سفر معنوی از عشق آغاز مي شود و در نور يا روشني به پايان مي رسد،
و #عبادت پلي ميان اين دو است.
سفر از ناداني به خردمندي چيزي نيست جز سفر عبادت.
عبادت يعني:
«من چنان كوچك هستم كه اگر كل به من كمك نكند هيچ كاري از دستم برنمي آيد. »
عبادت، واگذاشتن « خود » به دست هستي است.
تسليم و واگذاري نه از روي نااميدي بلكه با درك و فهمي عميق است،
آیا موجي كوچك چگونه ميتواند برخلاف دريا حركت كند؟
هرگونه تلاشش بيهوده خواهد بود.
اما اين همان كاري است كه كل بشريت مشغول انجام آن است.
ما در درياي پهناور آگاهي امواجي كوچك هستيم.
مي تواني اين درياي آگاهي را خدا بنامي. مي تواني حقيقت، روشني، نيروانا، دارما بنامي اش.
همه اينها به اين نكته اشاره دارند كه:
ما جزيی از درياي بيكران هستيم.
اما ما امواجي بسيار كوچك هستيم. نمي توانيم از خود اراده داشته باشيم و سرنوشتي براي خود رقم بزنيم.
ميل و آرزوي اراده داشتن و دست يافتن به چيزي از روي خواست و اراده سبب اصلي بدبختي هاست.
عبادت يعني اينكه:
تو با آگاهي از بيهودگي اراده انساني خودت را به دست اراده الهي واگذاري و بگويي:
« خواست، خواست توست. »
اين فقط در صورتي ممكن است كه عشقي عظيم به هستي وجود داشته باشد.
سفر از عشق آغاز مي شود و در روشني پايان مي پذيرد و ميانه سفر را عبادت، رهايي و آرامش ژرف تشكيل مي دهد.
اﺷﻮ
الماسهای_آگاهی
و #عبادت پلي ميان اين دو است.
سفر از ناداني به خردمندي چيزي نيست جز سفر عبادت.
عبادت يعني:
«من چنان كوچك هستم كه اگر كل به من كمك نكند هيچ كاري از دستم برنمي آيد. »
عبادت، واگذاشتن « خود » به دست هستي است.
تسليم و واگذاري نه از روي نااميدي بلكه با درك و فهمي عميق است،
آیا موجي كوچك چگونه ميتواند برخلاف دريا حركت كند؟
هرگونه تلاشش بيهوده خواهد بود.
اما اين همان كاري است كه كل بشريت مشغول انجام آن است.
ما در درياي پهناور آگاهي امواجي كوچك هستيم.
مي تواني اين درياي آگاهي را خدا بنامي. مي تواني حقيقت، روشني، نيروانا، دارما بنامي اش.
همه اينها به اين نكته اشاره دارند كه:
ما جزيی از درياي بيكران هستيم.
اما ما امواجي بسيار كوچك هستيم. نمي توانيم از خود اراده داشته باشيم و سرنوشتي براي خود رقم بزنيم.
ميل و آرزوي اراده داشتن و دست يافتن به چيزي از روي خواست و اراده سبب اصلي بدبختي هاست.
عبادت يعني اينكه:
تو با آگاهي از بيهودگي اراده انساني خودت را به دست اراده الهي واگذاري و بگويي:
« خواست، خواست توست. »
اين فقط در صورتي ممكن است كه عشقي عظيم به هستي وجود داشته باشد.
سفر از عشق آغاز مي شود و در روشني پايان مي پذيرد و ميانه سفر را عبادت، رهايي و آرامش ژرف تشكيل مي دهد.
اﺷﻮ
الماسهای_آگاهی
تو از دو راه می توانی آرامش و سکوت بیابی
یک راه بسیار ارزان و در عین حال سطحی است. دست یافتن به آن آسان است ولی ارزش چندانی ندارد.
این راه همان ایجاد نوعی آرامش در پیرامون و فقط در نمای بیرونی و تبدیل ساختن آن به جزیی از خصلت اخلاقی توست.
به این ترتیب اگر چه درون تو آشفته است، دست کم می توانی از بیرون آرام و ساکت به نظر آیی.
این همان کاری است که بسیاری انجام می دهند.جامعه فقط به آرامش ظاهری تو علاقمند است. خواهان تحول واقعی تو نیست، زیرا فقط با دنیای بیرون تو کار دارد.
به دنیای درون تو بی توجه است و هیچ علاقه ای به آن ندارد.
آرامش واقعی از مراقبه بر می خیزد-نه با پرورش خصلتی ویژه،
بلکه از راه آگاهی
آن گاه هیچ چیز نتواند تو را آشفته کند، آن گاه که آشفته شدن تو نا ممکن شود و حتی اگر خودت بخواهی از آشفته شدن ناتوان باشی، چیزی بسیار با ارزش روی داده است.
و آن، فقط از راه آگاهی روی می دهد... نور آگاهی را وارد کن تا عشق، شادمانی و آرامش پدید آید و برای نخستین بار زندگی ات راست و درست شود.
راست و درست بودن عین دینداری است.
