.
#یا_حضرت_مسلم
اي ولي فقيه دلخسته
اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟..
نامه دادي حسين برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
.
باز هم بي بصيرتي کردند
جهلشان کار دستشان داده
لقمه هاي حرام را خوردند
دل بريدند از شما ساده
آن شب مسلم نمیخوابید مدام داخل اتاق میرفت و بیرون میآمد و به آسمان نگاه میکرد و میگفت : لاحول و لا قوه الا بالله ، لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر ، سردرگم بود ، نمیدانست چه کند با خود میگفت :
حسین (ع) چه خواهد کرد ؟
نمیدانست تکلیفش چیست؟ اگر اربابم بخواهد صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم میجنگم و کشته میشوم، خیالی نیست! من در کوفه #آبروی_حسینم ، آبروی علی ع هستم ، همه مسئولیتها متوجه من است.
مسلم #عارف بود سطحی نگر نبود ، میدانست که بعید است آقایش صلح کند ولی از یک سو نمیتوانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین ع به سمت کوفه در حرکت بود. تا نزدیک صبح خوابش نبرد ، گاهی نماز میخواند ، گاهی قرآن. تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی ابن ابی طالب ع به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد :
مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی !
مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم ، معلوم شد که من باید بجنگم ، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم ، معلوم شد که اربام صلح نمیکند.
اینجا بود که مسلم دچار #بیچارگی جدیدی شد
ای خدا ! آیا اربابم را هم میکشند؟ این بیچارگی جدید مسلم بود. از بحران تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.
نگاه مسلم در آن حالی که میجنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود. با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم ؟ به چه کسی بگویم که به حسین (ع) خبر دهد که به کوفه نیاید؟ من نامه نوشته ام که حسین بیا ! حسین دیگر نیا ! حسین به کوفه نیا !...او را بالای درالعماره با زجر کشتند. آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد. مسلم نگاهی به او کرد و گفت: برای تو کافی ست دیگر مرا نزن! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد! خودت را بیچاره نکن! اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد.
بی جهت نیست که اولین #عزادار مسلم حسین ع است.می دانی حسین (ع) چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟
صدا زد : لا خیر فی العیش بعد هولاء ، دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم یعنی
ای خدا ! مرگ حسین را برسان ! مسلمم را کشتند!
.
#استاد_پناهيان #پناهیانی
.
#یا_حضرت_مسلم
اي ولي فقيه دلخسته
اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟..
نامه دادي حسين برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
.
باز هم بي بصيرتي کردند
جهلشان کار دستشان داده
لقمه هاي حرام را خوردند
دل بريدند از شما ساده
آن شب مسلم نمیخوابید مدام داخل اتاق میرفت و بیرون میآمد و به آسمان نگاه میکرد و میگفت : لاحول و لا قوه الا بالله ، لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر ، سردرگم بود ، نمیدانست چه کند با خود میگفت :
حسین (ع) چه خواهد کرد ؟
نمیدانست تکلیفش چیست؟ اگر اربابم بخواهد صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم میجنگم و کشته میشوم، خیالی نیست! من در کوفه #آبروی_حسینم ، آبروی علی ع هستم ، همه مسئولیتها متوجه من است.
مسلم #عارف بود سطحی نگر نبود ، میدانست که بعید است آقایش صلح کند ولی از یک سو نمیتوانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین ع به سمت کوفه در حرکت بود. تا نزدیک صبح خوابش نبرد ، گاهی نماز میخواند ، گاهی قرآن. تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی ابن ابی طالب ع به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد :
مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی !
مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم ، معلوم شد که من باید بجنگم ، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم ، معلوم شد که اربام صلح نمیکند.
اینجا بود که مسلم دچار #بیچارگی جدیدی شد
ای خدا ! آیا اربابم را هم میکشند؟ این بیچارگی جدید مسلم بود. از بحران تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.
نگاه مسلم در آن حالی که میجنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود. با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم ؟ به چه کسی بگویم که به حسین (ع) خبر دهد که به کوفه نیاید؟ من نامه نوشته ام که حسین بیا ! حسین دیگر نیا ! حسین به کوفه نیا !...او را بالای درالعماره با زجر کشتند. آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد. مسلم نگاهی به او کرد و گفت: برای تو کافی ست دیگر مرا نزن! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد! خودت را بیچاره نکن! اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد.
بی جهت نیست که اولین #عزادار مسلم حسین ع است.می دانی حسین (ع) چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟
صدا زد : لا خیر فی العیش بعد هولاء ، دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم یعنی
ای خدا ! مرگ حسین را برسان ! مسلمم را کشتند!
.
#استاد_پناهيان #پناهیانی
.
.
#یا_حضرت_مسلم(ع)
اي ولي فقيه دلخسته
اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟..
نامه دادي حسين برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
.
باز هم بي بصيرتي کردند
جهلشان کار دستشان داده
لقمه هاي حرام را خوردند
دل بريدند از شما ساده
.
آن شب مسلم نمیخوابید مدام داخل اتاق میرفت و بیرون میآمد
و به آسمان نگاه میکرد
و میگفت:لاحول و لا قوة الا بالله ،لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر،
سردرگم بود
نمیدانست چه کند با خود میگفت:
حسین(ع)چه خواهد کرد؟
نمیدانست تکلیفش چیست؟
اگر اربابم بخواهد #صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم
و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم میجنگم و کشته میشوم،
خیالی نیست!
