نمی دانم چه کسی وطن را فروخت ،
اما دیدم
چه کسی تاوانش را داد🥀
#محمود_درویش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
اما دیدم
چه کسی تاوانش را داد🥀
#محمود_درویش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
میدانی "دلتنگی" چیست؟
دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آنجایی
برود که جانت به آنجا میرود...
#محمود_درویش
💙🍀🌸
دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آنجایی
برود که جانت به آنجا میرود...
#محمود_درویش
💙🍀🌸
👤محمود درویش، شاعر و نویسنده فلسطینی بود. او بیش از سی دفتر شعر منتشر کرد و شعرهای او که بیشتر به مسئله فلسطین مربوط میشد. در بین خوانندگان عرب و غیرعرب شهرت و محبوبیت داشت. برخی از شعرهایش به فارسی ترجمه و منتشر شده.
🔻وی علاقه بسیاری به کُردها داشت و آنان را میستود؛ چنانچه نقل است که از محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی پرسیدند، چرا برای کُردها شعر نوشتی؟
پاسخ داد: «به دو دلیل: اول اینکه کُردها بر علیه دشمنانشان کینهای ندارند! آنها با اینکه میدانند اکثر اعراب دشمنشان هستند، اما باز میگویند: برادران عربمان!
مسئله دیگر که متعجبم میکند، این است که استوارترین و باارادهترین مبارز عرب، با یک سیلی، عرب بودنش را حاشا میکند؛ اما کُردها در طول تاریخ و به اندازه شاخ و برگ درختان کشته شدهاند؛ اما همچنان همه آنان با هر گرایش سیاسی و عقیده و مرامی، میگویند کُرد هستیم و کُرد میمانیم».
✅شعری را که این شاعر فلسطینی برای کوردها سرود، در اینجا از زبان خودش بشنوید و ترجمه آن را بخوانید.
#محمود_درویش (۱۹۴۱/٣/١٣– ٢٠٠٨/٨/٩) #فلسطین #کورد #کوردستان
💙🍀🌸
🔻وی علاقه بسیاری به کُردها داشت و آنان را میستود؛ چنانچه نقل است که از محمود درویش، شاعر بزرگ فلسطینی پرسیدند، چرا برای کُردها شعر نوشتی؟
پاسخ داد: «به دو دلیل: اول اینکه کُردها بر علیه دشمنانشان کینهای ندارند! آنها با اینکه میدانند اکثر اعراب دشمنشان هستند، اما باز میگویند: برادران عربمان!
مسئله دیگر که متعجبم میکند، این است که استوارترین و باارادهترین مبارز عرب، با یک سیلی، عرب بودنش را حاشا میکند؛ اما کُردها در طول تاریخ و به اندازه شاخ و برگ درختان کشته شدهاند؛ اما همچنان همه آنان با هر گرایش سیاسی و عقیده و مرامی، میگویند کُرد هستیم و کُرد میمانیم».
✅شعری را که این شاعر فلسطینی برای کوردها سرود، در اینجا از زبان خودش بشنوید و ترجمه آن را بخوانید.
#محمود_درویش (۱۹۴۱/٣/١٣– ٢٠٠٨/٨/٩) #فلسطین #کورد #کوردستان
💙🍀🌸
📝تنها باد با کوردهاست
🎥شعری که محمود درویش، شاعر فلسطینی برای کوردها خواند.
دکلمه این شعر را از زبان خودش بشنوید و ترجمه آن را ادامه ببینید.
****
📝تنها باد با کوردهاست
کوردی از آیندهاش یاد میکند
وقتی که به دیدارش میروم
با جارویی آنجا
غبار را میرباید؛
راحتم بگذار!
کوهها
همان کوهها هستند
و ودکایش را مینوشد
برای آنکه خود را از خیالی برهاند
من مسافری در استعاره
سالکی در جهان مجازی خویشم
و مرغابیان خسته
برادران احمقم
او سایهها را
از روی هویتش میتکاند؛
هویتم
زبان من است
من... و تنها من
من زبان خویشم
و در زبان خود
تبعید گشتهام
و قلب من خاکستر کوردی
بر روی کوهستانهای
سرسبز اوست
در شعرش «نیکوزیا»
ارزشی ندارد
مانند تمام شهرهای دیگر
او مکان و جهتهایش را
بر دوچرخه خویش حمل میکند
و میگوید:
زندگی خواهم کرد
در آخرین مکانی که مرا زمین خواهد زد
سپس خلا را برگزید
و خوابید
او دیگر رویایی ندیده است
از زمانی که جنها در کلماتش حلول کردهاند
کلماتش، عضلات او هستند
و عضلاتش برای کلماتش
زیرا که رویاپردازان
گذشته خویش را
تقدیس میکنند
و یا آنکه به نگهبانان فردای طلایی
رشوه میدهند…
برایم
نه فردا
و نه گذشتهای است
آنگاه
این میدان سفید من است…
خانهاش تمیز
بسان چشم خروسی
فراموش شده
بسان خیمه رهبر ملتی پراکنده
همچون پرهایی معلق در هوا
فرشی بافته شده از پشمی مجعد
و فرهنگ لغاتی فرسوده
همراه کتابهایی که با شتاب جلد شدهاند
بالشی گلدوزی شده
با سوزن پیشخدمتی
چاقوهای تیز شده
برای ذبح گرازی
شاید پرندهای
کاستهای ویدیوی پورن
دسته گلی از خار
معادل فصاحت
بالکنی باز برای استعاره
و آنجا ترکها و یونانیها
نقشهای هتاکی را
تعویض میکنند
و این سرگرمی من است
و سرگرمی سربازان بیدار
بر روی مرزهای کمدی سیاه…
مسافر نیست
این مسافر
بر اساس توافق…
شمال، جنوب است
و شرق، غرب
در سراب
باد چمدانی ندارد
و غبار را وظیفهای نیست
انگار مخفی میکند
احساس غربت را از دیگران
و برای همین
آوازی نمیخواند…
او نمیخواند
در هنگام ورود سایهاش
به میان درختان اقاقیا
یا هنگامی که
نم نم باران
موهایش را خیس میکند..