با وجود خویش رو راست بودن همان دیندار بودن است.
این یگانه عبادت واقعی است.
یگانه چیزی است که می توانیم به خدا عرضه کنیم-راستی و درستی مان را
غیر از آن، همه چیز تشریفاتی پوچ و بی ثمر است.
#اشو
یک راه بسیار ارزان و در عین حال سطحی است. دست یافتن به آن آسان است ولی ارزش چندانی ندارد.
این راه همان ایجاد نوعی آرامش در پیرامون و فقط در نمای بیرونی و تبدیل ساختن آن به جزیی از خصلت اخلاقی توست.
به این ترتیب اگر چه درون تو آشفته است، دست کم می توانی از بیرون آرام و ساکت به نظر آیی.
این همان کاری است که بسیاری انجام می دهند.جامعه فقط به آرامش ظاهری تو علاقمند است. خواهان تحول واقعی تو نیست، زیرا فقط با دنیای بیرون تو کار دارد.
به دنیای درون تو بی توجه است و هیچ علاقه ای به آن ندارد.
آرامش واقعی از مراقبه بر می خیزد-نه با پرورش خصلتی ویژه،
بلکه از راه آگاهی
آن گاه هیچ چیز نتواند تو را آشفته کند، آن گاه که آشفته شدن تو نا ممکن شود و حتی اگر خودت بخواهی از آشفته شدن ناتوان باشی، چیزی بسیار با ارزش روی داده است.
و آن، فقط از راه آگاهی روی می دهد... نور آگاهی را وارد کن تا عشق، شادمانی و آرامش پدید آید و برای نخستین بار زندگی ات راست و درست شود.
راست و درست بودن عین دینداری است.
با وجود خویش رو راست بودن همان دیندار بودن است.
این یگانه عبادت واقعی است.
یگانه چیزی است که می توانیم به خدا عرضه کنیم-راستی و درستی مان را
غیر از آن، همه چیز تشریفاتی پوچ و بی ثمر است.
#اشو
فلاکتِ بشری از حرف زدنهای یاوه اش آغاز شد و تا به امروز ادامه آن یاوه گویی ها بقدری ریشه در همه دوانده است که رفته رفته تبدیل به عاداتِ مرسوم در جوامع بشری گشته.
انسانها بیش از حد حرف میزنند و پرچانگی جزئی از شیوه و مسلکِ زندگی شان گشته که برخی به آنها نشخارهای ذهنی نام داده اند. اکثریت، همینطور حرف میزنند ولی از آنچه میگویند و چرا میگویند و گفته هایشان را از که ها آموخته اند، غافل و بیخبرند. حرف زدن ها، هرچقدر هم که الکی باشند، به انسانهای متظاهر، نوعی دلخوشی میبخشد ولی خوب میدانند که در اعماق وجودشان رنج میبرند و برای پنهان کردن درد و رنجهایشان، حرفهای گزاف و ارزان میزنند که در زبان همه ارث و ميراث گذشتگان شان است. وقتی از آنان بپرسی که چرا این حرفها میزنند، اکثریت خواهند گفت خب همه میگویند. و کسی به این "همه گویا" هنوز واقف و آگاه نیستند چون شعاره جمعی هر جامعه ایی، مدتها از ضرب و المثل های هم زبانان، نشأت میگیرند. مثل "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" و این جماعت یا عموم یا عوام، هنوز با آموخته های سر به هوایشان که از این و آن است، هنوز به تعالی نرسیده و به حرف زدنهای موروثی و اغواگرانه شان همچنان ادامه میدهند.
گوسفندان(ناآگاهان) از چوپانانشان رهبری میشوند ولی این شیرانند که رهبرند☺️
🌞💖
انسانها بیش از حد حرف میزنند و پرچانگی جزئی از شیوه و مسلکِ زندگی شان گشته که برخی به آنها نشخارهای ذهنی نام داده اند. اکثریت، همینطور حرف میزنند ولی از آنچه میگویند و چرا میگویند و گفته هایشان را از که ها آموخته اند، غافل و بیخبرند. حرف زدن ها، هرچقدر هم که الکی باشند، به انسانهای متظاهر، نوعی دلخوشی میبخشد ولی خوب میدانند که در اعماق وجودشان رنج میبرند و برای پنهان کردن درد و رنجهایشان، حرفهای گزاف و ارزان میزنند که در زبان همه ارث و ميراث گذشتگان شان است. وقتی از آنان بپرسی که چرا این حرفها میزنند، اکثریت خواهند گفت خب همه میگویند. و کسی به این "همه گویا" هنوز واقف و آگاه نیستند چون شعاره جمعی هر جامعه ایی، مدتها از ضرب و المثل های هم زبانان، نشأت میگیرند. مثل "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" و این جماعت یا عموم یا عوام، هنوز با آموخته های سر به هوایشان که از این و آن است، هنوز به تعالی نرسیده و به حرف زدنهای موروثی و اغواگرانه شان همچنان ادامه میدهند.
