🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت :
شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت:
آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:
بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت #بخشنده و #مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات #ایمان داشته باش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت :
شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت:
آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:
بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت #بخشنده و #مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات #ایمان داشته باش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
✍روزی حاکم #نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.... از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد.... از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
┈┉┅━❀✨
✍براے سرورم #رسول_اللهﷺ
⇜نمیدانم چطــور میشود ڪسی را ندیده، آنقدر دوست داشته باشی!!
⇜ چطور میشود صــدایش را نشنیده ولی مجذوب حرفهایش باشی!!
⇜ چطور میشد حتی لحظه ای در ڪنــارش نبوده باشی ولی انقدر دلتنـــگ او باشی!!
⇜ چطور میشود حتی یڪبار چشم هایت به قامتش نیفتاده باشد ولی انقدر مُشتـــاق دیدارش باشی!!
اصلا نمیـــدانم چطــور🤔⁉️
اما محبوبم برایم دوست داشتن تو شیرینترین احساس دنیاست...
اصلا مگر میشود ڪسی تو را شناخته و دوستت نداشته باشد⁉️
مگر میشود #خدا ڪسی را بیشتر از همه دوست داشته باشد و ما به او حسی نداشته باشیم⁉️
مگر می شود محبوب الله محبـوب دلهــا نباشــد⁉️
مگر میشود خدا از ڪسی انقدر زیبا در ڪتابش تعریف ڪند و ما مجذوب او نشویم⁉️
✨وَ إِنّڪََ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ
✨لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
✨بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ
وقتی قرار است از تو یاد بگیرم چطور زندگی ڪردن را نمیشود معلم این درس شیرین را دوست نداشت
خدا را #شڪر میڪنم بخاطر اینڪه حُب تو را به من هدیه داد😍
چقدر شیرین است حب تو!!
☝️ #یقین دارم ڪسی ڪه تو را نشناخته زندگیش سیاه و سفید است
محبوبم مشتاق دیدار تو هستم و نمیدانم این اشتیاق از ڪجا می آید اما هرچه ڪه هست بی تابم میڪند...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
┈┉┅━❀✨
✍براے سرورم #رسول_اللهﷺ
⇜نمیدانم چطــور میشود ڪسی را ندیده، آنقدر دوست داشته باشی!!
⇜ چطور میشود صــدایش را نشنیده ولی مجذوب حرفهایش باشی!!
⇜ چطور میشد حتی لحظه ای در ڪنــارش نبوده باشی ولی انقدر دلتنـــگ او باشی!!
⇜ چطور میشود حتی یڪبار چشم هایت به قامتش نیفتاده باشد ولی انقدر مُشتـــاق دیدارش باشی!!
اصلا نمیـــدانم چطــور🤔⁉️
اما محبوبم برایم دوست داشتن تو شیرینترین احساس دنیاست...
اصلا مگر میشود ڪسی تو را شناخته و دوستت نداشته باشد⁉️
مگر میشود #خدا ڪسی را بیشتر از همه دوست داشته باشد و ما به او حسی نداشته باشیم⁉️
مگر می شود محبوب الله محبـوب دلهــا نباشــد⁉️
مگر میشود خدا از ڪسی انقدر زیبا در ڪتابش تعریف ڪند و ما مجذوب او نشویم⁉️
✨وَ إِنّڪََ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ
✨لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
✨بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ
وقتی قرار است از تو یاد بگیرم چطور زندگی ڪردن را نمیشود معلم این درس شیرین را دوست نداشت
خدا را #شڪر میڪنم بخاطر اینڪه حُب تو را به من هدیه داد😍
چقدر شیرین است حب تو!!
☝️ #یقین دارم ڪسی ڪه تو را نشناخته زندگیش سیاه و سفید است
محبوبم مشتاق دیدار تو هستم و نمیدانم این اشتیاق از ڪجا می آید اما هرچه ڪه هست بی تابم میڪند...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
خطر سيل در كردستان رفع شد.
