عشق و نور
1.2K subscribers
441 photos
1.34K videos
22 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر، مرد است
قلب، زن است
بازگشت از سر به قلب یگانگی در عشق است
خداوند عشق است
دو دام و تله خیلی خیلی بزرگ که کمتر کسی پس از به دام افتادن، در تله بودن خود در آنها را متوجه میشود، چه رسد به اینکه بتواند از آنها رها بشود :

۱. تصور اینکه هیچ خدایی وجود ندارد و «تمامی» حرفهایی که انواع مکاتب و مذاهب میزنند تماما پوچ و دروغ است و «هیچ» حقیقت عمیق تری پشتشان نیست. یک دام رایج انسان امروزی این است که با تکیه بر علوم منطقی، متعصبانه در این مسیر گیر بیفتد.

۲. باور داشتن به خدابی تماما ذهنی و خود ساخته و بی ارتباط به خدای حقیقی

جالب است که در فضای مجازی هردوی این موارد رایج است و طرفداران و متعصبان سینه چاک خود را دارد

حقیقت : خدا، حقیقتِ عمیق تری هست اما مسیر سختی پیش رو داری تا خودت بتوانی با درک و شناخت به خلا و تاریکی های ناخودآگاهت، حقیقتش را دریابی، بی آنکه در این دو دام و تله ذهنی(خداباوری و خداناباوری) نیفتی.
اشـoshoـو:
عشق تو به همان میزان که
گل را در بر میگیرد
خار را نیز در بر میگیرد

کسی که به چنین عشقی رسیده است
بصیر و بیدار نامیده میشود.

#اشو
#زبان_فرشتگان


هنر تنها بودن:

هنگامی که جُنید قدم در راهِ سلوک گذاشت، والدینِ او در حالیکه از دوریِ او اشک می ریختند، در دل شاد بودند؛
زیرا فرزندشان قدم در راه کشفِ حقیقت گذاشته بود.
همه یِ اهالیِ شهر برای بدرقه یِ جُنید جمع شده بودند.
آنها از اینکه ممکن است دیگر هرگز جُنیدِ امین و محجوب و دوست داشتنی را نبینند،غمگین بودند.
بنابراین،در آن فضای بدرود، غم و شادی به هم در آمیخته بود.
اشک در چشمانِ همه حلقه زده بود،
اما آن اشکها، اشکِ شادی بود.
به ندرت کسانی پیدا می شوند که همه یِ زندگیشان را وقفِ یافتنِ حقیقت می کنند.
همه یِ آن کسانی که آن روز پیرامونِ جُنید را گرفته بودند، به چنین سالکی افتخار می کردند.

جُنید رفت تا به جنگلی رسید که شیخ و مرشدی بزرگ در آن زندگی می کرد
جُنید از آن مرشد خواست تا تعلیمِ او را به عهده بگیرد.
استاد قبول کرد و گفت:
به یک شرط حاضرم تعلیمِ تو را به عهده بگیرم و آن این است که جمعیت را پشتِ سر بگذاری و آنگاه در درسهای من حاضر شوی،
جُنید به پشتِ سرِ خود نگاه کرد و جمعیتی را آنجا ندید.
به استاد گفت:
من تنها هستم. کسی با من نیست.
استاد گفت:
به پشتِ سرِ خود نگاه نکن. چشمانِ خویش را ببند و به درون نگاه کن
جمعیت در درونِ توست!
جُنید چشمانِ خویش را بست و از آنچه که دید تعجب کرد
همه یِ آن کسانی را که پشتِ سر گذاشته بود؛ مادر، پدر، دوست، آشنا، همسایه، همه و همه در درونش حاضر بودند.
ذهنش پُر بود از التفات به همه یِ کسانی که روزی با او بودند.
جُنید چشمانِ خویش را گشود و از استاد طلبِ بخشش کرد

او به استاد گفت:
من  مبتدی هستم، افسوس که زودتر این حقیقت را در نیافتم من تنها نیستم
ذهنِ من پُر است از توجه به جمعیتی که بدرود شان گفته ام،

استاد گفت:
بنابراین، آنقدر صبر کن تا آن جمعیتِ انبوه تو را ترک گویند، آنگاه به محفلِ سلوکِ ما وارد شو
جُنید تقریباً یک سالِ تمام صبر کرد. خلاصی از دستِ ذهن یا نَفْس، کاریست دشوار،
ترک کردنِ جمعیتِ ظاهری، چندان دشوار نیست؛
ترکِ جمعیتِ درون مشکل است.
آنها تو را تنها نمی گذارند، خلوتت را همواره برمی آشوبند
اما جُنید صبور بود.
او در کفش کَنِ خانه یِ استاد به انتظار می نشست
او کفشهای مریدانِ استادش را تمیز می کرد.
او بدین سان به مراقبه می پرداخت و به ذِکر مشغول بود
او آنقدر خود را به پاک کردنِ کفشهای مریدانِ استادش مشغول کرد که:  جمعیتِ ذهنش پراکنده شدند و او را تنها گذاشتند.
سرانجام روزی رسید که او به درونِ خویشتن نگریست و کسی را در آنجا ندید
در همان حین، استاد بیرون آمد و به او تبریک گفت و او را به درون برد

استاد گفت:
هیاهویِ جمعیتِ درونت به گوشم نرسید، دانستم که از هیاهو تُهی شده ای
تو اکنون هنرِ تنها بودن را فراگرفته ای
حالا دیگر میتوانی در مردم باشی و در عینِ حال، تنهاییِ خویش را حفظ کنی تنهاییِ تو، فردیتِ توست
نباید به فردیتِ تو خدشه ای وارد بیاید
اکنون میتوانی به دلِ جمعیت بروی و مطمئن باشی که گم نخواهی شد.

اشو
زبان فرشتگان(ملکوت)
اگر در میانۀ منفی گرایی بتوانید پی ببرید که «در این لحظه برای خود رنج می آفرینم»، همین کافیست تا شما را از محدودیت حالات «من گرای» شرطی شده و واکنش ها فراتر ببرد. این درک در هنگام هوشیاری امکانات نامحدودی را برای شما فراهم میکند؛ شیوههایی هوشمندانه برای رویارویی با هر وضعیتی! شما لحظه ای که ناخشنودی خود را بی معنا ببینید، از آن آزاد می شوید. منفی گرایی، هوشمند نیست و همیشه از «من درون» سرچشمه می گیرد.
«من درون» شاید زیرک باشد، ولی هوشمند نیست. زیرکی به دنبال هدف های کوچک است، در حالی که شعور، آن کل بزرگتر را میبیند که همه چیزهای دیگر در آن با هم پیوستگی دارد. انگیزه زیرکی، سود خود است و بی نهایت کوته بینانه می باشد. بیشتر سیاستمداران و سوداگران زیرک هستند، در حالی که اندکی از آنها هوشمند به شمار می آیند. هر آنچه از زیرکی حاصل شود، عمری کوتاه دارد و همیشه در نهایت، خود شخص را شکست می دهد. زیرکی، جدایی می آفریند، در حالی که هوشمندی وصل میکند.


اکهارت تله
جهانی نو
Roya:
20:20

این هستیِ هوشمند، تک تک سخنان ما را ثبت می کند.
سخنان ما که منبعث از نیات و اندیشه های ماست،
همان است که تقدیرات ما را رقم می زند.

به واقع سرنوشت ما در زیر زبان ما پنهان است.
ما در این جهان همواره با کلمات خود روبرو می شویم.

زبان خیر، خیر می آورد و زبان شرّ، شرّ.
زبان صلح، صلح می آورد،
و زبانی که سرشار از خشونت است،
به خشونت و تفرقه ختم می شود.

کلمه ی تو سرنوشت ساز توست.

دروغ، غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت،
اینها همه ایجاد کننده ی شبکه های انرژیایی مخرب و تاریکی آفرینند.

اگر زندگیت پر اضطراب و تاریک و مملو از انرژی های مخرب گشته است،

🗝به زبانت بنگر !🗝

💛✨️

قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد.
اگر ذره‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت!

🕊️💫🕊️💫🕊️
فقط خواستم‌ بدونم‌
توجه هم همان اگاهیه
آگاه بودن؟
همان ناظر و شاهده?


