This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یک_دقیقه_حال_خوش
باصدای #استاد_شجریان
به لهجه شیرین مشهدی
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
باصدای #استاد_شجریان
به لهجه شیرین مشهدی
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد
یک دست میتواند یاری گر یک انسان باشد
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد
یک کلام امیدبخش میتواند رافع روحتان باشد
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد
بیایید امروز آن " #یک " باشیم ...
تقدیم بە کانال پنجە
سپاس از اقای مصطفی
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد
یک دست میتواند یاری گر یک انسان باشد
یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد
یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد
یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد
یک کلام امیدبخش میتواند رافع روحتان باشد
یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد
یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد
بیایید امروز آن " #یک " باشیم ...
تقدیم بە کانال پنجە
سپاس از اقای مصطفی
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
#یک_دقیقه_مطالعه
به ساعت نگاه کردم؛
شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم.
وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند.
بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی.
آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.
بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود.
بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست.
قدر این آدم ها را باید بدانیم،
--> قبل از شش و بیست دقیقه...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
به ساعت نگاه کردم؛
شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.
فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم.
وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند.
بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی.
آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.
بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود.
بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست.
قدر این آدم ها را باید بدانیم،
--> قبل از شش و بیست دقیقه...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
😷😷من ماسک می زنم 😷😷
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
مردی از خانهاش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانهاش را بفروشد.
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراسِ بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهارخوری وسیع ...
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست،
در تمام مدتِ عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثلِ این خانهای که تو تعریفش را کردی.
خیلی وقتها نعمتهایی که در اختیار داریم را نمیبینیم، چون به بودنشان عادت کردهایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستانِ خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدرِ داشتههامون رو بدونیم
🌹
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
مردی از خانهاش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانهاش را بفروشد.
دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراسِ بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهارخوری وسیع ...
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست،
در تمام مدتِ عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثلِ این خانهای که تو تعریفش را کردی.
خیلی وقتها نعمتهایی که در اختیار داریم را نمیبینیم، چون به بودنشان عادت کردهایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستانِ خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.
قدرِ داشتههامون رو بدونیم
🌹
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
🍀🍀من ماسک می زنم🍀🍀
Forwarded from .
مرد است و حرفش !
استوریش حال آدم را خوب میکند..
کسب رتبه #یک دکتری ...
پارسال با کسب رتبه ی ۷ در آزمون دکتری رشته ی آموزش زبان انگلیسی قبول میشود اما در اوج اقتدار استوری میزند هدفش کسب رتبه ی یک است. و بهانه را مشکلات شخصی عنوان میکند. اما روی حرفش میماند و امسال اثبات میکند.
مرد است و حرفش ...
#سیامک_عزیزی نخبه ی از دیار دیوانسالاران که امروز چنین پرچم دیواندره با کسب رتبه یک بالا میبرد.. او متولد ۷۳ و دارای مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک سیالات از دانشگاه ارومیه و کارشناسی ارشد آموزش زبان از دانشگاه کردستان است و حال در کسوت معلم خصوصی آموزشگاه های سطح شهر تدریس میکند..
افتخاری که حال آدم را خوب میکند و بدان افتخار میکند..
این موفقیت بزرگ همان خواستن، توانستن است.. اینجا دیگر نه #ثروت دخیل است و نه شانس اینجا غیرت، هدف و آینده ملاک است..
مانا و سرافراز کاک سیامک..
@fariadfarda2👈🏽
استوریش حال آدم را خوب میکند..
کسب رتبه #یک دکتری ...
پارسال با کسب رتبه ی ۷ در آزمون دکتری رشته ی آموزش زبان انگلیسی قبول میشود اما در اوج اقتدار استوری میزند هدفش کسب رتبه ی یک است. و بهانه را مشکلات شخصی عنوان میکند. اما روی حرفش میماند و امسال اثبات میکند.
مرد است و حرفش ...
#سیامک_عزیزی نخبه ی از دیار دیوانسالاران که امروز چنین پرچم دیواندره با کسب رتبه یک بالا میبرد.. او متولد ۷۳ و دارای مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک سیالات از دانشگاه ارومیه و کارشناسی ارشد آموزش زبان از دانشگاه کردستان است و حال در کسوت معلم خصوصی آموزشگاه های سطح شهر تدریس میکند..
افتخاری که حال آدم را خوب میکند و بدان افتخار میکند..
این موفقیت بزرگ همان خواستن، توانستن است.. اینجا دیگر نه #ثروت دخیل است و نه شانس اینجا غیرت، هدف و آینده ملاک است..
