پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
فرهاد مهراد-شفیعی کدکنی – کوچ بنفشه ها
🎼🇮🇷
#موسیقی_ایرانی
#کوچ_بنفشه_ها
در روزهای آخر اسفند، در نیمروز روشن، وقتی بنفشهها را، با برگ و ریشه و پیوند و خاک، در جعبههای کوچک چوبین، جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار، در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
ای کاش آدمی، وطناش را همچون بنفشهها، میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
در روشنایی باران، در آفتاب پاک، در روزهای آخر اسفند، در نیمروز روشن، وقتی بنفشهها را، با برگ و ریشه و پیوند و خاک، در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار، در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
ای کاش آدمی، وطناش را همچون بنفشهها، میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
نوستالژی و غمِ غربت، دلتنگیِ حاصل از یادآوری گذشته های تلخ و شیرین است که، در هر فردی به شکلِ خودآگاه و یا ناخودآگاه بروزمیکند. کلامِ ترانه ها در جهانِ غربت، رنگ و بوی دیگری دارد، دور افتادن از زادگاه و وطن، به هر دلیلی که باشد غم انگیز است و غم-یادها در دل و جانِ آدمی بیداد می کند. در خودِ وطن نیز ترانه ها، گفتنی هایی دارند، که حرفِ پرواز در فضای آزاد، برجسته ترینِ آنهاست. اما چگونه می شود از ریشه جدا شد؟ چگونه می شود، رفت و به یادِ وطن خوش بود؟ غالباً می مانند و حسرت ها، سرِجای خود ماندگارند و شاعران نیز، در خیالِ پروازهای خود، حسرتهای دیگری را در دل می پرورانند. از جمله ی این آرزوهای خام، این است که آدمی بتواند وطنش را با خود ببرد، به هر کجا که خواست.
این ترانه ی شاعرانه را هیچکس به سادگیِ دکتر "محمدرضا شفیعی کدکنی" بیان نکرده است. در شعر"کوچ بنفشهها"، "کدکنی" دل در وطن و پای در خاکِ این سرزمین دارد، هر چند فشارِ روزگار و نامردمیها گَوَنِ ادبِِِ پارسی را که بهاستقامت و پایمردی معروف است، به بنفشه که عمری چند روزه دارد با حساسیتی که روحِ لطیفِ شاعر را دراین سالها ضربهپذیر کرده، تبدیل نمودهاست. نیمنگاهی از سرِ حسرت در روزهای آخرِ اسفند، به کوچ بنفشههای مهاجر میاندازد. شاعرِدلشکسته از اوضاع، خط سیر طولانی از گَوَنِ بیابانی، تا بنفشهی خیابانی را طی میکند. اما قادر نیست دل از خاک وطن بکند. او که تنها از نسیم درخواست میکند به شکوفهها و باران سلام برساند باز هم در آرزوی روشنای باران است. در کوچِ بنفشهها با آرزویی وسیعتر و با ابعادی جهانی اما محال،آرمانگرایانه همان هدف را تکرار میکند.
همانطورکه بنفشه ها را در آستانه بهار از سایه های سرد می آورند و در جعبه های چوبی به هر سو می برند، ایکاش می شد آدمی هم، با وطنش چنین کند و آنرا با خود ببرد، در روشنای باران در آفتابِ پاک. شعر ساده ی "شفیعی کدکنی" را فرهاد مهراد، خواننده نام آورِ پاپ، در قالبِ ترانه ای ریخته و آنرا خوانده است. آنچه در این شعر بازتاب یافته، دلتنگیِ ظریفی است در جان و دلِ سرایندهای که از زادبوم خود دور مانده و آرزویی ناممکن دارد. میهن را نمیتوان مانند بنفشهی بهاری در جعبهای گذاشت و با خود برد، اما به هر روی، آرزویی زیباست.
#جواد_ظل_طاعت
#موسیقی_ایرانی
#کوچ_بنفشه_ها
در روزهای آخر اسفند، در نیمروز روشن، وقتی بنفشهها را، با برگ و ریشه و پیوند و خاک، در جعبههای کوچک چوبین، جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار، در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
ای کاش آدمی، وطناش را همچون بنفشهها، میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
در روشنایی باران، در آفتاب پاک، در روزهای آخر اسفند، در نیمروز روشن، وقتی بنفشهها را، با برگ و ریشه و پیوند و خاک، در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار، در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
ای کاش آدمی، وطناش را همچون بنفشهها، میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
نوستالژی و غمِ غربت، دلتنگیِ حاصل از یادآوری گذشته های تلخ و شیرین است که، در هر فردی به شکلِ خودآگاه و یا ناخودآگاه بروزمیکند. کلامِ ترانه ها در جهانِ غربت، رنگ و بوی دیگری دارد، دور افتادن از زادگاه و وطن، به هر دلیلی که باشد غم انگیز است و غم-یادها در دل و جانِ آدمی بیداد می کند. در خودِ وطن نیز ترانه ها، گفتنی هایی دارند، که حرفِ پرواز در فضای آزاد، برجسته ترینِ آنهاست. اما چگونه می شود از ریشه جدا شد؟ چگونه می شود، رفت و به یادِ وطن خوش بود؟ غالباً می مانند و حسرت ها، سرِجای خود ماندگارند و شاعران نیز، در خیالِ پروازهای خود، حسرتهای دیگری را در دل می پرورانند. از جمله ی این آرزوهای خام، این است که آدمی بتواند وطنش را با خود ببرد، به هر کجا که خواست.
این ترانه ی شاعرانه را هیچکس به سادگیِ دکتر "محمدرضا شفیعی کدکنی" بیان نکرده است. در شعر"کوچ بنفشهها"، "کدکنی" دل در وطن و پای در خاکِ این سرزمین دارد، هر چند فشارِ روزگار و نامردمیها گَوَنِ ادبِِِ پارسی را که بهاستقامت و پایمردی معروف است، به بنفشه که عمری چند روزه دارد با حساسیتی که روحِ لطیفِ شاعر را دراین سالها ضربهپذیر کرده، تبدیل نمودهاست. نیمنگاهی از سرِ حسرت در روزهای آخرِ اسفند، به کوچ بنفشههای مهاجر میاندازد. شاعرِدلشکسته از اوضاع، خط سیر طولانی از گَوَنِ بیابانی، تا بنفشهی خیابانی را طی میکند. اما قادر نیست دل از خاک وطن بکند. او که تنها از نسیم درخواست میکند به شکوفهها و باران سلام برساند باز هم در آرزوی روشنای باران است. در کوچِ بنفشهها با آرزویی وسیعتر و با ابعادی جهانی اما محال،آرمانگرایانه همان هدف را تکرار میکند.
همانطورکه بنفشه ها را در آستانه بهار از سایه های سرد می آورند و در جعبه های چوبی به هر سو می برند، ایکاش می شد آدمی هم، با وطنش چنین کند و آنرا با خود ببرد، در روشنای باران در آفتابِ پاک. شعر ساده ی "شفیعی کدکنی" را فرهاد مهراد، خواننده نام آورِ پاپ، در قالبِ ترانه ای ریخته و آنرا خوانده است. آنچه در این شعر بازتاب یافته، دلتنگیِ ظریفی است در جان و دلِ سرایندهای که از زادبوم خود دور مانده و آرزویی ناممکن دارد. میهن را نمیتوان مانند بنفشهی بهاری در جعبهای گذاشت و با خود برد، اما به هر روی، آرزویی زیباست.
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
🎼🇮🇷
#موسیقی_ایرانی
-به بهانه زادروز استاد حبیب اله بدیعی
به راستی نیرویِ تاثیر و نفوذی که استاد "ابوالحسن صبا" در قلمروِ موسیقیِ ملی و سنتی داشته، کمیاب و شگفتی آور است. شاید هیچ آموزگاری را در هیچ محدوده هنری در ایران، نتوان یافت که چنین پهناور، آموزه های خود را گسترانده و چند نسل از هنرمندان را پرورانده باشد. به روایتی، شمارِ شاگردان مستقیم و غیر مستقیمِ مکتبِ "صبا" را به بیش از سه هزار تن تخمین زده اند. هنوز هم بسیاری از همین شاگردان که اکنون خود استاد شده اند، شاگردانِ دیگری را با آموزه های صبایی آشنا می سازند. از میانِ انبوه بی شمارِ شاگردانِ صبا، البته شماری کمابیش به همان مرز توانایی های او رسیده و در نواختن، ساختن و آموختن جای خالی او را پر کرده اند. در زمینه آهنگسازی می توان گفت که حتی از او پیشی گرفته و طیفِ گسترده ای از آهنگهای تازه، پدید آورده اند. "صبا" اگر بیشتر به ترانه های بومی و بدونِ کلام توجه داشت، شاگردانِ او بنا به نیازِ زمان و جامعه به آفرینشِ آهنگ های نوآورانه ای روی آوردند، که با شعرهای تازه ای پیوند می خورد و ترانه هایی را پدید می آورد که از جهاتِ مختلف، خود را از تصنیف های قدیمی جدا می ساختند.
استاد "حبیب اله بدیعی"، یکی از برجسته ترین، بااحساس ترین و تکنیکی ترین شاگردانِ "صبا" بوده و هست که شماری چشمگیر از ترانه های شهرت یافته و فراگیر در سالهای پیش از انقلابِ ۵۷ در کارنامه هنریِ او وجود دارد. "حبیب اله بدیعی" در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در سواد کوه مازندران، زاده شده و در خردسالی به همراه اعضای خانواده خود، که بیشتر اهلِ زراعت و تجارت بودند، از زادگاه خود به ساری رفته و چند سال بعد، در زمانی که ۸ سال داشت، به تهران آمد. آشناییِ برادر "حبیب" با ویولن، او را به این ساز علاقمند ساخته، چیزهایی را نزد خود آموخته، تا بالاخره در سال ۱۳۲۶، راه به کلاس دکتر "لطف الله مفخم پایان" پیدا کرد و سه سال، نزدِ وی که خود، از شاگردانِ "صبا" بود به فراگیریِ ردیف های ویولن پرداخته است.
استاد "بدیعی" پس از این آموزشهای مقدماتی، این شانس را آورد که مستقیماً از آموزشهای "صبا" برخوردار شود و طی دو سال، دوره ی عالی ویولن را در کلاس او بگذراند. او علاوه بر آن، همزمان با کلاسِ "صبا"، نزد "جینگوزیان"، از آموزگارانِ ارمنی، با تئوری و مقدماتِ موسیقی کلاسیک آشنا شده است. جالب است که بدانیم که بدیعی همپای همه این فراگیری های هنری، تحصیلاتِ عمومی خود را نیز در رشته زمین شناسی در دانشکده علومِ دانشگاه تهران به پایان برده است. "حبیب بدیعی" از سال ۱۳۳۳ کارِ تکنوازی و همنوازی ویولن را در رادیوی ایران آغاز کرده و با ارکسترهای رادیو از جمله، ارکسترِ گلها همکاری نزدیک داشته و خوانندگان برجسته ای چون "غلامحسین بنان"، "حسین قوامی"، "محمودی خوانساری"، بانوان "مهستی" و "هایده"، و بالاخره "محمدرضا شجریان" را همیاری کرده است. استاد "حبیب اله بدیعی" از ویولن نوازانی است که، به ایجاد توازن و تعادل میانِ ظرافتِ پنجه و صلابتِ آرشه توجه بسیار ویژه ای داشته است. او در بازنوازیِ آفریده های "صبا" نیز از توانایی های کمیاب برخوردار بوده است. بازنوازیِ "قطعه زردملیجه"، آفریده ی دل انگیز "صبا" در مایه دشتی، از یادگارهای به یاد ماندنی "حبیب اله بدیعی" است...
ادامه در پی دی اف👇👇
#جواد_ظل_طاعت
#موسیقی_ایرانی
-به بهانه زادروز استاد حبیب اله بدیعی
به راستی نیرویِ تاثیر و نفوذی که استاد "ابوالحسن صبا" در قلمروِ موسیقیِ ملی و سنتی داشته، کمیاب و شگفتی آور است. شاید هیچ آموزگاری را در هیچ محدوده هنری در ایران، نتوان یافت که چنین پهناور، آموزه های خود را گسترانده و چند نسل از هنرمندان را پرورانده باشد. به روایتی، شمارِ شاگردان مستقیم و غیر مستقیمِ مکتبِ "صبا" را به بیش از سه هزار تن تخمین زده اند. هنوز هم بسیاری از همین شاگردان که اکنون خود استاد شده اند، شاگردانِ دیگری را با آموزه های صبایی آشنا می سازند. از میانِ انبوه بی شمارِ شاگردانِ صبا، البته شماری کمابیش به همان مرز توانایی های او رسیده و در نواختن، ساختن و آموختن جای خالی او را پر کرده اند. در زمینه آهنگسازی می توان گفت که حتی از او پیشی گرفته و طیفِ گسترده ای از آهنگهای تازه، پدید آورده اند. "صبا" اگر بیشتر به ترانه های بومی و بدونِ کلام توجه داشت، شاگردانِ او بنا به نیازِ زمان و جامعه به آفرینشِ آهنگ های نوآورانه ای روی آوردند، که با شعرهای تازه ای پیوند می خورد و ترانه هایی را پدید می آورد که از جهاتِ مختلف، خود را از تصنیف های قدیمی جدا می ساختند.
استاد "حبیب اله بدیعی"، یکی از برجسته ترین، بااحساس ترین و تکنیکی ترین شاگردانِ "صبا" بوده و هست که شماری چشمگیر از ترانه های شهرت یافته و فراگیر در سالهای پیش از انقلابِ ۵۷ در کارنامه هنریِ او وجود دارد. "حبیب اله بدیعی" در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در سواد کوه مازندران، زاده شده و در خردسالی به همراه اعضای خانواده خود، که بیشتر اهلِ زراعت و تجارت بودند، از زادگاه خود به ساری رفته و چند سال بعد، در زمانی که ۸ سال داشت، به تهران آمد. آشناییِ برادر "حبیب" با ویولن، او را به این ساز علاقمند ساخته، چیزهایی را نزد خود آموخته، تا بالاخره در سال ۱۳۲۶، راه به کلاس دکتر "لطف الله مفخم پایان" پیدا کرد و سه سال، نزدِ وی که خود، از شاگردانِ "صبا" بود به فراگیریِ ردیف های ویولن پرداخته است.
استاد "بدیعی" پس از این آموزشهای مقدماتی، این شانس را آورد که مستقیماً از آموزشهای "صبا" برخوردار شود و طی دو سال، دوره ی عالی ویولن را در کلاس او بگذراند. او علاوه بر آن، همزمان با کلاسِ "صبا"، نزد "جینگوزیان"، از آموزگارانِ ارمنی، با تئوری و مقدماتِ موسیقی کلاسیک آشنا شده است. جالب است که بدانیم که بدیعی همپای همه این فراگیری های هنری، تحصیلاتِ عمومی خود را نیز در رشته زمین شناسی در دانشکده علومِ دانشگاه تهران به پایان برده است. "حبیب بدیعی" از سال ۱۳۳۳ کارِ تکنوازی و همنوازی ویولن را در رادیوی ایران آغاز کرده و با ارکسترهای رادیو از جمله، ارکسترِ گلها همکاری نزدیک داشته و خوانندگان برجسته ای چون "غلامحسین بنان"، "حسین قوامی"، "محمودی خوانساری"، بانوان "مهستی" و "هایده"، و بالاخره "محمدرضا شجریان" را همیاری کرده است. استاد "حبیب اله بدیعی" از ویولن نوازانی است که، به ایجاد توازن و تعادل میانِ ظرافتِ پنجه و صلابتِ آرشه توجه بسیار ویژه ای داشته است. او در بازنوازیِ آفریده های "صبا" نیز از توانایی های کمیاب برخوردار بوده است. بازنوازیِ "قطعه زردملیجه"، آفریده ی دل انگیز "صبا" در مایه دشتی، از یادگارهای به یاد ماندنی "حبیب اله بدیعی" است...
ادامه در پی دی اف👇👇
#جواد_ظل_طاعت
Forwarded from 𝓑𝓮𝓱𝓷𝓪𝔃
ترانه همواره در ایران، خصوصاً در فاصله میان کودتای بیست و هشتم مردادماه ۱۳۳۲ به بعد، برای در اَمان ماندن از سانسور، جامهای نمادین به تن کرده و در فرصتهای بهدست آمده، نیروی زندگی خود را به رخِ کارگزاران فرهنگی کشیده است. اگرچه زبانِ نمادینِ ترانههای اعتراضی در آغاز، برای مخاطبان سنگین مینمود، ولی آنان نیز، به زودی به این زبان عادت کرده و آنچه را که ترانهپردازان با ایما و اشاره بیان میکردند، دریافتند. عموماً ترانههای اعتراضی را از نظر ماندگاری کمدوام معرفی میکنند، چرا که محتوای آنها اعتراض به مسائلِ روز است که همواره در حالِ تغییر است.
اما وضعیت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای سیاه و خفقان آلود، به گونه ی دیگریست. در این سرزمینها که زیر قیمومیت خودکامگان نفس میکشند، آنچه مورد اعتراض است، همیشگی است و ترانهها هم در جستوجوی چیزی هستند که همگان، آرزوی آن را دارند. به این جهت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای استبدادزده ماندگارترین ترانهها بهشمار میآیند. ترانه «مرغ سحر» در واکنش به پیامدهای استبداد صغیر در نهضت مشروطه سروده شد، اما مثل این است که هرگز کهنه نمی شود. «جمعه»، ترانه اعتراضی در دوران پهلوی دوم گویی به تمام جمعه های تاریخ اشاره دارد. جمعههایی که انگار به جای باران از آسمان، پلشتی و تباهی میبارد. در چنین وضعیتی است که زندگیِ ترانههای اعتراضی دوام پیدا میکند و هر بار با چالشی تازه در جامعه، این ترانهها از نو سر بلند میکنند. تو گویی برای همان چالش و جریان کار شده است.
