✍️🌺درود پگاه تان دلنشین و بخیر باد روزتان روشن به اندیشه وخرد همراه با کامیابی. برامدن آفتاب طلوع شادی ومیل به دانستن را افزون می سازد از انجا که انسان در مقابل این حقیقت قرار می گیرد که برای ادامه حیات باید تلاش کند و در مقابل مجهولات چاره ای بیندیشد.اساسا برخلاف آنچه فکر می شود زندگی انسان پیچیده در بستری از فلسفه برای کشف مجهولاتی است که دانسته های انسان را به یاری می طلبد و برای ادامه ی حیات باید بشر بر آنها غلبه کند
🖋️🌿از سینه ی من چو می تراود مهرت
روشن شود از خیال من بر چهرت
خورشید دو چشم تازه تا گر گیرم
در رقص تمام واژه ها از سحرت
🖋️🌿صبح
ای شگفتی جهان وشعر
از دهان عشق
صحبتی بکن
واز نوای دلنشین مهر
خنده ای ببار
این جهان
در انتظار گفتن وشکفتن است
🖋️🌿وقتی که نان پرواز را
از دستهای کوچکش
آغاز می کند
با خود دری به روی غمش
باز می کند
انگار سال سال اب رفتن
و رفتن زسفره هاست
اینگونه که به وعده
در ان ناز می کند
🖋️🌿گفتم صفای شعر منی
خندید
من واژه های گم شده ی عشقم
ای شوق ممتد بودن
فریاد رهایی
پیوسته هم ببار غزل
بر دفترشعرم
تا بی غروب بنویسم
چشمان منتظرت را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿از سینه ی من چو می تراود مهرت
روشن شود از خیال من بر چهرت
خورشید دو چشم تازه تا گر گیرم
در رقص تمام واژه ها از سحرت
🖋️🌿صبح
ای شگفتی جهان وشعر
از دهان عشق
صحبتی بکن
واز نوای دلنشین مهر
خنده ای ببار
این جهان
در انتظار گفتن وشکفتن است
🖋️🌿وقتی که نان پرواز را
از دستهای کوچکش
آغاز می کند
با خود دری به روی غمش
باز می کند
انگار سال سال اب رفتن
و رفتن زسفره هاست
اینگونه که به وعده
در ان ناز می کند
🖋️🌿گفتم صفای شعر منی
خندید
من واژه های گم شده ی عشقم
ای شوق ممتد بودن
فریاد رهایی
پیوسته هم ببار غزل
بر دفترشعرم
تا بی غروب بنویسم
چشمان منتظرت را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبحتان به خیر وشادی روزتان بر پرندی از همنوایی وهمدلی و وفاق کامیاب و شادمان باشید. روزها ،ماه ها وفصلها می گذرند در این کهنه ونو شدن ها دیکتاتوریها هم نمی دانند به پایان می رسند و تنها فریاد مظلومان است که در کیهان برعلیه انها می می ماند شاید پوتین ها ناوالنیها را حذف فیزیکی کنند روز نامه نگاران را به خودکشی وادارند اما تاریخ قاضی دادگری است که بر پیشانیشان هر جنایتی را حک خواهد کرد
🖋️🌿به عصری دلنشین در ماه بهمن
تو را دیدم که می رفتی به دامن
نهاده باغ گل در فصل سرما
به عطرت تازه می کردی تو گلبن
🖋️🌿چکمه ها روزی گلدان می شوند
و دیکتاتورها فسیل
تا با رویش گلها
لبخند شاد کودکان
بر پهنای صورتشان بنشیند
و غبار وخاکروبه های جنگ
از خیابانها جمع شود
آنروز مجسمه ات سمبل آزادی می شود
که به هر سو انگشت می چرخانی
گنجشکهای گرسنه سیر می شوند
و عشق میدان وسیع تری می یابد
برای دوست داشتن
🖋️🌿اگر چه وسوسه شب
میان سینه تنگ حادثه
باقی است
هنوز اسب و سوار و شیهه رعد
برسر گذر چهار راه اتفاق
به خون ننشسته است!
میانطاق ضربی پل
تفنگ بهچله نشسته است
مگر شلیک کند به ماه
ویاپلنگ خشم خیز بردارد
در برج عاج بی توجه،
ارباب پا برهنه ها
نشان دهد
انگشت شاهدی را
به رسم ارعاب
تاتیغ تیز ببرد
بند سگان زنجیری را
سکان قایقی رها شود
انسوی ساحل ملال
قوش بخت جفت شش بخواب رود
ولنگر بریده کشتی رها شود
سگی بلیسد
پاشنه شرطه ای را
آن سوی آبها
واز چله رها شود
آنتیر بخت برگشته حادثه چموش
بی انتظار
اکنون ببین
آرامش قبل از طوفان
چون است
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿به عصری دلنشین در ماه بهمن
تو را دیدم که می رفتی به دامن
نهاده باغ گل در فصل سرما
به عطرت تازه می کردی تو گلبن
🖋️🌿چکمه ها روزی گلدان می شوند
و دیکتاتورها فسیل
تا با رویش گلها
لبخند شاد کودکان
بر پهنای صورتشان بنشیند
و غبار وخاکروبه های جنگ
از خیابانها جمع شود
آنروز مجسمه ات سمبل آزادی می شود
که به هر سو انگشت می چرخانی
گنجشکهای گرسنه سیر می شوند
و عشق میدان وسیع تری می یابد
برای دوست داشتن
🖋️🌿اگر چه وسوسه شب
میان سینه تنگ حادثه
باقی است
هنوز اسب و سوار و شیهه رعد
برسر گذر چهار راه اتفاق
به خون ننشسته است!
میانطاق ضربی پل
تفنگ بهچله نشسته است
مگر شلیک کند به ماه
ویاپلنگ خشم خیز بردارد
در برج عاج بی توجه،
ارباب پا برهنه ها
نشان دهد
انگشت شاهدی را
به رسم ارعاب
تاتیغ تیز ببرد
بند سگان زنجیری را
سکان قایقی رها شود
انسوی ساحل ملال
قوش بخت جفت شش بخواب رود
ولنگر بریده کشتی رها شود
سگی بلیسد
پاشنه شرطه ای را
آن سوی آبها
واز چله رها شود
آنتیر بخت برگشته حادثه چموش
بی انتظار
اکنون ببین
آرامش قبل از طوفان
چون است
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبح زیبایتان بخیر وشادی روزتان بر مدار عشق وعزت مندی سرافرا ز وکامیاب باشید.جهان متاورس فاصله ها را کم خواهد ساخت و جهانی موازی با ایدال هایی نو ودلخواه بر پا خواهد ساخت.ذهن های کهنه وکج اندیش این جهان را هرگز درک نخواهند کرد و جهان آینده جهان تقابل نو وکهنه است.نوی که سعی می کند از پیله ی زمینی رها شود دنیای خود را تحت کنترل بگیرد و در فضای دیجیتال آرمان شهر خود را بنا کند اما کهنه هنوز در ذهنیت شوالیه ای وجنگ افروزیها بدنبال قدیسین فریبکاری است که سعی دارند تابوهای خود را بر جهان تحمیل کنند و حاضرند برای دستمالی جهانی را به آتش بکشند.جنگ اکراین ،جنگ اسراییل وحماس و هر جنگی که بعد از این اتفاق بیفتد را در این چالش باید بررسی کرد و خیر وشری در دوطرف آن قرار ندارد بلکه شرارت دوجبهه ای است که کمر به نابودی هم گشوده اند و توسعه طلبی ناتانیاهو را عملیات حماس به خوبی پوشش داده ومجاز نموده است اکراین خط مقدم توسعه طلبی پوتین است برای التیام زخمهای فروپاشی هیجانی شوروی.به اینده سلام کنیم وبا آینده همراه شویم
🖋️🌿اسفند که می شود دلم می لرزد
لرزیدن دل به دیدنت می ارزد
ترسم که میان آتشت دود شوم
تا چشم حسود بر خطت می لغزد
🖋️🌿🖋️🌿به دندان لب می گزید
شعرم
درآن سکوت دل آزار
وقتی که چموش
چنبر زده بود چونان ماری
بدور خود عشق
ودرخت پیر
پیرهن از تن می کند
از حرص
تا ابرها سگ دوزنان
از گوشه ای به گوشه ای می دویدند
وماه در بازی گرگم به هوایشان
هربار از گوشه ای سر می کشید
خنده بر لب می ماسید
ودیواره ها ترک برمی داشتند
زمین لرزیده بود
وانتظار سقوط بیش از ایستادن بود
در نوسان پاندولی سایه ها
ودستان زخمی اش را
بر سر می برد
در کنجکاوی حفره ای
که در قلبش ایجاد شده بود
وهیچ واژه ای خلایی را
که داشت پر نمی کرد
تغاری شکسته بود وماست ریخته
در نفس شب گم می شد شهر
جای پای عطارد
رد خونی بود که برسر می کشید
وآن دشنه بدستش
هلال ماه بود
که از آسمان کنده بود
تا راست کند یکسره کارش را
وکار شعر یک سره شده بود
در پیراهنش
و مزه خون را
در دهانش مزمزه می کرد
سرابی بود به آبادی ختم نمی شد
و واژه ها یک یک می پریدند
بر آتش زمزمه کنان
سرخی تو...
و رد خون جوی باریکی بود
بر گوشه دهانش
کدام گاو ماهی...
خوابش پوزخند می زد
و حواسش با خواب کلنجار می رفت
شعر ع اش را می فروخت
در معامله ای پایاپای
وآستین شر را گرفته بود
در سر مرور می کرد
نیچه را
که از ابر انسان می گفت
ان که زمان رافراموش می کند
زندگی را فراموش می کند
واین حکمی تاریخی بود
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿اسفند که می شود دلم می لرزد
لرزیدن دل به دیدنت می ارزد
ترسم که میان آتشت دود شوم
تا چشم حسود بر خطت می لغزد
🖋️🌿🖋️🌿به دندان لب می گزید
شعرم
درآن سکوت دل آزار
وقتی که چموش
چنبر زده بود چونان ماری
بدور خود عشق
ودرخت پیر
پیرهن از تن می کند
از حرص
تا ابرها سگ دوزنان
از گوشه ای به گوشه ای می دویدند
وماه در بازی گرگم به هوایشان
هربار از گوشه ای سر می کشید
خنده بر لب می ماسید
ودیواره ها ترک برمی داشتند
زمین لرزیده بود
وانتظار سقوط بیش از ایستادن بود
در نوسان پاندولی سایه ها
ودستان زخمی اش را
بر سر می برد
در کنجکاوی حفره ای
که در قلبش ایجاد شده بود
وهیچ واژه ای خلایی را
که داشت پر نمی کرد
تغاری شکسته بود وماست ریخته
در نفس شب گم می شد شهر
جای پای عطارد
رد خونی بود که برسر می کشید
وآن دشنه بدستش
هلال ماه بود
که از آسمان کنده بود
تا راست کند یکسره کارش را
وکار شعر یک سره شده بود
در پیراهنش
و مزه خون را
در دهانش مزمزه می کرد
سرابی بود به آبادی ختم نمی شد
و واژه ها یک یک می پریدند
بر آتش زمزمه کنان
سرخی تو...
و رد خون جوی باریکی بود
بر گوشه دهانش
کدام گاو ماهی...
