عشق و نور
1.2K subscribers
441 photos
1.34K videos
22 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
ارتباط با طبیعت: راهی به سوی آرامش

در شلوغی زندگی مدرن، ما اغلب تأثیر عمیقی را که طبیعت می‌تواند بر رفاه ما بگذارد فراموش می‌کنیم. طبیعت پناهگاهی برای روح فراهم می‌کند، مکانی که می‌توانیم آرامش و اتصال معنوی پیدا کنیم. در ادامه چند راه ارتباط با طبیعت را بررسی می‌کنیم.

قدم زدن در پارک
یک پیاده‌روی ساده در پارک می‌تواند بسیار انرژی‌بخش باشد. همانطور که در فضای سبز قدم می‌زنید، اجازه دهید مناظر، صداها و بوها در حواس شما نفوذ کنند. به خش‌خش برگ‌ها، غوغای پرندگان و زمین زیر پای خود توجه کنید. این تجربه‌ی حسی شما را به لحظه‌ی حال می‌آورد و شما را در اینجا و اکنون مستقر می‌کند.

مراقبه در طبیعت
یک مکان آرام در طبیعت پیدا کنید و آنجا مدیتیشن کنید. نسیم ملایم، گرمای خورشید و عطر گل‌ها را احساس کنید. مدیتیشن در طبیعت می‌تواند حس ارتباط شما با دنیای اطرافتان را عمیق‌تر کند و حس یگانگی را با همه‌ی موجودات زنده تقویت کند.

مشاهده زیبایی اطراف شما
زمانی را صرف تماشای زیبایی در طبیعت کنید. نقوش پیچیده‌ی یک برگ، بال‌های ظریف یک پروانه یا وسعت آسمان را تماشا کنید. این مشاهدات می‌تواند به درک عمیقی از پیچیدگی و هنر جهان طبیعی منجر شود.

تمرین: روزانه حداقل ۱۵ دقیقه را در فضای باز بگذرانید
متعهد شوید که هر روز حداقل ۱۵ دقیقه را بیرون از خانه بگذرانید. خواه پیاده‌روی صبحگاهی، استراحت بین کار یا خواب در زیر ستارگان باشد، این تمرین می‌تواند فواید قابل‌توجهی برای سلامت روحی و جسمی شما داشته باشد.

با ادغام این موارد در روال روزانه خود، می‌توانید زندگی آگاهانه‌تر و باکیفیت‌تری داشته باشید. به یاد داشته باشید، طبیعت عجله نمی‌کند، اما همه‌چیز را به سرانجام می‌رساند. برگی از کتاب طبیعت بردارید و به خودتان فرصتی برای ارتباط، تأمل و رشد بدهید.
برای تضعیف «من ذهنی» باید از جامعه ای که سوداگر پستی ها و حقارت ها است اعراض کنی و خود را به ذات منزّه حق تفویض و تسلیم نمایی!
اینکه
آگاهی رو میگن مثه وضعیت خوابه عمیقه
یعنی
دیگه از صداها و اینها آگاه نیست
وقتی به خودش آگاه میشه
مثه مُردگی میشه که

چه تفاوتی داره دیگه
که از خودش آگاه بشه یا نشه؟

عزیزم به این نوع سؤالات، نمیشه پاسخ های منطقیِ قانع کننده ایی داد چون هر پاسخی هم به ذهن بدی سوالات دیگری مطرح میکنه که پایانی ندارند. ذهن دستگاه تولید کننده سوالاتِ
کافیه شهود وارده ذهن بشه تا جوهره آگاهیت به درجه بالاتری از اغنا برسه اونموقع دیگه ذهن دست از سوال کردن در مورده کیفیتِ حضوره آگاهی، برمیداره
کیفیتِ "بی منی" یا "بی فکری" توضیح و توصیف پذیر نیست فقط میتونی تجربش کنی.
Audio
معیار خوشبختی چیست؟


🌻اشو

🦋خوانش فروزان
عشق بورز و سکوت پیشه کن

دو چیز بسيار با اهميت‌اند: نثار موهبت عشق به ديگران و نثار موهبت سكوت به خودت. به ديگران عشق بورز و زمانی كه تنها هستی، سكوت پيشه كن.

عاشق‌تر و ساکت‌تر شو.
با نشستن در سكوت شروع كن.