او از گرگی تمنا میکند
که به جنگ او بیاید
میگویدش
بیا ای سگزاده!
تا بر طبل شب بکوبیم
تا زمانی که مردهها را
بیدار میکنیم
برای آنکه کوردها
به آتش حقیقت
نزدیک میشوند
اما سپس میسوزند
چون پروانهای
در شعر شاعری
او میداند
چه چیزی را از معانی میخواهد
همه آنها پوچند
ترفندهای کلمات
برای صید مخالفش بیهودهاند
او بکارت کلمات را میشکند
سپس در بکارتی نو
آنها را در فرهنگ خویش مسخ میکند
بهسان گلهای میش
او اسب واژهها را
به سوی دام خویش میبرد
او واژهها را صیقل میدهد:
انتقامم را از عدم وجود خواهم گرفت
آنچه من کردم
مه با برادران من کرد
من بسان شکاری
قلب خویش را به سیخ کردهام
من همانطوری که میخواهم
نخواهم بود
نه بیشتر
و نه کمتر
زمین را از شعری
فراتر
دوست نخواهم داشت
تنها باد با کوردهاست
باد در درونش زندگی
و او در میان بادی زندگی میکند
آنها به همدیگر خو گرفتهاند
برای رهایی
رهایی از ویژگیهای زمین
رهایی از خصوصیت اشیا
مخاطبش ناشناسی است
میگویدش
ای فرزند آزاد من
ای قوچ گمشده ابدی
اگر پدرت را بر دار کرده یافتی
او را از طناب آسمان بر مکن
او را کفن نکن
با سرود پنبهای چوپانیت
دفنش نکن
زیرا این وصیت بادی است
که در تبعید
تنها کوردی برای کوردی دیگر میسوزد
فرزندم
در آناتولی بزرگ
کرکسها در اطراف من و تو فراوانند
مراسم تدفینم
رازی است نمادین
پوچی را به سرنوشتش بسپار
اولین نامها را
به سوی فرهنگ جادوییت
حمل کن
مواظب باش
زیرا که امید زخمی
این موجود خرافی
در کمین زدن نیشی زهرآگین است
و اکنون
تو آزاد گشتهای
و تو فرزند خویشی
تو از پدرت
و از نفرین اسامی
آزاد گشتهای
رمز پیروزی هویتت
در زبانت نهفته است
من کورد را گفتم
انتقام از عدم وجودت را
در زبانت مییابی
جواب داد:
من به سوی بیابان نمیروم
گفتمش
من هم همچنین
من جهت باد را نگریستم
-شب خوش
جواب داد
-شب خوش!
#محمود_درویش (۱۹۴۱/٣/١٣– ٢٠٠٨/٨/٩)
ترجمه: آزاد کریمی
****
https://t.me/Midyafayl/629
💙🍀🌸
🎥شعری که محمود درویش، شاعر فلسطینی برای کوردها خواند.
دکلمه این شعر را از زبان خودش بشنوید و ترجمه آن را ادامه ببینید.
****
📝تنها باد با کوردهاست
کوردی از آیندهاش یاد میکند
وقتی که به دیدارش میروم
با جارویی آنجا
غبار را میرباید؛
راحتم بگذار!
