زنی به نام رویا به دیدارم آمد
زنی که به دامنههای ماهور میرقصید
همیشه به دامنههای ماهور دیده بودمش،
با گیسوان بلند برهنه که باد میگشودشان
به زمانی که هیچ
سری
گیسوی برهنهای به خاطر نمیآورد...
زنی به نام رویا
هستیاش
وابستهی سکوت من بود
و به نخستین جرقهی کلام
دود شد و به هوا رفت و به آفتاب پیوست!
شاید اما
بازآمده باشد یکبار
پریزادی به ترانهی فایز
با چشمان خاکستری سرزنشآمیز
که انگار
میگفت:
برو فایز سزای تو همین بود
پریزادی مثل مرا در خواب بینی!
زنی به نام زندگی آمد
به رنگ برشتهی گندمزار
که گیسوان بافتهی زرین داشت
و نگاه مهربان و ستیزندهاش
مرا به دبستان روانه میکرد
که گریخته بودم از آن
صدها سال پیش،
و تن
نیرومندش را
هر چند میستودم
بدان ایمان نیاوردم
صنمی سرکش
که میان من و رویاهایم
چون دو یار برنزی ایستاده بود
و ماندگاریاش
وابستهی تسلیم من بود،
پس به نخستین عربدهی مستانه
ترک برداشت و فرو ریخت
چون آبی خنک
که فراپاشیاش برابر محکومی
عطش زده!
سومین زن نامش عشق بود
چشمان سبز شگفت داشت
که در هر نوری دیگرگونه میگشت
سبز گندمی
سبز دریایی
سبز یشم و زهر
و سبز تنبرگهای کوهستانی.
چشمانی شاد و هیاهوگر
که هستیاش وابستهی جنبوجوش بود
که میخواست مرا به فراز قلههایی بکشاند
که قرنها پیش از آنها فرود آمده بودم،
پس رنجِ تلخ عمیق مرا که حس کرد
پژمرده و پلاسیده شد
و چون به میان بیشههای مردابی میخزید
ناله سر داد
دیگر نخواهمت دید
اما تو مرا در نام دیگر باز خواهی جست
ای تنواره انکار!
چهارمین
نامی نداشت
به سیمای تمامی زنهای پیشین بود
هربار به سیمای یکی و همیشه یکی دیگر
هر بار به چشمان یکی و همیشه به چشمی دیگررنگ،
و در یک لحظه شاد و غمناک
پارسا و شهوتناک
و شرمگین و گستاخ بود
عقیقی بود
که رگهای درهمی از انگبین و شیر و شرنگ و خون و سبزینه
در آن یگانه شده بود،
و چون نامش را پرسیدم
قهقهه سر داد،
نام کوچکم مرگ است
نام خانوادگیام عشق
به نامهای مستعار رویا و زندگی هم آوازهای دارم.
زنی آمده بود به دیدارم
که چهار نام داشت
تا مردی را وسوسه کند
که نامش تنهایی بود!
#منوچهر_آتشی
زنی که به دامنههای ماهور میرقصید
همیشه به دامنههای ماهور دیده بودمش،
با گیسوان بلند برهنه که باد میگشودشان
به زمانی که هیچ
سری
گیسوی برهنهای به خاطر نمیآورد...
زنی به نام رویا
هستیاش
وابستهی سکوت من بود
و به نخستین جرقهی کلام
دود شد و به هوا رفت و به آفتاب پیوست!
شاید اما
بازآمده باشد یکبار
پریزادی به ترانهی فایز
با چشمان خاکستری سرزنشآمیز
که انگار
میگفت:
برو فایز سزای تو همین بود
پریزادی مثل مرا در خواب بینی!
زنی به نام زندگی آمد
به رنگ برشتهی گندمزار
که گیسوان بافتهی زرین داشت
و نگاه مهربان و ستیزندهاش
مرا به دبستان روانه میکرد
که گریخته بودم از آن
صدها سال پیش،
و تن
نیرومندش را
هر چند میستودم
بدان ایمان نیاوردم
صنمی سرکش
که میان من و رویاهایم
چون دو یار برنزی ایستاده بود
و ماندگاریاش
وابستهی تسلیم من بود،
پس به نخستین عربدهی مستانه
ترک برداشت و فرو ریخت
چون آبی خنک
که فراپاشیاش برابر محکومی
عطش زده!
سومین زن نامش عشق بود
چشمان سبز شگفت داشت
که در هر نوری دیگرگونه میگشت
سبز گندمی
سبز دریایی
سبز یشم و زهر
و سبز تنبرگهای کوهستانی.
چشمانی شاد و هیاهوگر
که هستیاش وابستهی جنبوجوش بود
که میخواست مرا به فراز قلههایی بکشاند
که قرنها پیش از آنها فرود آمده بودم،
پس رنجِ تلخ عمیق مرا که حس کرد
پژمرده و پلاسیده شد
و چون به میان بیشههای مردابی میخزید
ناله سر داد
دیگر نخواهمت دید
اما تو مرا در نام دیگر باز خواهی جست
ای تنواره انکار!
چهارمین
نامی نداشت
به سیمای تمامی زنهای پیشین بود
هربار به سیمای یکی و همیشه یکی دیگر
هر بار به چشمان یکی و همیشه به چشمی دیگررنگ،
و در یک لحظه شاد و غمناک
پارسا و شهوتناک
و شرمگین و گستاخ بود
عقیقی بود
که رگهای درهمی از انگبین و شیر و شرنگ و خون و سبزینه
در آن یگانه شده بود،
و چون نامش را پرسیدم
قهقهه سر داد،
نام کوچکم مرگ است
نام خانوادگیام عشق
به نامهای مستعار رویا و زندگی هم آوازهای دارم.
زنی آمده بود به دیدارم
که چهار نام داشت
تا مردی را وسوسه کند
که نامش تنهایی بود!
#منوچهر_آتشی
من خواب دیده ام که تو آغاز می شوی
بنیانگذارِ سلسله ی ناز می شوی
بر شاخه شکسته ي این سروِ بی رمق
با مرغکانِ پرشکسته همآواز می شوی
#منوچهر_آتشی
درودها دوستان همراه شبتون آرام
بنیانگذارِ سلسله ی ناز می شوی
بر شاخه شکسته ي این سروِ بی رمق
با مرغکانِ پرشکسته همآواز می شوی
#منوچهر_آتشی
درودها دوستان همراه شبتون آرام
Šūrīdevārī
Manoochehr Atashi
دکلماتور و شاعر: منوچهر آتشی (شوریدهواری)
آلبوم: صدای شاعر
آهنگساز: روزبه یگانه
سال انتشار: ۱۳۹۶
ناشر: نوینکتاب گویا
#شعرخوانی #منوچهر_آتشی #روزبه_یگانه
آلبوم: صدای شاعر
آهنگساز: روزبه یگانه
سال انتشار: ۱۳۹۶
ناشر: نوینکتاب گویا
#شعرخوانی #منوچهر_آتشی #روزبه_یگانه
پنجشنبه 2 خرداد 1398
23 می 2019
❇️ #محمدعلی_موحد (زاده ۲ خرداد ۱۳۰۲) عرفانپژوه، تاریخنگار و حقوقدان، و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. وی در طول زندگی خویش همواره مشغول تحقیق، تألیف و ترجمه بوده و آثار شاخصی از خود به یادگار گذاشتهاست که بیشک مهمترین آنها تحقیق در متون عرفانی، بهویژه چاپ انتقادی مقالات شمس تبریزی است. در پژوهشهای تاریخی نیز دکتر موحد با کتاب چهارگانه «خواب آشفته نفت» اثری مهم و ماندگار را از خود بهجای گذاشتهاست. از جمله دیگر آثار او میتوان به «خُمی از شراب ربانی» (گزیدهٔ مقالات شمس) و «اصطرلاب حق» (گزیدهٔ فیهمافیه) اشاره کرد.
❇️ #فریدون_رهنما (زاده ۲ خرداد ۱۳۰۹ - درگذشته ۱۷ مرداد ۱۳۵۴) شاعر، روزنامهنگار و کارگردان ایرانی بود. وی همواره مدافع حرکتهای مدرن و آوانگارد در حوزه ادبیات، سینما و تئاتر بود و تأثیر غیرقابل انکاری در معرفی شعر و اندیشههای مدرن در ایران دهه سی و چهل داشت. از آثار وی میتوان «گذشته مرگ نیست نقاب نیست، گندم است لاله است و جان»، «واقعیت مادر است»، «سیاوش: نمایشنامه بر پایه داستان شاهنامه» و «پسر ایران از مادرش بیاطلاع است» را نام برد. #فریده_رهنما خواهر وی، ترجمه برخی آثار و تنظیم آنها را بر عهده داشت است.
❇️ #سپیده_جدیری (زاده ۲ خرداد ۱۳۵۵) شاعر، مترجم و روزنامهنگار ایرانی است. او جایزه شعر زنان ایران را بنیان گذاشت و بعد از مدتی به دعوت انجمن جهانی قلم از ایران خارج شد و در حال حاضر در پراگ اقامت دارد. از آثار وی میتوان «دختر خوبی که شاعر است»، «خواب دختر دوزیست»، «و غیره»، «صورتیِ مایل به خون من» و «منطقی» را نام برد. در سال 2015 شعر «چاک» از کتاب «و غیره»، بین ۱۷۷۳ شعر از ۴۵ کشور، برنده جایزه بهترین شعر دنیا در اسپانیا شد.
▪️بخشی از شعر چاک:
شاید فقط زندگیِ من بود
که اینگونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواسِ سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع تا خاوران را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
❇️ #میچ_آلبوم (Mitch Albom) (زاده 23 می 1958) نویسنده، روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده آمریکایی است. کتابهای وی از پرفروشترین کتابهای جهان هستند. از میچ آلبوم آثار بسیاری چون «اولین تماس تلفنی از بهشت»، «سهشنبهها با موری»، «ارباب زمان»، «ذرهای ایمان داشته باش» و «پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید» به فارسی برگردان شده است.
❇️ #پار_لاگرکویست یا #پر_لاگرکویست (Pär Lagerkvist) (زاده 23 می 1891 ـ درگذشته 11 جولای 1974) شاعر، نمایشنامهنویس و رماننویس سوئدی بود. در سال ۱۹۵۱ جایزه #نوبل ادبیات به او اعطا شد. مهمترین اثر وی، «باراباس» یکی از آثار مشهور ادبی جهان است. این کتاب در ایران توسط #نشر_آسیا منتشر شده. همچنین #نشر_چشمه اثری از وی با نام «کوتوله» منتشر کرده است.
❇️ #اسکات_اودل (Scott O'dell) (زاده ۲۳ می ۱۸۹۸ - درگذشته ۱۵ اکتبر ۱۹۸۹) نویسنده آمریکایی داستانهای تاریخی برای کودکان است. وی در سال 1972 برندهی جایزه هانس کریستین آندرسن شد. «جزیره دلفینهای آبی» و «مروارید سیاه» از آثار وی هستند. کتاب «جزیره دلفینهای آبی» توسط #منوچهر_آتشی به فارسی ترجمه شده است.
❇️ #مارگارت_وایز_براون (Margaret Wise Brown) (زاده 23 می 1910 - درگذشته 13 نوامبر 1952) نویسنده آمریکایی کتابهای کودکان بود. از آثار مهم وی میتوان به «شب بخیر ماه» و «خرگوش فراری» اشاره کرد که هر دو کتاب با تصویرگری #کلمنت_هارد به چاپ رسیده است. کتاب «شب بخیر ماه» توسط #نسرین_وکیلی به فارسی برگردان شده است.
@parnian_khyial
چکامهی کیهانی، غربت
منوچهر آتشی
دکلماتور و شاعر: #منوچهر_آتشی (چکامهی کیهانی، غربت)
آلبوم: صدای شاعر
آهنگساز: #روزبه_یگانه
سال انتشار: ۱۳۹۶
ناشر: نوینکتاب گویا
#شعرخوانی
خوشهای نگین
آلبوم: صدای شاعر
آهنگساز: #روزبه_یگانه
سال انتشار: ۱۳۹۶
ناشر: نوینکتاب گویا
#شعرخوانی
خوشهای نگین
اگر تو پرنده نباشی
این باغ سایههای کریهی است
سبز
بهرنگ لباس گروه جراحان۷
طلسم شده در آمد شدی
مطمئن و بیعاطفه
اگر تو پرنده نباشی
این باغ معبدی است
و سروها و سپیدارها نمازگزارانی طلسم شده در ابدیتی بیایمانی
جهان سنگ میشود
وقتی تو پرنده نباشی
تو پرنده نیستی و همین دم
جهان سنگ شده است.
#منوچهر_آتشی
این باغ سایههای کریهی است
سبز
بهرنگ لباس گروه جراحان۷
طلسم شده در آمد شدی
مطمئن و بیعاطفه
اگر تو پرنده نباشی
این باغ معبدی است
و سروها و سپیدارها نمازگزارانی طلسم شده در ابدیتی بیایمانی
جهان سنگ میشود
وقتی تو پرنده نباشی
تو پرنده نیستی و همین دم
جهان سنگ شده است.
#منوچهر_آتشی
همه جا می بینمت
به درخت و پرده و آینه
نمی دانم اما
تو مرا دنبال می کنی
یا من ترا
ای چشم شیرین زیبا
به گلها می بینیم و می بینمت
به گلها نشسته ای و می بینیم
بر آب می نگرم و می بینمت
در آب می لرزی و می بینیم
تو مرا جست و جو می کنی یا من ترا ای چشم شیرین دلربا
همه رویاهایم را نیلوفری کرده ای
و همه خیال هایم را به بوی شراب آغشته ای
همه جا
گرمای خانه و جان و جهان است حضورت
ولی چشم که باز می کنم
نمی بینمت دیگر
با آن که می دانم
تو می بینیم همه جا
من شیدای توام
یا تو مرا گرفته ای به بازوی سودا
ای چشم شیرین بی پروا
#منوچهر_آتشی
.
به درخت و پرده و آینه
نمی دانم اما
تو مرا دنبال می کنی
یا من ترا
ای چشم شیرین زیبا
به گلها می بینیم و می بینمت
به گلها نشسته ای و می بینیم
بر آب می نگرم و می بینمت
در آب می لرزی و می بینیم
تو مرا جست و جو می کنی یا من ترا ای چشم شیرین دلربا
همه رویاهایم را نیلوفری کرده ای
و همه خیال هایم را به بوی شراب آغشته ای
همه جا
گرمای خانه و جان و جهان است حضورت
ولی چشم که باز می کنم
نمی بینمت دیگر
با آن که می دانم
تو می بینیم همه جا
من شیدای توام
یا تو مرا گرفته ای به بازوی سودا
ای چشم شیرین بی پروا
#منوچهر_آتشی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هان
دختر بیقرار خيال و علف
برای قلبِ قشنگِ هياهوگرت چه بفرستم؟
چه بفرستم از اين راه دور
که شادمانت کند؟
جغجغهای برای دلت
رنگينکمانی برای چشمانت
يا پرسشی خوف انگيز برای انديشهات؟
#منوچهر_آتشی
#ظهرتون_زیبا
.
دختر بیقرار خيال و علف
برای قلبِ قشنگِ هياهوگرت چه بفرستم؟
چه بفرستم از اين راه دور
که شادمانت کند؟
جغجغهای برای دلت
رنگينکمانی برای چشمانت
يا پرسشی خوف انگيز برای انديشهات؟
#منوچهر_آتشی
#ظهرتون_زیبا
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️دیدار تو غروب را به درنگ وا می دارد
حتی اگر ماهی گیران از دریا برگردند ،
و کلاغ ها
تمام افق را بپوشانند
و پرستوها قیچی کنند
اندک آبیِ باقیمانده از روز را ...
#منوچهر_آتشی
حتی اگر ماهی گیران از دریا برگردند ،
و کلاغ ها
تمام افق را بپوشانند
و پرستوها قیچی کنند
اندک آبیِ باقیمانده از روز را ...
#منوچهر_آتشی
حلاج
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعدهاش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار
عینالقضات
سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصهی گناه
آمیزش تلخی و شیرینی
در چرخههای شعر بگردد
تا ما
امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عینالقضات ها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرع ها
میافتند
تا...
آه ای درخت خسته
همسایهی قدیم! آیا
تو باز میوه می دهی....؟؟؟؟
#منوچهر_آتشی
انگور بود
پس از درخت دارش چیدند
تا وعدهاش شراب فراهم شود
تاریخ عشق و شورش اندیشه را
در عصر جهل هار
عینالقضات
سیب سرخ جوانی بود
پس از درخت دارش چیدند
تا قصهی گناه
آمیزش تلخی و شیرینی
در چرخههای شعر بگردد
تا ما
امروز نیز
با هر فشار ماشه
حلاج و عینالقضات ها
مانند برگ پاییزی
از شاخسار مصرع ها
میافتند
تا...
آه ای درخت خسته
همسایهی قدیم! آیا
تو باز میوه می دهی....؟؟؟؟
#منوچهر_آتشی