Forwarded from Book Crossing
#شعرجهان
«ازمن نپرس چرا دوستت دارم»
آخرين گنجشک غرناطه
1
چشمانت … آخرين كشتي هايي كه به سفر مي روند
آيا جايي براي مسافري هست ؟
من از پرسه زدن در ايستگاههاي جنون خسته شده ام
چشمانت آخرين فرصت براي كسي كه به فرار مي انديشد
و من .. در انديشه فرارم
چشمانت آخرين گنجشكهاي جنوبند
چشمانت آخرين بازمانده ستاره هاي تا بستان
باز پسين سبزه هاي دريايي
كشتزارهاي توتون و تنباكو
و اشك هاي بابونه اند
چشمانت .. آخرين تظاهرات مردمي
و آخرين جشنواره تاريخ ..
2
چشمانت … آخرين بازمانده ميراث عشق
و آخرين كتابهاي عاشقانه اند
و دستانت .. آخرين طاقه هاي حرير ..
كه بر آنها زيبا ترين نا مه هاي خود را نو شته ام
عشق مي سوزاندم .. چون سوزش تو تيا
و ذوب نمي شوم ..
و شعر با خنجرش طعنه مي زندم ..
اما توبه نمي كنم
دوستت دارم
اي كه چشمانت درياچه هاي جنوب را در خود ذخيره دارد
با من بمان
تا دريا از آبيت خودش محافظت كند
و چهر ه اش چون «فاطمه» بماند
همانند كبوتري پرواز كنان در سايه سار غروب
همراهم بمان
شايد «حسين » بيايد
و در عبايش كبوترها , كشتيها , و دانه هاي خوشبو رابياورد
و در پشت سرش گلدسته ها و تپه ها را
و همه انقلا بيون جنوب بيايند
3
چشمانت آخرين كرانه بنفشه اند
و طوفانها در من بيداد كرده اند
فكر مي كردم شعر نجاتم مي دهد
اما غرقم كرد
قكر كردم عشق وحدتم مي بخشد
اما زنان شقه شقه ام كردند
الهه ام :
دهشت بار است كه در اين شبانه زني بيابم
كه حاضر به همراهيم باشد
و مرا با بارانهاي اشتياق اش شستشو دهد
عجيب است كه شاعران در چنين زما نه اي مي نو يسند .
عجيب است كه شعر هنوز از پس ديوارها و سنگر ها و شكست ها
چونان اسبي پا بر جاست ,
شگفت است كه نوشتن
به رغم بويايي سگها
به رغم گشت بازپرس ها
مصدر جواني است
4
آب در چشمانت … سبزه گون است
خاكستر م
شرابم و بادبانهايي از سرشك
و من مانند گنجشكي يتيم
بر عرشه كشتي
به بازگشت ا نديشه نمي كنم..
بيروت بيوه عربيت است
و سوگوار ديوارها
و عشيره ها
و جرم و جنون …
بيروت در تخت زفاف سر بريده مي شود
ومردم در اطرافش تفرج مي كنند
بيروت …
چون مرغي سركنده دست و پا مي زند
عشاق به كجا گريخته اند ؟
بيروت به دنبال حقيقت مي گردد
به دنبال مردمش
به دنبال خو يشا وندان
اما همه منا فقند
5
چشمانت .. آخرين سفر شبانه اند
و چمدانهايم روي زمين در انتظار بادها ست
درختان گريان مي خواهند با خودم ببر مشان
آيا درختي ديده ايد كه چنين در انديشه فرار باشد ؟
اين زمانه اي سرشته با زشتي و فضاحت است
خيانت و گناه …
اين زمانه اي است كه در آن فرهنگ و
كرامت و
مردانگي در حال غروب است
چگونه مي توان شعري سرود ؟
وقتي دفتر هايم پاره پاره
و پيراهنم پاره پاره است
نفت زير درختان چرت باد مي خورد
و ميان دها نهاي زنان
اين است كه با لباس شيطان آمده ..