خوابش پوزخند می زد
و حواسش با خواب کلنجار می رفت
شعر ع اش را می فروخت
در معامله ای پایاپای
وآستین شر را گرفته بود
در سر مرور می کرد
نیچه را
که از ابر انسان می گفت
ان که زمان رافراموش می کند
زندگی را فراموش می کند
واین حکمی تاریخی بود
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود روزتان بر مدار شادی وعشق کامیاب وخردمند باشید.ناشکیبایی و کبر سن دومشکل اساسی در حاکمیت جهانی است که پیامدها وتعارضات بسیاری برای جهان به ارمغان آورده است وهمین تعارض دامن گیر سازمانهای اطلاعاتی جهان هم هست حتی گروههای سیاسی و یا تروریستی با هژمونی رهبرانی خرد گریز و مسن جهان وتحولاتش را به چالش می کشند.نداشتن درک صحیح از روابط دنیای جدیدوبی توجهی به تغییرات شگرف علمی وتکنولوژیکی درجهان و داشتن اتوپیای سنتی قدرت مشکلی است که حضور این رهبران جهان را آزمچ کرده است.جهان با حضور ترامپ ها،بایدن ها ناتانیاهو ها و پوتین ها در چرخه جنگ وترور غرق خواهد بود.و با سقوط اخلاق در جهان سوم چرخه حیات به سوی تنگدستی می رود هیچ تروریستی نتوانسته است جهان زیبا بیافریند
🖋️🌿روز است به زیبایی، وقتی که تو می ایی
لبخند به لب داری، زیبا ودل ارایی
تا بگذرد این تصویر،از ذهن هزاران گل
خود را به هزاران نقش،هر لحظه بیارایی
🖋️🌿کبوتری است در گلویم
که بی هوا چند شب است
آواز می خواند
وهذیانهایم شعر می شوند
این بیماری چه دارد
که شاعرانه ها را کوک می کند
🖋️🌿سر می زند از نگاه پنجره باران
شاید بشوید
بی خیالی فصلی را
وقتی که چتر بر سرشان نیست
گلهای روییده در کویر
و سر میان زباله در جستجوی نان
این شهر طاعون ندیدن دارد
و کوری دیری است
همسفر ومقیم دیار ماست
🖋️🌿باران ارضای شهوت گیاه است
وباد پی نوشت ناله ها ی برگ
در تقابل ماندن ورفتن
وقتی بر اندیشه چوب حراج می زنند
ومرگ می جوشد
بر سرانگشتانی
که روزگاری شکوفه بوده اند
باید به حس باغچه احترام گذاشت
که لقلقه زبانش
صدای پای ماندگار مادر بزرگی است
که گالشش از روی پا لنگ می زند
و ویلچر پدربزرگ را
که چیزی از زمان را بخاطر نمی آورد
به حیاط پشتی می برد
تا دوش افتاب بگیرد
درختها عمودی فکر نمی کنند
ودر ذائقه شان دور تسلسلی است
که گاه وبیگاه بیدار می شود
ومرغهای فنج بهاری باز گشته اند
شاید اسفند در زیر گوششان
از بهار گفته است
که گرفتار وسوسه ی آوازند
شاید هم صدای تحولی در راه است
هرچند مرگ از کوچه های بغل
آواز می دهد
وقطره قطره سم نبودن
در رگهای احساس تزریق می شود
ورنگ گلبهی خیال کدر،زرد می شود
وتمام سین ها بر سر سفره
سوالاتی هستند
که بی پاسخ مانده اند
هنوز نپرسیده ام
چند قدم دیگر...؟
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تبلیغات بخشی از جنگ روانی بحساب میآید، اما ارعاب ، حتی پس از آنکه رژیمهای توتالیتر به اهداف روانشناختی شان دست مییابند، همچنان به کار گرفته میشود:
وحشت واقعی ارعاب در این است که بر مردمی یکسره مطیع حاکم میشود.
در جایی که فرمانروایی ارعاب به کمال خویش میرسد، تبلیغات یکسره ناپدید میشود.
به سخن دیگر تبلیغات یکی از مهمترین ابزارهای توتالیتاریسم در معامله با جهان غیر توتالیتر است؛ حال آنکه ارعاب، ویژگی اصلی حکومت به شمار میآید. همچنانکه در کشورهای دارای حکومت قانونی، وجود قوانین، به شمار کسانی که این قوانین را زیر پا میگذارند بستگی ندارد، وجود ارعاب در حکومتهای توتالیتر نیز به عوامل روانشناختی یا ذهنی، بستگی اندکی دارد.
✍🏻 #هانا_آرنت
📕 #توتالیتاریسم
🖋️🌿روز است به زیبایی، وقتی که تو می ایی
لبخند به لب داری، زیبا ودل ارایی
تا بگذرد این تصویر،از ذهن هزاران گل
خود را به هزاران نقش،هر لحظه بیارایی
🖋️🌿کبوتری است در گلویم
که بی هوا چند شب است
آواز می خواند
وهذیانهایم شعر می شوند
این بیماری چه دارد
که شاعرانه ها را کوک می کند
🖋️🌿سر می زند از نگاه پنجره باران
شاید بشوید
بی خیالی فصلی را
وقتی که چتر بر سرشان نیست
گلهای روییده در کویر
و سر میان زباله در جستجوی نان
این شهر طاعون ندیدن دارد
و کوری دیری است
همسفر ومقیم دیار ماست
🖋️🌿باران ارضای شهوت گیاه است
وباد پی نوشت ناله ها ی برگ
در تقابل ماندن ورفتن
وقتی بر اندیشه چوب حراج می زنند
ومرگ می جوشد
بر سرانگشتانی
که روزگاری شکوفه بوده اند
باید به حس باغچه احترام گذاشت
که لقلقه زبانش
صدای پای ماندگار مادر بزرگی است
که گالشش از روی پا لنگ می زند
و ویلچر پدربزرگ را
که چیزی از زمان را بخاطر نمی آورد
به حیاط پشتی می برد
تا دوش افتاب بگیرد
درختها عمودی فکر نمی کنند
ودر ذائقه شان دور تسلسلی است
که گاه وبیگاه بیدار می شود
ومرغهای فنج بهاری باز گشته اند
شاید اسفند در زیر گوششان
از بهار گفته است
که گرفتار وسوسه ی آوازند
شاید هم صدای تحولی در راه است
هرچند مرگ از کوچه های بغل
آواز می دهد
وقطره قطره سم نبودن
در رگهای احساس تزریق می شود
ورنگ گلبهی خیال کدر،زرد می شود
وتمام سین ها بر سر سفره
سوالاتی هستند
که بی پاسخ مانده اند
هنوز نپرسیده ام
چند قدم دیگر...؟
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تبلیغات بخشی از جنگ روانی بحساب میآید، اما ارعاب ، حتی پس از آنکه رژیمهای توتالیتر به اهداف روانشناختی شان دست مییابند، همچنان به کار گرفته میشود:
وحشت واقعی ارعاب در این است که بر مردمی یکسره مطیع حاکم میشود.
در جایی که فرمانروایی ارعاب به کمال خویش میرسد، تبلیغات یکسره ناپدید میشود.
به سخن دیگر تبلیغات یکی از مهمترین ابزارهای توتالیتاریسم در معامله با جهان غیر توتالیتر است؛ حال آنکه ارعاب، ویژگی اصلی حکومت به شمار میآید. همچنانکه در کشورهای دارای حکومت قانونی، وجود قوانین، به شمار کسانی که این قوانین را زیر پا میگذارند بستگی ندارد، وجود ارعاب در حکومتهای توتالیتر نیز به عوامل روانشناختی یا ذهنی، بستگی اندکی دارد.
✍🏻 #هانا_آرنت
📕 #توتالیتاریسم
✍️🌺درود صبحتان سحر انگیز وزیبا روزتان بخیر وشادی هر روزتان بهتر از پیش کامیاب باشید
🖋️🌿صبح است بپیچیده بخور اسفند
سرشار ز عشق بر لبانش لبخند
گل آمده تا دهد نویدی ز بهار
در باغ قناری است بر خیز بخند
🖋️🌿از باده ی گلرنگ بیاور جامی
بر ان لب تنگ تا بود پیغامی
یک سو بزن این پرده ی تاریکی را
در جام خرد بریز زآن انعامی
🖋️🌿گفت: می روم سوار قایقی شکسته
از دیار خویش
هم گرفته دست پیش
تا نیفتدش ز پس
روز گار پر ادا ومکر
پشت پا زنم
به هر چه بود وهست
نازنین دلم شکست
این که زندگی نشد
مکر،حیله ، وهم
صبح جیبتان پر از فریب وعده ها
شب طناب دارتان به پاست
مرگ در خیالتان کمی صفاست
این چه دور باطلی است
واین چه ادعاست
خواب خفتگان
به وعده های مرگ می برید
انکه خفته نیست
خود حکایتش جداست
رحم بی مروتان به خویشتن کنید
این تسلسل اخرش
به دامن شماست
از چه سرنوشت خود
به مرگ دشمنان گره زدید
این کمیت لنگ
پای در گل از شماست
دشمنی رها کنید
حال زار مردمان خویش بنگرید
این بنای ظلم تا به کی به پاست
باد می برد سرای عدل را
وای بر سرای ظلم
این سپهر کهنه
بس نشانه ها نهاده پشت سر ببین
دشمنی نهایتش چراست
داد پاسخ از بهار تا نشانه هاست
یک تحول شگرف پیش روی ماست
چرخش زمانه پیش می برد
تمام سد وبند را
تا بهار چیزکی نمانده بیش
انتظار بیقرار کرده خویش
ما دوباره سبز می شویم
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒در ابتدا گمان میرفت مدرنتیه، دموکراسی و آزادی بیاورد اما برعکس، قلمرو عمومی را ربود.
▫انسان مدرن وابستگی خود به دین و قوم و نژاد را از دست داد و به عقل خود متکی شد که توانست به عقل ابزاری و عقل نقاد برسد.
▫در قلمرو عمومی، عقل نقاد گفتگو میکند و راههای همزیستی بین انسان متکثر را پیدا میکند.
▫اگر در دنیای مدرن، قلمرو عمومی از بین برود، انسان بتدریج به عنصری برای جذب در توتالیتاریسم تبدیل میشود.
▫خلاقیت فلسفی و خلاقیت هنری باید از عقل ابزاری باز پس گرفته شود.
▫ما برای احیای دوره روشنگری فعالیت نظری و فلسفی را باید بر فعالیت عملی ترجیح دهیم.
▫ عقل نقاد برای حفظ حقوق شهروندی و قلمرو عمومی لازم است.
#هانا_آرنت
🖋️🌿صبح است بپیچیده بخور اسفند
سرشار ز عشق بر لبانش لبخند
گل آمده تا دهد نویدی ز بهار
در باغ قناری است بر خیز بخند
🖋️🌿از باده ی گلرنگ بیاور جامی
بر ان لب تنگ تا بود پیغامی
یک سو بزن این پرده ی تاریکی را
در جام خرد بریز زآن انعامی
🖋️🌿گفت: می روم سوار قایقی شکسته
از دیار خویش
هم گرفته دست پیش
تا نیفتدش ز پس
روز گار پر ادا ومکر
پشت پا زنم
به هر چه بود وهست
نازنین دلم شکست
این که زندگی نشد
مکر،حیله ، وهم
صبح جیبتان پر از فریب وعده ها
شب طناب دارتان به پاست
مرگ در خیالتان کمی صفاست
این چه دور باطلی است
واین چه ادعاست
خواب خفتگان
به وعده های مرگ می برید
انکه خفته نیست
خود حکایتش جداست
رحم بی مروتان به خویشتن کنید
این تسلسل اخرش
به دامن شماست
از چه سرنوشت خود
به مرگ دشمنان گره زدید
این کمیت لنگ
پای در گل از شماست
دشمنی رها کنید
حال زار مردمان خویش بنگرید
این بنای ظلم تا به کی به پاست
باد می برد سرای عدل را
وای بر سرای ظلم
این سپهر کهنه
بس نشانه ها نهاده پشت سر ببین
دشمنی نهایتش چراست
داد پاسخ از بهار تا نشانه هاست
یک تحول شگرف پیش روی ماست
چرخش زمانه پیش می برد
تمام سد وبند را
تا بهار چیزکی نمانده بیش
انتظار بیقرار کرده خویش
ما دوباره سبز می شویم
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒در ابتدا گمان میرفت مدرنتیه، دموکراسی و آزادی بیاورد اما برعکس، قلمرو عمومی را ربود.
▫انسان مدرن وابستگی خود به دین و قوم و نژاد را از دست داد و به عقل خود متکی شد که توانست به عقل ابزاری و عقل نقاد برسد.
▫در قلمرو عمومی، عقل نقاد گفتگو میکند و راههای همزیستی بین انسان متکثر را پیدا میکند.
▫اگر در دنیای مدرن، قلمرو عمومی از بین برود، انسان بتدریج به عنصری برای جذب در توتالیتاریسم تبدیل میشود.
