📝"قابل تامل"
ﭘﺴﺮ "ﮔﺎﻧﺪﯼ" در خاطرات خود ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ.
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!!
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ!
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﺩﺭ "ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ" ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ "ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ" ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ "ﭘﯿﺎﺩﻩ" ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!!
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ "ﺗﺼﻤﯿﻢ" ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ "ﺩﺭﻭﻍ" ﻧﮕﻮﯾﻢ...
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ "ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ" ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ "ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ" ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ "ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!!"
"ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ تنها ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ آﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺍستی است."
#حرف_حساب
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
ﭘﺴﺮ "ﮔﺎﻧﺪﯼ" در خاطرات خود ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ.
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!!
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ!
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﺩﺭ "ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ" ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ "ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ" ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ "ﭘﯿﺎﺩﻩ" ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!!
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ "ﺗﺼﻤﯿﻢ" ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ "ﺩﺭﻭﻍ" ﻧﮕﻮﯾﻢ...
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ "ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ" ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ "ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ" ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ "ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!!"
"ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ تنها ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ آﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺍستی است."
#حرف_حساب
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🌱🕊
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#حرف_حساب
میدانید چرا داستان چوپان دروغگو از ڪتابها حذف شد؟
چون دیگر فقط چوپانها دروغ نمی گویند، الان صدا و سیما، نمایندگان، دولتمردان و قضات هم دروغگو شده اند.
میدانید چرا حسنک ڪجایی حذف شد؟
چون حسنک به حیوانات آب و غذا و نان میداد، اما الان همه نان مردم را بریده و آجر میڪنند.
میدانید چرا تصمیم ڪبرا حذف شد؟
چون الان هر تصمیمی گرفته میشود به ضرر مردم است، حتی اگر پول به جیب مردم واریز ڪنند بزرگترین ضرر است، چون از آنطرف قبض های حامل های انرژی هزار برابر می شود.
میدانید چرا ڪودک فداڪار یا داستان پترس حذف شد؟
چون حتی مسئولان هم فداڪاری نمی ڪنند، تا به پستی میرسند اختلاس میڪنند.
میدانید چرا قصه ریزعلی حذف شد؟
چون الان بیمه ها سنگ روی ریل میریزند تا قطاری از ریل خارج شده و بتوانند میلیاردها تومان از ڪنار آن بدزدند.
میدانید چرا ...
🍃
🌺🍃
⭕️✍تلنگر
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
#حرف_حساب
میدانید چرا داستان چوپان دروغگو از ڪتابها حذف شد؟
چون دیگر فقط چوپانها دروغ نمی گویند، الان صدا و سیما، نمایندگان، دولتمردان و قضات هم دروغگو شده اند.
میدانید چرا حسنک ڪجایی حذف شد؟
چون حسنک به حیوانات آب و غذا و نان میداد، اما الان همه نان مردم را بریده و آجر میڪنند.
میدانید چرا تصمیم ڪبرا حذف شد؟
چون الان هر تصمیمی گرفته میشود به ضرر مردم است، حتی اگر پول به جیب مردم واریز ڪنند بزرگترین ضرر است، چون از آنطرف قبض های حامل های انرژی هزار برابر می شود.
میدانید چرا ڪودک فداڪار یا داستان پترس حذف شد؟
چون حتی مسئولان هم فداڪاری نمی ڪنند، تا به پستی میرسند اختلاس میڪنند.
میدانید چرا قصه ریزعلی حذف شد؟
چون الان بیمه ها سنگ روی ریل میریزند تا قطاری از ریل خارج شده و بتوانند میلیاردها تومان از ڪنار آن بدزدند.
میدانید چرا ...
🍃
🌺🍃
🤯 لخته خون #سکته
چهارمین نشانه سکته نیز مشخص شد: #زبان
هیچ گاه این سه حرف را #فراموش_نکنید: ل ح د
❌ #نشانه_های_سکته
خانمی در جشن کباب پزی سکندری خورد و به زمین افتاد. اما به دوستانش که پیشنهاد کردند به اورژانس زنگ بزنند گفت حالش خوب است و فقط به خاطر اینکه به کفشهای جدیدش عادت ندارد پایش به سنگفرش گیر کرده.آنها به او کمک کردند تا بلند شده و یک بشقاب غذای دیگر برای خود بکشد.آن خانم با اینکه کمی هول شده بود ولی تا آخر آن بعدازظهر خود را سرگرم کرد.