گوسفندان(ناآگاهان) از چوپانانشان رهبری میشوند ولی این شیرانند که رهبرند☺️
🌞💖
سوال_از_اشو
اشو، آیا تو هم میتوانی اشتباه کنی؟
#پاسخ
دارشان، نه کم، بلکه زیاد... خیلی زیاد! چرا که من هیچ چیز را جدی نمیگیرم. سانیاسینهایم بارها برایم من مینویسند
چند روز پیش سوبوتی نوشت؛ وقتی گفتم که ناپلئون به غذا معتاد بود، برایم نوشت، "آیا ناپلئون است یا نرو؟"
کی اهمیت میدهد؛ سوبوتی؟ هر کدام را دوست داری! گاهی میگویم نرو، گاهی میگویم ناپلئون.
من یک مرد خیلی دانشمند نیستم، و کاملاً خوشحالم که کاملاً بیدانش هستم. من میتوانم اشتباهات بسیاری انجام دهم، اما این اشتباهات مرا از کاری که میکنم باز نمیدارد، ادامه میدهم اشتباهات را انجام میدهم -
چرا که اگر شروع کنم به فکر کردن که هیچ اشتباهی نباید انجام شود، آنوقت نمیتوانم با شما ارتباط برقرار کنم
آنوقت باید کاملاً ساکت باشم،
زیرا حقیقتی که من آن را شناختهام تنها وقتی میتواند منتقل شود که من آماده باشم بسیاری اشتباهات انجام دهم.
حتی در آن صورت هم به شکلی که هست، که ارتباط برقرار نمیشود
اشو
اشو، آیا تو هم میتوانی اشتباه کنی؟
#پاسخ
دارشان، نه کم، بلکه زیاد... خیلی زیاد! چرا که من هیچ چیز را جدی نمیگیرم. سانیاسینهایم بارها برایم من مینویسند
چند روز پیش سوبوتی نوشت؛ وقتی گفتم که ناپلئون به غذا معتاد بود، برایم نوشت، "آیا ناپلئون است یا نرو؟"
کی اهمیت میدهد؛ سوبوتی؟ هر کدام را دوست داری! گاهی میگویم نرو، گاهی میگویم ناپلئون.
من یک مرد خیلی دانشمند نیستم، و کاملاً خوشحالم که کاملاً بیدانش هستم. من میتوانم اشتباهات بسیاری انجام دهم، اما این اشتباهات مرا از کاری که میکنم باز نمیدارد، ادامه میدهم اشتباهات را انجام میدهم -
چرا که اگر شروع کنم به فکر کردن که هیچ اشتباهی نباید انجام شود، آنوقت نمیتوانم با شما ارتباط برقرار کنم
آنوقت باید کاملاً ساکت باشم،
زیرا حقیقتی که من آن را شناختهام تنها وقتی میتواند منتقل شود که من آماده باشم بسیاری اشتباهات انجام دهم.
حتی در آن صورت هم به شکلی که هست، که ارتباط برقرار نمیشود
اشو
به کلمات بیش از انچه که اشاره به جیزی میکنند اعتبار ندهید. کلمات، وقتی به زبان رانده شوند، تبدیل به سخنان میشوند و هرچقدر هم که برایتان مقدس باشند، نمیتوانید خداوند را در سخنان پیدا کنید. خداوند را در نوشتارها و گفته ها و موعظه گرانش نمی یابید. از کسانیکه میخواهند، برایتان از خدا تعریف کنند و حتی وجودش را با مدارک و استنادهای خودشان به کتابها یا احادیث، ثابت کنند، دوری کنید اگر واقعا طالب وصال و تجربه زنده خداوندی هستید. نمایندگان و به اصطلاح موعظه گرانِ خدا، بقدره کافی اذهانِ بشری با افکار و اندیشه های گناه الوده خودشان، پر کرده اند و کارمای سنگینی برای کل بشریت رقم زنده اند که هنوز هم بشریت در این چرخهای تکراریِ کارما اسیر مانده اند و هنوز به بلوغ معنوی و تعالی نرسیده اند. اگر هدایتِ موعظه گران غنی از الهامات! خداوندی بود وضعیت اسفناکِ بشری، بدینگونه نبود.
آن بینام و بی شکل را که خداوند مینانید در قلبتان بجویید تا آگاهانه با خداوند وصل شده و درهم ادغام و یکی شوید☺️
🌞💖
آن بینام و بی شکل را که خداوند مینانید در قلبتان بجویید تا آگاهانه با خداوند وصل شده و درهم ادغام و یکی شوید☺️
🌞💖
این، نهایتِ غرور و تکبر معنوی کسانیست که معنویتِ خودشان را برتر از دیگران میدانند و معنویات خودشان را به دیگران با اجبار و تحمیل، زیرکانه و حیلتگرانه، تزریق میکنند.
از اینگونه معلمان و موعظه گرانِ معنوی دوری کنید. درونتان را خودتان تفحص کنید و با کاویدن و خالی کردنِ ذهنتان، با مشاهده گریِ افکار، با همه باورهای موروثی اش، اندک اندک به خداوند که در قلبتان خانه دارد نه در سرتان، نزدیکتر و نزدیکتر میشوید.