بله عزیزم توجه به این لحظه حضور
و تا به این کیفیت وجود برسی، نیاز به شهود و جوهره آگاهی نهفته در تاریکی های ناخودآگاهت داری که با مراقبه و مشاهده گری درونِ خودت و کند و کاوه ذهنت پیش میره☺️
تا بدنت که در اینجا و اکنونِ کاملا با روح والات پر نشده باشه، نیاز به شهود و جوهره آگاهی داری تا خلا و تاریکی های درونتو با نور آگاهی روشن کنی.
هر جا نور باشه، تاریکی نیست میشه
هرکجا تاریکی باشه، نیاز به نور داره

🌞💖
خودشناسی یا خودآگاهی، مثل درس خوندن نیست که مطالب تو ذهنت جمع و انباشته و ذخیره کنی، بلکه هر لحظه در حالِ خالی کردنِ ذهنت از محتوای شرطی شده از دانستگی های ذهنت، هستی.
مهم هشیاری در پس زمینه افکار و احساساتِ سرکوب شده است که با نظارت و بررسی افکار و باورها و قبول و بی قید و شرطه احساساتِ سرکوب شده که هنگام مراقبه در بدن انعکاس میابند و از طریق بدن تخلیه میشن، پیش تر و فراتر میری.

به پاسخِ سوال‌های ذهنی، با منطقِ استدلالی و تحلیلی نمیرسی.
برای خود و فراآگاهی، نیاز به شهوده قلبت و جوهره آگاهی نهفته در تاریکی های ناخودآگاهت داری. با مراقبه و مشاهده گری و تفحص و کشف و درکی شهودی به شناختِ تاریکی های درونت میرسی که با گذر از تاریکی های ناخودآگاهت همراه است که اندک اندک روشنایی به تاریکی ها وارد میکنی و رفته رفته روشنتر و بی مقاومت تر میشی و در رودخانه هستی شناور میشی☺️