همان شب همسرش تماس گرفت و به همه اطلاع داد که خانمش را به بیمارستان منتقل کرده اند و وی ساعت 6 بعد ازظهر فوت کرده است. او در جشن دچار حمله شده بودو اگر اطرافیانش نشانه های حمله را تشخیص داده بودند شاید اکنون زنده بود.
گاهی حمله منجر به فوت افراد نمی شود اما آنها در شرایطی بدتر از #مرگ مجبور به ادامه زندگی می شوند. خواندن این متن تنها یک دقیقه از زمان شما را خواهد گرفت...
یک #متخصص_اعصاب اعلام کرده است که اگر شخصی را که دچار حمله شده در 3 ساعت به #بیمارستان منتقل کنند می توان عوارض ناشی از حمله را به طور کامل از بین برد. بله به طور کامل!! وی می گوید روش شناسایی حمله و رساندن بیمار به درمانهای #پزشکی در کمتر از 3 ساعت به شناسایی علایم آن بستگی دارد
@
🔴شناسایی علایم #سکته:
در برخی موارد شناسایی علایم سکته کار بسیار سختی است. متاسفانه نا آگاهی افراد می تواند منجر به فاجعه ای جبران ناپذیر شود. سکته می تواند باعث مرگ یا آسیب مغزی فرد گردد و این در حالیست که اطرافیان شخص حتی متوجه علایم سکته نشده اند.
پزشکان اعلام کرده اند که اطرافیان قربانی می توانند تنها با پرسیدن سه سوال ساده متوجه علایم سکته شوند
ل: از شخص بخواهید تا #لبخند بزند.
ح: از شخص بخواهید که #حرف بزند یا یک جمله ساده را به درستی ادا کند.( مثلا: امروز هوا آفتابی است)
د: از وی بخواهید هر #دو_دستش را بلند کند.
اگر فرد در انجام هر کدام از موارد زیر مشکل داشت ، در اسرع وقت با #اورژانس تماس گرفته و علایم را برای امدادگران توضیح دهید.
و اما نشانه دیگری از سکته: از وی بخواهید زبان خود را بیرون بیاورد.
اگر زبان وی به راست یا چپ متمایل شده بود، بدانید که شخص دچار حمله شده است.
یک #متخصص_قلب می گوید اگر هر کس این ایمیل را دریافت می کند آن را به 10 نفر دیگر بفرستد می توان امیدوار بود که حداقل جان یک انسان #نجات یابد.
من سهم خود را انجام دادم. شما چطور؟
خواهشا بی تفاوت نباشیم❤️
#نشر_دهید
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
چهارمین نشانه سکته نیز مشخص شد: #زبان
هیچ گاه این سه حرف را #فراموش_نکنید: ل ح د
❌ #نشانه_های_سکته
خانمی در جشن کباب پزی سکندری خورد و به زمین افتاد. اما به دوستانش که پیشنهاد کردند به اورژانس زنگ بزنند گفت حالش خوب است و فقط به خاطر اینکه به کفشهای جدیدش عادت ندارد پایش به سنگفرش گیر کرده.آنها به او کمک کردند تا بلند شده و یک بشقاب غذای دیگر برای خود بکشد.آن خانم با اینکه کمی هول شده بود ولی تا آخر آن بعدازظهر خود را سرگرم کرد.
همان شب همسرش تماس گرفت و به همه اطلاع داد که خانمش را به بیمارستان منتقل کرده اند و وی ساعت 6 بعد ازظهر فوت کرده است. او در جشن دچار حمله شده بودو اگر اطرافیانش نشانه های حمله را تشخیص داده بودند شاید اکنون زنده بود.
گاهی حمله منجر به فوت افراد نمی شود اما آنها در شرایطی بدتر از #مرگ مجبور به ادامه زندگی می شوند. خواندن این متن تنها یک دقیقه از زمان شما را خواهد گرفت...