▫خلاقیت فلسفی و خلاقیت هنری باید از عقل ابزاری باز پس گرفته شود.
▫ما برای احیای دوره روشنگری فعالیت نظری و فلسفی را باید بر فعالیت عملی ترجیح دهیم.
▫ عقل نقاد برای حفظ حقوق شهروندی و قلمرو عمومی لازم است.
#هانا_آرنت
✍️🌺درود صبح بخیر و شادی روزتان بر مدار عشق و احترام کامیاب.به بهار طبیعت ، سالی نو ونوروز این یادگار کامرانی ها نزدیک می شویم وعشق به طبیعت وانسانیت شعله فروزانی است که به سور چهار شنبه سپرده شده است وما پاسداران این یادگار نیاکان تا به یاد داشته باشیم به غیر از عشق، دوستے و زیباییهاے هنر، چیز قابل توجه دیگرے نیست ڪه بتواند به زندگے معنا بدهد! دراین چرخه ی تغییر سفره انسانیت را بگسترانیم و عشق را نثار همه ی اهالی زمین کنیم با ارزوی جهانی سبز با صلح سپید بر گونه های هستی
🖋️🌿عید است وخیال سفره ها رنگین است
هر چند که خرج شادیش سنگین است
«سالی که نکوست از بهارش پیداست»
تا گوش جهان به غره اهنگین است
🖋️🌿به شمع دانی ها گفتم
حالا که خواب پله ها
از خیال شما رنگین است
انگشتان شکوفه ها را نشمارید
گل کنید
واز لای جرز گلدان ها
کپکها را برانید
این خانه بوی مرگ می دهد
و بوی اختناق
و سورش به چهارشنبه
در انفجار پیچیده است
و دستها و پاهای زخمی
در کوچه ها وقتی که می رقصند
درگوش باد زمزمه می کنند
آزادی را
حالا که بهار نزدیک است
لبهای تشنه وچشم های گرسنه
در جستجوی ارضای شهوت بارانند
که نمی بارد
وخود را به خیال دخترانی سپرده اند
که بر بام ها می رقصند
و از تارهای افشان موی شان
در اتش بازی یک بعد از ظهر طولانی
خرگوش های بازیگوش
دنبال هویج اند
که زیر پستان بند پنهان کرده اند
تا سورپرایز شان کنند
و دست های گم شده ،
چشم های وغ زده
و پیراهن های پاره ی شهری را
رفو می کنند
خیاط های ناشی پایین شهر
وسیب های گلوی بغض کرده ی
کودکان دستفروش را
بار فروش ها
به سکه ی سیاهی نمی خرند
و پل ها و رفت گران
در توطئه ای ناشیانه
تصمیم گرفته اند
تا سقوط شان را
به روزنامه هایی بکشانند
که اخبار دشمنان را
جعل می کنند
وحساب های خالی جواب گوی
برداشتهای شکار بانان نیست
که راه درامد تازه ای کشف کرده اند
در صید اهوان گریز پا
واتش به شهری افتاده است
که لمبرها را از بی خیالی می تکاند
وجار می زند سبزه ها
وماهی ها را
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒میان صاحبان نظریههای سیاسی اعم از چپ یا راست اجماعی وجود دارد مبنی براینکه خشونت چیزی نیست بجز واضح ترین جلوهٔ قدرت یا اقتدار.
رایت میلز، جامعه شناس آمریکایی: "سیاست سراسر مبارزه ایست برای کسب قدرت، بالاترین نوع قدرت، خشونت است."
به عقیده ماکس وبر، دولت عبارت است از "حکومت انسانها بر انسانها بر پایهٔ وسایل مشروع (طبق ادعا مشروع) اعمال خشونت." این اجماع بسیار عجیب است چون اقتدار سیاسی را با "خشونت سازمان یافته" برابر دانستن، تنها در صورتی حاوی معناست که از ارزیابی مارکس پیروی کنیم دایر بر اینکه دولت آلتی است برای ستمگری در دست طبقه حاکم.
ولتر میگفت: "قدرت عبارت از این است که دیگران را وادار کنم آنگونه که من میل دارم عمل کنند"؛ یا به گفتهٔ ماکس وبر، هرجا برای من فرصتی دست دهد که "ارادهٔ خود را در برابر ایستادگی دیگران مستقر سازم"، قدرت وجود دارد. ژووئل مینویسد: "بدون فرمان و اطاعت، قدرت وجود ندارد."
اگر ماهیت قدرت عبارت از موثر بودن فرمان باشد، پس بزرگترین قدرت، قدرتی است که از لوله تفنگ بیرون میآید و دشوار است بگوییم "تفاوت دستور یک پلیس و دستور یک هفتتیربند در چیست"
#هانا_آرنت
کتاب: خشونت
ترجمه: عزت الله فولادوند
💥بشر اندیشمند در جستجوی تسخیر فضا و واقتدارگرایی در فکر تسخیر زمین با جنگ وخون ریزی💥
🖋️🌿عید است وخیال سفره ها رنگین است
هر چند که خرج شادیش سنگین است
«سالی که نکوست از بهارش پیداست»
تا گوش جهان به غره اهنگین است
🖋️🌿به شمع دانی ها گفتم
حالا که خواب پله ها
از خیال شما رنگین است
انگشتان شکوفه ها را نشمارید
گل کنید
واز لای جرز گلدان ها
کپکها را برانید
این خانه بوی مرگ می دهد
و بوی اختناق
و سورش به چهارشنبه
در انفجار پیچیده است
و دستها و پاهای زخمی
در کوچه ها وقتی که می رقصند
درگوش باد زمزمه می کنند
آزادی را
حالا که بهار نزدیک است
لبهای تشنه وچشم های گرسنه
در جستجوی ارضای شهوت بارانند
که نمی بارد
وخود را به خیال دخترانی سپرده اند
که بر بام ها می رقصند
و از تارهای افشان موی شان
در اتش بازی یک بعد از ظهر طولانی
خرگوش های بازیگوش
دنبال هویج اند
که زیر پستان بند پنهان کرده اند
تا سورپرایز شان کنند
و دست های گم شده ،
چشم های وغ زده
و پیراهن های پاره ی شهری را
رفو می کنند
خیاط های ناشی پایین شهر
وسیب های گلوی بغض کرده ی
کودکان دستفروش را
بار فروش ها
به سکه ی سیاهی نمی خرند
و پل ها و رفت گران
در توطئه ای ناشیانه
تصمیم گرفته اند
تا سقوط شان را
به روزنامه هایی بکشانند
که اخبار دشمنان را
جعل می کنند
وحساب های خالی جواب گوی
برداشتهای شکار بانان نیست
که راه درامد تازه ای کشف کرده اند
در صید اهوان گریز پا
واتش به شهری افتاده است
که لمبرها را از بی خیالی می تکاند
وجار می زند سبزه ها
وماهی ها را
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒میان صاحبان نظریههای سیاسی اعم از چپ یا راست اجماعی وجود دارد مبنی براینکه خشونت چیزی نیست بجز واضح ترین جلوهٔ قدرت یا اقتدار.
رایت میلز، جامعه شناس آمریکایی: "سیاست سراسر مبارزه ایست برای کسب قدرت، بالاترین نوع قدرت، خشونت است."
به عقیده ماکس وبر، دولت عبارت است از "حکومت انسانها بر انسانها بر پایهٔ وسایل مشروع (طبق ادعا مشروع) اعمال خشونت." این اجماع بسیار عجیب است چون اقتدار سیاسی را با "خشونت سازمان یافته" برابر دانستن، تنها در صورتی حاوی معناست که از ارزیابی مارکس پیروی کنیم دایر بر اینکه دولت آلتی است برای ستمگری در دست طبقه حاکم.
ولتر میگفت: "قدرت عبارت از این است که دیگران را وادار کنم آنگونه که من میل دارم عمل کنند"؛ یا به گفتهٔ ماکس وبر، هرجا برای من فرصتی دست دهد که "ارادهٔ خود را در برابر ایستادگی دیگران مستقر سازم"، قدرت وجود دارد. ژووئل مینویسد: "بدون فرمان و اطاعت، قدرت وجود ندارد."
اگر ماهیت قدرت عبارت از موثر بودن فرمان باشد، پس بزرگترین قدرت، قدرتی است که از لوله تفنگ بیرون میآید و دشوار است بگوییم "تفاوت دستور یک پلیس و دستور یک هفتتیربند در چیست"
#هانا_آرنت
کتاب: خشونت
ترجمه: عزت الله فولادوند
💥بشر اندیشمند در جستجوی تسخیر فضا و واقتدارگرایی در فکر تسخیر زمین با جنگ وخون ریزی💥
Telegram
attach 📎
انسان ها در عصر ظلمت.pdf
2.7 MB
کتاب #انسان_ها_در_عصر_ظلمت
نویسنده #هانا_آرنت
مترجم #مهدی_خلجی
حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر #فروغ_فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتاده بودنش، میتواند به مهیب ترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.
نویسنده #هانا_آرنت
مترجم #مهدی_خلجی
حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر #فروغ_فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتاده بودنش، میتواند به مهیب ترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.
✍️🌺درود صبح به خیر وشادی روزتان بر پرندی از شعر و شعف ،کامیاب به زیبایی وخرسندی. جامعه ی بحرانی بسیاری از فرصت ها را از مردم می گیرد و پیری زودرس از عواقب جامعه ی بحران زده است در چنین جامعه ای حس امنیت وجود ندارد و بدلیل چالش های متعدد پیش رو هر لحظه بحران سازی می شود و اکثریت اماده اند تا در این بحران سازی سهیم باشند.در این جوامع اموزش وتربیت بیشترین اسیب رامی بیند و روان پریشی جمعی جانشین حس سازگاری و همنوع دوستی می شود.تند خویی وکم حوصلگی وسیعا رواج دارد وکودکان وزنان وسالخوردگان بیش از همه در معرض اسیب هستند.یکی از راه های مقابله با عوارض چنین جامعه ای ترویج انضباط وکتابخوانی وعمل به شعارهای انسان ساز کهن ایران پندار نیک،گفتار نیک وکردار نیک است ان ها را از یاد نبریم
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا بشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا بشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود وصبح بخیر دوستان جان روزتان برپرند شادی، پرنیانی،کامیاب و تندرست باشید.آن کس را که خرد رهنماست و در هر امر لازم به خرد خویش رجوع می کند و جستجوگر است ودر دام جهل خویش نمی افتد باید لایق تقدیر دانست وانسان وگرنه ان که افسار به دست جهل داده واجازه می دهد تا افسارش دردست دیگران باشد وبه هرسرابی برده شود چه تفاوتی با دیگر حیوانات دارد .آنچه انسان را متفاوت می سازد خرد اوست که در ستایش خرد بزرگان اندیشه سروده ها وکتاب ها دارند.اما باید دقت کرد ترس انسان از مرگ وجهلش نسبت حیات وارزوی نامیرائیش اورا به خلق راه حل های خیالی واداشته وفکر می کند با حذف دیگری خود جاودانه می ماند این ترس ریشه ی همه بحران های زندگی بشر بوده و تا عدم درک صحیح از میرایی وفانی بودن خود وقبول حیات بعنوان حقی همگانی،جنگ ها ،خشونت ها وحذف دگراندیشان ادامه دارد ذیل روایات گوناگون که شهوت وجودی قدرت را ارضا می کند واین تخدیر اورا مخیر به رعب وخشونت می کند.وحاصل جهالت جز ویرانی ،غم واندوه وتوسعه ی مرگ و تحمیل جنگ بر بخشی از جامعه ی انسانی نیست
نه به جنگ وخشونت حق همه ی انسان هاست
🖋️🌿خواب اشفته ی ما پیرهن وباد وتو باز
رقص منصور سر دار به یاد آورده است
هرچه بنوشته ام امروز به سودای تو است
بین که این کلک بجا نغمه ی شاد اورده است
🖋️🌿صبح دکمه ی حریر پیرهن
به روی باد باز کرد
سر زد افتاب از تن خیال
چشم مهربان او
به شور باز کرد
عشق در نماز شد
غنچه برلبش شکفت
ناگهان در ان فضای بی دلی
نور تازه ای دمید
در نگاه پر غرور عشق
بوسه ها حریر تن شکست
عاشقی بدان خیال
تا کجا به کشف راز شد
🖋️🌿ما خسته تن نشسته
سرد است ورویش درد
از شانه تا به قوزک پا
جهان تاریک وبیمناک
این وهم سایه ی کرکس
بگو هما کجاست
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔انقلاب از درون آدمها شروع میشود. درونی که از اعتقادِ سادهلوحانه، جهلِ کودکانه و تعصب کور، گذر کرده باشد؛ درون آدمهای ستمدیده و رنجکشیده و دردمندِ بیدار...
