#آفتابت
-كه فروغ رخ «زرتشت» در آن گل كردهست
#آسمانت
-که ز خمخانه «حافظ» قدحی آوردهست
#كوهسارت
-که بر آن همت «فردوسی» پر گستردهست
#بوستانت
-كز نسیم نفس «سعدی» جان پروردهست
همزبانان مناند.
◻️
مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان مناند.
◻️
نفسم را پر پرواز از توست
به #دماوند تو سوگند كه گر بگشایند
بندم از بند ببینند كه:
آواز از توست!
◻️
همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاكم كه در آن عشق تو میجوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #ریشه_در_خاک
-كه فروغ رخ «زرتشت» در آن گل كردهست
#آسمانت
-که ز خمخانه «حافظ» قدحی آوردهست
#كوهسارت
-که بر آن همت «فردوسی» پر گستردهست
#بوستانت
-كز نسیم نفس «سعدی» جان پروردهست
همزبانان مناند.
◻️
مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان، سینه سپرساختگان
مهربانان مناند.
◻️
نفسم را پر پرواز از توست
به #دماوند تو سوگند كه گر بگشایند
بندم از بند ببینند كه:
آواز از توست!
◻️
همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاكم كه در آن عشق تو میجوشد و بس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #ریشه_در_خاک
توان ابری که بارانی نداری
من ان خاکم که سرتاسر کویرم
توان راهی که پایانی نداری
منم ان راه پیمایی که پیرم
توان باغی که درکام خزان است منم ان باغبانی که باید رخت بربندم ازاین باغ
دلم اینجاست اما ناگریزم
منم برق شهاب تند پرواز که می خندم ولی باید بمیرم
فسونگر!
فروشوعشق دیرین را زدفتر
مرا درکام تنهایی رها کن
برو با یاردیگر
مرا بگذا رو بگذر.
مخوان بیهوده برمن قصه ی عشق
که ما این نامه را خواندیم وبستیم
برو! زین راه برگشتن محال است
که ما در پشت سرپل را شکستیم
تو ای عشقت به جانم سایه گستر!
دگران قصه های عاشقی را به یاد من میاور
مرا بگذار و بگذر.
گلی دیگرنمی روید ازاین دشت
که باغ عشق دیرین شوره زاریست
گل اشکی که درچشم من وتست
گلی پژمرده برسنگ مزاریست
دراین دیدار دیگر پیام دست هانیست
به لب ها بوسه پژمرده طلوع خنده ها رفت
شکوه عشق ما مرد به شوق انتظارت دگر یک لحظه چشمم نیست بر در
که من جسمم سرا پای که من سنگم سراسر
من و تنهایی خویش
تو و یاران بهتر
مرا بگذار و بگذر
مرا بگذار و بگذر.
#فریدون_مشیری
من ان خاکم که سرتاسر کویرم
توان راهی که پایانی نداری
منم ان راه پیمایی که پیرم
توان باغی که درکام خزان است منم ان باغبانی که باید رخت بربندم ازاین باغ
دلم اینجاست اما ناگریزم
منم برق شهاب تند پرواز که می خندم ولی باید بمیرم
فسونگر!
فروشوعشق دیرین را زدفتر
مرا درکام تنهایی رها کن
برو با یاردیگر
مرا بگذا رو بگذر.
مخوان بیهوده برمن قصه ی عشق
که ما این نامه را خواندیم وبستیم
برو! زین راه برگشتن محال است
که ما در پشت سرپل را شکستیم
تو ای عشقت به جانم سایه گستر!
دگران قصه های عاشقی را به یاد من میاور
مرا بگذار و بگذر.
گلی دیگرنمی روید ازاین دشت
که باغ عشق دیرین شوره زاریست
گل اشکی که درچشم من وتست
گلی پژمرده برسنگ مزاریست
دراین دیدار دیگر پیام دست هانیست
به لب ها بوسه پژمرده طلوع خنده ها رفت
شکوه عشق ما مرد به شوق انتظارت دگر یک لحظه چشمم نیست بر در
که من جسمم سرا پای که من سنگم سراسر
من و تنهایی خویش
تو و یاران بهتر
مرا بگذار و بگذر
مرا بگذار و بگذر.
#فریدون_مشیری
دخترم بهار_اسکندر آبادی
@jarasmusic
«دخترم بهار»
بازخوانے: #اسڪندر_آبادی
آهنگساز: #فرهاد_فخرالدینی
شعر: #فریدون_مشیری
خوانندہ اولیہ: #مرضیه
بهارم دخترم از خواب برخیز
شڪرخندے بزن شورے برانگیز
گل اقبال من اے غنچهے نو
بهار آمد تو هم با او بیامیز
ڪانال موسیقے #جرس
بازخوانے: #اسڪندر_آبادی
آهنگساز: #فرهاد_فخرالدینی
شعر: #فریدون_مشیری
خوانندہ اولیہ: #مرضیه
بهارم دخترم از خواب برخیز
شڪرخندے بزن شورے برانگیز
گل اقبال من اے غنچهے نو
بهار آمد تو هم با او بیامیز
ڪانال موسیقے #جرس
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قطعہ " باران "
خوانندہ: #وحید_تاج
آهنگساز: #ڪیوان_ساڪت
ارڪستر فیلارمونیڪ پاریس شرقی
گروہ: بهار
رهبر ارڪستر: #آرش_فولادوند
باران بر خاڪ پاڪت، زرینهے تاڪت
جان میبخشد
باران، گل خندہ زند شاد
جان میشود آزاد
اے وطنم
گل همیشہ بهارم
بهجز غم تو چہ دارم
باران تو ببار...