«مرغ سحر»، «از خون جوانان وطن»، «جنگل جاری»، «میسازمت وطن»، «یار دبستانی» و...نمونه هایی هستند که از گوشههای مختلف تاریخ یکصد سال اخیر ایران، دست در دست هم به سویِ آزادی و استقلال،_این پریِ سبکبال آرزوهای شان_ رهسپارند. همچنین سرودی زیبا که بر روی غزلی از "فرخی یزدی" در پیوند با موسیقی شادروان "محمد رضا لطفی" ساخته شده، بازتابدهنده اشتیاق ایرانیان برای رسیدن به همین آزادی است، که مردم سرزمین ایران در حسرت بیش از یکصد ساله ی آن، بسر می برند.
#جواد_ظل_طاعت
اما وضعیت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای سیاه و خفقان آلود، به گونه ی دیگریست. در این سرزمینها که زیر قیمومیت خودکامگان نفس میکشند، آنچه مورد اعتراض است، همیشگی است و ترانهها هم در جستوجوی چیزی هستند که همگان، آرزوی آن را دارند. به این جهت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای استبدادزده ماندگارترین ترانهها بهشمار میآیند. ترانه «مرغ سحر» در واکنش به پیامدهای استبداد صغیر در نهضت مشروطه سروده شد، اما مثل این است که هرگز کهنه نمی شود. «جمعه»، ترانه اعتراضی در دوران پهلوی دوم گویی به تمام جمعه های تاریخ اشاره دارد. جمعههایی که انگار به جای باران از آسمان، پلشتی و تباهی میبارد. در چنین وضعیتی است که زندگیِ ترانههای اعتراضی دوام پیدا میکند و هر بار با چالشی تازه در جامعه، این ترانهها از نو سر بلند میکنند. تو گویی برای همان چالش و جریان کار شده است.
«مرغ سحر»، «از خون جوانان وطن»، «جنگل جاری»، «میسازمت وطن»، «یار دبستانی» و...نمونه هایی هستند که از گوشههای مختلف تاریخ یکصد سال اخیر ایران، دست در دست هم به سویِ آزادی و استقلال،_این پریِ سبکبال آرزوهای شان_ رهسپارند. همچنین سرودی زیبا که بر روی غزلی از "فرخی یزدی" در پیوند با موسیقی شادروان "محمد رضا لطفی" ساخته شده، بازتابدهنده اشتیاق ایرانیان برای رسیدن به همین آزادی است، که مردم سرزمین ایران در حسرت بیش از یکصد ساله ی آن، بسر می برند.
#جواد_ظل_طاعت
#رباعیات_خیام_بر_بستر_موسیقی
* ۲۸ اردیهشت روز بزرگداشت "حکیم عمر خیام نیشابوری" *بود
"حکیم عمر خیام نیشابوری" - فیلسوف، ریاضیدان، شاعر و ستارهشناس ایرانی - در شعر و ادب فارسی، نماینده یک مکتب فکری و جهان بینیِ ویژه ای است. او صدای متفکران و شاعرانِ خاموشی است که به اضطرار، دم فرو بستند و سخن خویش را فرو خوردند و پناهگاه کسانی است که در میانه ی راه طلب، باز ماندند و جسارتِ گزارشِ حالِ خویش را، نیافتند و به نام او سخن خود را منتشر ساختند، یا با زمزمه ی رباعیات او، روحِ پرسشگر خویش را تسکین بخشیدند.
همچنین می توان گفت که موسیقی ایرانی نیز، با همهی غورش در آثارِ بزرگان شعر و ادب، از رویارویی با کوتاه سرودههای این دانشمند و شاعر جهانی ایران، بازمانده و یا کمتر به آن پرداخته است. چه موسیقی اصیل، چه موسیقی پاپ، یا حتی موسیقی تلفیقی. که در مقایسه با اشعار "حافظ"، "مولانا"، "سعدی" و "عطار"، سهمِ "خیام" در موسیقی ایرانی بسیار اندک است. شاید یکی از دلایلِ اصلی آن، خصوصیت های درونی و بیرونی رباعیهای او باشد که رو در رویِ دو ویژگی موسیقی ایرانی به ویژه از نوع اصیلش قرار گرفته است.
در بخشِ بیرونی، رباعیهای "خیام" به گونهای شگفتآمیز، از کمترین تعدادِ کلمه استفاده میکند، اما از نظرِ معنا و طرح موضوعات، اندیشگی مخاطب را به حیرت و اندیشه وامیدارد، در صورتیکه موسیقی اصیل و حتی پاپ و دیگر انواع ایرانیاش، بسیار کلاممحور بوده و خواننده، جزئی مهم وگاهی جدانشدنی از یک ارکستر است. خواننده از ابتدا تا انتها میخواند و حتی کار را به تکرار میرساند و بارها یک مصرع و بیت را، یا به صورت یکپارچه، یا تکه تکه، تکرار میکند.
در بخش درونیِ موسیقیِ ایرانی، عموماً از تفکر و استدلال، خبری نیست. البته نه آنکه اشعار ِ دیگر شاعران کلاسیکِ ایرانی، سخنی برای ارائه، نداشته باشند، اما ویژگیِ غالب در اشعار آنها، احساس و عاطفه است تا اندیشه. برای موسیقیِ ایران که حتی در انتخابِ اجتماعیترین شعرها، (حافظ) هم پایش را از دایرهی عاطفه و احساس بیرون نمیگذارد، انعکاسِ اندیشه دشوار میشود. گفتنی ست که، این نکته به انتخابِ آهنگساز و خواننده هم، بیارتباط نیست. اما کمتر دیدهایم که، آهنگ سازان و گروههای موسیقی، حجم موضوعات شاعر اندیشه محوری چون "خیام" را بتوانند در اثر موسیقایی خود بگنجانند. البته از خلاصه گویی "خیام" نیز نباید غافل ماند. رباعیهایش، در مواجهه با مخاطب هم، واکنشهای گوناگونی را برمیانگیزد. اشعارش به آسانی به یاد میماند، اما همین رباعیها در موسیقی برای آهنگساز دردسر ایجاد میکند.
"خیام"، دانشمند متحیری است که ذهن تیز و تفکر عمیقش او را در دریای بیکران پرسشهای بی پاسخ غرق کرده است؛ متفکری است که در پایان راهِ دانایی خویش، به نادانی خود آگاهی یافته است.
او پس از تدبر و تفکر فراوان به نادانسته هایی پی برده که او را در برابر اسرار هستی، مبهوت و حیران ساخته است. حَرَجِ این حیرانی و سرگردانی، آن قدر زیاد بوده که از اندیشه به زبان و از زبان به قالب موجز رباعی خزیده و چنان بنای استواری از چهار مصراع كوتاه ساخته است که گاه بیش از یک کتاب مفصل، قدرت القای اندیشه و احساس دارد؛ زیرا اینها رباعی نیست بلکه نجواهای جانِ افسرده ی بیقراری است که سرگردانِ اندیشه ی واقع بین و حقیقت جوی خویش شده است و چنان در چنبر دایره های اسرارِ هستی افتاده که او را به بیهودگی می چرخاند و می چرخاند و پیوسته از دایره ای به دایره ای دیگر می اندازد، به گونه ای که از هیچ کدام راه برون رفت نمی یابد.
"صادق هدایت"، که از پیشگامان خیام شناسی در ایرانِ معاصر است، فلسفه موجود در رباعیات "خیام" را مایه تعالیِ شعرِ وی می داند و می گوید «... این ترانه های کوچک ولی پر مغز، تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را، که در ادوار مختلف، انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً، به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده است، مطرح می کند. "خیام"، ترجمان این شکنجه های روحی شده ..... او سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند» (هدایت، بی تا، ص۲۴)؛
#جواد_ظل_طاعت
* ۲۸ اردیهشت روز بزرگداشت "حکیم عمر خیام نیشابوری" *بود
"حکیم عمر خیام نیشابوری" - فیلسوف، ریاضیدان، شاعر و ستارهشناس ایرانی - در شعر و ادب فارسی، نماینده یک مکتب فکری و جهان بینیِ ویژه ای است. او صدای متفکران و شاعرانِ خاموشی است که به اضطرار، دم فرو بستند و سخن خویش را فرو خوردند و پناهگاه کسانی است که در میانه ی راه طلب، باز ماندند و جسارتِ گزارشِ حالِ خویش را، نیافتند و به نام او سخن خود را منتشر ساختند، یا با زمزمه ی رباعیات او، روحِ پرسشگر خویش را تسکین بخشیدند.
همچنین می توان گفت که موسیقی ایرانی نیز، با همهی غورش در آثارِ بزرگان شعر و ادب، از رویارویی با کوتاه سرودههای این دانشمند و شاعر جهانی ایران، بازمانده و یا کمتر به آن پرداخته است. چه موسیقی اصیل، چه موسیقی پاپ، یا حتی موسیقی تلفیقی. که در مقایسه با اشعار "حافظ"، "مولانا"، "سعدی" و "عطار"، سهمِ "خیام" در موسیقی ایرانی بسیار اندک است. شاید یکی از دلایلِ اصلی آن، خصوصیت های درونی و بیرونی رباعیهای او باشد که رو در رویِ دو ویژگی موسیقی ایرانی به ویژه از نوع اصیلش قرار گرفته است.
در بخشِ بیرونی، رباعیهای "خیام" به گونهای شگفتآمیز، از کمترین تعدادِ کلمه استفاده میکند، اما از نظرِ معنا و طرح موضوعات، اندیشگی مخاطب را به حیرت و اندیشه وامیدارد، در صورتیکه موسیقی اصیل و حتی پاپ و دیگر انواع ایرانیاش، بسیار کلاممحور بوده و خواننده، جزئی مهم وگاهی جدانشدنی از یک ارکستر است. خواننده از ابتدا تا انتها میخواند و حتی کار را به تکرار میرساند و بارها یک مصرع و بیت را، یا به صورت یکپارچه، یا تکه تکه، تکرار میکند.
در بخش درونیِ موسیقیِ ایرانی، عموماً از تفکر و استدلال، خبری نیست. البته نه آنکه اشعار ِ دیگر شاعران کلاسیکِ ایرانی، سخنی برای ارائه، نداشته باشند، اما ویژگیِ غالب در اشعار آنها، احساس و عاطفه است تا اندیشه. برای موسیقیِ ایران که حتی در انتخابِ اجتماعیترین شعرها، (حافظ) هم پایش را از دایرهی عاطفه و احساس بیرون نمیگذارد، انعکاسِ اندیشه دشوار میشود. گفتنی ست که، این نکته به انتخابِ آهنگساز و خواننده هم، بیارتباط نیست. اما کمتر دیدهایم که، آهنگ سازان و گروههای موسیقی، حجم موضوعات شاعر اندیشه محوری چون "خیام" را بتوانند در اثر موسیقایی خود بگنجانند. البته از خلاصه گویی "خیام" نیز نباید غافل ماند. رباعیهایش، در مواجهه با مخاطب هم، واکنشهای گوناگونی را برمیانگیزد. اشعارش به آسانی به یاد میماند، اما همین رباعیها در موسیقی برای آهنگساز دردسر ایجاد میکند.
"خیام"، دانشمند متحیری است که ذهن تیز و تفکر عمیقش او را در دریای بیکران پرسشهای بی پاسخ غرق کرده است؛ متفکری است که در پایان راهِ دانایی خویش، به نادانی خود آگاهی یافته است.
او پس از تدبر و تفکر فراوان به نادانسته هایی پی برده که او را در برابر اسرار هستی، مبهوت و حیران ساخته است. حَرَجِ این حیرانی و سرگردانی، آن قدر زیاد بوده که از اندیشه به زبان و از زبان به قالب موجز رباعی خزیده و چنان بنای استواری از چهار مصراع كوتاه ساخته است که گاه بیش از یک کتاب مفصل، قدرت القای اندیشه و احساس دارد؛ زیرا اینها رباعی نیست بلکه نجواهای جانِ افسرده ی بیقراری است که سرگردانِ اندیشه ی واقع بین و حقیقت جوی خویش شده است و چنان در چنبر دایره های اسرارِ هستی افتاده که او را به بیهودگی می چرخاند و می چرخاند و پیوسته از دایره ای به دایره ای دیگر می اندازد، به گونه ای که از هیچ کدام راه برون رفت نمی یابد.
"صادق هدایت"، که از پیشگامان خیام شناسی در ایرانِ معاصر است، فلسفه موجود در رباعیات "خیام" را مایه تعالیِ شعرِ وی می داند و می گوید «... این ترانه های کوچک ولی پر مغز، تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را، که در ادوار مختلف، انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً، به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده است، مطرح می کند. "خیام"، ترجمان این شکنجه های روحی شده ..... او سعی می کند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همه این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند» (هدایت، بی تا، ص۲۴)؛
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
🎼
#موسیقی_ایرانی
#استاد_محمود_تاج_بخش
استاد "محمود تاج بخش" از هنرمندان قدیمی بود که عمری را با عشق به موسیقی ایرانی گذراند و در سالهای آخر عمرش به تدریس سه تار مشغول بود. "تاجبخش" علاوه بر تسلط استادانهاش بر ردیفهای موسیقی ایران، در بداهه نوازی نیز استادی بیبدیل بود. برای تجلیل از یاد این نوازنده قدیمی، هیچ شرحی بهتر از نوشته شادروان "حسینعلی ملاح" نیافتیم، "ملاح فقيه"، این متن را در سال ۱۳۶۵ نوشته است:
((در بهار سال ۱۳۰۲ خورشیدی، شکوفه وجود "محمود" در گلستانی که تمام گلهایش از گلزار هنر، آبشخور داشته اند، شکفته شد. عمویش «کریم تاجبخش» از دست پروردگان مرحوم "درویش خان" بود- سه تار می نواخت و خوش می خواند. در این محیط، برای برادر "محمود" (که پنج سال از وی بزرگتر بود) سه تاری تهیه شد، تا نزد عمویش تعلیم بگیرد «محمود» نیز که هشت سال بیشتر نداشت، در جلسات درس حضور می یافت و گوشه های آوازها را بخاطر می سپرد و به هنگام تمرین برادر، یادآورش می شد- اندك اندك برادر بزرگتر که درمی یابد هوش و استعداد "محمود" در فراگیری موسیقی در خور توجه است، سه تار را به او وا می گذارد.
از این زمان، سه تار، به "محمود" تعلق می گیرد- تمرین ساز، جدی تر می شود و به روزی چهار تا پنج ساعت می رسد- این پشتکار موجب می گردد که در نواختن قطعات تا حدی دشوار، توفیق قابل ملاحظه ای پیدا کند و تا آنجا آوای سازش شنیدنی بشود که اولیای مدرسه، بوی تکلیف کنند در جشن سالانه مدرسه در برابر شاگردان و اولیاء ایشان نوازندگی کند. خود او می نویسد:
«وقتی وارد دبیرستان شدم سه تار را خوب می نواختم و در جلسات انجمن ادبی مدرسه گاهی از من خواسته می شد، سه تار بنوازم - در دوره دبیرستان بودم که آقای "سپهری" به عنوان بازرس و کارشناس موسیقی به دبیرستان ما آمدند. ایشان ویولن می نواختند، ارکستری از شاگردان صاحب استعداد مدرسه تشکیل دادند که من هم در آن ارکستر سه تار می نواختم».
از این زمان "محمود تاج بخش" بسوی ساز ویولن کشیده می شود. ویولن یکی از هم کلاسی های خود را به امانت می گیرد و به نواختن می پردازد، ادامه این نوازندگی، به ابتیاع ویولن و تمرین مداوم می انجامد. روزی اگهی گشایش کلاسهای شبانه موسیقی، در هنرستان عالی موسیقی نظرش را جلب می کند. خودِ "تاج بخش" در این باب نوشته است:
«در شهریور ۱۳۲۰ هنرستان موسیقی دولتی، کلاسهای شبانه ای برای تعلیم موسیقی به علاقمندانِ این رشته ترتیب داده بود. با اینکه برای رشته ویولن فقط ۲۰ نفر، آنهم از طریق آزمون می پذیرفتند...
ادامه در پی دی اف👇👇
منبع:
-پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پرتال جامع علوم انسانی
#جواد_ظل_طاعت
#موسیقی_ایرانی
#استاد_محمود_تاج_بخش
استاد "محمود تاج بخش" از هنرمندان قدیمی بود که عمری را با عشق به موسیقی ایرانی گذراند و در سالهای آخر عمرش به تدریس سه تار مشغول بود. "تاجبخش" علاوه بر تسلط استادانهاش بر ردیفهای موسیقی ایران، در بداهه نوازی نیز استادی بیبدیل بود. برای تجلیل از یاد این نوازنده قدیمی، هیچ شرحی بهتر از نوشته شادروان "حسینعلی ملاح" نیافتیم، "ملاح فقيه"، این متن را در سال ۱۳۶۵ نوشته است:
((در بهار سال ۱۳۰۲ خورشیدی، شکوفه وجود "محمود" در گلستانی که تمام گلهایش از گلزار هنر، آبشخور داشته اند، شکفته شد. عمویش «کریم تاجبخش» از دست پروردگان مرحوم "درویش خان" بود- سه تار می نواخت و خوش می خواند. در این محیط، برای برادر "محمود" (که پنج سال از وی بزرگتر بود) سه تاری تهیه شد، تا نزد عمویش تعلیم بگیرد «محمود» نیز که هشت سال بیشتر نداشت، در جلسات درس حضور می یافت و گوشه های آوازها را بخاطر می سپرد و به هنگام تمرین برادر، یادآورش می شد- اندك اندك برادر بزرگتر که درمی یابد هوش و استعداد "محمود" در فراگیری موسیقی در خور توجه است، سه تار را به او وا می گذارد.
از این زمان، سه تار، به "محمود" تعلق می گیرد- تمرین ساز، جدی تر می شود و به روزی چهار تا پنج ساعت می رسد- این پشتکار موجب می گردد که در نواختن قطعات تا حدی دشوار، توفیق قابل ملاحظه ای پیدا کند و تا آنجا آوای سازش شنیدنی بشود که اولیای مدرسه، بوی تکلیف کنند در جشن سالانه مدرسه در برابر شاگردان و اولیاء ایشان نوازندگی کند. خود او می نویسد:
«وقتی وارد دبیرستان شدم سه تار را خوب می نواختم و در جلسات انجمن ادبی مدرسه گاهی از من خواسته می شد، سه تار بنوازم - در دوره دبیرستان بودم که آقای "سپهری" به عنوان بازرس و کارشناس موسیقی به دبیرستان ما آمدند. ایشان ویولن می نواختند، ارکستری از شاگردان صاحب استعداد مدرسه تشکیل دادند که من هم در آن ارکستر سه تار می نواختم».