خدایی در سر وجود ندارد هرچقدر هم که در سرتان دنبالش بگردید پیدایش نخواهید کرد.
🌞💖
از اینگونه معلمان و موعظه گرانِ معنوی دوری کنید. درونتان را خودتان تفحص کنید و با کاویدن و خالی کردنِ ذهنتان، با مشاهده گریِ افکار، با همه باورهای موروثی اش، اندک اندک به خداوند که در قلبتان خانه دارد نه در سرتان، نزدیکتر و نزدیکتر میشوید.
خدایی در سر وجود ندارد هرچقدر هم که در سرتان دنبالش بگردید پیدایش نخواهید کرد.
🌞💖
خودبرتر 11:
نفس انسانها درمعنویت آنقدر قوی شده که خودش هیچ اطرافیانش را به خواب برده است
خواب وخیال کلمات والفاظ باورهای دروغین
چنان دیوارهایی درون انسان ساخته است وبا
هویت های جعلی چنان پوسته نفس صخیم شده
که کاملا انسانها را ازحقیقت خودشان دور کرده است
کسی که نمیتواند از تابوهای سرش بگذرد شده
راهنمای گروه کسی که خودش نمیتواند وزن ه
یک کیلویی را بلند کند دارد به دیگران وزن بلند کردن یاد میدهد
همه درمسیر نفس پروری هستند نه نفس سوزی
انسانی که درتاریکی هست چطور میتواند
روشنایی را به انسانها نشان دهد
کلمات والفاط وباورهای کاذب شده حقیقت دیگران
فرار کار نفس است واکنش کار نفس است.
نفس انسانها درمعنویت آنقدر قوی شده که خودش هیچ اطرافیانش را به خواب برده است
خواب وخیال کلمات والفاظ باورهای دروغین
چنان دیوارهایی درون انسان ساخته است وبا
هویت های جعلی چنان پوسته نفس صخیم شده
که کاملا انسانها را ازحقیقت خودشان دور کرده است
کسی که نمیتواند از تابوهای سرش بگذرد شده
راهنمای گروه کسی که خودش نمیتواند وزن ه
یک کیلویی را بلند کند دارد به دیگران وزن بلند کردن یاد میدهد
همه درمسیر نفس پروری هستند نه نفس سوزی
انسانی که درتاریکی هست چطور میتواند
روشنایی را به انسانها نشان دهد
کلمات والفاط وباورهای کاذب شده حقیقت دیگران
فرار کار نفس است واکنش کار نفس است.
عقل نابصیر و نفسانی، با شهوده قلب افکار و باورهایش را میکاود و میکاود و میکاود و با درک بیواسطه حقیقت وجود وارده حریم مقدسِ عشق میشود عشقی که این دنیایی نیست☺️
انسانها بتنهایی نمیتوانند تغییر کنند برای تغییر و دگرگونی که تولدی نوین بشمار میرود انسانها نیاز به خلوص و شهوده قلبی و خودبرتر و آگاهشان دادند تا سرچشمه و منشأ خلقت و آفرینش را در خلا و تاریکی های خودشان دریابند.
🌞💖
انسانها بتنهایی نمیتوانند تغییر کنند برای تغییر و دگرگونی که تولدی نوین بشمار میرود انسانها نیاز به خلوص و شهوده قلبی و خودبرتر و آگاهشان دادند تا سرچشمه و منشأ خلقت و آفرینش را در خلا و تاریکی های خودشان دریابند.
🌞💖
عشق هایسنتی و تجاریِ این روزگار، براساسِ قرارداد ها و معامله هایی که از سوی طرفینِ ماجرا ( نفع جویان) موافقت و پیمانشان بسته میشود، در سودجویی و بهره کشی از همدیگر، دیر یا زود با شکست مواجه میشوند. برخی در این پیمانهای ناسالم و ناآگاهانه، تا مرگ میسوزند و میسازند و میمیرند و از عشق واقعی بی نصیب میمانند و برخی هم با متارکه شاید زوج های دیگری را امتحان میکنند و سرشان بازهم به سنگ میخورد و پشیمان میشوند ولی هردو گروه، از عشق واقعی بیخبر از دنیا میروند. عشق واقعی، خودجوش است نمیتوانی آنرا از دیگری طلب کنی اگر طلبش کنی، سده راهش میشوی و بدنبال سیراب کردن مقاصده نفع جویانه نفست هستی و از برکتِ عشق، بی نصیب میمانی.
دنیای کنونی ما عشقِ بدنی را الگو قرار داده و میشناسد ولی عشق ابعاده ناشناخته ایی در وجود دارد که تا به آن ابعاد هشیار و آگاه نشوی، شهده الهی اش برایت جاری نمیگردد. حتی جرعه ایی از عصاره عشقِ خالصانه، کافیست تا مزه جاودانگی را بچشی که از بالاترین مسخی که میتوان با مخدرات به آن اوج رسید، در مقابلِ معجونِ عشق، هیچ و پوچ میماند. چشمه عشق را در درونت بجوی. بیشتره عشق های بیرونی، همه نمایشی اند. فریب نمایش ها را نخور. اکثریتِ انسانها تحت تأثیراتِ شدیده فیلمهایی که در طول زندگی شان دیده اند، هنر و راه رسم عشق بازی را از هنرپیشگان سینما آموخته اند.
