#بامداد
...من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میونه جنگلا تاقم میکنه...
@niyazestanbarani
...من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میونه جنگلا تاقم میکنه...
@niyazestanbarani
#نکته
بسیاری از عزیزانم امروز درباره ی مطلب بالا👆👆👆با من حرف زدند. موافق و مخالف در نکوهش این نازنینان و ستایش آن ... هرچه شما مینامید..
من اما غیب دان نیستم فقط یک جمله را به همه ی ارجمندان گفتم:
_ اگر فلان دفتر قراربود افطاری بدهد شک ندارم کار برعکس میشد نود درصد اینان نمیرفتند و نود درصد آنان با سروکله میرفتند...
به قول #بامداد:
جخ از مادر نزاده ام (ایم)
عمر جهان بر من (ما) گذشته است...
باری..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
بسیاری از عزیزانم امروز درباره ی مطلب بالا👆👆👆با من حرف زدند. موافق و مخالف در نکوهش این نازنینان و ستایش آن ... هرچه شما مینامید..
من اما غیب دان نیستم فقط یک جمله را به همه ی ارجمندان گفتم:
_ اگر فلان دفتر قراربود افطاری بدهد شک ندارم کار برعکس میشد نود درصد اینان نمیرفتند و نود درصد آنان با سروکله میرفتند...
به قول #بامداد:
جخ از مادر نزاده ام (ایم)
عمر جهان بر من (ما) گذشته است...
باری..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#شعرستان
#بامداد(احمد_شاملو)
نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ
نام خفت دهندگان رانمی خواستم و
خفّت چشندگان را.
می خواستم نام تو را بدانم
وتنها نامی را که می خواستم بدانم
ندانستم.
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#بامداد(احمد_شاملو)
نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ
نام خفت دهندگان رانمی خواستم و
خفّت چشندگان را.
می خواستم نام تو را بدانم
وتنها نامی را که می خواستم بدانم
ندانستم.
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#هذیان
به نامها فکر می کنم
اسمهایی که تمام زندگی ام را
- در سر سیاه زمستان های بی پایان
که با سربندهای سفید
آوار شد بر تمام بودنم -
مثل لحاف همیشه خنک مادربزرگ گرم میکند
#صمد #جلال #دکتر #داریوش #داریوش #داریوش
- راستی نسل من زیاد داریوش داشت -
همچنین #سعید #محسن #حسن #محبوبه #خسرو #هابیل_علی_اف #رامیز_قلی_اف
#ویکتور_خارا #چه_گوارا
هرچند هیچوقت ازین آخری خوشم نیامد
با رفیق #فیدل و سیگارهای برگ
یکبار هم آخوند محله خواند : چه گوارا!؟
درست مثل اواخر دهه ی هفتاد که در دانشگاه تهران میگفت : آری نان_و تکنولوژی مسأله ای است مهم و این نشست باید به ابعاد مختلف موضوع ورود کند...
آری اسمها ؛ #سیلونه #کازانتزاکیس #چخوف #ایبسن حتا #اریک_فن_دو_نیکن #فروید #نیما #ساعدی #کمال_شهرزاد #کوبا #مالویناس #مری_مالوین #جاناتان_گرت #لابراکا #زاپاتا #گریگوری_پک #ایرلند #بابی_ساندز #ماندلا و شعری که #بامداد گفته بود : تو در آنسوی جهان ...
راستی #تئودوراکیس یا #تارکوفسکی نباید از یادم برود حتا #محمود هم در تمامی شکلهایش #سرشک #سایه و #سیاوش و #هدایت و #امید و ...
و نفسم بند رفته و هنوز
در سینه کش قله های نامهای بزرگم ...
باران باران باران ...
اگر با اینهمه باران سبز نشدیم
ایراد از جای دیگری است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به نامها فکر می کنم
اسمهایی که تمام زندگی ام را
- در سر سیاه زمستان های بی پایان
که با سربندهای سفید
آوار شد بر تمام بودنم -
مثل لحاف همیشه خنک مادربزرگ گرم میکند
#صمد #جلال #دکتر #داریوش #داریوش #داریوش
- راستی نسل من زیاد داریوش داشت -
همچنین #سعید #محسن #حسن #محبوبه #خسرو #هابیل_علی_اف #رامیز_قلی_اف
#ویکتور_خارا #چه_گوارا
هرچند هیچوقت ازین آخری خوشم نیامد
با رفیق #فیدل و سیگارهای برگ
یکبار هم آخوند محله خواند : چه گوارا!؟
درست مثل اواخر دهه ی هفتاد که در دانشگاه تهران میگفت : آری نان_و تکنولوژی مسأله ای است مهم و این نشست باید به ابعاد مختلف موضوع ورود کند...
آری اسمها ؛ #سیلونه #کازانتزاکیس #چخوف #ایبسن حتا #اریک_فن_دو_نیکن #فروید #نیما #ساعدی #کمال_شهرزاد #کوبا #مالویناس #مری_مالوین #جاناتان_گرت #لابراکا #زاپاتا #گریگوری_پک #ایرلند #بابی_ساندز #ماندلا و شعری که #بامداد گفته بود : تو در آنسوی جهان ...
راستی #تئودوراکیس یا #تارکوفسکی نباید از یادم برود حتا #محمود هم در تمامی شکلهایش #سرشک #سایه و #سیاوش و #هدایت و #امید و ...
و نفسم بند رفته و هنوز
در سینه کش قله های نامهای بزرگم ...
باران باران باران ...
اگر با اینهمه باران سبز نشدیم
ایراد از جای دیگری است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ميلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد
شعری از #بامداد ۱۳۵۲
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
خداست
و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به یکی «آری» میمیرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمیرسد
مگر آن که از تبِ وهن
دق کند.
قلعهیی عظیم
که طلسمِ دروازهاش
کلامِ کوچکِ دوستیست.
انکارِ عشق را
چنین که به سرسختی پا سفت کردهای
دشنهیی مگر
به آستیناندر
نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک میشکند
رخسارهیی که توفاناش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانهی تو به خاک میافتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.
نگاه کن...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پسکوچههای نازیآباد
شعری از #بامداد ۱۳۵۲
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
خداست
و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به یکی «آری» میمیرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمیرسد
مگر آن که از تبِ وهن
دق کند.
قلعهیی عظیم
که طلسمِ دروازهاش
کلامِ کوچکِ دوستیست.
انکارِ عشق را
چنین که به سرسختی پا سفت کردهای
دشنهیی مگر
به آستیناندر
نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک میشکند
رخسارهیی که توفاناش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانهی تو به خاک میافتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.
نگاه کن...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تا #بامداد
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ِ ترانههای بیهنگام ِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان ِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگ ِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبار ِ راه ِ لعنتشده نفرینات میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای.
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
□فغان! که سرگذشت ِ ما
سرود ِ بیاعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
که از فتح ِ قلعهی روسبیان
بازمیآمدند.
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ــ داغداران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ِ ترانههای بیهنگام ِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان ِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگ ِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبار ِ راه ِ لعنتشده نفرینات میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای.
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
□فغان! که سرگذشت ِ ما
سرود ِ بیاعتقاد ِ سربازان ِ تو بود
که از فتح ِ قلعهی روسبیان
بازمیآمدند.
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ــ داغداران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعرستان
#بامداد_شعر_معاصر
بیتوتهی کوتاهیست جهان
در فاصلهی گناه و دوزخ
خورشید
همچون دشنامی برمیآید
و روز
شرمساری جبرانناپذیریست.
آه
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی
درخت،
جهلِ معصیتبارِ نیاکان است
و نسیم
وسوسهییست نابکار.
مهتاب پاییزی
کفریست که جهان را میآلاید.
چیزی بگوی
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی
هر دریچهی نغز
بر چشماندازِ عقوبتی میگشاید.
عشق
رطوبتِ چندشانگیزِ پلشتیست
و آسمان
سرپناهی
تا به خاک بنشینی و
بر سرنوشتِ خویش
گریه ساز کنی.
آه
پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی،
هر چه باشد
چشمهها
از تابوت میجوشند
و سوگوارانِ ژولیده آبروی جهاناند.
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندتراناند.
خامُش منشین
خدا را
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی!
۲۳ مردادِ ۱۳۵۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#بامداد_شعر_معاصر
بیتوتهی کوتاهیست جهان
در فاصلهی گناه و دوزخ
خورشید
همچون دشنامی برمیآید
و روز
شرمساری جبرانناپذیریست.
آه
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی
درخت،
جهلِ معصیتبارِ نیاکان است
و نسیم
وسوسهییست نابکار.
مهتاب پاییزی
کفریست که جهان را میآلاید.
چیزی بگوی
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی
هر دریچهی نغز
بر چشماندازِ عقوبتی میگشاید.
عشق
رطوبتِ چندشانگیزِ پلشتیست
و آسمان
سرپناهی
تا به خاک بنشینی و
بر سرنوشتِ خویش
گریه ساز کنی.
آه
پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی،
هر چه باشد
چشمهها
از تابوت میجوشند
و سوگوارانِ ژولیده آبروی جهاناند.
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندتراناند.
خامُش منشین
خدا را
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی!
۲۳ مردادِ ۱۳۵۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#شعرستان
#بامداد(احمد_شاملو)
نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ
نام خفت دهندگان رانمی خواستم و
خفّت چشندگان را.
می خواستم نام تو را بدانم
وتنها نامی را که می خواستم بدانم
ندانستم.
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#بامداد(احمد_شاملو)
نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ
نام خفت دهندگان رانمی خواستم و
خفّت چشندگان را.
می خواستم نام تو را بدانم
وتنها نامی را که می خواستم بدانم
ندانستم.
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