کسانیکه میدانند همراه نیکی یا شر رفتن، ارادهٔ خود آدمهاست و هیچ نیروی تغییرناپذیری به جز «خود» وجود ندارد که آدم را مجبور کند این یا آن باشد.
ستمچشیدهها چیزی ندارند که از دست بدهند جز زنجیرهای بردگی، بدبختی، استیصال و اسارت...
درک اسارت آغاز آزادیست!
آدمهایی که اسارت و بندگی را با تمام وجود میفهمند، رنج میکشند و درونشان منقلب است. هر روزِ این آدمها مبارزهایست برای آزادی؛ آزادی برای انجام کاری یا آزادی از شر چیزی، نبردی هم با درون و هم برون. انقلابها برای رسیدن به آزادی از درون شروع میشوند برای همین آدم باید همیشه چیزی را درون خود روشن نگه دارد؛ شوری، شعلهای، روزنهای، دردی، آشوبی، خلجان و نوری باید باشد در آن لایههای زیرین، در اندرونیترین بخشهای وجودی، باید زنده بماند و سراپا فروزان و درون آدم را زنده و آماده نگه دارد.
#هانا_آرنت
نه به جنگ وخشونت حق همه ی انسان هاست
🖋️🌿خواب اشفته ی ما پیرهن وباد وتو باز
رقص منصور سر دار به یاد آورده است
هرچه بنوشته ام امروز به سودای تو است
بین که این کلک بجا نغمه ی شاد اورده است
🖋️🌿صبح دکمه ی حریر پیرهن
به روی باد باز کرد
سر زد افتاب از تن خیال
چشم مهربان او
به شور باز کرد
عشق در نماز شد
غنچه برلبش شکفت
ناگهان در ان فضای بی دلی
نور تازه ای دمید
در نگاه پر غرور عشق
بوسه ها حریر تن شکست
عاشقی بدان خیال
تا کجا به کشف راز شد
🖋️🌿ما خسته تن نشسته
سرد است ورویش درد
از شانه تا به قوزک پا
جهان تاریک وبیمناک
این وهم سایه ی کرکس
بگو هما کجاست
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔انقلاب از درون آدمها شروع میشود. درونی که از اعتقادِ سادهلوحانه، جهلِ کودکانه و تعصب کور، گذر کرده باشد؛ درون آدمهای ستمدیده و رنجکشیده و دردمندِ بیدار...
کسانیکه میدانند همراه نیکی یا شر رفتن، ارادهٔ خود آدمهاست و هیچ نیروی تغییرناپذیری به جز «خود» وجود ندارد که آدم را مجبور کند این یا آن باشد.
ستمچشیدهها چیزی ندارند که از دست بدهند جز زنجیرهای بردگی، بدبختی، استیصال و اسارت...
درک اسارت آغاز آزادیست!
آدمهایی که اسارت و بندگی را با تمام وجود میفهمند، رنج میکشند و درونشان منقلب است. هر روزِ این آدمها مبارزهایست برای آزادی؛ آزادی برای انجام کاری یا آزادی از شر چیزی، نبردی هم با درون و هم برون. انقلابها برای رسیدن به آزادی از درون شروع میشوند برای همین آدم باید همیشه چیزی را درون خود روشن نگه دارد؛ شوری، شعلهای، روزنهای، دردی، آشوبی، خلجان و نوری باید باشد در آن لایههای زیرین، در اندرونیترین بخشهای وجودی، باید زنده بماند و سراپا فروزان و درون آدم را زنده و آماده نگه دارد.
#هانا_آرنت
Telegram
attach 📎
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین وپر از لبخند روزتان سرشار از بهترین ها همراه باعشق وکامیابی.هیچ کس از خطا مصون نیست پذیرش خطاها و اشتباهات گامی است در اصلاح خود وجامعه اما برجسته کردن اشتباهات معلمین ودانش آموزان برخلاف انتظار هم باعث کاهش اعتماد به نفس آنها و هم باعث شکستن منزلت معلمین در نزد دانش آموزان است.ضمنا باید متوجه بود که امر اموزش امری دائمی و نیاز به همراهی وهمدلی خانواده ها مسئولین امر آموزش وآحاد جامعه دارد وشیوه ی سنتی آموزش بهیچ وجه جوابگوی نیازهای روز آموزش نیست و نیاز به تحولی همه جانبه دارد.وظیفه آموزش بالا بردن روحیه ی نقادی وپرسشگری دانش اموزان است تا آموزش محفوظات
🖋️🌿کنار ساحل و مویت پریشان بود
نگاهت گرم دریا تا که طوفان بود
مرا می برد باخود حس لبخندت
دلم غرق تپش بر موج میهمان بود
🖋️🌿عطر یک صبح تماشایی وزیبایی تو
خواب الوده نگاهی و فریبایی تو
عسل خنده بیاور که بهم می ریزد
شهر از دیدن این حس تماشایی تو
🖋️🌿عشق از همانپنجره
که ستاره ها
شب رامی نوشتند
فریاد می کشید
و ماه بر پنجه های پا
به رختخواب میرفت
تا شب بگریزد
🖋️🌿باران به نغمه سوار
بر اسب باد می تاخت
در کوره راه بیابان چهار نعل
تا در میان مه
افتاده بود از اسب
خنیاگر طوفان
وشب رسیده بود
و کسی خشابش را
از تاریکی پر می کرد
وسیل می شست دهان یاوه را
و خرابی از حد گذشته بود
دیگر لازم نبود کسی
افسار طوفان را بکشد
وبعل بلعیده بود خدایان را
ما مصر را بی رخصت یعقوب
بر رخسار یوسف وانهاده بودیم
و در بند بابلیان
قطار قطار جهود
با کلاه شان ارض موعود را
می پیمودند
پرستوها دست در دست
انتقام از سنگ می گرفتند
وشیر از گاو ها می دوشیدند
وکعب الاخبارها
روایت خود را داشتند
وطرح پشت طرح
شاید فراموش شان شود
که راه های دیگری هم می توانست باشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شر؛ شیطانی، اسرار آمیز و فهم ناشدنی نیست،بلکه نتیجهی نیندیشیدن است.
نیندیشیدن بسی خطرناکتر از خباثت است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایشِ بزرگی و برازندگی، آدمیان به ندرت مقهور میل به ویران کردن میشوند ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنت پسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
#انسانها_در_عصر_ظلمت
#هانا_آرنت
🖋️🌿کنار ساحل و مویت پریشان بود
نگاهت گرم دریا تا که طوفان بود
مرا می برد باخود حس لبخندت
دلم غرق تپش بر موج میهمان بود
🖋️🌿عطر یک صبح تماشایی وزیبایی تو
خواب الوده نگاهی و فریبایی تو
عسل خنده بیاور که بهم می ریزد
شهر از دیدن این حس تماشایی تو
🖋️🌿عشق از همانپنجره
که ستاره ها
شب رامی نوشتند
فریاد می کشید
و ماه بر پنجه های پا
به رختخواب میرفت
تا شب بگریزد
🖋️🌿باران به نغمه سوار
بر اسب باد می تاخت
در کوره راه بیابان چهار نعل
تا در میان مه
افتاده بود از اسب
خنیاگر طوفان
وشب رسیده بود
و کسی خشابش را
از تاریکی پر می کرد
وسیل می شست دهان یاوه را
و خرابی از حد گذشته بود
دیگر لازم نبود کسی
افسار طوفان را بکشد
وبعل بلعیده بود خدایان را
ما مصر را بی رخصت یعقوب
بر رخسار یوسف وانهاده بودیم
و در بند بابلیان
قطار قطار جهود
با کلاه شان ارض موعود را
می پیمودند
پرستوها دست در دست
انتقام از سنگ می گرفتند
وشیر از گاو ها می دوشیدند
وکعب الاخبارها
روایت خود را داشتند
وطرح پشت طرح
شاید فراموش شان شود
که راه های دیگری هم می توانست باشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شر؛ شیطانی، اسرار آمیز و فهم ناشدنی نیست،بلکه نتیجهی نیندیشیدن است.
نیندیشیدن بسی خطرناکتر از خباثت است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایشِ بزرگی و برازندگی، آدمیان به ندرت مقهور میل به ویران کردن میشوند ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنت پسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
#انسانها_در_عصر_ظلمت
#هانا_آرنت
✍️🌺درود صبح بخیر وباشادی روزتان همراه با کامیابی و شادکامی.این روزها تب بازی همستر بعد از نات کوین به شدت داغ ونشان از کوچ وسیع جوانان به این بازی رایانه یی همراه با طیف زیادی از میانسالان دارد تا جایی که برخی از ارگان ها از خطرات در کمین پرده برداشتند این تب از یکسو نشان بیماری اقتصادی جامعه است که بدلیل شرایط سخت جوانان در پی مفری برای رهایی خود از بند معضلات اقتصادی هستند واز سویی نشان بلاتکلیفی جامعه در استفاده صحیح وبهینه از نیروی کار است .دنیای متاورس و بازارهای مجازی وبازیهای رایانه ای دریچه ی جدیدی از ناهماهنگی در درک از جهان را گشوده اند و این جدل کهنه ونو می رود تا جهان ونحوه ی نگرش به ان را عوض کند سرمایه ی درگردش در ارز دیجیتال ودنیای بلک چین نشان از رهایی کنترل سرمایه از دست دولت ها دارد و نوید انقلابی عظیم را در ابعاد جهانی.بجای تخطئه و تهدید ان باید با درک این جهان متفاوت وجدید با این انقلاب نوین همراه گشت وبه نفع سرمایه واقتصاد ملی از آن بهره برد
🖋️🌿شب بیقرار چشم ژاله خواب می دید
چشمان زیبا را سحر پر آب می دید
تا صبح می امد به پلکش باد می خورد
وآنگاه شهری را همه بی تاب می دید
🖋️🌿مردان فلسفه می خواندند
وزنان شعر
مردان با فلسفه شعر می بافتند
وزنان گیسوان خویش را
آنگاه زمزمه می کردند
شعری را
که با هم ترانه کرده بودند
در پای سپیداری بلند
در زیر نم نم باران وصدای رعد
برق که می زد
ذهنشان روشن می شد
وماهیهای کوچک خیال
گل باقلی می شدند
نوک می زدند تنگ بلور چشمها را
وصدف های چشمشان
پلک می بستند
تا دریا را به خانه بیاورند
کسی از پشت هجمه ی شب
روئیده بود چون تاکی
وانگور خیال را
به بازی گرفته بود
در بیقراری واژه ها
وسودای عشقی که ممنوعه بود
هنوز هم بر سراندیب
می گریست کسی
وانجیرها به استغاثه بودند
دهان طوفان کف کرده بود
و نوح لنگر از کشتی کشیده بود
ما تنگ های بلور را
ردیف می کردیم
تا شراب برداریم
و غزل از لب شعر نمی افتاد
چه ناخلف بودند واژه ها
و ما خود را
در چه قماری تاخت زده بودیم
که آرامش از ما پریده بود
وبهار نمی آمد
هرچند از چشمه ها
سر زده بودند زنبق ها
ونیلوفرهای آبی
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔هنگامی که جامعه ای به دروغگویی سازمان یافته روی آورد
و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلی شود.
صداقت تبدیل به یک عمل سیاسی می شود .
