آزادی خواه بود
پیش از آنکه تیر بارانش کنند
تمام شعرهایش را
پای درخت انار باغچه چال کرد ...!
من هیچوقت شعرهایش را نخواندم
اما از انارهای باغچه می شود
فهمید "آزادی"
باید سرخ و شیرین باشد ... .
#فئودور_داستایفسکی
پیش از آنکه تیر بارانش کنند
تمام شعرهایش را
پای درخت انار باغچه چال کرد ...!
من هیچوقت شعرهایش را نخواندم
اما از انارهای باغچه می شود
فهمید "آزادی"
باید سرخ و شیرین باشد ... .
#فئودور_داستایفسکی
✍️🌺درود بامدادتان روحنواز و دل انگیز روزتان همراه با رنگین کمان عشق، شادی و شور کامیاب وفرخ بمانید.رسالت انسان انسانی زیستن درک وهمنوایی با طبیعت و دوست داشتن همه ی انسانها صرفنظر از همه ی عوامل تفرقه می باشد.فقط انسانهایی با روح بزرگ می توانند خردمندانه زیست کنندوخوددرا از همه ی تعلقات آزاد کنند و بار رسالت انسانی رابر دوش بکشند
🖊️🌿صبح است مسیحای لبت جانبخش است
هم ان که دوچشم نازنین خوش نقش است
برخیز و بیا به غنچه ها آب بده
تا هندسه ی خیال زآن در مشق است
🖊️🌿میان رگ باد
وشاعرانه های صبح
فلسهای فلسفه سر می زند
واز زبان عشق می خواند
تنهایی غمگین بشر را
در این سراب درد آلود
چه حزنی است
باری که بردوش گرفته
ناتوان از تغییر
در این گذار ابدی
و زنجیرهایی که با خود دارد
به اسمان نمی رود مسیح
برآن صلیب دروغین
وکلاغهای جهالت
چشمان حقیقت را پیشتر
برده اند
و در چرتهای پسینگاهی
در خیال مترسک
خواب را خط زده اند
چهار راه عجیبی است
واین سقوط
که امیزه ای از دانایی را
با خود دارد
چونان کرکسی
که بر بلندای حیات
خود را
از زجر پیری می تکاند
وزخمهای عمیقش
جوانه های بشارتی نواست.
می رود
تا به ان یقین بی مرگی برسد
هیهات
ما رخت زندگی را
از تن کنده ایم
و برهما وار در سایه سکوت
آن اخرین حرف های بر زبان را
قورت داده ایم
شاید امیدی نو بیافرینیم
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗جهان را باید مثل کتابی ببینی،
مثل کتابی که در انتظار خوانندهاش است.
هر روزش را باید جداگانه خواند.
نه روی گذشته باید تمرکز کنی،
نه روی آینده.
اصل این لحظه است.
باید صفحه به صفحه پیش بروی...
꥟ بعد از عشق • #الیف_شافاک📖
✍️از خودم میپرسم:
دوزخ چیست؟
و چنین پاسخ میدهم:
رنج ناتوان بودن از عشق ورزیدن...
꥟ برادران_کارامازف • #فئودور_داستایفسکی
✍️من بر اين باورم
كه آنچه هستی ما را
پر معنی و شادمانه می سازد،
چيزی جز احساسات و عاطفه
ما نيست.
پس آنكس نیکبخت است
كه بتواند عشق بورزد...
꥟ هرمان هسه و شادمانیهای کوچک • #هرمان_هسه📖
🖊️🌿صبح است مسیحای لبت جانبخش است
هم ان که دوچشم نازنین خوش نقش است
برخیز و بیا به غنچه ها آب بده
تا هندسه ی خیال زآن در مشق است
🖊️🌿میان رگ باد
وشاعرانه های صبح
فلسهای فلسفه سر می زند
واز زبان عشق می خواند
تنهایی غمگین بشر را
در این سراب درد آلود
چه حزنی است
باری که بردوش گرفته
ناتوان از تغییر
در این گذار ابدی
و زنجیرهایی که با خود دارد
به اسمان نمی رود مسیح
برآن صلیب دروغین
وکلاغهای جهالت
چشمان حقیقت را پیشتر
برده اند
و در چرتهای پسینگاهی
در خیال مترسک
خواب را خط زده اند
چهار راه عجیبی است
واین سقوط
که امیزه ای از دانایی را
با خود دارد
چونان کرکسی
که بر بلندای حیات
خود را
از زجر پیری می تکاند
وزخمهای عمیقش
جوانه های بشارتی نواست.
