Forwarded from اتچ بات
#غزل
رویامولاخواه
غم گرفته کشورم را مردمان شاد کو؟
در بلندی های منجیل دل ما باد کو؟
فصل پاییزست و سرمامی زندبر ریشه ها
در خزان عمر ما دلگرمی مرداد کو؟؟
خواب اصلاح امور مملکت هم منتفی ست
آن همه سبزینگی در چهره ی خرداد کو؟
در گلویم مانده حُناق و سکوت واژه ها
با همه بیدادِ گفتنها بگو فریاد کو؟؟
درحساب ما اگریک نابرابر با یک است
حاصل تفریقِ در گمراهی اعداد کو؟؟
ادعای عاشقی دارند بعضی ناکسان
در کتاب معرفت ای عاشقان استاد کو؟؟
فکر می کردم شدم ماه شب این انجمن
در هوای گرگ و میشم، باقیِ افراد کو؟؟
✍🏼#رویا_م
رویامولاخواه
🎧#نازنین
@ashareR
رویامولاخواه
غم گرفته کشورم را مردمان شاد کو؟
در بلندی های منجیل دل ما باد کو؟
فصل پاییزست و سرمامی زندبر ریشه ها
در خزان عمر ما دلگرمی مرداد کو؟؟
خواب اصلاح امور مملکت هم منتفی ست
آن همه سبزینگی در چهره ی خرداد کو؟
در گلویم مانده حُناق و سکوت واژه ها
با همه بیدادِ گفتنها بگو فریاد کو؟؟
درحساب ما اگریک نابرابر با یک است
حاصل تفریقِ در گمراهی اعداد کو؟؟
ادعای عاشقی دارند بعضی ناکسان
در کتاب معرفت ای عاشقان استاد کو؟؟
فکر می کردم شدم ماه شب این انجمن
در هوای گرگ و میشم، باقیِ افراد کو؟؟
✍🏼#رویا_م
رویامولاخواه
🎧#نازنین
@ashareR
Telegram
attach 📎
Forwarded from Green Cafe (رویا_م)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمی برای فنجان شعر من
بخار طربناک لبانت را
بریز
هوای حوصله ام
شیرین نیست
#رویا_م
Pour ur lip joyful steam a bit
for my poem cup
Im not in sweet mood
✍🏻رویامولاخواه
ترجمه:علی حقیقی
بخار طربناک لبانت را
بریز
هوای حوصله ام
شیرین نیست
#رویا_م
Pour ur lip joyful steam a bit
for my poem cup
Im not in sweet mood
✍🏻رویامولاخواه
ترجمه:علی حقیقی
Forwarded from اتچ بات
#غزل
من همان اصلم که از اسب کهر افتاده ام
سنگ غلطانم که از کوه و کمر افتاده ام
آنقدر سُرخورده ام در چاله های زندگی
تا درون گند ومردابی به سر افتاده ام
آب هم از سر گذشته من شناور توی خواب
تازه فهمیدم که من هم در خطر افتاده ام
بی صدا ماندم وَ خناق گلو خوردم که تا
عاقبت ازسطر سطر هرخبر افتاده ام
ریشه هایم خشک گشته ذره ذره بی صدا
من نهالی بودم و دست تبر افتاده ام
شاخه هایم را شکسته دست جنگلبان پیر
"در مسیر بادهای در به در افتاده ام"
رویامولاخواه
✍🏻#رویا_م
🎧نازنین
من همان اصلم که از اسب کهر افتاده ام
سنگ غلطانم که از کوه و کمر افتاده ام
آنقدر سُرخورده ام در چاله های زندگی
تا درون گند ومردابی به سر افتاده ام
آب هم از سر گذشته من شناور توی خواب
تازه فهمیدم که من هم در خطر افتاده ام
بی صدا ماندم وَ خناق گلو خوردم که تا
عاقبت ازسطر سطر هرخبر افتاده ام
ریشه هایم خشک گشته ذره ذره بی صدا
من نهالی بودم و دست تبر افتاده ام
شاخه هایم را شکسته دست جنگلبان پیر
"در مسیر بادهای در به در افتاده ام"
رویامولاخواه
✍🏻#رویا_م
🎧نازنین
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
قالی شدم و نقش ترنجم سرهر دار
پاهای خودت را زدل فرش تو بردار
این قرمز لاکی که شده نقش گل فرش
خونی ست که می ریخته بر گردن هر دار
#رویا_م
رویامولاخواه
🎙فریبا_دادگر
@ashareR
@kochehbonbast
پاهای خودت را زدل فرش تو بردار
این قرمز لاکی که شده نقش گل فرش
خونی ست که می ریخته بر گردن هر دار
#رویا_م
رویامولاخواه
