نت هشتم
86 subscribers
2.52K photos
242 videos
16 files
170 links
از هر دری سخني

تماس با ادمين 👇
@arsham_55
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
👈بیاد اسطوره دوران کودکی و نوجوانیم
زنده‌یاد #بهزادخان‌رضایی‌کلهر
✔️مرگ یک اسطوره و پایان "میم_حسن"


💠همیشه انسانهایی هستند که در دوران کودکی و نوجوانی و حتی تا بزرگسالی چنان مهرش در دلت جا میگیرد و او را دوست داری که اسطوره زندگیت می‌شود و در زمانی که او را از دست می‌دهی به یکباره چهار ستون تنت آوار می‌شود.

▪️سالها پیش بود. یعنی حدودا سال ۶۴ و ما بخاطر موقعیت شغلی پدرم در ایلام زندگی میکردیم. آن زمان پدرم در #شهربانی ایلام بود و سازمان زندانها هنوز شکل و شمایل یک ارگان را نگرفته و تازه تاسیس بود. زندانها توسط نیروهای شهربانی اداره می‌شدند و بخاطر سابقه‌‌ی خدمتی پدرم در زندان #کرمانشاه، از سوی شهربانی به ریاست زندان #ایلام منصوب شد.

▪️در آن زمان بود که #بهزادخان‌رضایی مدیرکل زندان ایلام بود و آشنایی من با ایشان از همان زمان شکل گرفت.
هر بار که با پدرم به محل کارش می‌رفتم، با #حاجی‌رضایی دیدار داشتم و انقدر با مهربانی با من برخورد می‌کرد و ابراز علاقه به من داشت که در ذهنم یک اسطوره شده بود.

▪️خان‌زاده بود و منش و بزرگواری خانی در ذات ماندگار و ماتم بود و نمی‌توانست از آن دور شود. هنوز آن چهره‌ی زیبا و خوش‌تیپ که با پرستیژ خاص و مردانه‌ای بود، را در یاد دارم و صدایش که در گوشم طنین انداز است و با مهربانی خاص خودش میگفت؛ "میم_حسن" چطوری؟ و همین محبت‌ها منو مشتاق می‌کرد که از پدر درخواست کنم که با خودش مرا به محل کار ببرد تا بتوانم او را ببینم.

▪️روابط کاری و شرایط جنگی باعث شد که مدتها ما زیر چادر در همسایگی یکدیگر زندگی کنیم و همین امر برایم بسیار خوش‌آیند بود چرا که هر روز از اول صبح میتوانستم ایشان را ببینم.

▪️جنگ که تمام شد، ایشان به #ارومیه رفت و #مدیرکل اداره زندانهای استان #آذربایجان‌غربی شد. در آستانه شرکت در اولین کنکور، به عشق دیدن دوباره‌اش، ارومیه را اولین شهر انتخاب کردم و به دیدارش رفتم. رفتن همانا و یک ماه ماندن در جوارش همان.

▪️شبهای دوران جنگ تحمیلی که چادرهای محل زندگیمان در کنار هم بود، سه‌تارش را می‌آورد و با صدای بسیار زیبایی که داشت آهنگهای شهرام‌ناضری را زمزمه می‌کرد.
👈روز تولدش یعنی #پنجم‌آذر با روز تولد #پدرم یکی بود و همیشه در این روز با وی تماس می‌گرفتم.

▪️سالها گذشت و در سال ۸۱ در اداره زندانهای استان #تهران دیدمش. آنزمان قرار بود مدیرکل #قزوین شود. سال ۸۳ باز به دیدنش رفتم و پدرم را دوباره دعوت بکار کرد و خانواده من برای ۸ سال به این استان رفتند.
👈و هر بار که با من صحبت می‌کرد میگفت:
درسته که بزرگ شدی ولی برای من همیشه "میم‌_حسن" خواهی ماند.

▪️سال گذشته پدرم در بیمارستان بستری بود و ما امیدی به ماندنش نداشتیم. پدرم هم در بیمارستان بی‌تابی می‌کرد. یک روز نام #حاج‌بهزاد را آورد و گفت میخوام باهاش حرف بزنم.
با استفاده از #واتساپ یک تماس تصویری باهاش برقرار کردم و کلی باهم شوخی کردند و روحیه به پدرم داد و از مریضی خود می‌گفت.
میگفت #جناب‌سرهنگ
ناامید نباش. مگه من نیستم. ببین چطور میخندم و ...
انسان‌های خیرخواه و مهربان همیشه مهربانند و نمی‌توانند در هیچ شرایطی تغییر کنند.

▪️روزگار لعنتی که همیشه فراق و دوری برایمان به ارمغان آورده است و این روزها که هر جا را نگاه می‌کنیم شاهد مرگ یکی از اطرافیان و عزیزانمان هستیم و غم سراسر زندگیمان را گرفته است و از شادی و خوشی خبری نیست.

🔳 امروز که وارد فضای مجازی شدم تا اخبار را دنبال کنم، یکی از #تلخ‌ترین روزهای زندگیم را رقم زد و بغض و ماتم سراسر وجودم را در بر گرفت و از لحظه‌ای که خبر درگذشت #بهزاد‌خان را به خانواده‌ام گفتم، همه گریانند.
آری...
امروز شاهد مرگ عزیزی بودم که اسطوره‌ی روزهای کودکی و نوجوانیم بود.
امروز روز مرگ "میم‌_حسن" بود و پایانی بر این واژه

▪️اگر چه خود ما عزاداریم، اما این مصیبت نابهنگام را به خانواده ایشان، پسرخاله گرامیشان #عزالدین‌خان‌الماسی و #ایل‌کلهر تسلیت عرض میکنم.

محسن‌چنانی
فعال سیاسی و رسانه استان کرمانشاه
مشاور دبیرکل مجمع شهرداران کلانشهرهای کشور

🎶کانال ادبی _ هنری نت‌هشتم
@note8m
📷تصویر👇