🌞💖
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رهایی از کارما

🔹 دولورس کانن
زندگی برای خودش کفایت می‌کند

گاهی برایتان زندگی غیر قابل تحمل به نظر می‌رسد اما با این حال، یک لحظه بعد، همان زندگی غیر قابل تحمل، زیبا به نظر می‌رسد.
در مسیره خودآگاهی،
این زندگی نیست که تغییر می‌کند بلکه
آنچه تغییر میکند، دیدگاه محدود شما به زندگیست که موجبِ متحول و دگرگون شدنتان میشود.
🌞💖
انسان در حالتِ بیداری بخش روحانی وجودش، هرلحظه در میانِ بین بودن و نبودنش، با مراقبه و مشاهده هرآنچه نیست، پیش می‌رود.
بزبانِ ساده، هرآنچه را که مشاهده کنی، نمی‌توانی باشی و هرچقدر هم که به ان دلبسته باشی، باید از آن بگذری و رهایش کنی تا در فضای خالی گشته از هرآنچه آنچه نیستی، آنچه هستی، بیشتر و بیشتر نمایان گردد که چیزی جز هشیاری و نور آگاهی نیست. به هرآنچه که شک و تردید کنی، تو را پيش می‌برد که با درک‌ و شناختی شهودی به آن، تبدیل به یقین می‌شود که بهیچوجه قابل استنباط و اثباتِ عقلانی نیست چون آنچه فراسوی عقلانیت است، توسط عقلانیت قابلِ درک و فهم نیست و حیرتی که در آن است غیره قابلِ درک و فهم است که در معصومیت کودکانه شعور، وضوح و نظم و تبلور میابد...
عقلانیت، بزرگترین مانع آگاهی ست که انواع و اقسام مقومت ها را ایجاد می‌کند چون آنچه در محدوده امنیتیِ عقلانیت، نگنجد را، نمی‌پذیرد و نفی و انکارش می‌کند. تا شهود وارده قلمرو عقلانیت نشود، نفس همچنان تداوم میابد که در نهایت باید بسوزد تا فضای اشغال شده درون را خالی کند تا همزمان یا یک آن واحد، الوهیت وارده آن فضا یا خلا درون گردد☺️
عقل، روح پذیر نیست
و شعور بی نام و بی شکل(تائو) فراسوی عقلانیت است.
🌞💖
پدر بزرگ، پدر، برادر، عمو، دایی و ...
مادربزرگ، مادر، خواهر، عمه، خاله و ...
که خوانواده را شکل و فرم می‌دهند، مفاهیمی ذهنی اند که هنگام کودکی، هیچ درک و فهمی از آنها نداشتیم.
داستانِ نمادینِ تارزان، کودکی که در جنگل از طریق حیوانات پرورش میابد و زندگی می‌کند، هیج درکی از انسان بودنش ندارد. آگاهی هم وقتی در جسم انسانی زاده میشود درکی از آگاهی اش ندارد و به همین سبب نیاز به تاریکی، برای پی بردن به عظمت و شکوه نورش دارد که بی نهایت است و آغاز و پایانی برآن نیست که آن را جاودانه نام دادیم☺️
🌞💖
تائو، بین بود و نبود
و پیدا و ناپیداست
هرلحظه که شروع به فکر کنی، از دستش میدهی چون بدست آوردنی نیست☺️
تائو، بین بود و نبود
و پیدا و ناپیداست
هرلحظه که شروع به فکر کنی، از دستش میدهی چون بدست آوردنی نیست☺️
🌞💖
افکار، همیشه در حال کنش و واکنش و کشمکش اند و تو آنی که بدونِ پیش‌داوری و پیش فرض های شرطی شده از دانستگی های گذشته های ذخیره شده در ذهنِ مقاومت گرت، نگاهشان می‌کنی.
تو آن هشیاری در پسِ تفکراتی☺️
🌞💖
تمام اختلالات روحی و روانی بشری، از اختلال در استفاده از نیروی جنسی شان، سرچشمه می‌گیرد و تا نیروی جنسی بازنگری نشده تا انسان به آگاهی رسد، نفسِ منکرش، همچنان به نفی و انکاره فانتزی های جنسی اش، ادامه می‌دهد.
حس گناه آلودگی که ریشه در باورهای دینی و مذهبی دارد، عمیقا با نیروی جنسی انسان، مرتبط است‌. اگر به درک و شناختش نرسی، همچنان در زندانش اسیر می‌مانی و نمی‌توانی فراتر از کالبده فیزیکی به کالبدهای والاترت وصل شوی یعنی به ابعاده ناشناخته وجودت.
🌞💖
تا هشیاری ات، به امیال و تمايلات و گرایش های نفسانی ات، حاکم نباشد، برده امیالِ نفست می‌مانی.
🌞💖
متاسفانه جامعه امروز درک بسیار محدودی از معنای سلامتی دارد. دانش پزشکی، به شکلی که امروز می شناسیم، با سرعت بسیار بالایی پیشرفت کرده است. با این وجود احتمالا بشر هرگز در گذشته، با ناراحتی های جسمی که امروزه با آنها دست و پنجه نرم می کند، مواجه نشده است. ما توانسته ایم بر عفونت ها و بیماری های واگیردار غلبه کنیم اما بیماری هایی که بشر در درون خود دست به تولید آنها میزند، بسیار شایع تر می شوند.
اجازه دهید بین بیماری های عفونی و مزمن تمایز قائل شویم. بیماری های عفونی تحت تاثیر حمله یک عامل بیرونی بوجود می آیند، به همین دلیل است که پزشکی مدرن (جدید) برای آنها؛ دست به ساخت داروهای شیمیایی بسیاری زده است. مواد شیمیایی که برای از بین بردن این مهاجم ها مصرف میکنید به سیستم بدنی خود شما نیز آسیب می زنند، اما از آن جا که بشر امروزی به دلیل تراکم جمعیتی بسیار بالا، نزدیکی بسیاری با این مهاجمین دارد، برای کنترل شیوع این بیماری ها، چاره ایی جز استفاده از این داروهای شمیایی وجود ندارد، درست مثل اینکه محصولات زراعی خود را سمپاشی کنیم. میدانیم که این سموم برای سلامتی مضراند. در عین حال قادر به متوقف ساختن آن نیستیم زیرا هنوز روشهای طبیعی و موثر لازم برای کنترل آفات را در اختیار نداریم.


سادگورو
ذهن، بدن، سرطان