⭕️یادداشت استاد پناهیان/ 20 نکته برای #شبهای_قدر
#قسمت_دوم
ـــــــــــــــــــــــــــــ
13. تفکر و محاسبۀ نفس
فرصتی برای تفکر و محاسبۀ نفس بگذاریم. همین که دلمان از کوتاهیهایمان بگیرد و حسرت عمر از دست رفته را بخوریم، خدا ما را در آغوش خواهد گرفت و ما را نوازش خواهد کرد. خدا دوست دارد همۀ گذشتۀ ما را جبران کند.
14. اندیشیدن به لحظۀ وداع و مرور وصیتنامه
فرصتی برای اندیشیدن به آخرت و لحظۀ وداعمان بگذاریم. وصیتنامههایمان را مرور کنیم و سفرِ با شکوه آخرت را جدی بگیریم. اگر احساس ترس یا تنهایی کردیم به خدا پناه ببریم تا او به ما آرامش بدهد، نه آنکه با غفلت از مرگ آرام بگیریم.
15. از فکر و ذکر علی(ع) غافل نشویم
بخش دیگری از فرصت تفکر، که از بالاترین عبادات است، را برای اندیشیدن دربارۀ امیرالمومنین(ع) و رنجهای او اختصاص دهیم و سعی کنیم لحظهای آن شخصیت مظلوم و محبوب پیامبر اعظم(ص) را از نظر دور نکنیم، رنجهایش را ذکر کنیم، غمش را در دل بپرورانیم، دور خانهاش پروانهوار بگردیم و تمام شب قدر را کنار فرزندان داغدار او عبادت کنیم.
16. محضر حضرت ولیعصر(عج)
لحظه لحظه شب قدر را پاس بداریم و از ابتدای شب خود را در محضر حضرت ولی عصر(ع) و در بارش رحمت خدا ببینیم. شبهای قدر تابستان کوتاه است. با کمتر غذا خوردن، آمادگی خود را برای بهره برداری بیشتر کنیم.
17. کمی مشارطه و برنامهریزی برای آینده
کمی هم در انتهای سحر با خود مشارطه کنید که در آینده چگونه رفتار بهتری خواهید داشت. برنامههایی مختصر ولی دائمی برای یکسال آیندۀ خود بریزید و از خدا کمک بخواهید که شما را در انجام آنها یاری فرماید. عزم برای تغییر رفتار، تثبیت کنندۀ توبه است.
18. شب قدر سوم، شب دعا برای #ظهور
اگر شب #نوزدهم را بیشتر برای توبه وقت میگذاریم و شب #بیست_و_یکم را به دعا و عرض حاجت میپردازیم، بیایید شب #بیست_و_سوم را به دعا برای نجات بشریت و ظهور مولای عزیزمان اختصاص بدهیم. از خانه برای او که صاحب خانه است خارج بشویم و زمان شب قدر خود را برای امام زمان(عج) بگذاریم، تا بتوانیم بگوییم «یابن الحسن ما بهترین اوقات خود را به تو اختصاص دادیم تو هم بهترین دعاهای خود را به ما اختصاص بده.»
وقتی برای ظهور با تمام وجود دعا میکنی، این امام زمان(ع) است که برای تو دعا میکند، وقتی برای غربت او اشک میریزی، آقای شما برای رنجهای شما اشک میریزد. وقتی در آسایش هستی و برای رنج مظلومان و محرومان عالم دعا میکنی، ملائکه به وجود تو افتخار میکنند.
19. دعا برای عاقبت بهخیری و شهادت
در خاتمه برای ختم به خیر شدن خود دعا کنیم، و اگر کسی مایل بود برای «شهادت» خدا را التماس کند. دعا برای شهید شدن عمر کسی را کوتاه نمیکند، تنها بر معنویت و قدرت روحی افراد میافزاید و انسان را به سیدالشهدا(ع) نزدیک میکند.
20. زیارت امام حسین(ع)
راستی اگر کسی توانست، هر شب به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) برود و اگر نتوانست، از راه دور سه بار بگوید «صلی الله علیک یا اباعبدالله»، ثواب زیارت را به او خواهند داد. برای تمام شهیدان بهویژه شهدای قهرمان مدافع حرم درود و فاتحه بفرستیم که حیات و امنیت ما مدیون آنهاست.
التماس دعا
علیرضا پناهیان
@nooralzahra5
#قسمت_دوم
ـــــــــــــــــــــــــــــ
13. تفکر و محاسبۀ نفس
فرصتی برای تفکر و محاسبۀ نفس بگذاریم. همین که دلمان از کوتاهیهایمان بگیرد و حسرت عمر از دست رفته را بخوریم، خدا ما را در آغوش خواهد گرفت و ما را نوازش خواهد کرد. خدا دوست دارد همۀ گذشتۀ ما را جبران کند.
14. اندیشیدن به لحظۀ وداع و مرور وصیتنامه
فرصتی برای اندیشیدن به آخرت و لحظۀ وداعمان بگذاریم. وصیتنامههایمان را مرور کنیم و سفرِ با شکوه آخرت را جدی بگیریم. اگر احساس ترس یا تنهایی کردیم به خدا پناه ببریم تا او به ما آرامش بدهد، نه آنکه با غفلت از مرگ آرام بگیریم.
15. از فکر و ذکر علی(ع) غافل نشویم
بخش دیگری از فرصت تفکر، که از بالاترین عبادات است، را برای اندیشیدن دربارۀ امیرالمومنین(ع) و رنجهای او اختصاص دهیم و سعی کنیم لحظهای آن شخصیت مظلوم و محبوب پیامبر اعظم(ص) را از نظر دور نکنیم، رنجهایش را ذکر کنیم، غمش را در دل بپرورانیم، دور خانهاش پروانهوار بگردیم و تمام شب قدر را کنار فرزندان داغدار او عبادت کنیم.
16. محضر حضرت ولیعصر(عج)
لحظه لحظه شب قدر را پاس بداریم و از ابتدای شب خود را در محضر حضرت ولی عصر(ع) و در بارش رحمت خدا ببینیم. شبهای قدر تابستان کوتاه است. با کمتر غذا خوردن، آمادگی خود را برای بهره برداری بیشتر کنیم.
17. کمی مشارطه و برنامهریزی برای آینده
کمی هم در انتهای سحر با خود مشارطه کنید که در آینده چگونه رفتار بهتری خواهید داشت. برنامههایی مختصر ولی دائمی برای یکسال آیندۀ خود بریزید و از خدا کمک بخواهید که شما را در انجام آنها یاری فرماید. عزم برای تغییر رفتار، تثبیت کنندۀ توبه است.
18. شب قدر سوم، شب دعا برای #ظهور
اگر شب #نوزدهم را بیشتر برای توبه وقت میگذاریم و شب #بیست_و_یکم را به دعا و عرض حاجت میپردازیم، بیایید شب #بیست_و_سوم را به دعا برای نجات بشریت و ظهور مولای عزیزمان اختصاص بدهیم. از خانه برای او که صاحب خانه است خارج بشویم و زمان شب قدر خود را برای امام زمان(عج) بگذاریم، تا بتوانیم بگوییم «یابن الحسن ما بهترین اوقات خود را به تو اختصاص دادیم تو هم بهترین دعاهای خود را به ما اختصاص بده.»
وقتی برای ظهور با تمام وجود دعا میکنی، این امام زمان(ع) است که برای تو دعا میکند، وقتی برای غربت او اشک میریزی، آقای شما برای رنجهای شما اشک میریزد. وقتی در آسایش هستی و برای رنج مظلومان و محرومان عالم دعا میکنی، ملائکه به وجود تو افتخار میکنند.
19. دعا برای عاقبت بهخیری و شهادت
در خاتمه برای ختم به خیر شدن خود دعا کنیم، و اگر کسی مایل بود برای «شهادت» خدا را التماس کند. دعا برای شهید شدن عمر کسی را کوتاه نمیکند، تنها بر معنویت و قدرت روحی افراد میافزاید و انسان را به سیدالشهدا(ع) نزدیک میکند.
20. زیارت امام حسین(ع)
راستی اگر کسی توانست، هر شب به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) برود و اگر نتوانست، از راه دور سه بار بگوید «صلی الله علیک یا اباعبدالله»، ثواب زیارت را به او خواهند داد. برای تمام شهیدان بهویژه شهدای قهرمان مدافع حرم درود و فاتحه بفرستیم که حیات و امنیت ما مدیون آنهاست.
التماس دعا
علیرضا پناهیان
@nooralzahra5
Forwarded from هیئت نورالزهرا سلام الله علیها
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #بیست_و_سوم
رفیق من می شوی؟ ...
هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو ...
می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ...
- مهران ... 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ...
رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ...
بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ...
توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ...
حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ...
حس یه سپر ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ...
حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ...
برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ...
تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ...
- یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ...
بغضم ترکید ...
- خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟...
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايمانی🌷
قسمت #بیست_و_سوم
رفیق من می شوی؟ ...
هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو ...
می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ...
- مهران ... 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ...
رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ...
بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ...
توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ...
حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ...
حس یه سپر ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ...
حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ...
برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ...
تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ...
- یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ...
بغضم ترکید ...
- خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟...
ادامه دارد...
🌷نويسنده:سيدطاها ايمانی🌷