پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
به فراخور سوم اردیبهشت ماه،روز بزرگداشت شیخ بهایی...
ایا شیخ بهایی دانشمند بود...؟!
شیخ بهایی نه شاعر درباری بود و نه از زمره کسانی که شاعری را پیشه خود کرده بودند،وی شاعری متوسط است که بیشتر شهرت خود را مدیون دانش دینی خود بود،چرا که در دربار صفوی،خاصه در علوم شرعی جایگاه ویژه ای داشت و بیشتر سفرهایش نیز به دلیل مسائل شرعی بود...اگر چه گاهی معانی لطیف و اصطلاحات بدیع در شعر او نمایان است،ولی به هیچ وجه نمیتوان او را در صف اول شاعران عهد صفوی جای داد...در باب علم او بر مسائل مهندسی افسانه های بسیاری ساخته اند،از جمله گویند که،حمامی ساخته بود،که با یک شمع گرم میشد و نیز گویند که ساعتی ساخته بود که به طور مداوم حرکت می کرد و نیازی به کوک کردن نداشت...اما اثار علمی او نه تنها پیشرفت علمی خاصی را نشان نمی دهد،بلکه از لحاظ اصالت و ابتکار مانند اثار علمی پیشینیان وی،حاکی از انحطاط شدید علمی است...وی در معماری مسجد شاه اصفهان دست داشت و همین باعث شد که بعدها افسانه هایی در مورد دانش ریاضی او ساخته شود...معروفترین اثر او کتاب کشکول است،که در مصر و ایران چاپ شده است...از مهمترین اقدامات شیخ بهایی میتوان به تنظیم سندی برای تقسیم اب ((زاینده رود)) اصفهان اشاره کرد،که در ان هفت ناحیه از نواحی اصفهان از اب برخوردار میشدند،که ظاهرا شاه طهماسب در سال 923 هجری قمری دستور اجرای انرا صادر کرد.وی پیش از اینکه یک دانشمند باشد،یک عالم دینی است و عمده ی دانشی که بدو نسبت داده اند یا کذب محض و گزافه است و یا بدین صورت که به ان پرو بال داده اند نبوده است.
جهت منابع مراجعه شود به((دائره المعارف فارسی،جلد دوم ،ص1532___از گذشته ادبی ایران،زرین کوب،ص395و396___تاریخ ادبیات ایران،صفا،جلد پنجم،بخش دوم،ص1039تا1047__تاریخ فلسفه ایرانی،علی اصغر حلبی،ص619تا634و...))
بهترین ها در کانال فرهنگی و ادبی #چکامه
🎴 @Chaakameh ✔️
#چکامه
#دکلمه

#اگر_جاذبه_زمین_نبود
#افشین_یدالهی: سرایش و خوانش

"اگر جاذبه زمین نبود،
هیچکس حلق آویز نمیشد..."
Ey Shadie Azadi - @Doholchi
M.R Shajarian - @Doholchi
ای شادیِ آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دلِ غم‌پرور
من با تو چه خواهم کرد..

ای آزادی..
آیا با زنجیر می‌آیی؟..

#چکامه_هوشنگ_ابتهاج
#خنیاگر_استاد_شجریان
رویا_م:
‍ برفی اگر بماند
رود خانه ها را
صدا بزن
صدای هیزم را به
شعله های آبی ببخش و
باز بی انتهاتر از جاده های
در راه مانده
مرا دنبال کن
برای گنجشکهای پنجره
از دهان من
نانی بپاش و
وسط آن دشت سپید
شاخه هایم را ببار
سفیدترین روباهم
در چکامه ی برفی تو
وقتی نمیتوانی
سرصبح
کمی آفتابی
باشی...


#رویا_م
رویامولاخواه




#برف
#جاده
#زمستان
#چکامه
#روباه_سفید
 #چکامه
#آخ_تامار

#هوانس_تومانیان : سراینده
#آلک_خاچاتوریان: برگردان



بر کرانه‌های دریاچه سرزنده وان،
از کلبه‌ای
هر شب جوانی بدون بلم و در نهان،
خود را
می زند به آب
و با بازوان مردانه اش شناکنان
آب را
به سوی جزیره‌ای در روبرو می‌شکافد
از فراز جزیره تاریک،
فروغی صاف و درخشان
او را به خود می‌خواند
همچون فانوسی فروزان
تا که راه را گم نکند

تامار زیبا هر شب
بر فراز جزیره، نوری می‌فروزد
و ناشکیبانه در نهانگاهی نزدیک
به انتظار می نشیند

دریاچه با موج‌هایش در تکاپو
و دل جوان در شر و شور.
آب‌ها، سهمگین در خروشند
ولی جوان مهارنشدنی، پیش می‌آید.
و اکنون تامار با قلبی تپنده
به هم خوردن موج ها در نزدیکی اش را می‌شنود
و شدت عشق
سراپای وجودش را برمی فروزد
در خاموشی، شکلی سایه‌وار و سیاه
بر کران‌های تاریک دریاچه ایستاده است
خود اوست … و ازنو به هم رسیده اند
آه، ای رموز شب آرام …
امواج دریاچه وان
اکنون به تنهایی
ساحل خود را می‌نوازند
و به هنگام فروکش
با پچ‌پچ‌هایی مبهم پس می‌نشینند
انگار به آرامی نجوا می‌کنند
و ستارگان گردونه آسمان
با چشمانی پُرافترا
به تامار بی شرم و آزرم، می‌نگرند
نَظّاره آنها دل دوشیزه را می‌آشوبد
زمان جدا شدن فرارسیده و باز
یکی از ایشان
به تلاطم دریاچه فرومی‌غلتد
و دیگری
بر کران‌هایش دست به دعا می‌گشاید…

اما یکبار، مردانی شرور
از راز دو دلدار آگه شده
و آتش را کشتند
در شبی اهریمنی و سیاه
جوان دلسپرده، شناکنان
گم شد در ظلمت آب‌ها
و باد،
پیوسته ناله‌هایش را
به کرانه می آورد که می‌گفت:

آخ تامار …!
صدایش نزدیک است:
در تیرگی دلگیر،
پایین صخره‌های نوک تیز زیر پا
جایی که دریاچه هراس‌انگیز، می‌غرد
صدا دیگر بار فرو مرد
و تنها باری دیگر
به ضعیفی به گوش رسید
که می گفت:

آخ تامار …!
آبهای پرآشوب بامداد
پیکری را به کرانه انداختند
که بر لبان سرد و سخت شده‌اش
گویی در لحظه مرگ،
دو واژه فروفسرده بود:
آخ تامار …!
آستان جانان
حیرانی_حسام الدین سراج
#حیرانی
#حسام_الدین_سراج
#چکامه_عراقی
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی‌دانم
همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم......
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا کنم؟

زان بیم کاشنایی و بیگانگی کنی
دل را همیشه با همه رنج آشنا کنم

#مسعود_سعد_سلمان
#چکامه_پارسی