یک #متخصص_اعصاب اعلام کرده است که اگر شخصی را که دچار حمله شده در 3 ساعت به #بیمارستان منتقل کنند می توان عوارض ناشی از حمله را به طور کامل از بین برد. بله به طور کامل!! وی می گوید روش شناسایی حمله و رساندن بیمار به درمانهای #پزشکی در کمتر از 3 ساعت به شناسایی علایم آن بستگی دارد
@
🔴شناسایی علایم #سکته:
در برخی موارد شناسایی علایم سکته کار بسیار سختی است. متاسفانه نا آگاهی افراد می تواند منجر به فاجعه ای جبران ناپذیر شود. سکته می تواند باعث مرگ یا آسیب مغزی فرد گردد و این در حالیست که اطرافیان شخص حتی متوجه علایم سکته نشده اند.
پزشکان اعلام کرده اند که اطرافیان قربانی می توانند تنها با پرسیدن سه سوال ساده متوجه علایم سکته شوند
ل: از شخص بخواهید تا #لبخند بزند.
ح: از شخص بخواهید که #حرف بزند یا یک جمله ساده را به درستی ادا کند.( مثلا: امروز هوا آفتابی است)
د: از وی بخواهید هر #دو_دستش را بلند کند.
اگر فرد در انجام هر کدام از موارد زیر مشکل داشت ، در اسرع وقت با #اورژانس تماس گرفته و علایم را برای امدادگران توضیح دهید.
و اما نشانه دیگری از سکته: از وی بخواهید زبان خود را بیرون بیاورد.
اگر زبان وی به راست یا چپ متمایل شده بود، بدانید که شخص دچار حمله شده است.
یک #متخصص_قلب می گوید اگر هر کس این ایمیل را دریافت می کند آن را به 10 نفر دیگر بفرستد می توان امیدوار بود که حداقل جان یک انسان #نجات یابد.
من سهم خود را انجام دادم. شما چطور؟
خواهشا بی تفاوت نباشیم❤️
#نشر_دهید
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
📝این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم.
در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
🌺 @pangeh
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم.
همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
«زمخت نباشیم».
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها
#حرف_حساب
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم.
در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
🌺 @pangeh
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم.
همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
«زمخت نباشیم».
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها
#حرف_حساب
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
#اردوغان_و_داعش_درونمان_را_مهار_کنیم
🔺چند وقتی هست که در فضای مجازی شاهد #واکنش_کورد_های_ایران به #جنایات_اردوغان_فاشیست در حق کوردهای سوریه هستم.
▫️ چند هزار کیلومتر آن طرف تر فضای حقیقی را ببینید....
دوست عزیز همونطور که از حق کوردهای سوریه دفاع میکنی
یک نگاه به دور و برت هم بنداز ؛
🔹 تمام این آدمهای اطرافت که بخاطر یک اشتباه کوچک توی رانندگی با ناسزا آبکشش میکنی ، #یک_کورد_هستن !!
🔹 با خواهر و برادر خونی خودت , که سر مسائل قابل گذشت، سالها باهاشون #حرف_نمیزنی_و_بایکوتش_میکنی ، اونم یه کورده !!!
🔹 تو محل کارت وقتی حاضر نیستی سرت رو بالا بگیری و از ارباب رجوعت #به_گرمی_استقبال_کنی ، اونم یه کورده و همشهریته
🔹 وقتی دوست ، همسایه یا همکارت ترفیع شغلی میگیره و رشدی میکنه ولی تو با #برچسب_زدن_ناروا قصد پایین کشیدن و کوچیک کردنش رو داری ، اونم یه کورده !
🔹 وقتی که یکی در مغازت میاد و از نظر مالی وضعیت مناسبی نداره و شما انگارنهانگار و تو دلت میگی به من ربطی نداره ، اونم یه کورده ، مثل همین #کورد_های_مستحق_سوریه
🔹 وقتی تو دادگاه بخاطر سهم ارثیه دنبال محکوم کردن و اذیت کردن برادر و خواهرت ، #پرونده_زدی_زیر_بغلت که از یه راهی حقشونو بخوری ، اونم یه کورده !
البته اگر پول ، وجدان و چشماتو نبسته باشه...
🔹اونجایی که داری به مشتریت #جنس_تقلبی و یا گرونتر از ارزشش میفروشی ، اونم یه کورده ، مثل همین کوردهای سوریه که #پروفایلتو_براشون_زرد_کردی....