من در کوفه #آبروی_حسینم، آبروی علی(ع) هستم، همه مسئولیتها متوجه من است.
مسلم #عارف بود #سطحی_نگر نبود،
میدانست که
بعید است آقایش صلح کند
ولی از یک سو نمیتوانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین(ع) به سمت کوفه در حرکت بود.
تا نزدیک صبح خوابش نبرد، گاهی نماز میخواند، گاهی قرآن.
تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی ابن ابی طالب (ع)به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد:
مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی!
مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم،
معلوم شد که من #باید_بجنگم، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم،
معلوم شد که #اربابم_صلح_نمیکند.
اینجا بود که مسلم دچار #بیچارگی جدیدی شد
ای خدا ! آیا اربابم را هم میکشند؟ این بیچارگی جدید مسلم بود.
از بحران #تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.
نگاه مسلم در آن حالی که میجنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود.
با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم؟ به چه کسی بگویم که به حسین (ع) خبر دهد که به کوفه نیاید؟
من نامه نوشته ام که حسین بیا!
حسین دیگر نیا!
حسین به کوفه نیا !...
او را بالای درالعماره با زجر کشتند.
آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد.
مسلم نگاهی به او کرد و گفت: برای تو کافی ست دیگر مرا نزن! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد! خودت را بیچاره نکن!
اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد.
بی جهت نیست که اولین #عزادار مسلم حسین(ع)است
می دانی حسین (ع) چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟
صدا زد: لا خیر فی العیش بعد هولاء،
دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم
یعنی
ای خدا ! مرگ حسین را برسان!
مسلمم را کشتند!
.
#روضه #شب_جمعه #استاد_پناهيان #پناهیانی
.
کانال تلگرام پناهیانی
https://telegram.me/panahiani
.
#یا_حضرت_مسلم(ع)
اي ولي فقيه دلخسته
اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟..
نامه دادي حسين برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
.
باز هم بي بصيرتي کردند
جهلشان کار دستشان داده
لقمه هاي حرام را خوردند
دل بريدند از شما ساده
.
آن شب مسلم نمیخوابید مدام داخل اتاق میرفت و بیرون میآمد
و به آسمان نگاه میکرد
و میگفت:لاحول و لا قوة الا بالله ،لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر،
سردرگم بود
نمیدانست چه کند با خود میگفت:
حسین(ع)چه خواهد کرد؟
نمیدانست تکلیفش چیست؟
اگر اربابم بخواهد #صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم
و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم میجنگم و کشته میشوم،
خیالی نیست!
من در کوفه #آبروی_حسینم، آبروی علی(ع) هستم، همه مسئولیتها متوجه من است.
مسلم #عارف بود #سطحی_نگر نبود،
میدانست که
بعید است آقایش صلح کند
ولی از یک سو نمیتوانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین(ع) به سمت کوفه در حرکت بود.
تا نزدیک صبح خوابش نبرد، گاهی نماز میخواند، گاهی قرآن.
تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی ابن ابی طالب (ع)به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد:
مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی!
مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم،
معلوم شد که من #باید_بجنگم، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم،
معلوم شد که #اربابم_صلح_نمیکند.
اینجا بود که مسلم دچار #بیچارگی جدیدی شد
ای خدا ! آیا اربابم را هم میکشند؟ این بیچارگی جدید مسلم بود.
از بحران #تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.
نگاه مسلم در آن حالی که میجنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود.
با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم؟ به چه کسی بگویم که به حسین (ع) خبر دهد که به کوفه نیاید؟
من نامه نوشته ام که حسین بیا!
حسین دیگر نیا!
حسین به کوفه نیا !...
او را بالای درالعماره با زجر کشتند.
آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد.
مسلم نگاهی به او کرد و گفت: برای تو کافی ست دیگر مرا نزن! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد! خودت را بیچاره نکن!
اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد.
بی جهت نیست که اولین #عزادار مسلم حسین(ع)است
می دانی حسین (ع) چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟
صدا زد: لا خیر فی العیش بعد هولاء،
دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم
یعنی
ای خدا ! مرگ حسین را برسان!
مسلمم را کشتند!
.
#روضه #شب_جمعه #استاد_پناهيان #پناهیانی
.
کانال تلگرام پناهیانی
https://telegram.me/panahiani
.
Telegram
Panahiani
تفکرات راهبردی استاد پناهیان
.
از دستههای عزارداری باید هیبت رزمندگان منتقم خون حسین(ع) دیده شود
.
یا اباعبدالله! یا اباعبدالله!
یک جملهای شما کنار نهر علقمه گفتی جگرها تا روز قیامت آتش گرفته است
خیلی این جمله سخت است،
من میخواهم #روضه بخوانم و این جمله را میخواهم صریحاً بیان کنم،
هیچوقت یک فرمانده نظامی نباید اظهار شکست کند
اما امام حسین(ع) کنار نهر علقمه فرمود: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی»
من اعتراف میکنم کمرم شکست!
حسین! انقدر ما برای این لحظۀ تو گریه میکنیم
تا چنین لحظهای دیگر در تاریخ تکرار نشود،
«الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی»
#جوانهای #عزادار اباعبدالله الحسین(ع) مردانه برای اباالفضل(ع) فریاد بزنند،
این #دستههای عزاداری که حرکت میکند،
از دور که مردم میبینند باید بگویند:
دستۀ نظامی آمد! حماسه است
مخصوصاً در تاسوعا.
