روش زندگی زیبا
1.62K subscribers
8.9K photos
863 videos
9 files
1.71K links
#روانشناسی
#زناشویی
#سکستراپی


فقط به جهت تبلیغات به آیدی زیر پیام بدید👇

@milyouner

مشاوره قبل و بعد از ازدواج: 👇
@online_mt

پیج اینستاگرام
https://www.instagram.com/info.story/
Download Telegram
🌱#عشق_بی_نهایت

لینک قسمت اول 👇
https://t.me/beautiful_method/4005

#قسمت_سیصدوهفتادوشش

لرزیدم. تمام تنم می لرزید.
- آخه خدا نسل دایناسورا رو منقرض کردي که به جاشون آدم بیاري؟ حیف نبود؟
زندایی جیغ کشید.
- نه! نریزین. خاك نریزین.
پوزخند زدم.
- بذار بریزن زندایی. خاك قدرشناس تره. می دونه کی به مهمونیش رفته. این خاك می دونه چقدر مدیون این مرده. می دونه
این مرد واسه هر سنگریزه ش چقدر عرق ریخته و خون دل خورده. بذار دایی رو خاك کنن. این خاك با این مرد بد تا نمی
کنه. زیر این خاك دنیاي بهتریه. امان از روي این خاك!
برخاستم. دیگر آن جا کاري نداشتم. کاغذ را توي مشت فشردم و رفتم. رفتم تا اسطوره کش ها را به خاك و خون بمالم. رفتم
تا من هم دینم را به این خاك ادا کنم.
دیاکو:
- سلام دایی!
آب و گلاب را روي سنگ هاي سفید ریختم و گل را روي اسمش گذاشتم.
- خوبی دایی؟ اوضاع رو به راهه؟
آه کشیدم.
- حتما هست. درسته که حرف نمی زنی، اما مطمئنم که خوبی. خیلی بهتر از اینجا. خیلی آروم تر از اینجا.
دستم را روي سنگ کشیدم.
- می دونم که می شنوي. می دونم که می بینی، اما اومدم خودم واست تعریف کنم. مثل همه روزایی که از دنیا می بریدم و
به تو پناه می آوردم. نمی خوام اذیت شی. غصه بخوري، اما من به جز تو کیو دارم که بشه باهاش حرف زد؟
کنارش نشستم و زانوهایم را بغل کردم.
- اول خبراي خوب رو بدم. زندایی حالش بهتره. نگرانش نباش. بچه ها یه لحظه هم تنهاش نمی ذارن. بالاخره داغ از دست
دادنت کم چیزي نیست. زمان می بره تا هممون عادت کنیم. خیلی هم زمان می بره.
چقدر آه توي این سینه جمع شده بود.
- نشمینم خوبه. میگه این دو سه ماهی که از هم دور بودیم بهش ثابت کرده که منو بیشتر از بچه می خواد. ترفندت چاره ساز
بود دایی. این که می گفتی آدما باید از هم دور شن تا قدر همدیگه رو بدونن. اما در کنار اینا یه جورایی ترسیده. بین حرفاش
فهمیدم. تا وقتی تو بودي بدون هر آدمی می تونسته سر کنه، چون دلش به تو قرص بوده، اما حالا حس می کنه پشتش خالی
شده. می دونم مقایسه ش غلطه، اما میگه بعد از بابام تو تنها مردي هستی که می تونم همه جوره بهت اعتماد کنم. تو چی
فکر می کنی دایی؟ من می تونم جاي تو رو واسه زن و بچه ت پر کنم؟ هی! نمی دونم. فقط می خوام خیالت راحت باشه.
نشمین به هر دلیلی که برگشته، تا وقتی که خودش بخواد رو چشم من جا داره. مطمئن باش من قصد انتقام گرفتن از امانتی
تو رو ندارم، چون دوستش دارم. نه به خاطر این که دختر توئه. به خاطر این که زنمه. پس هیچ منتی سر هیچ کس نیست.
هنوز هم، حتی همین الان هم، حرف زدن در مورد چیزي که می دانستم منتظرش است سخت بود.
فایل کامل رمان در کانال زیر برای دریافت قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- می دونم سکوت کردي و منتظري که از دانیار بشنوي. می دونم چشم به راهشی و اون اینجا نمیاد. می دونم نگرانشی و
هیچ کس هیچ خبري بهت نمی ده، اما آخه چی بگیم؟ چی بگم؟
پشت سرم را به تنه درختی که بر قبر دایی سایه افکنده بود فشار دادم.
- نبودي دایی. موقعی که عراقیا ریختن تو خونه و اون بلاها رو سرمون آوردن نبودي. موقعی که می خواستن بهش تجاوز
کنن نبودي. موقع فرارمون، موقع در به دریمون، موقع مردن دایان، موقع خاك کردنش، موقع گوشه خیابونا خوابیدنمون، موقع
کفش و لباس پاره پوشیدنمون نبودي دایی. موقعی که به زور غذا رو می ریختم تو حلقش، موقعی که به زور می فرستادمش
مدرسه، موقعی که با التماس می بردمش دکتر، موقع بلوغش، بزرگ شدنش، شکل گرفتنش نبودي. اما من بودم. توي لحظه
به لحظه زندگیش و الان خوب می دونم که دانیار حالش از همیشه خراب تره.
این بغض هاي کهنه کی سر باز می کردند؟ کی اشک می شدند؟

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید

https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
🌱#ماساژور

لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673

#قسمت_سیصدوهفتادوشش

دامون ن يم نگاهي بهش انداخت و جواب سلامشو داد منم سعي
كردم با لحن دوستانه ايي جوابشو بدم
بعد از چند دقيقه ترجيح دادم دانيال و بدم به خانم جون..
بعد از جام بلند شدم و خواستم به بهونه ي هيلا از سالن خارج
بشم كه خانم جون انگار كه فكرمو خونده باشه گفت:
_راستي دختر م
هيلا رو دنيا برده خونه ي خودشون
اهاني گفتم و روي مبل رو به روي عسل نشستم روز به روز
بهتر ميشد
مثل قالبه كرمون بود هميشه ارايش كرده و شيك پوش...
ولي من هرجور فكر ميكردم نميتونستم اون حجم از كرم و
ارايشو روي صورتم تحمل كن م..
حسابي توي فكر بودم و اصلا متوجه نبودم كه چقدر بد بهش
زل زدم با حرفي كه زد خودمو جمع و جور كردم كه گفت:
_چيزي شده هيلدا جون
يه ساعته زل زدي به من
پامو روي پاي ديگم انداختم گفتم:
_نه عزيزم چيزي نشده
ابرويي ب الا انداخت و به خانم جون و اقا بزرگ خيره شد صداش و
صاف كرد گف ت:
_راستش ميخواستم ازتون يه درخواستي كنم
خانم بزرگ همون جور كه درحال قربون صدقه رفتن دانيال
بود گفت:
_چي دخترم
هرچي ميخوايي بگو
عسل نيم نگاهي به هممون انداخت گفت:
_ميخواستم چند روز از دانيال مواظبت كنيد
من قراره يه سفر كاري برم
مامان هم اين روزا سرش شلوغه و درگير مزون جديدشه...
اقاجون و خانم بزرگ از قيافشون ميشد خوند چقدر خوشحال
شدن از اين پيشنهاد
ولي دامون با كنجكاوي و زيركي گفت:
_سفر كاري ؟
مگه سر كار ميري؟
عسل قري به گردنش داد و گفت:
_اره دارم يه كارايي ميكنم
حالا اوكي شدن بهتون ميگم
الان هنوز قطعي نشده
دامون اينبار مستقيم بهش خيره شد گفت:
_با سهم الارث دانيال كار شروع كردي؟
عسل كه به نظر اين حرف دامون به مزاغش سازگار نيومد
اخمي كرد گفت:
_خيلي ارث ارث ميكني دامون
مثل اينكه يادت رفته من زن دانيال بود م
الانم هرچي به من و پسرم رسيده حقمون بوده
اضافه كه برنداشتيم
دامون خواست حرفي بزنه كه اين بار اقاجون براي جلوگيري
از تنش بيشتر گفت:
_اين بحث كليشه ايي رو ول كنيد
نميخوام دربارش چيزي بشنوم
دامون با سماجت گفت:
_ولي اقاجو ن
اقاجون دستشو بالا اورد گفت:
_بس كن پسر م
نميخوام حرفي دربارش بشنوم
قبلا درباره اين موضوع حرف زديم
دامون با حرص نفسشو بيرون داد و چشمي گفت و ديگه
حرفي نزد..
نگاهم به عسل افتاد كه با پوزخند و حالت پيروزمندانه ايي به
دامون خيره شده بود!
بعد از چند دقيقه عسل از جاش بلند شد و سالن رو ترك
هنو ز دو دقيقه از رفتنش نگذشته بود كه حاضر و اماده
برگشت توي سالن
همونجور كه به سمت خانم جون و دانيال ميرفت گفت:
_اگه اجازه ميدين من ديگه بر م!(رمان جدید زیر عالیه از دستش ندید 👇🔞)

#هوس 💦🔥
اون دختره هم به نظر ریزه
و لاغر می اومد.. ولی انگار اندام های
تو پر تر و شایدم ورزیده تری داشت نسبت به سنش
با چسبیدن لبای گرم و مرطوبی به لبام سر جام خشک شدم و
هرچی فکر و خیال تو سرم داشتم پر
کشید.. مات و مبهوت زل زدم به دختر هجده ساله ای که تو
بغلم بود و به خودش جرات بوسیدنم و
داده بود . چطور همچین چیزی ممکنه؟ من چقدر به این دختر
رو داده بودم که به خودش اجازه داد
تا اینجا پیش بره؟

ادامه داستان رو از کانال زیر دنبال کنید👇👇

https://t.me/+SQkQgrkwrrmmyT_M