🎙فریبا_دادگر
@ashareR
@kochehbonbast
Telegram
attach 📎
Forwarded from Green Cafe (Roya _m)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از رنگین ترین حادثه می آیم
با دستهای کش آمده از حلول
خورشید
از هفت جدم کشیده میشوم در
ستیغ عجبناک زاگرس
تا کولی های دشت
یک صدا مرا میان لاله های واژگون
دایره زنگی کنند
وپاهایم برقصند
در چین های صورتی دامنم
می آیم با سوت های مه خیز
یک قطار و لبهایم را
به سرفصل خداحافظی های بی اشک
میسپارم به طنین کوه
گوش کن میان دره ها
آن صدایی که گریه نمیکند
منم
#رویا_م(رویامولاخواه)
شبتون بخیر دوستان
با دستهای کش آمده از حلول
خورشید
از هفت جدم کشیده میشوم در
ستیغ عجبناک زاگرس
تا کولی های دشت
یک صدا مرا میان لاله های واژگون
دایره زنگی کنند
وپاهایم برقصند
در چین های صورتی دامنم
می آیم با سوت های مه خیز
یک قطار و لبهایم را
به سرفصل خداحافظی های بی اشک
میسپارم به طنین کوه
گوش کن میان دره ها
آن صدایی که گریه نمیکند
منم
#رویا_م(رویامولاخواه)
شبتون بخیر دوستان
آنجا
آنجا میان بته های بطلمیوس/
جغرافیای نارس دهان را کج می کردیم/
هی ی ی ی ...
یادت خیس/تر از ابرهای مهمیز!
کوپال به کتف و
دهان بن تنفس ،
بخار دمانه ی دی را
می جستیم/جستار به
لغت های مان می چسباندیم،
بین سینه هامان ،ویرگول می نشست/
یادت...
هی ی ی ی /یادت ،نوشینه ی سالهای وبا!!
با دستانت که کروشه بود با آمیزه ای از
علامت سوال،
چقدر پرسیدیم؟!
ما به اضلاع تنگ این خانه معتقد بودیم،
ما به جدار خلوت حیات/ط،
پناه بردیم/
میان ملحفه ی اشیا،
سایه های گریز را چیدیم/
تو با سرفه های گل گلی،
روی ابژه ی مو زاییک ،چرت پدرم را
هاشور می بستی/
من پای لرزان گربه را ،به
گردن صدا، می انداختم
کتانی ات از پشت کوچه ای ابری،
سرک که می کشید/
من با شیهه ی خرمایی دم اسب/
سرم را می تکاندم از پنجره ها..
یک وجب از صدات،
بین من و نبش
لای مشق های مشتق،
تلنبار می شد..
هی ی ی ی یادت لابه لای شب
در به در/درد دارد،
خیره درعنکبوت سقف،
بنویسم/
هی اولدوز!!
اولدوز...
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
آنجا میان بته های بطلمیوس/
جغرافیای نارس دهان را کج می کردیم/
هی ی ی ی ...
یادت خیس/تر از ابرهای مهمیز!
کوپال به کتف و
دهان بن تنفس ،
بخار دمانه ی دی را
می جستیم/جستار به
لغت های مان می چسباندیم،
بین سینه هامان ،ویرگول می نشست/
یادت...
هی ی ی ی /یادت ،نوشینه ی سالهای وبا!!
با دستانت که کروشه بود با آمیزه ای از
علامت سوال،
چقدر پرسیدیم؟!
ما به اضلاع تنگ این خانه معتقد بودیم،
ما به جدار خلوت حیات/ط،
پناه بردیم/
میان ملحفه ی اشیا،
سایه های گریز را چیدیم/
تو با سرفه های گل گلی،
روی ابژه ی مو زاییک ،چرت پدرم را
هاشور می بستی/
من پای لرزان گربه را ،به
گردن صدا، می انداختم
کتانی ات از پشت کوچه ای ابری،
سرک که می کشید/
من با شیهه ی خرمایی دم اسب/
سرم را می تکاندم از پنجره ها..
یک وجب از صدات،
بین من و نبش
لای مشق های مشتق،
تلنبار می شد..
هی ی ی ی یادت لابه لای شب
در به در/درد دارد،
خیره درعنکبوت سقف،
بنویسم/
هی اولدوز!!
اولدوز...
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
Photo
«بامن...»
سری که به سرها کشیده ای
سری که درد نمی کند/
سری که درد نمی کند/
سری که درد نمی کند/
با من بیفت با چاره ی راه/
چهارراه ملتفت از چراغ های ایست/نایست..