از این زمان "محمود تاج بخش" بسوی ساز ویولن کشیده می شود. ویولن یکی از هم کلاسی های خود را به امانت می گیرد و به نواختن می پردازد، ادامه این نوازندگی، به ابتیاع ویولن و تمرین مداوم می انجامد. روزی اگهی گشایش کلاسهای شبانه موسیقی، در هنرستان عالی موسیقی نظرش را جلب می کند. خودِ "تاج بخش" در این باب نوشته است:
«در شهریور ۱۳۲۰ هنرستان موسیقی دولتی، کلاسهای شبانه ای برای تعلیم موسیقی به علاقمندانِ این رشته ترتیب داده بود. با اینکه برای رشته ویولن فقط ۲۰ نفر، آنهم از طریق آزمون می پذیرفتند...
ادامه در پی دی اف👇👇
منبع:
-پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پرتال جامع علوم انسانی
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
گوگوش – زرتشت
#☝️☝️☝️موسیقی_ایرانی
#زرتشت_گوگوش
«زرتشتِ پیامبر»، برای نخستین بار موسیقی مذهبی را در دنیا پایهگذاری کرد و از آن پس شادی، به عنوان یک اصل در آیین زرتشت در آمد. در مجموع می توان گفت که، وی اگر نه آفریننده، دستِ کم پرورنده ی موسیقی ایران زمین بوده است. او مرتبه ی بالایی برای موسیقی قائل بود و پیامهای انسانی خود را، در تار و پودِ آوازها و نغمه ها می طنید.
«گاتاها یا سروده های موزیکال زرتشت»، نام او و پیام های انسانی او را زنده نگاه داشته است. این شد که "گوگوش" نیز، تصمیم گرفت پیام وی را دست مایه ی ترانه بسازد. این دست مایه برای خواننده ای که بیست سال در وطنِ خود نتوانسته بود که بخواند و بعد به دنیای آزاد راه پیدا کند، می توانست نقشِ تطهیرکننده ای را بازی کند و به هر حال می توانست سرآغازِ خوبی برای آغازی نو باشد و چنین نیز شد.
متنِ زرتشت را "نصرت فرزانه"(مسعود کیمایی) نامی ناآشنا نوشته و "بابک امینی" موسیقی آن را تنظیم کرده است. در زمانه ای که خواندنِ زن جرم است و هر ترانه ای را نیز نمی شود خواند، قضاوت کردن کارِ سختی است. آن هم در سرزمینی که «زرتشت» با سرود، آن را کاشته و نگاه داشته است. بنابراین می بایست صدای در گلو مانده را آواز کرد و آواز را به تاریخ قرض داد تا سندی برای آیندگان در دست موجود باشد.
#جواد_ظل_طاعت
@parnian_khyial
#زرتشت_گوگوش
«زرتشتِ پیامبر»، برای نخستین بار موسیقی مذهبی را در دنیا پایهگذاری کرد و از آن پس شادی، به عنوان یک اصل در آیین زرتشت در آمد. در مجموع می توان گفت که، وی اگر نه آفریننده، دستِ کم پرورنده ی موسیقی ایران زمین بوده است. او مرتبه ی بالایی برای موسیقی قائل بود و پیامهای انسانی خود را، در تار و پودِ آوازها و نغمه ها می طنید.
«گاتاها یا سروده های موزیکال زرتشت»، نام او و پیام های انسانی او را زنده نگاه داشته است. این شد که "گوگوش" نیز، تصمیم گرفت پیام وی را دست مایه ی ترانه بسازد. این دست مایه برای خواننده ای که بیست سال در وطنِ خود نتوانسته بود که بخواند و بعد به دنیای آزاد راه پیدا کند، می توانست نقشِ تطهیرکننده ای را بازی کند و به هر حال می توانست سرآغازِ خوبی برای آغازی نو باشد و چنین نیز شد.
متنِ زرتشت را "نصرت فرزانه"(مسعود کیمایی) نامی ناآشنا نوشته و "بابک امینی" موسیقی آن را تنظیم کرده است. در زمانه ای که خواندنِ زن جرم است و هر ترانه ای را نیز نمی شود خواند، قضاوت کردن کارِ سختی است. آن هم در سرزمینی که «زرتشت» با سرود، آن را کاشته و نگاه داشته است. بنابراین می بایست صدای در گلو مانده را آواز کرد و آواز را به تاریخ قرض داد تا سندی برای آیندگان در دست موجود باشد.
#جواد_ظل_طاعت
@parnian_khyial
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
🎼
#شهیارقنبری_و_موسیقی
"شهیار قنبری" در سال ۱۳۲۷ در تهران و در خانواده ای اهل هنر زاده شده، پدرش "حمید قنبری" در حوزه ی موسیقی و تئاتر، آوازه ی بسیار یافته بود و بسیاری، او را از مبتکران موسیقیِ پاپِ ایرانی به حساب می آوردند. "شهیار قنبری" پس از تحصیلات متوسطه، به لندن رفت که روزنامه نگاری بخواند، اما تصمیمش تغییر کرد و برگشت. وی در جایی گفته است که: «برگشتم و نشستم و نوشتم و ترجمه کردم. شعر گفته، عاشق شدم، زن گرفتم و باز بار سفر بربستم و برگشتم و این بار جدی تر شعر گفتم.» "شهیار" می خواست مجدداً به خارج برود و سینما بخواند، اما ظاهراً «استودیو طنین» و دنیای ترانه، مانع از آن شدند.
"شهیار" در این ماندن، شانس دیگری نیز پیدا کرد و آن آشنایی با دو جوانِ آهنگ سازِ پیشرو و دو خواننده ی خوش صدا بود. او همراه با شادروان "واروژان" و "اسفندیار منفردزاده"، شادروان "فرهاد" و بانو "گوگوش" جمع کوچکی شدند برای عرضه ی ترانه هایی که حرفِ تازه ای برای گفتن داشت. ترانه هایی که به زودی در رسانه های رسمی راه پیدا کرد و از این راه، موسیقی پاپ ایرانی را در سطح جامعه ایران، فراگیر کرد. «قصه ی دوماهی» را باید از زیباترین سروده های "شهیار قنبری" محسوب کرد، که با آهنگی از "بابک افشار" و تنظیم "واروژان" درآمیخته و با صدای گرم "گوگوش" به اجرا درآمده است. ترانه، سرگذشت دوماهی دلداده را تصویر می کند که مرغِ ماهی خوار، یکی از آنها را ربوده و دومی را در انتظار گذاشته است. "شهیار" خود می گوید قصه ی دوماهی، بندِ نافِ میلادِ من است.
از «قصه ی دوماهی» که بگذریم "شهیار قنبری" ترانه های ماندگار بیشماری دارد، ازجمله به عنوان بهترین ها می توان از «جمعه»، «حرف»، «هجرت»، «کودکانه» و «تو هم از ما نبودی»، و... یاد کرد. "شهیار قنبری" در دوره تبعید و مهاجرت، کار ترانه سرایی را رها نکرده و به ویژه پس از پیوستن مجدد به "گوگوش" کوشیده است همان فضای سازگار با ترانه های نو را بازسازی کند. گذشته از اینها او در مهاجرت صدای خود را نیز وارد میدان کرده و آهنگ بر سروده های خود نهاده است. این ترانه های تازه، رنگ و بوی اعتراضی داشته و تصویر دیگر ی از او را به نمایش می گذارد که خالی از لطف نیست. «قدغن» و «بر می گردم»، عنوان دو ترانه ی مهاجرتی اوست که سخت تاثیرگذار بوده است.
#جواد_ظل_طاعت
@parnian_khyial
#شهیارقنبری_و_موسیقی
"شهیار قنبری" در سال ۱۳۲۷ در تهران و در خانواده ای اهل هنر زاده شده، پدرش "حمید قنبری" در حوزه ی موسیقی و تئاتر، آوازه ی بسیار یافته بود و بسیاری، او را از مبتکران موسیقیِ پاپِ ایرانی به حساب می آوردند. "شهیار قنبری" پس از تحصیلات متوسطه، به لندن رفت که روزنامه نگاری بخواند، اما تصمیمش تغییر کرد و برگشت. وی در جایی گفته است که: «برگشتم و نشستم و نوشتم و ترجمه کردم. شعر گفته، عاشق شدم، زن گرفتم و باز بار سفر بربستم و برگشتم و این بار جدی تر شعر گفتم.» "شهیار" می خواست مجدداً به خارج برود و سینما بخواند، اما ظاهراً «استودیو طنین» و دنیای ترانه، مانع از آن شدند.
"شهیار" در این ماندن، شانس دیگری نیز پیدا کرد و آن آشنایی با دو جوانِ آهنگ سازِ پیشرو و دو خواننده ی خوش صدا بود. او همراه با شادروان "واروژان" و "اسفندیار منفردزاده"، شادروان "فرهاد" و بانو "گوگوش" جمع کوچکی شدند برای عرضه ی ترانه هایی که حرفِ تازه ای برای گفتن داشت. ترانه هایی که به زودی در رسانه های رسمی راه پیدا کرد و از این راه، موسیقی پاپ ایرانی را در سطح جامعه ایران، فراگیر کرد. «قصه ی دوماهی» را باید از زیباترین سروده های "شهیار قنبری" محسوب کرد، که با آهنگی از "بابک افشار" و تنظیم "واروژان" درآمیخته و با صدای گرم "گوگوش" به اجرا درآمده است. ترانه، سرگذشت دوماهی دلداده را تصویر می کند که مرغِ ماهی خوار، یکی از آنها را ربوده و دومی را در انتظار گذاشته است. "شهیار" خود می گوید قصه ی دوماهی، بندِ نافِ میلادِ من است.
از «قصه ی دوماهی» که بگذریم "شهیار قنبری" ترانه های ماندگار بیشماری دارد، ازجمله به عنوان بهترین ها می توان از «جمعه»، «حرف»، «هجرت»، «کودکانه» و «تو هم از ما نبودی»، و... یاد کرد. "شهیار قنبری" در دوره تبعید و مهاجرت، کار ترانه سرایی را رها نکرده و به ویژه پس از پیوستن مجدد به "گوگوش" کوشیده است همان فضای سازگار با ترانه های نو را بازسازی کند. گذشته از اینها او در مهاجرت صدای خود را نیز وارد میدان کرده و آهنگ بر سروده های خود نهاده است. این ترانه های تازه، رنگ و بوی اعتراضی داشته و تصویر دیگر ی از او را به نمایش می گذارد که خالی از لطف نیست. «قدغن» و «بر می گردم»، عنوان دو ترانه ی مهاجرتی اوست که سخت تاثیرگذار بوده است.
#جواد_ظل_طاعت
@parnian_khyial
Forwarded from اتچ بات
🎼
#موسیقی_ایرانی
#لشگری_ها
دهه سوم از سده ی جاری خورشیدی، یا سال های بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی را، باید سال های نواندیشی تازه برای ایجاد نوآوری در آهنگ سازی سنتی به شمار آورد. از یک سو، انجمن موسیقی ملی که به همتِ استاد فقید "روح الله خالقی" بنیاد گرفت، جایگاهی معتبر برای ساخت و پرداختِ اجرای کاملِ آهنگ های تازه فراهم ساخت و از سوی دیگر رونق گرفتنِ کارِ فرستنده ی رادیویی در ایران، موسیقی دانان را به آفریدنِ تصنیف های نو و اجرای آنها با صداهای تازه برانگخیت. آهنگ سازانِ آن سال ها، غالباً در مکتبِ "صبا" موسیقی آموخته بودند که او خود جانبدار شیوه های نوآورانه ی مکتبِ "علی نقی وزیری" بود.
حضورِ فعالِ چند تن از شاگردانِ برجسته ی "صبا" در آن سال ها، در جامعه ی موسیقی ایران، ساختارِ تصنیفِ سنتی را دگرگون ساخت و از آن پس، ریتم و سازبندی اهمیت بیشتری پیدا کرد و بر شمار زنان خواننده نیز، افزوده شد و همین دو عامل جاذبه ای برای تصنیفهای تهیه شده، پدید آورد. در میانِ آهنگ سازان نوآورِ اولیه به ویژه، باید از زنده یادان "مهدی خالدی"، "علی تجویدی"، و "حبیب الله بدیعی" یاد کرد که بخشی از شهرتِ خوانندگانِ مشهورِ آن سال ها، چون بانوان "دلکش" و "مرضیه"، مدیونِ تصنیف های نوآورانه ای ست که آنها می ساختند. در میانِ آنها، آهنگ سازانِ دیگری نیز بودند که، اگرچه از شیوه های نوآورانه استفاده می کردند، اما شهرتِ درخوری نیافته و غالباً زیرِ سایه ی آهنگ سازانِ پیش از خود قرار گرفته بودند.
از جمله از دو آهنگ سازِ خویشاوندِ پرکار می توان یاد کرد که ترانه های بسیار ساخته اند که ترانه هایشان، گاه شهرت نیز یافته اند ولی بر شهرتِ خودِ آنها چیزی نیافزوده اند. "بزرگ لشگری" در سالِ ۱۳۰۲ در تهران و در خانواده ای اهلِ موسیقی زاده شده و از ۱۵ سالگی به فراگیری موسیقی پرداخته است. ابتدا نزدِ مادرش با ویولن آشنا شده و بعد کمانچه را نزدِ "حسن" و "اصغرِ بهاری" که از خویشاوندانِ او بودند فراگرفته است.
"بزرگ" در جوانی برای مدتی کوتاه، راه به کلاس زنده یاد "ابوالحسن خان صبا" پیدا کرده و پس از آن نزدِ "حسین یاحقی" و "ابراهیم منصوری" و به ویژه "مهدی خالدی"، گلِ سرسبدِ شاگردانِ "صبا" به آموختنِ جدی ترِ موسیقی سنتی پرداخت. وی برای ارتقای دانشِ خود، از محضرِ استادانی چون "روح الله خالقیِ بزرگ"، "روبرت گریگوریان" و "ملیک آبراهامانیان" بهره برده و سرانجام به عنوان تکنواز ویولن به استخدامِ سازمانِ رادیو درآمده و علاوه بر آن، با ارکسترِ "مهدی خالدی" به همکاری پرداخته است.
"بزرگِ لشگری" پس از جدایی افتادنِ میانِ بانو "دلکش" و "خالدی" با همکاری "جواد لشگری" با "دلکش" همراه شده و تصنیف هایی برای او ساخته است. او سپس رهبری ارکستر دیگری را بر عهده گرفته که بانو "مرضیه"، تک خوانِ آن بوده و این همکاری، او را به سوی تنظیمِ ترانه های قدیمی برای ارکستر بزرگ، کشیده است. پس از گشایشِ سازمانِ بزرگِ رادیو تلویزیون ملی ایران، "بزرگ لشگری" به سرپرستی ارکسترِ سازهای ملیِ آن سازمان برگزیده شد و علاوه بر آن در سِلکِ همکارانِ برنامه ی گلها درآمد. گذشته از "دلکش" و "مرضیه" خوانندگان دیگری چون، "الهه"، "پوران"، "یاسمین" و "گلپایگانی" نیز، ترانه های "بزرگِ لشگری" را خوانده اند.
و اما "جواد لشگری" یکسالی دیرتر از بزرگ یعنی در سالِ ۱۳۰۳ در همان خانواده ی اهلِ هنر زاده شده و در آغاز از پدر و برادر، نغماتِ موسیقی را فرا گرفته و خیلی زود در اولین دیدار توانسته بود، توجه ی زنده یاد "ابوالحسن صبا" را به سوی خود جلب کند و نزد او به فراگیری ویولن بپردازد. راهِ او نیز چون "بزرگ لشگری" به منزلگاه "مهدی خالدی" رسیده و شاگرد برجسته ی "صبا" کار استاد را پی گیری کرده و ردیف های ویولن "صبا" را به او آموخته بود...
ادامه در پی دی اف👇👇
#جواد_ظل_طاعت
ابزرورد
کانال پرنیان خیال
#موسیقی_ایرانی
#لشگری_ها
دهه سوم از سده ی جاری خورشیدی، یا سال های بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی را، باید سال های نواندیشی تازه برای ایجاد نوآوری در آهنگ سازی سنتی به شمار آورد. از یک سو، انجمن موسیقی ملی که به همتِ استاد فقید "روح الله خالقی" بنیاد گرفت، جایگاهی معتبر برای ساخت و پرداختِ اجرای کاملِ آهنگ های تازه فراهم ساخت و از سوی دیگر رونق گرفتنِ کارِ فرستنده ی رادیویی در ایران، موسیقی دانان را به آفریدنِ تصنیف های نو و اجرای آنها با صداهای تازه برانگخیت. آهنگ سازانِ آن سال ها، غالباً در مکتبِ "صبا" موسیقی آموخته بودند که او خود جانبدار شیوه های نوآورانه ی مکتبِ "علی نقی وزیری" بود.
حضورِ فعالِ چند تن از شاگردانِ برجسته ی "صبا" در آن سال ها، در جامعه ی موسیقی ایران، ساختارِ تصنیفِ سنتی را دگرگون ساخت و از آن پس، ریتم و سازبندی اهمیت بیشتری پیدا کرد و بر شمار زنان خواننده نیز، افزوده شد و همین دو عامل جاذبه ای برای تصنیفهای تهیه شده، پدید آورد. در میانِ آهنگ سازان نوآورِ اولیه به ویژه، باید از زنده یادان "مهدی خالدی"، "علی تجویدی"، و "حبیب الله بدیعی" یاد کرد که بخشی از شهرتِ خوانندگانِ مشهورِ آن سال ها، چون بانوان "دلکش" و "مرضیه"، مدیونِ تصنیف های نوآورانه ای ست که آنها می ساختند. در میانِ آنها، آهنگ سازانِ دیگری نیز بودند که، اگرچه از شیوه های نوآورانه استفاده می کردند، اما شهرتِ درخوری نیافته و غالباً زیرِ سایه ی آهنگ سازانِ پیش از خود قرار گرفته بودند.