#هانا_آرنت
چرا سیاستمداران دروغ می گویند؟
هانا آرنت: صداقت هرگز جزو فضیلت های سیاسی به حساب نیامده است و دروغ همواره به عنوان ابزاری قابل توجیه در معاملات سیاسی تلقی شده است.
آرنت در کتاب «حقیقت و سیاست» “Truth and Politics,”
به بررسی قرابت بین دروغ و سیاست می پردازد و به ما یادآوری می کند که بقای حقیقت واقعی به شهادت شاهدان معتبر و شهروندی آگاه بستگی دارد. او نشان میدهد که چگونه حس مشترک ما از واقعیت - بافت حقایقی که زندگی روزمرهمان را در آن میپیچیم - میتواند با دروغگویی سازمانیافته از هم پاشیده شود، و با دنیایی خیالی از شواهد و مدارک و مدارک دقیق جایگزین شود.
کتاب دیگر وی «دروغ در سیاست Lying in Politics,”» درباره انتشار اسناد پنتاگون و دروغ های سیاستمداران آمریکا پیرامون جنگ ویتنام می باشد.
🖋️🌿شب بیقرار چشم ژاله خواب می دید
چشمان زیبا را سحر پر آب می دید
تا صبح می امد به پلکش باد می خورد
وآنگاه شهری را همه بی تاب می دید
🖋️🌿مردان فلسفه می خواندند
وزنان شعر
مردان با فلسفه شعر می بافتند
وزنان گیسوان خویش را
آنگاه زمزمه می کردند
شعری را
که با هم ترانه کرده بودند
در پای سپیداری بلند
در زیر نم نم باران وصدای رعد
برق که می زد
ذهنشان روشن می شد
وماهیهای کوچک خیال
گل باقلی می شدند
نوک می زدند تنگ بلور چشمها را
وصدف های چشمشان
پلک می بستند
تا دریا را به خانه بیاورند
کسی از پشت هجمه ی شب
روئیده بود چون تاکی
وانگور خیال را
به بازی گرفته بود
در بیقراری واژه ها
وسودای عشقی که ممنوعه بود
هنوز هم بر سراندیب
می گریست کسی
وانجیرها به استغاثه بودند
دهان طوفان کف کرده بود
و نوح لنگر از کشتی کشیده بود
ما تنگ های بلور را
ردیف می کردیم
تا شراب برداریم
و غزل از لب شعر نمی افتاد
چه ناخلف بودند واژه ها
و ما خود را
در چه قماری تاخت زده بودیم
که آرامش از ما پریده بود
وبهار نمی آمد
هرچند از چشمه ها
سر زده بودند زنبق ها
ونیلوفرهای آبی
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔هنگامی که جامعه ای به دروغگویی سازمان یافته روی آورد
و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلی شود.
صداقت تبدیل به یک عمل سیاسی می شود .
#هانا_آرنت
چرا سیاستمداران دروغ می گویند؟
هانا آرنت: صداقت هرگز جزو فضیلت های سیاسی به حساب نیامده است و دروغ همواره به عنوان ابزاری قابل توجیه در معاملات سیاسی تلقی شده است.
آرنت در کتاب «حقیقت و سیاست» “Truth and Politics,”
به بررسی قرابت بین دروغ و سیاست می پردازد و به ما یادآوری می کند که بقای حقیقت واقعی به شهادت شاهدان معتبر و شهروندی آگاه بستگی دارد. او نشان میدهد که چگونه حس مشترک ما از واقعیت - بافت حقایقی که زندگی روزمرهمان را در آن میپیچیم - میتواند با دروغگویی سازمانیافته از هم پاشیده شود، و با دنیایی خیالی از شواهد و مدارک و مدارک دقیق جایگزین شود.
کتاب دیگر وی «دروغ در سیاست Lying in Politics,”» درباره انتشار اسناد پنتاگون و دروغ های سیاستمداران آمریکا پیرامون جنگ ویتنام می باشد.
مسئولیت حقوقی و اخلاقی کسی که قربانی را تسلیم مرگ می کند، از نظر ما نه تنها کوچکتر بلکه شاید حتی بزرگتر از مسئولیت کسی است که مجری مرگ قربانی است.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #آیشمن_در_اورشلیم
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #آیشمن_در_اورشلیم
✍️🌺درود صبحتان شکفته به گل لبخند و به عطر گرم نفس بابونه ویاس روزتان بخیر بر پرندی از عشق وزیبایی.هیچ کس نیست خود را خردمند وراهکار خود را در حل معضلات برترین نداند.در جامعه ی همه چیز دان که بر بستر حماقت و رویا رشد می کند خرد جایی ندارد .تا وقتی ملتی دست در جیب آیندگان دارد وحاکمان آزادند تا با سیلقه خود منابع وسرمایه های آیندگان را هزینه کنند مشکل روبروز بیشتر، فرونشست زمین واقتصاد عمیق تر وجیب های اختلاس گشادتر می شود جامعه ای که به احزاب نه بگوید به دانشگاه تنها به عنوان دریچه ی تولید مدرک و ارتقا طبقاتی نگاه کند وهرکس در تلاش باشد تا سهمی از آن برباید و کسی نیندیشد که منابع اش به کجا می رود و بدنبال تولید دشمن باشد، مردمش فقر وبی پناهی را تجربه خواهند کرد و حاکمانش در پشت دیوارهای بتونی نقشه ی فتح جهان را می کشند.خردگریزی بستری است که افسار جامعه را بدست نا اهلان می سپارد و عقل گریزی تولید خشونت وارعاب و افسردگی جمعی در جامعه می کند.کسانی که در افکارشان جنگ های صلیبی راتحسین می کنند و برقامت فرودستان رخت بردگی را نه خود سر به سلامت می برند ونه جامعه ی آرمانی شان.شرط اول رهایی بازگشت عقلانیت وخردجمعی به خاورمیانه است.خاورمیانه ای که بر بشکه باروت نشسته است و صادراتش به جهان فرار مغزها ، وتوامان تروریست است. واین بستری است که نزاع اربابان جهان وسهم خواهی شان از منابع و مغزها بر آن تمامی ندارد.روسیه ،چین انگلیس ،امریکا و همه زورمندان بدنبال کیسه ی زر خود در خاورمیانه اند.وهرچه خاورمیانه بحرانی تر بهتر.و چه ابزاری بهتر از جنگ ایدئولوژیک می خواهند. بقول ان سرخپوست دانا،کشیش ها وقتی آمدند گتاب داشتند وما زمین های مان را اکنون ما کتاب بدستیم وانها مالک زمین های مان .کمی بیندیشیم
🖋️🌿صبح است و هوای ده کمی طوفانی
پروانه شکسته پیله را پنهانی
ما بر گل آرزو که لبخند زدیم
شب جبهه گرفت وباقی اش می دانی
🖋️🌿اسب می تازد اگر بر دشت خورشید خیال
کم کم از هر گوشه سایه نقش می بندد چو خال
ذهن با تردید وشک همراه می گردد ولی
چشمه ی نور است می تابد به رخسارش زلال
🖋️🌿میان پنجره گل کرد
در رویشی دوباره
نفس های صبح تازه ای
ما هم بسان درختان
در پیشگاه آینه
تنظیم می کنیم نفس را
روییده در قفس
محکوم ساعت دیوار
در مکر ثانیه های مُکَسر
بر نبض خاطره هایی
که بار شکستن ما را
بر دوش می کشند
وعشق گم کرده سوراخ دعا را
با ما به بازی گرگم به هوا
هر لحظه صورت خود را
رنگ می کند
ما آشنای قدیمی در دست های خیال یم
با بافه هایی از ذهن مشوش گندم
تا در سکوت برگی از انجیر
پنهان کنیم انگشت شستی را
که نشان داده ایم
بیوقت بر زبان
وآن مترسک مرموز
از دهان قابله ها ناگفته ها را
تصویر کرده است
تا جاده ها ی رفتن مان
از شایعات بی اساس پر باشد
حالا دوباره سرزده می آید طوفان
تا آن مغول به وردی سرگران دارد
وپل در جادوی طناب پیچیده
نعلین صوفی یی را برباید
شمشیر برکشیده
وطغراها بنویسند
دروصف خواجه قشیری
در چاه ویل تاریخ
تا پرچم رهایی ما افتاده است
وناجیان ما گله گله اسب ها را
با ان توهم دیرینه طاق می زنند
اکنونکه وقت عبور است
ما تاریخ رانخوانده ایم
و در جغرافیای خویش سرگردان
اسب برهنه ی جهل را
در هر سراب آب می دهیم
صبح است ودوباره...
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شلیک به حقیقت
هنگامی که مدام به شما دروغ میگویند، نتیجه این نیست که شما این دروغها را باور میکنید؛ بلکه این است که دیگر هیچکس به هیچچیز باور ندارد.
مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمیتوانند نظری هم داشته باشند. اين مردم نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم میشوند
و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید میتوانید بکنید.
✍🏻 #هانا_آرنت
🖊️ فيلسوف معاصر آلمانی
✍️هیچ وسیلهای نیست که ارزشمند باشد. اشیاء فقط قیمت دارند و قیمتشان بر اساس توقعات است.
وقت، تنها چیز روی کره زمین است که ارزش دارد. یک ثانیه همیشه یک ثانیه است، بیهیچ چک و چانهای. آدم درحال معامله زندگی است، هرروز.
📚 و من دوستت داشتم
🖊️#فردریک_بکمن
🖋️🌿صبح است و هوای ده کمی طوفانی
پروانه شکسته پیله را پنهانی
ما بر گل آرزو که لبخند زدیم
شب جبهه گرفت وباقی اش می دانی
🖋️🌿اسب می تازد اگر بر دشت خورشید خیال
کم کم از هر گوشه سایه نقش می بندد چو خال
ذهن با تردید وشک همراه می گردد ولی
چشمه ی نور است می تابد به رخسارش زلال
🖋️🌿میان پنجره گل کرد
در رویشی دوباره
نفس های صبح تازه ای
ما هم بسان درختان
در پیشگاه آینه
تنظیم می کنیم نفس را
روییده در قفس
محکوم ساعت دیوار
در مکر ثانیه های مُکَسر
بر نبض خاطره هایی
که بار شکستن ما را
بر دوش می کشند
وعشق گم کرده سوراخ دعا را
با ما به بازی گرگم به هوا
هر لحظه صورت خود را
رنگ می کند
ما آشنای قدیمی در دست های خیال یم
با بافه هایی از ذهن مشوش گندم
تا در سکوت برگی از انجیر
پنهان کنیم انگشت شستی را
که نشان داده ایم
بیوقت بر زبان
وآن مترسک مرموز
از دهان قابله ها ناگفته ها را
تصویر کرده است
تا جاده ها ی رفتن مان
از شایعات بی اساس پر باشد
حالا دوباره سرزده می آید طوفان
تا آن مغول به وردی سرگران دارد
وپل در جادوی طناب پیچیده
نعلین صوفی یی را برباید
شمشیر برکشیده
وطغراها بنویسند
دروصف خواجه قشیری
در چاه ویل تاریخ
تا پرچم رهایی ما افتاده است
وناجیان ما گله گله اسب ها را
با ان توهم دیرینه طاق می زنند
اکنونکه وقت عبور است
ما تاریخ رانخوانده ایم
و در جغرافیای خویش سرگردان
اسب برهنه ی جهل را
در هر سراب آب می دهیم
صبح است ودوباره...
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شلیک به حقیقت
هنگامی که مدام به شما دروغ میگویند، نتیجه این نیست که شما این دروغها را باور میکنید؛ بلکه این است که دیگر هیچکس به هیچچیز باور ندارد.
مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمیتوانند نظری هم داشته باشند. اين مردم نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم میشوند
و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید میتوانید بکنید.
✍🏻 #هانا_آرنت
🖊️ فيلسوف معاصر آلمانی
✍️هیچ وسیلهای نیست که ارزشمند باشد. اشیاء فقط قیمت دارند و قیمتشان بر اساس توقعات است.
وقت، تنها چیز روی کره زمین است که ارزش دارد. یک ثانیه همیشه یک ثانیه است، بیهیچ چک و چانهای. آدم درحال معامله زندگی است، هرروز.
