دوشاخه نرگست،ای یاردلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگرصدگونه غم داری،چونرگس،
به روی زندگی لبخند..لبخند
سحر،دیدم درخت ارغوانی
کشیده سربه بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم
بهارت خوش که فکردیگرانی
سری،ازبوی گلهامست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی راهم اگرخشنودکردی
به گیتی هرچه شادی هست داری
چمن دلکش،زمین خرم،هواتر
نشستن پای گندم زارخوشتر
امیدتازه رادریاب ودریاب
غم دیرینه رابگذارو بگذز
#فریدون_مشیری
درودها عزیزان جان صبح و ادينه تان بخیر و شادکامی🧡
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگرصدگونه غم داری،چونرگس،
به روی زندگی لبخند..لبخند
سحر،دیدم درخت ارغوانی
کشیده سربه بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم
بهارت خوش که فکردیگرانی
سری،ازبوی گلهامست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی راهم اگرخشنودکردی
به گیتی هرچه شادی هست داری
چمن دلکش،زمین خرم،هواتر
نشستن پای گندم زارخوشتر
امیدتازه رادریاب ودریاب
غم دیرینه رابگذارو بگذز
#فریدون_مشیری
درودها عزیزان جان صبح و ادينه تان بخیر و شادکامی🧡
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شراب ِ لعل کش و روی مَه جبینان بین
خلاف ِ مذهب ِ آنان جمال ِ اینان بین
به زیر ِ دلق ِ مُلَمَّع کمندها دارند
درازدستی ِ این کوته آستینان بین
به خرمن ِ دو جهان سَر فرو نمیآرند
دماغ و کبر ِ گدایان و خوشه چینان بین
بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند
نیاز ِ اهل ِ دل و ناز ِ نازنینان بین
حقوق ِ صحبت ِ ما را به باد داد و برفت
وفای صحبت ِ یاران و همنشینان بین
اسیر ِ عشق شدن چارهی خلاص ِ من است
ضمیر ِ عاقبت اندیش ِ پیش بینان بین
کدورت از دل ِ حافظ ببرد صحبت ِ دوست
صفای همت ِ پاکان و پاکدینان بین
#حافظ
#غزل403
#فریدون_فرح_اندوز
خلاف ِ مذهب ِ آنان جمال ِ اینان بین
به زیر ِ دلق ِ مُلَمَّع کمندها دارند
درازدستی ِ این کوته آستینان بین
به خرمن ِ دو جهان سَر فرو نمیآرند
دماغ و کبر ِ گدایان و خوشه چینان بین
بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند
نیاز ِ اهل ِ دل و ناز ِ نازنینان بین
حقوق ِ صحبت ِ ما را به باد داد و برفت
وفای صحبت ِ یاران و همنشینان بین
اسیر ِ عشق شدن چارهی خلاص ِ من است
ضمیر ِ عاقبت اندیش ِ پیش بینان بین
کدورت از دل ِ حافظ ببرد صحبت ِ دوست
صفای همت ِ پاکان و پاکدینان بین
#حافظ
#غزل403
#فریدون_فرح_اندوز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☀️🔸🔸🔸
🔸بنای زیبا و تاریخی ارگ کریم خان
«تلفیق هنر رقص ، موسیقی ، معماری ایرانی»
" دل شیدا"
🎙 #علیرضا_افتخاری
اجرای رقص: #شیدا_دبیر
ای چشـم من، گریان مباش
اینگونه اشکافشان مباش
حیـران و ســـرگردان مباش
در گردش گیتی،
رسـد روزی
به پایان هر غمی...
✍ #فریدون_مشیری
☀️🔸🔸🔸
🔸بنای زیبا و تاریخی ارگ کریم خان
«تلفیق هنر رقص ، موسیقی ، معماری ایرانی»
" دل شیدا"
🎙 #علیرضا_افتخاری
اجرای رقص: #شیدا_دبیر
ای چشـم من، گریان مباش
اینگونه اشکافشان مباش
حیـران و ســـرگردان مباش
در گردش گیتی،
رسـد روزی
به پایان هر غمی...
✍ #فریدون_مشیری
☀️🔸🔸🔸
امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز
در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک، با دست تهی
گُل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر
از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
#شعر #فریدون_مشیری
تصویر: #فیلم #برنج_تلخ کارگردان: #جوزپه_دسانتیس، ۱۹۴۹
#نئورئالیسم #ایتالیا
من اینجا باز
در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک، با دست تهی
گُل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر
از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
#شعر #فریدون_مشیری
تصویر: #فیلم #برنج_تلخ کارگردان: #جوزپه_دسانتیس، ۱۹۴۹
#نئورئالیسم #ایتالیا
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 44
کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است
بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 44
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت
به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر
چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه ز مالِ اوقاف است
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش
که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است
بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قاف است
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاهدار که قَلّابِ شهر، صرّاف است
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 44
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 131
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد
که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد
مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل
بیا که سود کسی بُرد، کاین تجارت کرد
نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی
کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جَمّاشِ شیخِ شهر امروز
نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد
به رویِ یار نظر کن ز دیده مِنّت دار
که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد
حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
Roshanfkrane
هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد
که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد
مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل
بیا که سود کسی بُرد، کاین تجارت کرد
نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی
کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جَمّاشِ شیخِ شهر امروز
نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد
به رویِ یار نظر کن ز دیده مِنّت دار
که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد
حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼
#وحید_تاج
#نوروز
آهنگساز و سرپرست گروه: #کیوان_ساکت
شعر: #فریدون_مشیری
یک روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی،
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین، شکاف می خورد
به دشت، سبزه می زند
هر آن چه مانده بود، زیر خاک
هر آنچه خفته بود، زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود.
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ،
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود.
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود.
در این بهار، آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه، باردار می شود.
نگار من،
امید نوبهار من،
لبی به خنده باز کن
ببین، چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود!
#سیاوش_کسرایی
#وحید_تاج
#نوروز
آهنگساز و سرپرست گروه: #کیوان_ساکت
شعر: #فریدون_مشیری
یک روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی،
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین، شکاف می خورد
به دشت، سبزه می زند
هر آن چه مانده بود، زیر خاک
هر آنچه خفته بود، زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود.
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ،
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود.
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود.
در این بهار، آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه، باردار می شود.
نگار من،
امید نوبهار من،
لبی به خنده باز کن
ببین، چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود!
#سیاوش_کسرایی
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 143
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلِّ معما میکرد
دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جامِ جهانبین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا میکرد
بیدلی در همهاحوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
اینهمه شعبدهٔ خویش که میکرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیضِ روحُالقُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست
گفت حافظ گلهای از دلِ شیدا میکرد
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 143
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلِّ معما میکرد
دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جامِ جهانبین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا میکرد
بیدلی در همهاحوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
اینهمه شعبدهٔ خویش که میکرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیضِ روحُالقُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست
گفت حافظ گلهای از دلِ شیدا میکرد
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 143
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فریدون
خواننده: #مونشید
شاعر: #ابوالقاسم_فردوسی
آهنگساز: #شایان_جلیلیان
قسمتی از شاهنامه (داستان ضحاک)
#چکامه
خواننده: #مونشید
شاعر: #ابوالقاسم_فردوسی
آهنگساز: #شایان_جلیلیان
قسمتی از شاهنامه (داستان ضحاک)
#چکامه
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
#فریدون_مشیری
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
#فریدون_مشیری