از جمله از دو آهنگ سازِ خویشاوندِ پرکار می توان یاد کرد که ترانه های بسیار ساخته اند که ترانه هایشان، گاه شهرت نیز یافته اند ولی بر شهرتِ خودِ آنها چیزی نیافزوده اند. "بزرگ لشگری" در سالِ ۱۳۰۲ در تهران و در خانواده ای اهلِ موسیقی زاده شده و از ۱۵ سالگی به فراگیری موسیقی پرداخته است. ابتدا نزدِ مادرش با ویولن آشنا شده و بعد کمانچه را نزدِ "حسن" و "اصغرِ بهاری" که از خویشاوندانِ او بودند فراگرفته است.
"بزرگ" در جوانی برای مدتی کوتاه، راه به کلاس زنده یاد "ابوالحسن خان صبا" پیدا کرده و پس از آن نزدِ "حسین یاحقی" و "ابراهیم منصوری" و به ویژه "مهدی خالدی"، گلِ سرسبدِ شاگردانِ "صبا" به آموختنِ جدی ترِ موسیقی سنتی پرداخت. وی برای ارتقای دانشِ خود، از محضرِ استادانی چون "روح الله خالقیِ بزرگ"، "روبرت گریگوریان" و "ملیک آبراهامانیان" بهره برده و سرانجام به عنوان تکنواز ویولن به استخدامِ سازمانِ رادیو درآمده و علاوه بر آن، با ارکسترِ "مهدی خالدی" به همکاری پرداخته است.
"بزرگِ لشگری" پس از جدایی افتادنِ میانِ بانو "دلکش" و "خالدی" با همکاری "جواد لشگری" با "دلکش" همراه شده و تصنیف هایی برای او ساخته است. او سپس رهبری ارکستر دیگری را بر عهده گرفته که بانو "مرضیه"، تک خوانِ آن بوده و این همکاری، او را به سوی تنظیمِ ترانه های قدیمی برای ارکستر بزرگ، کشیده است. پس از گشایشِ سازمانِ بزرگِ رادیو تلویزیون ملی ایران، "بزرگ لشگری" به سرپرستی ارکسترِ سازهای ملیِ آن سازمان برگزیده شد و علاوه بر آن در سِلکِ همکارانِ برنامه ی گلها درآمد. گذشته از "دلکش" و "مرضیه" خوانندگان دیگری چون، "الهه"، "پوران"، "یاسمین" و "گلپایگانی" نیز، ترانه های "بزرگِ لشگری" را خوانده اند.
و اما "جواد لشگری" یکسالی دیرتر از بزرگ یعنی در سالِ ۱۳۰۳ در همان خانواده ی اهلِ هنر زاده شده و در آغاز از پدر و برادر، نغماتِ موسیقی را فرا گرفته و خیلی زود در اولین دیدار توانسته بود، توجه ی زنده یاد "ابوالحسن صبا" را به سوی خود جلب کند و نزد او به فراگیری ویولن بپردازد. راهِ او نیز چون "بزرگ لشگری" به منزلگاه "مهدی خالدی" رسیده و شاگرد برجسته ی "صبا" کار استاد را پی گیری کرده و ردیف های ویولن "صبا" را به او آموخته بود...
ادامه در پی دی اف👇👇
#جواد_ظل_طاعت
ابزرورد
کانال پرنیان خیال
Telegram
attach 📎
🎼
#موسیقی_بومی_و_محلی_ایران
طبیعی ترین نوعِ پیوند موسیقی با شعری که زبانِ محاوره ای دارد را، در موسیقی بومی یا روستایی می توان یافت. از آنجایی که ترانه های بومی و محلی، آفریننده ی مشخصی ندارند، شعر و موسیقی آن، هم زادِ یکدیگرند، و هم زمان و هم تنیده، آفریده می شوند. از همین روی، چِفت و بندِ میانِ آنها بر اساسِ گویشی محلی، از دقتِ بسیاری، برخوردار است. به نظر می رسد که، موسیقیِ ترانه هایِ بومی، در زمزمه خوانی های فی البداهه و بدون هیچ اندیشه یِ پیش زمینه ای، پیش می آید. و آنچه نظامِ موسیقایی آنها را می سازد، احساسِ مشترکِ جمعِ روستاییان است.
همه ی ارزش و زیبایی ترانه های روستایی، از همین هم زادیِ شعر و موسیقی و سادگی و صداقت در بیانِ حسِ مشترکِ جمعی، برمی خیزد. اما نکته اصلی این است که وزنِ اشعار محلی، الزاماً و کاملاً از قواعدِ اوزان عروضی، تبعیت نمی کند. هجاهای کوتاه و بلند و تکیه ها و تاکیدهای ویژه در گویش های محلی، وزن های تازه ای را به وجود می آورد و نغمه های هم زاد با شعر نیز، روی همین وزن ها می نشیند. به همین جهت وقتی شعرهای دیگری را با گویش های شهری، روی موسیقی بومی سوار می کنند، این پیوند غیر طبیعی شده و همگنی لازم را از دست می دهد. نه محتوی شعر و موسیقی با هم سازگار می شود و نه شکل و ظاهرشان منطبق بر هم. با این همه، بسیاری از خوانندگانِ شهری، ترانه های روستایی را با متن های تحمیلی غیر روستایی خوانده اند.
البته در این پیوندها می کوشند برای نزدیک شدن به گویش های محلی، زبان شکسته ای را بکار بگیرند که به هر حال شهری است و اینکه با تغییر دادنِ اِعرابِ هجاها و گذاشتنِ مثلاً ضمه به جای فتحه، تبدیل به زبانِ روستایی نمی شود. ناپسندترین نوعِ این پیوندِ تحمیلی، هنگامی پیش می آید که متن نویسِ شهری حتی به محتوی متنِ اصلی توجه نداشته باشد و هر چیز را به به نظرش می رسد به جای آن بگذارد. اینجاست که شادی به جای ناله و مویه، می نشیند و غم و غصه به جای عشق و هیجان.
اگر دستِ کم محتوایِ متنِ شهریِ ترانه های بومی همانی باشد که در اصل بوده است، مجدداً تحمل ناپذیرتر می شود، به شرط آنکه شاعرِ شهری، ترجمه ی خود را به دقت، با زیر و بمِ آهنگ روستایی انطباق داده باشد. آهنگ سازانِ ایرانی بیشتر رویِ دو بیتی های محلی کار کرده اند. شاید به این دلیل که التزامِ وزنی بیشترِ آنها را برای پیوند، آسانتر و سازگارتر جلوه می دهد. بیش از همه در این میان روی دوبیتی های "باباطاهر همدانی" و "فائز دشتستانی" موسیقی نهاده شده است. خوب و بد آن ها هم بستگی به میزانِ دقتی دارد که آهنگ ساز در پیوند موسیقی خود با لحنِ گویشی دوبیتی ها بکار زده است.
موسیقیِ بومی ایران علاوه بر اجرای اصیل و طبیعی در روستاها و تنظیم های ساده ی شهری در رسانه ها، نوعِ دیگری از تنظیم و اجرا را تجربه کرده است. اجراهای تنظیم شده به شیوه بین المللی. در این تنظیم ها متن های شعری همانگونه که هستند باقی مانده، اما نغمه ها بصورت موتیفِ اصلی محورِ آهنگ سازی قرار می گیرند.
در بسیاری از آفریده های علمی که موسیقی بومی در آنها موردِ الهام قرار گرفته، آهنگ ساز بیش از آنکه به حفظِ سلامتِ نغمه های تندِ بومی، بیاندیشد، در فکرِ بکارگیریِ مهارت های تکمیلی خود بوده است. در نتیجه تکیه های طبیعی واژه ها، جایِ خود را گم کرده و ضربه ها به آن هجاها که نباید فرود آمده اند. در برابر، آهنگ سازانِ دقیق و محتاط کوشیده اند که نغمه های اصلی بومی در فراز و نشیب های آهنگ سازی آسیب نبینند و دستکاری نشوند. اما پاسخ نغمه ها و یا قطعات مابینی را هرگونه که خواسته اند، آفریده اند.
حاصلِ چنین برخوردی با موسیقی روستایی آفرینشِ تازه ای ست که زیبایی نهفته ی در آن را جلوه بیشتری می بخشد و از آن گذشته راه را برای ورودِ آنبه رپرتوارِ جهانی هموار کمی سازد. از ۱۰۰ سال پیش تاکنون آهنگ سازانِ ایرانی توانسته اند از راه تنظیم های علمی، گنجینه ی ارزشمندی از ترانه های بومی را فراهم آورند که بخشی بزرگی از آنها در تک خوانی ها و یا در گروه های آواز جمعی مورد استفاده قرار گرفته است.
#جواد_ظل_طاعت
#موسیقی_بومی_و_محلی_ایران
طبیعی ترین نوعِ پیوند موسیقی با شعری که زبانِ محاوره ای دارد را، در موسیقی بومی یا روستایی می توان یافت. از آنجایی که ترانه های بومی و محلی، آفریننده ی مشخصی ندارند، شعر و موسیقی آن، هم زادِ یکدیگرند، و هم زمان و هم تنیده، آفریده می شوند. از همین روی، چِفت و بندِ میانِ آنها بر اساسِ گویشی محلی، از دقتِ بسیاری، برخوردار است. به نظر می رسد که، موسیقیِ ترانه هایِ بومی، در زمزمه خوانی های فی البداهه و بدون هیچ اندیشه یِ پیش زمینه ای، پیش می آید. و آنچه نظامِ موسیقایی آنها را می سازد، احساسِ مشترکِ جمعِ روستاییان است.
همه ی ارزش و زیبایی ترانه های روستایی، از همین هم زادیِ شعر و موسیقی و سادگی و صداقت در بیانِ حسِ مشترکِ جمعی، برمی خیزد. اما نکته اصلی این است که وزنِ اشعار محلی، الزاماً و کاملاً از قواعدِ اوزان عروضی، تبعیت نمی کند. هجاهای کوتاه و بلند و تکیه ها و تاکیدهای ویژه در گویش های محلی، وزن های تازه ای را به وجود می آورد و نغمه های هم زاد با شعر نیز، روی همین وزن ها می نشیند. به همین جهت وقتی شعرهای دیگری را با گویش های شهری، روی موسیقی بومی سوار می کنند، این پیوند غیر طبیعی شده و همگنی لازم را از دست می دهد. نه محتوی شعر و موسیقی با هم سازگار می شود و نه شکل و ظاهرشان منطبق بر هم. با این همه، بسیاری از خوانندگانِ شهری، ترانه های روستایی را با متن های تحمیلی غیر روستایی خوانده اند.
البته در این پیوندها می کوشند برای نزدیک شدن به گویش های محلی، زبان شکسته ای را بکار بگیرند که به هر حال شهری است و اینکه با تغییر دادنِ اِعرابِ هجاها و گذاشتنِ مثلاً ضمه به جای فتحه، تبدیل به زبانِ روستایی نمی شود. ناپسندترین نوعِ این پیوندِ تحمیلی، هنگامی پیش می آید که متن نویسِ شهری حتی به محتوی متنِ اصلی توجه نداشته باشد و هر چیز را به به نظرش می رسد به جای آن بگذارد. اینجاست که شادی به جای ناله و مویه، می نشیند و غم و غصه به جای عشق و هیجان.
اگر دستِ کم محتوایِ متنِ شهریِ ترانه های بومی همانی باشد که در اصل بوده است، مجدداً تحمل ناپذیرتر می شود، به شرط آنکه شاعرِ شهری، ترجمه ی خود را به دقت، با زیر و بمِ آهنگ روستایی انطباق داده باشد. آهنگ سازانِ ایرانی بیشتر رویِ دو بیتی های محلی کار کرده اند. شاید به این دلیل که التزامِ وزنی بیشترِ آنها را برای پیوند، آسانتر و سازگارتر جلوه می دهد. بیش از همه در این میان روی دوبیتی های "باباطاهر همدانی" و "فائز دشتستانی" موسیقی نهاده شده است. خوب و بد آن ها هم بستگی به میزانِ دقتی دارد که آهنگ ساز در پیوند موسیقی خود با لحنِ گویشی دوبیتی ها بکار زده است.
موسیقیِ بومی ایران علاوه بر اجرای اصیل و طبیعی در روستاها و تنظیم های ساده ی شهری در رسانه ها، نوعِ دیگری از تنظیم و اجرا را تجربه کرده است. اجراهای تنظیم شده به شیوه بین المللی. در این تنظیم ها متن های شعری همانگونه که هستند باقی مانده، اما نغمه ها بصورت موتیفِ اصلی محورِ آهنگ سازی قرار می گیرند.
در بسیاری از آفریده های علمی که موسیقی بومی در آنها موردِ الهام قرار گرفته، آهنگ ساز بیش از آنکه به حفظِ سلامتِ نغمه های تندِ بومی، بیاندیشد، در فکرِ بکارگیریِ مهارت های تکمیلی خود بوده است. در نتیجه تکیه های طبیعی واژه ها، جایِ خود را گم کرده و ضربه ها به آن هجاها که نباید فرود آمده اند. در برابر، آهنگ سازانِ دقیق و محتاط کوشیده اند که نغمه های اصلی بومی در فراز و نشیب های آهنگ سازی آسیب نبینند و دستکاری نشوند. اما پاسخ نغمه ها و یا قطعات مابینی را هرگونه که خواسته اند، آفریده اند.
حاصلِ چنین برخوردی با موسیقی روستایی آفرینشِ تازه ای ست که زیبایی نهفته ی در آن را جلوه بیشتری می بخشد و از آن گذشته راه را برای ورودِ آنبه رپرتوارِ جهانی هموار کمی سازد. از ۱۰۰ سال پیش تاکنون آهنگ سازانِ ایرانی توانسته اند از راه تنظیم های علمی، گنجینه ی ارزشمندی از ترانه های بومی را فراهم آورند که بخشی بزرگی از آنها در تک خوانی ها و یا در گروه های آواز جمعی مورد استفاده قرار گرفته است.
#جواد_ظل_طاعت
🎼
#موسیقی_ایرانی
#ترانه_های_اعتراضی
معمولاً ترانههای اعتراضی را از نظر ماندگاری کمدوام معرفی میکنند، چرا که محتوای آنها اعتراض به مسائل روز است که آن نیز، با گذرِ زمان، تغییر میکند.
اما وضعیت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای استبدادزده به گونه دیگریست. در این سرزمینها که زیر قیمومیت خودکامگان نفس میکشند، آنچه مورد اعتراض است، همیشگی است و ترانهها هم در جستوجوی چیزی هستند که همگان آرزوی آن را دارند. به این جهت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای استبدادزده ماندگارترین ترانهها بهشمار میآیند.
ترانه «مرغ سحر» در واکنش به پیامدهای استبدادِ صغیر، در نهضت مشروطه سروده شد، ولی می تواند برای همه ی دوران ها باشد. «جمعه»، ترانه اعتراضی در دوران پهلوی دوم گویی، همه ی جمعهها را شامل می شود. جمعههایی که انگار به جای باران از آسمان خون میبارد.
در چنین وضعیتی است که زندگی ترانههای اعتراضی دوام پیدا میکند و هر بار که حرکتی در جامعه پیدا میشود، این ترانهها از نو سر بلند میکنند. گویی برای همان اتفاقات ساخته شدهاند.
«مرغ سحر»، «از خون جوانان وطن»، «جنگل»، «میسازمت وطن»، «یار دبستانی من»، چه موسیقی از نوعِ سنتی و اصیل، و چه موسیقی از ژانرِ پاپ و عامیانه اش، از گوشههای مختلف تاریخ یکصد سال اخیر ایران، دست در دست هم به استقبال بیداری و هوشیاریِ جامعه برخاستند، همه با یک نیت که به آزادی، این پری سبکبال آرزوهایشان برسند.
ترانه–سرودی که بر روی غزلی از "فرخی یزدی" در پیوند با موسیقیِ شادروان استاد "محمد رضا لطفی" ساخته شده، بازتابدهنده اشتیاقِ ایرانیان برای رسیدن به آزادی است و یکی از بهترین ترانه های انتقادی و اعتراضی که تا کنون شنیده ایم. با هم به برخی از این نوع ترانه ها گوش می کنیم.
#جواد_ظل_طاعت
#موسیقی_ایرانی
#ترانه_های_اعتراضی
معمولاً ترانههای اعتراضی را از نظر ماندگاری کمدوام معرفی میکنند، چرا که محتوای آنها اعتراض به مسائل روز است که آن نیز، با گذرِ زمان، تغییر میکند.
اما وضعیت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای استبدادزده به گونه دیگریست. در این سرزمینها که زیر قیمومیت خودکامگان نفس میکشند، آنچه مورد اعتراض است، همیشگی است و ترانهها هم در جستوجوی چیزی هستند که همگان آرزوی آن را دارند. به این جهت ترانههای اعتراضی در سرزمینهای استبدادزده ماندگارترین ترانهها بهشمار میآیند.
ترانه «مرغ سحر» در واکنش به پیامدهای استبدادِ صغیر، در نهضت مشروطه سروده شد، ولی می تواند برای همه ی دوران ها باشد. «جمعه»، ترانه اعتراضی در دوران پهلوی دوم گویی، همه ی جمعهها را شامل می شود. جمعههایی که انگار به جای باران از آسمان خون میبارد.
در چنین وضعیتی است که زندگی ترانههای اعتراضی دوام پیدا میکند و هر بار که حرکتی در جامعه پیدا میشود، این ترانهها از نو سر بلند میکنند. گویی برای همان اتفاقات ساخته شدهاند.
«مرغ سحر»، «از خون جوانان وطن»، «جنگل»، «میسازمت وطن»، «یار دبستانی من»، چه موسیقی از نوعِ سنتی و اصیل، و چه موسیقی از ژانرِ پاپ و عامیانه اش، از گوشههای مختلف تاریخ یکصد سال اخیر ایران، دست در دست هم به استقبال بیداری و هوشیاریِ جامعه برخاستند، همه با یک نیت که به آزادی، این پری سبکبال آرزوهایشان برسند.
ترانه–سرودی که بر روی غزلی از "فرخی یزدی" در پیوند با موسیقیِ شادروان استاد "محمد رضا لطفی" ساخته شده، بازتابدهنده اشتیاقِ ایرانیان برای رسیدن به آزادی است و یکی از بهترین ترانه های انتقادی و اعتراضی که تا کنون شنیده ایم. با هم به برخی از این نوع ترانه ها گوش می کنیم.