مگر مگر تو بشویی،
سیاهے از همہ جا را
باران تو ببار...
جاودان بہ نسیم سحر سوگند
شادمان بہ تو پیوستہ هستم
تا تو شوے آباد، اے ایران
تو بخندے شاد، اے ایران
چون نسیم سحرگه
آزاد اے ایران.
زندہ یاد #فریدون_مشیری
مجلہ پرنیان
خوانندہ: #وحید_تاج
آهنگساز: #ڪیوان_ساڪت
ارڪستر فیلارمونیڪ پاریس شرقی
گروہ: بهار
رهبر ارڪستر: #آرش_فولادوند
باران بر خاڪ پاڪت، زرینهے تاڪت
جان میبخشد
باران، گل خندہ زند شاد
جان میشود آزاد
اے وطنم
گل همیشہ بهارم
بهجز غم تو چہ دارم
باران تو ببار...
مگر مگر تو بشویی،
سیاهے از همہ جا را
باران تو ببار...
جاودان بہ نسیم سحر سوگند
شادمان بہ تو پیوستہ هستم
تا تو شوے آباد، اے ایران
تو بخندے شاد، اے ایران
چون نسیم سحرگه
آزاد اے ایران.
زندہ یاد #فریدون_مشیری
مجلہ پرنیان
دوشاخه نرگست،ای یاردلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگرصدگونه غم داری،چونرگس،
به روی زندگی لبخند..لبخند
سحر،دیدم درخت ارغوانی
کشیده سربه بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم
بهارت خوش که فکردیگرانی
سری،ازبوی گلهامست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی راهم اگرخشنودکردی
به گیتی هرچه شادی هست داری
چمن دلکش،زمین خرم،هواتر
نشستن پای گندم زارخوشتر
امیدتازه رادریاب ودریاب
غم دیرینه رابگذارو بگذز
#فریدون_مشیری
درودها عزیزان جان صبح و ادينه تان بخیر و شادکامی🧡
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگرصدگونه غم داری،چونرگس،
به روی زندگی لبخند..لبخند
سحر،دیدم درخت ارغوانی
کشیده سربه بام خسته جانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم
بهارت خوش که فکردیگرانی
سری،ازبوی گلهامست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی راهم اگرخشنودکردی
به گیتی هرچه شادی هست داری
چمن دلکش،زمین خرم،هواتر
نشستن پای گندم زارخوشتر
امیدتازه رادریاب ودریاب
غم دیرینه رابگذارو بگذز
#فریدون_مشیری
درودها عزیزان جان صبح و ادينه تان بخیر و شادکامی🧡
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
☀️🔸🔸🔸
🔸بنای زیبا و تاریخی ارگ کریم خان
«تلفیق هنر رقص ، موسیقی ، معماری ایرانی»
" دل شیدا"
🎙 #علیرضا_افتخاری
اجرای رقص: #شیدا_دبیر
ای چشـم من، گریان مباش
اینگونه اشکافشان مباش
حیـران و ســـرگردان مباش
در گردش گیتی،
رسـد روزی
به پایان هر غمی...
✍ #فریدون_مشیری
☀️🔸🔸🔸
🔸بنای زیبا و تاریخی ارگ کریم خان
«تلفیق هنر رقص ، موسیقی ، معماری ایرانی»
" دل شیدا"
🎙 #علیرضا_افتخاری
اجرای رقص: #شیدا_دبیر
ای چشـم من، گریان مباش
اینگونه اشکافشان مباش
حیـران و ســـرگردان مباش
در گردش گیتی،
رسـد روزی
به پایان هر غمی...
✍ #فریدون_مشیری
☀️🔸🔸🔸
امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز
در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک، با دست تهی
گُل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر
از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
#شعر #فریدون_مشیری
تصویر: #فیلم #برنج_تلخ کارگردان: #جوزپه_دسانتیس، ۱۹۴۹
#نئورئالیسم #ایتالیا
من اینجا باز
در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر
از دل این خاک، با دست تهی
گُل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر
از ستیغ کوه، چون خورشید
سرود فتح میخوانم
#شعر #فریدون_مشیری
تصویر: #فیلم #برنج_تلخ کارگردان: #جوزپه_دسانتیس، ۱۹۴۹
#نئورئالیسم #ایتالیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼
#وحید_تاج
#نوروز
آهنگساز و سرپرست گروه: #کیوان_ساکت
شعر: #فریدون_مشیری
یک روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی،
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین، شکاف می خورد
به دشت، سبزه می زند
هر آن چه مانده بود، زیر خاک
هر آنچه خفته بود، زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود.
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ،
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود.
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود.
در این بهار، آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه، باردار می شود.
نگار من،
امید نوبهار من،
لبی به خنده باز کن
ببین، چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود!
#سیاوش_کسرایی
#وحید_تاج
#نوروز
آهنگساز و سرپرست گروه: #کیوان_ساکت
شعر: #فریدون_مشیری
یک روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی،
زمانه زیر و رو
زمینه پر نگار می شود
زمین، شکاف می خورد
به دشت، سبزه می زند
هر آن چه مانده بود، زیر خاک
هر آنچه خفته بود، زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود.
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سارمی شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ،
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود.
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود.
در این بهار، آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه، باردار می شود.
نگار من،
امید نوبهار من،
لبی به خنده باز کن
ببین، چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود!
#سیاوش_کسرایی
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
#فریدون_مشیری
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
#فریدون_مشیری