4_6003554845976429395.pdf
3.8 MB
📎 #_یک_تکه_کتاب
تلخ است، امّا شک ندارم بسیاری از زنان اهل هنر و ادب وطنم، در زندگی مشترک شان به جایی رسیده اند که مثل فروغ عزیزمان بنویسند :« پرویز من کجا و هنر کجا. من کی هنرمند بوده و ادّعای هنرمندی کرده ام. من کی از هنر خود حرف زدم. هنر من فقط فحش دادن است. مرده شور آن هنر را ببرند که بخواهد مرا از تو جدا کند . من هنر را بی وجود تو نمی خواهم. اصلا من که هنرمند نیستم. مگر هر کسی توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جمله ی فارسی بنویسد، هنرمند است. اگر من زن هنرمندی بودم بیش از همه چیز کاری می کردم که تو هیچ وقت از من نرنجی، هیچ وقت از دست من عصبانی نشوی ؛ من با هنر فرسنگ ها فاصله دارم. من غلط میکنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ تو بکشم. اگر من هنرمند باشم، بسی تو از من هنرمندتری .... »
📕 اولین تپش های عاشقانه قلبم
✍️🏻 #فروغ_فرخزاد 📚
تلخ است، امّا شک ندارم بسیاری از زنان اهل هنر و ادب وطنم، در زندگی مشترک شان به جایی رسیده اند که مثل فروغ عزیزمان بنویسند :« پرویز من کجا و هنر کجا. من کی هنرمند بوده و ادّعای هنرمندی کرده ام. من کی از هنر خود حرف زدم. هنر من فقط فحش دادن است. مرده شور آن هنر را ببرند که بخواهد مرا از تو جدا کند . من هنر را بی وجود تو نمی خواهم. اصلا من که هنرمند نیستم. مگر هر کسی توانست یک قلم دست بگیرد و دو سه جمله ی فارسی بنویسد، هنرمند است. اگر من زن هنرمندی بودم بیش از همه چیز کاری می کردم که تو هیچ وقت از من نرنجی، هیچ وقت از دست من عصبانی نشوی ؛ من با هنر فرسنگ ها فاصله دارم. من غلط میکنم سر تو منت بگذارم و هنری را که ندارم به رخ تو بکشم. اگر من هنرمند باشم، بسی تو از من هنرمندتری .... »
📕 اولین تپش های عاشقانه قلبم
✍️🏻 #فروغ_فرخزاد 📚
منتظر بودم که بگشاید برویم آسمان تار
دیدگان صبح سیمین را
تا بنوشم از لب خورشید نورافشان
شهد سوزان هزاران بوسه تبدار و شیرین را
لیکن ای افسوس
من ندیدم عاقبت در آسمان شهر رویاها
نور خورشیدی
زیر پایم بوتههای خشک با اندوه مینالند
"چهره خورشید شهر ما دریغا سخت تاریک است!"
خوب میدانم که دیگر نیست امیدی
نیست امیدی
بیست و چهارم بهمن
سالروز درگذشت #فروغ_فرخزاد 🌸
دیدگان صبح سیمین را
تا بنوشم از لب خورشید نورافشان
شهد سوزان هزاران بوسه تبدار و شیرین را
لیکن ای افسوس
من ندیدم عاقبت در آسمان شهر رویاها
نور خورشیدی
زیر پایم بوتههای خشک با اندوه مینالند
"چهره خورشید شهر ما دریغا سخت تاریک است!"
خوب میدانم که دیگر نیست امیدی
نیست امیدی
بیست و چهارم بهمن
سالروز درگذشت #فروغ_فرخزاد 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فروغ_فرخزاد
و عشق بود
آن حسِ مغشوشی که
در تاریکی ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد
در انبوه سوزانِ نفس ها
و تپش ها و تبسم های دزدانه...
#شبتون_عاشقانه🌹
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
و عشق بود
آن حسِ مغشوشی که
در تاریکی ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد
در انبوه سوزانِ نفس ها
و تپش ها و تبسم های دزدانه...
#شبتون_عاشقانه🌹
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
🖌📗کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد.
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد.
پرواز را به خاطر بسپار.
پرنده مردنیست...
#فروغ_فرخزاد
قطعه ای در #مخالف_سهگاه
با اجرای #پرویز_یاحقی
معرفی نخواهد کرد.
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد.
پرواز را به خاطر بسپار.
پرنده مردنیست...
#فروغ_فرخزاد
قطعه ای در #مخالف_سهگاه
با اجرای #پرویز_یاحقی
انسان ها در عصر ظلمت.pdf
2.7 MB
کتاب #انسان_ها_در_عصر_ظلمت
نویسنده #هانا_آرنت
مترجم #مهدی_خلجی
حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر #فروغ_فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتاده بودنش، میتواند به مهیب ترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.
نویسنده #هانا_آرنت
مترجم #مهدی_خلجی
حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر #فروغ_فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتاده بودنش، میتواند به مهیب ترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.
و خاک ...
خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش........
#فروغ_فرخزاد
24بهمن سال روز پر کشیدن فروغ فرخ زاد یادش گرامی باد 🥀
خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش........