حجم زیاد بارش بیشتر مربوط به ابرهای #نیمبواستراتوس بودند كه خطر سیلاب به لطف #خدا مهيا نشد . لذا اصل بارش ها در استان هم به #اتمام رسیده و تا پایان هفته به شکل پراکنده خواهد بود که نیمه #غربی استان با بارشهای بیشتری مواجه خواهند شد.از عصر روز پنجشنبه، #موج بارشی جدید وارد استان میشود که از شدت #کمتری برخوردار است و میزان آن حتی به یک سوم #موج
فعال بارشی اخیر هم نمیرسد.
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
حجم زیاد بارش بیشتر مربوط به ابرهای #نیمبواستراتوس بودند كه خطر سیلاب به لطف #خدا مهيا نشد . لذا اصل بارش ها در استان هم به #اتمام رسیده و تا پایان هفته به شکل پراکنده خواهد بود که نیمه #غربی استان با بارشهای بیشتری مواجه خواهند شد.از عصر روز پنجشنبه، #موج بارشی جدید وارد استان میشود که از شدت #کمتری برخوردار است و میزان آن حتی به یک سوم #موج
فعال بارشی اخیر هم نمیرسد.
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت #بخشنده و #مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات #ایمان داشته باش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت .
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.
فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط #ایمان و #اعتقاد من و توست که فرق دارد....
از #خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت #بخشنده و #مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات #ایمان داشته باش
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
خدا به موسی گفت: #قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما #قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
《به همدیگه رحم کنیم که #خدا هم بهمون رحم کنه》
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما #قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
《به همدیگه رحم کنیم که #خدا هم بهمون رحم کنه》
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
➖یه بنده خدایی تعریف می ڪرد بچه ڪه بودم، رفتم #مسجد، سر نمازم با صدای بلند دعا ڪردم ؛
➖"#خدایا یه دوچرخه به من بده"
ریش سفید محل شنید، گفت: بچه جان، #خدا ڪه ڪارش دوچرخه دادن نیست،
➖ڪار #خدا لطف به بندگانشه، خصوصا بخشش گناهاشون، نه دوچرخه دادن.
➖صبح روز بعد رفتم یه دوچرخه دزدیدم و تو #مسجد سر نمازم دعا ڪردم که #خدایا منو بابت تمام گناهانم ببخش.
➖ریش سفید شنید و گفت: آفرین پسرم، حالا شدی مسلمان خوب و #خداپرست.
➖از آن روز دیگه من راهمو پیدا ڪردم الان هم یه گوشه #مملڪت دارم خدمت میڪنم، اول #اختلاس میڪنم و بعد نماز و نذری و توبه!
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
➖"#خدایا یه دوچرخه به من بده"
ریش سفید محل شنید، گفت: بچه جان، #خدا ڪه ڪارش دوچرخه دادن نیست،
➖ڪار #خدا لطف به بندگانشه، خصوصا بخشش گناهاشون، نه دوچرخه دادن.
➖صبح روز بعد رفتم یه دوچرخه دزدیدم و تو #مسجد سر نمازم دعا ڪردم که #خدایا منو بابت تمام گناهانم ببخش.
➖ریش سفید شنید و گفت: آفرین پسرم، حالا شدی مسلمان خوب و #خداپرست.
➖از آن روز دیگه من راهمو پیدا ڪردم الان هم یه گوشه #مملڪت دارم خدمت میڪنم، اول #اختلاس میڪنم و بعد نماز و نذری و توبه!
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بهاری_خزان_زده !
سه شنبه بود که تصادف اتوبوسی از مقصد دیواندره به تهران در اتوبان کرج طی یک #تصادف زنجیره ی روز ناخوشایندی را رقم زد... حال راننده این اتوبوس جوان اصالتا مرادقلی و ساکن دیواندره کاک #فاتح_بهاری خزان بهارش در گوشه ی بیمارستانی در شهر غربت است که حالش بعلت خونریزی مساعد گزارش نمیشود..