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
طاووس-مرضیه،یاحقی،معینی کرمانشاهی – @javadtaat
در دنیای شعر و آهنگ، ترانههایی که شعر آن متاثر از رویدادی در زندگی شخص ترانهسرا سروده شده باشد،کم نیستند. در تاریخ موسیقی ایران، آهنگ باکلام ماندگار کم نبوده؛ آهنگهایی که در ژرفای جان مردم نشسته است. در ۷۰ سال اخیر چه بسیار آهنگهایی که به هنرِ والای "ابوالحسن صبا"، "علی تجویدی"، "فرامرز پایور"، "پرویز یاحقی"، "اسدالله ملک"، "عباس خوشدل"، "همایون خرّم"، "حبیبالله بدیعی" و دیگر استادان جاودانه شده است. اما در ماندگاری این آهنگهای باکلام، جدا از هنر آهنگساز و لطافت صدای خواننده، شعر و ترانه شاعرِ ترانهسرا نیز نقشی مهم داشته است.
ترانه "طاووس مست" یکی از ماندگارترین آثار موسیقی کلاسیک ایران است که با همکاری زنده یاد استاد "رحیم معینی کرمانشاهی"، زنده یاد "استاد پرویز یاحقی" و زنده یاد "بانو مرضیه" ساخته شده است.
"معینی کرمانشاهی" در دوره نوجوانی گرایش ویژهای به نقاشی داشت و همزمان، شعر نیز می سرود و آنها را در روزنامههای محلی انتشار میداد و شاید این پیوند شعر و نقاشی در ذهن وی به سرایش ترانه های تصویری انجامیده است. در آن سالها از میان ترانهسرایان، "معینیکرمانشاهی"، گرایش فراوان به تصویرسازی داشت. وی در این ترانه، به این موضوع اخلاقی اشاره دارد که: طاووس، هنگامی که پرهای زیبا و با شکوه خود را میگشاید، نمیداند که پاهای زشت خود را هویدا میکند. موضوعی که در عرصه ترانهسازی تازگی داشت.
طاووس با نخوت و غرور، به چتر زیبای خود نگاه میکند و مستانه میخرامد. ولی هنگامی که پای زشتش نمایان میشود، چون غنچه بسته شده و دلش می شکند. ترانهسرا سپس نتیجه میگیرد که دنیا نیز همین گونه است و آدمها در این جهان، اسیر زشت و زیباست. او، هم چتر زیبا و هم پای زشت خود را میبیند. یک جهان ذوق و هنر، چتر زیبای اوست و هستی رنجآور، پای زشت او.
"کرمانشاهی" در ترانههای تصویری خود، همیشه به یک نتیجه اخلاقی میرسید. تصویر را برای نفس زیبای تصویر نمیساخت، بلکه از زیبائی تصویر برای رسیدن به نتایح اخلاقی سود میگرفت. اگر چه این روش، ارزش زیبائی شناسانه ترانه را میکاست، ولی به هر حال تاثیر تصویر به جای خود باقی بود.
ماجرای پدید آمدن تصنیف "طاووس" (در دستگاه شور)، به آهنگسازی استاد پرویز یاحقی به شرح زیر است:
استاد معینی تعریف می کردند که روزی در خانه خود در پلنگ چال، به هنگام ناهار که از قضا آبگوشت نیز بوده، در خانه به صدا در می آید، "استاد پرویز یاحقی" وارد شده و عنوان می کند که آهنگی ساخته و آمده است، تا "استاد معینی" بر روی آن شعری، بگذارد.
"استاد معینی" می فرمایند که اکنون وقت ناهار است و خوردن آبگوشت؛ پس "پرویز خان یاحقی" هم با ایشان هم سفره می شود و "خانم استاد معینی"، کاسه یی آبگوشت هم جلوی استاد "پرویز یاحقی" می گذارد. در همین حالِ غذا خوردن، "پرویز خان یاحقی"، نوار آهنگی را که ساخته بوده در ضبط می گذارد و آهنگ پخش می شود. ناگهان کبوتری که متعلق به همسایه بوده می آید و سر سفره بین "استاد معینی" و" پرویز یاحقی" می نشیند.
"استاد معینی" پس از دیدن کبوتر، قاشق را بر زمین گذاشته و درحالی که آهنگ پخش می شد، خودکار را در دست گرفتند و شروع کردند به نوشتن ترانه طاووس:
"در میان گلبنی خوش رنگ و بو، طاووس زیبا با پَرِ صد رنگ خود مستانه زد چتری فریبا…".
"پرویز یاحقی" بسیار از این ترانه خوشش آمد و گفت: "معینی"، تو کبوتر را می بینی یاد طاووس می افتی، طاووس را ببینی یاد چه می افتی. و چنین شد که این اثر بسیار زیبا خلق گردید.
#جواد_ظل_طاعت
در دنیای شعر و آهنگ، ترانههایی که شعر آن متاثر از رویدادی در زندگی شخص ترانهسرا سروده شده باشد،کم نیستند. در تاریخ موسیقی ایران، آهنگ باکلام ماندگار کم نبوده؛ آهنگهایی که در ژرفای جان مردم نشسته است. در ۷۰ سال اخیر چه بسیار آهنگهایی که به هنرِ والای "ابوالحسن صبا"، "علی تجویدی"، "فرامرز پایور"، "پرویز یاحقی"، "اسدالله ملک"، "عباس خوشدل"، "همایون خرّم"، "حبیبالله بدیعی" و دیگر استادان جاودانه شده است. اما در ماندگاری این آهنگهای باکلام، جدا از هنر آهنگساز و لطافت صدای خواننده، شعر و ترانه شاعرِ ترانهسرا نیز نقشی مهم داشته است.
ترانه "طاووس مست" یکی از ماندگارترین آثار موسیقی کلاسیک ایران است که با همکاری زنده یاد استاد "رحیم معینی کرمانشاهی"، زنده یاد "استاد پرویز یاحقی" و زنده یاد "بانو مرضیه" ساخته شده است.
"معینی کرمانشاهی" در دوره نوجوانی گرایش ویژهای به نقاشی داشت و همزمان، شعر نیز می سرود و آنها را در روزنامههای محلی انتشار میداد و شاید این پیوند شعر و نقاشی در ذهن وی به سرایش ترانه های تصویری انجامیده است. در آن سالها از میان ترانهسرایان، "معینیکرمانشاهی"، گرایش فراوان به تصویرسازی داشت. وی در این ترانه، به این موضوع اخلاقی اشاره دارد که: طاووس، هنگامی که پرهای زیبا و با شکوه خود را میگشاید، نمیداند که پاهای زشت خود را هویدا میکند. موضوعی که در عرصه ترانهسازی تازگی داشت.
طاووس با نخوت و غرور، به چتر زیبای خود نگاه میکند و مستانه میخرامد. ولی هنگامی که پای زشتش نمایان میشود، چون غنچه بسته شده و دلش می شکند. ترانهسرا سپس نتیجه میگیرد که دنیا نیز همین گونه است و آدمها در این جهان، اسیر زشت و زیباست. او، هم چتر زیبا و هم پای زشت خود را میبیند. یک جهان ذوق و هنر، چتر زیبای اوست و هستی رنجآور، پای زشت او.
"کرمانشاهی" در ترانههای تصویری خود، همیشه به یک نتیجه اخلاقی میرسید. تصویر را برای نفس زیبای تصویر نمیساخت، بلکه از زیبائی تصویر برای رسیدن به نتایح اخلاقی سود میگرفت. اگر چه این روش، ارزش زیبائی شناسانه ترانه را میکاست، ولی به هر حال تاثیر تصویر به جای خود باقی بود.
ماجرای پدید آمدن تصنیف "طاووس" (در دستگاه شور)، به آهنگسازی استاد پرویز یاحقی به شرح زیر است:
استاد معینی تعریف می کردند که روزی در خانه خود در پلنگ چال، به هنگام ناهار که از قضا آبگوشت نیز بوده، در خانه به صدا در می آید، "استاد پرویز یاحقی" وارد شده و عنوان می کند که آهنگی ساخته و آمده است، تا "استاد معینی" بر روی آن شعری، بگذارد.
"استاد معینی" می فرمایند که اکنون وقت ناهار است و خوردن آبگوشت؛ پس "پرویز خان یاحقی" هم با ایشان هم سفره می شود و "خانم استاد معینی"، کاسه یی آبگوشت هم جلوی استاد "پرویز یاحقی" می گذارد. در همین حالِ غذا خوردن، "پرویز خان یاحقی"، نوار آهنگی را که ساخته بوده در ضبط می گذارد و آهنگ پخش می شود. ناگهان کبوتری که متعلق به همسایه بوده می آید و سر سفره بین "استاد معینی" و" پرویز یاحقی" می نشیند.
"استاد معینی" پس از دیدن کبوتر، قاشق را بر زمین گذاشته و درحالی که آهنگ پخش می شد، خودکار را در دست گرفتند و شروع کردند به نوشتن ترانه طاووس:
"در میان گلبنی خوش رنگ و بو، طاووس زیبا با پَرِ صد رنگ خود مستانه زد چتری فریبا…".
"پرویز یاحقی" بسیار از این ترانه خوشش آمد و گفت: "معینی"، تو کبوتر را می بینی یاد طاووس می افتی، طاووس را ببینی یاد چه می افتی. و چنین شد که این اثر بسیار زیبا خلق گردید.
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
🎼
#موسیقی_شعر
#سرود_قیام_سی_تیر
شه زمام ملتي سپرده دست دولتي
که با تفنگ و توپ و تانک و تير!
کند حکومت، چو مستبدي، جابرانه
اين ستمگران کنون بدست آمري جبون
بمردمي سپر نموده جان!
هدف نمايد، بخون کشاند، ظالمانه...
يكي از آثار جالب و به ياد ماندني استاد "حسين ملك"، ساخت سرود سي تير در ماجراي سي تير ۱۳۳۱ است. اين سرود حماسي با شعري از "استاد ابوالحسن صبا" كه در دستگاه ماهور اجرا گرديد، كه چند ماه زندان را هم براي ملك به همراه داشت.
"حسينعلي متين رضا" يكي از شاگردان "استاد ابوالحسن صبا" جريان خلق سرود سي تير را ت چنين تعریف كرده:
صبح روز سي تير ۱۳۳۱به منزل "استاد صبا" در ميدان بهارستان تهران رفتم.
ساعت ۱۰ مرحوم "استادحسين ملك" هنرمند و استاد سنتور با سر و وضع بهم ريخته وارد شد. استاد پرسيدند: كجا بودي؟
گفت صبح به قصد منزل شما وارد خيابان شاهآباد شدم، تا نزديك خيابان ظهيرالاسلام به سختي آمدم. در آنجا ناگهان تيراندازي شروع شد. من پريدم در جوي آب كه عمقش زياد بود. موضع گرفتم و نظارهگر اوضاع و منتظر رهايي.
در همان حال ناگهان آهنگي مارش گونه به ذهنم خطور كرد و ديگر همانجا ماندم تا آهنگ كامل شود و شد. فرصتي پيش آمد كه خودم را از آن مهلكه نجات دهم و سريع خودم را به اينجا رساندم.
بعد از چند لحظه استاد فرمودند برو سنتور را بياور تا ببينم چه دسته گلي تدارك ديدي. "استادحسين ملك" سنتور آورد و شروع كرد به نواختن آهنگي كه ساخته بود. استاد گوش كردند، خيلي خوششان آمد و فرمودند همين الان روي آن شعري ميسرايم و سرود...
ادامه در پی دی اف 👇👇
#جواد_ظل_طاعت
باتشکر از کانال بزم موسیقی
#موسیقی_شعر
#سرود_قیام_سی_تیر
شه زمام ملتي سپرده دست دولتي
که با تفنگ و توپ و تانک و تير!
کند حکومت، چو مستبدي، جابرانه
اين ستمگران کنون بدست آمري جبون
بمردمي سپر نموده جان!
هدف نمايد، بخون کشاند، ظالمانه...
يكي از آثار جالب و به ياد ماندني استاد "حسين ملك"، ساخت سرود سي تير در ماجراي سي تير ۱۳۳۱ است. اين سرود حماسي با شعري از "استاد ابوالحسن صبا" كه در دستگاه ماهور اجرا گرديد، كه چند ماه زندان را هم براي ملك به همراه داشت.
"حسينعلي متين رضا" يكي از شاگردان "استاد ابوالحسن صبا" جريان خلق سرود سي تير را ت چنين تعریف كرده:
صبح روز سي تير ۱۳۳۱به منزل "استاد صبا" در ميدان بهارستان تهران رفتم.
ساعت ۱۰ مرحوم "استادحسين ملك" هنرمند و استاد سنتور با سر و وضع بهم ريخته وارد شد. استاد پرسيدند: كجا بودي؟
گفت صبح به قصد منزل شما وارد خيابان شاهآباد شدم، تا نزديك خيابان ظهيرالاسلام به سختي آمدم. در آنجا ناگهان تيراندازي شروع شد. من پريدم در جوي آب كه عمقش زياد بود. موضع گرفتم و نظارهگر اوضاع و منتظر رهايي.
در همان حال ناگهان آهنگي مارش گونه به ذهنم خطور كرد و ديگر همانجا ماندم تا آهنگ كامل شود و شد. فرصتي پيش آمد كه خودم را از آن مهلكه نجات دهم و سريع خودم را به اينجا رساندم.
بعد از چند لحظه استاد فرمودند برو سنتور را بياور تا ببينم چه دسته گلي تدارك ديدي. "استادحسين ملك" سنتور آورد و شروع كرد به نواختن آهنگي كه ساخته بود. استاد گوش كردند، خيلي خوششان آمد و فرمودند همين الان روي آن شعري ميسرايم و سرود...
ادامه در پی دی اف 👇👇
#جواد_ظل_طاعت
باتشکر از کانال بزم موسیقی
Forwarded from Absurd Mind's Media
🎼
#حماسه_هفت_خان
#احمد_پژمان
داستانِ «هفت خانِ رستمِ» شاهنامه، خواندنی است. داستانِ گذرِ "رستم" از هفت مرحله ی خطرناک و یا به قولِ امروزی ها بالاتر از خطر، برای رهایی "کاووس شاه" که در مازندران به چنگِ دیوان افتاده است را شرح می دهد. زمانی که پادشاهی ایران در دست کاووس بود، شبی از شب ها اهریمنی در لباس یک زنِ خوش چهره و زیبا، نزد پادشاه آمد و با رامشگری از زیبایی های مازندران برای او تعریف کرد.
مازندران سرزمینی خطرناک بود با غولان و اهریمنان بسیار که هرگز کسی پا به درون آن نگذاشته بود. این تعریف های اهریمنِ رامشگر، باعث شد که "کاووس" آهنگِ سفر و به چنگ آوردنِ مازندران کند. پس از شش ماه تاختن، سر انجام سپاهیان به مازندران رسیدند. سالار مازندران که "ارژنگ" نام داشت توانست از دست سپاهیان کاووس بگریزد و به "دیو سپید" پناه ببرد. ارژنگ از دیو کمک خواست و او هم که همیشه با ایرانی ها دشمن بوده، همان شب خاک و دود سیاهی بر سر پادشاه ایران و سپاهیانش می فرستد و در اثر آن، همگی افراد کور می شوند.
«هفت خان رستم» داستانِ هفت بلایی است که رستم در راه رسیدن به مازندران و آزاد کردن کاووس و سپاهیانش با آن ها رو به رو می شود و هر کدام را با موفقیت پشت سر می گذارد. «قطعه ی هفت خان» آنچنان توصیفی ست که به کارِ صحنه و موسیقی صحنه ای می آید و برخی از آهنگ سازانِ ایرانی، البته پیش از این به سراغِ داستان های شاهنامه ی "حکیم ابوالقاسم فردوسی" رفته اند، اما گمان می رود که "احمد پژمان" شاید نخستین هنرمندی باشد که اسیرِ جاذبه ی «هفت خانِ رستم» شده باشد. "پژمان" تحصیلاتِ خود را از هنرستانِ عالی موسیقی تهران آغاز کرده و در آکادمی موسیقی وین و سپس در آمریکا آن را ادامه داده است.
نخستین کارِ صحنه ای و نمایشِ او «اپرای جشنِ دهقان» در مراسمِ گشایشِ تالار رودکی در تهران در سال ۱۳۴۶ به روی صحنه آمده است. «دلاورِ سهند» که شرحِ دلاوری های "بابک خرمدین" است، اپرای دیگرِ اوست. "پژمان" در دهه ی روشنایی خود نیز چشم به تاریخِ ایران کهن داشته است. علاوه بر این، او قطعاتِ ارکستری بسیاری دارد و برای بسیاری از فیلم های روشنفکرانه نیز موسیقی نوشته است.
"پژمان" «هفت خانِ رستم» را در ۸ بخش به هم پیوسته به موسیقی درآورده است. بخشِ نخستِ او در نیایشِ یزدان است و در بخش های بعدی، یکایکِ خان ها را پس از نبردِ اژدها و ارژنگ دیو و دیو سپید درمی نوردد تا به بخشِ پایانی می رسد که «جشنِ آتش»، نام گرفته است.
#جواد_ظل_طاعت
@javadtaat
@absurdmindsmedia
#حماسه_هفت_خان
#احمد_پژمان
داستانِ «هفت خانِ رستمِ» شاهنامه، خواندنی است. داستانِ گذرِ "رستم" از هفت مرحله ی خطرناک و یا به قولِ امروزی ها بالاتر از خطر، برای رهایی "کاووس شاه" که در مازندران به چنگِ دیوان افتاده است را شرح می دهد. زمانی که پادشاهی ایران در دست کاووس بود، شبی از شب ها اهریمنی در لباس یک زنِ خوش چهره و زیبا، نزد پادشاه آمد و با رامشگری از زیبایی های مازندران برای او تعریف کرد.
مازندران سرزمینی خطرناک بود با غولان و اهریمنان بسیار که هرگز کسی پا به درون آن نگذاشته بود. این تعریف های اهریمنِ رامشگر، باعث شد که "کاووس" آهنگِ سفر و به چنگ آوردنِ مازندران کند. پس از شش ماه تاختن، سر انجام سپاهیان به مازندران رسیدند. سالار مازندران که "ارژنگ" نام داشت توانست از دست سپاهیان کاووس بگریزد و به "دیو سپید" پناه ببرد. ارژنگ از دیو کمک خواست و او هم که همیشه با ایرانی ها دشمن بوده، همان شب خاک و دود سیاهی بر سر پادشاه ایران و سپاهیانش می فرستد و در اثر آن، همگی افراد کور می شوند.
