Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگستان
گویند چوب منبر از درخت گردو کنند که محکم است و پر برگ و بار و چوبه ی دار از چنار که کم سایه است و بی بار...
سراینده ی حیدربابای دل آویز،ترک زبان پارسی گوی تبریز ،محمدحسین شهریار، درنگی جاودان دارد در لحظه ای که گردوبن طعنه می زند به چنار؛
گفت با طعنه منبری به چنار
سرفرازی چه می کنی بی بار
نه مگر ننگ هر درختی تو
کز شما ساختند چوبه ی دار
پس برآشفت آن درخت دلیر
رو به منبر چنین نمود اخطار
گفت: اگر منبر تو فایده داشت
کار مردم نمی کشید به دار...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گویند چوب منبر از درخت گردو کنند که محکم است و پر برگ و بار و چوبه ی دار از چنار که کم سایه است و بی بار...
سراینده ی حیدربابای دل آویز،ترک زبان پارسی گوی تبریز ،محمدحسین شهریار، درنگی جاودان دارد در لحظه ای که گردوبن طعنه می زند به چنار؛
گفت با طعنه منبری به چنار
سرفرازی چه می کنی بی بار
نه مگر ننگ هر درختی تو
کز شما ساختند چوبه ی دار
پس برآشفت آن درخت دلیر
رو به منبر چنین نمود اخطار
گفت: اگر منبر تو فایده داشت
کار مردم نمی کشید به دار...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
یک عمر خوانده ایم
عمری نوشته ایم و هنوز
نمی دانیم کاخ و خاک یکی است
بسته به اینکه از کدام سو
خوانده شوند...
#niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یک عمر خوانده ایم
عمری نوشته ایم و هنوز
نمی دانیم کاخ و خاک یکی است
بسته به اینکه از کدام سو
خوانده شوند...
#niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
طعم دهان ما
یا،
مزه ی پفک نمکی ها
کدام یک ؟!
که هیچ چیز
مثل گذشته نیست
امان از این همه الکی ها ...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طعم دهان ما
یا،
مزه ی پفک نمکی ها
کدام یک ؟!
که هیچ چیز
مثل گذشته نیست
امان از این همه الکی ها ...
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
از پس زمستان
پرنده ای که ماند
برای خویش خواند؛
برای جفت
انسان، این بلاهت مضمن،
گفت:
برای فصل شکفتن ترانه می خواند...
- کسی چه می داند؟
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از پس زمستان
پرنده ای که ماند
برای خویش خواند؛
برای جفت
انسان، این بلاهت مضمن،
گفت:
برای فصل شکفتن ترانه می خواند...
- کسی چه می داند؟
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان_جان
وَلَولاكُم ما عَرَفنا الهَوى وَلَولا الهَوى ما عَرفناكُم.
-------------------- ترجمه؛
اگر شما نبودید، عشق را در نمی یافتیم و اگر عشق نبود ما شما را نمیشناختیم...
رسالهی في حقیقة العشق
شهاب الدین سهروردی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
وَلَولاكُم ما عَرَفنا الهَوى وَلَولا الهَوى ما عَرفناكُم.
-------------------- ترجمه؛
اگر شما نبودید، عشق را در نمی یافتیم و اگر عشق نبود ما شما را نمیشناختیم...
رسالهی في حقیقة العشق
شهاب الدین سهروردی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان_جان
هله عاشقان بشارت كه نماند این جدای
برسد وصال دولت بكند خدا خدایی
ز كرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود كجایی
شكر وفا بكاری سر روح را بخاری
ز زمانه عار داری به نهم فلك برآیی
كرمت به خود كشاند به مراد دل رساند
غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی
هله عاشقان صادق مروید جز موافق
كه سعادتی است سابق ز درون باوفایی
به مقام خاك بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان كن سفری بر آسمان كن
تو بجنب پاره پاره كه خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون كه دلش لقب نهادی
كه بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و كرسی كه ز نور اولیایی
بنگر به نور دیده كه زند بر آسمانها
به كسی كه نور دادش بنمای آشنایی
خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی...
از سال های سال پیش که این غزل شگفت مولانای بلخ و روم را خونده ام تا هنوز.. بیت نخست اش برای ام شگفت تر است ...
کأنه حضرت خداوندگار می گوید : این طرز خدایی کردن نیست... اگر تو اهل پیمان باشی و حق گزاری در جهان ، خدا نیز با کمک به تو زمینه ی بهتر شدن اوضاع = وصال را فراهم خواهد کرد.در هم تنیده گی و یکی بودن اعمال نیک ما وخدا هم سخن دیگر این غزل است.
سراسر ادبیات معرفتی ما سرشار از این بن مایه است.
حافظ جان هم فرموده ؛
حقا کزین غمان برسد مژده ی امان
گر عاشقی به عهد امانت وفا کند ..
وام دار شرح اینم نک گرو
ور شتاب استت ز ألم نشرح شنو..
بماند تا مجالی و حالی...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هله عاشقان بشارت كه نماند این جدای
برسد وصال دولت بكند خدا خدایی
ز كرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود كجایی
شكر وفا بكاری سر روح را بخاری
ز زمانه عار داری به نهم فلك برآیی
كرمت به خود كشاند به مراد دل رساند
غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی
هله عاشقان صادق مروید جز موافق
كه سعادتی است سابق ز درون باوفایی
به مقام خاك بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان كن سفری بر آسمان كن
تو بجنب پاره پاره كه خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون كه دلش لقب نهادی
كه بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و كرسی كه ز نور اولیایی
بنگر به نور دیده كه زند بر آسمانها
به كسی كه نور دادش بنمای آشنایی
خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی...
از سال های سال پیش که این غزل شگفت مولانای بلخ و روم را خونده ام تا هنوز.. بیت نخست اش برای ام شگفت تر است ...
کأنه حضرت خداوندگار می گوید : این طرز خدایی کردن نیست... اگر تو اهل پیمان باشی و حق گزاری در جهان ، خدا نیز با کمک به تو زمینه ی بهتر شدن اوضاع = وصال را فراهم خواهد کرد.در هم تنیده گی و یکی بودن اعمال نیک ما وخدا هم سخن دیگر این غزل است.
سراسر ادبیات معرفتی ما سرشار از این بن مایه است.
حافظ جان هم فرموده ؛
حقا کزین غمان برسد مژده ی امان
گر عاشقی به عهد امانت وفا کند ..
وام دار شرح اینم نک گرو
ور شتاب استت ز ألم نشرح شنو..
بماند تا مجالی و حالی...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
#پروین_اعتصامی
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، میدانیم و میدانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
میبرم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری بزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیه دل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیدههای عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیرهدستان میربایند آنچه هست
میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را بهرجا خواست برد
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پروین_اعتصامی
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، میدانیم و میدانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار توست
مال دزدی، جمله در انبار توست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
میبرم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری بزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیه دل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیدههای عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیرهدستان میربایند آنچه هست
میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را بهرجا خواست برد
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
درخت آب و هوا را
و نور را
از فراخنای آسمان
و در سیاهی اعماق، ریشه های سترگ
وحاصلی پر بار
شاخه های بزرگ
و سبزهای خدا را ...
من اما همه ی این ها را
مصروف کرده ام
و بی حاصل تر از انسان
نشسته ام بر تخته سنگی حیران
هی آه می کشم...
زمین را پوساندم
و هرشب
نقشه ای برای تصاحب ماه می کشم...
#محسن_بارانی ۳۰خرداد ۱۴۰۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
درخت آب و هوا را
و نور را
از فراخنای آسمان
و در سیاهی اعماق، ریشه های سترگ
وحاصلی پر بار
شاخه های بزرگ
و سبزهای خدا را ...
من اما همه ی این ها را
مصروف کرده ام
و بی حاصل تر از انسان
نشسته ام بر تخته سنگی حیران
هی آه می کشم...
زمین را پوساندم
و هرشب
نقشه ای برای تصاحب ماه می کشم...
#محسن_بارانی ۳۰خرداد ۱۴۰۱
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
.. پیغامی نرسید
نه از آسمان، و نه از زمین
فرشته ای باقی نمانده بود.
رسولی مبعوث نشد
تا من،
تنها پیغام آور بی وحی و بی پیرو جهان بشوم
همین...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
.. پیغامی نرسید
نه از آسمان، و نه از زمین
فرشته ای باقی نمانده بود.
رسولی مبعوث نشد
تا من،
تنها پیغام آور بی وحی و بی پیرو جهان بشوم
همین...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درنگستان
#محمود_درویش و سرانجام همه ی #نرون ها
بر دهانش زنجیر بستند
دست هایش را به سنگ مردگان آویختند
وگفتند.:تو قاتلی..
غذایش را،تن پوشش راو پرچمش را ربودند
واو را درسلولی انداختند
وگفتند:تو سارقی
از تمام بندرگاه هایش راندند
زیبای کوچکش را ربودند
وگفتند:تو آواره ای
ای خونین چشم وخونین دست
به راستی که شب رفتنی است
نه اتاق توقیف ماندنی است
و نه حلقه های زنجیر
نرون مرد، ولی رم نمرده است
با چشم هایش می جنگد
ودانه های خشکیده ی خوشه ای
دره ها را از خوشه ها لبریز خواهد کرد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#محمود_درویش و سرانجام همه ی #نرون ها
بر دهانش زنجیر بستند
دست هایش را به سنگ مردگان آویختند
وگفتند.:تو قاتلی..
غذایش را،تن پوشش راو پرچمش را ربودند
واو را درسلولی انداختند
وگفتند:تو سارقی
از تمام بندرگاه هایش راندند
زیبای کوچکش را ربودند
وگفتند:تو آواره ای
ای خونین چشم وخونین دست
به راستی که شب رفتنی است
نه اتاق توقیف ماندنی است
و نه حلقه های زنجیر
نرون مرد، ولی رم نمرده است
با چشم هایش می جنگد
ودانه های خشکیده ی خوشه ای
دره ها را از خوشه ها لبریز خواهد کرد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