🔹وقتی که به عنوان یه استاد کار فنی وسیله مشتریت را ماست مالی می کنی ، اونم یه کورده... مثل همین کوردهایی که فریاد میزنی چرا بهشون ظلم شده
🔹 وقتی داری #خونه_اجاره_میدی و یکباره اجاره رو ۱.۵ برابر میکنی ، اونم یه کورده مثل همین کوردهای (بیخانمان) سوریه . چه فرقی داره؟؟
🔷سنگ ظلم به کوردهای ۲هزار کیلومتر آنورتر رو به سینه میزنی
ولی دور و اطرافت پر از کورده و تو خودت نسبت بهشون بی تفاوتی و یا (خودت) در حقشون ظلم اجحاف می کنی...!! این ظلم همون ظلمه ، فقط مقیاس و اندازه اش تغییر کرده
🔴🖐 #اردوغان_و_داعش_درونت رو مهار کن ؛ دنیا برای همزبانها و همشهریهات گلستان میشه...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🔺چند وقتی هست که در فضای مجازی شاهد #واکنش_کورد_های_ایران به #جنایات_اردوغان_فاشیست در حق کوردهای سوریه هستم.
▫️ چند هزار کیلومتر آن طرف تر فضای حقیقی را ببینید....
دوست عزیز همونطور که از حق کوردهای سوریه دفاع میکنی
یک نگاه به دور و برت هم بنداز ؛
🔹 تمام این آدمهای اطرافت که بخاطر یک اشتباه کوچک توی رانندگی با ناسزا آبکشش میکنی ، #یک_کورد_هستن !!
🔹 با خواهر و برادر خونی خودت , که سر مسائل قابل گذشت، سالها باهاشون #حرف_نمیزنی_و_بایکوتش_میکنی ، اونم یه کورده !!!
🔹 تو محل کارت وقتی حاضر نیستی سرت رو بالا بگیری و از ارباب رجوعت #به_گرمی_استقبال_کنی ، اونم یه کورده و همشهریته
🔹 وقتی دوست ، همسایه یا همکارت ترفیع شغلی میگیره و رشدی میکنه ولی تو با #برچسب_زدن_ناروا قصد پایین کشیدن و کوچیک کردنش رو داری ، اونم یه کورده !
🔹 وقتی که یکی در مغازت میاد و از نظر مالی وضعیت مناسبی نداره و شما انگارنهانگار و تو دلت میگی به من ربطی نداره ، اونم یه کورده ، مثل همین #کورد_های_مستحق_سوریه
🔹 وقتی تو دادگاه بخاطر سهم ارثیه دنبال محکوم کردن و اذیت کردن برادر و خواهرت ، #پرونده_زدی_زیر_بغلت که از یه راهی حقشونو بخوری ، اونم یه کورده !
البته اگر پول ، وجدان و چشماتو نبسته باشه...
🔹اونجایی که داری به مشتریت #جنس_تقلبی و یا گرونتر از ارزشش میفروشی ، اونم یه کورده ، مثل همین کوردهای سوریه که #پروفایلتو_براشون_زرد_کردی....
🔹وقتی که به عنوان یه استاد کار فنی وسیله مشتریت را ماست مالی می کنی ، اونم یه کورده... مثل همین کوردهایی که فریاد میزنی چرا بهشون ظلم شده
🔹 وقتی داری #خونه_اجاره_میدی و یکباره اجاره رو ۱.۵ برابر میکنی ، اونم یه کورده مثل همین کوردهای (بیخانمان) سوریه . چه فرقی داره؟؟