می رود
تا به ان یقین بی مرگی برسد
هیهات
ما رخت زندگی را
از تن کنده ایم
و برهما وار در سایه سکوت
آن اخرین حرف های بر زبان را
قورت داده ایم
شاید امیدی نو بیافرینیم
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📗جهان را باید مثل کتابی ببینی،
مثل کتابی که در انتظار خوانندهاش است.
هر روزش را باید جداگانه خواند.
نه روی گذشته باید تمرکز کنی،
نه روی آینده.
اصل این لحظه است.
باید صفحه به صفحه پیش بروی...
꥟ بعد از عشق • #الیف_شافاک📖
✍️از خودم میپرسم:
دوزخ چیست؟
و چنین پاسخ میدهم:
رنج ناتوان بودن از عشق ورزیدن...
꥟ برادران_کارامازف • #فئودور_داستایفسکی
✍️من بر اين باورم
كه آنچه هستی ما را
پر معنی و شادمانه می سازد،
چيزی جز احساسات و عاطفه
ما نيست.
پس آنكس نیکبخت است
كه بتواند عشق بورزد...
꥟ هرمان هسه و شادمانیهای کوچک • #هرمان_هسه📖
Telegram
attach 📎
یک داستان کثیف @Blue_library.pdf
617 KB
📚یک داستان کثیف: #فئودور_داستایفسکی
#رمان_کوتاه #طنز
👁🗨 ۳۱ صفحه
داستان کوتاه طنزآمیزیست نوشته فئودور داستایفسکی. مضمون داستان تفاوت فاحشیست که میان تصور انسان از خود و آنچه در عمل از خود بروز میدهد وجود دارد. داستان در دوره بروز تحولات اجتماعی در روسیه، در زمان حکمرانی الکساندر دوم میگذرد.
#معرفی_کتاب
#رمان_کوتاه #طنز
👁🗨 ۳۱ صفحه
داستان کوتاه طنزآمیزیست نوشته فئودور داستایفسکی. مضمون داستان تفاوت فاحشیست که میان تصور انسان از خود و آنچه در عمل از خود بروز میدهد وجود دارد. داستان در دوره بروز تحولات اجتماعی در روسیه، در زمان حکمرانی الکساندر دوم میگذرد.
#معرفی_کتاب
وقتی مرتکب جنایت شدند، عدل و داد را اختراع کردند و برای عدل و داد کتابهای قطور قانون نوشتند و برای اجرای این قوانین، گیوتین به پا کردند
#فئودور_داستایفسکی
#فئودور_داستایفسکی
داستایوسکی- ابله_جلد 2.pdf
3.6 MB
#ابله
#فئودور_داستایفسکی
همیشه چیزی هست که حاضر نیست از جمجمهی شما بیرون آید و تا آخر ناگفته در ذهنتان باقی میماند و شما میمیرید و شاید هم آنچه را در ذهن دارید، با خود به گور ببرید...
ابله
داستایوسکی
#فئودور_داستایفسکی
همیشه چیزی هست که حاضر نیست از جمجمهی شما بیرون آید و تا آخر ناگفته در ذهنتان باقی میماند و شما میمیرید و شاید هم آنچه را در ذهن دارید، با خود به گور ببرید...
ابله
داستایوسکی
شاید وقتِ آن رسیده باشد که از این گلایههای بی تأثیر از جامعه و این که جامعه باعث تباهیِمان شده دست برداریم. فرض کنیم این ادعا که جامعه تأثیرات مخرب زیادی بر ما دارد درست باشد، امّا بدون این بهانه هم انسانِ دغلکار و مکار میداند چطور از عهدهٔ کارش بر آید؛ با مهارت تمام رد خود را میپوشاند و به بهانهٔ فسادِ جامعه، حقارت و پستی و ضعف خود را تبرئه میکند، به خصوص اگر تبحر خاصی در سخنوری و نوشتن داشته باشد.
✍🏽 #فئودور_داستایفسکی
📕 #یادداشتهایی_از_خانه_مُردگان
✍🏽 #فئودور_داستایفسکی
📕 #یادداشتهایی_از_خانه_مُردگان