«هفت خان رستم» داستانِ هفت بلایی است که رستم در راه رسیدن به مازندران و آزاد کردن کاووس و سپاهیانش با آن ها رو به رو می شود و هر کدام را با موفقیت پشت سر می گذارد. «قطعه ی هفت خان» آنچنان توصیفی ست که به کارِ صحنه و موسیقی صحنه ای می آید و برخی از آهنگ سازانِ ایرانی، البته پیش از این به سراغِ داستان های شاهنامه ی "حکیم ابوالقاسم فردوسی" رفته اند، اما گمان می رود که "احمد پژمان" شاید نخستین هنرمندی باشد که اسیرِ جاذبه ی «هفت خانِ رستم» شده باشد. "پژمان" تحصیلاتِ خود را از هنرستانِ عالی موسیقی تهران آغاز کرده و در آکادمی موسیقی وین و سپس در آمریکا آن را ادامه داده است.
نخستین کارِ صحنه ای و نمایشِ او «اپرای جشنِ دهقان» در مراسمِ گشایشِ تالار رودکی در تهران در سال ۱۳۴۶ به روی صحنه آمده است. «دلاورِ سهند» که شرحِ دلاوری های "بابک خرمدین" است، اپرای دیگرِ اوست. "پژمان" در دهه ی روشنایی خود نیز چشم به تاریخِ ایران کهن داشته است. علاوه بر این، او قطعاتِ ارکستری بسیاری دارد و برای بسیاری از فیلم های روشنفکرانه نیز موسیقی نوشته است.
"پژمان" «هفت خانِ رستم» را در ۸ بخش به هم پیوسته به موسیقی درآورده است. بخشِ نخستِ او در نیایشِ یزدان است و در بخش های بعدی، یکایکِ خان ها را پس از نبردِ اژدها و ارژنگ دیو و دیو سپید درمی نوردد تا به بخشِ پایانی می رسد که «جشنِ آتش»، نام گرفته است.
#جواد_ظل_طاعت
@javadtaat
@absurdmindsmedia
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
🎼 #موسیقی_باروک #چهارفصل_ویوالدی "آنتونیو ویوالدی" کشیشی ونیزی و یکی از مشهورترین آهنگسازان دوران باروک و ویلنیستی چیرهدست که به "کشیش موقرمز" نیز، مشهور بود. در آن زمان ونیز، به عنوان یکی از شهر های مهم هنری اروپا مورد توجه بود که بیشتر تحولات دوره باروک…
🎼
#موسیقی_باروک
#چهارفصل_ویوالدی
"آنتونیو ویوالدی" کشیشی ونیزی و یکی از مشهورترین آهنگسازان دوران باروک و ویلنیستی چیرهدست که به "کشیش موقرمز" نیز، مشهور بود. در آن زمان ونیز، به عنوان یکی از شهر های مهم هنری اروپا مورد توجه بود که بیشتر تحولات دوره باروک نیز، در رشته های مختلف، همچون نقاشی، موسیقی و مجسمه سازی در این شهر اتفاق افتاده بود.
روحیات "ویوالدی" با اعمال سلیقه های بیش از حد کلیسا، در زندگی روزه مره اش سازگار نبود به همین دلیل، وی بعد از یک سال، از مقام کشیشی استعفا داد و به عنوان استاد ویلن پرورشگاهی در شهر ونیز، شروع به فعالیت کرد. در خلال این سال ها بود که "ویوالدی"، بسیاری از قطعات خود شامل بسیاری از اپراها و کنسرتوهای خود را نوشت.
موسیقی "ویوالدی"، محتوایی شگرف دارد. ملودیها شفاف و روشن، ارکستراسیون محکم و متنوع و موسیقی بشدت صادق و اثرگذار. با توجه به خاستگاه هنر دوره باروک، که پر بود از ریشه های مذهبی، ویوالدی توانست در این مسیر به لحن موسیقایی مختص به خود دست یابد.
یکی از بزرگترین اقداماتش، حرکت به سمت رم، در سال ۱۷۲۲ م بود. یعنی جایی که اپراهای او در سبکی نو مطرح شد و همان جایی که پاپ بندیک سیزدهم، ویوالدی را جهت نواختن موسیقی برای او، فراخواند. در همین زمانها بود که او کنسرتهای چهار فصل را نوشت.
این اثر در زمان اوج این آهنگساز تدوین شد که این مهم، آن را با دیگر آثار گذشته وی متمایز می کند. پایه و اساس الهام آنها شاید "ییلاق پیرامون مانتوا" بوده باشد. این کنسرتها جنبش نویی در ادراک موسیقی به وجود آوردند، در آنها، او نهرهای روان، آواز پرندگان، پارس سگها، وزوز حشرهها، چوپانهای جار زننده، تندبادها، رقاصهای مست، شبهای خاموش، چشم اندازهای یخ زده، اسکی بازی کودکان بر روی یخ، و آتش روشن کردن را به نمایش گذاشته است.
در این اثر، "ویوالدی" با استفاده از تمامی علم خود، بهار، تابستان، پاییز و زمستان را با زبان موسیقی برای مخاطب خود به تصویر می کشد.
"ویوالدی" با ساخت این اثر ، درواقع نمایش و تصویری از زندگیش را به صحنه می آورد و به نوعی چهارفصل بهار، تابستان، پاییز، زمستان، استعاره ای از یک زندگی به شکل تولد تا مرگ را نشان می دهد.
بهار، خود شاید زیباترین توصیفی است که می تواند نام تصنیف آغازین این اثر باشد. موسیقی کوچک کنسرتوی اول این اثر که همچون دوران بهار کوتاه و شاداب است، نمایش تصویری است خیال انگیز از این فصل. دو جمله کوتاهی که از پی هم می آیند و چون تصویری از یکدیگرند، به زودی جای خود را به سوال و جواب و هم آوازی پرندگان می دهند و اینچنین زیباترین ستایش از بهار طبیعت با موسیقی شکل می گیرد...
ادامه در پی دی اف👇👇
#جواد_ظل_طاعت
#موسیقی_باروک
#چهارفصل_ویوالدی
"آنتونیو ویوالدی" کشیشی ونیزی و یکی از مشهورترین آهنگسازان دوران باروک و ویلنیستی چیرهدست که به "کشیش موقرمز" نیز، مشهور بود. در آن زمان ونیز، به عنوان یکی از شهر های مهم هنری اروپا مورد توجه بود که بیشتر تحولات دوره باروک نیز، در رشته های مختلف، همچون نقاشی، موسیقی و مجسمه سازی در این شهر اتفاق افتاده بود.
روحیات "ویوالدی" با اعمال سلیقه های بیش از حد کلیسا، در زندگی روزه مره اش سازگار نبود به همین دلیل، وی بعد از یک سال، از مقام کشیشی استعفا داد و به عنوان استاد ویلن پرورشگاهی در شهر ونیز، شروع به فعالیت کرد. در خلال این سال ها بود که "ویوالدی"، بسیاری از قطعات خود شامل بسیاری از اپراها و کنسرتوهای خود را نوشت.
موسیقی "ویوالدی"، محتوایی شگرف دارد. ملودیها شفاف و روشن، ارکستراسیون محکم و متنوع و موسیقی بشدت صادق و اثرگذار. با توجه به خاستگاه هنر دوره باروک، که پر بود از ریشه های مذهبی، ویوالدی توانست در این مسیر به لحن موسیقایی مختص به خود دست یابد.
یکی از بزرگترین اقداماتش، حرکت به سمت رم، در سال ۱۷۲۲ م بود. یعنی جایی که اپراهای او در سبکی نو مطرح شد و همان جایی که پاپ بندیک سیزدهم، ویوالدی را جهت نواختن موسیقی برای او، فراخواند. در همین زمانها بود که او کنسرتهای چهار فصل را نوشت.
این اثر در زمان اوج این آهنگساز تدوین شد که این مهم، آن را با دیگر آثار گذشته وی متمایز می کند. پایه و اساس الهام آنها شاید "ییلاق پیرامون مانتوا" بوده باشد. این کنسرتها جنبش نویی در ادراک موسیقی به وجود آوردند، در آنها، او نهرهای روان، آواز پرندگان، پارس سگها، وزوز حشرهها، چوپانهای جار زننده، تندبادها، رقاصهای مست، شبهای خاموش، چشم اندازهای یخ زده، اسکی بازی کودکان بر روی یخ، و آتش روشن کردن را به نمایش گذاشته است.
در این اثر، "ویوالدی" با استفاده از تمامی علم خود، بهار، تابستان، پاییز و زمستان را با زبان موسیقی برای مخاطب خود به تصویر می کشد.
"ویوالدی" با ساخت این اثر ، درواقع نمایش و تصویری از زندگیش را به صحنه می آورد و به نوعی چهارفصل بهار، تابستان، پاییز، زمستان، استعاره ای از یک زندگی به شکل تولد تا مرگ را نشان می دهد.
بهار، خود شاید زیباترین توصیفی است که می تواند نام تصنیف آغازین این اثر باشد. موسیقی کوچک کنسرتوی اول این اثر که همچون دوران بهار کوتاه و شاداب است، نمایش تصویری است خیال انگیز از این فصل. دو جمله کوتاهی که از پی هم می آیند و چون تصویری از یکدیگرند، به زودی جای خود را به سوال و جواب و هم آوازی پرندگان می دهند و اینچنین زیباترین ستایش از بهار طبیعت با موسیقی شکل می گیرد...
ادامه در پی دی اف👇👇
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
🎊۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۴ زادروز گیتی پاشایی، خواننده، آهنگساز و بازیگر (زادروز ۱۳۱۹)
🎼🇮🇷موسیقی_ایرانی
#گیتی_پاشایی_و_مولوی
موسیقیِ ایرانی،
از گذشتههای دور،
با شعر همراه بوده و این عنصرِ مهمِ ادبی،
نقشِ محوریِ پر رنگی،
در ارائه موسیقیِ ایران داشته است؛
به طوری که همیشه قطعات و تصانیفی که از گذشته به ما رسیده،
با نوایِ ساز و اجرای یک شعر، توسط خواننده همراه بوده است.
در میانِ شاعرانِ کلاسیکِ ایران، آنهایی که بر روی اشعارشان موسیقی نهاده شده،
"مولوی"
رتبه بالایی را به خود اختصاص داده است.
همچنین تاکنون،
آهنگ های پاپِ بسیاری،
بر روی غزلیاتِ شمس نهاده و خوانده شده،
که البته برخی از آنها با موفقیتِ چندانی،
همراه نبوده و در آنها،
آهنگها غالباً مغلوبِ وزنِ مقتدرانه ی اشعارِ این شاعر می شوند،
که طبیعتاً،
از پای نیز در می آیند.
به تعبیرِ دیگر،
کار کردنِ با "مولوی" برای آهنگ سازانِ موسیقی،
خصوصاً موسیقی ِ پاپ،
بسیار دشوار است.
یکی از مشخصه های بارزِ اشعار مولوی،
موسیقی و ریتمِ ذاتی است که در آنها سَرَیان دارد.
این مساله از یک جهت،
نقطه ی قوت و از جهت دیگر،
آفتِ بزرگی محسوب شده،
به گونهای که برخی آهنگسازان، بدون در نظر گرفتنِ ابعادِ مختلفِ این اشعار،
تنها از مواردِ تکراری بهره میبرند و به ریتمهای شاد و ضربیِ یکنواختی،
بدون توجه به فضای شعر،
بسنده میکنند.
در حالی که شعرهای این شاعرِ بزرگ،
قابلیت زیادی برای ساختِ موسیقی داشته و بهتر است هنرمندانه به آنها پرداخته شود.
در میان خیلِ آهنگهای پاپِ پیوند خورده در قبل از انقلاب،
با غزلیاتِ "مولوی"،
تعدادِ معدودی،
نمونه های سازگاری با آن،
به چشم می خورد
یکی از برجسته ترینِ آنها،
آهنگی است از بانو
"گیتی پاشایی".
"گیتی" با این اثر و چند اثر دیگر، که آهنگی بر روی شعرِ شاعرانِ نوپرداز نهاده،
نشان داده است که قریحه پٌرتوانی در آهنگسازی دارد و افسوس که دستِ اجل،
او را نابهنگام در ربود.
شعری که
"گیتی پاشایی"
از مولوی در این اثر انتخاب نموده است،
نگاهی وحدتِ وجودی به جهان دارد و در نگاهش همه چیز از من است و من در همه چیز پراکنده ام.
پیر منم جوان منم تیر منم کمان منم
دولت جاودان منم من نه منم نه من منم...
#جواد_ظل_طاعت
گیتی پاشایی و مولوی
#گیتی_پاشایی_و_مولوی
موسیقیِ ایرانی،
از گذشتههای دور،
با شعر همراه بوده و این عنصرِ مهمِ ادبی،
نقشِ محوریِ پر رنگی،
در ارائه موسیقیِ ایران داشته است؛
به طوری که همیشه قطعات و تصانیفی که از گذشته به ما رسیده،
با نوایِ ساز و اجرای یک شعر، توسط خواننده همراه بوده است.
در میانِ شاعرانِ کلاسیکِ ایران، آنهایی که بر روی اشعارشان موسیقی نهاده شده،
"مولوی"
رتبه بالایی را به خود اختصاص داده است.
همچنین تاکنون،
آهنگ های پاپِ بسیاری،
بر روی غزلیاتِ شمس نهاده و خوانده شده،
که البته برخی از آنها با موفقیتِ چندانی،
همراه نبوده و در آنها،
آهنگها غالباً مغلوبِ وزنِ مقتدرانه ی اشعارِ این شاعر می شوند،
که طبیعتاً،
از پای نیز در می آیند.
به تعبیرِ دیگر،
کار کردنِ با "مولوی" برای آهنگ سازانِ موسیقی،
خصوصاً موسیقی ِ پاپ،
بسیار دشوار است.
یکی از مشخصه های بارزِ اشعار مولوی،
موسیقی و ریتمِ ذاتی است که در آنها سَرَیان دارد.
این مساله از یک جهت،
نقطه ی قوت و از جهت دیگر،
آفتِ بزرگی محسوب شده،
به گونهای که برخی آهنگسازان، بدون در نظر گرفتنِ ابعادِ مختلفِ این اشعار،
تنها از مواردِ تکراری بهره میبرند و به ریتمهای شاد و ضربیِ یکنواختی،
بدون توجه به فضای شعر،
بسنده میکنند.
در حالی که شعرهای این شاعرِ بزرگ،
قابلیت زیادی برای ساختِ موسیقی داشته و بهتر است هنرمندانه به آنها پرداخته شود.
در میان خیلِ آهنگهای پاپِ پیوند خورده در قبل از انقلاب،
با غزلیاتِ "مولوی"،
تعدادِ معدودی،
نمونه های سازگاری با آن،
به چشم می خورد
یکی از برجسته ترینِ آنها،
آهنگی است از بانو
"گیتی پاشایی".
"گیتی" با این اثر و چند اثر دیگر، که آهنگی بر روی شعرِ شاعرانِ نوپرداز نهاده،
نشان داده است که قریحه پٌرتوانی در آهنگسازی دارد و افسوس که دستِ اجل،
او را نابهنگام در ربود.
شعری که
"گیتی پاشایی"
از مولوی در این اثر انتخاب نموده است،
نگاهی وحدتِ وجودی به جهان دارد و در نگاهش همه چیز از من است و من در همه چیز پراکنده ام.
پیر منم جوان منم تیر منم کمان منم
دولت جاودان منم من نه منم نه من منم...
#جواد_ظل_طاعت
گیتی پاشایی و مولوی
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
ایرجبسطامی و پرویز مشکاتیان
🎼🇮🇷موسیقی_ایرانی
۲۴اردیبهشت زادروز پرویز مشکاتیان
#تصنیف_یادباد
استاد
"پرويز مشكاتيان" نه تنها آهنگسازی توانا و ملودی پردازی مٌسلط،
بلكه اديب و شعرشناسی شايسته بود،
كه با تلفيق و تركيب اين دو هنرِ اصيلِ ايران، آثاری بديع و جاودانه ساخت كه هم تائيد خواص را به دنبال داشت و هم با اقبالِ عمومی مواجه گردید و دقيقاً به همين دليل است كه آثار او در حافظه تاريخی و شنيداری مردم ايران به ثبت رسيده است.
زنده نام استاد
"پرویز مشکاتیان"
یکی از معدود هنرمندانی بود که می دانست چگونه با شعر کلاسیک رفتار کند.
خلاقيت در همه ابعادِ هنرش موج می زد. آهنگسازی، تنظيم و نوازندگیِ او واجدِ تمامی اين ويژگی ها بود.
در تكنوازی و جوابِ آواز و در همراهی با خواننده منحصر به فرد می نمود.
جديت و صلابت هنری "مشكاتيان" در دهه ۵۰ و ۶۰ به ويژه ساختِ آثاري كه ارتباط گسترده ای با وقايعِ اجتماعیِ آن دوران و با مخاطبان بر قرار مي كرد، و بهمراه آثار زیبایی از ساخته های اساتیدی چون، "محمدرضالطفی" و "حسین علیزاده"
و... موجب شد تا موسيقي ايران، جانِ دوباره ای گرفته و خون تازه ای در پيكر آن، جريان يابد.
اگر به آن سالها که هنوز بسیار دور نیست بیاندیشیم، گاه انسان به فکر فرو می رود که این، شرایط است که او را ساخته بود، یا او که شرایط را زیر و زِبَر می کرد. در هر حال "مشکاتیان"، هم دگرگون کننده بود و هم در شرایطی زیست و به بار نشست، که در دوره ی معاصر، یکی از منحصر به فردترین ها است، پس او نیز خودآگاه یا ناخودآگاه نبضِ این زمان را دریافت و دستِ کم تا مدتی قدر دانست. چندین سال پیش که او با استاد "محمدرضا شجریان" همکاری می کرد، بر روی چند غزل معروف، اثرهایی را ساخت که تقریباً همه آنها بی نظیرند.
