ای نگاهت خنده مهتاب ها
بر پرند ِ رنگ رنگ ِ خواب ها
ای صفای جاودان ِهرچه هست
باغ ها ، گل ها ، سحر ها ، آب ها
ای نگاهت جاودان افروخته
شمع ها ، خورشیدها ، مهتاب ها
ای طلوع بی زوال آرزو
در صفای روشنی محراب ها
ناز نوشینی تو و دیدار توست
خنده مهتاب در مرداب ها
در خرام نازنینت جلوه کرد
رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها
🖋 #شفیعی_کدکنی
بر پرند ِ رنگ رنگ ِ خواب ها
ای صفای جاودان ِهرچه هست
باغ ها ، گل ها ، سحر ها ، آب ها
ای نگاهت جاودان افروخته
شمع ها ، خورشیدها ، مهتاب ها
ای طلوع بی زوال آرزو
در صفای روشنی محراب ها
ناز نوشینی تو و دیدار توست
خنده مهتاب در مرداب ها
در خرام نازنینت جلوه کرد
رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها
🖋 #شفیعی_کدکنی
نعرههای حلاج بر سر چوبهی دار
به کجا رفت کجا؟
به کجا میرود آه
چهچهه گنجشک بر ساقهی باد
آسمان آیا این امانتها را
باز پس خواهد داد؟
#شفیعی_کدکنی
به بهانهی زادروز ایشان
به کجا رفت کجا؟
به کجا میرود آه
چهچهه گنجشک بر ساقهی باد
آسمان آیا این امانتها را
باز پس خواهد داد؟
#شفیعی_کدکنی
به بهانهی زادروز ایشان
Forwarded from فاطمه سادات علوی نیا
Forwarded from همایون شجریان
زورق شکسته_همایون شجریان
@HomayonShajarian
زورق شکسته
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود
#شفیعی_کدکنی
✅ @HomayonShajarian
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود
#شفیعی_کدکنی
✅ @HomayonShajarian
4_6005998355950339000.mp3
10.7 MB
زورق شکسته
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود
#شفیعی_کدکنی
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود
#شفیعی_کدکنی
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
#شفیعی_کدکنی
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
#شفیعی_کدکنی
آسمان را بگویم که امشب
یاسهای ره کهکشان را
بر سر رهگذارت فشاند ...
یک سبد لاله
از تازهتر باغ سرخ شفق
در کنارت نشاند
شب بخیر ای دو دریای روشن
شب بخیر ای دو دریای خاموش
#شفیعی_کدکنی
یاسهای ره کهکشان را
بر سر رهگذارت فشاند ...
یک سبد لاله
از تازهتر باغ سرخ شفق
در کنارت نشاند
شب بخیر ای دو دریای روشن
شب بخیر ای دو دریای خاموش
#شفیعی_کدکنی
💠ابوسعید ابوالخیر در راه بود گفت
هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمیبیند و کسی نمیچیند؛
گفتند کو، کجاست؟!
گفت: همه جاست،
هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان راحتی به دلی آورد.
آنجا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست؛
آن جا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت....
چشیدن طعم وقت
#شفیعی_کدکنی
هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمیبیند و کسی نمیچیند؛
گفتند کو، کجاست؟!
گفت: همه جاست،
هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان راحتی به دلی آورد.
آنجا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست؛
آن جا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت....
چشیدن طعم وقت
#شفیعی_کدکنی
برآور نغمهای از چنگِ دیگر
به راهِ دیگر و آهنگِ دیگر
نمیبینی زمستان رفت و آمد
بهارِ دیگری با رنگِ دیگر.
بهارِ دیگری از بیشهای سبز
جنونی سرخ در اندیشهای سبز
نگه کن کیمیایِ صبح را بین
هزاران رنگ گل، از ریشهای سبز.
هزاران رنگ گل، جوشید از خاک
شرابِ زندگی نوشید از خاک
جهان، در مقدمِ صبحِ بهاران
درخشان خلعتی پوشید از خاک.
خوشا این صبح و فریادِ خموشش
خوشا غوغایِ بی خشم و خروشش
خوشا آن قلّه تنهایِ البرز
#شفیعی_کدکنی
سلام.سال نو مبارک اولین روز بهاری مبارکباد دوستان همراه
💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
به راهِ دیگر و آهنگِ دیگر
نمیبینی زمستان رفت و آمد
بهارِ دیگری با رنگِ دیگر.
بهارِ دیگری از بیشهای سبز
جنونی سرخ در اندیشهای سبز
نگه کن کیمیایِ صبح را بین
هزاران رنگ گل، از ریشهای سبز.
هزاران رنگ گل، جوشید از خاک
شرابِ زندگی نوشید از خاک
جهان، در مقدمِ صبحِ بهاران
درخشان خلعتی پوشید از خاک.
خوشا این صبح و فریادِ خموشش
خوشا غوغایِ بی خشم و خروشش
خوشا آن قلّه تنهایِ البرز
#شفیعی_کدکنی
سلام.سال نو مبارک اولین روز بهاری مبارکباد دوستان همراه
💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
پژواک
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز،
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز،
ببخشای ای روشن عشق بر ما،ببخشای!