کوهها
همان کوهها هستند
و ودکایش را مینوشد
برای آنکه خود را از خیالی برهاند
من مسافری در استعاره
سالکی در جهان مجازی خویشم
و مرغابیان خسته
برادران احمقم
او سایهها را
از روی هویتش میتکاند؛
هویتم
زبان من است
من... و تنها من
من زبان خویشم
و در زبان خود
تبعید گشتهام
و قلب من خاکستر کوردی
بر روی کوهستانهای
سرسبز اوست
در شعرش «نیکوزیا»
ارزشی ندارد
مانند تمام شهرهای دیگر
او مکان و جهتهایش را
بر دوچرخه خویش حمل میکند
و میگوید:
زندگی خواهم کرد
در آخرین مکانی که مرا زمین خواهد زد
سپس خلا را برگزید
و خوابید
او دیگر رویایی ندیده است
از زمانی که جنها در کلماتش حلول کردهاند
کلماتش، عضلات او هستند
و عضلاتش برای کلماتش
زیرا که رویاپردازان
گذشته خویش را
تقدیس میکنند
و یا آنکه به نگهبانان فردای طلایی
رشوه میدهند…
برایم
نه فردا
و نه گذشتهای است
آنگاه
این میدان سفید من است…
خانهاش تمیز
بسان چشم خروسی
فراموش شده
بسان خیمه رهبر ملتی پراکنده
همچون پرهایی معلق در هوا
فرشی بافته شده از پشمی مجعد
و فرهنگ لغاتی فرسوده
همراه کتابهایی که با شتاب جلد شدهاند
بالشی گلدوزی شده
با سوزن پیشخدمتی
چاقوهای تیز شده
برای ذبح گرازی
شاید پرندهای
کاستهای ویدیوی پورن
دسته گلی از خار
معادل فصاحت
بالکنی باز برای استعاره
و آنجا ترکها و یونانیها
نقشهای هتاکی را
تعویض میکنند
و این سرگرمی من است
و سرگرمی سربازان بیدار
بر روی مرزهای کمدی سیاه…
مسافر نیست
این مسافر
بر اساس توافق…
شمال، جنوب است
و شرق، غرب
در سراب
باد چمدانی ندارد
و غبار را وظیفهای نیست
انگار مخفی میکند
احساس غربت را از دیگران
و برای همین
آوازی نمیخواند…
او نمیخواند
در هنگام ورود سایهاش
به میان درختان اقاقیا
یا هنگامی که
نم نم باران
موهایش را خیس میکند..
او از گرگی تمنا میکند
که به جنگ او بیاید
میگویدش
بیا ای سگزاده!
تا بر طبل شب بکوبیم
تا زمانی که مردهها را
بیدار میکنیم
برای آنکه کوردها
به آتش حقیقت
نزدیک میشوند
اما سپس میسوزند
چون پروانهای
در شعر شاعری
او میداند
چه چیزی را از معانی میخواهد
همه آنها پوچند
ترفندهای کلمات
برای صید مخالفش بیهودهاند
او بکارت کلمات را میشکند
سپس در بکارتی نو
آنها را در فرهنگ خویش مسخ میکند
بهسان گلهای میش
او اسب واژهها را
به سوی دام خویش میبرد
او واژهها را صیقل میدهد:
انتقامم را از عدم وجود خواهم گرفت
آنچه من کردم
مه با برادران من کرد
من بسان شکاری
قلب خویش را به سیخ کردهام
من همانطوری که میخواهم
نخواهم بود
نه بیشتر
و نه کمتر
زمین را از شعری
فراتر
دوست نخواهم داشت
تنها باد با کوردهاست
باد در درونش زندگی
و او در میان بادی زندگی میکند
آنها به همدیگر خو گرفتهاند
برای رهایی
رهایی از ویژگیهای زمین
رهایی از خصوصیت اشیا
مخاطبش ناشناسی است
میگویدش
ای فرزند آزاد من
ای قوچ گمشده ابدی
اگر پدرت را بر دار کرده یافتی
او را از طناب آسمان بر مکن
او را کفن نکن
با سرود پنبهای چوپانیت
دفنش نکن
زیرا این وصیت بادی است
که در تبعید
تنها کوردی برای کوردی دیگر میسوزد
فرزندم
در آناتولی بزرگ
کرکسها در اطراف من و تو فراوانند
مراسم تدفینم
رازی است نمادین
پوچی را به سرنوشتش بسپار
اولین نامها را
به سوی فرهنگ جادوییت
حمل کن
مواظب باش
زیرا که امید زخمی
این موجود خرافی
در کمین زدن نیشی زهرآگین است
و اکنون
تو آزاد گشتهای
و تو فرزند خویشی
تو از پدرت
و از نفرین اسامی
آزاد گشتهای
رمز پیروزی هویتت
در زبانت نهفته است
من کورد را گفتم
انتقام از عدم وجودت را
در زبانت مییابی
جواب داد:
من به سوی بیابان نمیروم
گفتمش
من هم همچنین
من جهت باد را نگریستم
-شب خوش
جواب داد
-شب خوش!
#محمود_درویش (۱۹۴۱/٣/١٣– ٢٠٠٨/٨/٩)
ترجمه: آزاد کریمی
****
https://t.me/Midyafayl/629
💙🍀🌸
Telegram
میدیا فایل
✅تنها باد با کوردهاست
🎥شعری که محمود درویش، شاعر فلسطینی برای کوردها خواند.
دکلمه این شعر را از زبان خودش بشنوید و ترجمه آن را ادامه ببینید.
🎥شعری که محمود درویش، شاعر فلسطینی برای کوردها خواند.
دکلمه این شعر را از زبان خودش بشنوید و ترجمه آن را ادامه ببینید.