یکی از بهترینِ آنها، ترانه یا تصنیف زیبای "یاد باد" _ از آلبوم "بیداد" _ نام دارد. آلبوم "بیداد" یکی از به یاد ماندنی ترین آثار مشترک
"محمد رضا شجریان" و "پرویز مشکاتیان" است که در سال ۱۳۶۴ منتشر شد.
این آلبوم از دو بخش تشکیل شده بود که بخش اول در دستگاه همایون، با آهنگسازی زنده یاد پرویز مشکاتیان و بخش دوم در همایون و شور، با نوازندگی تار استاد "غلامحسین بیگجهخانی" است که اشعار این آلبوم از سرودههای حافظ و سعدی هستند. تلفیق زیبای شعر و موسیقی که از مشخصات آثار "مشکاتیان" است در این اثر چنان برجسته و نمایان است که گویی حافظ شعرش را به سفارش "مشکاتیان" سروده است.
از نقاطِ قوتِ این اثر، ملودی و تنظیم و هماهنگی و همدلی نوازندگانِ همراهی است که سالها با یکدیگر کار کرده، نواخته و زندگی کرده اند و تقریباً همگی از یک نسل و از یک کارگاه پرورش یافته اند.
قسمت شاهکار این اثر، انتخاب شعر زیبای حافظ با مطلعِ:
روز وصل دوستداران یاد باد/ یاد باد آن روزگاران یاد باد، است.
این تصنیف بی شک، از زیباترین تصنیف های موسیقی سنتی است که اجرای خارق العاده استاد "شجریان" زیبایی آنرا چند برابر کرده است.
استاد "شجریان" در پایان بیت سوم،
گرچه یاران فارغند از حال من
از من ایشان را هزاران یاد باد.
چنان با قدرت و در اوج، فریاد از حنجره می کشد "از من ایشان را هزاران یاد باد" که مو بر بدن شنونده، می ایستد.
در "یاد باد" جمعی از بهترین نوازندگان زمانه، حضور دارند، سنتور را "پرویز مشکاتیان"، تار را "محمدرضا لطفی" و "زیدالله طلوعی"، تنبک را "ناصر فرهنگ فر"، بربط را "ارسلان کامکار"، کمانچه را "اردشیر کامکار"، نی را "جمشید عندلیبی" و بم تار را "فرخ مظهری"، به بهترین شکل ممکن، هنرنمایی می کنند و آهنگی را در آرشیو موسیقی ایران به ثبت می رسانند که برای همیشه جاویدان خواهد ماند. البته آلبوم "بیداد" تبعات سیاسی نیز برای استاد "شجریان" داشته است.
گفتنی است که هر دو بخش این آلبوم به یاری حافظ، به نوعی به یک اثر انتقادی تبدیل شده و در دورانی که حملِ ساز، در امکان عمومی می بایست با مجوز صورت می گرفت، محتوایِ اجتماعیِ این اثر، موجب بروزِ حرف و حدیث هایی در جامعه شده بود و حتی کار به مجلس شورای اسلامی نیز کشیده شده بود.
#جواد_ظل_طاعت
۲۴اردیبهشت زادروز پرویز مشکاتیان
#تصنیف_یادباد
استاد
"پرويز مشكاتيان" نه تنها آهنگسازی توانا و ملودی پردازی مٌسلط،
بلكه اديب و شعرشناسی شايسته بود،
كه با تلفيق و تركيب اين دو هنرِ اصيلِ ايران، آثاری بديع و جاودانه ساخت كه هم تائيد خواص را به دنبال داشت و هم با اقبالِ عمومی مواجه گردید و دقيقاً به همين دليل است كه آثار او در حافظه تاريخی و شنيداری مردم ايران به ثبت رسيده است.
زنده نام استاد
"پرویز مشکاتیان"
یکی از معدود هنرمندانی بود که می دانست چگونه با شعر کلاسیک رفتار کند.
خلاقيت در همه ابعادِ هنرش موج می زد. آهنگسازی، تنظيم و نوازندگیِ او واجدِ تمامی اين ويژگی ها بود.
در تكنوازی و جوابِ آواز و در همراهی با خواننده منحصر به فرد می نمود.
جديت و صلابت هنری "مشكاتيان" در دهه ۵۰ و ۶۰ به ويژه ساختِ آثاري كه ارتباط گسترده ای با وقايعِ اجتماعیِ آن دوران و با مخاطبان بر قرار مي كرد، و بهمراه آثار زیبایی از ساخته های اساتیدی چون، "محمدرضالطفی" و "حسین علیزاده"
و... موجب شد تا موسيقي ايران، جانِ دوباره ای گرفته و خون تازه ای در پيكر آن، جريان يابد.
اگر به آن سالها که هنوز بسیار دور نیست بیاندیشیم، گاه انسان به فکر فرو می رود که این، شرایط است که او را ساخته بود، یا او که شرایط را زیر و زِبَر می کرد. در هر حال "مشکاتیان"، هم دگرگون کننده بود و هم در شرایطی زیست و به بار نشست، که در دوره ی معاصر، یکی از منحصر به فردترین ها است، پس او نیز خودآگاه یا ناخودآگاه نبضِ این زمان را دریافت و دستِ کم تا مدتی قدر دانست. چندین سال پیش که او با استاد "محمدرضا شجریان" همکاری می کرد، بر روی چند غزل معروف، اثرهایی را ساخت که تقریباً همه آنها بی نظیرند.
یکی از بهترینِ آنها، ترانه یا تصنیف زیبای "یاد باد" _ از آلبوم "بیداد" _ نام دارد. آلبوم "بیداد" یکی از به یاد ماندنی ترین آثار مشترک
"محمد رضا شجریان" و "پرویز مشکاتیان" است که در سال ۱۳۶۴ منتشر شد.
این آلبوم از دو بخش تشکیل شده بود که بخش اول در دستگاه همایون، با آهنگسازی زنده یاد پرویز مشکاتیان و بخش دوم در همایون و شور، با نوازندگی تار استاد "غلامحسین بیگجهخانی" است که اشعار این آلبوم از سرودههای حافظ و سعدی هستند. تلفیق زیبای شعر و موسیقی که از مشخصات آثار "مشکاتیان" است در این اثر چنان برجسته و نمایان است که گویی حافظ شعرش را به سفارش "مشکاتیان" سروده است.
از نقاطِ قوتِ این اثر، ملودی و تنظیم و هماهنگی و همدلی نوازندگانِ همراهی است که سالها با یکدیگر کار کرده، نواخته و زندگی کرده اند و تقریباً همگی از یک نسل و از یک کارگاه پرورش یافته اند.
قسمت شاهکار این اثر، انتخاب شعر زیبای حافظ با مطلعِ:
روز وصل دوستداران یاد باد/ یاد باد آن روزگاران یاد باد، است.
این تصنیف بی شک، از زیباترین تصنیف های موسیقی سنتی است که اجرای خارق العاده استاد "شجریان" زیبایی آنرا چند برابر کرده است.
استاد "شجریان" در پایان بیت سوم،
گرچه یاران فارغند از حال من
از من ایشان را هزاران یاد باد.
چنان با قدرت و در اوج، فریاد از حنجره می کشد "از من ایشان را هزاران یاد باد" که مو بر بدن شنونده، می ایستد.
در "یاد باد" جمعی از بهترین نوازندگان زمانه، حضور دارند، سنتور را "پرویز مشکاتیان"، تار را "محمدرضا لطفی" و "زیدالله طلوعی"، تنبک را "ناصر فرهنگ فر"، بربط را "ارسلان کامکار"، کمانچه را "اردشیر کامکار"، نی را "جمشید عندلیبی" و بم تار را "فرخ مظهری"، به بهترین شکل ممکن، هنرنمایی می کنند و آهنگی را در آرشیو موسیقی ایران به ثبت می رسانند که برای همیشه جاویدان خواهد ماند. البته آلبوم "بیداد" تبعات سیاسی نیز برای استاد "شجریان" داشته است.
گفتنی است که هر دو بخش این آلبوم به یاری حافظ، به نوعی به یک اثر انتقادی تبدیل شده و در دورانی که حملِ ساز، در امکان عمومی می بایست با مجوز صورت می گرفت، محتوایِ اجتماعیِ این اثر، موجب بروزِ حرف و حدیث هایی در جامعه شده بود و حتی کار به مجلس شورای اسلامی نیز کشیده شده بود.
#جواد_ظل_طاعت
Forwarded from مدرسه تاریخ (بیژن عظیمی)
🎼🇮🇷موسیقی_ایرانی
🎊۳۱ اردیبهشتد۱۳۵۴خ - زادروز
همایون شجریان،
خواننده و نوازنده تنبک وکمانچه
#تصنیف_وطن
از برجسته ترین وطنیات در شعر گذشتۀ ایران،
"ایوان مدائن خاقانی"
است که شاعر در آن،
بر خرابه های ایران ویران شده، ناله های باشکوه سر می دهد.
پس از آن
"لزنیه"
بهار است که از شعرهای پر شوکت زبان فارسی است.
نیز شعرهای
"میرزاده عشقی"
در منظومۀ
"رستاخیز شهریار ایران"
و
"کفن سیاه"،
که هر دو یادگار سفر به ایوان مدائن است و در رثای کاخ ساسانی سروده شده است.
"سیاوش کسرایی"
هنگامی که در کابل بود شعر وطن را به یاد ایران سرود و در آن از عشق و علاقه و دلبستگی خود به وطن سخن گفت.
تصنیف
"وطن"
از ساخته های
"سعید فرج پوری"،
بر روی شعری از "سیاوش کسرایی" است.
نقش پر رنگِ تمامی سازها در این تصنیف به زیبایی آن،
بسیار کمک کرده است.
بیت اول این تصنیف،
توسط
"همایون شجریان"
و با صدایی بَم خوانده می شود،
که حالتی تامل گونه را بخاطر می آورد.
در تکرار این بیت،
از تٌن ِبَم خارج شده و با شور و هیجان گروه در اوج همراه می شود.
بیان سینکوپ های مساوی برای بیان
"وطن"،
"وطن"،
"نظر"،
"فکن"،
"بمن"،
"که من"،
این بیت را بسیار به یاد ماندنی و شور انگیز کرده است.
همچنین سکوت های گروه،
در پایان ضرب ها در بیان
"همیشه با تو بوده ام"
و صدا و احساس مناسب خواننده، به انتقال شعر بسیار کمک کرده است.
در مصرع
"به جنب و جوش آمدی که در خروش آمدی"
نیز جنب و جوش صدای خواننده و تحرک زیبای صدای ساز های گروه به خوبی این جنب و جوش شعر را منتقل می کند.
بعد از مصرع
"برای تو براه تو شکسته ام"
از ضرب اولیه اثر کاسته شده و به ملایمت به ضربی سنگین وارد شده،
با شنیدن صدای کٌر
(صدای اعضای گروه)
پی به زیبایی این تغییر ریتم می بریم
"سپاه عشق در پی است..."
این ریتم سنگین تا آخر قطعه باقی می ماند.
براستی که این تصنیفِ بسیار عاشقانه،
برای میهن ساخته شده است و حرکتی نو و خلاقانه،
در تصنیف سازیِ معاصر است.
هماهنگی سازهای کوبه ای برای اجرای این تصنیف بسیار ستودنی و نیکو است،
که همه و همه در بیان و منظور شاعر، کمک می کند.
#جواد_ظل_طاعت
🎊۳۱ اردیبهشتد۱۳۵۴خ - زادروز
همایون شجریان،
خواننده و نوازنده تنبک وکمانچه
#تصنیف_وطن
از برجسته ترین وطنیات در شعر گذشتۀ ایران،
"ایوان مدائن خاقانی"
است که شاعر در آن،
بر خرابه های ایران ویران شده، ناله های باشکوه سر می دهد.
پس از آن
"لزنیه"
بهار است که از شعرهای پر شوکت زبان فارسی است.
نیز شعرهای
"میرزاده عشقی"
در منظومۀ
"رستاخیز شهریار ایران"
و
"کفن سیاه"،
که هر دو یادگار سفر به ایوان مدائن است و در رثای کاخ ساسانی سروده شده است.
"سیاوش کسرایی"
هنگامی که در کابل بود شعر وطن را به یاد ایران سرود و در آن از عشق و علاقه و دلبستگی خود به وطن سخن گفت.
تصنیف
"وطن"
از ساخته های
"سعید فرج پوری"،
بر روی شعری از "سیاوش کسرایی" است.
نقش پر رنگِ تمامی سازها در این تصنیف به زیبایی آن،
بسیار کمک کرده است.
بیت اول این تصنیف،
توسط
"همایون شجریان"
و با صدایی بَم خوانده می شود،
که حالتی تامل گونه را بخاطر می آورد.
در تکرار این بیت،
از تٌن ِبَم خارج شده و با شور و هیجان گروه در اوج همراه می شود.
بیان سینکوپ های مساوی برای بیان
"وطن"،
"وطن"،
"نظر"،
"فکن"،
"بمن"،
"که من"،
این بیت را بسیار به یاد ماندنی و شور انگیز کرده است.
همچنین سکوت های گروه،
در پایان ضرب ها در بیان
"همیشه با تو بوده ام"
و صدا و احساس مناسب خواننده، به انتقال شعر بسیار کمک کرده است.
در مصرع
"به جنب و جوش آمدی که در خروش آمدی"
نیز جنب و جوش صدای خواننده و تحرک زیبای صدای ساز های گروه به خوبی این جنب و جوش شعر را منتقل می کند.
بعد از مصرع
"برای تو براه تو شکسته ام"
از ضرب اولیه اثر کاسته شده و به ملایمت به ضربی سنگین وارد شده،
با شنیدن صدای کٌر
(صدای اعضای گروه)
پی به زیبایی این تغییر ریتم می بریم
"سپاه عشق در پی است..."
این ریتم سنگین تا آخر قطعه باقی می ماند.
براستی که این تصنیفِ بسیار عاشقانه،
برای میهن ساخته شده است و حرکتی نو و خلاقانه،
در تصنیف سازیِ معاصر است.
هماهنگی سازهای کوبه ای برای اجرای این تصنیف بسیار ستودنی و نیکو است،
که همه و همه در بیان و منظور شاعر، کمک می کند.
#جواد_ظل_طاعت
Telegram
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
🎼🇮🇷موسیقی_ایرانی
#آندره_آرزومانیان
آندره آرزومانیان آهنگساز و نوازنده پیانو برجسته ایرانی، بیشک یکی از پیانیستهای کلاسیکی بود که بسیار خوب به حال و هوای ایرانی قطعات آهنگسازان اشراف داشت و این را در شیوهی نوازندگیاش نشان میداد.
پنجه شیرین او باعث شده بود، که به لطافت کارهایش، افزوده شود و اینکه، تنها تم اثر شنیده نشود، بلکه به خود ملودی هم افزون گردد.
شاید یکی از دلایل موفقیتش در شیرین نواختنِ قطعات با تم ایرانی، آشنایی بسیار خوب او با موسیقی پاپ بود که باعث گردیده بود درکی عمیق از قطعهای که در حال نواختنش بود پیدا کند.
او نوازندگی پیانو را در موسیقی فیلمهای فراوانی از جمله از
"کرخه تا راین"
(موسیقی متن از مجید انتظامی)، "بوی پیراهن یوسف"،
"آژانس شیشهای"،
"آخرین پرواز"،
"من ترانه پانزده سال دارم"،
"زن امروز"،
"سام و نرگس"،
"دستهای آلوده"و
"مرسدس"
بر عهده داشت.
وی همچنین در آلبوم ماندگار و فراموش نشدنی
"پاییز طلایی"
اثر فریبرز لاچینی و
سمفونی "ایثار"
اثر مجید انتظامی و آلبوم
"چیدن سپیده دم" و
"سکوت سرشار از ناگفته هاست" اثر بابک بیات پیانو نواخته است.
"آندره"
در نواختن پیانو،
تکنیک خود و سبک انگشتگذاری خاص خود را داشت و نواختنش بسیار ویژه بود.
او نتها و آکوردها را بسیار خوب میشناخت و در موسیقی جاز و کلاسیک بسیار توانا بود.
بسیاری از آهنگسازان با نوازندگی پیانو "آرزومانیان" معروف شدند.
وقتی از وی پرسیدند که ساز پیانو را به چه صورت و نزد چه استادی فراگرفته است،
اینچنین گفت:
«من از زمانى كه خود را شناختم، ساز زیباى پیانو را در خانه مان دیدم و بالطبع روى اصل مسائل «ژنى» به طرف آن و كلا هنر موسیقى كشیده و جذب شدم.
واقعا به خاطر نمى آورم كه نوازندگى با پیانو را از چه زمان و سنى آغاز كردم ولى بنا به گفته اهل خانه بسیار كوچك بوده و مسلما" پاهایم از روى صندلى پیانو به زمین نمی رسیده است!
فقط این را می دانم كه تا این لحظه، حتى یك جلسه هم استاد و معلم رسمى براى پیانو یا دیگر رشته هاى موسیقى نداشته ام و فقط با یك پشتكار و سعى و كوشش و زحمات فراوان و تمرینات مداوم خود توانسته ام كلیه متدهاى معمول مربوط به پیانو را به اتمام برسانم. در زمینه هاى دیگر موسیقى نیز مانند:
تئورى و سلفژ،
دیكته موسیقى،
هارمونى،
سازشناسى،
اركستراسیون و آهنگسازان نیز مطالعاتى كرده و میكنم ولى بعد از همه این مطالب باید بگویم كه هیچ نمى دانم!
او انساني بسيار والا و با شخصيت و بسیار متواضع و در دنیای هنر کاملا بی ادعا بود.
با اینکه خودش تنظیم کننده توانایی بود،
کارهایی که برای نوازندگی به وی مراجعه می شد،
با هیچگونه تغییری در ملودی، به آهنگساز تحویل می داد.
آندره آرزومانیان در ۱۱ خرداد ۱۳۸۹ در تهران درگذشت. یادش گرامی🌷🌷
#جواد_ظل_طاعت
#آندره_آرزومانیان
آندره آرزومانیان آهنگساز و نوازنده پیانو برجسته ایرانی، بیشک یکی از پیانیستهای کلاسیکی بود که بسیار خوب به حال و هوای ایرانی قطعات آهنگسازان اشراف داشت و این را در شیوهی نوازندگیاش نشان میداد.