📚 و من دوستت داشتم
🖊️#فردریک_بکمن
✍️🌺درود صبحتان زیبا وبه آذین روزتان بر مدار عشق شادی وکامیابی.تکیه بر خرد جمعی می تواند پیچ های سخت تاریخی را بر هر ملتی سهل کند. علم و فن آوری در دست اتحادیه ابلهان تنها به رنج بشر می افزاید و گردش به راست در افکار جهانی خطرات بسیاری را در استین فردا برای جهان دارد تنها با مشق دموکراسی می توان از این گذرگاه سخت رستگار شد به امید روزهای بهتر برای همه ی مردم جهان وبازگشت عقلانیت وصلح به جهان
🖋️🌿صبح آمد وخواب دوش را رنگین کرد
از عطر گلاب وهل سرش سنگین کرد
خورشید که رخساره به نور آمده بود
بی دل شد و دل به نرگسش تمکین کرد
🖋️🌿ماه آمده عطر خواب را آب زده
خورشید نگاه نقش مهتاب زده
ای بی خبران خبر ز بیداری نیست
تا بر رخ صبح مشتی از خواب زده
🖋️🌿سر از سودا نپچیدیم
و بنشستیم
سراسر شب گرفته بالش گرم خیالش را
میان بازوان ترد رویاها
که بر نازک خیالی اعتباری نیست
نفس گرم و در اتش کوه وهامون بود
غبار دوده و غم توامان
پیچیده در هم تنگ
و ما در فکر رویاها
کسی اتش به خشک وتر زده
بلکه بسوزاند
تمام باور جنگل به اتش
تا ذغال از کوه برگیرد
هوا گرم است وپیراهن
به روی شانه می چسبد
عرق از روی می ریزد
به چشمان اعتباری نیست
میان شعله ی اتش
بسوزد گر
توگویی هیزم اتش تویی این بار
که می سوزد دلت از ناجوانمردی
درخت افتاده
اتش،
خشک وتر را می برد با خود
نفس های تو از بیداد
بر جان حبس
فراموشت شده رویا
و خیس از اشک دامن تر
مگر دشمن چه با مامی کند بدتر
به خوابم می شود کابوس
ومی بینم
که کاووس گرانسر
قصد جان رستمی دارد
وطن در دست ترکان است
وسیمرغ تهمتن
بال وپر در خون
گرفته اخرین پر را
بدندان رخش و می تازد
سیاوش از میان اتش
آیا می شود بیرون
ویا ققنوسی از خاکستر جنگل
دوباره زندگی را می زند
رنگی هم از پرواز
همای تازه ایا می شود همساز
ولی در باورم سوی امیدی هست
خرد این بار.....
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒مردم ِ یک جامعه،وقتی کتاب میخوانند،
چهرهی آن جامعه را عوض میکنند، یعنی به جامعهشان چهره میدهند.
یک جامعهی بیچهره را میشود در میان ِ مردمی کشف کرد که در اتوبوس، در صف اتوبوس،
و در اتاقهای انتظار،
و در انتظارهای بیاتاق منتظرند
و به هم نگاه میکنند
و از نگاه کردن به هم نه چیزی میگیرند و نه چیزی میدهند.
جامعهای که گروه ِ منتظرانش به هم نگاه میکنند جامعهی بی چهره ایست.
#سکوی_سرخ
#یدالله_رویایی
به گفتهی کانت «همان خشونتِ بیرونی که مانع از آزادی بیان و تبادل آزاد اندیشه میشود، آزادی اندیشیدن را هم از انسانها میستاند»؛ و نتیجهی ممنوعیت آزادی اندیشه تنها این است که «انسانها بیش از پیش خلاف آنچه میاندیشند، سخن خواهند گفت و به این ترتیب اصل اعتماد از جامعه رخت برخواهد بست و پستترین ریاکاریها و خیانتها رشد خواهند کرد.»
#آزادی_آزاد_بودن
#هانا_آرنت🍀
.
🖋️🌿صبح آمد وخواب دوش را رنگین کرد
از عطر گلاب وهل سرش سنگین کرد
خورشید که رخساره به نور آمده بود
بی دل شد و دل به نرگسش تمکین کرد
🖋️🌿ماه آمده عطر خواب را آب زده
خورشید نگاه نقش مهتاب زده
ای بی خبران خبر ز بیداری نیست
تا بر رخ صبح مشتی از خواب زده
🖋️🌿سر از سودا نپچیدیم
و بنشستیم
سراسر شب گرفته بالش گرم خیالش را
میان بازوان ترد رویاها
که بر نازک خیالی اعتباری نیست
نفس گرم و در اتش کوه وهامون بود
غبار دوده و غم توامان
پیچیده در هم تنگ
و ما در فکر رویاها
کسی اتش به خشک وتر زده
بلکه بسوزاند
تمام باور جنگل به اتش
تا ذغال از کوه برگیرد
هوا گرم است وپیراهن
به روی شانه می چسبد
عرق از روی می ریزد
به چشمان اعتباری نیست
میان شعله ی اتش
بسوزد گر
توگویی هیزم اتش تویی این بار
که می سوزد دلت از ناجوانمردی
درخت افتاده
اتش،
خشک وتر را می برد با خود
نفس های تو از بیداد
بر جان حبس
فراموشت شده رویا
و خیس از اشک دامن تر
مگر دشمن چه با مامی کند بدتر
به خوابم می شود کابوس
ومی بینم
که کاووس گرانسر
قصد جان رستمی دارد
وطن در دست ترکان است
وسیمرغ تهمتن
بال وپر در خون
گرفته اخرین پر را
بدندان رخش و می تازد
سیاوش از میان اتش
آیا می شود بیرون
ویا ققنوسی از خاکستر جنگل
دوباره زندگی را می زند
رنگی هم از پرواز
همای تازه ایا می شود همساز
ولی در باورم سوی امیدی هست
خرد این بار.....
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒مردم ِ یک جامعه،وقتی کتاب میخوانند،
چهرهی آن جامعه را عوض میکنند، یعنی به جامعهشان چهره میدهند.
یک جامعهی بیچهره را میشود در میان ِ مردمی کشف کرد که در اتوبوس، در صف اتوبوس،
و در اتاقهای انتظار،
و در انتظارهای بیاتاق منتظرند
و به هم نگاه میکنند
و از نگاه کردن به هم نه چیزی میگیرند و نه چیزی میدهند.
جامعهای که گروه ِ منتظرانش به هم نگاه میکنند جامعهی بی چهره ایست.
#سکوی_سرخ
#یدالله_رویایی
به گفتهی کانت «همان خشونتِ بیرونی که مانع از آزادی بیان و تبادل آزاد اندیشه میشود، آزادی اندیشیدن را هم از انسانها میستاند»؛ و نتیجهی ممنوعیت آزادی اندیشه تنها این است که «انسانها بیش از پیش خلاف آنچه میاندیشند، سخن خواهند گفت و به این ترتیب اصل اعتماد از جامعه رخت برخواهد بست و پستترین ریاکاریها و خیانتها رشد خواهند کرد.»
#آزادی_آزاد_بودن
#هانا_آرنت🍀
.
✍️🌺درود عصر بخیر وشادی روزتان بر مدار عشق وآرامش، کا میاب و فرهمند.جهان خارج از ذهن ما در کشمکش روزانه در تغییر وتکوین است و ما خود بعنوان بخشی از این کنش در این تغییر سهیم و نیز در حال تغییریم هرچقدر مقاومت ما در مقابل تغییرات بیشتر باشد بیشتر آسیب می بینیم.مقاومت در مقابل تغییرات بیش از هرچیز خلاقیت را از ما می گیرد و توان ما را ناخوسته صرف موارد بیهوده می کند.باید یاد بگیریم وتمرین کنیم تا منعطف باشیم، تغییرات وسرعت انها رابشناسیم وبا آنها همراه شویم.نگذاریم مقاومت در مقابل تغییرات از ما یک جاهل بسازد.
🖋️🌿صبح در چشم تو بازی داشت خواب
سرگرانی داشت با ما در عتاب
خم شدم بوسیدمش خندید وگفت
یارب این مخلوق را خود ده جواب
🖋️🌿خفته
تا در بند باد و آتش وگرما
کوچ ایلش را
به سختی می کند تصویر
وقت ییلاق است
و راه رفتنش بسته
بس که با خود سرگرانی دارد
این دنیا
مزرع سبز فلک را
داس یغما برد
ماه هم تا در دهان عقرب جراره
دارد خرمن خود را
پیش می آید
هرکسی تعبیری از ایینه
دارد می کند تصویر
نیش ها بر ذهن خود خواهد زدن
از نقش این تعبیر
پیر مختار است
وپای رفتنش امروز یا فرداست
آن که باید فکر خود باشد
نو عروس حجله ی رویاست
نذر چشمش بوسه ها اما
سازشان گویا چپ است
و نا مخالف می زند سرنا
دست پیش است قصه
شاید رنگ دیگر شد
این کمان رنگی گیتی
چو سر زد ماه،
جنگل است
ورنگ چشمانت،
شب واغوا
پای اسب قصه تا لنگ است
سرزمین دور و همزاد پریزاد
و سوار اسب رویاها
می رود افسانه پردازد
شاعر یک لا قبا
با واژه های سربی بیراه
از غزل چشمی و از سودا
هزاران نقش
کو مترسک ها که می گفتند
می شود یک شب فراموشت
آتش افتاده است
ومی سوزد دل ما را
مرغ ده را برده روباهی
بر سر جالیز ده جای هزاران پا
می روم اما نمی گویی
این پریشان خواب ها را
نقل محفل ها
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿صبح در چشم تو بازی داشت خواب
سرگرانی داشت با ما در عتاب
خم شدم بوسیدمش خندید وگفت
یارب این مخلوق را خود ده جواب
🖋️🌿خفته
تا در بند باد و آتش وگرما
کوچ ایلش را
به سختی می کند تصویر
وقت ییلاق است
و راه رفتنش بسته
بس که با خود سرگرانی دارد
این دنیا
مزرع سبز فلک را
داس یغما برد
ماه هم تا در دهان عقرب جراره
دارد خرمن خود را
پیش می آید
هرکسی تعبیری از ایینه
دارد می کند تصویر
نیش ها بر ذهن خود خواهد زدن
از نقش این تعبیر
پیر مختار است
وپای رفتنش امروز یا فرداست
آن که باید فکر خود باشد
نو عروس حجله ی رویاست
نذر چشمش بوسه ها اما
سازشان گویا چپ است
و نا مخالف می زند سرنا
دست پیش است قصه
شاید رنگ دیگر شد
این کمان رنگی گیتی
چو سر زد ماه،
جنگل است
ورنگ چشمانت،
شب واغوا
پای اسب قصه تا لنگ است
سرزمین دور و همزاد پریزاد
و سوار اسب رویاها
می رود افسانه پردازد
شاعر یک لا قبا
با واژه های سربی بیراه
از غزل چشمی و از سودا
هزاران نقش
کو مترسک ها که می گفتند
می شود یک شب فراموشت
آتش افتاده است
ومی سوزد دل ما را
مرغ ده را برده روباهی
بر سر جالیز ده جای هزاران پا
می روم اما نمی گویی
این پریشان خواب ها را
نقل محفل ها
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبحتان دلنشین بخیر وبا سعادت روزتان سرشار از شادی وبدایع بی نظیر.کامیاب وسرفراز بمانید.«در یک رودخانه دوبار شنا نمی توان کرد»این جمله ی حکیمانه ی فیلسوف یونانی هراکلیتوس شاید بتواند جرقه ای باشد برای درک «شدن» جهان .تحولی که با خود ودر خود تاریخ حیات را می سازد.اما آنچه مشهود است سرعت وشتاب این شدن به پلک زدنی رسیده است و سرعت تحولات بگونه ای است که هر صبح که چشم می گشاییم انگار از غار اصحاب کهف برخاسته ایم.رشد ونوآوری در تکنولوژی و جهان متا و web3می رود تا انقلابی راتکمیل کند که با فضای مجازی و دنیای کریپتو وارد فاز تازه ای شده است و قوانین و رفتارهای اجتماعی پیش از ان نه جوابگو نه رسا برای چنین جهانی است وبا هنجارهای آن هماهنگی ندارد .جهان نیاز به فهم جدیدی از انچه در همه ی عرصه ها می گذرد دارد و همینطور از محدودیت تصور انسان از این فضا.بطوری که جهان فیزیکی به مرور در مقابل ان وهوش مصنوعی رنگ می بازد وتعریف جدیدی از هستی لازم است.در مقابل این تحولات ذهن های کرخ ،فرسوده و ماقبل تاریخی تاب نخواهند آورد و ورود به این جهان عزم یک خانه تکانی جدی رامی طلبد. «کاروان رفت و تو در خواب وبیابان درپیش...»
