#نوسروده
در انتهای تیرهی یک خواب
یک زن نشستهاست
هم رنگ آفتاب
با لحن خیس آب
یک زن که حتا
در احتمال طلوعش
شب،
- این شب بلند هزاران سال
تب لرزه های مرگ را
احساس می کند
در ابتدای نگاهم
یک زن نشسته بود که مرا
از غارهای تنگ توحش
به دشتهای باز تغزل
عبور داد
در ابتدا و انتهای من آری
جز زن که زندهگیست
کسی نیست
من در میانهی یک تلخ ِ زهرمار
به ابتدا و انتهای ملس خویش
فکر میکنم
و خوب میدانم
که زن شروع انسان است و
شکست تیرهی شیطان
زیرا که اهرمن
برای گمشدن من
احمقانهترین راه را
برگزید
- ساده ترین شیوهی دروغ -
او دوستترین ریشههای مرا
دشمن حساب کرد
و مرا در گریز از او
آوارهی
برزخهای پر از سراب کرد...
ای چشمه ی نجات من ای نبض زندهگی
جوشان بمان و جاری و ساری
زیرا که تیرهگی
در چشمهای شاد تو میمیرد
و تباهی این ستم مضاعف
پایان میگیرد
باری...
#محسن_بارانی ۳ آبانماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در انتهای تیرهی یک خواب
یک زن نشستهاست
هم رنگ آفتاب
با لحن خیس آب
یک زن که حتا
در احتمال طلوعش
شب،
- این شب بلند هزاران سال
تب لرزه های مرگ را
احساس می کند
در ابتدای نگاهم
یک زن نشسته بود که مرا
از غارهای تنگ توحش
به دشتهای باز تغزل
عبور داد
در ابتدا و انتهای من آری
جز زن که زندهگیست
کسی نیست
من در میانهی یک تلخ ِ زهرمار
به ابتدا و انتهای ملس خویش
فکر میکنم
و خوب میدانم
که زن شروع انسان است و
شکست تیرهی شیطان
زیرا که اهرمن
برای گمشدن من
احمقانهترین راه را
برگزید
- ساده ترین شیوهی دروغ -
او دوستترین ریشههای مرا
دشمن حساب کرد
و مرا در گریز از او
آوارهی
برزخهای پر از سراب کرد...
ای چشمه ی نجات من ای نبض زندهگی
جوشان بمان و جاری و ساری
زیرا که تیرهگی
در چشمهای شاد تو میمیرد
و تباهی این ستم مضاعف
پایان میگیرد
باری...
#محسن_بارانی ۳ آبانماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- هذیان
- از چه میترسی تو؟
- از جنگل ، کوه ، بیابان
- من اما، از کوچه های شهر در پاییز ، زمستان
در شبهای بی برف بی باران
- از کوچههایی که نمیرسند به هیچ دری
به هیچ درگاهی
که در پس تمامی انها
زنی پنهان شده در چادر سیاه آهی
ایستاده است و منتظر است
تا تو در بزنی
او البته برای گشودن در
مدتی مدید
این پا و آن پا خواهد کرد
(یک پای، رفتن و یک پای ماندگار)
تا مبادا مرد گمان بکند زن
آنهمه بیقرار
- بیا و دست از سر دل من بردار
سالهاست که دیگر
حالم خوش نیست
چرا که نور ضعیف و معصومانه ی لامپهای کهنهی پاییزی
گم شدهست در برق رانه های هوس
فقط دنبال ران و قفس
نفس نفس دود و لجن و کثافت را و نفس و این خیابانهای بی همهکس
- مرا ، حتا
توان گریختن نیست خانوم
اینبار باید تو بیایی
خراب شوی بر پیکر شکسته ی من
تا بشکند در ویرانی و راهی بازرشود
بر راه همیشه بستهی من
بن بست خستهی من ...
#محسن_بارانی آبانماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- هذیان
- از چه میترسی تو؟
- از جنگل ، کوه ، بیابان
- من اما، از کوچه های شهر در پاییز ، زمستان
در شبهای بی برف بی باران
- از کوچههایی که نمیرسند به هیچ دری
به هیچ درگاهی
که در پس تمامی انها
زنی پنهان شده در چادر سیاه آهی
ایستاده است و منتظر است
تا تو در بزنی
او البته برای گشودن در
مدتی مدید
این پا و آن پا خواهد کرد
(یک پای، رفتن و یک پای ماندگار)
تا مبادا مرد گمان بکند زن
آنهمه بیقرار
- بیا و دست از سر دل من بردار
سالهاست که دیگر
حالم خوش نیست
چرا که نور ضعیف و معصومانه ی لامپهای کهنهی پاییزی
گم شدهست در برق رانه های هوس
فقط دنبال ران و قفس
نفس نفس دود و لجن و کثافت را و نفس و این خیابانهای بی همهکس
- مرا ، حتا
توان گریختن نیست خانوم
اینبار باید تو بیایی
خراب شوی بر پیکر شکسته ی من
تا بشکند در ویرانی و راهی بازرشود
بر راه همیشه بستهی من
بن بست خستهی من ...
#محسن_بارانی آبانماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
....از جایی به بعد
دستهایت،
با آنکه هزاران بار
میچرخند بر تمامی انحناهای صورتت
چهرهات را به یاد نخواهندآورد
بعد
آسیمه سر
خواهند لغزید سرزمین تنت را
کشور پنهان کرده زیر پیرهنت را
حیرانتر از تمامی گردبادها
از خویش میپرسی؛
- دستهایم یا صورتم؟!
کسی، با صدایی مهیب
مثل صدای سایش دندانهای نیش برهمدیگر
آهسته در درونت فریاد میکشد:
« هردو...»
از جایی به بعد
همه چیز
تغییر کرده است...
#محسن_یارمحمدی آذرماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
....از جایی به بعد
دستهایت،
با آنکه هزاران بار
میچرخند بر تمامی انحناهای صورتت
چهرهات را به یاد نخواهندآورد
بعد
آسیمه سر
خواهند لغزید سرزمین تنت را
کشور پنهان کرده زیر پیرهنت را
حیرانتر از تمامی گردبادها
از خویش میپرسی؛
- دستهایم یا صورتم؟!
کسی، با صدایی مهیب
مثل صدای سایش دندانهای نیش برهمدیگر
آهسته در درونت فریاد میکشد:
« هردو...»
از جایی به بعد
همه چیز
تغییر کرده است...
#محسن_یارمحمدی آذرماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- از بنبستی به بنبستی دیگر
- خدا «صراط مستقیم» نداشت مگر؟
- در هوای شهر که تجسم سم بود
جولانگاه ابلیس، مادر شیطان،
،با آن چشمهای وقزدهی خونآلود،
آوارهی بن بستهای همیشه
در شب بی پایان
هزار بار راههای رفته را
در جستوجوی آفتاب آن پیکر
دوباره میگردم
در پیاده روهای این همه پاییز بیرنگ، بیباران
خورشید آن پیکر جوان
افتادهاست در زندان
تو
دور از نگاه من
در بن بستی ابدی میسوزی
همچنان که من، که از تبار تیرهی دردم
تک و تنها
در آخرین عصر یخبندان
تو از آتش
من از سرما...
#محسن_یارمحمدی ۱۶آذر ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- از بنبستی به بنبستی دیگر
- خدا «صراط مستقیم» نداشت مگر؟
- در هوای شهر که تجسم سم بود
جولانگاه ابلیس، مادر شیطان،
،با آن چشمهای وقزدهی خونآلود،
آوارهی بن بستهای همیشه
در شب بی پایان
هزار بار راههای رفته را
در جستوجوی آفتاب آن پیکر
دوباره میگردم
در پیاده روهای این همه پاییز بیرنگ، بیباران
خورشید آن پیکر جوان
افتادهاست در زندان
تو
دور از نگاه من
در بن بستی ابدی میسوزی
همچنان که من، که از تبار تیرهی دردم
تک و تنها
در آخرین عصر یخبندان
تو از آتش
من از سرما...
#محسن_یارمحمدی ۱۶آذر ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
بنبستهای ابدی.aac
2.3 MB
#نوسروده
از بنبستی به بنبستی دیگر...
شعر و صدا: محسن یارمحمدی
پ.ن: ضبط با گوشی تلفن صورت گرفته است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از بنبستی به بنبستی دیگر...
شعر و صدا: محسن یارمحمدی
پ.ن: ضبط با گوشی تلفن صورت گرفته است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
این شعر نیست، سخن نیست
برفاست
برفی
در رقصی جاودان
- تو بگو موهوم،
در کویر ، بیابان،
ایران ِ مغموم -
فرومینشیند
آرام
روی چشمهای تب دار تو
تا شاید کمی، کَمَکی
خنک کند نگاه تو را
التیامی سرد، آتش آه تو را
فقط میماند برفهایی خسته
که دور از تنت
نشستهاند روی قلههای فراموش شدهی اسطورههای عاشقی که منت
آنها قرنها قرن در حسرت رد پای نگاهت
آب خواهند شد
و چشمه ای که شعر میشود
در حسرت دوشیزه گی خویش
گریه خواهد کرد
چرا که لبهای تو در تکراری سرخ
مهر سکوتشان را نشکسته....
#محسن_یارمحمدی ۲۴آذر ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این شعر نیست، سخن نیست
برفاست
برفی
در رقصی جاودان
- تو بگو موهوم،
در کویر ، بیابان،
ایران ِ مغموم -
فرومینشیند
آرام
روی چشمهای تب دار تو
تا شاید کمی، کَمَکی
خنک کند نگاه تو را
التیامی سرد، آتش آه تو را
فقط میماند برفهایی خسته
که دور از تنت
نشستهاند روی قلههای فراموش شدهی اسطورههای عاشقی که منت
آنها قرنها قرن در حسرت رد پای نگاهت
آب خواهند شد
و چشمه ای که شعر میشود
در حسرت دوشیزه گی خویش
گریه خواهد کرد
چرا که لبهای تو در تکراری سرخ
مهر سکوتشان را نشکسته....
#محسن_یارمحمدی ۲۴آذر ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- در ستایش تن
همیشه یکی باید باشد
که گاهی ، گهگاهی
بیهیچ دلیل
بتوانی نگرانش بشوی
کسی که مخاطب شعرهات بشود
- کسیکه هیچکس
کسیکه همهکس -
کسی که « معشوق من ... »
قشنگ بچسبد به گردنش
جایی میان دوشش و
گوشش
و در خیال دستت آرام
بلغزد زیر پیرهنش
تا در ارتعاش تمام سازهای جهان
عرش خدای نیز بلرزد
کسی باید در گوشهای از این جهان باشد به حق یا ناحق
و صدایش کنی
در بیصدایی مطلق
کسیکه به تپش بیقرار قلب و تمنای تن بیارزد
کسی که خیلی وقت است ندیدهایش اما
در تاریکترین کنج جهان ایستاده است
و جهان تو را با چشمهایش نگه داشته
تا در سیاهی نامتناهی نیستی نلغزد ...
#محسن_بارانی دیماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- در ستایش تن
همیشه یکی باید باشد
که گاهی ، گهگاهی
بیهیچ دلیل
بتوانی نگرانش بشوی
کسی که مخاطب شعرهات بشود
- کسیکه هیچکس
کسیکه همهکس -
کسی که « معشوق من ... »
قشنگ بچسبد به گردنش
جایی میان دوشش و
گوشش
و در خیال دستت آرام
بلغزد زیر پیرهنش
تا در ارتعاش تمام سازهای جهان
عرش خدای نیز بلرزد
کسی باید در گوشهای از این جهان باشد به حق یا ناحق
و صدایش کنی
در بیصدایی مطلق
کسیکه به تپش بیقرار قلب و تمنای تن بیارزد
کسی که خیلی وقت است ندیدهایش اما
در تاریکترین کنج جهان ایستاده است
و جهان تو را با چشمهایش نگه داشته
تا در سیاهی نامتناهی نیستی نلغزد ...
#محسن_بارانی دیماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- عاشقانههای غربت
در آن غروب سرد
وقتی که میرفتم
با کولهبار درد
باید مرا از پشت سر فریاد میکردی
با آن صدا که حزن تاریخ است
باید خداوند دلم را شاد می کردی
باید مرا با نام
در کوچههای رو به پاییزی کسالت بار
بیابر، بیباران
همرنگ چشمان زمستانت
که داشت میآمد
تو،
یاد میکردی
تا بازمیگشتم به دستانت
آهستهتر رفتم
تا بیشتر فرصت کنی حرفی ، کلامی ، نغمهای، هایی ...
اما نه
حتا پشت در که هیچ
در پنجرهی آن قاب غماندود وهم زرد
چشمی مرا هرگز نمیپایید
در آرزوی بهترینهایی که خواهی دید
من گم شدم در فصل سرد بیسرانجامی
اما تو هم افسوس
بعد از هزاران سال از آن پاییز
مانند من
غمگینی و تنها
ناکام ناکامی...
#محسن_بارانی دیماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- عاشقانههای غربت
در آن غروب سرد
وقتی که میرفتم
با کولهبار درد
باید مرا از پشت سر فریاد میکردی
با آن صدا که حزن تاریخ است
باید خداوند دلم را شاد می کردی
باید مرا با نام
در کوچههای رو به پاییزی کسالت بار
بیابر، بیباران
همرنگ چشمان زمستانت
که داشت میآمد
تو،
یاد میکردی
تا بازمیگشتم به دستانت
آهستهتر رفتم
تا بیشتر فرصت کنی حرفی ، کلامی ، نغمهای، هایی ...
اما نه
حتا پشت در که هیچ
در پنجرهی آن قاب غماندود وهم زرد
چشمی مرا هرگز نمیپایید
در آرزوی بهترینهایی که خواهی دید
من گم شدم در فصل سرد بیسرانجامی
اما تو هم افسوس
بعد از هزاران سال از آن پاییز
مانند من
غمگینی و تنها
ناکام ناکامی...
#محسن_بارانی دیماه ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- چهگونه بگویم از تاریخ تیرهی دردم؟
- این خستهگی را
ده هزار سال پیش
پس از آخرین عصر یخبندان
در جستوجوی درخت و چشمه و نور
به دوش گرفتم
و از غارهای سیاه و نمور
بیرون آوردم
- حالا تو فکر میکنی
چه چیز میتواند
این کوه هزاران ساله را
از کتفهای شکستهی من بردارد؟
- مگر جهان تا هزاران سال
از آسمان
تو را بر این تن تشنه ببارد
یا دستهای خدا
چشمهایت را وجب به وجب
در اندام باستانی من بکارد...
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- چهگونه بگویم از تاریخ تیرهی دردم؟
- این خستهگی را
ده هزار سال پیش
پس از آخرین عصر یخبندان
در جستوجوی درخت و چشمه و نور
به دوش گرفتم
و از غارهای سیاه و نمور
بیرون آوردم
- حالا تو فکر میکنی
چه چیز میتواند
این کوه هزاران ساله را
از کتفهای شکستهی من بردارد؟
- مگر جهان تا هزاران سال
از آسمان
تو را بر این تن تشنه ببارد
یا دستهای خدا
چشمهایت را وجب به وجب
در اندام باستانی من بکارد...
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- جهان_جنون
در کهکشانی که با سرعتی بیش از دومیلیون کیلومتر بر ساعت
به سوی مرکز هیچ
بیتاب
بیقرار
میدود
من برای تو، کهکشان کهکشان اضطراب،
چه میتوانم کرد؟!
برای این جهان جنون
چه قطرهای آب
چه دریا دریا خون
فرقی نمیکند
شاید فقط گاهگاهی
به شعری برآمده از آتش آهی
دست و دلت
در این بیکرانهی سرد
کمی گر بگیرد
تا ستارهای از میلیاردها ستاره ی این کهکشان درد
نمیرد ..
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- جهان_جنون
در کهکشانی که با سرعتی بیش از دومیلیون کیلومتر بر ساعت
به سوی مرکز هیچ
بیتاب
بیقرار
میدود
من برای تو، کهکشان کهکشان اضطراب،
چه میتوانم کرد؟!
برای این جهان جنون
چه قطرهای آب
چه دریا دریا خون
فرقی نمیکند
شاید فقط گاهگاهی
به شعری برآمده از آتش آهی
دست و دلت
در این بیکرانهی سرد
کمی گر بگیرد
تا ستارهای از میلیاردها ستاره ی این کهکشان درد
نمیرد ..
#محسن_بارانی بهمن ۱۴۰۲
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