عزاداران اباعبدالله الحسین(ع) باید هیبتی داشته باشند
که رزمندگان #منتقم_خون_اباعبدالله_الحسین(ع) از دور دیده بشوند
بعضیها #عزاداری را به سمت و سوی دیگری نکشند.
عزادار باید بوی قمر بنیهاشم اباالفضل العبّاس(ع) را بدهد.
مردها باید داد بزنند؛ درست است، وقتی خبر اباالفضل(ع) به خیمه رسید اهل خیام شیون زدند.
اما علمدارها باید فریاد بزنند
جملۀ دوم امام حسین(ع) چه بود؟
«وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»
یعنی چاره از دستم رفت
عبّاس! عبّاس! حسین را کنار نهر علقمه به «چه کنم» واداشتی
عبّاس! یلِ لشگر حسین(ع)!
آقا قمر بنیهاشم امید همۀ اهل خیام بود
تمام حماسه به مدد عبّاس بود
دوستان من! دشمن دوست نداشت که جنگ تن به تن بشود.
از صبح دستور داده بود با اینها تن به تن نجنگید، چون اینها برای کشته شدن آمدهاند
اینها از امیرالمؤمنین(ع) انرژی میگیرند.
اینها بچههای امیرالمؤمنین(ع) هستند،
آنها دوست داشتند با یورش یکباره، لشگر را بریزند و کار را یکسره کنند،
چه شد که از صبح تا عصر عاشورا این حماسه برقرار شد؟
حضرت قاسم(ع) به تنهایی میدان میرود،
حضرت علی اکبر به میدان میرود،
زینب کبری میآید بدن علی اکبر را ملاقات میکند
چه غوغایی است!
چه صحنۀ پرحماسهای است!
یک کمی آدم فکر میکند.
لشگر دشمن که اراده داشتند همه چیز را به یکباره از بین ببرند
پس چهجوری توانستند این حماسۀ #کربلا را تحمل کنند؟
امان از #بیرق عبّاس!
امان از عَلَم عبّاس!
تا وقتی بیرق عبّاس گوشۀ میدان برقرار بود
مگر کسی جرأت میکرد نظم میدان را به هم بزند؟
اما آن لحظهای که بیرق عبّاس روی زمین افتاد، دیگر اباعبدالله حسین(ع) در خیمه هم امان نداشت،
آمد با علی اصغر خداحافظی کند برود
همانجا تیرباران کردند..
.
#شب_جمعه
#استاد_پناهیان #پناهيان
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
از دستههای عزارداری باید هیبت رزمندگان منتقم خون حسین(ع) دیده شود
.
یا اباعبدالله! یا اباعبدالله!
یک جملهای شما کنار نهر علقمه گفتی جگرها تا روز قیامت آتش گرفته است
خیلی این جمله سخت است،
من میخواهم #روضه بخوانم و این جمله را میخواهم صریحاً بیان کنم،
هیچوقت یک فرمانده نظامی نباید اظهار شکست کند
اما امام حسین(ع) کنار نهر علقمه فرمود: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی»
من اعتراف میکنم کمرم شکست!
حسین! انقدر ما برای این لحظۀ تو گریه میکنیم
تا چنین لحظهای دیگر در تاریخ تکرار نشود،
«الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی»
#جوانهای #عزادار اباعبدالله الحسین(ع) مردانه برای اباالفضل(ع) فریاد بزنند،
این #دستههای عزاداری که حرکت میکند،
از دور که مردم میبینند باید بگویند:
دستۀ نظامی آمد! حماسه است
مخصوصاً در تاسوعا.
عزاداران اباعبدالله الحسین(ع) باید هیبتی داشته باشند
که رزمندگان #منتقم_خون_اباعبدالله_الحسین(ع) از دور دیده بشوند
بعضیها #عزاداری را به سمت و سوی دیگری نکشند.
عزادار باید بوی قمر بنیهاشم اباالفضل العبّاس(ع) را بدهد.
مردها باید داد بزنند؛ درست است، وقتی خبر اباالفضل(ع) به خیمه رسید اهل خیام شیون زدند.
اما علمدارها باید فریاد بزنند
جملۀ دوم امام حسین(ع) چه بود؟
«وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»
یعنی چاره از دستم رفت
عبّاس! عبّاس! حسین را کنار نهر علقمه به «چه کنم» واداشتی
عبّاس! یلِ لشگر حسین(ع)!
آقا قمر بنیهاشم امید همۀ اهل خیام بود
تمام حماسه به مدد عبّاس بود
دوستان من! دشمن دوست نداشت که جنگ تن به تن بشود.
از صبح دستور داده بود با اینها تن به تن نجنگید، چون اینها برای کشته شدن آمدهاند
اینها از امیرالمؤمنین(ع) انرژی میگیرند.
اینها بچههای امیرالمؤمنین(ع) هستند،
آنها دوست داشتند با یورش یکباره، لشگر را بریزند و کار را یکسره کنند،
چه شد که از صبح تا عصر عاشورا این حماسه برقرار شد؟
حضرت قاسم(ع) به تنهایی میدان میرود،
حضرت علی اکبر به میدان میرود،
زینب کبری میآید بدن علی اکبر را ملاقات میکند
چه غوغایی است!