نفت اين گداي تمنا ها
نه ملي
نه عربي
نه خلقي
اين خرگوش گريزان در همه جنگها
نفت مشروب عياشان بزرگ
نه مشروب مردم عادي
6
چگونه شعر بگوئيم ؟
در حاليكه نفت هزاران تفريحگاه را مي خرد
نصف پاريس را مي خرد
و نصف آنچه را در من از آفتاب و تن است
هزاران سفينه را در درياي خدا مي خرد
و هزاران زن را
و هزاران خواننده بازيگر را
ولي نمي تواند شمشيري براي آزادي جنوب بخرد ..
7
چشمانت ..
آخرين بازمانده از خرما بن ها
در سرزمين درد آلوده من
و عشقت زيبا ترين انقلابي
كه از مليونها سال پيش رقم زده شده است
بامن زني بمان ..
كه چهر ه اش را چهره صحبگا هان نقاشي مي کند
با من زني بمان
كه هميشه درجهت مخالف باد ها سفر مي كند
با من كولي وار , بدوي و وحشي بمان
كه عشاق به ذروه عشق خود نمي رسند
مگر زماني كه به صف غاضبان بپيو ندند ..
اگر محبو به ام باشي :
من اعلام مي كنم هر آنچه از انگور و انجير
حق معذبين روي زمين است
و همه شعر .. همه نثر
وهمه سرمه هاي چشم
مرواريد هاي پنهان در سينه ها
همه سبزه ها , و يا سمن ها
حق همه خوابگردهاست
با من بمان ..
تا اعلام كنم آفتاب خدايي
در گردش خود شبيه قرص نان گرسنگان است
و اعلام كنم بدون حرجي
شعر قدرتمند تر از همه حاكمين جهان است
#نزار_قبانی
#رضا_عامری
انتشارات سرزمین اهـورایی
@BoookCrossing📚
«ازمن نپرس چرا دوستت دارم»
آخرين گنجشک غرناطه
1
چشمانت … آخرين كشتي هايي كه به سفر مي روند
آيا جايي براي مسافري هست ؟
من از پرسه زدن در ايستگاههاي جنون خسته شده ام
چشمانت آخرين فرصت براي كسي كه به فرار مي انديشد
و من .. در انديشه فرارم
چشمانت آخرين گنجشكهاي جنوبند
چشمانت آخرين بازمانده ستاره هاي تا بستان
باز پسين سبزه هاي دريايي
كشتزارهاي توتون و تنباكو
و اشك هاي بابونه اند
چشمانت .. آخرين تظاهرات مردمي
و آخرين جشنواره تاريخ ..
2
چشمانت … آخرين بازمانده ميراث عشق
و آخرين كتابهاي عاشقانه اند
و دستانت .. آخرين طاقه هاي حرير ..
كه بر آنها زيبا ترين نا مه هاي خود را نو شته ام
عشق مي سوزاندم .. چون سوزش تو تيا
و ذوب نمي شوم ..
و شعر با خنجرش طعنه مي زندم ..
اما توبه نمي كنم
دوستت دارم
اي كه چشمانت درياچه هاي جنوب را در خود ذخيره دارد
با من بمان
تا دريا از آبيت خودش محافظت كند
و چهر ه اش چون «فاطمه» بماند
همانند كبوتري پرواز كنان در سايه سار غروب
همراهم بمان
شايد «حسين » بيايد
و در عبايش كبوترها , كشتيها , و دانه هاي خوشبو رابياورد
و در پشت سرش گلدسته ها و تپه ها را
و همه انقلا بيون جنوب بيايند
3
چشمانت آخرين كرانه بنفشه اند
و طوفانها در من بيداد كرده اند
فكر مي كردم شعر نجاتم مي دهد
اما غرقم كرد
قكر كردم عشق وحدتم مي بخشد
اما زنان شقه شقه ام كردند
الهه ام :
دهشت بار است كه در اين شبانه زني بيابم
كه حاضر به همراهيم باشد
و مرا با بارانهاي اشتياق اش شستشو دهد
عجيب است كه شاعران در چنين زما نه اي مي نو يسند .
