عشق و نور
1.15K subscribers
416 photos
1.29K videos
20 files
564 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
#سوال_از_اشو:

من در رابطه غالباً خودم را گم کرده و شروع میکنم به احساس بسته بودن.
چه میتوانم بکنم؟

#پاسخ:

این یکی از اساسی‌ترین مشکلات عشق است. هر عاشق باید آن را بیاموزد؛ هیچکس از ابتدای تولد آن را نمی‌داند. این فقط آهسته‌ آهسته و همراه با درد زیاد می‌آید،
ولی هرچه زودتر بیاید بهتر است ــ‌که:
هر شخص به فضای خودش نیاز دارد؛
که ما نباید در آن فضا مداخله کنیم. مداخله‌کردن برای عشاق بسیار طبیعی است، زیرا آنان شروع می‌کنند به مفروض انگاشتن دیگری، آنان شروع می‌کنند به این پندار که دیگر جدا ازهم نیستند. آنان به "من" و "تو" فکر نمی‌کنند؛ آنان به "ما" فکر می‌کنند.
شما"ما"هم هستید،ولی فقط گاه گاهی "ما" پدیده‌ای نادر است. فقط گاهی اوقات، برای لحظاتی می‌توانی بگویی "ما": زمانی که "من" و "تو" درهمدیگر ناپدید می‌شوند؛ جایی که مرزها درهم تداخل می‌کنند. ولی این‌ها لحظاتی نادر هستند، نباید آن‌ها را مفروض پنداشت.

شما نمی‌توانید در طول بیست و چهار ساعت "ما" بمانید، ولی این چیزی است که هر عاشقی طلب می‌کند.
و این رنج بیهوده تولید می‌کند.
زمانی که گاهی اوقات نزدیک می‌شوید، یگانه می‌گردید ــ ولی این‌ها اوقاتی کمیاب هستند ــ باارزش هستند و باید از آن‌ها را گرامی داشت و نمی‌توانی از آن یک چیز بیست و چهار ساعته بسازی. اگر تلاش کنی،آن لحظات را ازبین میبری آنگاه تمام زیبایی آن از دست می‌رود. زمانی که آن لحظه برود، رفته است؛
بار دیگر "من" و "تو" هستید.
تو فضای خودت را داری و معشوق تو نیز فضای خودش را دارد
و اینک فرد باید به فضای دیگری احترام بگذارد و نباید به‌هیچ وجه آن را مختل سازد؛ نباید به آن فضا تجاوز شود.
اگر آن به حریم،آن فضا تجاوز کنی، دیگری را آزرده‌ای؛ شروع کرده‌ای به نابود کردن فردیت دیگری. و چون آن دیگری تو را دوست دارد، آن را تحمل می‌کند.
ولی تحمل کردن موضوعی دیگر است، چیزی خیلی زیبا نیست. اگر دیگری فقط آن را تحمل کند، دیر یا زود انتقام خواهد گرفت. نمی‌تواند تو را ببخشد، و این احساس او انباشته خواهد شد ــ یک روز، دو روز، روز بعد....ـ تو درهزار و یک مورد به حریم فضای او تجاوز کرده‌ای؛
آنگاه یک روز همه‌ی این‌ها جمع شده و ناگهان منفجر می‌شود.

برای همین است که عشاق به جنگیدن ادامه می‌دهند. این جنگ به سبب این مزاحمت پیوسته است. و زمانی که مزاحم وجود او بشوی، او نیز در وجود تو مزاحمت ایجاد می‌کند و هیچکس از این کار خوشش نمی‌آید.
برای نمونه، مرد احساس خوشحالی دارد و تو احساس تنهایی می‌کنی زیرا که تو خوشحال نیستی؛ احساس می‌کنی که سرت کلاه رفته است:
"چرا او احساس خوشحالی می‌کند؟" شما باید هردو احساس خوشحالی کنید ــ‌این فکر تو است. این نیز گاهی اوقات رخ می‌دهد. ولی گاهی چنین رخ می‌دهد که مرد خوشحال است و تو نیستی و گاهی هم تو خوشحال هستی و آن مرد خوشحال نیست. باید این را درک کنی که آن دیگری هرگونه حقی را دارد که بدون تو خوشحال باشد....حتی اگر این تو را آتش بزند!
تو دوست داری که در احساس او مشارکت کنی ولی حالش را نداری و آن حالت در تو نیست. اگر اصرار کنی، تنها کاری که می‌توانی بکنی این است که شادی او را ازبین ببری
و اینگونه هردوی شما بازنده خواهید شد، زیرا اگر تو شادمانی او را ازبین ببری، وقتی که تو به تنهایی خوشحالی، او نیز خوشحالی تو را ازبین خواهد برد. آهسته‌آهسته، بجای اینکه باهم دوست بشوید، دشمن یکدیگر خواهید شد.
لازمه ی اساسی این است که:
به دیگری باید آزادی مطلق داد که خودش باشد
اگر او خوشحال است، خوشحال باش،او شادمان است. اگر تو نیز بتوانی خوش باشی و در شادی او شریک باشی، خوب است.
اگر نمی‌توانی، تنهایش بگذار. اگر او غمگین است، اگر بتوانی در اندوه او شریک شوی، خوب است. اگر نمی‌توانی و مایلی که آواز بخوانی و احساس خوشحالی داری، او را تنها بگذار.
او را همراه خودت ِ نکش؛ تنهایش بگذار
آنگاه آهسته‌آهسته یک حرمت بزرگ برای یکدیگر برخواهد خاست
آن حرمت اساس و پایه‌ی معبد عشق خواهد شد.

#اﺷﻮ
#جاه_طلبی

سياست در اساس جاه طلبي است.
سياست در اساس خطاست
زيرا جاه طلبي خطاست.
هرجا كه جاه طلبي وجود داشته باشد، سياست وارد مي شود

حتي يك هيتلر نيز مي تواند يك بودا یا عیسی شود،
ولی بايد سياست را بيندازد.
تمام سياست ها را بیرون بریز، 
به ياد بسپار که:
وقتي از سياست بازها نام مي برم،
منظورم مشخصاً كسانی نيست كه در سياست هستند، منظورم تمام افراد #جاه_طلب است.

#اﺷﻮ
#گفتگو_با_خدا
خواب ديدم با خداوند در ساحل رودخانه اي قدم مي زنم.
نا گهان فراز ها و نشيب هاي صعودم در زندگي،
همچون برق و باد از جلوي ديدگانم عبور كرد.
نيك نگريستم؛
در فرودهاي زندگيم،
هر كجا كه آسودگي و شادماني و لذت بود،
دو رد پا بر ماسه ها مشاهده ميشد.
اما در فراز هاي زندگيم،
هر كجا كه سختي و درد و رنج بود،
تنها يك رد پا مي ديدم.
گفتم: " اي خدا!
قرار بود كه تو همواره با من باشي،
اما در هنگام مصيبت و بلا،
آنگاه كه سخت به تو محتاجم،
چرا تو با من نيستي؟
رد پايت را نمي بينم؟ "
خداوند لبخندي زد و گفت:
" آن زمان كه تنها يك رد پا مي بيني؛
زماني است كه من تو را در آغوش خويش حمل مي كنم. "
خنديدم و گفتم : " و شايد من تو را در دل خويش! "

#اﺷﻮ

#کتاب_زبان_فرشتگان
Forwarded from Narmin Clauß
راز بزرگ راه عشق اين است:

عشق بدون چشمداشت و خودجوش تمام وجود تو را به انرژي عشق دگرگون مي كند
و انرژي عشق شدن همان الهي شدن است. چيزي بيش از این لازم نداري بيشتر از آن است كه بتواني طلب كني يا تصورش را بكني
كامروايي به بار مي آورد و شكوفايي كامل
گلهاي آگاهي در درونت شروع به شكوفا شدن مي كنند.

#اﺷﻮ
Forwarded from Narmin Clauß
#انعطاف_پذيری

شما به نسبت انعطاف پذيری تان، جوان هستيد.
به كودكان نگاه كنيد كه چقدر نرم، لطيف و انعطاف پذيرند.
با افزايش سن، همه چيزخشك، سخت و غير قابل انعطاف مي شود.
مي تواني  تا لحظه مرگ جوان بماني؛
به شرطي كه #انعطاف_پذير باشيد.

وقتي شاد هستيد، منبسط مي شويد. وقتي مي ترسيد،‌ منقبض مي گرديد و در پوسته خود پنهان مي شويد
زيرا تصور مي كنيد اگر از پوسته خود بيرون رويد، شايد خطري در كمين باشد. به شيوه هاي مختلف منقبض مي شويد
در عشق، روابط و در هر چيز، لاك پشت مي شويد و در لاك خود فرو مي رويد. اگر پيوسته بترسيد، درست مثل اكثر مردم، قابليت بروز انرژي تان از دست مي رود؛ به بركه اي راكد تبديل مي شويد و ديگر جاري نيستيد.
به اين ترتيب، ‌هر روز بيشتر احساس مي كنيد كه مرده ايد. #ترس_يك_فايده_طبيعي_دارد. وقتي خانه آتش مي گيرد، ‌بايد فرار كنيد. نبايد بدون ترس آنجا بايستيد؛ زيرا در آنصورت يك احمق خواهيد بود. 
بايد توانايي انقباض و عقب نشيني هم داشت؛ زيرا لحظاتي پيش مي آيد كه ديگر نبايد جاري بود
بايد بتوانيد بيرون برويد، به درون آييد، دوباره بيرون رويد و دوباره به درون آييد.
اين #انعطاف است
انبساط، انقباض، انبساط، انقباض
درست مثل تنفس. كسانيكه وحشتزده هستند، عميق نفس نمي كشند و سينه شان فرو رفته است
بكوشيد راههاي به جريان انداختن انرژي تان را پيدا كنيد
گاهي حتي خشم خوب است، حداقل انرژي شما را به جريان مي اندازد. اگر لازم باشد بين خشم و ترس يكي را انتخاب كنيد، خشم را انتخاب كنيد،
اما افراط نكنيد
انبساط خوب است،‌
اما نبايد به آن معتاد شويد
موضوع اصلي، ‌به ياد آوردن انعطاف است:
قابليت حركت از يك نهايت به نهايتي ديگر.