از شما باز طلب دعای خیر داریم برای پایان چشم انتظاری #فرزند خردسالش بنام بهداد !
دعا میکنم زیر این سقف بلند
روی دامان زمین
هرکجا خسته شدی
یا که پرغصه شدی
دستی از غیب به دادت برسد...
و چه زیباست
که آن دست #خدا باشد و بس..
التماس دعا
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
سه شنبه بود که تصادف اتوبوسی از مقصد دیواندره به تهران در اتوبان کرج طی یک #تصادف زنجیره ی روز ناخوشایندی را رقم زد... حال راننده این اتوبوس جوان اصالتا مرادقلی و ساکن دیواندره کاک #فاتح_بهاری خزان بهارش در گوشه ی بیمارستانی در شهر غربت است که حالش بعلت خونریزی مساعد گزارش نمیشود..
از شما باز طلب دعای خیر داریم برای پایان چشم انتظاری #فرزند خردسالش بنام بهداد !
دعا میکنم زیر این سقف بلند
روی دامان زمین
هرکجا خسته شدی
یا که پرغصه شدی
دستی از غیب به دادت برسد...
و چه زیباست
که آن دست #خدا باشد و بس..
التماس دعا
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
❣مناجات شبانه
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد...
زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد...
میشود ثانیه را جریان داد
من #خدا را دارم...
آن خدایی که به هنگام غمم میگرید
و به هنگام خوشی های دلم میخندد
شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گی ست
من #خدا را دارم...
اوست هر قافیه و وزن و صدا
اوست جاری به دل ثانیه ها
همه بارانها، همه جریانها، همه تاب و تب دل، تپش ثانیه ها...
پر از صحبت اوست
با دلم میخوانم:
من #خدا را دارم
شبتان خوش عزیزان
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد...
زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد...
میشود ثانیه را جریان داد
من #خدا را دارم...
آن خدایی که به هنگام غمم میگرید
و به هنگام خوشی های دلم میخندد
شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گی ست
من #خدا را دارم...
اوست هر قافیه و وزن و صدا
اوست جاری به دل ثانیه ها
همه بارانها، همه جریانها، همه تاب و تب دل، تپش ثانیه ها...
پر از صحبت اوست
با دلم میخوانم:
من #خدا را دارم
شبتان خوش عزیزان
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
#خدا
روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد:
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
پروردگارا...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمق اند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم...
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپاريد
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد:
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
پروردگارا...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمق اند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم...
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپاريد
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
💫 فاجعه «جهل مقدس»
#سيدمصطفی_محقق_داماد
🔴 مدت مطالعه متن: 2 دقیقه
♈ در روز ۱۷فوريه ســـال ۱۶۰۰ ميلادی، "جوردانو برونو" فيلسوف ايتاليايی پس از گذراندن ۸ ســـال در سياهچالهای خوفناك دادگاه انگيزاسيون (تفتيش عقايد) در ميدان كامپودی فيوری شـــهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد. برونو كسی بود كه از #حق تمام انسانها برای #انديشيدن بدانگونه كه دلشان میخواست، دفاع میكرد.
♈ نوشتهاند كه وقتی برونو را به يك ستون آهنين بسته بودند و انبوهی از هيزم برای سوزاندن او جمع كرده بودند، او تسليم شده بود و چيزی نمیگفت؛ ولی اتفاقی افتاد كه يك جمله گفت كه در تاريخ باقی ماند.
آن اتفاق اين بود كه ناگهان ديدند پيرزنی نزديك شد و تكه هيزمی در دست داشت و با آوردن نام #خدا بر لب، آن را به روی هيزمها انداخت.