مانا و سرافراز کاک سیامک..
@fariadfarda2👈🏽
#یک_داستان_یک_پند
✍پدر و پسری در زمان صفویه در زندان حکومتی زندانی بودند. پسر به بیماری دچار شد پدر از زندانبان خواست بر بالین پسر طبیبی حاضر کند.مامور زندان گفت نمیشود اینجا زندان است و قانون دارد و قانونش عوض نمیشود. حال پسر وخیم شد. پدر گفت امشب پسرم خواهد مرد من هم نمیتوانم کاری کنم لااقل بند مرا عوض کن تا جان دادن پسرم و پرپر شدن دلبندم در برابر دیدگانم را شاهد نباشم.زندانبان باز گفت اینجا زندان است و...... تا اینکه پسر در آغوش پدر جان داد.
سالها بعد پدر از حبس آزاد شد به مطب حکیمی رفت تا علاجی بگیرد. آن زندانبان را با همسرش دید که فرزند بیماری در آغوش داشت و به دکتر میگفت: التماس میکنم فرزندم را نجات بده هر چه دارم به تو میبخشم اگر زندگی فرزندم را به او ببخشی. پیرمرد سکوت خود را شکست و گفت: ای زندانبان یاد داری من برای پسرم التماس تو میکردم؟ گفتی زندان قانون دارد و عوض نمیشود!
حال من هم به تو میگویم این جهان هم قوانینی دارد قانون خدا عوض نمیشود فرزندت را ببر و شاهد مرگش باش امروز زندانبان تو نیز این حکیم است.
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
#من_واکسن_میزنم.
✍پدر و پسری در زمان صفویه در زندان حکومتی زندانی بودند. پسر به بیماری دچار شد پدر از زندانبان خواست بر بالین پسر طبیبی حاضر کند.مامور زندان گفت نمیشود اینجا زندان است و قانون دارد و قانونش عوض نمیشود. حال پسر وخیم شد. پدر گفت امشب پسرم خواهد مرد من هم نمیتوانم کاری کنم لااقل بند مرا عوض کن تا جان دادن پسرم و پرپر شدن دلبندم در برابر دیدگانم را شاهد نباشم.زندانبان باز گفت اینجا زندان است و...... تا اینکه پسر در آغوش پدر جان داد.
سالها بعد پدر از حبس آزاد شد به مطب حکیمی رفت تا علاجی بگیرد. آن زندانبان را با همسرش دید که فرزند بیماری در آغوش داشت و به دکتر میگفت: التماس میکنم فرزندم را نجات بده هر چه دارم به تو میبخشم اگر زندگی فرزندم را به او ببخشی. پیرمرد سکوت خود را شکست و گفت: ای زندانبان یاد داری من برای پسرم التماس تو میکردم؟ گفتی زندان قانون دارد و عوض نمیشود!
حال من هم به تو میگویم این جهان هم قوانینی دارد قانون خدا عوض نمیشود فرزندت را ببر و شاهد مرگش باش امروز زندانبان تو نیز این حکیم است.
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
#من_واکسن_میزنم.
#یک_دقیقه_مطالعه 📖
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ...
🌸
🍃🌺🌻
╭─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╮
✅ @pangeh ✍
╰─═ঊঈ🌷 ঊঈ═─╯
🍃🌺🌻
🌸
کانال پەنجە پەنجەڴەل
#یک_دقیقه_مطالعه
مدام نگوییم: «ایرانیها فلان هستند!»
تا همین چند وقت پیش؛
▫️ملت با چوب و سنگ، سگ و گربهها را میزدند؛ ولی الان انجمن برای نگهداریشان ايجاد شده. 🐈🐩
▫️اگر کسی که پشت فرمان کمربند میبست را مسخره میکردیم؛ ولی الان تا ماشین را روشن میکنیم ناخودآگاه اول کمربندمان را میبندیم. 😊
▫️اگر خانمی متارکه میکرد با نگاه سنگینمان اذیتش میکردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم! 👌🏼
▫️اگر کسی نظر مخالفی داشت، غوغا به پا میکردیم؛ ولی الان میگوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! [حتی اگر ناراحت شویم دستکم خوددارتر شدهایم.] ☺️
▫️تا چند وقت پیش و در روزهای تعطیل، پارکها و جنگلها تبدیل میشدند به سفرهای از زبالهها؛ اما الان برخی از مردم [نه همه] علاوه بر زبالههای خود زبالههای دیگران را نیز جمع میکنند. 🚮
آهسته آهسته داریم تغییر میکنیم! شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جامعه ایدهآل برسیم؛ اما همین که آغاز کردیم خیلی خوب است. 😍👏🏼
مرتب نگوییم ایرانیها فلان هستند! ایران یعنی من، یعنی تو. 🇮🇷
تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را اصلاح کن و به من هم یاد بده که همین کار را بکنم، اما با مهربانی؛ نه با نگاهِ از بالا به پایین و با لحنی که: «تو بیفرهنگی و من بافرهنگ» 🙏🏼
ب
💙🍀🌸
مدام نگوییم: «ایرانیها فلان هستند!»