#فروغ_فرخزاد
24بهمن سال روز پر کشیدن فروغ فرخ زاد یادش گرامی باد 🥀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
#فروغ_فرخزاد
💔
۲۴بهمن سالروز پرواز همیشگی فروغ فرخزاد
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
#فروغ_فرخزاد
💔
۲۴بهمن سالروز پرواز همیشگی فروغ فرخزاد
حق با شماست
من هیچگاه پس از مرگم
جرأت نکردهام که در آینه بنگرم
و آنقدر مردهام
که هیچچیز
مرگ مرا دیگر ثابت نمیکند.
#فروغ_فرخزاد.
من هیچگاه پس از مرگم
جرأت نکردهام که در آینه بنگرم
و آنقدر مردهام
که هیچچیز
مرگ مرا دیگر ثابت نمیکند.
#فروغ_فرخزاد.
✍️📒در ڪوچه باد میآید
ڪلاغهاے منفرد انزوا
در باغهاے پیر ڪسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیرے دارد
آنها سادهلوحے یک قلب را
با خود به قصر قصهها بردند
و اڪنون
دیگر چگونه یڪنفر به رقص برخواهد خاست
چه ابرهاے سیاهے در انتظار روز میهمانے خورشیدند
انگار در مسیرے از تجسم پرواز بود ڪه یک روز آن پرندهها
نمایان شدند
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگهاے تازه ڪه در شهوت نسیم نفس میزدند
انگار
آن شعلههاے بنفش ڪه در ذهن پاک پنجرهها میسوخت
چیزے بجز تصور معصومے از چراغ نبود
#فروغ_فرخزاد
✍️📒حق با شماست
من هیچگاه پس از مرگم
جرأت نڪردهام ڪه در آینه بنگرم
و آنقدر مردهام
ڪه هیچچیز
مرگ مرا دیگر ثابت نمیڪند.
#فروغ_فرخزاد
ڪلاغهاے منفرد انزوا
در باغهاے پیر ڪسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیرے دارد
آنها سادهلوحے یک قلب را
با خود به قصر قصهها بردند
و اڪنون
دیگر چگونه یڪنفر به رقص برخواهد خاست
چه ابرهاے سیاهے در انتظار روز میهمانے خورشیدند
انگار در مسیرے از تجسم پرواز بود ڪه یک روز آن پرندهها
نمایان شدند
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگهاے تازه ڪه در شهوت نسیم نفس میزدند
انگار
آن شعلههاے بنفش ڪه در ذهن پاک پنجرهها میسوخت
چیزے بجز تصور معصومے از چراغ نبود
#فروغ_فرخزاد
✍️📒حق با شماست
من هیچگاه پس از مرگم
جرأت نڪردهام ڪه در آینه بنگرم
و آنقدر مردهام
ڪه هیچچیز
مرگ مرا دیگر ثابت نمیڪند.
#فروغ_فرخزاد
Autumn Was Lost In The Leaves
Fariborz Lachini
خیلی
خیلی دوستت دارم
اما دلگیرم
مثل موسیقی بی کلامی
که از نبودنت..
هزاران درد پنهان دارد...
و هزاران خواهش ِ
بی پاسخ......
♥️🤍
خیلی دوستت دارم
اما دلگیرم
مثل موسیقی بی کلامی
که از نبودنت..
هزاران درد پنهان دارد...
و هزاران خواهش ِ
بی پاسخ......
♥️🤍
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
و سبزه ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...
#فروغ_فرخزاد
#هنر_گرافیتی
Jamais_vu20
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
و سبزه ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
آه، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد؟
آه، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...
#فروغ_فرخزاد
#هنر_گرافیتی
Jamais_vu20
عاشقانه
علیرضا قربانی
"عاشقانه"
#علیرضا_قربانی
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیام بخشیده از اندوه بیش
#فروغ_فرخزاد
♥️
☕️ @caafee
#علیرضا_قربانی
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیام بخشیده از اندوه بیش
#فروغ_فرخزاد
♥️
☕️ @caafee
Negah Kon
Pallett
شب و موسیقی و خاطرات
🎶 #موسیقی
#پالت
شعر: #فروغ_فرخزاد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
🎶 #موسیقی
#پالت
شعر: #فروغ_فرخزاد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
پروین یوسفی/ تاجیک
@Jamais_vu20
🎶 #موسیقی
#پروین_یوسفی خواننده ی #تاجیک
#شعر از #فروغ_فرخزاد
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
#پروین_یوسفی خواننده ی #تاجیک
#شعر از #فروغ_فرخزاد
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل من
که به اندازه ی یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
#فروغ_فرخزاد
#علیرضا_قربانی
❄️
که به اندازه ی یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
#فروغ_فرخزاد
#علیرضا_قربانی
❄️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرثیهای برای #فروغ_فرخزاد با صدای #احمد_شاملو بر روی تصاویری از تشییع پیکرش...
۲۴ بهمن سالگرد مرگ فروغ فرخزاد
۲۴ بهمن سالگرد مرگ فروغ فرخزاد
انسان ها در عصر ظلمت.pdf
2.7 MB
کتاب #انسان_ها_در_عصر_ظلمت
نویسنده #هانا_آرنت
مترجم #مهدی_خلجی
حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر #فروغ_فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتاده بودنش، میتواند به مهیب ترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.
نویسنده #هانا_آرنت
مترجم #مهدی_خلجی
حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر #فروغ_فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتاده بودنش، میتواند به مهیب ترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.