برونو سكوتش را شكست؛ گويی عمل اين پيرزن مغز استخوانش را سوزانده بود، گفت:
« لعنت بر اين جهل مقدس »
♈ مهمترين و يا لااقل يكی از اهم آفتهای اجتماعی نهتنها در منطقهی اسلامی بلکه شايد بتوان گفت در سراسر جهان که جوامع دينی از آن رنج میبرند، جهل مقدس است.
در چنين جهلی، شخص جاهل در جهل میسوزد، ولی برای خدا میسوزد! #فقر ، فلاكت ، بيماری ، دشمنی ، جنايت ، #آدمكشی ، #آزار_به_همنوع ، همه را به قصد قربت تحمل میكند و جالب اين است كه از هرگونه "روشـــنگری" هم میهراسد، آن هم برای خدا!
🔁: @ostad_mohagheghdamad
♈ در جهل قدسی، شخص جاهل با نهادی همراه میشود به نام «اعتقاد»؛ یعنی براي چنين انسانی #اعتقاد به جای #تفكر مینشيند.
اعتقاد از ريشه «عقد» یعنی بستن است. شخصی كه به امری معتقد میشود فكرش را گـره زده و معتقداتش را #خط_قرمز خويش میسازد.
كسانی كه به جهل مقدس گرفتار میشوند، جاهلانه برای خويشتن، خدا میسازند، خدايی كه ناخودآگاه مجموعهای از خواستههای خود آنان است.
♈ جهل مقدس همـراه با اعتقادهاي دينی است؛ ولی دينی كه انسان نه بر اساس تعقل، بلكه بر اساس #هوای_نفسانی به آن معتقد میشود و بالاترين جنايت را ممكن است مرتكب شـــود در حاليكه خيال میكند متقرب الیالله میشود.
♈ جهل مقدس جهلی است كه قهرمانانش دست به مهمترين جنايات میزنند، به خيال آنكه كاری كه میکنند مورد خواست خداست.
در يونان باستان، #جنگ_خدايان بود و در ادوار بعد در قالب #جنگ_اديان شكل گرفت. در تاريخ اسلام نیز جنايات و خونريزیهايی كه به بار آمد، عموما معلول همين نوع جهل است.
🔴 هنگامی که جهل لباس تقدس میپوشد، يك ملت را در تاريكی و جهنم ابدی فرو میبرد؛ در حالیکه آن ملت گمان میکنند در #بهشت برین قرار دارند!
📚 چکیدهای از کتاب 《 #جهل مقدس 》
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
#سيدمصطفی_محقق_داماد
🔴 مدت مطالعه متن: 2 دقیقه
♈ در روز ۱۷فوريه ســـال ۱۶۰۰ ميلادی، "جوردانو برونو" فيلسوف ايتاليايی پس از گذراندن ۸ ســـال در سياهچالهای خوفناك دادگاه انگيزاسيون (تفتيش عقايد) در ميدان كامپودی فيوری شـــهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد. برونو كسی بود كه از #حق تمام انسانها برای #انديشيدن بدانگونه كه دلشان میخواست، دفاع میكرد.
♈ نوشتهاند كه وقتی برونو را به يك ستون آهنين بسته بودند و انبوهی از هيزم برای سوزاندن او جمع كرده بودند، او تسليم شده بود و چيزی نمیگفت؛ ولی اتفاقی افتاد كه يك جمله گفت كه در تاريخ باقی ماند.
آن اتفاق اين بود كه ناگهان ديدند پيرزنی نزديك شد و تكه هيزمی در دست داشت و با آوردن نام #خدا بر لب، آن را به روی هيزمها انداخت.
برونو سكوتش را شكست؛ گويی عمل اين پيرزن مغز استخوانش را سوزانده بود، گفت:
« لعنت بر اين جهل مقدس »
♈ مهمترين و يا لااقل يكی از اهم آفتهای اجتماعی نهتنها در منطقهی اسلامی بلکه شايد بتوان گفت در سراسر جهان که جوامع دينی از آن رنج میبرند، جهل مقدس است.