تا همین چند وقت پیش؛
▫️ملت با چوب و سنگ، سگ و گربهها را میزدند؛ ولی الان انجمن برای نگهداریشان ايجاد شده. 🐈🐩
▫️اگر کسی که پشت فرمان کمربند میبست را مسخره میکردیم؛ ولی الان تا ماشین را روشن میکنیم ناخودآگاه اول کمربندمان را میبندیم. 😊
▫️اگر خانمی متارکه میکرد با نگاه سنگینمان اذیتش میکردیم؛ ولی الان به تصمیمش احترام میگذاریم! 👌🏼
▫️اگر کسی نظر مخالفی داشت، غوغا به پا میکردیم؛ ولی الان میگوییم خب نظرش این است؛ هرکسی نظرش برای خودش محترم است! [حتی اگر ناراحت شویم دستکم خوددارتر شدهایم.] ☺️
▫️تا چند وقت پیش و در روزهای تعطیل، پارکها و جنگلها تبدیل میشدند به سفرهای از زبالهها؛ اما الان برخی از مردم [نه همه] علاوه بر زبالههای خود زبالههای دیگران را نیز جمع میکنند. 🚮
آهسته آهسته داریم تغییر میکنیم! شاید هنوز خیلی راه مانده تا به جامعه ایدهآل برسیم؛ اما همین که آغاز کردیم خیلی خوب است. 😍👏🏼
مرتب نگوییم ایرانیها فلان هستند! ایران یعنی من، یعنی تو. 🇮🇷
تو مطالعه کن، رفتارهای اجتماعی نامناسبت را اصلاح کن و به من هم یاد بده که همین کار را بکنم، اما با مهربانی؛ نه با نگاهِ از بالا به پایین و با لحنی که: «تو بیفرهنگی و من بافرهنگ» 🙏🏼
ب
💙🍀🌸
#نمایشگاه #قالپاق
✅این #قالپاق ها فروشی نیست ؛ بلکه مربوط به #خودروهایی میباشد که در مسیر #بیجار _ #تکاب تردد کردند و با برخورد به #چاله چوله های موجود در #جاده باعث شده که یک نمایشگاه باز کنیم
💢✅💢✅💢 توضیحات:
#هفته پیش که #شب بود و با این چاله ها #برخورد کردم علاوه بر #ترکیدن لاستیک و #کج شدن رینگ ؛ #قالپاقی که به تازگی خریده بودم هم در رفت. خوشبختانه #دیروز ظهر بعد از گذشت #یک هفته به محل حادثه رفتم که #علاوه بر یافتن #قالپاق خودم ؛ چند قالپاق هم پیدا کردم.
✅این #قالپاق ها فروشی نیست ؛ بلکه مربوط به #خودروهایی میباشد که در مسیر #بیجار _ #تکاب تردد کردند و با برخورد به #چاله چوله های موجود در #جاده باعث شده که یک نمایشگاه باز کنیم
💢✅💢✅💢 توضیحات:
#هفته پیش که #شب بود و با این چاله ها #برخورد کردم علاوه بر #ترکیدن لاستیک و #کج شدن رینگ ؛ #قالپاقی که به تازگی خریده بودم هم در رفت. خوشبختانه #دیروز ظهر بعد از گذشت #یک هفته به محل حادثه رفتم که #علاوه بر یافتن #قالپاق خودم ؛ چند قالپاق هم پیدا کردم.