چه صحنۀ پرحماسهای است!
یک کمی آدم فکر میکند.
لشگر دشمن که اراده داشتند همه چیز را به یکباره از بین ببرند
پس چهجوری توانستند این حماسۀ #کربلا را تحمل کنند؟
امان از #بیرق عبّاس!
امان از عَلَم عبّاس!
تا وقتی بیرق عبّاس گوشۀ میدان برقرار بود
مگر کسی جرأت میکرد نظم میدان را به هم بزند؟
اما آن لحظهای که بیرق عبّاس روی زمین افتاد، دیگر اباعبدالله حسین(ع) در خیمه هم امان نداشت،
آمد با علی اصغر خداحافظی کند برود
همانجا تیرباران کردند..
.
#شب_جمعه
#استاد_پناهیان #پناهيان
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
Telegram
Panahiani
تفکرات راهبردی استاد پناهیان
.
امام صادق(ع) می فرماید:
یک گروهی اومدن پیش اباعبدالله الحسین
گفتن یااباعبدالله یک عده از رفقای ما رفتن پیش معاویه ولی ما اومدیم پیش شما
الهی فدای کلام حسین بشم
فرمودند خب شما اومدید پیش ما
ما جایزه بیشتر به شما می دیم از اونی که او میخواد به اونا جایزه بده
اینا گفتن فدات بشیم ما نیومدیم چیزی ازت بگیریم
ما بخاطر دینمون و بخاطر تقرب به خدا اومدیم پیش شما
تا این رو گفتن
میگه امام حسین ساکت شد
سرش رو انداخت پایین
الهی فدای تو حسین
الهی فدای رفتارات سبک رفتارات
نگاه کردنت،کارات،حرف زدنت،منشت،شخصیتت
میخوام مزش رو بچشیا
سرش رو انداخت پایین
شروع کرد با انگشتش روی زمین بازی کردن
رفت توو فکر چی بگم آخه؟
میدونید به من چی گفتید
یک مدت طولانی همونجوری در فکر بود
انگار داره فکر میکنه چی بگه آخه
خب من چی کار کنم
من این حرکت ها و رفتارای حسین رو دوست دارم
هرچی ازش نقل کنن دوستش دارم
نمیدونم امشب زوده زینب کبری(س)یاد خاطرات حسینش بیافته
بعد امام حسین(ع) سرش رو بالا آورد
الهی همه عالم فدای سرت
یا اباعبدالله
حالا فداش بشم حرف زدنش رو نگاه کن
این شیرین زبونی هاش رو نگاه کن
یا حضرت زینب خدا کمکت کنه
فقط همین، خدا کمکت کنه
یا حضرت رباب خدا به دادت برسه
دیگه از سکینه و رقیه بگذارید حرف نزنیم
سرش رو بلند کرد آقا
فرمود: یک کمی از حرفای زیاد بهتون بگم
یعنی امام حسین در مقابل حرفای اونا انقدر حرف داره بزنه
نمی از یمی بهتون بگم
الهی دورت بگردم حسین با این جور حرف زدنت
بعد سری از اسرار رو فاش میکنه
با این سر برید سیر و سلوک کنید به سوی امام حسین(ع)
می فرماید: کسی که ما دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه از ما چیزی بهش برسه یعنی منفعت دنیایی
ما رو دوست داشته باشه مخلصانه
بخاطر خدا و رسول امام حسین(علیه السلام) رو دوست داشته باشه
من رو دارن همه نگاه میکنن
فرمود: هر کی مخلصانه مارو دوست داشته باشه
روز قیامت با ما میاد اینجوری اینجوری
دو تا انگشتهاش رو به هم چسبوند اینجوری با ما میاد
قربون حرف زدنت بشم حسین
فدای حرف زدنت حسین
روز قیامت حسین رو ببینی
بیاد جلو بگه #تشکر میکنم ازت #عزادار
میگی حسین خوب شد من در دنیا تو رو نمی شناختم
میشناختم که بدبخت بودم
بدبخت نه بیچاره بودم
خوش بخت بودم ولی بیچاره بودم
تازه روز قیامت همتون شروع میکنید میگید
امان از دل زینب
امان از دل زینب
حضرت زینب کبری سری از اسرار الهیه
سادست مگه امام زمانش رو میشناسه
با امامش بزرگ شده
تا حالا از حسین دور نشده
بعد از امام حسین چی کشید زینب
#امان_از_دل_زینب
امان از دل زینب
.