در چنين جهلی، شخص جاهل در جهل میسوزد، ولی برای خدا میسوزد! #فقر ، فلاكت ، بيماری ، دشمنی ، جنايت ، #آدمكشی ، #آزار_به_همنوع ، همه را به قصد قربت تحمل میكند و جالب اين است كه از هرگونه "روشـــنگری" هم میهراسد، آن هم برای خدا!
🔁: @ostad_mohagheghdamad
♈ در جهل قدسی، شخص جاهل با نهادی همراه میشود به نام «اعتقاد»؛ یعنی براي چنين انسانی #اعتقاد به جای #تفكر مینشيند.
اعتقاد از ريشه «عقد» یعنی بستن است. شخصی كه به امری معتقد میشود فكرش را گـره زده و معتقداتش را #خط_قرمز خويش میسازد.
كسانی كه به جهل مقدس گرفتار میشوند، جاهلانه برای خويشتن، خدا میسازند، خدايی كه ناخودآگاه مجموعهای از خواستههای خود آنان است.
♈ جهل مقدس همـراه با اعتقادهاي دينی است؛ ولی دينی كه انسان نه بر اساس تعقل، بلكه بر اساس #هوای_نفسانی به آن معتقد میشود و بالاترين جنايت را ممكن است مرتكب شـــود در حاليكه خيال میكند متقرب الیالله میشود.
♈ جهل مقدس جهلی است كه قهرمانانش دست به مهمترين جنايات میزنند، به خيال آنكه كاری كه میکنند مورد خواست خداست.
در يونان باستان، #جنگ_خدايان بود و در ادوار بعد در قالب #جنگ_اديان شكل گرفت. در تاريخ اسلام نیز جنايات و خونريزیهايی كه به بار آمد، عموما معلول همين نوع جهل است.
🔴 هنگامی که جهل لباس تقدس میپوشد، يك ملت را در تاريكی و جهنم ابدی فرو میبرد؛ در حالیکه آن ملت گمان میکنند در #بهشت برین قرار دارند!
📚 چکیدهای از کتاب 《 #جهل مقدس 》
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نماز_و_روزه_هاتون_مقبول_حق🌸🍃
التماس دعا برای همه مریضا 🤲🌸🍃
برای همه گرفتارها🤲🌸🍃
برای همه دردمندان 🤲🌸🍃
برای همه آرزوها 🤲🌸🍃
برای اونی که تودلمون هست 🤲🌸🍃
برای اونای که تودلشون یه دردپنهون دارن 🤲🌸🍃
برای اونای که ازمون التماس دعادارن 🤲🌸🍃
برای خوشبختی جوونامون🤲🌸🍃
برای این درداین مریضی ازکشورمون بره
دوباره خنده وشادی برگرده خونمون 🤲🌸🍃
الهی به امیدتو
پس دعاهای ماروبشنو🤲🌸🍃
دعاکردن ازما
اجابت کردن ازتو🤲🌸🍃🙏
#خدا_یا_شکرت 🌸🙏.
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
التماس دعا برای همه مریضا 🤲🌸🍃
برای همه گرفتارها🤲🌸🍃
برای همه دردمندان 🤲🌸🍃
برای همه آرزوها 🤲🌸🍃
برای اونی که تودلمون هست 🤲🌸🍃
برای اونای که تودلشون یه دردپنهون دارن 🤲🌸🍃
برای اونای که ازمون التماس دعادارن 🤲🌸🍃
برای خوشبختی جوونامون🤲🌸🍃
برای این درداین مریضی ازکشورمون بره
دوباره خنده وشادی برگرده خونمون 🤲🌸🍃
الهی به امیدتو
پس دعاهای ماروبشنو🤲🌸🍃
دعاکردن ازما
اجابت کردن ازتو🤲🌸🍃🙏
#خدا_یا_شکرت 🌸🙏.