هر زمان كه فرصتی يافتی با چشمانی بسته و بدون انجام دادن هيچ كاری فقط بنشين. اين كار نشاط فراوانی در تو ايجاد خواهد كرد و روزی خدا را به آستانه درب منزلت خواهد آورد.

اشو
مدیتیشن در آغوش خدا
@OCEAN_OM 🍃💚
‍ مدیتیشن در آغوش خدا🧖🏻‍♀🕯🤍

با این مدیتیشن زیبا شمع درونی خود را روشن کنید، شفا بدید و تمام گره‌های هفت چاکرای بدن رو بازگشایی کنید .. خدایا من را که روان آزاد و رها هستم به خودت متصل کن..🙇🏻‍♂💓🙇🏻‍♀

نکات قبل از شروع مدیتیشن:

¤ در اتاقی آرام مدیتیشن را انجام بدهید ¤ در صورت لزوم و ممکن در را قفل کنید ¤ موبایل را خاموش یا روی حالت بی‌صدا قرار دهید ¤ می‌توانید روی زمین و یا روی صندلی بنشینید ¤ دست‌ها را روی ران قرار دهید. کف دست به سمت بالا باشد ¤ قرار دادن یک شمع روشن روبروی خودتان می‌تواند کمک کند ولی اجباری نیست

💖 با دل‌تان یکی شده و پذیرای این مراقبه زیبا باشید.

🕙 ۲۵ دقیقه و ۱۲ ثانیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مانند نی تو خالی شوید

خالی شوید تا نور خدا بتواند در شما جاری شود. باید برای ورودش، فضایی آماده سازید و مانند یک نی تو خالی شوید تا او بتواند از شما به عنوان فلوت استفاده کند

آواز او سرشار از وجد و شادی‌ست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انسان خردمند و بیدار

وقتی احساس ناخوشایند جسمی یا روحی برای انسانِ خردمند و بیدار به وجود می‌آید، او نگران نمی‌شود، شکایت و گریه نمی‌کند، شیون و زاری نمی‌کند، جسم و روان خود را شکنجه نمی‌کند و از زندگی بیزار نمی‌شود. 

او با آرامش، احساس خود را مشاهده می‌کند و می‌داند که اینها فقط یک احساس است. 

او می‌داند که او احساس نیست و احساس، او را مجذوب خود نمی‌کند. بنابرین، درد نمی‌تواند او را گرفتار و اسیر کند.

تیک نات هان
#سوال_از_اشو

اشوی عزیز، نوجوانان چطور می توانند بین پدر و مادر و خودشان پل بزنند؟

#پاسخ

اول از همه نوجوانان باید با راستی و صداقت قدم پیش بگذارد. حال عواقب آن هرچه می خواهد باشد
باید هر احساسی که دارند با پدر و مادرش در میان بگذارند، آن هم نه متکبرانه که خاضعانه. نباید چیزی را از پدر و مادر مخفی سازد.
این همان چیزی است که باعث ایجاد شکاف می شود
والدین خیلی چیزها رااز فرزندانشان 
مخفی می کنند و فرزندان هم خیلی چیزها را از پدر و مادرشان پنهان می سازند و این شکاف بزرگ تر و بزرگ تر می شود.
روزی نزد پدرم رفتم و گفتم:
می خواهم از این به بعد سیگار بکشم.
اوگفت:چی؟
گفتم: باید برای خرید سیگار به من پول بدهید چون نمی خواهم دست به دزدی بزنم اگر به من پول ندهید می روم دزدی آنوقت مسئولیت آن با شماست اگر به من اجازه ندهید سیگار بکشم من سیگارم را می کشم ولی در خفا و آن موقع شما از من یک دزد ساخته اید کاری کرده اید احساساتم را از شما مخفی کنم و با شما یکرنگ و صادق نباشم من خیلی ها را دیده ام که سیگار می کشند من هم دلم می خواهد آن را مزه مزه کنم من بهترین سیگار موجود در بازار را می خواهم و اولین سیگار را هم جلوی خود شما می کشم.
او گفت:
واقعاً که آدم شاخ در می آورد!
اما حق با توست اگر مانعت شوم تو دست به دزدی می زنی و سیگارت را هم می کشی بنابراین ممانعت من بزهکاری تو را دامن می زند و این قلب مرا به درد می آورد.
دلم نمی خواهد تو طرف سیگار بروی.
گفتم:
مسأله این نیست.
این اشتیاق از دیدن آدم هایی که سیگار می کشند در من ایجاد شده دلم می خواهم ببینم ارزشش را دارد یا نه
اگر ارزش داشت شما باید مدام مرا از نظر سیگار تأمین کنید. اگر نداشت قضیه حل است و من سیگار را برای همیشه می گذارم کنار اما تا وقتی شما پیشنهاد مرا رد نکرده اید نمی خواهم دست به کار شوم آن موقع مسئولیت برگردن شماست چون دلم نمی خواهد احساس گناه کنم
او مجبور شد با اکراه تمام بهترین سیگار شهر را تهیه کند عموها و دایی ها و پدربزرگم مدام بیخ گوشش می خواندند:
این دیگر چه کاری است که می کنی؟
این کارها رسم نیست و همچنان پافشاری میکردند.
اما او گفت:
می دانم رسم نیست اما شماها او را به اندازه من نمی شناسید او دقیقاً همان کاری را که می گوید انجام می دهد و من به همین صداقت و درستکاری او احترام می گذارم. 
او نقشه اش را کاملا برایم روشن کرد.
نه مجبورم کن و نه جلویم را بگیر چون این کار باعث می شود احساس گناه کنم.
من آن سیگار را کشیدم و به سرفه و اشک ریزش افتادم حتی نتوانستم یک دانه سیگار را تمام کنم و آن را دور انداختم به پدرم گفتم:
قضیه خاتمه پیدا کرد حالا دیگر لازم نیست نگران باشید اما دلم می خواهد بدانید که از این به بعد همه حرف های دلم را با شما در میان میگذارم بنابراین احتیاجی نیست چیزی را از شما مخفی کنم و اگر قرار باشد حرفهایم را حتی از پدرم قایم کنم پس با چه کسی در میان بگذارم؟!
دوست ندارم بین خودم و شما هیچ شکافی ایجاد کنم.
و او که دید سیگار را کنار گذاشتم اشک در چشمانش حلقه زد گفت:
همه مخالف بودند ولی اخلاص و صداقت تو مرا مجبور کرد با دست خودم برایت سیگار بیاورم و گرنه در هندوستان شاید پدری سیگاری را دودستی تقدیم پسرش نکرده است تا به حال چنین چیزی به گوشش نخورده است پدران حتی جلوی پسران سیگار نمی کشند تا هوس سیگار کشیدن به سر آنها نزند.

نوجوانان در موقعیت بسیار دشواری قرار دارند. آنها در حال تکامل و تحولاند:
دارند دورانی را پشت سر گذاشته و به جوانان برومندی تبدیل می شوند.
هر روز ابعاد تازه یی از زندگی به رویشان باز می شود. آنها در حال دگردیسی هستند و از این بابت به کمک فراوان پدر و مادر احتیاج دارند.
اما در حال حاضر موقعیت به گونه یی است.
آنها همگی زیر یک سقف زندگی می کنند ولی با هم حرفی نمی زنند چون زبان همدیگر را نمی فهمند. نمی توانند نقطه نظر یکدیگر را هضم و جذب کنند فقط وقتی همدیگر را می بینند که دختر یا پسر احتیاج به پول دارد و گرنه تعامل خبری نیست.
این شکاف مرتباً عمیق تر می شود و این دو بیش از آنچه فکرش را بکنید نسبت به هم بیگانه می شوند این به راستی یک فاجعه است.
باید نوجوانان را تشویق کرد همه چیز را بدون واهمه با پدر و مادرشان در میان بگذارند.
این نه فقط برای فرزندان که برای والدین هم مفید است.
حقیقت از زیبایی خاصی برخورد است.
صداقت هم همینطور، وقتی نوجوانان با یکرنگی صداقت و خلوص با پدر و مادرش روبرو می شود و حرف دلش را می زند این احساسی را در پدر و مادر بر می انگیزد که باعث می شود آنها هم حرف دلشان را بزنند چرا که خود آنها هم حرف های ناگفته بسیاری دارند که می خواهند بر زبان بیاورند ولی نمی توانند.
اجتماع، مذهب و سنت مانع است.

ادامه 👇👇
ادامه پاسخ 👇👇

اجتماع، مذهب و سنت مانع است.

اما اگر ببینید نوجوان کاملا یکرنگ و خالص است. این کمک می کند تا خود آنها هم یکرنگ و خالص باشند و این به
اصطلاح شکاف بین نسل ها(که خیلی هم راجع به آن صحبت می شود) می تواند به سادگی از میان برداشته شود.
چنین شکافی می تواند به خودی خود ناپدید گردد.
پر دردسرترین مشکل آمیزش جنسی است.
فرزندان باید قادر باشند دقیقاً آنچه را که در ذهنشان می گذرد بیان کنند.
نیازی نیست چیزی را مخفی نگه دارند.
چرا که هر چه در ذهنشان می گذرد طبیعی است. آنها باید برای اندرز گرفتن از پدر و مادر پیش قدم شوند:
راه و چاه چیست؟
در فلان مورد چه کار می شود کرد؟

آنها در وضعیت آشفته یی به سر می برند. احتیاج به کمک دارند.
به چز پدر و مادر به چه کسی می توانند روی بیاورند؟

هر مشکلی پیش می آمد خود من راحت آن را با پدر و مادرم در میان می گذاشتم

پیشنهاد من این است: 
نوجوانان نباید چیزی را از پدر و مادرشان از معلمشان و... مخفی نگه دارند.
باید بی چون و چرا صادق باشند.
و آنوقت این شکاف از بین خواهد رفت.
برای ما از میان رفتن این شکاف ضروری است. خودتان ببینید
آخر ما با چه نوع اجتماعی طرف هستیم؟
بین والدین و فرزندان
بین زن و شوهر
بین معلم و شاگرد شکاف هست.
دوروبر ما تا چشم کار می کند شکاف هست. مردم با همه گونه شکافی محاصره شده اند.
ارتباط بین آدم ها نابود شده است.
این که نشد اجتماع!
چون مراوده یا ارتباطی وجود ندارد هیچکس نمی تواند درد دلش را بگوید همه واپس خورده اند.
همه آرزوها و امیال خود را سرکوب می کنند.
همه عصبانی اند احساس تنهایی و نومیدی می کنند.
ما نسلی خشمگین تحویل اجتماع داده ایم.
ما فلسفه پوچی و بیهودگی را رواج داده ایم.
و دلیل همه اینها این است که فرزندان تماس خود را با والدین از دست داده اند.
فرزندان می توانند وظیفه مهمی را بر عهده گیرند. آنها شهامت انجام این کار را دارند.
شاید والدین قادر به این کار نباشد.
آنها زیاده از حد شرطی شده اند.
نوجوانان مستعد یادگیری اند.
به آنها بیاموزید که با والدین صادق باشند.
من با پدرم یک قرارداد بستم به او گفتم:
می خواهم یک قرارداد ببندم.
او گفت: راجع به چه؟
گفتم: قرارداد این است که هر وقت مرا تنبیه کردید دفعه بعد من حقیقت را نخواهم گفت.
و این چیزی است که در سراسر جهان اتفاق می افتد اینکه حقیقت مورد تنبیه قرار می گیرد.
در این صورت دیگر چه کسی می تواند حقیقت را به زبان بیاورد؟
بعد آدم ها شروع می کنند به دروغ گفتن،چون به دروغ پاداش داده می شود!
بنابراین به پدرم گفتم:
تصمیم با شماست اگر دلتان می خواهد دروغ بگویم اگر قرار است برای دروغ پاداش بگیرم،من می توانم دروغ بگویم.
اما اگر شما آماده اید تا به حقیقت پاداش بدهید آنوقت من حقیقت را به زبان خواهم آورد.
شما نباید برای آن مرا تنبیه کنید.
و او گفت: قبول!
این روش ساده یی است.
اگر شما نتوانید با پدر و مادر خودتان رو راست حرف بزنید در این دنیا هیچکس را نمی توانید پیدا کنید که از آنها غریبه تر نباشند.
پدر و مادر تو هم غریبه اند.
اما آنها نزدیک ترین و صمیمی ترین غریبه های این عالم محسوب می شوند.
با آنها درد دل کن.
حرفت را رو راست به آنها بزن تا شکافی باقی نماند این به آنها هم کمک می کند با تو صادق باشند.
این نکته یی است که باید آویزه گوش کنی:
هیچ چیز بهتر از صداقت و خلوص نیست.
حقیقت، همین کیفیتها را در دیگران بر می انگیزد.

#اشو
#کودک_نوین
تو نیاز نداری دختر/پسری را برای رابطه عشقی تحت تاثیر قرار دهی، زیرا عبارت تحت تاثیر قرار دادن و جذب کردن دیگری، به نوعی تاکیدش روی این است که ظاهرا ارزشی کاملا یک جانبه در طرف مقابل است و تویی که باید دست و پا بزنی تا او را برای خود کنی، و اساس این پیشفرض غلط است. زیرا اگر حقیقتا تو خود را بی ارزش میدانی، قوانین هستی اجازه نمیدهد که بصورت پایدار به فرد «با ارزش» دیگری برسی. درصورتیکه «هم ارزش» با طرف مقابل هستی نیز، نیاز به دست و پا زدنی نداری !

شکل صحیح تر این است که در حقیقت تو باید اجازه دهی موضوع روابط در زندگی ات، با کسانی «پدید آید» که بصورت خودجوش و بی هیچ زحمتی، به بیشترین حد ممکن، با آنچه حقیقتا هستی و ارزشهایت، تعامل آموزنده/سازنده/هم فرکانس/یا مکملی برقرار نماید و این موضوع نیاز به دست و پا زدنی از سوی تو ندارد.
اگر در زندگانی شما عشق وجود داشته باشد، میدانید آن قدر به اطراف خود عشق میپراکنید که آنانکه آن را
دریافت میکنند، بقدری شما را دوست خواهند داشت که اگر روزی در زندگیتان دچار مشکلی بشوید به کمکتان میشتابند. و اگر آنقدر عشق در زندگیتان باشد که به صورت نیایش های درونی در آید، آنوقت بدانید که خداوند همه جا مراقب شما خواهد بود. می اندیشید، اگر او اینگونه با دقت از گیاهان و حیوانات مراقبت میکند، چرا از من ناراضی باشد؟
ولی اگر عشق در زندگیتان نباشد، بدانید که هرگز به جز حساب بانکی تان کسی از شما مراقبت نخواهد کرد، اگر عشقی در زندگیتان نباشد، وقتی پیر شدید چه کسی از شما مواظبت خواهد کرد؟ چه کسی به شما کمک می کند؟ چه کسی در سنین کهنسالی از شما حمایت خواهد کرد؟ اگر عشقی در زندگیتان نباشد،هیچ کس!
و فقط پولهایتان را دارید، تنها دوست شما، در یک زندگی بی عشق، به
هنگام یک حادثه ناگوار، هیچ کس نیست که حمایتتان بکند. هیچ کمکی نخواهد بود، بجز پول و ثروتتان،
دریابید که قلب یک ثروتمند به همان سختی است که در ثروتش
چنگ انداخته است.
سرشت عشق تقسیم کردن است، احتکار کردن برای عشق مشکل است. کسی که احتکار می کند به این دلیل است که شجاعت تقسیم کردن را ندارد. او قلب ندارد، احساسی ندارد که تقسیم کند، عشق بخشش است، عشق خودش به خودی خود خیرات است. عشق یعنی سهیم شدن با همه،شما فرزندتان را طوری می پرورید که پول بدست بیاورد. مقام بالایی در دستگاه های دولتی کسب کند. شما هر آنچه میتوانید میکنید که او یک انسان نشود. اگر او یک انسان به مفهوم واقعی بشود، هرگز هیچ یک از چیزهایی که ذکر شد نمیشود. اگر او یک انسان شود، چگونه ممکن است ناپلئون شود، یا رئیس جمهور یک کشور بشود؟ اگر او یک انسان واقعی بشود، آنوقت تمام این درها بروی او بسته خواهند شد. تمام این درها به عدم انسانیت منتهی میگردند، تمامی اینها به سمت حیوانیت، وحشیگری هدایت می کنند، کلید گشودن این درها نفرت و خشونت است، ولی عشق به درگاه خداوند رهنمون میکند.