با من به فصل دادگاهت برس به
کیلو کیلوهای کاغذ، پشت شهرداری/
بنویس
بنویس/
به چگاله ی تایپ با انگشتوانه ی حروف/
در زائده ی لمس با اپل ایکس گوشی ات،
که نرم است/
که نرمی اش از دستانت می گذرد..
با من با یونهای باران /بریز
بریز و بپاش
که دهات خون در تیزی این عید/قربان است..
گوساله ی شرف ،در تمییز این طویله،
جنون گرفته است/
جنون خون در صبحانه ی پاچه ها/
کله های کلیدر در به در /
که گلوله اند/
گلوله در لوله ی برنوی پاشیده در
ستون حروف/
حروف
حروف/
حروف فوت ،در سجل های سیاه،
که هی ی ی ی /عزاداران بیل اند در
پرده های بی نقال...
با من برگرد به انگورهای عسگری/
که از قزوین تا ویسکی های جیب بغل/
مزه ام تلخ است/
تلخ است تن دهن زده از محتوای پخش/
با من برگردد به ایزوله /
به پرونده ات که حبس است/
به سری هفتم از شماره ات که
زیر نشر /در تقلای شابک است...
به شوک های الکترود که در مغز هجا/
تکرار بشوی..
به تخت بغل دستی ات که/
ملحفه سپید ش /پریددر اذان صبح...
با من که در دهان بخش،
پیج می شوم/
به خمیازه ام ،که برت می گرداند به خواب...
برگرد و باز بنویس....
«که دستانت تنگ.......»
دستانم خاموش...
سرم درد می کند
سرم درد می کند...
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
سری که به سرها کشیده ای
سری که درد نمی کند/
سری که درد نمی کند/
سری که درد نمی کند/
با من بیفت با چاره ی راه/
چهارراه ملتفت از چراغ های ایست/نایست..
با من به فصل دادگاهت برس به
کیلو کیلوهای کاغذ، پشت شهرداری/
بنویس
بنویس/
به چگاله ی تایپ با انگشتوانه ی حروف/
در زائده ی لمس با اپل ایکس گوشی ات،
که نرم است/
که نرمی اش از دستانت می گذرد..
با من با یونهای باران /بریز
بریز و بپاش
که دهات خون در تیزی این عید/قربان است..
گوساله ی شرف ،در تمییز این طویله،
جنون گرفته است/
جنون خون در صبحانه ی پاچه ها/
کله های کلیدر در به در /
که گلوله اند/
گلوله در لوله ی برنوی پاشیده در
ستون حروف/
حروف
حروف/
حروف فوت ،در سجل های سیاه،
که هی ی ی ی /عزاداران بیل اند در
پرده های بی نقال...
با من برگرد به انگورهای عسگری/
که از قزوین تا ویسکی های جیب بغل/
مزه ام تلخ است/
تلخ است تن دهن زده از محتوای پخش/
با من برگردد به ایزوله /
به پرونده ات که حبس است/
به سری هفتم از شماره ات که
زیر نشر /در تقلای شابک است...
به شوک های الکترود که در مغز هجا/
تکرار بشوی..
به تخت بغل دستی ات که/
ملحفه سپید ش /پریددر اذان صبح...
با من که در دهان بخش،
پیج می شوم/
به خمیازه ام ،که برت می گرداند به خواب...
برگرد و باز بنویس....
«که دستانت تنگ.......»
دستانم خاموش...
سرم درد می کند
سرم درد می کند...
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
#گل_گاو_زبان
امروز به ارتفاع جنگلی که
پشت پلک های ام خوابانده ام،
در بعداز ظهر اسبی/عصبی
با روایت فعلی /
بر می گردم به موقعیت اکنون/
بر می گردم به ضمیر مسالمت/
به عینیت وقوع ،در وقایع اتفاقیه...
از کتف ام اسبها ،پرنده اند
و صبح که بهانه ی یورتمه را ،مهمیز
می زند ،در جغرافیای بولوار کشاورز/
هنوز آفتاابی است..
جمهوری این خیابان ،تا سر نبش،
به صدای پوپولیست من ،حساسیت دارد..
می خواهد ،در نواحی معتدل این امتداد،
کمی کوتاه بیاید، تا عابرانی که
ساندویچ هایشان را با صدای پپسی
قورت می دهند/
روی برگه ی صورت حساب بنویسند
«من زمینم ،تو بهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه»
آن وقت پاساژ به دهان /با دو قفل بریزندبه
خیابان/
بریزند با دستهای مشت کرده/
متمایل به یشمی/
یشمی ِ سپیدِ کمی سیاه..