#روضه #شام_غریبان
#استاد_پناهیان #پناهيان #پناهیانی
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
امام صادق(ع) می فرماید:
یک گروهی اومدن پیش اباعبدالله الحسین
گفتن یااباعبدالله یک عده از رفقای ما رفتن پیش معاویه ولی ما اومدیم پیش شما
الهی فدای کلام حسین بشم
فرمودند خب شما اومدید پیش ما
ما جایزه بیشتر به شما می دیم از اونی که او میخواد به اونا جایزه بده
اینا گفتن فدات بشیم ما نیومدیم چیزی ازت بگیریم
ما بخاطر دینمون و بخاطر تقرب به خدا اومدیم پیش شما
تا این رو گفتن
میگه امام حسین ساکت شد
سرش رو انداخت پایین
الهی فدای تو حسین
الهی فدای رفتارات سبک رفتارات
نگاه کردنت،کارات،حرف زدنت،منشت،شخصیتت
میخوام مزش رو بچشیا
سرش رو انداخت پایین
شروع کرد با انگشتش روی زمین بازی کردن
رفت توو فکر چی بگم آخه؟
میدونید به من چی گفتید
یک مدت طولانی همونجوری در فکر بود
انگار داره فکر میکنه چی بگه آخه
خب من چی کار کنم
من این حرکت ها و رفتارای حسین رو دوست دارم
هرچی ازش نقل کنن دوستش دارم
نمیدونم امشب زوده زینب کبری(س)یاد خاطرات حسینش بیافته
بعد امام حسین(ع) سرش رو بالا آورد
الهی همه عالم فدای سرت
یا اباعبدالله
حالا فداش بشم حرف زدنش رو نگاه کن
این شیرین زبونی هاش رو نگاه کن
یا حضرت زینب خدا کمکت کنه
فقط همین، خدا کمکت کنه
یا حضرت رباب خدا به دادت برسه
دیگه از سکینه و رقیه بگذارید حرف نزنیم
سرش رو بلند کرد آقا
فرمود: یک کمی از حرفای زیاد بهتون بگم
یعنی امام حسین در مقابل حرفای اونا انقدر حرف داره بزنه
نمی از یمی بهتون بگم
الهی دورت بگردم حسین با این جور حرف زدنت
بعد سری از اسرار رو فاش میکنه
با این سر برید سیر و سلوک کنید به سوی امام حسین(ع)
می فرماید: کسی که ما دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه از ما چیزی بهش برسه یعنی منفعت دنیایی
ما رو دوست داشته باشه مخلصانه
بخاطر خدا و رسول امام حسین(علیه السلام) رو دوست داشته باشه
من رو دارن همه نگاه میکنن
فرمود: هر کی مخلصانه مارو دوست داشته باشه
روز قیامت با ما میاد اینجوری اینجوری
دو تا انگشتهاش رو به هم چسبوند اینجوری با ما میاد
قربون حرف زدنت بشم حسین
فدای حرف زدنت حسین
روز قیامت حسین رو ببینی
بیاد جلو بگه #تشکر میکنم ازت #عزادار
میگی حسین خوب شد من در دنیا تو رو نمی شناختم
میشناختم که بدبخت بودم
بدبخت نه بیچاره بودم
خوش بخت بودم ولی بیچاره بودم
تازه روز قیامت همتون شروع میکنید میگید
امان از دل زینب
امان از دل زینب
حضرت زینب کبری سری از اسرار الهیه
سادست مگه امام زمانش رو میشناسه
با امامش بزرگ شده
تا حالا از حسین دور نشده
بعد از امام حسین چی کشید زینب
#امان_از_دل_زینب
امان از دل زینب
.
#روضه #شام_غریبان
#استاد_پناهیان #پناهيان #پناهیانی
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
Telegram
Panahiani
تفکرات راهبردی استاد پناهیان
.
شما با چه انگیزه ای وارد #محرم شده اید؟
.
دوستان محرم شروع شد چی کاره اید شما؟
با چه عزمی وارد محرم شدید؟
دهه محرم تموم شد میدانی....
کارآیی محرم گاهی از اوقات از #ماه_رمضان بالاتر است.
این حداقل کلامی بود که میتوانستم بگم.
مقدمه ای باشد برای
این کلام مرحوم قاضی که میفرماید:
کسی بخواهد به مقام #توحید برسد
الا ولابد راهی جز #سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) ندارد
ما هرچه ضعف اخلاقی داریم معلوم میشود این ماه را خوب برقرار نکردیم.
جوانهای #عزادار_اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
این شما واین #امام_حسین(ع)
در طول سال از چه چیز خودت گله داری؟
چرا در این ماه کم گذاشتی؟
سیدالشهداء دست کسی را نگیرد؟!!!
تو باور می کنی؟؟؟
اصلا احدی به جایی نرسیده جز از طریق سیدالشهداء اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
فقط شما فکر کردید قمه کشها و نزول خورها یک دفعه در محرم متحول شدند.
مرحوم قاضی به هر جا رسید خودشون فرمودند:
از دست #اباالفضل_العباس(علیه السلام) بود.
من و شما کجای عالمیم؟
ما دیگر بعد از محرم، بعد از عاشورا، باید مثلا مشکلی داشته باشیم؟
اون انگیزه خود سازی، اون انگیزه طهارت نفس
شما بگید به امام حسین
یا اباعبدالله من اگر از این محرم، از این لباس سیاه بیرون بیام، دیگه کسی من را تحویل نمیگیرد اگر آدم نشده باشم ها.
احدی به من در این عالم نگاه نخواهد کرد
میگویند:
این از سر سفره ی اباعبدالله الحسین(علیه السلام) گرسنه بلند شده.دست خالی
کرم امام حسین(علیه السلام) این را نگرفته!
شما باچه نگاهی آمدید عزاداری امام حسین(علیه السلام)؟
نکند آمدید لطف کنید.
برویم مجلس امام حسین(ع) را رونق ببخشیم!!!
شما با چه #انگیزه ای آمدید؟
.
#ماه_محرم#نیت
#استاد_پناهیان #استاد #پناهیان #پناهیانی
.
برنامه سخنرانی های استاد تا شب 17 ماه محرم
#دانشگاه_هنر ساعت 22
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
شما با چه انگیزه ای وارد #محرم شده اید؟
.