صنایع فیلمسازی مثل هالیوود آمریکا یا بالیوود هند و سایره فیلمسازان، برای هر گونه رویاگران، قدمهای بزرگی برای تحریکِ فانتزی های بشری، برداشته اند تا آنها را با هنرپیشگانی که فیلمشان را بازی میکنند، واقعی تر، جلوه دهند برای همین شعوره جمعی بشری، مجدوبِ فیلمهای تلویزیونی و سینمایی و دیگر رسانهاست و از دیدن فیلمها سیر نمیشود.
🌞💖
دنیای کنونی ما عشقِ بدنی را الگو قرار داده و میشناسد ولی عشق ابعاده ناشناخته ایی در وجود دارد که تا به آن ابعاد هشیار و آگاه نشوی، شهده الهی اش برایت جاری نمیگردد. حتی جرعه ایی از عصاره عشقِ خالصانه، کافیست تا مزه جاودانگی را بچشی که از بالاترین مسخی که میتوان با مخدرات به آن اوج رسید، در مقابلِ معجونِ عشق، هیچ و پوچ میماند. چشمه عشق را در درونت بجوی. بیشتره عشق های بیرونی، همه نمایشی اند. فریب نمایش ها را نخور. اکثریتِ انسانها تحت تأثیراتِ شدیده فیلمهایی که در طول زندگی شان دیده اند، هنر و راه رسم عشق بازی را از هنرپیشگان سینما آموخته اند.
صنایع فیلمسازی مثل هالیوود آمریکا یا بالیوود هند و سایره فیلمسازان، برای هر گونه رویاگران، قدمهای بزرگی برای تحریکِ فانتزی های بشری، برداشته اند تا آنها را با هنرپیشگانی که فیلمشان را بازی میکنند، واقعی تر، جلوه دهند برای همین شعوره جمعی بشری، مجدوبِ فیلمهای تلویزیونی و سینمایی و دیگر رسانهاست و از دیدن فیلمها سیر نمیشود.
🌞💖
نفس، رویاگره جاودانه لقب گرفته است چون نفس خواسته ها و آرزوهای بی پایانی دارد.
وقتی شاهدانه وارده عالم رویا شوی به مرحله رویای شفاف رسیدی و باقی اش را خودت آنجا درمی یابی تا از خواب و خيال های نفست بیدار شوی و در واقعیتِ همین لحظه، حضور یابی☺️
🌞💖
وقتی شاهدانه وارده عالم رویا شوی به مرحله رویای شفاف رسیدی و باقی اش را خودت آنجا درمی یابی تا از خواب و خيال های نفست بیدار شوی و در واقعیتِ همین لحظه، حضور یابی☺️
🌞💖
اشراق و خودآگاهی
اشراق و خودآگاهی همهاش همین است، درک عمیق اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد. خب، حالا که مشکلی برای حل کردن نیست، چه خواهی کرد؟
تو بلافاصله شروع به زندگی کردن خواهی کرد. تو گفتگوهای معمولی خواهی داشت.
تو خواهی خورد.
تو خواهی خوابید.
تو عشق خواهی ورزید.
تو کار خواهی کرد.
تو آواز خواهی خواند.
تو خواهی رقصید.
چه کار دیگری آنجا هست که انجام شود؟
اشو
اشراق و خودآگاهی همهاش همین است، درک عمیق اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد. خب، حالا که مشکلی برای حل کردن نیست، چه خواهی کرد؟
تو بلافاصله شروع به زندگی کردن خواهی کرد. تو گفتگوهای معمولی خواهی داشت.
تو خواهی خورد.
تو خواهی خوابید.
تو عشق خواهی ورزید.
تو کار خواهی کرد.
تو آواز خواهی خواند.
تو خواهی رقصید.
چه کار دیگری آنجا هست که انجام شود؟
اشو
اشراق، چیزی جز بیدار شدن از خواب و خیالها و رویاگری های نفسمان نیست.
ما انسانهای این روزگار، زیاده از حد در خواب فرو رفته و در خواب های غفلت مانده ایم و خرو پف های هنگامِ خواب هم، نشانگره به خواب رفتگیِ عمیق ماست☺️
باید از خواب بیدار شویم😄
🌞💖
ما انسانهای این روزگار، زیاده از حد در خواب فرو رفته و در خواب های غفلت مانده ایم و خرو پف های هنگامِ خواب هم، نشانگره به خواب رفتگیِ عمیق ماست☺️
باید از خواب بیدار شویم😄
🌞💖
در زندگی روزمره همگی در حال دویدن هستیم و این به عادت تبدیل شده است. همواره میدویم چون در جستوجوی آرامش، موفقیت، و عشق هستیم. اما در تکتک گامهای ما، در این دویدنها، یک معنا نهفته است و آن دور شدن ما از زندگی در لحظۀ حال است.