📙 #کتاب_راز_بزرگ
لحظه هایی که در فراغت از همه رسانه های گروهی بسر می‌برید، لحظه سکوت است. سکوت، زبان الهی ست
وقتی چشمانتان را به این عالم می‌بندید و به عالم درونتان فرو می‌روید، با نفسهای آگاهانه شکمی، با انرژی کیهانی در ارتباط هستید. اندکی ذهنتان را خاموش کنید تا با حسهای نابتان در همین لحظه یکی شوید. در آغاز ارتباط بی واسطه با کیهان کمی دشوار است ولی وقتی قلقش را بیاموزید رفته رفته سهل تر میگردد. ارتباط با کیهان مثل ارتباطِ تله پاتی با خود برتر و آگاهتان است که در آغاز مثل ارتباط تلفنی با دوستانتان
بنظر میاید و هر چقدر ارتباط قویتر می‌شود، با خودبرتر و آگاهتان یکی می‌شوید☺️
خودبرتر 11:
دوست داشتن هم یک باور است یک هویت است ما مالک هیچ کس هیچ چیزی نیستیم باید به خودمان بپردازیم تا دوست داشتن حقیقی را تجربه کنیم

درخواب وخیال باورها والگوهای قدیمی گرفتار یم بدون اینکه بدانیم داریم ازاین باورها والگوها رهبری میشویم
آنکه دوست دارد کیست

درکلمات والفاظ باور ندید تا درامان باشید دلسوزی وترحم و با دوست داشتن اشتباه نگیرید کمک کردن دیگران از روی ترحم ودلسوزی بیماریست

کسی برای خودش وقت نمی گذارد به خودش عشق نمی‌دهد محبت نمی‌تواند بکند چطور می‌تواند دیگران را دوست داشته باشد همه دوست داشتن ها همه توهم هستش

گدا نمی تواند به گدا کمک کند

دوست داشتن یک حس درونی ست نه کلامی

هرباوری غلط است به کلمات خودتان آگاه باشید هرچیزی می گویید باور شما ست باورهای خودتان باور نکنید تا دوست داشتن حقیقی را تجربه کنید

وکدوم خدا به عادت های خودتان واقف باشید قسم نخورید ما نیاز به اثبات کردن نداریم

هشیار تر باشید تا تکرار کلمات الگوهای قدیمی نمانید بخدا فلان شد بخدا چنان شد کدوم خدا
خدا کیه پشتش قائم شدیم

هرلحظه داریم قسم میخوریم بی آنکه متوجه باشیم چرا قسم میخوریم قسم میخوریم دیگران مارا باور کنند اینقدر دردروغ زندگی کردیم که برای اثبات خودمان بیخودی قسم میخوریم واقف باشید

ما دیگران را نمی بینیم ما تصویری که از شخص درذهن داریم و می بینیم

هرچقدر به افکارتان باور ندید ازش پیروی نکنید درامان تر هستید

تو فکر کننده نیستی تو آگاه ازافکارت هستی

هرفکری غلط است به حس تان اعتماد کنی فکر مانع است فکر مسموم است فکر باور است فکر رنج است فکر عذاب است فکر نشخوار است به فکرتان باور ندید توجه نکنید تا خالی شوید آرام شوید مهم نیست چه فکری میاد مهم اینه بها ندم

هرکسی هرچیزی میگه باور نکنید تا بتوانید خودتان به شناخت ودرکش پی ببرید .

سالها مقلد بوده ایم وبا تقلید گری با الگوهای غلط از دیگران داریم زندگی می کنیم کپی نباشید مقلد نباشید خودتان باشید ازدیگران نگویید ازخودتان بنویسید ازدیگران گفتن هیچ کمکی به ما نمی‌کند باید خودم به شناخت خودم پی ببرم تا بتوانم به درک برسم

ازافکارتان آگاه باشید از رفتارتان گفتارتان کردارتان آگاه باشید هرچیزی ازخودت می بینی بنویسید ازدروغ ها ازادعا ها از تعصبات از توجیهات از بهانه هاتان از غم واندوه از ناخوشی از بی پولی از خستگی از جنگیدن ها ووووو ببینید وبنویسید هرلحظه مثل گربه که دم لونه موش کمین کرده مراقب خودتان باشید تا بتوانید عادت ها نواقص ها ترسها ببینید وبنویسید

دوست ودشمن هردو یکی هستند آگاه باش

مهمترین بخش بیماری ما فکری هستش چون این فکر همیشه مارا فریب می‌دهد مارا به دردسر میندازد فکر مانع است برم جلسه ولش کن زنگ بزنم به راهنما ولش کن بنویسم کتاب بخونم ولش کن بیخیال
افکارتان و باورندید به دستور های که به شما می‌دهد گوش نکنید افکارتان دروغ است دائما دارید با خودتان حرف می‌زنید محکوم میکنید دستور می‌دهید می‌جنگید تیک پاره میکنید بخاطر این است به فکر هاتان باور می‌دهید توجه میکنید بها می‌دهید همراهش می‌شوید وشمارا کامل غرق می کند به افکار توجه نکنید بنویسید تا ضعیف تر شوند تا درامان باشید.
وقتی به فکرهای تعریف شده، باور می‌دهید در دام و تله های ذهنی گیر می‌کنید و هویت های خیالی میبافید. بدونِ افکار، زندگی در این لحظه، جاری تر و سهل‌تر است ولی اکثریت از این کیفیت وجودشان بی‌خبرند و بی وقفه با افکار هویت می‌گیرند.
خودبرتر 11:
آنچه از دیگران می‌خواهید باشند
خودتان باشید

آنچه را دوست نداری بخش شفا نیافته وجودت است که باید شفا پیدا کند قهر نکنید فرار نکنید روبرو شوید با حقیقت وجودتان تا درمان شوید هر جا درد است درمان هم آنجاست تسلیم باش مقاومت نکن شل کن تا درد کمتری رو احساس کنی

هرکسی را رد میکنید حذف میکنید محکوم میکنید حکم برایش صادر میکنید قضاوت میکنید خودتان هستید دیگری خودت هستی درلباس های متفاوت واقف باش با خودت مهربان باش تا درارامش باشی.
یکی در مسیر زندگی خاص خود، دو دوتا چهارتای رایجی که از مدرسه و دانشگاه و جامعه و خانواده یاد گرفته، برای مسائلش جواب میدهد و در نتیجه منطق یاد میگیرد(و‌شاید روی منطق اش زیادی هم حساب وا میکند و متعصب میشود).

دیگری هرچند منطق را یاد میگیرد و‌ کلی چیزها را نیز با منطق اش راه می اندازد، اما در گذر قصه زندگی خاص اش، به جاهای بسیاری بر میخورد که تمام علم و‌ منطق کشف شده توسط بشر کاملا عاجز است و در نتیجه نیاز به روشهایی فرای منطق رایج پیدا میکند و شروع به انواع مطالعات میکند و در نهایت به نوعی سراغ مهندسی «معجزه» و بخشهای عمیق تری از حقایق درون وجود خود میرود و در این مسیر علوم‌ دیگری را میابد و لمس میکند. علومی که اکثریت اصلا آنرا نمیفهمند، چون نیازی نبوده که بفهمند !

کسی که کارش تا الان با منطق رایج راه افتاده، عملا فعلا‌ نیازی به درک عمیق تر از زندگی ندارد که بخواهد به دنبال چیز فراتری برود!

مسائل و‌ مشکلات یک سبک زندگی رایج که اکثریت طی میکنند، با همان علوم رایجی که در خانواده و مدرسه و دانشگاه و جامعه هست حل میشود و راه می افتد.

اما وقتی با مسئله ویژه ای مواجه باشید که نشه با منطق حلش کرد، حل مسئله را با منطق کنار میگذارید و به قلبتان رجوع میکنید که راهکارهایش فراسوی منطق استدلالیِ رایج است‌.

همه چیز را همانطور که هست، لحظه به لحظه تسليمِ خالق هستی کن سعی نکن مشکلاتی که ذهنت می‌آفرینه، خودت حلشون کنی، نمیتونی هرچقدر هم که زور بزنی از عهده تو خارجِ پس به هستی اعتماد کن و همه رو به اراده هستی واگذار کن.

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام‌تر از آهو بی باکتر از شیرم
هرلحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج اید زنجیر پی زنجیر
هرچقدر میتونید نفستان را ضعیف تر و ضعیف تر کنید تا کاسته تر و کاسته تر بشه و از حاکمیت بیافته و قلبتون هدایت گرتون بشه
به قلبتون اعتماد کنید☺️
نمی‌توانی هر روز، خودِ کهنه‌ات را به جهان بدهی و انتظار داشته باشی جهان برای تو تازه شود. شما نیز مرتباً باید در خود تحول ایجاد کنید.

راندا برن