🔷سنگ ظلم به کوردهای ۲هزار کیلومتر آنورتر رو به سینه میزنی
ولی دور و اطرافت پر از کورده و تو خودت نسبت بهشون بی تفاوتی و یا (خودت) در حقشون ظلم اجحاف می کنی...!! این ظلم همون ظلمه ، فقط مقیاس و اندازه اش تغییر کرده
🔴🖐 #اردوغان_و_داعش_درونت رو مهار کن ؛ دنیا برای همزبانها و همشهریهات گلستان میشه...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#واژههای_کوردی :👇🏾👇🏼✍
#تحقیق_کردن_ 👈🏼 توێژینەوە
#مخصوص_ویژە_👈🏼 تایبەت
#مشتاق_آرزومند_👈🏼 تاسـەبار
#زخمی_ 👈🏼 زامدار,زامار
#زخم_ 👈🏼 زام
#اطلاعات_ 👈🏼 زانیارییەڪان
#دانشگاە_ 👈🏼 زانکۆ,زانستگا
#حق_ 👈🏼 ماڤ
#مشهور_نامدار_👈🏼 ناودار,دەنگدار
#آشوب_👈🏼 ئاژاوە,ئاڵۆز
#آرزو_ 👈🏼 ئاوات
#آوارە_ 👈🏼 ئاوارە
#آراستە_ 👈🏼 ڕازاوە
#آرام_متین_ 👈🏼 هێمن
#آموزشگاە_ 👈🏼 فێرگە
#شهر_ 👈🏼 شار
#نویسندە_ 👈🏼 نووسـەر
#زندە_ 👈🏼 زیندوو
#مردە_ 👈🏼 مردوو
#فصل_ 👈🏼 وەرز
#فاصلە_مسافت_👈🏼 مەودا
#نوبت_ 👈🏼 نۆرە
#حرف_سخن_👈🏼 قسە
#محکم_ 👈🏼 قایم,پتەو
#امید_ 👈🏼 هیوا
#علت_سبب_👈🏼 هۆکار
#همکاری_ هاوکاری
#قیام_انقلاب_👈🏼 ڕاپەڕین
#راە_ 👈🏼 ڕێگە,ڕێگا
#پاک_کردن_زدودن_👈🏼 سڕینەوە
#کمک_ 👈🏼 یارمـەتی
#تقلید_ 👈🏼 لاسایی
#فرصت_ 👈🏼 هەل,دەرفەت
#جان_👈🏼 گیان
#متفاوت_ 👈🏼 جیاواز
#صبح_ 👈🏼 بەیانی
#سزاوار_قابل_👈🏼 شایان
#اسیر_ 👈🏼 دیل
#تیز_ 👈🏼 تێژ
#دیرهنگام_ 👈🏼 دێر
#بیزار_ 👈🏼 بێزار
#مغز_ 👈🏼 مێشک
#وقت_ 👈🏼 کات
#خوشبخت_ 👈🏼 بەختەوەر
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
#تحقیق_کردن_ 👈🏼 توێژینەوە
#مخصوص_ویژە_👈🏼 تایبەت
#مشتاق_آرزومند_👈🏼 تاسـەبار
#زخمی_ 👈🏼 زامدار,زامار
#زخم_ 👈🏼 زام
#اطلاعات_ 👈🏼 زانیارییەڪان
#دانشگاە_ 👈🏼 زانکۆ,زانستگا
#حق_ 👈🏼 ماڤ
#مشهور_نامدار_👈🏼 ناودار,دەنگدار
#آشوب_👈🏼 ئاژاوە,ئاڵۆز
#آرزو_ 👈🏼 ئاوات
#آوارە_ 👈🏼 ئاوارە
#آراستە_ 👈🏼 ڕازاوە
#آرام_متین_ 👈🏼 هێمن
#آموزشگاە_ 👈🏼 فێرگە
#شهر_ 👈🏼 شار
#نویسندە_ 👈🏼 نووسـەر
#زندە_ 👈🏼 زیندوو
#مردە_ 👈🏼 مردوو
#فصل_ 👈🏼 وەرز
#فاصلە_مسافت_👈🏼 مەودا
#نوبت_ 👈🏼 نۆرە
#حرف_سخن_👈🏼 قسە
#محکم_ 👈🏼 قایم,پتەو
#امید_ 👈🏼 هیوا
#علت_سبب_👈🏼 هۆکار
#همکاری_ هاوکاری
#قیام_انقلاب_👈🏼 ڕاپەڕین
#راە_ 👈🏼 ڕێگە,ڕێگا
#پاک_کردن_زدودن_👈🏼 سڕینەوە
#کمک_ 👈🏼 یارمـەتی
#تقلید_ 👈🏼 لاسایی
#فرصت_ 👈🏼 هەل,دەرفەت
#جان_👈🏼 گیان
#متفاوت_ 👈🏼 جیاواز
#صبح_ 👈🏼 بەیانی
#سزاوار_قابل_👈🏼 شایان
#اسیر_ 👈🏼 دیل
#تیز_ 👈🏼 تێژ
#دیرهنگام_ 👈🏼 دێر
#بیزار_ 👈🏼 بێزار
#مغز_ 👈🏼 مێشک
#وقت_ 👈🏼 کات
#خوشبخت_ 👈🏼 بەختەوەر
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