ببخشای اگر صبح را به مهمانی کوچه دعوت نکردیم،
ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست،
ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی صنوبر خبر نیست.
نسیمی گیاه سحرگاه را، در کمندی فکنده ست و تا دشت بیدارش میکشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم،
در آن سوی دیوار بیمیم.
ببخشای ای روشن عشق برما ببخشای!
به پایان رسیدیم، اما، نکردیم آغاز،
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
دفتر شعر بوی جوی مولیان
#شفیعی_کدکنی
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز،
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز،
ببخشای ای روشن عشق بر ما،ببخشای!
ببخشای اگر صبح را به مهمانی کوچه دعوت نکردیم،
ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست،
ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی صنوبر خبر نیست.
نسیمی گیاه سحرگاه را، در کمندی فکنده ست و تا دشت بیدارش میکشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم،
در آن سوی دیوار بیمیم.
ببخشای ای روشن عشق برما ببخشای!
به پایان رسیدیم، اما، نکردیم آغاز،
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
دفتر شعر بوی جوی مولیان
#شفیعی_کدکنی
4_5848165579201970596.m4a
1.5 MB
🍃🌸
به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم.
به کجا چنین شتابان؟
- به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را
#شفیعی_کدکنی
#زهره_رضایی
به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم.
به کجا چنین شتابان؟
- به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را
#شفیعی_کدکنی
#زهره_رضایی
Forwarded from ༺💙ད༵ྃཌ༵ྃ༎ྂᶠᵃᵗᵉᵐᵉʰ༎ྂད༵ྃཌ༵ྃ💙༻
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نیشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند
وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ های نیشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست
#شفیعی_کدکنی
بداهه نوازی شوالیه آواز ایرانه استاد #شهرام_ناظری
۱۹ اسفند ۹۶ _فرهنگسرای نیاوران
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نیشابور
در لحظه های مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار می کنند
وقتی تو
روی چوبه ی دارت
خموش و مات
بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغ های نیشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبان هاست
#شفیعی_کدکنی
بداهه نوازی شوالیه آواز ایرانه استاد #شهرام_ناظری
۱۹ اسفند ۹۶ _فرهنگسرای نیاوران
"یکی از صورتگرایان روسی، شعر را "رستاخیز کلمه ها" خوانده است و درست به قلب حقیقت دست یافته. زیرا در زبان روزمرّه، کلمات طوری به کار می روند که اعتیادی و مرده اند و به هیچ روی توجه ما را جلب نمی کنند ولی در شعر، و ای بسا که با مختصر پس و پیش شدنی، این مردگان زندگی می یابند و یک کلمه که در مرکز مصراع قرار می گیرد سبب زندگی تمام کلمات دیگر می شود .
...
شاید ، بی فایده نباشد یادآوری این نکته که یکی از شاعران بزرگ خودمان نیز گویا، شعر را رستاخیز کلمات تلقی می کرده است و عقیده داشته که این رستاخیز کلمات سبب "حَشرِ معانی" می شود و این تعبیر حشر معانی او ، خود چشم انداز دیگری است این مفهوم:
بیدل! سخنم کارگهِ حشر معانی است
چون غلغله ی صور قیامت کلماتم "
#شفیعی_کدکنی
...
شاید ، بی فایده نباشد یادآوری این نکته که یکی از شاعران بزرگ خودمان نیز گویا، شعر را رستاخیز کلمات تلقی می کرده است و عقیده داشته که این رستاخیز کلمات سبب "حَشرِ معانی" می شود و این تعبیر حشر معانی او ، خود چشم انداز دیگری است این مفهوم:
بیدل! سخنم کارگهِ حشر معانی است
چون غلغله ی صور قیامت کلماتم "
#شفیعی_کدکنی
#آنلاین_خوانی غزلی با مقطع
🍁گفت #سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست🍁
🎙 #مرضیه_شهیدی
🍁چرا #سعدی؟🍁
◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچكس در اين امر نيز نمىتواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخههاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكردهايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد بردهايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشتهاند و آن
آزمونگرى و تجربهگرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مىكند.
و من میخواهم به يكى از گوشههاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىست
كرم پيشهٔ شاه مردان علىست
يا
جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار
يا
علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى
كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
در چشمانداز نخست چنين به نظر مىرسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مىزند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموستر و روشنتر شود، از همشهرى بزرگ و بىهمتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مىکنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و «جوانمردى» و «فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفىست يا مىتواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:
دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
بىگمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.
محمدرضا شفيعى كدكنى
قلندريّه در تاريخ
صص ۵۲۸–۵۲۷
#سعدی
#سبک_شناسی
#سبک_عراقی
#شفیعی_کدکنی
🍁گفت #سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست🍁
🎙 #مرضیه_شهیدی
🍁چرا #سعدی؟🍁
◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچكس در اين امر نيز نمىتواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخههاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكردهايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد بردهايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشتهاند و آن
آزمونگرى و تجربهگرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مىكند.