پنجه شیرین او باعث شده بود، که به لطافت کارهایش، افزوده شود و اینکه، تنها تم اثر شنیده نشود، بلکه به خود ملودی هم افزون گردد.
شاید یکی از دلایل موفقیتش در شیرین نواختنِ قطعات با تم ایرانی، آشنایی بسیار خوب او با موسیقی پاپ بود که باعث گردیده بود درکی عمیق از قطعهای که در حال نواختنش بود پیدا کند.
او نوازندگی پیانو را در موسیقی فیلمهای فراوانی از جمله از
"کرخه تا راین"
(موسیقی متن از مجید انتظامی)، "بوی پیراهن یوسف"،
"آژانس شیشهای"،
"آخرین پرواز"،
"من ترانه پانزده سال دارم"،
"زن امروز"،
"سام و نرگس"،
"دستهای آلوده"و
"مرسدس"
بر عهده داشت.
وی همچنین در آلبوم ماندگار و فراموش نشدنی
"پاییز طلایی"
اثر فریبرز لاچینی و
سمفونی "ایثار"
اثر مجید انتظامی و آلبوم
"چیدن سپیده دم" و
"سکوت سرشار از ناگفته هاست" اثر بابک بیات پیانو نواخته است.
"آندره"
در نواختن پیانو،
تکنیک خود و سبک انگشتگذاری خاص خود را داشت و نواختنش بسیار ویژه بود.
او نتها و آکوردها را بسیار خوب میشناخت و در موسیقی جاز و کلاسیک بسیار توانا بود.
بسیاری از آهنگسازان با نوازندگی پیانو "آرزومانیان" معروف شدند.
وقتی از وی پرسیدند که ساز پیانو را به چه صورت و نزد چه استادی فراگرفته است،
اینچنین گفت:
«من از زمانى كه خود را شناختم، ساز زیباى پیانو را در خانه مان دیدم و بالطبع روى اصل مسائل «ژنى» به طرف آن و كلا هنر موسیقى كشیده و جذب شدم.
واقعا به خاطر نمى آورم كه نوازندگى با پیانو را از چه زمان و سنى آغاز كردم ولى بنا به گفته اهل خانه بسیار كوچك بوده و مسلما" پاهایم از روى صندلى پیانو به زمین نمی رسیده است!
فقط این را می دانم كه تا این لحظه، حتى یك جلسه هم استاد و معلم رسمى براى پیانو یا دیگر رشته هاى موسیقى نداشته ام و فقط با یك پشتكار و سعى و كوشش و زحمات فراوان و تمرینات مداوم خود توانسته ام كلیه متدهاى معمول مربوط به پیانو را به اتمام برسانم. در زمینه هاى دیگر موسیقى نیز مانند:
تئورى و سلفژ،
دیكته موسیقى،
هارمونى،
سازشناسى،
اركستراسیون و آهنگسازان نیز مطالعاتى كرده و میكنم ولى بعد از همه این مطالب باید بگویم كه هیچ نمى دانم!
او انساني بسيار والا و با شخصيت و بسیار متواضع و در دنیای هنر کاملا بی ادعا بود.
با اینکه خودش تنظیم کننده توانایی بود،
کارهایی که برای نوازندگی به وی مراجعه می شد،
با هیچگونه تغییری در ملودی، به آهنگساز تحویل می داد.
آندره آرزومانیان در ۱۱ خرداد ۱۳۸۹ در تهران درگذشت. یادش گرامی🌷🌷
#جواد_ظل_طاعت
🎼🇮🇷موسیقی_ایرانی
#زمستان
ترانه پردازانِ نوآور،
در سالهای اخیر بسیار کوشیده اند، نمونه هایی از شعر نو ی ایرانی را نیز، برای پیوند با موسیقیِ خود برگزینند.
عموم مخاطبانِ موسیقیِ آن دوران، که شعر سعدی و حافظ و مولوی را در قالب ترانه می شنیدند، پیوند میان موسیقی سنتی و شعر نو را نمی پسندیدند.
در واقع نتیجه ی آنرا غیر عادی و مضحک قلمداد می کردند.
اما آهنگسازان، بهر حال تاثیر خود را گذاشته و پیوند موسیقی با شعرِ نو نیز، رفته رفته رواج یافت.
یکی از پیشگامانِ این راه،
استاد زنده یاد
"همایون خرم" بود
که نخست، بر روی شعرِ زیبا و عاشقانه ی
"تو ای پری کجایی" از جناب "امیرهوشنگ ابتهاج"، موسیقیِ سازگاری نهاد و ترانه تاثیر انگیزی آفرید که هنوز هم، پس از گذشتِ نیم قرن از آفرینشش، یکی از عاشقانه های موزیکال بشمار می رود.
استاد "خرم" سپس به سوی شاعرانِ دیگری رفت، از جمله بر روی شعرِ بلندِ زمستان، اثر
"مهدی اخوان ثالث"
با صدای
"امین اله رشیدی"
با قطعه ی ضربی زیبا و دلنشین در مقدمه آن در دستگاه چهارگاه، کار کرد.
هنرمند دیگری که بر روی زمستان ملودی گذاشت،
استاد "امین اله رشیدی" بود،
که اجرای آنرا به صدای بانو "پروین" سپرد.
زمستان، سرشار از نگاه انتقادی بود و خوشبختانه موسیقیِ سازگاری نیز، برای خود پیدا کرد.
در سالهای اخیر،
زمستانهای دیگری نیز به بازار آمد با روایتِ استادی چون
"حسین علیزاده"
با صدای استاد نامدار آواز ایران، "محمدرضا شجریان"،
همچنین جناب
"محمدرضا درویشی با اجرایِ جناب "شهرام ناظری"،
که به عقیده نگارنده،
از لحاظ تلفیقِ شعر و موسیقی و نیروی تاثیرگذاری، اثر زنده یاد "همایون خرم" و خصوصا اثر جاودان و دلنواز "امین الله رشیدی" با صدای جادویی بانو "پروین"، گوی سبقت را از دیگران، ربوده اند.
اینکه خودِ شعر،
چنان پر معنا و در پیوند با روزگارِ زمستانی همۀ سالهای رفته بر ماست و چنان گویای قدرتمندی ست که هر اجرای آن، با هر صدا یا نوایی بوده باشد را تحت الشعاع خود قرار می دهد، داستان دیگری ست و اصولاً نمی توان از این تاثیرگذاری قدرتمندِ خودِ شعر، چشم پوشید.
اما شکل یا سبک یا چگونگی بیان موسیقیایی آن، توسط آهنگسازان، به لحاظ مایه و درونمایۀ آهنگین و پرداخت و تنظیم و هارمونی سازها و نوسانِ تِمها، موزون با جاریِ سیال واژه های شعر زمستان بسیار جالب و مهم است.
امید در شعر زمستان، جامعه یخ زده ای را توصیف می کند که در آن، همه با هم بیگانه اند و نگاهی هم به یکدیگر نمی کنند، چون هوا ناجوانمردانه سرد است.
شاعر در چنین شبی، که سرما مغز استخوان را می سوزاند، به تنها پناهگاهی که دارد یعنی میخانه، پناه می برد تا لبی تر کند، اما از بختِ بد، درب میخانه بسته است و آخرین امیدِ شاعر نیز از میان میرود.
اینجاست که او اندوهگین و خشمگین، صدا را به اعتراض بلند می کند و در پاسخ صاحب میخانه که خبر از پایان شب می دهد، می گوید:
فریبت می دهد این سرخی بعد از سحرگه نیست؛
گوش سرما برده است،
این یادگار سیلی سخت زمستان است.
آخرین حرف شاعر سرمازده ناامیدی او را از پایان گرفتن زمستان برملا می کند.
حریفا میزبانا،
رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.
با هم برخی از زمستانهای موجود را می شنویم.
#جواد_ظل_طاعت
#زمستان
ترانه پردازانِ نوآور،
در سالهای اخیر بسیار کوشیده اند، نمونه هایی از شعر نو ی ایرانی را نیز، برای پیوند با موسیقیِ خود برگزینند.
عموم مخاطبانِ موسیقیِ آن دوران، که شعر سعدی و حافظ و مولوی را در قالب ترانه می شنیدند، پیوند میان موسیقی سنتی و شعر نو را نمی پسندیدند.
در واقع نتیجه ی آنرا غیر عادی و مضحک قلمداد می کردند.
اما آهنگسازان، بهر حال تاثیر خود را گذاشته و پیوند موسیقی با شعرِ نو نیز، رفته رفته رواج یافت.
یکی از پیشگامانِ این راه،
استاد زنده یاد
"همایون خرم" بود
که نخست، بر روی شعرِ زیبا و عاشقانه ی
"تو ای پری کجایی" از جناب "امیرهوشنگ ابتهاج"، موسیقیِ سازگاری نهاد و ترانه تاثیر انگیزی آفرید که هنوز هم، پس از گذشتِ نیم قرن از آفرینشش، یکی از عاشقانه های موزیکال بشمار می رود.
استاد "خرم" سپس به سوی شاعرانِ دیگری رفت، از جمله بر روی شعرِ بلندِ زمستان، اثر
"مهدی اخوان ثالث"
با صدای
"امین اله رشیدی"
با قطعه ی ضربی زیبا و دلنشین در مقدمه آن در دستگاه چهارگاه، کار کرد.
هنرمند دیگری که بر روی زمستان ملودی گذاشت،
استاد "امین اله رشیدی" بود،
که اجرای آنرا به صدای بانو "پروین" سپرد.
زمستان، سرشار از نگاه انتقادی بود و خوشبختانه موسیقیِ سازگاری نیز، برای خود پیدا کرد.
در سالهای اخیر،
زمستانهای دیگری نیز به بازار آمد با روایتِ استادی چون
"حسین علیزاده"
با صدای استاد نامدار آواز ایران، "محمدرضا شجریان"،
همچنین جناب
"محمدرضا درویشی با اجرایِ جناب "شهرام ناظری"،
که به عقیده نگارنده،
از لحاظ تلفیقِ شعر و موسیقی و نیروی تاثیرگذاری، اثر زنده یاد "همایون خرم" و خصوصا اثر جاودان و دلنواز "امین الله رشیدی" با صدای جادویی بانو "پروین"، گوی سبقت را از دیگران، ربوده اند.
اینکه خودِ شعر،
چنان پر معنا و در پیوند با روزگارِ زمستانی همۀ سالهای رفته بر ماست و چنان گویای قدرتمندی ست که هر اجرای آن، با هر صدا یا نوایی بوده باشد را تحت الشعاع خود قرار می دهد، داستان دیگری ست و اصولاً نمی توان از این تاثیرگذاری قدرتمندِ خودِ شعر، چشم پوشید.
اما شکل یا سبک یا چگونگی بیان موسیقیایی آن، توسط آهنگسازان، به لحاظ مایه و درونمایۀ آهنگین و پرداخت و تنظیم و هارمونی سازها و نوسانِ تِمها، موزون با جاریِ سیال واژه های شعر زمستان بسیار جالب و مهم است.
امید در شعر زمستان، جامعه یخ زده ای را توصیف می کند که در آن، همه با هم بیگانه اند و نگاهی هم به یکدیگر نمی کنند، چون هوا ناجوانمردانه سرد است.
شاعر در چنین شبی، که سرما مغز استخوان را می سوزاند، به تنها پناهگاهی که دارد یعنی میخانه، پناه می برد تا لبی تر کند، اما از بختِ بد، درب میخانه بسته است و آخرین امیدِ شاعر نیز از میان میرود.
اینجاست که او اندوهگین و خشمگین، صدا را به اعتراض بلند می کند و در پاسخ صاحب میخانه که خبر از پایان شب می دهد، می گوید:
فریبت می دهد این سرخی بعد از سحرگه نیست؛
گوش سرما برده است،
این یادگار سیلی سخت زمستان است.
آخرین حرف شاعر سرمازده ناامیدی او را از پایان گرفتن زمستان برملا می کند.
حریفا میزبانا،
رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.
با هم برخی از زمستانهای موجود را می شنویم.
#جواد_ظل_طاعت
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
ام کلثوم – @sazochakameoketabرباعیات خیام
Hossein Maharebi:
#موسیقی_عرب
#ام_کلثوم
@sazochakameoketab
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
پربیراه نگفته اند که زبان عربی، زبان آواز است و قافیه و شعر و موسیقی. این زبان از زمان های بسیار کهن، همراه شاعران و مردم بوده است.
"ام کلثوم" ملقب به کوکب الشرق(ستاره خاورمیانه)، خواننده مشهور مصری تباری است که محظوظ شدن از صدای وی نیازی به فهم زبان ترانه هایش ندارد، چراکه صوت آسمانی اش، رسا ترین تفسیر عشق و فصیح ترین تشریح شوق است. آوای تحسین برانگیز وی به گونه ای انسان را به وجد می آورد که آرزو می کند هیچ گاه ترانه هایش به پایان نرسند. اشاره "استاد بنان" به اینکه، "بانو قمرالملوک وزیری" ام کلثوم ایران است، نشانه ای از احترام به مقام این خواننده جاویدان می باشد.
"باب دیلن" خواننده و آهنگساز موسیقی راک، از "ام کلثوم"، یاد گرفت که یک سطر را بارها بخواند، اما هر دفعه با یک حس. و در موردش می گفت که: وقتی اسم موسیقی خاورمیانه را می آورید بی شک به "ام کلثوم" فکر می کنم و نه هیچ کس دیگری، این زن بی نظیر و فوق العاده است.
و یا استاد "محمدرضا شجریان" در خوانندگی، به تنها کسی که غبطه خورده است، خواننده ی بزرگ مصر"ام کلثوم" است. اشعار آوازهای "ام کلثوم" عاشقانه، ملی گرایانه، کلاسیک و یا مذهبی است. یکی از معروف ترین آثار وی ترانه "القلب یعشق کل جمیل" می باشد که همه ساله در موسم حج بارها و بارها از رادیوهای عربی پخش می شود. هنگامي كه صدايش از راديو در قهوه خانه هاي مصر پخش مي شود، همهمه ها به احترامش به سكوتي سنگين تبديل مي شود.
"ام کلثوم" (۱۹۷۵-۱۹۰۴) از ۱۳ سالگی تا ۷۳ سالگی، به مدت ۶۰ سال مردم جهان را مسحور صوت بهشتی خود ساخته است. يونسكو نیز يكي از نغمه هاي بيادماندني او را در ميان صد آواز برتر قرن انتخاب كرد. یکی از ماندگارترین برنامه های رادیوی مصر، اجرای ترانه بر روی رباعیات حکیم عمر خیام، (شاعر ماندگار و متفکر زندگی شناسی که بیش از هر شاعر دیگری، زندگی و شادی و عیش و مستی را ستود و انسانها را از تمسک به عوالم نامعلوم و ماورائی حذر کرد) است. "ام کلثوم" در سال ١٩٦٩، ترانه های معروف رباعیات خیام را با کوشش "احمدرامی"، (امیرالشعرای مصر)، وبا موسیقی "ریاض السنباطی" ارائه داد تا بسیاری از مردم عرب زبان دنیا با اندیشه های شاعر شادی پرست ما آشنایی پیدا کنند.
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
#جواد_ظل_طاعت🍂🌿🍂🌿🍂
#موسیقی_عرب
#ام_کلثوم
@sazochakameoketab
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
پربیراه نگفته اند که زبان عربی، زبان آواز است و قافیه و شعر و موسیقی. این زبان از زمان های بسیار کهن، همراه شاعران و مردم بوده است.
"ام کلثوم" ملقب به کوکب الشرق(ستاره خاورمیانه)، خواننده مشهور مصری تباری است که محظوظ شدن از صدای وی نیازی به فهم زبان ترانه هایش ندارد، چراکه صوت آسمانی اش، رسا ترین تفسیر عشق و فصیح ترین تشریح شوق است. آوای تحسین برانگیز وی به گونه ای انسان را به وجد می آورد که آرزو می کند هیچ گاه ترانه هایش به پایان نرسند. اشاره "استاد بنان" به اینکه، "بانو قمرالملوک وزیری" ام کلثوم ایران است، نشانه ای از احترام به مقام این خواننده جاویدان می باشد.
"باب دیلن" خواننده و آهنگساز موسیقی راک، از "ام کلثوم"، یاد گرفت که یک سطر را بارها بخواند، اما هر دفعه با یک حس. و در موردش می گفت که: وقتی اسم موسیقی خاورمیانه را می آورید بی شک به "ام کلثوم" فکر می کنم و نه هیچ کس دیگری، این زن بی نظیر و فوق العاده است.
و یا استاد "محمدرضا شجریان" در خوانندگی، به تنها کسی که غبطه خورده است، خواننده ی بزرگ مصر"ام کلثوم" است. اشعار آوازهای "ام کلثوم" عاشقانه، ملی گرایانه، کلاسیک و یا مذهبی است. یکی از معروف ترین آثار وی ترانه "القلب یعشق کل جمیل" می باشد که همه ساله در موسم حج بارها و بارها از رادیوهای عربی پخش می شود. هنگامي كه صدايش از راديو در قهوه خانه هاي مصر پخش مي شود، همهمه ها به احترامش به سكوتي سنگين تبديل مي شود.
"ام کلثوم" (۱۹۷۵-۱۹۰۴) از ۱۳ سالگی تا ۷۳ سالگی، به مدت ۶۰ سال مردم جهان را مسحور صوت بهشتی خود ساخته است. يونسكو نیز يكي از نغمه هاي بيادماندني او را در ميان صد آواز برتر قرن انتخاب كرد. یکی از ماندگارترین برنامه های رادیوی مصر، اجرای ترانه بر روی رباعیات حکیم عمر خیام، (شاعر ماندگار و متفکر زندگی شناسی که بیش از هر شاعر دیگری، زندگی و شادی و عیش و مستی را ستود و انسانها را از تمسک به عوالم نامعلوم و ماورائی حذر کرد) است. "ام کلثوم" در سال ١٩٦٩، ترانه های معروف رباعیات خیام را با کوشش "احمدرامی"، (امیرالشعرای مصر)، وبا موسیقی "ریاض السنباطی" ارائه داد تا بسیاری از مردم عرب زبان دنیا با اندیشه های شاعر شادی پرست ما آشنایی پیدا کنند.
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
#جواد_ظل_طاعت🍂🌿🍂🌿🍂