دوستان محرم شروع شد چی کاره اید شما؟
با چه عزمی وارد محرم شدید؟
دهه محرم تموم شد میدانی....
کارآیی محرم گاهی از اوقات از #ماه_رمضان بالاتر است.
این حداقل کلامی بود که میتوانستم بگم.
مقدمه ای باشد برای
این کلام مرحوم قاضی که میفرماید:
کسی بخواهد به مقام #توحید برسد
الا ولابد راهی جز #سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) ندارد
ما هرچه ضعف اخلاقی داریم معلوم میشود این ماه را خوب برقرار نکردیم.
جوانهای #عزادار_اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
این شما واین #امام_حسین(ع)
در طول سال از چه چیز خودت گله داری؟
چرا در این ماه کم گذاشتی؟
سیدالشهداء دست کسی را نگیرد؟!!!
تو باور می کنی؟؟؟
اصلا احدی به جایی نرسیده جز از طریق سیدالشهداء اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
فقط شما فکر کردید قمه کشها و نزول خورها یک دفعه در محرم متحول شدند.
مرحوم قاضی به هر جا رسید خودشون فرمودند:
از دست #اباالفضل_العباس(علیه السلام) بود.
من و شما کجای عالمیم؟
ما دیگر بعد از محرم، بعد از عاشورا، باید مثلا مشکلی داشته باشیم؟
اون انگیزه خود سازی، اون انگیزه طهارت نفس
شما بگید به امام حسین
یا اباعبدالله من اگر از این محرم، از این لباس سیاه بیرون بیام، دیگه کسی من را تحویل نمیگیرد اگر آدم نشده باشم ها.
احدی به من در این عالم نگاه نخواهد کرد
میگویند:
این از سر سفره ی اباعبدالله الحسین(علیه السلام) گرسنه بلند شده.دست خالی
کرم امام حسین(علیه السلام) این را نگرفته!
شما باچه نگاهی آمدید عزاداری امام حسین(علیه السلام)؟
نکند آمدید لطف کنید.
برویم مجلس امام حسین(ع) را رونق ببخشیم!!!
شما با چه #انگیزه ای آمدید؟
.
#ماه_محرم#نیت
#استاد_پناهیان #استاد #پناهیان #پناهیانی
.
برنامه سخنرانی های استاد تا شب 17 ماه محرم
#دانشگاه_هنر ساعت 22
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
Telegram
Panahiani
تفکرات راهبردی استاد پناهیان
.
#یا_حضرت_مسلم(ع)
اي ولي فقيه دلخسته
اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟..
نامه دادي حسين برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
.
باز هم بي بصيرتي کردند
جهلشان کار دستشان داده
لقمه هاي حرام را خوردند
دل بريدند از شما ساده
.
آن شب مسلم نمیخوابید مدام داخل اتاق میرفت و بیرون میآمد
و به آسمان نگاه میکرد
و میگفت:لاحول و لا قوة الا بالله ،لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر،
سردرگم بود
نمیدانست چه کند با خود میگفت:
حسین(ع)چه خواهد کرد؟
نمیدانست تکلیفش چیست؟
اگر اربابم بخواهد #صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم
و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم میجنگم و کشته میشوم،
خیالی نیست!
من در کوفه #آبروی_حسینم، آبروی علی(ع) هستم، همه مسئولیتها متوجه من است.
مسلم #عارف بود #سطحی_نگر نبود،
میدانست که
بعید است آقایش صلح کند
ولی از یک سو نمیتوانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین(ع) به سمت کوفه در حرکت بود.
تا نزدیک صبح خوابش نبرد، گاهی نماز میخواند، گاهی قرآن.
تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی ابن ابی طالب (ع)به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد:
مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی!
مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم،
معلوم شد که من #باید_بجنگم، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم،
معلوم شد که #اربابم_صلح_نمیکند.
اینجا بود که مسلم دچار #بیچارگی جدیدی شد
ای خدا ! آیا اربابم را هم میکشند؟ این بیچارگی جدید مسلم بود.
از بحران #تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.
نگاه مسلم در آن حالی که میجنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود.
با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم؟ به چه کسی بگویم که به حسین (ع) خبر دهد که به کوفه نیاید؟
من نامه نوشته ام که حسین بیا!
حسین دیگر نیا!
حسین به کوفه نیا !...
او را بالای درالعماره با زجر کشتند.
آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد.
مسلم نگاهی به او کرد و گفت: برای تو کافی ست دیگر مرا نزن! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد! خودت را بیچاره نکن!
اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد.
بی جهت نیست که اولین #عزادار مسلم حسین(ع)است
می دانی حسین (ع) چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟
صدا زد: لا خیر فی العیش بعد هولاء،
دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم
یعنی
ای خدا ! مرگ حسین را برسان!
مسلمم را کشتند!
.
#روضه #شب_جمعه #استاد_پناهيان #پناهیانی
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
#یا_حضرت_مسلم(ع)
اي ولي فقيه دلخسته
اي ابَر مرد قهرمان چه خبر؟..
نامه دادي حسين برگردد؟
از امام زمانمان چه خبر؟
.
باز هم بي بصيرتي کردند
جهلشان کار دستشان داده
لقمه هاي حرام را خوردند
دل بريدند از شما ساده
.
آن شب مسلم نمیخوابید مدام داخل اتاق میرفت و بیرون میآمد
و به آسمان نگاه میکرد
و میگفت:لاحول و لا قوة الا بالله ،لا اله الا الله ، سبحان الله ، الله اکبر،
سردرگم بود
نمیدانست چه کند با خود میگفت:
حسین(ع)چه خواهد کرد؟
نمیدانست تکلیفش چیست؟
اگر اربابم بخواهد #صلح کند من نماینده او هستم من هم باید صلح کنم
و اگر بخواهد با آن یاران کم بجنگد کشته خواهد شد، پس من هم میجنگم و کشته میشوم،
خیالی نیست!
من در کوفه #آبروی_حسینم، آبروی علی(ع) هستم، همه مسئولیتها متوجه من است.
مسلم #عارف بود #سطحی_نگر نبود،
میدانست که
بعید است آقایش صلح کند
ولی از یک سو نمیتوانست روی این احتمال فکرکند چرا که حسین(ع) به سمت کوفه در حرکت بود.
تا نزدیک صبح خوابش نبرد، گاهی نماز میخواند، گاهی قرآن.
تا بالاخره لحظه ای خوابید و علی ابن ابی طالب (ع)به خوابش آمد، دستش را گرفت و صدا زد:
مسلم ! غصه نخور فردا مهمان ما هستی!
مسلم از خواب بیدار شد با خود گفت : راحت شدم،
معلوم شد که من #باید_بجنگم، معلوم شد که در این راه باید کشته شوم،
معلوم شد که #اربابم_صلح_نمیکند.
اینجا بود که مسلم دچار #بیچارگی جدیدی شد
ای خدا ! آیا اربابم را هم میکشند؟ این بیچارگی جدید مسلم بود.
از بحران #تکلیف درآمد ولی دچار بحران دیگری شد.
نگاه مسلم در آن حالی که میجنگید و در آن حالی که دستش را بسته و لبش را پاره کرده بودند نگاه ملتمسی بود.
با نگاهش آدمها را ارزیابی میکرد، به این بگویم که به حسینم خبر دهد که به کوفه نیاید؟ به آن بگویم؟ به چه کسی بگویم که به حسین (ع) خبر دهد که به کوفه نیاید؟
من نامه نوشته ام که حسین بیا!
حسین دیگر نیا!
حسین به کوفه نیا !...
او را بالای درالعماره با زجر کشتند.
آن نامرد خواست به گردن مسلم شمشیر بزند ولی شمشیر نگرفت و بدنش را پاره کرد.
مسلم نگاهی به او کرد و گفت: برای تو کافی ست دیگر مرا نزن! بگذار کس دیگری این ننگ را ببرد! خودت را بیچاره نکن!
اینقدر آقاست که در آن لحظه به فکر ضاربش است! آن نامرد با ضربت دیگر سر از بدن مسلم جدا کرد.
بی جهت نیست که اولین #عزادار مسلم حسین(ع)است
می دانی حسین (ع) چگونه برای مسلم عزاداری کرد ؟
صدا زد: لا خیر فی العیش بعد هولاء،
دیگر بعداز مسلم زندگی را نمیخواهم
یعنی
ای خدا ! مرگ حسین را برسان!
مسلمم را کشتند!
.
#روضه #شب_جمعه #استاد_پناهيان #پناهیانی
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
Telegram
Panahiani
تفکرات راهبردی استاد پناهیان
.
امام صادق(ع) می فرماید:
یک گروهی اومدن پیش اباعبدالله الحسین
گفتن یااباعبدالله یک عده از رفقای ما رفتن پیش معاویه ولی ما اومدیم پیش شما
الهی فدای کلام حسین بشم
فرمودند خب شما اومدید پیش ما
ما جایزه بیشتر به شما می دیم از اونی که او میخواد به اونا جایزه بده
اینا گفتن فدات بشیم ما نیومدیم چیزی ازت بگیریم
ما بخاطر دینمون و بخاطر تقرب به خدا اومدیم پیش شما
تا این رو گفتن
میگه امام حسین ساکت شد
سرش رو انداخت پایین
#الهی_فدای_تو_حسین
الهی فدای رفتارات سبک رفتارات
نگاه کردنت،کارات،حرف زدنت،منشت،شخصیتت
میخوام مزش رو #بچشیا
سرش رو انداخت پایین
شروع کرد با انگشتش روی زمین بازی کردن
رفت توو فکر چی بگم آخه؟
میدونید به من چی گفتید
یک مدت طولانی همونجوری در فکر بود
انگار داره فکر میکنه چی بگه آخه
خب من چی کار کنم
من این حرکت ها و رفتارای حسین رو دوست دارم
هرچی ازش نقل کنن دوستش دارم
نمیدونم امشب زوده زینب کبری(س)یاد خاطرات حسینش بیافته
بعد امام حسین(ع) سرش رو بالا آورد
الهی همه عالم فدای سرت
یا اباعبدالله
حالا فداش بشم حرف زدنش رو نگاه کن
این شیرین زبونی هاش رو نگاه کن
یا حضرت زینب خدا کمکت کنه
فقط همین، خدا کمکت کنه
یا حضرت رباب خدا به دادت برسه
دیگه از سکینه و رقیه بگذارید حرف نزنیم
سرش رو بلند کرد آقا
فرمود: یک کمی از حرفای زیاد بهتون بگم
یعنی امام حسین در مقابل حرفای اونا انقدر حرف داره بزنه
نمی از یمی بهتون بگم
الهی دورت بگردم حسین با این جور حرف زدنت
بعد سری از اسرار رو فاش میکنه
با این سر برید #سیر_و_سلوک کنید به سوی امام حسین(ع)
می فرماید: کسی که ما دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه از ما چیزی بهش برسه یعنی منفعت دنیایی
ما رو دوست داشته باشه مخلصانه
بخاطر خدا و رسول امام حسین(علیه السلام) رو دوست داشته باشه
من رو دارن همه نگاه میکنن
فرمود: هر کی مخلصانه مارو دوست داشته باشه
روز قیامت با ما میاد اینجوری اینجوری
دو تا انگشتهاش رو به هم چسبوند اینجوری با ما میاد
قربون حرف زدنت بشم حسین
فدای حرف زدنت حسین
روز قیامت حسین رو ببینی
بیاد جلو بگه #تشکر میکنم ازت #عزادار
میگی حسین خوب شد من در دنیا تو رو نمی شناختم
میشناختم که بدبخت بودم
بدبخت نه #بیچاره بودم
خوش بخت بودم ولی بیچاره بودم
تازه روز قیامت همتون شروع میکنید میگید
امان از دل زینب
امان از دل زینب
حضرت زینب کبری سری از اسرار الهیه
سادست مگه امام زمانش رو میشناسه
با امامش بزرگ شده
تا حالا از حسین دور نشده
بعد از امام حسین چی کشید زینب
#امان_از_دل_زینب
امان از دل زینب
.