عجيب است كه شعر هنوز از پس ديوارها و سنگر ها و شكست ها
چونان اسبي پا بر جاست ,
شگفت است كه نوشتن
به رغم بويايي سگها
به رغم گشت بازپرس ها
مصدر جواني است
4
آب در چشمانت … سبزه گون است
خاكستر م
شرابم و بادبانهايي از سرشك
و من مانند گنجشكي يتيم
بر عرشه كشتي
به بازگشت ا نديشه نمي كنم..
بيروت بيوه عربيت است
و سوگوار ديوارها
و عشيره ها
و جرم و جنون …
بيروت در تخت زفاف سر بريده مي شود
ومردم در اطرافش تفرج مي كنند
بيروت …
چون مرغي سركنده دست و پا مي زند
عشاق به كجا گريخته اند ؟
بيروت به دنبال حقيقت مي گردد
به دنبال مردمش
به دنبال خو يشا وندان
اما همه منا فقند
5
چشمانت .. آخرين سفر شبانه اند
و چمدانهايم روي زمين در انتظار بادها ست
درختان گريان مي خواهند با خودم ببر مشان
آيا درختي ديده ايد كه چنين در انديشه فرار باشد ؟
اين زمانه اي سرشته با زشتي و فضاحت است
خيانت و گناه …
اين زمانه اي است كه در آن فرهنگ و
كرامت و
مردانگي در حال غروب است
چگونه مي توان شعري سرود ؟
وقتي دفتر هايم پاره پاره
و پيراهنم پاره پاره است
نفت زير درختان چرت باد مي خورد
و ميان دها نهاي زنان
اين است كه با لباس شيطان آمده ..
نفت اين گداي تمنا ها
نه ملي
نه عربي
نه خلقي
اين خرگوش گريزان در همه جنگها
نفت مشروب عياشان بزرگ
نه مشروب مردم عادي
6
چگونه شعر بگوئيم ؟
در حاليكه نفت هزاران تفريحگاه را مي خرد
نصف پاريس را مي خرد
و نصف آنچه را در من از آفتاب و تن است
هزاران سفينه را در درياي خدا مي خرد
و هزاران زن را
و هزاران خواننده بازيگر را
ولي نمي تواند شمشيري براي آزادي جنوب بخرد ..
7
چشمانت ..
آخرين بازمانده از خرما بن ها
در سرزمين درد آلوده من
و عشقت زيبا ترين انقلابي
كه از مليونها سال پيش رقم زده شده است
بامن زني بمان ..
كه چهر ه اش را چهره صحبگا هان نقاشي مي کند
با من زني بمان
كه هميشه درجهت مخالف باد ها سفر مي كند
با من كولي وار , بدوي و وحشي بمان
كه عشاق به ذروه عشق خود نمي رسند
مگر زماني كه به صف غاضبان بپيو ندند ..
اگر محبو به ام باشي :
من اعلام مي كنم هر آنچه از انگور و انجير
حق معذبين روي زمين است
و همه شعر .. همه نثر
وهمه سرمه هاي چشم
مرواريد هاي پنهان در سينه ها
همه سبزه ها , و يا سمن ها
حق همه خوابگردهاست
با من بمان ..
تا اعلام كنم آفتاب خدايي
در گردش خود شبيه قرص نان گرسنگان است
و اعلام كنم بدون حرجي
شعر قدرتمند تر از همه حاكمين جهان است
#نزار_قبانی
#رضا_عامری
انتشارات سرزمین اهـورایی
@BoookCrossing📚
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1398
9 می 2019
🌸 #خواجه_عبدالله_انصاری (ابواسماعیل عبدالله بن ابیمنصور محمد) (زادهٔ 19 اردیبهشت 385 ه.ش ـ درگذشته 24 اسفند 467 ه.ش) معروف به پیر هرات و پیر انصار، دانشمند و عارف افغانستان و خراسان قدیم بود. از آثار منتشر شده وی در ایران میتوان به «مناجات نامه»، «الهی نامه»، «صد میدان» و «منازل السائرین» اشاره کرد. محمدرضا شفیعی کدکنی کتاب «در هرگز و همیشه انسان» را درباره خواجه عبدالله انصاری و تأثیر وی بر ادب عرفانی نوشته است.
