نیازستان
1.55K subscribers
791 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_همچنان_زبان(۱)
-زبان/جهان و یک بیت از مولانا
به عنوان کسی که تمام زندگی اش در تحصیل و تدریس #زبان گذشته باور دارم؛ بزرگترین خطری که این ملت دیرپا را دارد تباه می کند مسأله ی زبان است.
همان زبان که از منظر من و بسیاری، همه ی جهان انسان است.
زبان به مثابه ی اندیشه، همان چیزی است که در حکمت ایرانیان، ماده و نیز صورت و نهایتا هدف هستی است.
این جهان یک فکرت است از عقل کل
عقل چون شاه است و صورتها رسل

در بیان این سخن باید دانست که از منظر فرهنگ فکری ما جهان بارقه و جلوه ی واحد و یگانه ای از #عقل_محض یا همان عقل کلی، لازم به یاد آوری است که عقل کل مجموع تمام عقول نیست این یک اشتباه بزرگ است که اغلب خوانندگان اسیرش میشوند.
عقل کل ، کلی عقل است و عقل کلی است.
او قابل تجزیه یا تجمیع نیست یک مفهموم مجرد علی الاطلاق است که از همه چیز مجرد و تهی است این است که عقل و خرد در این تعریف شبیه ترین چیز به خداست چنانکه بسیاری آن را خود باری تعالی دانسته اند در حالیکه طبق باور حکمای ایران و اسلام عقل کل بلافصل ترین آفریده ی خداست یعنی اراده و خواست حق تعالی به محض اتفاق میشود خرد و عقل کل... اذا اراد الله شیئا... در همان اذا عقل است که پدید می آید و این بی نهایت محض خود منبع فیض و آفرینش های بی نهایت بعدی میشود.
جالب اینجاست که تعبیر قرآنی این #شدن هم سخن است: امر #کن (باش)که سخن است اساس شدن های بی نهایتی است که ما در آن غوطه وریم.پس اندیشه و زبان دو سوی سکه ی شدن و صورت گرفتن اند و آغاز سخن است و پایان سخن است.
این است که گفته ام هستی نه که غرق زبان که خودش زبان/اندیشه است.
اینکه مولانا فرمود عقل چون شاه است و صورتها رسل، اید دانست که شاه در جهان/زبان مولانا به چه معناست.
مولانا در جای جای مثنوی شاه را نماد جان فرمانده و تاثیرگذار پیروان خود می داند.
تمثیل او چنین است که وقتی شاه به کسی امر می کند فلان کار را بکن و او با رغبت در پی انجام کار می ایستد از این روست که شاه جاری در آن فرد است اوست که فرد را می انگیزد که چه کند یا نکند. این شاه تماما آگاه البته که به قول قرآن همه را به سلامت و خیر و نیکی دعوت می کند:
الله یدعو الی دار السلام
تمثیل دیگر مولانا ترسیم میدان جنگ است او می گوید: در میدان جنگ چرا تو به کسی می تازی که هیچ کینه و شناختی از او نداری؟ چون شاه تو = جان آگاه تو چنین خواسته است.
(این بخش البته که نکته ها چون تیغ پولاد است تیز که می تواند بسیار مورد مناقشه و بحث هم قرار بگیرد)
باری تمثیل مولانا نهایتا ما را به سمت این می برد که ؛
این جهان جنگ است کل چون بنگری
ذره با ذره چو دین با کافری..( مقدمه دفتر ۶)
و جان نهان و راننده ی این جهان نیز خداست اینکه تمام صورتها رسول عقل کل است بدین معناست که شکل یافته و روان شده از سوی عقل کل است.
از چنین منظری تمام جهان زبان است و جالب اینکه مطالعات حوزه ی فلسفه ی زبان نیز چنین چیزی را اعلان کرده است.
این مطالعات می گوید جهان به مثابه ی متنی است که قابل خواندن است. اینکه نویسنده و خواننده و رابطه ی این دو با متن و این سه با هم چگونه است البته که محمل بسیار سخن هاست. نکته اینجاست که تقریبا همه ی پژوهندگان زبان باور دارند که جهان با حضور انسان به هیات متنی در می آید که قاری اش انسان است.
جهان مقروء آدمی است و آدمی با خواندن هر متن پیش رو در واقع مشغول روایت خود و جهان است.
این است که در حوزه ی مطالعات زبان شناسانه و نشانه شناسانه و... اهمیت روایت و راوی و روایتگری همچنان بسیار است.
در این بخش خواستم کمی از پایه ی نظری بحثی بگویم که مدعی است انسان چیزی جز زبان نیست و با مطالعه در جهان انسان ایرانی امروز در می یابیم که این جهان در حال فروپاشی است.
فرهنگ و تفکر ایرانی و مظاهرش دست کم ۲۵۰۰ سال است به انواع مختلف مورد حمله قرار گرفته آسیب ها دیده و شاهد فروپاشی ها بوده اما در این میان پس از مدتی باز به پای خاسته است حتا در مهیب ترین تازش تازیان پس از دویست سال قد راست کرده و نهایتا فردوسی به عنوان نماینده ی دهها و صدها ایرانی احیاگر توانسته این زبان/جهان را نجات دهد. اینجا باید عظمت بی جایگزین فردوسی و یارانش را ببینیم و آفرین گویشان باشیم.
اما سخن این است که امروزه اهریمن با تمام تجارب تاریخی خود به جنگ این آخرین سنگرهای روشنایی آمده است آیا ما می توانیم این منبع این چشمه ی نور را حفظ کنیم و زایا نگاه داریم؟! و اگر می توانیم راهش چیست؟ در یادداشت بعدی مطالبی ارائه خواهد شد
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_همچنان_زبان (۲)

در یادداشت پیشین👆👆باز از همه چیز بودن زبان گفتم ویکی بودن زبان وعالم نهان (اندیشه)...
ما انسانها غرقه ی دریایی هستیم که زبان است. هرچه پیرامون ما به چشم می آید و به گوش می رسد و به دریافت در می آید زبان است و بیانگر مفهومی نهان است.
شکل تباه ساختمان سازی در ایران سخن از ملتی متجاوز به هم دارد. نحوه ی رانندگی مردم در کوچه و خیابان به ما می گوید درصد بالایی از مردم ما نامردمند زیرا هیچ گفت و گویی با دیگری ندارند. کسی که با دیگری وارد گفتگو نمی شود یعنی وجودی برای او قایل نیست. مثال من در رانندگی به کار بردن راهنما است وقتی ما سر چهارراهی راهنما می زنیم با انسانهای اطرافمان وارد گفتگو شده ایم یعنی وجود ایشان را پذیرفته ایم و برایش احترام قایل هستیم و از آنجا که زندگی انسانی امری به هم پیوسته است به او اعلام میکنیم من قصد چنین کاری را دارم تو هم تکلیفت را بدان و این در بستر احترام اتفاق می افتد و چند درصد مردم چنین اند؟!
باری برای بیان فروپاشی جهان انسان ایرانی می توان مثالهای فراوان از حوزه های فراوان زبانی آورد؛ ما در روابط مان با دیگری چند با چنین جملاتی را به کار برده ایم؛
- منظورم این نبود
- سوء برداشت شد
- ببین متوجه نشدی سوءتفاهم شده
- میدانی موضوع پیچیده است واقعا نه که نخواهم ،نمی توانم توضیح دهم و...
آری اگر در انواع زبانهای جاری در جامعه ی ایران دقت شود بارزترین چیز همین فروریختگی اسف ناکی است که دارد همه چیز را از درون ویران می کند.
اینکه ما با همدیگر گفتگو نمی کنیم و آنگاه هم که از زبان استفاده می کنیم باز هم گفتکو نمی کنیم بلکه اسیر کلیشه ایم.
مثلا در روابط مان یا اسیر کلیشه ی پذیرشیم و به طور تام می فهمیم طرف چه می گوید و حسابی تحویلش می گیریم و طبعا نتیجه اش پس از مدتی می شود غلتیدن به دامان کلیشه ی اصلا تو را نمی فهمم و رد و لعن مطلق طرف مقابل و در هردوی این قفس ها تنها اتفاقی که نیفتاده گفتگو است و چرا گفتگو نیست چون اندیشه نیست و چرا زبان/اندیشه نیست این البته دلایل فراوان دارد که به گمان من بزرگترین دلیلش نبود زبان/اندیشه در وجود تصمیم گیران و مثلا تصمیم سازانی است که به غضب بر مستندهایی تکیه زده اند که هیچ ربطی به وجودشان ندارد‌.
سپردن کارهای مختلف مربوط به نظامات شهری ، زیست محیطی ، آموزشی ، رسانه ای ، تربیتی و... به اکثریتی تهی مایه ی بی دانش و بی بینش موجب تباهی زبان ما شده است.
این قرار ندادن اشیا در جایگاه شان بزرگترین ظلمی است که تنه و شاخه ی عدل را سوزانده و عن قریب به ریشه سوزی هم برسد.
به گمان من وظیفه فردی ما چه به عنوان یک انسان بماهو انسان و چه بعنوان یک اعل پژوهش و تحقیق این است که زبان حوزه ی خبرگی خویش را به صراط مستقیم اندیشه برگردانیم.
معماران، مهندسان، پزشکان، متخصصان حوزه ی روان، دردمندان حوزه ی هنر ، معلمان ، کارگران و... همه ی مردم باید کم کم تمامت وجود خویش را که زبان/تفکر است از چنگال این ضحاک آدمی خوار بیرون بکشند.
راه نیز قرن هاست روشن است بازگشت. بازگشت به مطالعه و خواندن دقیق تر جهان بعنوان یک #ابر_متن که مجلدها دارد و هر جلد فصلها مثلا یک جلد درباره محیط زیست است و یک جلد درباره ی چگونگی ساختمان سازی و یک جلد درباره ی سینما و...
به گمانم زمان این کار مدتهاست که رسیده و اگر هرکداممان در حوزه و حوض کوچک خویش نتوانیم چنین کاری را اجرا کنیم دیگر نشانی از انسان در ایران نخواهیم دید موجودات دیگری در حال پدید آمدن اند و این بی شک خواست اهریمن است همان نیروی که از اسطوره تا حال دنبال تهی کردن جهان از مردمان بوده است...
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته ی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