#روضه #استاد_پناهیان #پناهيان #پناهیانی
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
امام صادق(ع) می فرماید:
یک گروهی اومدن پیش اباعبدالله الحسین
گفتن یااباعبدالله یک عده از رفقای ما رفتن پیش معاویه ولی ما اومدیم پیش شما
الهی فدای کلام حسین بشم
فرمودند خب شما اومدید پیش ما
ما جایزه بیشتر به شما می دیم از اونی که او میخواد به اونا جایزه بده
اینا گفتن فدات بشیم ما نیومدیم چیزی ازت بگیریم
ما بخاطر دینمون و بخاطر تقرب به خدا اومدیم پیش شما
تا این رو گفتن
میگه امام حسین ساکت شد
سرش رو انداخت پایین
#الهی_فدای_تو_حسین
الهی فدای رفتارات سبک رفتارات
نگاه کردنت،کارات،حرف زدنت،منشت،شخصیتت
میخوام مزش رو #بچشیا
سرش رو انداخت پایین
شروع کرد با انگشتش روی زمین بازی کردن
رفت توو فکر چی بگم آخه؟
میدونید به من چی گفتید
یک مدت طولانی همونجوری در فکر بود
انگار داره فکر میکنه چی بگه آخه
خب من چی کار کنم
من این حرکت ها و رفتارای حسین رو دوست دارم
هرچی ازش نقل کنن دوستش دارم
نمیدونم امشب زوده زینب کبری(س)یاد خاطرات حسینش بیافته
بعد امام حسین(ع) سرش رو بالا آورد
الهی همه عالم فدای سرت
یا اباعبدالله
حالا فداش بشم حرف زدنش رو نگاه کن
این شیرین زبونی هاش رو نگاه کن
یا حضرت زینب خدا کمکت کنه
فقط همین، خدا کمکت کنه
یا حضرت رباب خدا به دادت برسه
دیگه از سکینه و رقیه بگذارید حرف نزنیم
سرش رو بلند کرد آقا
فرمود: یک کمی از حرفای زیاد بهتون بگم
یعنی امام حسین در مقابل حرفای اونا انقدر حرف داره بزنه
نمی از یمی بهتون بگم
الهی دورت بگردم حسین با این جور حرف زدنت
بعد سری از اسرار رو فاش میکنه
با این سر برید #سیر_و_سلوک کنید به سوی امام حسین(ع)
می فرماید: کسی که ما دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه از ما چیزی بهش برسه یعنی منفعت دنیایی
ما رو دوست داشته باشه مخلصانه
بخاطر خدا و رسول امام حسین(علیه السلام) رو دوست داشته باشه
من رو دارن همه نگاه میکنن
فرمود: هر کی مخلصانه مارو دوست داشته باشه
روز قیامت با ما میاد اینجوری اینجوری
دو تا انگشتهاش رو به هم چسبوند اینجوری با ما میاد
قربون حرف زدنت بشم حسین
فدای حرف زدنت حسین
روز قیامت حسین رو ببینی
بیاد جلو بگه #تشکر میکنم ازت #عزادار
میگی حسین خوب شد من در دنیا تو رو نمی شناختم
میشناختم که بدبخت بودم
بدبخت نه #بیچاره بودم
خوش بخت بودم ولی بیچاره بودم
تازه روز قیامت همتون شروع میکنید میگید
امان از دل زینب
امان از دل زینب
حضرت زینب کبری سری از اسرار الهیه
سادست مگه امام زمانش رو میشناسه
با امامش بزرگ شده
تا حالا از حسین دور نشده
بعد از امام حسین چی کشید زینب
#امان_از_دل_زینب
امان از دل زینب
.
#روضه #استاد_پناهیان #پناهيان #پناهیانی
.
عضو کانال تلگرام پناهیانی شوید
https://telegram.me/panahiani
.
Telegram
Panahiani
تفکرات راهبردی استاد پناهیان