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
🌸🍃#خداحافظ_ای_ماه_خوشبوی_خدا
🌸🍃خداحافظ ای سجود رکوع
🌸🍃#خداحافظ_ای_ثنا_و_دعا
🌸🍃خداحافظ ای دعاهای زیبا
🌸🍃#خداحافظ_ای_لحظات_عروج
🌸🍃خداحافظ ای گریه های شبانه
🌸🍃#خداحافظ_ای_بهترین_ماه_خدا
🌸🍃خداحافظ ای سفره های ساده افطار
🌸🍃#خدا_حافظ_ای_سحرهای_نورانی
🌸🍃آمدی و دل از کف ما ربودی
🌸🍃درهای رحمت برما گشودی
🌸🍃کاشکی باز هم میماندی
🌸🍃ای ماه زیبای خدا باز هم بیا
🌸🍃ما را شستشوی نما
🌸🍃تا پاک ازتو شویم جدا
🌸🍃پا نهیم در عید با شکوه فطر
🌸🍃#الهی_این_طاعات_وعبادات_مارا_قبول_نما 🙏🌸
#الهی_آمین🌸🙏
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
🌸🍃خداحافظ ای سجود رکوع
🌸🍃#خداحافظ_ای_ثنا_و_دعا
🌸🍃خداحافظ ای دعاهای زیبا
🌸🍃#خداحافظ_ای_لحظات_عروج
🌸🍃خداحافظ ای گریه های شبانه
🌸🍃#خداحافظ_ای_بهترین_ماه_خدا
🌸🍃خداحافظ ای سفره های ساده افطار
🌸🍃#خدا_حافظ_ای_سحرهای_نورانی
🌸🍃آمدی و دل از کف ما ربودی
🌸🍃درهای رحمت برما گشودی
🌸🍃کاشکی باز هم میماندی
🌸🍃ای ماه زیبای خدا باز هم بیا
🌸🍃ما را شستشوی نما
🌸🍃تا پاک ازتو شویم جدا
🌸🍃پا نهیم در عید با شکوه فطر
🌸🍃#الهی_این_طاعات_وعبادات_مارا_قبول_نما 🙏🌸
#الهی_آمین🌸🙏
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
🌺🌺لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق 🌺🌺
#خدا قوت بزرگ مرد
ماقدرشناس انسان های نیک هستیم
جناب اقای #دکتر بهرام نصراللهی زاده
بابت تمام تلاش ها و خدمات شبانه روزی که در جهت توسعه استان کردستان و کهن دیار گروس انجام دادید سپاسگزاریم ،
#اختصاص چمن مصنوعی به شهرک پردیس به درخواست شورای شهر بیجار
#اختصاص اعتبار جهت احیای قنات های بیجار وهمراهی با انجمن های مردم نهاد
#مساعدت به خیریه دارالاحسان حضرت محمد(ص) بیجار
/شورای اسلامی شهربیجار
/انجمن پاکبانان طبیعت گروس
/موسسه خیریه دارالاحسان بیحار
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
#من_واکسن_میزنم.
#خدا قوت بزرگ مرد
ماقدرشناس انسان های نیک هستیم
جناب اقای #دکتر بهرام نصراللهی زاده
بابت تمام تلاش ها و خدمات شبانه روزی که در جهت توسعه استان کردستان و کهن دیار گروس انجام دادید سپاسگزاریم ،
#اختصاص چمن مصنوعی به شهرک پردیس به درخواست شورای شهر بیجار
#اختصاص اعتبار جهت احیای قنات های بیجار وهمراهی با انجمن های مردم نهاد
#مساعدت به خیریه دارالاحسان حضرت محمد(ص) بیجار
/شورای اسلامی شهربیجار
/انجمن پاکبانان طبیعت گروس
/موسسه خیریه دارالاحسان بیحار
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
#من_واکسن_میزنم.