از این غافل هستیم که تمام این موارد تنها با زندگی در لحظۀ حال قابل دسترسی است. آرامش را تنها با زندگی در لحظۀ حال میتوان تجربه کرد. یک گام بردارید و سپس لحظهای درنگ کنید تا از وضعیت، جهت و مسیرتان کاملاً آ گاه شوید.
این عمل همان متوقف کردن دویدنهای بیحاصل است. این کار برای کسانی که عادت دارند همواره بدوند همچون انقلاب است. هنگامی که یک گام بر میداریم، اگر بدانیم چگونه با ذهنآ گاهی این کار را بکنیم، در همان لحظه که پاهایمان زمین را لمس میکنند آرامش را تجربه خواهیم کرد.
جای افسوس دارد، اگر روز را به شب برسانید بیآنکه از گام برداشتن بر روی زمین لذت برده باشید.
نیلوفر و مرداب
تیچ نات هان
از این غافل هستیم که تمام این موارد تنها با زندگی در لحظۀ حال قابل دسترسی است. آرامش را تنها با زندگی در لحظۀ حال میتوان تجربه کرد. یک گام بردارید و سپس لحظهای درنگ کنید تا از وضعیت، جهت و مسیرتان کاملاً آ گاه شوید.
این عمل همان متوقف کردن دویدنهای بیحاصل است. این کار برای کسانی که عادت دارند همواره بدوند همچون انقلاب است. هنگامی که یک گام بر میداریم، اگر بدانیم چگونه با ذهنآ گاهی این کار را بکنیم، در همان لحظه که پاهایمان زمین را لمس میکنند آرامش را تجربه خواهیم کرد.
جای افسوس دارد، اگر روز را به شب برسانید بیآنکه از گام برداشتن بر روی زمین لذت برده باشید.
نیلوفر و مرداب
تیچ نات هان
Forwarded from Narmin BG
درک ساده اینکه همه چیز همان طوری ست که باید باشد، خودآگاهی ست وقتی به این نقطه رسیدی در برابر جریانِ زندگی مقاومت نمیکنی چون فهمیدی که زندگی دوست و خیرخواه توست تا درد و رنج و غم و اندوه بیهوده برای خودت نیافرینی.
هرآنچه در یک زمان خاصی مورده نیاز باشد به تو داده خواهد شد قبل از هرگز چون نیاز به پختگی و آمادگی داری ☺️
🌞💖
هرآنچه در یک زمان خاصی مورده نیاز باشد به تو داده خواهد شد قبل از هرگز چون نیاز به پختگی و آمادگی داری ☺️
🌞💖
سكوت تنها به معنای سخن نگفتن نیست. بیشتر سروصدایی که تجربه میکنیم، وراجى تمام وقت درون سرمان است. مرتب داریم دایره وار می اندیشیم. برای همین است که در آغاز خوراک خوردن باید به خود یادآوری کنیم که تنها خوراک بخوریم و نه اندیشه هایمان را. تمرین میکنیم تا تمام توجه خود را به خوردن دهیم. اندیشه ای در کار نباشد و آگاهی مان را روی خوراک و افراد پیرامون مان کانونمند باشد.
معنای این گفته این نیست که هرگز نباید بیندیشیم یا باید اندیشه هایمان را سرکوب کنیم. خیلی ساده به این معناست که هنگام راه رفتن این هدیه را به خود میدهیم که با نگاه داشتن توجه روی تنفس و گام هایمان، استراحتی به اندیشیدن دهیم. اگر به راستی لازم است دربارۀ چیزی بیندیشیم، میتوانیم راه نرویم و تمام توجه خود را به چیزی بدهیم که باید درباره اش بیندیشیم.
تیک نات هان
سکوت
معنای این گفته این نیست که هرگز نباید بیندیشیم یا باید اندیشه هایمان را سرکوب کنیم. خیلی ساده به این معناست که هنگام راه رفتن این هدیه را به خود میدهیم که با نگاه داشتن توجه روی تنفس و گام هایمان، استراحتی به اندیشیدن دهیم. اگر به راستی لازم است دربارۀ چیزی بیندیشیم، میتوانیم راه نرویم و تمام توجه خود را به چیزی بدهیم که باید درباره اش بیندیشیم.
تیک نات هان
سکوت
#خواسته
انسان به حرکت ادامه میدهد،
بدون اینکه فکر کند چرا،
بدون اینکه بیندیشد که از کجا و به کدام جهت میرود
او حتی فکر نمیکند که، “من کیستم؟” ولی به دویدن ادامه میدهد
نتیجهی این سخت دویدن چه خواهد بود؟
چه به دست خواهد آورد؟
قدری توقف کن و یک بار این را در نظر بگیر: “من کیستم؟”
بگذار این پرسش در تو بیدار شود، زیرا وقتی پاسخ این سوال را در عمق وجودت بدانی، وقتی که نوک پیکان این پرسش روحت تو را سوراخ کند، رازهای زندگی بر تو آشکار خواهند شد.
ولی مردمی که در معابد و کلیساها به نام دین نشستهاند نیز لحظهای درنگ نمیکنند. آنان نیز مدام در حال رفتن و دویدن هستند. دویدن آنان پیوسته ادامه دارد
تو خواهان پول هستی،
آنان خواهان بهشت هستند
تو قدرت میطلبی،
آنان طالب خدا هستند!