آیا این خواهش بی عوارض ،از پسِ
مفصل های در هم تنیده ی انگشتان آرتروز/
روی دیوار های محله ی آق منگل/
قیصر خواهد نوشت؟!
آیا مشروطه ی این جنبش سبز/
در حوض خانه ی این خانه ی پنج دری
سر نعش کسی ،دوباره خواهد نوشت:
«خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم/ خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟»؟!
آیا بعد از این همه تعاونی مسکن/که
به سقلمه ی وام ،انگشت هامی نویسند
بنفش آری آری/
از اتاق زایمان می توان جیغ کشید/زایید زایید
می توان تولد نوزاد،ایران دخت ،کتیبه نوشت
شراب نوشید یا
آب معدنی /
وزخم های گیس گلابتون را با دوا گلی /حنا گرفت؟!
آیا هنوز ساچمه ها ،گردن این گوزن ِ
متصل بر سکوت دیواررا/
به جنگل پشت پلک های من ،
خواهند برد؟!
آیا بعد از ظهر این هالی دی های
عذاب قبر ،که روایت ِانتظار باران را ،
برای کرت های خمیده در سکوت هندوانه ها،
تکرار خواهد کرد؟!
به تن من که بینامتن این شمع آجین/
سرم پر از عین القضات و گردن ام حلاج است،
فرصتی برای حفاظت ببخش!
امنیت چشمان مرا ،به حفاظ این لولا ها که
با صدای آلی که در چارخانه ی پیراهن ِدرون کمد
تنهاست /قرص کن..
امشب که مخدر کشیک ،
رو چرت کاغذ ها،
مرا در زخم های تن ات،
پیج می کند/
به نظام این وسعت ِبستری در
اتاقی که از پنجره اش دیوانه ای پرید/
برای اعصاب ِنبشته ها گل گاو زبان/بِبُر
زبان/بِبُر...
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
امروز به ارتفاع جنگلی که
پشت پلک های ام خوابانده ام،
در بعداز ظهر اسبی/عصبی
با روایت فعلی /
بر می گردم به موقعیت اکنون/
بر می گردم به ضمیر مسالمت/
به عینیت وقوع ،در وقایع اتفاقیه...
از کتف ام اسبها ،پرنده اند
و صبح که بهانه ی یورتمه را ،مهمیز
می زند ،در جغرافیای بولوار کشاورز/
هنوز آفتاابی است..
جمهوری این خیابان ،تا سر نبش،
به صدای پوپولیست من ،حساسیت دارد..
می خواهد ،در نواحی معتدل این امتداد،
کمی کوتاه بیاید، تا عابرانی که
ساندویچ هایشان را با صدای پپسی
قورت می دهند/
روی برگه ی صورت حساب بنویسند
«من زمینم ،تو بهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه»
آن وقت پاساژ به دهان /با دو قفل بریزندبه
خیابان/
بریزند با دستهای مشت کرده/
متمایل به یشمی/
یشمی ِ سپیدِ کمی سیاه..
آیا این خواهش بی عوارض ،از پسِ
مفصل های در هم تنیده ی انگشتان آرتروز/
روی دیوار های محله ی آق منگل/
قیصر خواهد نوشت؟!
آیا مشروطه ی این جنبش سبز/
در حوض خانه ی این خانه ی پنج دری
سر نعش کسی ،دوباره خواهد نوشت:
«خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم/ خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟»؟!
آیا بعد از این همه تعاونی مسکن/که
به سقلمه ی وام ،انگشت هامی نویسند
بنفش آری آری/
از اتاق زایمان می توان جیغ کشید/زایید زایید
می توان تولد نوزاد،ایران دخت ،کتیبه نوشت
شراب نوشید یا
آب معدنی /
وزخم های گیس گلابتون را با دوا گلی /حنا گرفت؟!
آیا هنوز ساچمه ها ،گردن این گوزن ِ
متصل بر سکوت دیواررا/
به جنگل پشت پلک های من ،
خواهند برد؟!
آیا بعد از ظهر این هالی دی های
عذاب قبر ،که روایت ِانتظار باران را ،
برای کرت های خمیده در سکوت هندوانه ها،
تکرار خواهد کرد؟!
به تن من که بینامتن این شمع آجین/
سرم پر از عین القضات و گردن ام حلاج است،
فرصتی برای حفاظت ببخش!
امنیت چشمان مرا ،به حفاظ این لولا ها که
با صدای آلی که در چارخانه ی پیراهن ِدرون کمد
تنهاست /قرص کن..