🌸 #جمال_میرصادقی (زاده ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲) نویسنده ایرانی است. تاکنون حدود ۴۳ جلد کتاب، رمان، داستان بلند و نقد ادبی و مجموعه مقالات، از او منتشر شده است. از این میان میتوان «چگونه می توان داستاننویس شد؟»، «درازنای شب»، «عناصر داستان»، «داستانهای خیالی»، «مادر، عشق و دیگر هیچ»، «زنان داستاننویس نسل سوم» و «ادبیات داستانی» را نام برد.
🌸#مونا_برزویی (زاده ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۳) شاعر و ترانهسرای اهل ایران است. وی در سال 1394 مجموعه ترانههای خود را تحت عنوان «تقدیر» توسط #نشر_نگاه به چاپ رساند.
🌸 #خوزه_ارتگا_ئی_گاست (José Ortega y Gasset) (زاده ۹ می ۱۸۸۳ ـ درگذشته ۱۸ اکتبر ۱۹۵۵) فیلسوف لیبرال، نظریهپرداز اسپانیایی و از پیشگامان رنسانس اسپانیا در سده بیستم به شمار میرود. کتابهای «تعبیری از تاریخ جهان»، «ریشه فلسفه»، «درسهایی در متافیزیک»، «طغیان تودهها» و «پدیدارشناسی و هنر» از آثار او هستند. کتاب «طغیان تودهها» با ترجمهی #داوود_منشی_زاده توسط #نشر_اختران منتشر شده است.
🌸 #الن_بنت (Alan Bennett) (زاده ۹ می ۱۹۳۴) هنرپیشه، فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس اهل انگلستان است. از آثار او میتوان «یک موضوع شخصی»، «پسران تاریخ»، «خانمی در بارکش»، «نامهنویس»، «دیوانگی جرج سوم»، «رختی که تنمان کردند» و «دست بردن» را نام برد. کتاب «نامهنویس» در ایران توسط #نشر_نیلا منتشر شده است. بعضی از کارگردانان ایرانی نمایشنامههای او را بر روی صحنه بردهاند.
🌸 #جیمز_بری (سِر جیمز مَتیو بَری) (Sir James Matthew Barrie) (زاده ۹ می ۱۸۶۰ ـ درگذشته ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷) نویسنده و نمایشنامهنویس اسکاتلندی بود. او بیشتر به سبب شاهکارش «پیتر پن، پسری كه نمیخواست بزرگ شود» شهرت دارد. این اثر در ۲۷ دسامبر ۱۹۰۴ برای اولین بار به روی صحنه رفت. از آن هنگام این نمایشنامه بارها اجرا شده است. در ۱۹۱۱ بری داستان آن را گسترش داد و آن را «پیتر و وند» نام نهاد و با همکاری دیگران برای فیلم و نمایش موزیكال آماده کرد.
🌸 #مونا_ون_داین (مونا جین ون داین) (Mona Jane Van Duyn) (زاده 9 می 1921 ـ 2 دسامبر 2004) شاعر آمریکایی بود. او در سال ۱۹۹۱ جایزه پولیتزر شعر را برای مجموعه «تغییرات نزدیک» به خود اختصاص داد. او بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۳ ملک الشعرای آمریکا بود. وی ۱۰ مجموعه شعر در کارنامهاش دارد که «برای دیدن، گرفتن» از جمله آنها است.
🌸 #جمال_الغیطانی (Gamal El-Ghitani) (زاده ۹ می ۱۹۴۵– درگذشته ۱۸ اکتبر ۲۰۱۵) رماننویس و روزنامهنگار مصری بود. رمان «زینی برکات» اثر مشهور اوست که به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده است. #نشر_دنیای_اقتصاد این کتاب را با ترجمهی #رضا_عامری در ایران منتشر کرده است.
🌸#راجر_هارگریوز (Roger Hargreaves) (زاده ۹ می ۱۹۳۵ - درگذشته ۱۱ سپتامبر ۱۹۸۸) نویسنده انگلیسی کتابهای کودکان بود. مجموعهی «آقا و خانم کوچولو» از آثار مشهور اوست. این مجموعه در ایران توسط #نشر_آوای اندیشه و #نشر_قدیانی منتشر شده است.
@parnian_khyial