اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
شما در سراسر دنیا به عنوان مرشد #تانترا یا #سکس_گورو sex guru شناخته شده اید.
با این وجود در این سه سالی که من در معبد شما زندگی کرده ام، نه تنها کمتر از هر وقت دیگر در زندگیم رابطه جنسی داشته ام، بلکه حتی کمتر به آن فکر کرده و یا در موردش شنیده ام.
آیا می توانید این دوگانگی را توضیح دهید؟
#پاسخ:
چند روز پیش در مجله ی سینه بلیتز،
با تیتری برخورد کردم، می گوید که من هیو هفنر Hugh Heffner دنیای معنوی هستم
و در مورد چه حرف می زنند؟
آری، من به شما می آموزم که عمیقا وارد عشق شوید
به شما می آموزم که چگونه وارد سکس نیز بشوید
زیرا این تنها راه رفتن به ورای آن است. گذرکردن از میان سکس تنها راه رفتن به فراسوی سکس است ولی هدف من این است که شما به #ورای_سکس بروید. اینک این یک مشکل شده است،
و من بارها و بارها مورد سوء تفاهم قرار خواهم گرفت
"ﺩﺭ سراسر دنیا مردم عادت کرده اند و می پندارند که مردمان مذهبی باید با سکس مخالف باشند؛
و کسانی که با سکس مخالف نیستند، چگونه می توانند مذهبی باشند؟"
این ها طبقه بندی هایی هستند که به صورت مرگباری جا افتاده اند.
من تمام این طبقه بندی ها را فرو می پاشم و از دنیا انتظار ندارم که الگوی ذهنی جا افتاده اش را بی درنگ تغییر بدهد. پس من انتظار هم ندارم که مرا سوء تفاهم نکنند. وقتی که سوءتفاهم می کنند، من کاملاً سوء تفاهمشان را درک می کنم. من امیدهای واهی ندارم، سال ها و شاید قرن ها برای آنان طول خواهد کشید تا مرا بفهمند.
ولی این همیشه رخ داده است.
من نگرش تازه به زندگی خلق می کنم. این نگرش چنان تازه است که آنان هیچ طبقه ای برای طبقه بندی کردن آن ندارند
پس همگی خشمگین هستند؛
روح والا، مورارجی دسای mahatma Morarji Desai هم خشمگين است!
او خشمگين است زیرا که سکس را در خودش سرکوب کرده، کاملاً سرکوب کرده، بدون اینکه آن را درک کرده باشد. او فقط سکس را در خودش سرکوب کرده است
داستان چنین است که: وقتی مورارجی دسای جوان بوده، در روزگار جوانی، حدود پنجاه سال پیش، ﺩﺭ روستای او، مردی به خواهر خودش تجاوز میکند. این خیلی برای او ضربه ی سختی بود و پنداشت که این سکس است که سبب چنین جنایت عظیمی شده است
در واقع، شاید سرکوب سکس سبب آن بوده باشد؛ وگرنه چه کسی می خواهد به خواهر خودش تجاوز کند؟
در واقع، خواهرها ابدا جذاب به نظر نمی آیند!
فرد با آنها زندگی کرده است،
با آنان بزرگ شده است.
تا وقتی کسی بسیار سرکوبگر نبوده باشد، بسیار سخت است که عاشق خواهر خودش شود، تقریبا غیرممکن است.
سکس همیشه با ناشناس ها رخ می دهد. آشنابودن سبب بی اعتناشدن میشود. چگونه کسی میتواند عاشق خواهر خودش بشود؟
ولی آن مرد باید در سرکوبی ژرف به سر می برده باشد شاید هرگز زن دیگری را ندیده باشد! باید بسیار مستاصل بوده باشد. ولی آنچه که مورارجی از این نتیجه گرفت، این بود که:
"سکس ریشه ی تمام جنایات است.
می تواند مردم را به حدی دیوانه کند که به خواهر خودشان تجاوز کنند،
پس ریشه ی تمام گناهان است!"
او تصمیم گرفت که دیگر وارد عمل جنسی نشود نه به هیچ دلیل معنوی یا روحانی !
و او از آن زمان تاکنون سکس را در خودش سرکوب کرده است.
و همین در مورد مرشد او، ماهاتماگاندی نیز صدق می کرد. زندگی بدون عمل جنسی گاندی نیز با ضربه ای سخت آغاز شد. پدرش در بستر مرگ بود و پزشکان گفته بودند که شاید این آخرین شب زندگی او باشد، شاید صبح فردا را نبیند. و او مشغول ماساژ دادن پای پدرش بود ولی ساعت دوازده ی شب که پدرش به خواب رفت، او به اتاقش رفت و با همسرش به معاشقه پرداخت. وقتی که در وسط کار بود، کسی در اتاقش را زد و گفت:
"تو چه می کنی؟ کجا هستی؟ پدرت مرده است. "
ضربه ی سختی بود. یک ضربه ی هولناک و سخت که تمام زندگیش را دگرگون ساخت. نه به سمت بهبود، بلکه به سوی بدترین، او احساس گناه کرد.
او نتیجه گرفت که پس این شهوت بوده، سکس بوده که او را در آخرین لحظات حیات پدرش از او دور کرده. پس او گناهی عظیم مرتکب شده، یک جنایت. او هرگز نتوانست خودش را ببخشد، بنابراین سکس را تحریم کرد و در تمام عمر نیروی جنسی را در خودش سرکوب کرد. فقط در پایان زندگی، در سال های آخر عمرش از این سرکوب آگاه شد، زیرا تخیلات جنسی او تا پایان عمر ادامه داشتند. سپس شروع کرد به انجام برخی از روش های تانترایی، تا پیش از اینکه بمیرد بتواند از سکس خلاص یابد.
ولی خیلی دیر شده بود. این مردم نمی توانند درک کنند. آنان می پندارند که من یک مرشد سکس sex guru هستم، که به شما سکس می آموزم و زیاده روی را به شما آموزش می دهم. این مردم نمی توانند بفهمند. هیو هفنر نیز نمی تواند درک کند، زیرا خواهد پرسید که چرا در مورد مراقبه حرف می زنم، چرا در مورد معنویت حرف می زنم؟
معنویت، سامادی samadhi وصل و یگانگی با کل، مراقبه،
این چیزها برای او بی معنی است
#سوال_از_اشو
شما در سراسر دنیا به عنوان مرشد #تانترا یا #سکس_گورو sex guru شناخته شده اید.
با این وجود در این سه سالی که من در معبد شما زندگی کرده ام، نه تنها کمتر از هر وقت دیگر در زندگیم رابطه جنسی داشته ام، بلکه حتی کمتر به آن فکر کرده و یا در موردش شنیده ام.
آیا می توانید این دوگانگی را توضیح دهید؟
#پاسخ:
چند روز پیش در مجله ی سینه بلیتز،
با تیتری برخورد کردم، می گوید که من هیو هفنر Hugh Heffner دنیای معنوی هستم
و در مورد چه حرف می زنند؟
آری، من به شما می آموزم که عمیقا وارد عشق شوید
به شما می آموزم که چگونه وارد سکس نیز بشوید
زیرا این تنها راه رفتن به ورای آن است. گذرکردن از میان سکس تنها راه رفتن به فراسوی سکس است ولی هدف من این است که شما به #ورای_سکس بروید. اینک این یک مشکل شده است،
و من بارها و بارها مورد سوء تفاهم قرار خواهم گرفت
"ﺩﺭ سراسر دنیا مردم عادت کرده اند و می پندارند که مردمان مذهبی باید با سکس مخالف باشند؛
و کسانی که با سکس مخالف نیستند، چگونه می توانند مذهبی باشند؟"
این ها طبقه بندی هایی هستند که به صورت مرگباری جا افتاده اند.
من تمام این طبقه بندی ها را فرو می پاشم و از دنیا انتظار ندارم که الگوی ذهنی جا افتاده اش را بی درنگ تغییر بدهد. پس من انتظار هم ندارم که مرا سوء تفاهم نکنند. وقتی که سوءتفاهم می کنند، من کاملاً سوء تفاهمشان را درک می کنم. من امیدهای واهی ندارم، سال ها و شاید قرن ها برای آنان طول خواهد کشید تا مرا بفهمند.
ولی این همیشه رخ داده است.
من نگرش تازه به زندگی خلق می کنم. این نگرش چنان تازه است که آنان هیچ طبقه ای برای طبقه بندی کردن آن ندارند
پس همگی خشمگین هستند؛
روح والا، مورارجی دسای mahatma Morarji Desai هم خشمگين است!
او خشمگين است زیرا که سکس را در خودش سرکوب کرده، کاملاً سرکوب کرده، بدون اینکه آن را درک کرده باشد. او فقط سکس را در خودش سرکوب کرده است
داستان چنین است که: وقتی مورارجی دسای جوان بوده، در روزگار جوانی، حدود پنجاه سال پیش، ﺩﺭ روستای او، مردی به خواهر خودش تجاوز میکند. این خیلی برای او ضربه ی سختی بود و پنداشت که این سکس است که سبب چنین جنایت عظیمی شده است
در واقع، شاید سرکوب سکس سبب آن بوده باشد؛ وگرنه چه کسی می خواهد به خواهر خودش تجاوز کند؟
در واقع، خواهرها ابدا جذاب به نظر نمی آیند!
فرد با آنها زندگی کرده است،
با آنان بزرگ شده است.
تا وقتی کسی بسیار سرکوبگر نبوده باشد، بسیار سخت است که عاشق خواهر خودش شود، تقریبا غیرممکن است.
سکس همیشه با ناشناس ها رخ می دهد. آشنابودن سبب بی اعتناشدن میشود. چگونه کسی میتواند عاشق خواهر خودش بشود؟
ولی آن مرد باید در سرکوبی ژرف به سر می برده باشد شاید هرگز زن دیگری را ندیده باشد! باید بسیار مستاصل بوده باشد. ولی آنچه که مورارجی از این نتیجه گرفت، این بود که:
"سکس ریشه ی تمام جنایات است.
می تواند مردم را به حدی دیوانه کند که به خواهر خودشان تجاوز کنند،
پس ریشه ی تمام گناهان است!"
او تصمیم گرفت که دیگر وارد عمل جنسی نشود نه به هیچ دلیل معنوی یا روحانی !
و او از آن زمان تاکنون سکس را در خودش سرکوب کرده است.
و همین در مورد مرشد او، ماهاتماگاندی نیز صدق می کرد. زندگی بدون عمل جنسی گاندی نیز با ضربه ای سخت آغاز شد. پدرش در بستر مرگ بود و پزشکان گفته بودند که شاید این آخرین شب زندگی او باشد، شاید صبح فردا را نبیند. و او مشغول ماساژ دادن پای پدرش بود ولی ساعت دوازده ی شب که پدرش به خواب رفت، او به اتاقش رفت و با همسرش به معاشقه پرداخت. وقتی که در وسط کار بود، کسی در اتاقش را زد و گفت:
"تو چه می کنی؟ کجا هستی؟ پدرت مرده است. "
ضربه ی سختی بود. یک ضربه ی هولناک و سخت که تمام زندگیش را دگرگون ساخت. نه به سمت بهبود، بلکه به سوی بدترین، او احساس گناه کرد.
او نتیجه گرفت که پس این شهوت بوده، سکس بوده که او را در آخرین لحظات حیات پدرش از او دور کرده. پس او گناهی عظیم مرتکب شده، یک جنایت. او هرگز نتوانست خودش را ببخشد، بنابراین سکس را تحریم کرد و در تمام عمر نیروی جنسی را در خودش سرکوب کرد. فقط در پایان زندگی، در سال های آخر عمرش از این سرکوب آگاه شد، زیرا تخیلات جنسی او تا پایان عمر ادامه داشتند. سپس شروع کرد به انجام برخی از روش های تانترایی، تا پیش از اینکه بمیرد بتواند از سکس خلاص یابد.
ولی خیلی دیر شده بود. این مردم نمی توانند درک کنند. آنان می پندارند که من یک مرشد سکس sex guru هستم، که به شما سکس می آموزم و زیاده روی را به شما آموزش می دهم. این مردم نمی توانند بفهمند. هیو هفنر نیز نمی تواند درک کند، زیرا خواهد پرسید که چرا در مورد مراقبه حرف می زنم، چرا در مورد معنویت حرف می زنم؟
معنویت، سامادی samadhi وصل و یگانگی با کل، مراقبه،
این چیزها برای او بی معنی است