امشب که مخدر کشیک ،
رو چرت کاغذ ها،
مرا در زخم های تن ات،
پیج می کند/
به نظام این وسعت ِبستری در
اتاقی که از پنجره اش دیوانه ای پرید/
برای اعصاب ِنبشته ها گل گاو زبان/بِبُر
زبان/بِبُر...
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
Forwarded from 𝙍𝙊𝙔𝘼.𝙈𝙊𝙇𝘼𝙆𝙃𝘼𝙃
#غزل
@ashareR
برای داد و عدل و حق کسی خطر نمی کند
به کوچه های شب زده کسی گذر نمی کند
پرنده های این قفس به خانه خوگرفته اند
کسی در این حصار غم هوای پر نمی کند
زبان گرفته و صدا بریده در گلوی کس
به کام تلخ قهوه ها کسی شکر نمی کند
کسی در این سکوت خون به گفتن "چرا؟چرا؟"
لبان خشک و بسته را به آب، تر نمی کند
به مطلع "چه شورش و..."چرا دوباره شاعری
برای مرگ رازقی، قصیده سر نمی کند.؟؟
سری به روی نیزه ها،به چشمها نشانده اشک
به گریه گرسنگان کسی نظر نمی کند...
میان سفره های دین کباب ها و قیمه ها
به ظهر کربلا ولی، دلی سفر نمی کند
در این شب جهنمی سر بریده ی کسی
به قلب سرد قصه ها چنان اثر نمی کند
در این سکوت لعنتی که احتیاط واجبست
زبان سرخ ِ گفتنم چرا حذر نمی کند؟
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
@ashareR
برای داد و عدل و حق کسی خطر نمی کند
به کوچه های شب زده کسی گذر نمی کند
پرنده های این قفس به خانه خوگرفته اند
کسی در این حصار غم هوای پر نمی کند
زبان گرفته و صدا بریده در گلوی کس
به کام تلخ قهوه ها کسی شکر نمی کند
کسی در این سکوت خون به گفتن "چرا؟چرا؟"
لبان خشک و بسته را به آب، تر نمی کند
به مطلع "چه شورش و..."چرا دوباره شاعری
برای مرگ رازقی، قصیده سر نمی کند.؟؟
سری به روی نیزه ها،به چشمها نشانده اشک
به گریه گرسنگان کسی نظر نمی کند...
میان سفره های دین کباب ها و قیمه ها
به ظهر کربلا ولی، دلی سفر نمی کند
در این شب جهنمی سر بریده ی کسی
به قلب سرد قصه ها چنان اثر نمی کند
در این سکوت لعنتی که احتیاط واجبست
زبان سرخ ِ گفتنم چرا حذر نمی کند؟
#رویا_مولاخواه
#رویا_م
Forwarded from اتچ بات
#غزل
رویامولاخواه
غم گرفته کشورم را مردمان شاد کو؟
در بلندی های منجیل دل ما باد کو؟
فصل پاییزست و سرمامی زندبر ریشه ها
در خزان عمر ما دلگرمی مرداد کو؟؟
خواب اصلاح امور مملکت هم منتفی ست
آن همه سبزینگی در چهره ی خرداد کو؟
در گلویم مانده حُناق و سکوت واژه ها
با همه بیدادِ گفتنها بگو فریاد کو؟؟
درحساب ما اگریک نابرابر با یک است
حاصل تفریقِ در گمراهی اعداد کو؟؟
ادعای عاشقی دارند بعضی ناکسان
در کتاب معرفت ای عاشقان استاد کو؟؟
فکر می کردم شدم ماه شب این انجمن
در هوای گرگ و میشم، باقیِ افراد کو؟؟
✍🏼#رویا_م
رویامولاخواه
🎧#نازنین
@ashareR
رویامولاخواه
غم گرفته کشورم را مردمان شاد کو؟
در بلندی های منجیل دل ما باد کو؟
فصل پاییزست و سرمامی زندبر ریشه ها
در خزان عمر ما دلگرمی مرداد کو؟؟
خواب اصلاح امور مملکت هم منتفی ست
آن همه سبزینگی در چهره ی خرداد کو؟
در گلویم مانده حُناق و سکوت واژه ها
با همه بیدادِ گفتنها بگو فریاد کو؟؟
درحساب ما اگریک نابرابر با یک است
حاصل تفریقِ در گمراهی اعداد کو؟؟
ادعای عاشقی دارند بعضی ناکسان
در کتاب معرفت ای عاشقان استاد کو؟؟
فکر می کردم شدم ماه شب این انجمن
در هوای گرگ و میشم، باقیِ افراد کو؟؟
✍🏼#رویا_م
رویامولاخواه
🎧#نازنین
@ashareR
Telegram
attach 📎