🖋️🌿هوای عصر تابستان و کهسار
دل من در خم زلفش گرفتار
غزل گفتیم وپاسخ آمد از سنگ
به سودای لبش دل گشت آزار
🖋️🌿نظر کردیم و دل بودش به یورش
کبوتر با کبوتر باز شورش
ختا را رفته بودیم از خطا باز
دلم چون سیر وسرکه گرم جوشش
🖋️🌿اندوهی است
که جهل طناب دار جهان را
می بافد
و بوزینگان سیاست
لبخند می زنند
🖋️🌿صبح کوهی یخ
بر شانه های احساس
بیدار شده ام
شمع تولدی را باد فوت کرده است
وتانگوی مرگ می رقصند پروانه ها
هنوز هم در خاورمیانه
جنگ است
وکسی بدنبال پاهایش می گردد
🖋️🌿هی رفیق خانه ام کجاست
با انگشت به چاله ای اشاره می کند
ودستی انگشت شستش را
نشان می دهد
🖋️🌿با هوش مصنوعی
خندیدم
سیلی سختی بود
نمی فهمیدم
احساسش را
🖋️🌿۱.در جهان موازی چشمانت
عطر زندگی
هوس گندم را
در من بیدار می کند
باید برای انجیر فکری کرد
🌠۲.آغاز جهان بودی
و انتهایش هم
مگر کسی
دوبار زیسته است
🌠۳.پروانه های افکارم
بر گرد خیالت
جشن گرفته اند
سوختنم را
چه جشن تولدی بر پاست
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
✍️📒راستی و یکرویی موهبتی است که به اندازهی هوش و زیبایی کمیاب است و بیانصافی است که انسان آن را از همه کس طلب کند.
#ژان_کریستف
#رومن_رولان
✍️به گفتهی کانت «همان خشونتِ بیرونی که مانع از آزادی بیان و تبادل آزاد اندیشه میشود، آزادی اندیشیدن را هم از انسانها میستاند»؛ و نتیجهی ممنوعیت آزادی اندیشه تنها این است که «انسانها بیش از پیش خلاف آنچه میاندیشند، سخن خواهند گفت و به این ترتیب اصل اعتماد از جامعه رخت برخواهد بست و پستترین ریاکاریها و خیانتها رشد خواهند کرد.»
#آزادی_آزاد_بودن
#هانا_آرنت
🍀🍀🍀🍀جهان به سیاستمداران آزاد اندیش و دانا احتیاج دارد
🖋️🌿هوای عصر تابستان و کهسار
دل من در خم زلفش گرفتار
غزل گفتیم وپاسخ آمد از سنگ
به سودای لبش دل گشت آزار
🖋️🌿نظر کردیم و دل بودش به یورش
کبوتر با کبوتر باز شورش
ختا را رفته بودیم از خطا باز
دلم چون سیر وسرکه گرم جوشش
🖋️🌿اندوهی است
که جهل طناب دار جهان را
می بافد
و بوزینگان سیاست
لبخند می زنند
🖋️🌿صبح کوهی یخ
بر شانه های احساس
بیدار شده ام
شمع تولدی را باد فوت کرده است
وتانگوی مرگ می رقصند پروانه ها
هنوز هم در خاورمیانه
جنگ است
وکسی بدنبال پاهایش می گردد
🖋️🌿هی رفیق خانه ام کجاست
با انگشت به چاله ای اشاره می کند
ودستی انگشت شستش را
نشان می دهد
🖋️🌿با هوش مصنوعی
خندیدم
سیلی سختی بود
نمی فهمیدم
احساسش را
🖋️🌿۱.در جهان موازی چشمانت
عطر زندگی
هوس گندم را
در من بیدار می کند
باید برای انجیر فکری کرد
🌠۲.آغاز جهان بودی
و انتهایش هم
مگر کسی
دوبار زیسته است
🌠۳.پروانه های افکارم
بر گرد خیالت
جشن گرفته اند
سوختنم را
چه جشن تولدی بر پاست
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
✍️📒راستی و یکرویی موهبتی است که به اندازهی هوش و زیبایی کمیاب است و بیانصافی است که انسان آن را از همه کس طلب کند.
#ژان_کریستف
#رومن_رولان
✍️به گفتهی کانت «همان خشونتِ بیرونی که مانع از آزادی بیان و تبادل آزاد اندیشه میشود، آزادی اندیشیدن را هم از انسانها میستاند»؛ و نتیجهی ممنوعیت آزادی اندیشه تنها این است که «انسانها بیش از پیش خلاف آنچه میاندیشند، سخن خواهند گفت و به این ترتیب اصل اعتماد از جامعه رخت برخواهد بست و پستترین ریاکاریها و خیانتها رشد خواهند کرد.»
#آزادی_آزاد_بودن
#هانا_آرنت
🍀🍀🍀🍀جهان به سیاستمداران آزاد اندیش و دانا احتیاج دارد
✍️🌺درود صبحتان دلنشین بخیر وبا سعادت روزتان سرشار از شادی وبدایع بی نظیر.کامیاب وسرفراز بمانید.«در یک رودخانه دوبار شنا نمی توان کرد»این جمله ی حکیمانه ی فیلسوف یونانی هراکلیتوس شاید بتواند جرقه ای باشد برای درک «شدن» جهان .تحولی که با خود ودر خود تاریخ حیات را می سازد.اما آنچه مشهود است سرعت وشتاب این شدن به پلک زدنی رسیده است و سرعت تحولات بگونه ای است که هر صبح که چشم می گشاییم انگار از غار اصحاب کهف برخاسته ایم.رشد ونوآوری در تکنولوژی و جهان متا و web3می رود تا انقلابی راتکمیل کند که با فضای مجازی و دنیای کریپتو وارد فاز تازه ای شده است و قوانین و رفتارهای اجتماعی پیش از ان نه جوابگو نه رسا برای چنین جهانی است وبا هنجارهای آن هماهنگی ندارد .جهان نیاز به فهم جدیدی از انچه در همه ی عرصه ها می گذرد دارد و همینطور از محدودیت تصور انسان از این فضا.بطوری که جهان فیزیکی به مرور در مقابل ان وهوش مصنوعی رنگ می بازد وتعریف جدیدی از هستی لازم است.در مقابل این تحولات ذهن های کرخ ،فرسوده و ماقبل تاریخی تاب نخواهند آورد و ورود به این جهان عزم یک خانه تکانی جدی رامی طلبد. «کاروان رفت و تو در خواب وبیابان درپیش...»
🖋️🌿هوای عصر تابستان و کهسار
دل من در خم زلفش گرفتار
غزل گفتیم وپاسخ آمد از سنگ
به سودای لبش دل گشت آزار
🖋️🌿نظر کردیم و دل بودش به یورش
کبوتر با کبوتر باز شورش
ختا را رفته بودیم از خطا باز
دلم چون سیر وسرکه گرم جوشش
🖋️🌿اندوهی است
که جهل طناب دار جهان را
می بافد
و بوزینگان سیاست
لبخند می زنند
🖋️🌿صبح کوهی یخ
بر شانه های احساس
بیدار شده ام
شمع تولدی را باد فوت کرده است
وتانگوی مرگ می رقصند پرونه ها
هنوز هم در خاورمیانه
جنگ است
وکسی بدنبال پاهایش می گردد
🖋️🌿هی رفیق خانه ام کجاست
با انگشت به چاله ای اشاره می کند
ودستی انگشت شستش را
نشان می دهد
🖋️🌿با هوش مصنوعی
خندیدم
سیلی سختی بود
نمی فهمیدم
احساسش را
🖋️🌿۱.در جهان موازی چشمانت
عطر زندگی
هوس گندم را
در من بیدار می کند
باید برای انجیر فکری کرد
🌠۲.آغاز جهان بودی
و انتهایش هم
مگر کسی
دوبار زیسته است
🌠۳.پروانه های افکارم
بر گرد خیالت
جشن گرفته اند
سوختنم را
چه جشن تولدی بر پاست
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
✍️📒راستی و یکرویی موهبتی است که به اندازهی هوش و زیبایی کمیاب است و بیانصافی است که انسان آن را از همه کس طلب کند.
#ژان_کریستف
#رومن_رولان
✍️به گفتهی کانت «همان خشونتِ بیرونی که مانع از آزادی بیان و تبادل آزاد اندیشه میشود، آزادی اندیشیدن را هم از انسانها میستاند»؛ و نتیجهی ممنوعیت آزادی اندیشه تنها این است که «انسانها بیش از پیش خلاف آنچه میاندیشند، سخن خواهند گفت و به این ترتیب اصل اعتماد از جامعه رخت برخواهد بست و پستترین ریاکاریها و خیانتها رشد خواهند کرد.»
#آزادی_آزاد_بودن
#هانا_آرنت
🍀🍀🍀🍀جهان به سیاستمداران آزاد اندیش و دانا احتیاج دارد
🖋️🌿هوای عصر تابستان و کهسار
دل من در خم زلفش گرفتار
غزل گفتیم وپاسخ آمد از سنگ
به سودای لبش دل گشت آزار
🖋️🌿نظر کردیم و دل بودش به یورش
کبوتر با کبوتر باز شورش
ختا را رفته بودیم از خطا باز
دلم چون سیر وسرکه گرم جوشش
🖋️🌿اندوهی است
که جهل طناب دار جهان را
می بافد
و بوزینگان سیاست
لبخند می زنند
🖋️🌿صبح کوهی یخ
بر شانه های احساس
بیدار شده ام
شمع تولدی را باد فوت کرده است
وتانگوی مرگ می رقصند پرونه ها
هنوز هم در خاورمیانه
جنگ است
وکسی بدنبال پاهایش می گردد
🖋️🌿هی رفیق خانه ام کجاست
با انگشت به چاله ای اشاره می کند
ودستی انگشت شستش را
نشان می دهد
🖋️🌿با هوش مصنوعی
خندیدم
سیلی سختی بود
نمی فهمیدم
احساسش را
🖋️🌿۱.در جهان موازی چشمانت
عطر زندگی
هوس گندم را
در من بیدار می کند
باید برای انجیر فکری کرد
🌠۲.آغاز جهان بودی
و انتهایش هم
مگر کسی
دوبار زیسته است
🌠۳.پروانه های افکارم
بر گرد خیالت
جشن گرفته اند
سوختنم را
چه جشن تولدی بر پاست
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
✍️📒راستی و یکرویی موهبتی است که به اندازهی هوش و زیبایی کمیاب است و بیانصافی است که انسان آن را از همه کس طلب کند.
#ژان_کریستف
#رومن_رولان
✍️به گفتهی کانت «همان خشونتِ بیرونی که مانع از آزادی بیان و تبادل آزاد اندیشه میشود، آزادی اندیشیدن را هم از انسانها میستاند»؛ و نتیجهی ممنوعیت آزادی اندیشه تنها این است که «انسانها بیش از پیش خلاف آنچه میاندیشند، سخن خواهند گفت و به این ترتیب اصل اعتماد از جامعه رخت برخواهد بست و پستترین ریاکاریها و خیانتها رشد خواهند کرد.»