#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو

اشو عزیز، چرا من قادر به درك خدا نيستم؟

#پاسخ

به همین دلیل كه، #تو، تو هستى،
ادراك او ممكن نيست!
پيش شرط جريان ادراك، مستلزم دوگانه بودن،" division"، و دوپارچه بودن است. ادراك شونده و ادراك كننده بايد، غیرمحاله از هم جدا باشند.
نتيجه ى طبيعى اينستكه خدا را نمى توان ادراك كرد.
تو اما مى توانى خدا باشى - و هستى! -، اما قادر به شناخت و ادراك خدا، نخواهى بود.
در واقع حتى تلاش براى شناخت او منجر به دوگانگى مى شود
پيش شرط دانستن، دوگانگى ست؛ دانستن هيچگاه قادر به ايجاد پل و رابطه نيست
به همين علت، من هيچوقت از تكرار و بيان اين موضوع كه، بجاى جمع آورى دانستنى ها، به سرچشمه ى معصوميت خود بازگرديد، خسته نميشوم
فقط در صورت بازگشت به معصوميت كودكى خود، مى توانيد با عالم وجود، "existence"، يكپارچه شويد. فقط به اين شرط مى توانيد، بخشى از وجود باشيد. خوشبخت ترين انسان ها، كسانى هستند كه عالم دانستنى ها را ترك كرده اند.
چرا؟ به همين علت!
زيرا وقتى دانستنی در كار نباشد، وقتى هيچ تمايلى براى جمع آورى دانستنى ها وجود نداشته باشد، دوگانگى و جدايى، محو مى شود. از آن به بعد، تو در كائنات حل مى شوى...
از آن به بعد دوپارچه و جدا نيستى...
با كل عالم يكدست و يگانه شده اى.
تو قادر به شناخت خدا نيستى، زيرا خدا خود را در درون تو پنهان كرده است. نميتوان خدا را به يك ابزار و وسيله تبديل كرد. خدا نمى تواند، به شناخته شده، تبديل شود. خدا همان جوينده ى درون توست؛ خدا ذهنيت، "subjectivity"، توست.
يافتن او هدف تو نيست.
تو در واقع بدنبال پيدا كردن، جوينده، يعنى خودت، هستى. تازه، يافتن جوينده، منظور و غايت سفر تو نيست - بلكه نقطه ى آغاز جستجوى توست

پيام نهائى من اينستكه:
" سعى نكن، خدا را دريابى، در غيراينصورت به نتیجه ای نخواهی رسید."
خودت به خدا مبدل شو! خداباش! و وقتى مى گويم " خداشو!"، بزبانى سخن مى گويم كه متداول و براى همه كس قابل فهم نيست.
تو خودت خدا هستى!
اين حرف مرا خوب درك كن
اين تمام پيام من به توست.
وقتى مى گويم، "خدا شو!"، منظورم اينستكه: به درون خودت توجه كن.
لازم نيست، بدنبال خدا بگردى -
او رادر درون خودت، بياب!
بايد او را بدون جستجو كردن يافت
همه ى تلاش ها در جستجو و يافتن او، به گمراهى مى انجام؛ زيرا جستجوها بر بنياد يك توهم واهى بنا شده اند، كه:
گويا او را در دور دست ها بايد جست،
كه گويا او شخص ديگرى ست و در جاى ديگرى خانه دارد
او در درون جستجوگر خانه دارد.

عشق بود كه نخستين جرقه خدا را زد،
سپس انسانها براي بدنبال گشتن
و جستوجوي گسترده او احساس انگيزه كردند.
از راه عشق بود كه انسانها مراقبه را يافتند.
عشق تنها پديده اي است كه مي تواند جذبه اي عالمگير داشته باشد،
زيرا عشق طبيعي است.
تو مي تواني با تمام مذاهب بحث و جدل كني، اما با عشق نمي تواني.
و آنگاه كه عشق را احساس كني،
به آساني فريفته مراقبه مي شوي.
عشق هرگز شكست نخورده و شكست پذير نيست.
پس از چشيدن طعم عشق،
مراقبه دروازه معبد خدا را به روي تو مي گشايد.

#اﺷﻮ