#شاه_بیت
#بیدل_دهلوی
مژگان به کارخانه ی حیرت گشوده ایم
در دست ِ ما کلید ِ در ِ باز داده اند...
@niyazestanbarani
#بیدل_دهلوی
مژگان به کارخانه ی حیرت گشوده ایم
در دست ِ ما کلید ِ در ِ باز داده اند...
@niyazestanbarani
#سخن_جاودان
#مولانابیدل_دهلوی
نه تنها ملت ما که اغلب اهل فضل هم از #بیدل غافل شده اند و حتا از #صائب دو نازنین صاحب نظری که #شاعرانگی کلام را به مرزهایی باور نکردنی رسانده اند..
شاید جهان نامانوس ایشان و خیال پردازی اعجازگونه شان موجب این بیخبری است. اما این دو بی شک از دیار جانان اند و #جان اند...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#مولانابیدل_دهلوی
نه تنها ملت ما که اغلب اهل فضل هم از #بیدل غافل شده اند و حتا از #صائب دو نازنین صاحب نظری که #شاعرانگی کلام را به مرزهایی باور نکردنی رسانده اند..
شاید جهان نامانوس ایشان و خیال پردازی اعجازگونه شان موجب این بیخبری است. اما این دو بی شک از دیار جانان اند و #جان اند...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_های_پریشانی ادامه 👆👆
غلام ساعت نومیدی ام که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه ی حلبی
یا در روایت قرآنی اش حتی اذا استیأس الرسل چراغ میشود یعنی آنسوی دیوار هایی که ما ناخوش می بینیمشان خوشی نهفته است
ازین رو بود که مولانا می گفت:
مرگ آشامان ز عشقش زنده اند
دل ز جان و آب جان برکنده اند
آب عشق تو چو ما را دست داد
آب حیوان شد به پیش ما کساد
زآب حیوان هست هرجان را نویی
لیک آب آب حیوانی تویی
هر دمی مرگی و حشری دادی ام
تا بدیدم دست برد آن کرم
یا؛
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاة فی حیاة..
باری از منظر آنان که جهان را چنین می نگرند ( کارخانه ی بشدت پیچیده و یگانه ای که هر لحظه از کارگاه عدم پدید می آید و باز بر میگردد به عدمی که زایشگاه هستن هاست)
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می رسند
( واقعا یعنی چه بیت؟!)
آری در این جهان مشهود مغروق در غیب با خبر یافتن های مدام، ما جانمان افزون میکنیم.
این خبر جان است اندر آزمون
هرکه افزون خبر جانش فزون
و چنین کسانی که هر لحظه جان_زایی میکنند با مرگ هم عشقبازی می کنند:
مرگ کاین جمله ازو در وحشتند
میکنند این قوم بر وی ریشخند
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر..
آری من همین جهان فراخ اما تنگ را با تمام غمهای رنگارنگ و غمگساریهای قشنگ دوست می دارم و از آن بهشت بیزارم و با #بیدل جانم همدل و همراه که گفت:
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نپپد دل، چه مقام است؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
غلام ساعت نومیدی ام که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه ی حلبی
یا در روایت قرآنی اش حتی اذا استیأس الرسل چراغ میشود یعنی آنسوی دیوار هایی که ما ناخوش می بینیمشان خوشی نهفته است
ازین رو بود که مولانا می گفت:
مرگ آشامان ز عشقش زنده اند
دل ز جان و آب جان برکنده اند
آب عشق تو چو ما را دست داد
آب حیوان شد به پیش ما کساد
زآب حیوان هست هرجان را نویی
لیک آب آب حیوانی تویی
هر دمی مرگی و حشری دادی ام
تا بدیدم دست برد آن کرم
یا؛
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاة فی حیاة..
باری از منظر آنان که جهان را چنین می نگرند ( کارخانه ی بشدت پیچیده و یگانه ای که هر لحظه از کارگاه عدم پدید می آید و باز بر میگردد به عدمی که زایشگاه هستن هاست)
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان می رسند
( واقعا یعنی چه بیت؟!)
آری در این جهان مشهود مغروق در غیب با خبر یافتن های مدام، ما جانمان افزون میکنیم.
این خبر جان است اندر آزمون
هرکه افزون خبر جانش فزون
و چنین کسانی که هر لحظه جان_زایی میکنند با مرگ هم عشقبازی می کنند:
مرگ کاین جمله ازو در وحشتند
میکنند این قوم بر وی ریشخند
کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نه بر گهر..
آری من همین جهان فراخ اما تنگ را با تمام غمهای رنگارنگ و غمگساریهای قشنگ دوست می دارم و از آن بهشت بیزارم و با #بیدل جانم همدل و همراه که گفت:
گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نپپد دل، چه مقام است؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_وفرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