اگر به چیزی بچسبی #ثابت می شوی.
#آینه_گون_باش، آینه به چیزی نمی چسبد. جلوی آینه می ایستی و آینه تو را منعکس می کند، کامل منعکس می کند.
آینه از منعکس کردن تو خوشحال است.
آینه تو را جشن می گیرد.
حضورت را جشن می گیرد.
اما لحظه ای که می روی، دیگر رفته ای
آینه به تصویرت نمی چسبد.
آیینه از تو یاد و خاطره نمی آفریند؛
آینه دیگر به تو فکر نمی کند.
هیچ نوستالوژی نمی آفریند.
فکر نمی کند که:
اوه، او چقدر زیبا بود، کی بر می گردد؟
آینه تو را دنبال نمی کند.
نه در فکرش و نه در رویاهایش.
لحظه ای که ناپدید می شوی، دیگر ناپدید شده ای.
این #عدم_وابستگی است.
وقتی آنجایی، آنجا هستی.
آینه تو را زندگی میکند، به تو عشق می ورزد، به تو خوشامد می گوید، تو را در قلبش می گذارد. اما لحظه ای که می روی دیگر رفته ای و آینه دوباره خالی می شود.
این کل راز عدم وابستگی است.
زندگی در دنیا اما به دنیا تعلق نداشتن.
به مردم عشق بورز اما وابستگی نیافرین
زیبایی های دنیا را منعکس کن، زیبایی های این جهان بسیار زیاد است اما #نچسب.
ذهن چسبناک، آینه گونگی اش را از دست می دهد.
آینه گونگی بوداگونگی است .
اگر کیفیت آینه گون را مدام تازه نگه داری، جوان ماندن و خالص ماندن و معصوم ماندن است.
بشناس اما دانش نیافرین،
عشق بورز اما تمایل نیافرین .
زندگی کن به زیبایی و تمام و کمال زندگی کن، خودت را در لحظه رها کن اما به عقب بازنگرد.
این #هنر_وابسته_نبودن است
و این همان جایی است که نکته را از دست می دهی.
تو زنی را دوست داری و یک روز او می رود. با کسی دیگر می رود.
یا شاید همچنان با توست اما دیگر با تو نیست. دیگر قلبش برای تو نمی تپد،
پل شکسته شده است یا شاید بمیرد، هزار و یک اتفاق ممکن است بیفتد. ناگهان آن لذتی که از تو در وجودش بوده، ناپدید شده است.
یکروز آنجا بوده اما ناگهان روز دیگر نیست.
چه باید کرد ؟
باید چسبید ؟
باید به گذشته فکر کرد ؟
باید درباره آینده تصویر سازی کرد ؟
باید امیدوار بود که باز اتفاق دیگری بیفتد ؟
باید امیدوار بود که باز باد بیاید و ابرها بروند و خورشید بدرخشد؟
سپس درگیر می شوی و خلوص آینه بودن را از دست می دهی.
#تمام_بدبختی_ها_از_این_می_آیند.
بدبختی چیزی نیست جز:
#سایه_وابستگی
انسان وابسته به برکه ای راکد تبدیل می شود و دیر یا زود می گندد. دیگر جاری نیست...
#اشو
#آینه_گون_باش، آینه به چیزی نمی چسبد. جلوی آینه می ایستی و آینه تو را منعکس می کند، کامل منعکس می کند.
آینه از منعکس کردن تو خوشحال است.
آینه تو را جشن می گیرد.
حضورت را جشن می گیرد.
اما لحظه ای که می روی، دیگر رفته ای
آینه به تصویرت نمی چسبد.
آیینه از تو یاد و خاطره نمی آفریند؛
آینه دیگر به تو فکر نمی کند.
هیچ نوستالوژی نمی آفریند.
فکر نمی کند که:
اوه، او چقدر زیبا بود، کی بر می گردد؟
آینه تو را دنبال نمی کند.
نه در فکرش و نه در رویاهایش.
لحظه ای که ناپدید می شوی، دیگر ناپدید شده ای.
این #عدم_وابستگی است.
وقتی آنجایی، آنجا هستی.
آینه تو را زندگی میکند، به تو عشق می ورزد، به تو خوشامد می گوید، تو را در قلبش می گذارد. اما لحظه ای که می روی دیگر رفته ای و آینه دوباره خالی می شود.
این کل راز عدم وابستگی است.
زندگی در دنیا اما به دنیا تعلق نداشتن.
به مردم عشق بورز اما وابستگی نیافرین
زیبایی های دنیا را منعکس کن، زیبایی های این جهان بسیار زیاد است اما #نچسب.
ذهن چسبناک، آینه گونگی اش را از دست می دهد.
آینه گونگی بوداگونگی است .
اگر کیفیت آینه گون را مدام تازه نگه داری، جوان ماندن و خالص ماندن و معصوم ماندن است.
بشناس اما دانش نیافرین،
عشق بورز اما تمایل نیافرین .
زندگی کن به زیبایی و تمام و کمال زندگی کن، خودت را در لحظه رها کن اما به عقب بازنگرد.
این #هنر_وابسته_نبودن است
و این همان جایی است که نکته را از دست می دهی.
تو زنی را دوست داری و یک روز او می رود. با کسی دیگر می رود.
یا شاید همچنان با توست اما دیگر با تو نیست. دیگر قلبش برای تو نمی تپد،
پل شکسته شده است یا شاید بمیرد، هزار و یک اتفاق ممکن است بیفتد. ناگهان آن لذتی که از تو در وجودش بوده، ناپدید شده است.
یکروز آنجا بوده اما ناگهان روز دیگر نیست.
چه باید کرد ؟
باید چسبید ؟
باید به گذشته فکر کرد ؟
باید درباره آینده تصویر سازی کرد ؟
باید امیدوار بود که باز اتفاق دیگری بیفتد ؟
باید امیدوار بود که باز باد بیاید و ابرها بروند و خورشید بدرخشد؟
سپس درگیر می شوی و خلوص آینه بودن را از دست می دهی.
#تمام_بدبختی_ها_از_این_می_آیند.
بدبختی چیزی نیست جز:
#سایه_وابستگی
انسان وابسته به برکه ای راکد تبدیل می شود و دیر یا زود می گندد. دیگر جاری نیست...
#اشو
مردم اغلب درگیر افراط و تفریط هستند. هر دو نادرست است.
مثلا مردم وابستهی پول هستند،
و سپس از پول میگریزند.
چه وابسته به پول و چه رها از پول، معنایش نوعی حرص نسبت به پول است.
كسی میگوید:
"من از پول رها هستم!"
ولی چرا...؟
نكتهی رها شدن از پول چیست؟
آیا هنوز ترس وابستگی به پول در آگاهی تو موج میزند؟
زیرا نظریه رهایی، تنها از متن وابستگی بوجود میآید.
وقتی وابسته به آن نباشی، پول، پول است و کاملا هم خوب است.
افرادی هستند كه پول را تنها خدای موجود میدانند. آنان به پول وابسته هستند. و آنوقت مردمی هم هستند كه پول را چیزی كثیف و نجس میدانند. درواقع، فرقی بین این دو دسته نیست و فقط دو قطب یك چیز هستند.
در هندوستان افراد دیوانهای هستند كه ابداً دست به پول نمیزنند.
مردم آنان را قدیس میپندارند و در واقع گمراه هستند.
اینان افراد دیوانهای هستند.
اینان گمراهان منحرفی هستند!
نخست میپنداشتند كه پول خداست و حالا فكر میكند كه پول نجس است. آنان یك پدیدهی بسیار ساده را نمیتوانند بپذیرند كه پول، پول است:
نه خداست و نه نجس،
نه باارزشترین است و نه پستترین. فقط یك وسیلهی مبادله است.
مسئله مهم فقط #عدم_وابستگی به آن است.
#اشو
مثلا مردم وابستهی پول هستند،
و سپس از پول میگریزند.
چه وابسته به پول و چه رها از پول، معنایش نوعی حرص نسبت به پول است.
كسی میگوید:
"من از پول رها هستم!"
ولی چرا...؟
نكتهی رها شدن از پول چیست؟
آیا هنوز ترس وابستگی به پول در آگاهی تو موج میزند؟
زیرا نظریه رهایی، تنها از متن وابستگی بوجود میآید.
وقتی وابسته به آن نباشی، پول، پول است و کاملا هم خوب است.
افرادی هستند كه پول را تنها خدای موجود میدانند. آنان به پول وابسته هستند. و آنوقت مردمی هم هستند كه پول را چیزی كثیف و نجس میدانند. درواقع، فرقی بین این دو دسته نیست و فقط دو قطب یك چیز هستند.
در هندوستان افراد دیوانهای هستند كه ابداً دست به پول نمیزنند.
مردم آنان را قدیس میپندارند و در واقع گمراه هستند.
اینان افراد دیوانهای هستند.
اینان گمراهان منحرفی هستند!
نخست میپنداشتند كه پول خداست و حالا فكر میكند كه پول نجس است. آنان یك پدیدهی بسیار ساده را نمیتوانند بپذیرند كه پول، پول است:
نه خداست و نه نجس،
نه باارزشترین است و نه پستترین. فقط یك وسیلهی مبادله است.
مسئله مهم فقط #عدم_وابستگی به آن است.
#اشو
#یکی_از_نفسانیات_مخرب
#وابستگی_میباشد ↙️
یکی از نفسانیات مخرب، "وابستگی" میباشد که از همه غافلگیر کنندهتر و فریبندهتر، همچون دیگر نفسانیات بر قربانی خود میخزد. #وابستگی اغلب در لباس احترام و شخصیت ممتاز ظاهر میشود. قربانی میپندارد که صاحب منشی نیکو و اصالت نفس است. وابستگی خود را دوست شما اعلام میکند و اهدافش را #موجه جلوه میدهد.
روش کار آن، کور کردن تو است؛ به طوری که نتوانی ارزشهای نسبی محیط و معاشرتها را تعیین کنی. به این ترتیب #ارزش_گذاریهای خطا آمیز به زندگیات نفوذ میکنند.
هنگامی که #جذب آنان شدی دیگر وقت برای هیچ چیز دیگر نخواهی داشت. این دقیقا هدف و منظور وابستگی است. تو را تمام وقت در حال تاختن نگاه میدارد، اغلب اوقات بین کارهای به ظاهر ضروری. وابستگی فرصت #سفر_روح را از تو میگیرد.
تو را آن چنان در هر چیزی که ممکن باشد #درگیر میکند که وقت را - یعنی در واقع #سرمایه_عمرت را - به هیچ بفروشی. تو را #بردهی خود میکند.
👈 #علائم_و_نشانههای_ممتاز_وابستگی عبارتند از : نگرانیهای خانوادگی و اجتماعی، هیجانات روزمره و گرفتاریهای امر معاش. هیچ یک از اینها در سرزمینهای دور اعتباری ندارند، بنابر این میباید در این جهان خود را با آنها آزار ندهی.
#جویندگان_معنوی نسبت به همه آفرینش بی تعصب میشوند، حتی نسبت به حیات فیزیکی که در این جهان دارند. بعد از تجربه #بیداری، تو در جسم میرا و در روح بر میخیزی و زندگی در تو #بیدار میشود.
به آن #جرقه_الهی که درون توست #تسلیم میشوی. از آن لحظه به بعد، "آن" است که تو را حرکت میدهد، حفظت میکند و تو #درون "آن" زندگی میکنی. مابقی برایات علی السویه میشود.
این عمل، #قطع_وابستگی است که این همه بر آن #توصیه شده است. خویش منضبط بی اینکه حواسش به اشیاء جذب شود یا از آنها دفع گردد از میان آنها میگذرد. تنها #نظارهگر نمایشی است که بر صحنه است.
#رهایی_ذهنی از جهان بیرون یا عدم وابستگی به هیچ عنوان به این معنی نیست که میباید خویش را از طریق فیزیکی و جسمانی از جهان بیرون #جدا_سازی، زیرا هیچ نیازی نیست که خانواده و وظایف شخصیات را ترک گویی. عدم وابستگی به معنای سختی کشیدن و #محرومیت نیست.
#عدم_وابستگی_یعنی_اینکه، خود را از نظر محبت، عمیقترین احساسات درونی و علاقهات، مستقل حفظ کنی. یا به عبارت دیگر از اینکه هویت خویش را به اعتبار حسِ مالکیت و سایر عوامل محیطی تعیین نکنی. باید خویش را مستقل از آنها نگهداری؛ استقلال از همه چیز و همه کس.
اما این معنای کامل آن نیست چون میباید با این عدم وابستگی، عشق ورزیدن را فراموش نکنی. آدمی میتواند عاشق باشد، اما مستقل هم باشد. بنابراین اگر همه دار و ندارت را هم از دست بدهی- که همیشه امکان آن وجود دارد- زندگیات از هم پاشیده نمیشود و در عین حال قادر هستی به سرزمینهای دور سفر کنی.
سفری که میدانی ارزش آن از همه ثروتهای دنیوی بیشتر است. وظایف زمینی و داراییهای دنیوی دیگر تو را به بند و اسارت خود نخواهند گرفت.
ما نباید به چیزی به منظور تصاحبش عشق بورزیم. از لحظهای که چنین عمل کنی وارد اولین مرحله از بردگی شدهای. این در خصوص بستگان و کالاها به طور یکسان مصداق دارد. ولیکن این نباید تو را از عشق به بستگان باز دارد. وقف بدون وابستگی به بستگان ممکن است آسان نباشد اما قابل حصول است.
عشق_بدون_وابستگی و مستقل از تصاحب و مالکیت، نوعی بسیار والاتر و اصیل تر از عشقی است که در طلب و تعیین هویت با آنچه مورد عشقش واقع شده است، می باشد.
#خودشناسی_آغاز_خردمندیست
#وابستگی_میباشد ↙️
یکی از نفسانیات مخرب، "وابستگی" میباشد که از همه غافلگیر کنندهتر و فریبندهتر، همچون دیگر نفسانیات بر قربانی خود میخزد. #وابستگی اغلب در لباس احترام و شخصیت ممتاز ظاهر میشود. قربانی میپندارد که صاحب منشی نیکو و اصالت نفس است. وابستگی خود را دوست شما اعلام میکند و اهدافش را #موجه جلوه میدهد.
روش کار آن، کور کردن تو است؛ به طوری که نتوانی ارزشهای نسبی محیط و معاشرتها را تعیین کنی. به این ترتیب #ارزش_گذاریهای خطا آمیز به زندگیات نفوذ میکنند.
هنگامی که #جذب آنان شدی دیگر وقت برای هیچ چیز دیگر نخواهی داشت. این دقیقا هدف و منظور وابستگی است. تو را تمام وقت در حال تاختن نگاه میدارد، اغلب اوقات بین کارهای به ظاهر ضروری. وابستگی فرصت #سفر_روح را از تو میگیرد.
تو را آن چنان در هر چیزی که ممکن باشد #درگیر میکند که وقت را - یعنی در واقع #سرمایه_عمرت را - به هیچ بفروشی. تو را #بردهی خود میکند.
👈 #علائم_و_نشانههای_ممتاز_وابستگی عبارتند از : نگرانیهای خانوادگی و اجتماعی، هیجانات روزمره و گرفتاریهای امر معاش. هیچ یک از اینها در سرزمینهای دور اعتباری ندارند، بنابر این میباید در این جهان خود را با آنها آزار ندهی.
#جویندگان_معنوی نسبت به همه آفرینش بی تعصب میشوند، حتی نسبت به حیات فیزیکی که در این جهان دارند. بعد از تجربه #بیداری، تو در جسم میرا و در روح بر میخیزی و زندگی در تو #بیدار میشود.
به آن #جرقه_الهی که درون توست #تسلیم میشوی. از آن لحظه به بعد، "آن" است که تو را حرکت میدهد، حفظت میکند و تو #درون "آن" زندگی میکنی. مابقی برایات علی السویه میشود.
این عمل، #قطع_وابستگی است که این همه بر آن #توصیه شده است. خویش منضبط بی اینکه حواسش به اشیاء جذب شود یا از آنها دفع گردد از میان آنها میگذرد. تنها #نظارهگر نمایشی است که بر صحنه است.
#رهایی_ذهنی از جهان بیرون یا عدم وابستگی به هیچ عنوان به این معنی نیست که میباید خویش را از طریق فیزیکی و جسمانی از جهان بیرون #جدا_سازی، زیرا هیچ نیازی نیست که خانواده و وظایف شخصیات را ترک گویی. عدم وابستگی به معنای سختی کشیدن و #محرومیت نیست.
#عدم_وابستگی_یعنی_اینکه، خود را از نظر محبت، عمیقترین احساسات درونی و علاقهات، مستقل حفظ کنی. یا به عبارت دیگر از اینکه هویت خویش را به اعتبار حسِ مالکیت و سایر عوامل محیطی تعیین نکنی. باید خویش را مستقل از آنها نگهداری؛ استقلال از همه چیز و همه کس.
اما این معنای کامل آن نیست چون میباید با این عدم وابستگی، عشق ورزیدن را فراموش نکنی. آدمی میتواند عاشق باشد، اما مستقل هم باشد. بنابراین اگر همه دار و ندارت را هم از دست بدهی- که همیشه امکان آن وجود دارد- زندگیات از هم پاشیده نمیشود و در عین حال قادر هستی به سرزمینهای دور سفر کنی.
سفری که میدانی ارزش آن از همه ثروتهای دنیوی بیشتر است. وظایف زمینی و داراییهای دنیوی دیگر تو را به بند و اسارت خود نخواهند گرفت.
ما نباید به چیزی به منظور تصاحبش عشق بورزیم. از لحظهای که چنین عمل کنی وارد اولین مرحله از بردگی شدهای. این در خصوص بستگان و کالاها به طور یکسان مصداق دارد. ولیکن این نباید تو را از عشق به بستگان باز دارد. وقف بدون وابستگی به بستگان ممکن است آسان نباشد اما قابل حصول است.
عشق_بدون_وابستگی و مستقل از تصاحب و مالکیت، نوعی بسیار والاتر و اصیل تر از عشقی است که در طلب و تعیین هویت با آنچه مورد عشقش واقع شده است، می باشد.
#خودشناسی_آغاز_خردمندیست