#آزادی_آزاد_بودن
#هانا_آرنت
🍀🍀🍀🍀جهان به سیاستمداران آزاد اندیش و دانا احتیاج دارد
✍️🌺درود صبح به خیر وشادی روزتان بر پرندی از شعر و شعف ،کامیاب به زیبایی وخرسندی. جامعه ی بحرانی بسیاری از فرصت ها را از مردم می گیرد و پیری زودرس از عواقب جامعه ی بحران زده است در چنین جامعه ای حس امنیت وجود ندارد و بدلیل چالش های متعدد پیش رو هر لحظه بحران سازی می شود و اکثریت اماده اند تا در این بحران سازی سهیم باشند.در این جوامع اموزش وتربیت بیشترین اسیب رامی بیند و روان پریشی جمعی جانشین حس سازگاری و همنوع دوستی می شود.تند خویی وکم حوصلگی وسیعا رواج دارد وکودکان وزنان وسالخوردگان بیش از همه در معرض اسیب هستند.یکی از راه های مقابله با عوارض چنین جامعه ای ترویج انضباط وکتابخوانی وعمل به شعارهای انسان ساز کهن ایران پندار نیک،گفتار نیک وکردار نیک است ان ها را از یاد نبریم
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا نشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید،صبح می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا نشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید،صبح می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبحتان بخیر، شاد و دل انگیز روزتان برمراد، کامیاب.خردمندان در هستی جهان اندیشه می کنند وبدون تامل به هر سوالی جواب نمی دهند و از اینکه بگویند نمی دانم خجالت نمی کشند.یکی از ویژگی های انان این است که کمتر قضاوت می کنند وبدون آگاهی به قضاوت نمی نشینند.برای اسوده تر زندگی کردن بهتر است دست از قضاوت برداریم .با مطالعه واندیشیدن و هم نشینی با اندیشمندان بر دانش خود بیفزاییم واز دانش خود برای زندگی بهتر نهایت استفاده را ببریم
جامعه ی متعادل جامعه ای است قانون مدار،که به حقوق شهروندی احترام می گذارد ومردم در زندگی روزمره به حقوق خود اگاه وبه قانون احترام می گذارند.چیزی که در جهان سوم بدلیل ماهیت این جوامع از هیچ سویی رعایت نمی شود.آموزش در جهان سوم شهروند تربیت نمی کند!
🖋️🌿صبح پاییز است ولبخندی به لب دارد انار
خوشه انگور پر آب است چون لبهای یار
شهر سرمست است از خرمالوی چشمان باغ
تازه افتاده است در دستم ترنج آن نگار
🖋️🌿با خش خش برگ در نگاهی تازه
احساس نوازشی است بی اندازه
تا بر سر برگ می کشد آبان دست
با باد به جنبش است ودر جمبازه
✔️جمبازه بالا وپایین پریدن🧚
🖋️🌿گاهی تورا میان نگاهم
با وزنهای عروضی گز کرده ام
تا قافیه های چشمانت را
بر ردیف لبخندت بنشانم
نشان همان نشان که هنوز
در گیر تقطیع نام توام
تا مصرع ناتمام شعرم را
در ثبت دفتر اشعارم
به نامت بزنم
اما تورم صبح،
میانه شعرم
برهم زده است،
ردیف را
وقافیه های خواب آلود
دیگر لبخند نمی زنند
شاید که شعر
ازیاد نمی برد آبان را
لبهای سرخ خیابان
در زیر برگهای پاییز
طعم دیگری دارند
#ایرج_جمشیدی(بینا)
گز کردن :اندازه گرفتن
🖋️🌿دستان بلندش را
پیش آورده،
آغوش گشوده بود
پاییز را در بغل می فشرد
عشق
چشمک می زد ماه
و زمین گردتر از همیشه
می چرخید
بدون احتساب انحراف مدارش
دخترکی بود بازیگوش امید
که مهرهایش را
بر تاس می ریخت
شاید جفت شش
زمین رامهربان تر کند
بوزینه ای جهان را
نارگیل می پنداشت
وبر آلتش دست می کشید
شُبَه بهشت خیالی
با انفجارهای پی در پی
گم می شد
وبلخ تلخی بامیان را
از یاد نمی برد
#ایرج_جمشیدی(بینا)
📗✍️هیچ کس آنقدر دانا نیست که کتاب نخواند! اما جهل وخشونت دومانع اصلی کتابخوانی هستند
✍️📒اندیشه کـــردن مشکل است برای همین است که بیشتر مردم قضاوت می کنند.
#ویلیام_شکسپیر
نازک اندیشان خاطرتان پرنیانی
✍📒آن كه خوشی خود را ،
در رنج ديگران بجويد ،
هرگز روی خوشی نمیبيند ..
در تغییر هوای پاییزی با بی اعتنایی به وضعیت اضطراری و عدم رعایت پروتکلهای بهداشتی به حقوق شهروندی دیگران تجاوز نکنیم!
📗✍️واقعیت اسفبار اینست که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند، آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.
#هانا_آرنت🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
جامعه ی متعادل جامعه ای است قانون مدار،که به حقوق شهروندی احترام می گذارد ومردم در زندگی روزمره به حقوق خود اگاه وبه قانون احترام می گذارند.چیزی که در جهان سوم بدلیل ماهیت این جوامع از هیچ سویی رعایت نمی شود.آموزش در جهان سوم شهروند تربیت نمی کند!
🖋️🌿صبح پاییز است ولبخندی به لب دارد انار
خوشه انگور پر آب است چون لبهای یار
شهر سرمست است از خرمالوی چشمان باغ
تازه افتاده است در دستم ترنج آن نگار
🖋️🌿با خش خش برگ در نگاهی تازه
احساس نوازشی است بی اندازه
تا بر سر برگ می کشد آبان دست
با باد به جنبش است ودر جمبازه
✔️جمبازه بالا وپایین پریدن🧚
🖋️🌿گاهی تورا میان نگاهم
با وزنهای عروضی گز کرده ام
تا قافیه های چشمانت را
بر ردیف لبخندت بنشانم
نشان همان نشان که هنوز
در گیر تقطیع نام توام
تا مصرع ناتمام شعرم را
در ثبت دفتر اشعارم
به نامت بزنم
اما تورم صبح،
میانه شعرم
برهم زده است،
ردیف را
وقافیه های خواب آلود
دیگر لبخند نمی زنند
شاید که شعر
ازیاد نمی برد آبان را
لبهای سرخ خیابان
در زیر برگهای پاییز
طعم دیگری دارند
#ایرج_جمشیدی(بینا)
گز کردن :اندازه گرفتن
🖋️🌿دستان بلندش را
پیش آورده،
آغوش گشوده بود
پاییز را در بغل می فشرد
عشق
چشمک می زد ماه
و زمین گردتر از همیشه
می چرخید
بدون احتساب انحراف مدارش
دخترکی بود بازیگوش امید
که مهرهایش را
بر تاس می ریخت
شاید جفت شش
زمین رامهربان تر کند
بوزینه ای جهان را
نارگیل می پنداشت
وبر آلتش دست می کشید
شُبَه بهشت خیالی
با انفجارهای پی در پی
گم می شد
وبلخ تلخی بامیان را
از یاد نمی برد
#ایرج_جمشیدی(بینا)
📗✍️هیچ کس آنقدر دانا نیست که کتاب نخواند! اما جهل وخشونت دومانع اصلی کتابخوانی هستند
✍️📒اندیشه کـــردن مشکل است برای همین است که بیشتر مردم قضاوت می کنند.
#ویلیام_شکسپیر
نازک اندیشان خاطرتان پرنیانی
✍📒آن كه خوشی خود را ،
در رنج ديگران بجويد ،
هرگز روی خوشی نمیبيند ..
در تغییر هوای پاییزی با بی اعتنایی به وضعیت اضطراری و عدم رعایت پروتکلهای بهداشتی به حقوق شهروندی دیگران تجاوز نکنیم!
📗✍️واقعیت اسفبار اینست که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند، آنها که توانایی اندیشیدن ندارند.
#هانا_آرنت🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✍️🌺درود مهربان یاران صبح زیبایتان بخیر وشادی روزتان بر پرندی از شادمانی خوشدلی وکامیابی .انسان موجودی است اجتماعی و خردگرا
و هرگز نمیتواند خود را بهطور کامل از اطرافیانش جدا بداند. پس عبارتی چون زندگی خصوصی نیز تا حد بسیار زیادی در ارتباط با سایرین معنا پیدا میکند. هرکس میتواند در چهارچوب ملاکهای تربیتی و اعتقادیاش تصمیم بگیرد، اما هر تصمیمی - هرچند شخصی و خصوصی - قطعا بر طیف مشخصی از اطرافیانش مؤثر خواهد بود. توجه به این امر مهم باعث می شود که درکنار یکدیگر آسوده تر وباخیالی مجموع به سرکنیم.احترام به حریم خصوصی دیگران و رعایت اصول اخلاقی در مراودات هم باعث ارآمش شخص وهم کسانی است که با آنها مراوده دارد.
🖋️🌿میان کوچه میهمان است پاییز
پر از رنگ قشنگ است و دلاویز
دهان ادمی تلخ است بی عشق
تو هم لبریز شو از عشق لبریز
🖋️🌿چنان شور است در سر فصل پاییز
که نقاشی کند چون فرش تبریز
هزاران رنگ دلکش پرده برکش
بزن لبخند و با مهرش در آمیز
🖋️🌿به سهره ها گفتم
به فنج ها نگاه کنید
که از بهار می خوانند
به زاغها که خبرچین پاییزند
و به دم جنبانکها
که زمستان را بر پشت دارند
وقتی کلاغهای خسته
برتیرک برق به چرت مشغول اند
به آدمها که می توانند
هر فصلی باشند
و دستهایشان که خرابی هارا
رقم می زنند
وبه دلهره های خود می خندند
وقتی بمب زیر پایشان منفجر می شود
وآش ولاش گوشت کف خیابانند
وبه موشهایی که از سوراخ خود
به رصد جهان مشغول اند
وبه تو که خود جهانی را
با خود داری
ونمیدانی
که واژه ها پیش تو کم اورده اند
وشعر از شانه هایت می ریزد
وقت قدم زدن میان دفتر شعرم
وان نگاه که زبان گفتگوی ماست
تا خیال بلغزد به شوق شعر
وتو شاعرانه شانه بالا بیندازی
بوقت رفتن
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
و هرگز نمیتواند خود را بهطور کامل از اطرافیانش جدا بداند. پس عبارتی چون زندگی خصوصی نیز تا حد بسیار زیادی در ارتباط با سایرین معنا پیدا میکند. هرکس میتواند در چهارچوب ملاکهای تربیتی و اعتقادیاش تصمیم بگیرد، اما هر تصمیمی - هرچند شخصی و خصوصی - قطعا بر طیف مشخصی از اطرافیانش مؤثر خواهد بود. توجه به این امر مهم باعث می شود که درکنار یکدیگر آسوده تر وباخیالی مجموع به سرکنیم.احترام به حریم خصوصی دیگران و رعایت اصول اخلاقی در مراودات هم باعث ارآمش شخص وهم کسانی است که با آنها مراوده دارد.
🖋️🌿میان کوچه میهمان است پاییز
پر از رنگ قشنگ است و دلاویز
دهان ادمی تلخ است بی عشق
تو هم لبریز شو از عشق لبریز
🖋️🌿چنان شور است در سر فصل پاییز
که نقاشی کند چون فرش تبریز
هزاران رنگ دلکش پرده برکش
بزن لبخند و با مهرش در آمیز
🖋️🌿به سهره ها گفتم
به فنج ها نگاه کنید
که از بهار می خوانند
به زاغها که خبرچین پاییزند
و به دم جنبانکها
که زمستان را بر پشت دارند
وقتی کلاغهای خسته
برتیرک برق به چرت مشغول اند
به آدمها که می توانند
هر فصلی باشند
و دستهایشان که خرابی هارا
رقم می زنند
وبه دلهره های خود می خندند
وقتی بمب زیر پایشان منفجر می شود
وآش ولاش گوشت کف خیابانند
وبه موشهایی که از سوراخ خود
به رصد جهان مشغول اند
وبه تو که خود جهانی را
با خود داری
ونمیدانی
که واژه ها پیش تو کم اورده اند
وشعر از شانه هایت می ریزد
وقت قدم زدن میان دفتر شعرم
وان نگاه که زبان گفتگوی ماست
تا خیال بلغزد به شوق شعر
وتو شاعرانه شانه بالا بیندازی
بوقت رفتن
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت