پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
#رسانه در تعريف كلى واژه "رسانه" آمده است: انسان‌ها و جانوران توسط برخی از اندام‌های خود می‌توانند تغییرات محیط اطراف را به مغز منتقل کنند و سپس تصمیمات لازم را بگیرند. این اندام‌ها عبارتند از چشم، گوش، بینی، زبان و پوست. به هر یک از این اندام‌ها رسانه…
#رسانه
#مقاله
#بخش_دوم

رسانه‌های اجتماعی در چند سال گذشته تغییراتی اساسی در سبک زندگی شهروندان دهکده جهانی داده اند، اگر چه این تغییرات بر حسب مناطق جغرافیایی، فرهنگها و شرایط اقتصادی جوامع مختلف شدت و ضعف دارند اما انکار ناپذیر نیستند همچنان که اجتناب ناپذیر هم نیستند. برای درک بهتر تاثیرات رسانه های اجتماعی و مطرح شدن حضور در آنها به عنوان بخشی از سبک زندگی، بهتر است به آمارها مراجعه کنیم:

- هر روز بیشتر از ۲۹۴ میلیارد ایمیل فرستاده می‌شود.
- هر روز بیش از ۲ میلیون پست وبلاگ نوشته می‌شود.
- اگر فیسبوک کشور بود امروز سومین کشور بزرگ دنیا بود.
- در هر ثانیه دو کاربر جدید وارد لینکدین می‌شود.
- هر روز بیش از دو میلیارد لایک در فیسبوک زده می‌شود.
- هر روز بیش از 340 میلیون توئیت در توئیتر منتشر میشود.
- بیش از ۲۷۰ هزار دلار در دقیقه به صورت آنلاین هزینه می‌شود.
- بیش از یک و نیم میلیارد کاربر آنلاین گفته‌اند که رویدادها را از طریق برندهای اجتماعی دنبال میکنند! این رقم ۲۰ درصد جمعیت جهان است.
- در مجموع هر روز کاربران بیش از ۲۰ هزار سال در فیسبوک وقت صرف می‌کنند.
- مبادلات از طریق تجارت اجتماعی ظرف مدت ۵ سال آینده به بیش از ۳۰ میلیارد دلار می‌رسد.

برای ارسال حجم بسیار زیاد محتوا، کاربران اینترنتی به شکل شبانه روزی و از سراسر دنیا در حال فعالیت هستند. از همین روست که رسانه های اجتماعی هر روز امکان و قابلیت جدیدی را برای کاربرانشان فراهم میکنند چرا که ادامه حیات و رتبه و جایگاه آنها بسته به حضور و فعالیتهای کاربرانشان است.
نوجوانان اولین انطباق پذیران(early adopters) با تغییرات پُرشتاب تکنولوژیک هستند. 38 سال زمان برد تا رادیو در دسترس 50 میلیون نفر قرار بگیرد، این تعداد نفر برای تلفن 20 سال و برای تلویزیون 13 سال بود، برای وب جهانی 4 سال طول کشید تا 50 میلیون نفر کاربر بدست آورد، برای فیسبوک 3.6 سال و برای توئیتر اندکی کمتر و برای گوگل پلاس تنها 88 روز.

از لحاظ انطباق تکاملی حتی 10000 سال نیز یک چشم برهم زدن است، نیازی به تکامل مغز ما برای خواندن نیست(که قدمت آن به 5000 سال میرسد) چه برسد به اینکه بسیاری از ساعتهای بیداری خود را به تنهایی صرف سروکله زدن با واژگان و نمادها کنیم. امروز یادگرفتن انطباق سریع و کارآمد برای مغز نوجوانان مانند تأمین غذا و سرپناه برای زنده ماندن امری ضروری است.
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
#رسانه در تعريف كلى واژه "رسانه" آمده است: انسان‌ها و جانوران توسط برخی از اندام‌های خود می‌توانند تغییرات محیط اطراف را به مغز منتقل کنند و سپس تصمیمات لازم را بگیرند. این اندام‌ها عبارتند از چشم، گوش، بینی، زبان و پوست. به هر یک از این اندام‌ها رسانه…
#رسانه
#مقاله
#بخش_سوم و پايانى

پرفسور گید (Dr. Jay Giedd) – متخصص اعصاب اهل ايالات متحده آمريكا:

"این هوشمندانه است که به یاد داشته باشیم که بیشتر انسان‌هایی که زندگی کرده و مرده‌اند هرگز سواد خواندن نداشته‌اند. بنابراین، ما توانا به تغییر کار مغز هستیم. اکنون پرسش این است که آیا ما توانایی تغییر و آمادگی در مواجهه با موج اطلاعاتی که از انواع منابع گوناگون هست را هم داریم؟ تاکنون مغز انسان به خوبی وظیفه‌اش را در مواجهه با تغییرات انجام داده است – و خودش را با محیط هماهنگ کرده، اما محدویت‌هایی در توانایی وجود دارد. از این رو دیدن آن‌هایی که بومیان دیجیتال(Digital Natives) خوانده می‌شوند خیلی جالب است… بچه‌هایی که در حال بزرگ شدن هستند و هرگز با ابزارهای مولتی مدیا آشنا نبوده‌اند… توانایی مغز آن‌ها در مطابقت به گونه‌ای متفاوت از مسن‌ترها خواهد بود."

آن چه که گید آنها را بومیان دیجیتال نامیده حتی در جوامع در حال توسعه نیز دیده میشوند، خردسالانی که بدون آشنایی با زبان بیگانه و یا تسلط بر پیچیدگیهای تکنیکی با موبایلها و اسمارت فونها بازی میکنند نمونه این بومیان دیجیتال اند، کودکانی که بیشتر از مدرسه، پارک، تفریح گاه و خیابان وقت خود را در انواع رسانه های اجتماعی میگذرانند.
شکل گیری شخصیت هایی مانند استیو جابز و بیل گیتس نیز محصول دورانی است که نوجوانان دهه 1960 امریکا با دانش کامپیوتر آشنا شدند:
این ائتلاف میان جنبش قدرت گل(FlowerPower - تقدیم گل به نیروهای پلیس) و قدرت پردازنده ها و روشنفکری و فناوری، توسط کسی به عینیت و شهود رسید که صبحها مشغول مراقبه میشد، روزها به کلاسهای فیزیک استفورد میرفت، شبها در آتاری کار میکرد و نیز در حال رویاپردازی برای شروع کسب و کار خودش بود، استیو جابز.
در ابتدا ارتباط خوبی میان فناوران و هیپی ها برقرار نشد. بسیاری از جنبشهای ضدفرهنگی کامپیوتر را بدشگون و اوروِلی(تداعی گر فضای آثار جرج اوروِل(George Orwell)) و همسو با اهداف پنتاگون و ساختار قدرت میدانستند. اما در آغاز دهه 1970 تغییری در راه بود. جان مارکوف(John Markoff) در مقاله اش راجع به همگرایی ضدفرهنگها با صنعت کامپیوتر، نوشت: «کامپیوتر از ابزاری برای نظارت بوروکراتیک تبدیل شده به نمادی برای آزادی و ابراز عقیده». پیوند علوم کامپیوتری با زندگی جوان های آن دوره، زمانی تأیید شد که تیموتی لیری(Timothy Leary) گفت کامپیوترهای شخصی یک ِال.ِاس.دی جدیدند.
پیشرو بودن نوجوانان و جوانان در راه تجربه کردن فناوریهای نوین امری طبیعی است، چرا که با روحیات، سطح مسئولیتها و رویاپردازیهای نوجوانانه بیشترین قرابت را دارد، نوجوانان دهه 1960 و 1970 امریکا در کنار زیست تحت لوای سبک زندگی امریکایی و نیز تاثیر پذیری از انواع مکتبهای فکری منحط و پوچ، همان طور که اشاره شد علوم کامپیوتر را به عنوان یک اِل.اِس.دی جدید که هیجانات آنها را تخلیه میکرد پذیرفته و برای رشد و توسعه آن تلاش شبانه روزی انجام دادند همانند نوجوانان امروز که برای بسط زندگی دوم به شکلی خستگی ناپذیر در محیط مجازی مشغول فعالیت اند.
‌‍ ‍ 🎤 متن سخنرانی نادیه مراد, دختر ایزدی
در مقر سازمان ملل؛ سال ۲۰۱۸

اسمشان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خودشان سر راه به بهشت بروند! دعوت‌نامه‌شان در دست چپ‌شان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان می‌دادند!

مادرم برای سکس شرعی بسیار پیر بود و طعم حوریان بهشتی را نمی‌داد، او را کشتند، خواهر کوچکم را همچون بره‌ای تازه نگه داشتند. او باکره بود! همچون مریم، کمی معصوم‌تر، کمی کوردتر، همچون آب زلال! خواهرم باید زن امیر الاکبر می‌شد!

خدا شاهد بود، ما تفنگ نداشتیم، سرود «خوایه وه‌ته‌ن» می‌خواندیم! خدا شاهد بود ما گلدان‌ها را آب می‌دادیم، گلها را گل می‌دادیم! خدا شاهد بود آمدند پدرم را به دو قسمت نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای وطن جا گذاشتند و بدنش را زیر خاک دفن کردند که نفت شود! خدا شاهد بود برادر کوچکم را لخت زیر آفتاب نگه داشتند و به او شهادتین یاد می‌دادند؛ باید می‌گفت الله بزرگتر است! خدا شاهد بود او از فرط عطش و بی‌آبی جان داد! خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمین حجر و آتش و ما زبان‌شان را نمی‌فهمیدیم، اما رفتارشان را! مردانی با ریش‌های بلند، مغزهای کوتاه، باورهای سخت! نام‌شان عقرب، ملخ، سوسمار بود! لشکری از لجن و پشم و اعتقاد!

آن‌ها آمدند، آرزوهای من را کشتند، آن‌ها من را غنیمت صدا می‌زدند! آن زمان دیگر نادیا نبودم، آن روز دختری بودم با روحی زخمی که از نفس‌هایم خون می‌چکید، آن روز هیولای ظریفی بودم که با جهان قطع رابطه کرده بودم، در من انسان مرده بود و لاشه‌ای بودم که حتی مومیایی هزار ساله‌اش ارزش نداشت، آن روز مرگی بودم در روحی!

بعد از آن زنی می‌مرد، زنی حامله می‌شد، زنی خودکشی می‌کرد، زنی خودسوزی... زنی هزار رکعت نماز جبر می‌خواند! بعد از آن زنانی، از رنج حامله شده بودند، زنانی فقط یک تقویم می‌شناختند: روز اول تجاوز، روزهای بعد از آن عذاب!

بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از فاجعه‌ی سیاه - بعد از فاجعه‌ی سیاه! بعد از آن زنان فقط یک خیابان را سر راست بلد بودند، خیابان منتهی به بیمارستان بیماران روانی!

بعد از آن زنان فقط یک آواز می‌خواندند: «ای مرگ کجایی؟ زندگی مرا کشت». بعد از آن زنان تابوت بودند و کودکان در شکم‌شان مردگان هزار ساله! بعد از آن زنان مجسمه‌ای بودند که وسط شهر برای عبرت تاریخ نصب شده بودند!

آن روز هوا گرم بود، خدا شاهد بود، مردی آمد، من را کشت و باز دعا می‌خواند تا دوباره زنده شوم!

منبع /تجربه نوشتن

💡 #رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology
📖 فجایع ناشی از تیغ و آتش، نهضت اصلاح دینی و نهضت ضد اصلاح دینی در حکم تحقق خود اصل ایمان اند، نه نمونه‌هایی از زیاده‌روی در عمل به این اصل. ایمان یگانگی سرشت خویش با سرشت تاریخ جهانی را، که خود خواهان هدایت و رهبری آن است، همواره از نو آشکار می‌سازد. در دوران جدید، در الواقع، ایمان به ابزار محبوب و حیله ی جنگی خاص تاریخ جهانی بدل می‌شود. این صرفا روشنگری قرن هجدهم نیست که به تایید هگل با سرسختی و صلابت بسط می‌یابد، بلکه همانطور که هگل بهتر از هر کس دیگری می‌دانست، خود فرآیند تحول و حرکت فکر نیز واجد همین صفات است. پست ترین و والاترین بصیرت ها به یکسان حاوی معرفت به فاصله‌ی خویش از حقیقت اند، امری که دفاعیه نویسان را به دروغگویان بدل می‌سازد.

🔸دیالکتیک روشنگری
🖋تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر


💡 #رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
🔸من، دیگری‌ست!
▫️آیا می‌توان بیرون دنیا زنده ماند؟
🖋آرزو رضایی مجاز

📍"من" در مراوده با "بیرون" شکل می‌گیرد و در تعامل است که تعریف می‌شود. بنابراین هویت من به‌عنوان یک فرد، رابطه‌ی بلاانكاری با من به‌مثابه‌ی عضوی از بیرون دارد؛ از همین‌روست که کشور، تنها دال سیاسی نیست.

📍وطن، یک امر استعلایی نیست؛ وطن در دست سیاست‌مداران، جزئی می‌شود. وطن با رفتار مسؤولین، قابل عرضه به دنیا می‌گردد و با شکل سیاسی و خصوصی‌اش به یک نسبت، با فرد مراوده می‌کند. دنیا هم پنجره‌های شکسته ندارد؛ دنیا در عصر ارتباطات، رو به ما باز است تا دانه‌ی بودن‌مان در چرتکه‌ی بزرگ‌اش بی‌افتد.

📍دیگران، با چشم‌های کنجکاو خود، کلیّتی به‌نام "ایران" را می‌نگرند و انسان ایرانی نیز در همین ‌زمینه است که جزئی می‌شود و به "عصبانی"، "افسرده"، "مهمان‌نواز"، "جنگ‌طلب" و... متصّف می‌گردد. از این جهت هم هست که نمادها مهّم‌اند؛ هر چقدر ما در کنار نمادهای دموکراسی چون: پارلمان و شورا، مطبوعات و گردش آزاد اطلاعات، قوه‌قضائیه‌ی مستقل، احزاب فعال و از این‌دست، هم‌تراز بایستیم، و نیز با زبانی جهانی، پنجره‌ی دنیا را باز کنیم، "دیگری" به‌مثابه‌ی "جهان اول" ما را می‌فهمد؛ خودش جزئی می‌شود و مورد فهم‌مان قرار می‌گیرد.

📍راه سرراست، مراوده است. دنیا با پیش‌بینی‌پذیر بودن ما، ارتباط‌اش را شروع می‌کند و وارد فرآیند تعامل می‌شود. حال، شرایطی که برای خود ما نه‌تنها پیش‌بینی‌پذیر نیست؛ بلکه در هاله‌ای پلیسی-امنیتی، میان امروز و فردا پلی ناامن می‌کِشد، چقدر می‌تواند منظری از امنیت حضور ما را به "دیگران" ببخشد؟

📍آنها که رمان‌خوان هستند، در نوار زمان‌شان شاید از "شرق بنفشه" و داستان "ذبیح و ارغوان" (اثر شهریار مندنی‌پور) یادی مانده باشد؛ آنجا که ذبیح به مادرش، بی‌بی‌عطری می‌گوید: «تو با این پاهای علیل‌ات کجا می‌خواهی بروی؟! دنیا خیلی دور است از خانه‌ی ما!» که انگار صدای ماست.

📍کاش سیاست‌چین‌های ما، زبان امروز را می‌دانستند تا بدنه‌ی اجتماعی بر آسیب ذهن‌های عنکبوتی خم نشود و بخشی از جان خود را مدام از دست ندهد؛ جان ما که محتوای فرمی جامانده در پستوهای تاریخیم.

💡 #رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
🔸کرونا موجود زیستی یا پدیده‌ی اجتماعی
🖋فرزاد صفی خانپور

📍کلیدواژه‌ی کرونا امروز در بسیاری از حوزه‌های زیست‌جهان انسان قرن بیست و یکمی در حال چرخیدن است و می‌رود تا درهایی را به سوی گفتمان یا گفتمان‌های جدیدی بگشاید.

📍میشل فوکو در آثار خود، شیوع طاعون و شیوه‌ی مقابله‌ی اروپاییان را در شکلدهی قدرت در این جوامع نشان داده است؛ جداسازی و قرنطینه، بازرسی‌ها و آمارگیری‌های منظم، تفکیک‌های دوگانه‌ای چون بیمار/سالم، بیمار/مرده و.... و در نهایت تولد دوگانه‌ی سوژه‌ی قدرت/ ابژه‌ی قدرت از پیامدهای طاعون بود. برخی از تحلیلگران کرونا را با طاعون مقایسه نموده‌اند و طُرفه آن که بر اساس پاره‌ای از سندهای تاریخی طاعون نیز از چین و از طریق جاده‌ی ابریشم(جاده‌ی کرونا) با خرطوم مکنده‌ی اروپاییان بدان جا منتقل شد!(بی دلیل نیست که قدیمی‌ترین جوامع مسیر این جاده بیشترین تلفات را متحمل شده‌اند!)

📍تحلیل محتوای مطالب و موضوعات منتشر شده در رسانه‌ها و فضای مجازی نشان دهنده‌ی غلبه‌ی زیستی انگاری ویروس کروناست، اگر چه میکروبیولوژیست‌ها قابله‌های این دال پر ابهام‌اند اما آنچه که بیشتر خودنمایی می‌کند تأثیر این ویروس بر زندگی اجتماعی (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، روانی و...) جوامع مختلف است و به نظر می‌رسد به نسبتی که دانشمندان میکروبیولوژی و سایر تخصص‌های مرتبط با زیست این ویروس در حال مطالعه و یافتن راهکار برای کنترل آن‌اند، دانشمندان حوزه‌های مختلف علوم انسانی نیز باید به سرعت وارد میدان حل مسئله شوند.

📍کرونا آن دالی است(دال تو خالی) که در حال حاضر مدلولیت بسیاری از دالها را به درون خود فکنده، به عنوان مثال مهمترین مدلول این دال مبهم، حکومت است! حق خشونت مشروع!!!!! را به دست گرفته است، زندانیان را آزاد میکند، پوشش، خوراک، تفریح و در یک کلمه سبک زندگی انسان را در اختیار گرفته است، کارخانه‌ها و بازارها را تعطیل نموده و در نهایت حکومتها را وادار به حکومت کرده است.

📍در طول تاریخ بشر هیچ پدیده‌ای تا کنون نتوانسته است در مدت بسیار کوتاهی تأثیرات عظیمی این چنین بر جهان بگذارد. تداوم حیات و تکثیر روزافرون این انگل اجباری را نباید تنها در بدن‌های عاملان انسانی جست‌وجو کرد بلکه نگاه‌ها باید به سمت نظام‌ها و ساختارهای سیاسی-اجتماعی حاکم بر جوامع برگردد. حاکمیت‌هایی که با نظام بهداشت و درمان و نظام آموزشی ضعیف بلیط اقامت نسبتاً طولانی‌ای را به کرونا هدیه دادند.

📍برخی کرونا را ویروسی دموکرات معرفی کرده‌اند!!! بر خلاف این نظر بر این باورم که ویروس کرونا یک دیکتاتور تمام عیار است و با قدرت تمام در حال تحمیل این دیکتاتوریت است. به نظر می‌رسد عاملان انسانی جوامع دیکتاتور زده راحت‌تر بتوانند با آن کنار بیایند چون در اساس مردم این جوامع تفاوت چندانی در سبک زندگی خود حس نمی‌کنند! و این شهروندان جوامع آزاد هستند که بیشترین آسیب را از آن خواهند دید، این جوامع پس از چندین دهه‌ امنیت و آرامش، در حال مزه کردن طعم ناامنی‌اند.

📍باز گردیم به فوکو ، آیا قدرت به کمک کرونا در حال بازسازماندهی خویش است و یا امروز با وجود نهادهای مدنی قدرتمند در جوامع دموکراتیک باید شاهد ظهور نوع نوینی از سازماندهی اجتماعی بر پایه‌ی تقسیم قدرت میان حکومت‌ها و نهادهای مدنی باشیم؟ آیا فضای مجازی میتواند رابطی مؤثر برای شکلدهی به فرم جدیدی از قدرت بر اساس تقسیم آن میان حاکمیت و نهادهای مدنی باشد یا باز هم این قدرت به معنی فوکویی است که خود را بازتولید و قدرتمندتر خواهد ساخت؟ آیا باید منتظر بود و دید یا بایدکنش داشت و ساخت؟؟

💡 #رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
🔸چشم‌انداز جهان پس از کرونا
🖋علی دینی‌ترکمانی

📍کمتر کسی (جز افرادی خاص همچون اولریش بِک و منتقدان پست مدرن)، گمان می‌کرد هستی در سطح جهانی، در آینده نه چندان دور، می‌تواند به جایی برسد که مصداق عینی از استعاره‌ی آخرالزمان باشد.

📍واکنش به کرونا، چه در سطح فردی وچه در سطح دولت‌ها، در ابتدا، بی‌خیالی بود. اما، آرام آرام، نگرانی و بعد با شنیدن خبرهای ابتلا و فوت بیشتر، دلهره‌ی نفس‌کُش، جای آن را گرفت. دلهره‌‌ای با دو بعد. یکی، ترس از ابتلای به درد شدید بیماری و در نهایت مرگ فجیع. دیگری، ترس از به‌درازا کشیده شدن این موقعیت و اختلال جدی در زنجیره‌های تولید و تامین کالاها و خدمات و افزایش شدید بیکاری. یعنی، کاهش عرضه در سویی و ناتوانی بخش قابل توجهی از جمعیت در دسترسی به حداقل‌های زندگی در سوی دیگر. تحقق تصویر مالتوسی و نه مارکسی.

📍در تصویر مارکسی، زنجیره‌های تولید و تامین فعال‌اند ولی بدلیل کارکرد قانون انباشت و ارزش اضافی، مازادِ تولید ناشی از فقر انبوه، وجود دارد. در تصویر مالتوس، زنجیرها‌ بر اثر قحطی و بیماری‌هایی چون طاعون و وبا (و در اینجا کرونا) از کار می‌افتند و موجب مرگ و میر بخش قابل توجهی از جمعیت می‌شوند.

📍البته، واقعیت دیگر، در کنار کرونا، توانمندی‌های فن‌آورانه است. همان چیزی که مالتوس نادیده می‌گرفت و مورد توجه مارکس بود. بی‌تردید، واکسن پیشگیری از ابتلاء و داروی درمانِ بعد از ابتلاء، در آینده نه چندان دور ارایه خواهد شد. حتی اگر آماده‌سازی واکسن پیشگیری (که آزمایش‌های اولیه آن بر روی انسان شروع شده) زمان ببرد، داروی درمانی قوی و دستگاه کیت سریع‌العمل در شناسایی، بزودی خواهد آمد و دلهره تا حد زیادی رفع خواهد شد.

📍اما، با عبور از این دوره، امکان این‌که جهان اندیشه‌ورزی و نظام حکمرانی و سیاستگذاری جهانی، به‌روال سابق ادامه یابد وجود نخواهد داشت.

۱. تلاش‌ها برای دستیابی سریع به درمان، در قالب همکاری جهانی، به ریاست سازمان بهداشت جهانی، بسیار جدی شده است. شاید این اولین بار باشد که انسان معنای مشکل جهانی و راه‌کار جهانی را در سطحی فراگیر درک می‌کند. از این پس، سرنوشت به هم پیوسته‌ی جامعه‌جهانی، بیش‌تر مورد توجه قرار خواهد گرفت. از همین منظر، می‌توان بر افزایش نقش سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن و سازمان‌هایی چون بهداشت جهانی اشاره کرد.
بنابراین، مفهوم حاکمیت ملی بدون پاسخگو، نه بدلیل سیطره‌ی سرمایه جهانی و قواعد اقتصادی آن، بلکه بخاطر افزایش اهمیت سلامت اجتماعی، تضعیف خواهد شد. تلاش برای پاسخ‌گو کردن کشورها در زمینه جان و سلامت افراد، بیش‌تر از قبل، خواهد شد.

۲. در همین راستا، موازنه قوا در عرصه‌ی تصمیم‌سازی و سیاستگذاری جهانی، به ضرر نهادهای بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، تغییر خواهد کرد که تعریف‌شان از سیاست اقتصادی در حداقل‌سازی مداخله دولت و آزادسازی‌های حداکثری بازارهای کالاها و خدمات خلاصه می‌شود.

۳. دیدگاه‌هایی که با رد هویت وجودی جامعه، در پی ابتنای کلان بر بنیان خُرد، هستند، در معرض نقد جدی قرار خواهند گرفت. فردریک فون هایک و میلتون فریدمن و به تاسی از آنان، مارگارت تاچر، معتقد بودند " جامعه چیزی جز جمع جبری افراد نیست". کرونا نشان می‌دهد، تصور فرد بدون جامعه‌ی ایمن، چقدر نادرست و ابلهانه است. نشان می‌دهد که سرنوشت افراد چقدر به هم وابسته است. هیچ کسی در داخل کشوری، و هیچ کشوری در جامعه‌جهانی، نمی‌تواند بدون مشکل باشد، چنانچه دیگران در مشکل باشند.

۴. کرونا نشان می‌دهد که در غیاب ساماندهی صحیح نظام اجتماعی و اقتصادی، امکان بروز "شکست نظام‌مند" در مقیاس جهانی وجود دارد. شکستی متفاوت از شکست‌های بازاری که با ابزارهای انگیزشی مالی چون مالیات و یارانه قابل رفع است. وقتی شکست نظام‌مند پیش می‌آید گریزی از ابزاری چون قرنطینه‌سازی نیست. در عین حال، رفع این شکست، مستلزم مداخله جدی دیگر دولت، از جمله تخصیص بودجه ۲ هزار میلیارد دلاری آمریکا و بودجه‌های دولتی دیگر است.

۵. از این پس، مفهوم بازار اجتماعی‌گرا مورد توجه بیشتری قرار خواهد گرفت. این به معنای حذف بازار در عرصه زندگی اجتماعی نیست که امری است امکان ناپذیر. به معنای توجه بیشتر به مسائلی چون سرنوشت به هم پیوسته افراد و بنابراین ضرورت تامین زیرساخت‌های بهداشتی و درمانی بهتر، توزیع عادلانه ثروت و درآمد، کنترل عملکرد بازارها از جمله بازار حیوانات و موادغذایی و غیره است. در عین حال، به معنای دموکراتیزه کردن حداکثری ساخت دولت و قدرت از طریق میدان دادن به صداها و نهادهای اعتراضی و انتقادی چون سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری، نهادهای غیر دولتی زیست محیطی و جنبش‌های اجتماعی مساوات‌گراست.

💡 #رسانه شمایید. اگر می‌پسندید، برای دوستان‌تان بفرستید.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
4_6017041034695936188.pdf
🔰 بیانیه جمعی از اساتید و پژوهشگران علوم‌انسانی ایران درباره وقایع اخیر افغانستان

ما، بیش از پیش، دل‌نگران افغانستان عزیزیم. این روزها، غمگینانه، اخبار سقوط مناطق مختلف افغانستان به دست طالبان را دنبال می‌کنیم. خبر خون‌ریزی‌های مداوم و کشتارها و آوارگی‌های برادران و خواهران‌مان را می‌شنویم. آن‌چه امروز در جای‌جای افغانستان می‌گذرد، فراتر از مرزهای سیاسی و قراردادی گویی برای ما، اینجا در ایران رخ می‌دهد. این تصویر غم‌انگیز و وحشتناک، متأسفانه برای ما، در تمامی این منطقه تصویری آشناست. ما که هنوز داغدار خون به ناحق‌ریخته دانش‌آموزان مدارس و شهروندان و روستانشینان مظلوم و ترور ده‌ها فعال فرهنگی و اساتید دانشگاه در افغانستان از هر قوم و مذهب و منطقه بودیم، امروز، باید ناباورانه و خشمگین، شعله‌ور شدن مجدد آتش جنگی فاجعه‌بار را در افغانستان شاهد باشیم.

ما بر اساس آنچه در علوم انسانی آموخته‌ایم، می‌دانیم که بر خلاف تصویری که رسانه‌ها و سیاستمداران نشان می‌دهند، این وضعیت فراتر از یک اتفاقِ صرفاً سیاسی و نظامی و جابجایی قدرت پشت درهای بسته است. وضعیت نامساعد امروز افغانستان، ریشه در ده‌ها عامل مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دارد: توسعه‌طلبی قدرت‌های جهانی و استعماری به خصوص امریکا که منافع اقلیتی از لابی‌های اقتصادی و سیاسی را در افغانستان دنبال می‌کند و مردم افغانستان را قربانی و وجه‌المصالحه‌ی سیاست‌های داخلی و بین‌المللی خود کرده‌است، دست‌اندازی‌ها و سیاست‌های قدرت‌های منطقه‌ای همسایه و غیرهمسایه‌ی افغانستان که دهه‌هاست سرنوشت مردمان شریف این جامعه را گروگان تنش‌های میان خود کرده‌اند، ناکارآمدی و فساد بخش قابل توجهی از سیاستمداران و مسوولین افغانستان که سرمایه‌های غنیمت این جامعه را به هدر داده و به یغما برده‌اند، سکوت یا خیانت برخی نخبگان و نمایندگان مردمی که به همت آنان چشم امید بسته‌بودند به جای تلاش برای آگاهی‌بخشی و رهایی مردم از کلیشه‌های مخرّب قوم‌گرایانه و تنش‌های فرقه‌ای، بر آتش شکاف‌های قومی و قبیله‌ای در این جامعه دمیده‌اند، رویکردهای غیرمتساهل دینی و نگاه‌های خشک و متحجّری که سرنوشت دنیایی انسان را به هیچ می‌گیرند و خواست و اراده و انتخاب و اختیار او را به رسمیت نمی‌شناسند و «دیگری‌»های دینی و مذهبی را طرد می‌کنند نیز به بلای جان این جامعه‌ی مستعد و شریف بدل شده‌است.

اینک قدرت گرفتن و برآمدن مجدد طالبانی که خود نیز برآمده از دهه‌ها فقر و ضعف آموزش و نابرابری و فساد و به محاق رفتن فرهنگ و اندیشه در لایه‌های مختلف جامعه‌ی نجیب افغانستان است، باقیمانده‌ی بذرهای امید این جامعه را نیز نابود می‌کند.

اما چشم دنیا به این فجایع بسته‌است. در کمال حیرت و تأسف، نه فقط مجامع بین‌المللی و دولت‌ها، که حتی روشنفکران، دانشگاهیان، فعالان حقوق بشر، رهبران مذهبی و هنرمندان منطقه و جهان هم در برابر این فجایع پی در پی اغلب سکوت کرده‌اند. گویی مسأله‌ی افغانستان برای هیچکدام از آنان مسأله‌ای قابل توجه نیست. در مظلومیت این مردم همین بس که فریاد و ندای کمک‌خواهی آنان نیز به جایی نمی‌رسد و این خود مصداقی از جهانی نابرابر و مناسباتی قدرت‌محور و ظالمانه است که حتی رنج و جان و خون انسان‌ شریف افغانستانی و سایر کشورهای این منطقه را به هیچ می‌انگارد. گویی مسأله‌ی افغانستان برای هیچ کس در ایران و جهان اهمیت ندارد. ما، از این مناسبات نابرابر و قربانی‌ساز بیزاریم. ما آرزومند و متعهد به ساختن جهانی هستیم که رنج افغانستانی و ایرانی و سوری و عراقی، به اندازه‌ی رنج هر انسان دیگری در این جهان اهمیت داشته‌باشد و خون هیچ کس رنگین‌تر از دیگری نباشد و هر قطره خون به ناحق ریخته، اراده‌ای جمعی برای پایان دادن به این وضعیت ِ فاجعه‌بار را در سطح جهانی به مطالبه‌ای جمعی بدل کند...



متن کامل نامه و اسامی امضاها در لینک زیر یا پیوست:
https://t.me/atu_s_a/82

💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.

شبکه جامعه‌شناسی
@SocioNet | اینستاگرام
🔰 ایده‌آلیسم معرفتی، بازتولیدکنندگی دانشگاه
🖋 محمدجواد خوش یاران

در مقاله «لودویگ فوئرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمانی» انگلس به‌نوعی از اندیشه در نزد فوئرباخ اشاره می‌کند که در سطح درک به‌ظاهر انضمامی توانسته نگاه‌های متافیزیکی گذشته را پشت سر بگذارد، اما در ساحت عمل به انتزاعی‌ترین شکل ممکن دوباره نوعی انسان‌شناسی تکین و تابع الگوهای استعلایی می‌سازد. اندیشه اجتماعی ایرانی نیز این روزها به همان المان نیمه دوم قرن نوزدهم شبیه است. افراد با سروصدا از گفتارهای مختلف بر سرهم عربده می‌کشند که «حقیقت» یا «ارمان اساسی زندگی» نزد من است و بس، به‌تبع این افراد؛ گعده‌هایی نیز شروع به شبه تئوری‌پردازی‌هایی می‌کنند که جز ضایع کردن گعده مقابل هیچ دستاوردی برای جامعه که هدف اصلی علوم اجتماعی معطوف به آن است ندارد، تک‌وتوک صداهایی هم که در این‌ور و آن‌ور پیرامون اقتصاد سیاسی و نئولیبرالیسم بلند می‌شود توسط همین گعده‌ها به خفه¬گی محکوم می‌شوند چرا که بازار مکاره دلوز، لکان، دریدا بیشتر سود دارد تا معرفتی پراتیکال شده که هدفش امر معین اجتماعی است و دست شیادان روشنفکرنما و لاطائلات طبقه متوسطی در بیان آن‌ها را رو می‌کند، به هر روی این متن کوتاه سر آن ندارد که خود به متنی غرولند کننده تبدیل شود و بدون در نظرگیری انسداد سیاسی از روشنفکران بخواهد هزینه توجه به امر متعین را تقبل کنند چرا که خود توده‌ها در مواجه با این روشنفکرنماها، جهت درست را انتخاب خواهند کرد و چنان‌که دیدیم در دو خیزش گذشته بدون توجه به آموزه‌های دلوز و فوکو و لاکان؛ در میدان با آگاهی از هستی اجتماعی خویش به پا خاستند و حق مطلب را ادا کردند، بدون توجه به ژست‌های آکادمیک و بازار روشنفکرسازی بیرون آکادمی. جایی که فریادهای حقیقی توده و آگاهی خودانگیخته آن متجلی می‌شود، درس‌گفتار و دانشگاه نیست؛ بلکه فشار اقتصادی ناشی از روابط افراد در مناسبات معین تولیدی است. دلیل اصلی درجا زدن علوم اجتماعی ایرانی چه در دانشگاه چه در مؤسسات دقیقاً همین بازتولید گری روشنفکران و اساتید در خدمت نظم موجود است؛ همان‌طور که در آلمان قرن نوزدهم روشنفکران انقلابی درکسوت استاد و کارمندان عالی‌رتبه دولت پروس بودند، در ایران امروز هم روشنفکران در خدمت بازتولیدگری مصرف‌کنندگی معرفت بی‌کاربرد، در خدمت رژیم انباشت نئولیبرال از نوع ایرانی آن هستند.

💡
#رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.

شبکه جامعه‌شناسی
🔰 اشراف مخلوقات
🖋 وحید میره‌بیگی

یکی از دال‌های مرکزی گفتمان پاترنالیستی حاکم بر ایران، خطرناک پنداشتنِ زن، کودک و طبیعت است. این گفتمان، سوژه‌ی خودآیینِ پیشامدرنی را به نام انسان: «اشرف مخلوقات» مطرح می‌کند. زن پیشاپیش از این اشرف مخلوقات(طبیعت) حذف شده بود. اسلام سیاسی(که ریشه‌هایش در حکومت «طاغوتی» پهلوی‌ها را نمی‌بیند/نمی‌پذیرد) اقلیت‌های دیگری را از امتیاز اشرف‌مخلوقات بودن حذف کرد(اقلیت‌های قومی، مذهبی، جنسی و...). همچنین، ماهیت کلاینتلیستیِ(پیروپرورانه‌ی) آن، قشربندیِ فسادمندِ درون گفتمانی را نیز پدید آورد و شکاف دسترسی به منابع ثروت-قدرت-منزلت را هرچه‌گذشت بیشتر تعمیق کرد. سنت‌گراییِ شدیدِ این گفتمان، که به‌دلیل بوروکراسی فشل و فاسدش از اجرای آن ناکام ماند، زن و کودک را مورد ستم تاریخی قرار داد، ستمی که «خانواده» به مثابه مینیاتوری از دولت، از مجریان اصلی و روبه‌زوالِ آن بود. از بهره‌کشی آشکار اقتصادی که بگذریم، این ستمگری، خود را به‌شکل تزریق آگاهی کاذب و سانسور داده نیز نشان داد، و هرچه‌گذشت، ترویج
رسانه‌های جدید که حاصل سیاستگذاری و سیاستگزاری همان بوروکراسی پرتناقض و فشل بود، نقشه‌ی تبدیل‌کردنِ زن و کودک به بردگان پاترنالیسم سنتیِ «اشراف‌های مخلوقات» را بیشتر و بیشتر نقشِ‌برآب کرد. زن و کودک، کانونِ طبیعیِ تازگی‌آفرینی و تفاوت‌آفرینی‌اند؛ به‌راستی که گفتمان یادشده، آنتی‌تز خود را به‌درستی تشخیص داده بود.  این گفتمان، در اقتصاد سیاسی‌ای که قشربندی‌های آن بر اساس پیوندهای عمودی شبکه‌های حامی-پیروِ رانت‌جو شکل گرفت، و این شبکه‌های اپورتونیست(دولتمردان و وابستگان آنها که اصلی‌ترین فعالان رانت‌دار بازار بودند)، هر جا که توجیه مذهبی و تحمیق رهبران و... اجازه می‌داد، رسانه‌های جدید را به کشور سرازیر کردند و این امر با فوران مراکز آموزش عالی، که مراکز آشناییِ جوانان شهرهای گوناگون(تلاقی‌گاه‌های فرهنگیِ فرساینده‌ی سنت) بود پیوند خورد و کنترل فرهنگی کودک/زن را ناممکن ساخت. خیلی شگفت‌آور نیست که این گفتمان آنتی‌تز خود را، به‌دست خود ساخت. افزون‌براین، «اشراف مخلوقات»  طبیعتِ ملی را نیز، همچون زن و کودک مایملک خود دانست و به مصرف و تاراج آن پرداخت. مهمترین تاراج این مایملک، تاراج نفت بود که اقتصاد را بر آن مبتنی کرد و سیاستهایی برای صدور نفت و هزینه‌کرد دلارهای نفتی پیش گرفت که در اینجا نیز تناقض‌های درونیِ بنیادینی را برای اقتصاد سیاسی کشور پدید آورد و رانتیریسم را نیز( که از دوره‌ی پهلوی قرار بود سکوی پرتاب کشور به‌سوی توسعه باشد) به آنتی‌تزِ خود بدل ساخت: به‌طور بسیار خلاصه، ۱- تداوم کم‌توجهیِ تاریخی به بخش صنعت و کشاورزی و فربگی بیش‌ازحد بخش‌های خدمات و املاک و مستقلات و بعداً بخش مالی(بانک‌ها و مؤسسات مالی) انجامید و کشورِ مدعیِ استقلال اقتصادی را به یکی از مصداق‌های جهانی «بیماری‌هلندی» و وارد‌کننده‌ای وابسته بدل کرد، ۲-رانتیریسم همواره با خود توزیع‌های کلاینتلیستی را به همراه دارد. یعنی به‌جای یک نظام برنامه‌مند و بی‌طرفانه‌ی توزیع‌های رفاهی، یک نظام توزیعیِ پیروپرور را می‌آفریند که در ایران به‌جای ترمیم شکاف‌های اقتصادی و نابرابری‌ها، با ایجاد گروه‌های حامی-پیرو در قوای سه‌گانه و نهادهای حاکمیتی، قشربندی‌ای هرم‌گونه آفرید که در آن افراد هرچه به رأس هرم نزدیک‌تر باشند، امتیازات(شغل، وام، مجوز، مستثنی‌شدن از قانون و...) بیشتری را دریافت می‌کنند و در این سیستم لایه‌لایه که پایینی‌ها به لطف و سفارش بالایی‌ها وابسته‌اند از سویی در متن بوروکراسی فاسد، نابرابری‌ها تشدید شد و از سوی دیگر ایدئولوژیک بودن توزیع‌ها، ریا و دروغ را در جامعه‌ی جیره‌خوارِ «اشراف مخلوقات» تزریق کرد و این امر در کنار فقدان حاکمیت قانون(که تنها یکی از جلوه‌های آن عدم محاکمه‌ی مشارکت‌کنندگان در اختلاص‌های کلان بود)، اعتماد اجتماعی به دستگاه‌های حکومتی را روز به روز بیشتر کاهش داد. همه‌ی این‌ها در کنار به اصطلاح «کارآفرین»گراییِ سیستم، کارگران و بیکاران را به یکی از دشمنان آن بدل کرد و رؤیای انقلابی برابری و حکومت مستضعفین را بر باد داد... اقتصاد سیاسیِ این گفتمان نیز، آنتی‌تزهای خود را در خود پرورانده است.

ژیل دولوز می‌گوید دگرگونی با زن‌شدن، کودک‌شدن، و حیوان(طبیعت) شدن ممکن است. به‌راستی که ما باید دریابیم در این جنبش، جامعه-با پیشتازی زنان و کودکان- به‌طور ناخودآگاه دریافته است که او، زن و کودک و طبیعتِ سرکوب‌شده به‌دست گفتمان پاترنالیستی‌ای است که بُعدِ رتوریک آن رنگ‌باخته و خنثی‌ شده است و بُعد ِ پراتیک آن نیز ممکن است فرو بپاشد.

💡
#رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.

شبکه جامعه‌شناسی