و من میخواهم به يكى از گوشههاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىست
كرم پيشهٔ شاه مردان علىست
يا
جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار
يا
علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى
كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
در چشمانداز نخست چنين به نظر مىرسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مىزند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموستر و روشنتر شود، از همشهرى بزرگ و بىهمتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مىکنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و «جوانمردى» و «فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفىست يا مىتواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:
دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
بىگمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.
محمدرضا شفيعى كدكنى
قلندريّه در تاريخ
صص ۵۲۸–۵۲۷
#سعدی
#سبک_شناسی
#سبک_عراقی
#شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شفیعی_کدکنی
دست مرا بگیر و به پا خیز
دیوانه وار، تا که برقصیم
با این درخت شاد اقاقی
در روشنای زمزم گلهاش
رقصی چنان میانه ی میدان رها ز نقص
تا چشم آسمان و زمین و زمانیان
نتواند در این میانه باز شناسد
رقصنده را ز رقص.
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
دست مرا بگیر و به پا خیز
دیوانه وار، تا که برقصیم
با این درخت شاد اقاقی
در روشنای زمزم گلهاش
رقصی چنان میانه ی میدان رها ز نقص
تا چشم آسمان و زمین و زمانیان
نتواند در این میانه باز شناسد
رقصنده را ز رقص.
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
Lane Moje
Zeljko Joksimovic
#آهنگ #بیکلام (Lane moje)
بخوان به نامِ گل سرخ در صحاری شب
كه باغها همه بیدار و باروَر گردند
بخوان،
دوباره بخوان،
تا كبوترانِ سپید
به آشیانهی خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سكوت
كه موج و اوج طنین ز دشتها گذرد
پیامِ روشنِ باران، ز بامِ نیلی شب
كه رهگذار نسیمش به هر كرانه برد.
ز خشكسال چه ترسی؟!
كه سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
كه در برابر نور
و در برابرِ آواز
و در برابرِ شور
در این زمانهی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
كه از معاشقهی سرو و قُمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب
زلالتر از آب.
تو خامُشی،كِه بخواند؟
تو میروی،كِه بماند؟
كِه بر نهالَک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور،
در آن كرانه،ببین:
بهار آمده،
از سیمِ خادار گذشته.
حریقِ شعلهی گوگردیِ بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه اینک،به همسرایی قلبِ تو میتپد با شوق.
زمین تهیست ز زندان،
همین تویی تنها
كه عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان كن،
بدان زبان كه تو دانی»
روزنه
#شفیعی_کدکنی
#شعر
بخوان به نامِ گل سرخ در صحاری شب
كه باغها همه بیدار و باروَر گردند
بخوان،
دوباره بخوان،
تا كبوترانِ سپید
به آشیانهی خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سكوت
كه موج و اوج طنین ز دشتها گذرد
پیامِ روشنِ باران، ز بامِ نیلی شب
كه رهگذار نسیمش به هر كرانه برد.
ز خشكسال چه ترسی؟!
كه سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
كه در برابر نور
و در برابرِ آواز
و در برابرِ شور
در این زمانهی عسرت،
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
كه از معاشقهی سرو و قُمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب
زلالتر از آب.
تو خامُشی،كِه بخواند؟
تو میروی،كِه بماند؟
كِه بر نهالَک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور،
در آن كرانه،ببین:
بهار آمده،
از سیمِ خادار گذشته.
حریقِ شعلهی گوگردیِ بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست.
هزار آینه اینک،به همسرایی قلبِ تو میتپد با شوق.
زمین تهیست ز زندان،
همین تویی تنها
كه عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی.
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان كن،
بدان زبان كه تو دانی»
روزنه
#شفیعی_کدکنی
#شعر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 چرا و چگونه انگلیس و روس زبان فارسی را از شبه قاره هند و آسیای میانه و مرکزی به سمت نابودی و فراموشی بردند؟
حتما گفته های استاد #شفیعی_کدکنی را ملاحظه و به دقت و تا آخر گوش دهید.
🔺ارزش شنیدن چند باره را دارد.👌
کانال
✅ اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی
@ekotaa
instagram.com/ekvta
حتما گفته های استاد #شفیعی_کدکنی را ملاحظه و به دقت و تا آخر گوش دهید.
🔺ارزش شنیدن چند باره را دارد.👌
کانال
✅ اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی
@ekotaa
instagram.com/ekvta
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 چرا و چگونه انگلیس و روس زبان فارسی را از شبه قاره هند و آسیای میانه و مرکزی به سمت نابودی و فراموشی بردند؟
حتما گفته های استاد #شفیعی_کدکنی را ملاحظه و به دقت و تا آخر گوش دهید.
🔺ارزش شنیدن چند باره را دارد.👌
کانال
✅ اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی
@ekotaa
instagram.com/ekvta
حتما گفته های استاد #شفیعی_کدکنی را ملاحظه و به دقت و تا آخر گوش دهید.
🔺ارزش شنیدن چند باره را دارد.👌
کانال
✅ اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی
@ekotaa
instagram.com/ekvta