🍂🍂🍂
«انا لله و انا الیه راجعون»
«گەڕانەوەی هەموومان بۆ لای خودایە»
با نهایت تأسف و تأثربه اطلاع می رساند
#مرحومەملیحەکرمی
همسر مرحوم #حاج_محمدشریف_حسن_آبادی
#علی اباد سیامنصور
بە همین مناسبت مراسم ترحیم آن مرحوم
#یک شنبە ۶ و #دوشنبە ۷ اسفند ۱۴۰۲
صبح از ساعت ۹ الی ۱۲ و بعداز ظهرساعت ۱۴ الی ۱۶
#مسجدروستای علی آباد
🍀🍀🍀🍀
و #سە شنبە ۱۴۰۲/۱۲/۰۸
بعدازظهر ساعت ۱۴ الی ۱۶
در #مسجدحضرت_محمد(ص)بیجار
برگزار می گردد
🥀🥀🥀🥀🥀
خانوادە محترم کرمی ، حسن ابادی ، قدیری، حیدری ، رضایی، رستمی ، خالدیان و سایر بستگان ، مصیبت وارده را تسلیت عرض نموده واز ایزدمنان آرزوی صبر وشکیبایی برای وابستگان وغفران الهی برای آن مرحوم مسئلت داریم
فتح الە ، فرامرز ورسول #فروتن
و
ادمین های کانال #پنجە
و
ادمین کانال #علی_اباد
🍂🥀🍂🥀🍂
https://t.me/Bijardivandaretarhim
💙🍀🌸
«انا لله و انا الیه راجعون»
«گەڕانەوەی هەموومان بۆ لای خودایە»
با نهایت تأسف و تأثربه اطلاع می رساند
#مرحومەملیحەکرمی
همسر مرحوم #حاج_محمدشریف_حسن_آبادی
#علی اباد سیامنصور
بە همین مناسبت مراسم ترحیم آن مرحوم
#یک شنبە ۶ و #دوشنبە ۷ اسفند ۱۴۰۲
صبح از ساعت ۹ الی ۱۲ و بعداز ظهرساعت ۱۴ الی ۱۶
#مسجدروستای علی آباد
🍀🍀🍀🍀
و #سە شنبە ۱۴۰۲/۱۲/۰۸
بعدازظهر ساعت ۱۴ الی ۱۶
در #مسجدحضرت_محمد(ص)بیجار
برگزار می گردد
🥀🥀🥀🥀🥀
خانوادە محترم کرمی ، حسن ابادی ، قدیری، حیدری ، رضایی، رستمی ، خالدیان و سایر بستگان ، مصیبت وارده را تسلیت عرض نموده واز ایزدمنان آرزوی صبر وشکیبایی برای وابستگان وغفران الهی برای آن مرحوم مسئلت داریم
فتح الە ، فرامرز ورسول #فروتن
و
ادمین های کانال #پنجە
و
ادمین کانال #علی_اباد
🍂🥀🍂🥀🍂
https://t.me/Bijardivandaretarhim
💙🍀🌸
«اِنَّـا لِـلَّٰـهِ وَ إِنَّـا إِلَـيْـهِ رَاجِـعُـونَ»
🔳 بدینوسیله به #اطلاع کلیه اقوام ؛ آشنایان و اهالی محترم روستای #جعفرآباد میرساند که به #مناسبت درگذشت #پدری مهربان و دلسوز مرحوم مغفور جناب آقای #محمد فتاحی #پدر گرامی آقای #بهمن فتاحی و #دختران داغدارش ؛ #برادر گرامی جناب آقای مرحوم مشهدی #محرم فتاحی #فردا صبح مجلس ختمی رأس #ساعت ۹ الی ۱۲ ظهر واقع در #مسجد جامع روستای #جعفرآباد برگزار میگردد
💠همچنین مراسم #ختم بر سر #مزار این مرحوم رأس #ساعت ۴ الی ۵ #بعد از ظهر واقع در #آرامستان روستای جعفرآباد برگزار می گردد
💠 ضمناً #اهالی محترم روستای #جعفرآباد ؛ هر خانه #یک نفر ( مالی پیاوی ) جهت صرف #نهار در مسجد روستا #دعوت می باشید
@jafarabadsiahmansoor
🔳 بدینوسیله به #اطلاع کلیه اقوام ؛ آشنایان و اهالی محترم روستای #جعفرآباد میرساند که به #مناسبت درگذشت #پدری مهربان و دلسوز مرحوم مغفور جناب آقای #محمد فتاحی #پدر گرامی آقای #بهمن فتاحی و #دختران داغدارش ؛ #برادر گرامی جناب آقای مرحوم مشهدی #محرم فتاحی #فردا صبح مجلس ختمی رأس #ساعت ۹ الی ۱۲ ظهر واقع در #مسجد جامع روستای #جعفرآباد برگزار میگردد
💠همچنین مراسم #ختم بر سر #مزار این مرحوم رأس #ساعت ۴ الی ۵ #بعد از ظهر واقع در #آرامستان روستای جعفرآباد برگزار می گردد
💠 ضمناً #اهالی محترم روستای #جعفرآباد ؛ هر خانه #یک نفر ( مالی پیاوی ) جهت صرف #نهار در مسجد روستا #دعوت می باشید
@jafarabadsiahmansoor