ولی هرجا که خواستن باشد، جنون وجود دارد. و هرکجا که خواستن وجود داشته باشد، رقابت وجود دارد. در خواستنها همیشه مسابقه و رقابت وجود دارد؛ تمامی بازار!
جایی که خواستن باشد ترس وجود دارد ـــ “من نباید در هیچ جایی شکست بخورم، هیچکس نباید برمن پیروز شود.”
جایی که خواستن باشد، سرزنش هست، مخالفت هست. جایی که خواستن باشد، مبارزه و تنش هست
بهمحضی که خواستن از بین برود، یک آسودگی بیهمتا وارد زندگی میشود. روزی که خواستنها رفته باشند، روزهای پاییزی رفتهاند، بهار آمده است.
چه کسی انسانی بادیانت است؟
نه کسی که خواستهاش را عوض کرده است، بلکه کسی که خواسته را درک کرده است
خواستن تو را به دویدن وادار میکند: دویدن نامربوط، دویدن بیفایده، دویدن بیمعنی؛ دویدن برای دویدن!
آنگاه دویدن یک عادت میشود
انسان فقط به دویدن ادامه میدهد. دویدن ادامه دارد تا وقتیکه او در گورش سقوط کند. او هرگز به جایی نمیرسد. پس از اینهمه دویدن ما فقط وارد قبرهایمان میشویم! هیچ چیز در دستان ما باقی نمیماند
شاید چیزی آورده باشیم، ولی اجازه میدهیم آن هم از میان انگشتانمان بلغزد و برود
ولی این دویدن چنان محکم به ذهنهای ما چسبیده است که حتی اگر از بیمعنیبودن این دویدن هم بیدار شویم، دوباره شروع به دویدن می کنیم. ما چنان به زنجیرهایمان بسته شدهایم که حتی وقتی توسط رنج این زنجیرها شکنجه میشویم، زنجیرهای تازهای میبافیم. شاید بجای زنجیرهای آهنین زنجیرهایی از طلا بسازی. و شاید هم زنجیرهای طلای خود را با سنگها و جواهرات قیمتی زینت ببخشی
ولی زنجیر، زنجیر است.
در اینجا مردمان دنیایی به یقین در زنجیر هستند و مردمان بهاصطلاح معنوی نیز در اینجا در قید هستند.
انسان آزاد کسی است که خواستهای نداشته باشد. او خواهان خدا هم نیست؛ حتی بهشت را هم نمیخواهد
او کسی است که بیمعنیبودن خواسته را درک کرده است، کسی که میداند خواستن انسان را گمراه میکند و به دویدن وادار میسازد
کسی که تبآلودگی خواسته را درک کرده است، کسی که جنون خواستن را درک کرده؛ کسی که با تمام چشم خواسته را دیده و خواسته را رها کرده و درگیر خواستهای دیگر نشده است ــــ
کسی که چنین از خواستهها خالی شده باشد، به خداوند خواهد رسید
خداوند پیشاپیش در دسترس اوست. خواسته رفته است و چشمها بیدرنگ باز میشوند. خواسته نابود شده و خداوند بیدرنگ پدیدار و متجلی شده است. او پنهان بود: منتظر بود تا خواسته از سر راه برود تا او بتواند چهرهبهچهره خودش را نشان دهد. این تنها تو نیستی که مشتاق دیدار و لمس هستی؛ او نیز برای دیدن و لمس تو مشتاق است. ولی دیواری از خواستهها بین شما ایستاده است.
معنی خواستن چیست؟
خواستن یعنی:
“من نمیخواهم آنطور که هستم باشم؛ میخواهم چیز دیگری باشم!”
خواستن یعنی: “من نمیخواهم جایی که هست باشم، میخواهم جای دیگری باشم!”
خواستن یعنی: “امروز؟ ــ من امروز خوشحال نیستم، فردا خوشحال خواهم بود!”
خواستن یعنی: “حرکت کن، بدو، به دست بیاور.”
رهاکردن خواسته یعنی:“من همینجا که هستم راضیم، همینگونه که هستم مسرورم، هیچ خواهشی برای اینکه چیز دیگری باشم ندارم.”
تمام خواستهها خواهشهایی هستند برای چیز دیگری بودن. بنابراین تمام خواستهها تو را از مرکز خودت محروم میسازند. به محضی که خواستن برود، تو در مرکز خودت بر تخت خواهی نشست
بهمحضی که تو در مرکزت مستقر شوی، #جوینده_همان_خدا_است
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”
انسان به حرکت ادامه میدهد،
بدون اینکه فکر کند چرا،
بدون اینکه بیندیشد که از کجا و به کدام جهت میرود
او حتی فکر نمیکند که، “من کیستم؟” ولی به دویدن ادامه میدهد
نتیجهی این سخت دویدن چه خواهد بود؟
چه به دست خواهد آورد؟
قدری توقف کن و یک بار این را در نظر بگیر: “من کیستم؟”
بگذار این پرسش در تو بیدار شود، زیرا وقتی پاسخ این سوال را در عمق وجودت بدانی، وقتی که نوک پیکان این پرسش روحت تو را سوراخ کند، رازهای زندگی بر تو آشکار خواهند شد.
ولی مردمی که در معابد و کلیساها به نام دین نشستهاند نیز لحظهای درنگ نمیکنند. آنان نیز مدام در حال رفتن و دویدن هستند. دویدن آنان پیوسته ادامه دارد
تو خواهان پول هستی،
آنان خواهان بهشت هستند
تو قدرت میطلبی،
آنان طالب خدا هستند!
ولی هرجا که خواستن باشد، جنون وجود دارد. و هرکجا که خواستن وجود داشته باشد، رقابت وجود دارد. در خواستنها همیشه مسابقه و رقابت وجود دارد؛ تمامی بازار!
جایی که خواستن باشد ترس وجود دارد ـــ “من نباید در هیچ جایی شکست بخورم، هیچکس نباید برمن پیروز شود.”
جایی که خواستن باشد، سرزنش هست، مخالفت هست. جایی که خواستن باشد، مبارزه و تنش هست
بهمحضی که خواستن از بین برود، یک آسودگی بیهمتا وارد زندگی میشود. روزی که خواستنها رفته باشند، روزهای پاییزی رفتهاند، بهار آمده است.
چه کسی انسانی بادیانت است؟
نه کسی که خواستهاش را عوض کرده است، بلکه کسی که خواسته را درک کرده است
خواستن تو را به دویدن وادار میکند: دویدن نامربوط، دویدن بیفایده، دویدن بیمعنی؛ دویدن برای دویدن!
آنگاه دویدن یک عادت میشود
انسان فقط به دویدن ادامه میدهد. دویدن ادامه دارد تا وقتیکه او در گورش سقوط کند. او هرگز به جایی نمیرسد. پس از اینهمه دویدن ما فقط وارد قبرهایمان میشویم! هیچ چیز در دستان ما باقی نمیماند
شاید چیزی آورده باشیم، ولی اجازه میدهیم آن هم از میان انگشتانمان بلغزد و برود
ولی این دویدن چنان محکم به ذهنهای ما چسبیده است که حتی اگر از بیمعنیبودن این دویدن هم بیدار شویم، دوباره شروع به دویدن می کنیم. ما چنان به زنجیرهایمان بسته شدهایم که حتی وقتی توسط رنج این زنجیرها شکنجه میشویم، زنجیرهای تازهای میبافیم. شاید بجای زنجیرهای آهنین زنجیرهایی از طلا بسازی. و شاید هم زنجیرهای طلای خود را با سنگها و جواهرات قیمتی زینت ببخشی
ولی زنجیر، زنجیر است.
در اینجا مردمان دنیایی به یقین در زنجیر هستند و مردمان بهاصطلاح معنوی نیز در اینجا در قید هستند.
انسان آزاد کسی است که خواستهای نداشته باشد. او خواهان خدا هم نیست؛ حتی بهشت را هم نمیخواهد
او کسی است که بیمعنیبودن خواسته را درک کرده است، کسی که میداند خواستن انسان را گمراه میکند و به دویدن وادار میسازد
کسی که تبآلودگی خواسته را درک کرده است، کسی که جنون خواستن را درک کرده؛ کسی که با تمام چشم خواسته را دیده و خواسته را رها کرده و درگیر خواستهای دیگر نشده است ــــ
کسی که چنین از خواستهها خالی شده باشد، به خداوند خواهد رسید
خداوند پیشاپیش در دسترس اوست. خواسته رفته است و چشمها بیدرنگ باز میشوند. خواسته نابود شده و خداوند بیدرنگ پدیدار و متجلی شده است. او پنهان بود: منتظر بود تا خواسته از سر راه برود تا او بتواند چهرهبهچهره خودش را نشان دهد. این تنها تو نیستی که مشتاق دیدار و لمس هستی؛ او نیز برای دیدن و لمس تو مشتاق است. ولی دیواری از خواستهها بین شما ایستاده است.
معنی خواستن چیست؟
خواستن یعنی:
“من نمیخواهم آنطور که هستم باشم؛ میخواهم چیز دیگری باشم!”
خواستن یعنی: “من نمیخواهم جایی که هست باشم، میخواهم جای دیگری باشم!”
خواستن یعنی: “امروز؟ ــ من امروز خوشحال نیستم، فردا خوشحال خواهم بود!”
خواستن یعنی: “حرکت کن، بدو، به دست بیاور.”
رهاکردن خواسته یعنی:“من همینجا که هستم راضیم، همینگونه که هستم مسرورم، هیچ خواهشی برای اینکه چیز دیگری باشم ندارم.”
تمام خواستهها خواهشهایی هستند برای چیز دیگری بودن. بنابراین تمام خواستهها تو را از مرکز خودت محروم میسازند. به محضی که خواستن برود، تو در مرکز خودت بر تخت خواهی نشست
بهمحضی که تو در مرکزت مستقر شوی، #جوینده_همان_خدا_است
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر”