آن چيز اساسي كه بايد بشناسي و با آن همگام شوي، طبيعت هستي است.
در غير اينصورت از مسير اصلي منحرف خواهي شد
و اين انحراف به بدبختي تو خواهد انجاميد.
هماهنگ بودن با هستي، شادماني است
كاملا سازگار بودن با هستي شادماني است
نا هماهنگ بودن با هستي بدبختي و غم است
يگانه چيزي كه مي تواند زندگي تو را از اينرو به آنرو كند، آگاه شدن از حقيقت ، طبيعت و ماهيت هستي است.
و اين راه نه از بيرون، بلكه از درون تو مي گذرد. سفري به درون است.
قبل از هر چيز بايد كانون وجود خود را بيابي
كانون وجود خود را كه بيابي، كانون هستي را يافته اي،
زيرا آنها دو چيز متفاوت نيستند.
فقط پيرامون ما متفاوت است.
در كانون وجود متحد و بهم پيوسته هستيم.
كانون وجود همه ما يكي است:
درختان، كوهها، انسانها، حيوانها و ستارگان
وقتي به كانون وجود خود رخنه كني از ماهيت همه چيز اگاه مي شوي
و وقتي از ماهيت، #طبيعت_و_دارما آگاه شوي،
ممكن نيست بر خلاف آن گام برداري.
اين كار تو خود كشي است.
اما بدون شناخت آن ، ناگزير تلوتلو خواهي خورد.
ناگزير بيراهه خواهي رفت.
#مراقبه راهي است براي يافتن كانون وجودت
اگر تو، مراقبه را بياموزي، همه چيز را آموخته اي.
#اشو
در غير اينصورت از مسير اصلي منحرف خواهي شد
و اين انحراف به بدبختي تو خواهد انجاميد.
هماهنگ بودن با هستي، شادماني است
كاملا سازگار بودن با هستي شادماني است
نا هماهنگ بودن با هستي بدبختي و غم است
يگانه چيزي كه مي تواند زندگي تو را از اينرو به آنرو كند، آگاه شدن از حقيقت ، طبيعت و ماهيت هستي است.
و اين راه نه از بيرون، بلكه از درون تو مي گذرد. سفري به درون است.
قبل از هر چيز بايد كانون وجود خود را بيابي
كانون وجود خود را كه بيابي، كانون هستي را يافته اي،
زيرا آنها دو چيز متفاوت نيستند.
فقط پيرامون ما متفاوت است.
در كانون وجود متحد و بهم پيوسته هستيم.
كانون وجود همه ما يكي است:
درختان، كوهها، انسانها، حيوانها و ستارگان
وقتي به كانون وجود خود رخنه كني از ماهيت همه چيز اگاه مي شوي
و وقتي از ماهيت، #طبيعت_و_دارما آگاه شوي،
ممكن نيست بر خلاف آن گام برداري.
اين كار تو خود كشي است.
اما بدون شناخت آن ، ناگزير تلوتلو خواهي خورد.
ناگزير بيراهه خواهي رفت.
#مراقبه راهي است براي يافتن كانون وجودت
اگر تو، مراقبه را بياموزي، همه چيز را آموخته اي.
#اشو
#سوال_از_اشو
چرا زندگی اینهمه ملالت بار و کسل کننده شده است؟
#پاسخ
زیرا انسانها بیشتر مقلد هستند تا خلاق
مردی به خانه اش برگشت. و دید که بچه هایش با بچه های همسایه روی پله های جلوی ساختمان نشسته اند
پرسید" چه میکنید؟
بچه ها گفتند: داریم کلیسا بازی میکنیم
مرد تعجب کرد.
آنها آنجا نشسته بودند و هیچ کاری نمیکردند. بنابراین دوباره پرسید:
این چگونه کلیسایی است؟
بچه ها گفتند:
ما سرود مذهبی خوانده ایم.
موعظه کرده ایم، دعا کرده ایم.
همه ی کارها را انجام داده ایم.
اکنون روی پله ها نشسته ایم و مثلا داریم سیگار میکشیم
" تقلید" امری شایع است.
جمع آوری اطلاعات نوعی تقلید است
"بودا" یا " مسیح" چیزی گفته است و تو فقط آن را تکرار میکنی
تو " کلیسا بازی " میکنی.
این یعنی تقلید.
کودک وار باش. اما بچگی نکن.
مانند کودک بودن یعنی خودانگیخته بودن، کودک همواره تازه است
کودک برای مواجه با دنیای پیرامون خود بی واسطه ذهن عمل میکند. او با تمام وجودش درگیر کارش میشود و اصلا به آینده و نتیجه کارش فکر نمیکند. کودک در اینجا و در این لحظه است
کودک معصوم و بی پیرایه است.
زیرا معصومیت از بستر زیستن در لحظه بر میخیزد.
" #معصومیت"، همان مراقبه است.
حتی کارهای روزانه ات را با مراقبه همراه کن. وقتی غذا میخوری، حرف میزنی، راه میروی با آگاهی انجامشان بده
#آگاهی_یعنی_مراقبه
هنگامی که کسی از تو پرسشی میکند، فورا برای پیدا کردن پاسخهای تکراری به ذهنت و دانشت رجوع نکن.
ببین که این پاسخ از حافظه ی تو بیرون می آید یا از خودِ تو
مردم از حضور در کنار یکدیگر دچار ملالت و خستگی میشوند.
زیرا همه چیزشان مرده و عاریه ایی و بیات است.
زیرا هیچ چیزی از خود ندارند و همواره مقلد بوده اند. هیچکس خلاق نیست.
زندگی کسی را سرشار از انرژی عشق و خنده نمیبینی
این همه ملالت و مردگی بخاطر ترس از زندگی است.
ما از زندگی میترسیم، زیرا زندگی بکر است. زندگی غیر قابل پیش بینی و تقلید است. لحظه ی بعدت نامعلوم است
ما میخواهیم همه چیز را پبش بینی و معلوم کنیم.بدینسان زندگی را میکشیم. و به جای آن امنیت میخریم
باید از ترس بیرون بیاییم
باید شجاعت زندگی کردن داشته باشیم.
باید واقعی شویم. و زندگی واقعی را تجربه کنیم.
و این کار با تقلید از زندگی دیگران امکان پذیر نیست.
تا زمانی که به جای خلاق بودن و زندگی خود را ساختن به تقلید از دیگران میپردازی محکوم به داشتن زندگی ملالت بار کسالت آور هستی.
#اشو
چرا زندگی اینهمه ملالت بار و کسل کننده شده است؟
#پاسخ
زیرا انسانها بیشتر مقلد هستند تا خلاق
مردی به خانه اش برگشت. و دید که بچه هایش با بچه های همسایه روی پله های جلوی ساختمان نشسته اند
پرسید" چه میکنید؟
بچه ها گفتند: داریم کلیسا بازی میکنیم
مرد تعجب کرد.
آنها آنجا نشسته بودند و هیچ کاری نمیکردند. بنابراین دوباره پرسید:
این چگونه کلیسایی است؟
بچه ها گفتند:
ما سرود مذهبی خوانده ایم.
موعظه کرده ایم، دعا کرده ایم.
همه ی کارها را انجام داده ایم.
اکنون روی پله ها نشسته ایم و مثلا داریم سیگار میکشیم
" تقلید" امری شایع است.
جمع آوری اطلاعات نوعی تقلید است
"بودا" یا " مسیح" چیزی گفته است و تو فقط آن را تکرار میکنی
تو " کلیسا بازی " میکنی.
این یعنی تقلید.
کودک وار باش. اما بچگی نکن.
مانند کودک بودن یعنی خودانگیخته بودن، کودک همواره تازه است
کودک برای مواجه با دنیای پیرامون خود بی واسطه ذهن عمل میکند. او با تمام وجودش درگیر کارش میشود و اصلا به آینده و نتیجه کارش فکر نمیکند. کودک در اینجا و در این لحظه است
کودک معصوم و بی پیرایه است.
زیرا معصومیت از بستر زیستن در لحظه بر میخیزد.
" #معصومیت"، همان مراقبه است.
حتی کارهای روزانه ات را با مراقبه همراه کن. وقتی غذا میخوری، حرف میزنی، راه میروی با آگاهی انجامشان بده
#آگاهی_یعنی_مراقبه
هنگامی که کسی از تو پرسشی میکند، فورا برای پیدا کردن پاسخهای تکراری به ذهنت و دانشت رجوع نکن.
ببین که این پاسخ از حافظه ی تو بیرون می آید یا از خودِ تو
مردم از حضور در کنار یکدیگر دچار ملالت و خستگی میشوند.
زیرا همه چیزشان مرده و عاریه ایی و بیات است.
زیرا هیچ چیزی از خود ندارند و همواره مقلد بوده اند. هیچکس خلاق نیست.
زندگی کسی را سرشار از انرژی عشق و خنده نمیبینی
این همه ملالت و مردگی بخاطر ترس از زندگی است.
ما از زندگی میترسیم، زیرا زندگی بکر است. زندگی غیر قابل پیش بینی و تقلید است. لحظه ی بعدت نامعلوم است
ما میخواهیم همه چیز را پبش بینی و معلوم کنیم.بدینسان زندگی را میکشیم. و به جای آن امنیت میخریم
باید از ترس بیرون بیاییم
باید شجاعت زندگی کردن داشته باشیم.
باید واقعی شویم. و زندگی واقعی را تجربه کنیم.
و این کار با تقلید از زندگی دیگران امکان پذیر نیست.
تا زمانی که به جای خلاق بودن و زندگی خود را ساختن به تقلید از دیگران میپردازی محکوم به داشتن زندگی ملالت بار کسالت آور هستی.
#اشو
من به کمال نرسیدهام،
بلکه قابلیت لذت بردن از نقایصم را به دست آوردهام
هیچ کس به کمال نمیرسد،
زیرا زندگی ابدی است،
کمال بدست نمیآید زیرا
زندگی جاریست و تا ابد ادامه می یابد
نقصان، حقیقت زندگی است.
پس برای رها شدن از مسائل گوناگون، تنها راه حل آن است که زندگی خود را دقیـــقا به همین وضعی که در این لحظه هست قبول داشته باشید و از آن لذت ببرید، آن را زندگی کنید و شاد باشید آنگاه خواهید دید که لحظهی بعد شادتر خواهید شد،
زیرا آن از لحظهی کنونی زاده میشود و این شادی به خاطر دستیابی به کمال نیست
بلکه به خاطر این است که در لحظه زندگی میکنید.
#اشو
#آواهای_ساراها
بلکه قابلیت لذت بردن از نقایصم را به دست آوردهام
هیچ کس به کمال نمیرسد،
زیرا زندگی ابدی است،
کمال بدست نمیآید زیرا
زندگی جاریست و تا ابد ادامه می یابد
نقصان، حقیقت زندگی است.
پس برای رها شدن از مسائل گوناگون، تنها راه حل آن است که زندگی خود را دقیـــقا به همین وضعی که در این لحظه هست قبول داشته باشید و از آن لذت ببرید، آن را زندگی کنید و شاد باشید آنگاه خواهید دید که لحظهی بعد شادتر خواهید شد،
زیرا آن از لحظهی کنونی زاده میشود و این شادی به خاطر دستیابی به کمال نیست
بلکه به خاطر این است که در لحظه زندگی میکنید.
#اشو
#آواهای_ساراها
انسان به دلیل مفاهیم آرمانی و ایده آل های احمقانه ای که برای خودش ساخته نمیتواند با خودش آسوده باشد، همیشه خود را محکوم می کند و هیچگاه خود را آنگونه که هست نمی پذیرد و برای خودش سردرگمی و زنجیره ای از هرج و مرج درونی و بدبختی ایجاد میکند.
همه ایدئولوژی ها، همه آرمان ها محکوم کننده هستند، زیرا همواره تصویری در ذهن ایجاد میکنند، و وقتی به مقایسه خود با آن تصویر ادامه دهید، همیشه احساس خواهید کرد که چیزی کم است و حس ناکامی خواهید داشت.
اما هیچ چیز کم نیست، و تا جایی که امکان کمال وجود دارد، شما کامل هستید.
سعی کنید این را بفهمید....
چرا از آنچه هستی راضی نیستی؟
در این لحظه چرا خوشحال نیستی؟
چه کسی مانع توست؟
چه چیزی راه شما را بسته است؟
همین لحظه چرا نمی توانید لذت ببرید و خوشبخت باشید؟
مانع در کجاست؟
من به شما میگویم....
مانع از طریق ایده آل پردازی می آید
آیده آل میگوید: چگونه می توانید لذت ببرید؟
تو پر از خشم و نفرت هستی، ابتدا عصبانیت باید از بین برود.
چگونه می توانی سعادتمند باشی؟
تو پر از تمایلات جنسی هستی.
ابتدا جنسیت باید از بین برود.
چگونه می توانی مانند روشن ضمیران و بوداها باشی که همین لحظه را جشن می گیرند؟
در صورتی که وجود تو پر از حرص، شهوت و حسادت است.
اول باید این معایب از بین بروند، آنگاه مانند خدایان خواهی بود. آنگاه انسانی واقعی خواهی بود. آرمان و آینده اینگونه ایجاد می شود و محکومتان میکند.
اگر مدام خودتان را با ایده آل ها مقایسه کنید، هرگز کامل نخواهید بود، غیرممکن است. لحظه ای که بگویید "اگر..." سعادت غیرممکن میشود، زیرا "اگر..." بزرگترین مانع است.
زمانی که بگویید: «اگر آن شرائط برآورده شود، من سعادتمند خواهم بود»، آن شرایط هرگز برآورده نمی شود. و ثانیاً، حتی اگر آن شرایط برآورده شود، تا آن زمان شما ظرفیت جشن گرفتن و لذت بردن را از دست خواهید داد. و حتی آرمانی دیگر و "اگر" دیگر سر بلند میکند.
من دقیقا برعکسش رو به شما میگویم....
همین لحظه مثل خدایان باش
بگذار خشم وجود داشته باشد،
بگذار رابطه جنسی وجود داشته باشد،
بگذار طمع وجود داشته باشد
با وجود همین مثلا معایب زندگی را جشن بگیر
و خواهی دید که هر لحظه جشن بیشتری احساس خواهی کرد و خشم کمتری خواهی داشت.
سعادت بیشتر و طمع کمتر
عشق بیشتر و شهوت کمتر
طمع کمتر و شادی بیشتر
سپس شما به راه راست وارد خواهید شد.
غیر از این نیست....
وقتی یک نفر بتواند زندگی را در کلیتش جشن بگیرد، همه چیزهای نادرست ناپدید می شود، اما اگر ابتدا سعی کنید اول مقدمات ناپدید شدن اشتباه را فراهم کنید، هرگز ناپدید نمی شود و در دور باطل رنج آفرین گرفتار خواهید شد.
درست مثل جنگیدن با تاریکی است. خانه شما پر از تاریکی است و می پرسید: چگونه می توانم یک شمع روشن کنم؟ قبل از اینکه شمعی روشن کنم این تاریکی باید از بین برود. این کاری است که شما انجام میدهید. شما می گویید اول طمع باید برود، بعد آرامش و سرور وارد می شود.
تو احمقی... شمع را روشن کن و تاریکی نخواهد بود.
پس، جشن بگیرید، شعلهای از سعادت و آسودگی باشید و خواهید دید که همه چیزهای نادرست ناپدید میشود. خشم، حرص، شهوت، یا هر چیز دیگری که شما نام میبرید، همه آنچه عیب مینامید فقط فقدان یک زندگی سعادتآمیز و مسرورانه و راحت هستند.
#اشو
همه ایدئولوژی ها، همه آرمان ها محکوم کننده هستند، زیرا همواره تصویری در ذهن ایجاد میکنند، و وقتی به مقایسه خود با آن تصویر ادامه دهید، همیشه احساس خواهید کرد که چیزی کم است و حس ناکامی خواهید داشت.
اما هیچ چیز کم نیست، و تا جایی که امکان کمال وجود دارد، شما کامل هستید.
سعی کنید این را بفهمید....
چرا از آنچه هستی راضی نیستی؟
در این لحظه چرا خوشحال نیستی؟
چه کسی مانع توست؟
چه چیزی راه شما را بسته است؟
همین لحظه چرا نمی توانید لذت ببرید و خوشبخت باشید؟
مانع در کجاست؟
من به شما میگویم....
مانع از طریق ایده آل پردازی می آید
آیده آل میگوید: چگونه می توانید لذت ببرید؟
تو پر از خشم و نفرت هستی، ابتدا عصبانیت باید از بین برود.
چگونه می توانی سعادتمند باشی؟
تو پر از تمایلات جنسی هستی.
ابتدا جنسیت باید از بین برود.
چگونه می توانی مانند روشن ضمیران و بوداها باشی که همین لحظه را جشن می گیرند؟
در صورتی که وجود تو پر از حرص، شهوت و حسادت است.
اول باید این معایب از بین بروند، آنگاه مانند خدایان خواهی بود. آنگاه انسانی واقعی خواهی بود. آرمان و آینده اینگونه ایجاد می شود و محکومتان میکند.
اگر مدام خودتان را با ایده آل ها مقایسه کنید، هرگز کامل نخواهید بود، غیرممکن است. لحظه ای که بگویید "اگر..." سعادت غیرممکن میشود، زیرا "اگر..." بزرگترین مانع است.
زمانی که بگویید: «اگر آن شرائط برآورده شود، من سعادتمند خواهم بود»، آن شرایط هرگز برآورده نمی شود. و ثانیاً، حتی اگر آن شرایط برآورده شود، تا آن زمان شما ظرفیت جشن گرفتن و لذت بردن را از دست خواهید داد. و حتی آرمانی دیگر و "اگر" دیگر سر بلند میکند.
من دقیقا برعکسش رو به شما میگویم....
همین لحظه مثل خدایان باش
بگذار خشم وجود داشته باشد،
بگذار رابطه جنسی وجود داشته باشد،
بگذار طمع وجود داشته باشد
با وجود همین مثلا معایب زندگی را جشن بگیر
و خواهی دید که هر لحظه جشن بیشتری احساس خواهی کرد و خشم کمتری خواهی داشت.
سعادت بیشتر و طمع کمتر
عشق بیشتر و شهوت کمتر
طمع کمتر و شادی بیشتر
سپس شما به راه راست وارد خواهید شد.
غیر از این نیست....
وقتی یک نفر بتواند زندگی را در کلیتش جشن بگیرد، همه چیزهای نادرست ناپدید می شود، اما اگر ابتدا سعی کنید اول مقدمات ناپدید شدن اشتباه را فراهم کنید، هرگز ناپدید نمی شود و در دور باطل رنج آفرین گرفتار خواهید شد.
درست مثل جنگیدن با تاریکی است. خانه شما پر از تاریکی است و می پرسید: چگونه می توانم یک شمع روشن کنم؟ قبل از اینکه شمعی روشن کنم این تاریکی باید از بین برود. این کاری است که شما انجام میدهید. شما می گویید اول طمع باید برود، بعد آرامش و سرور وارد می شود.
تو احمقی... شمع را روشن کن و تاریکی نخواهد بود.
پس، جشن بگیرید، شعلهای از سعادت و آسودگی باشید و خواهید دید که همه چیزهای نادرست ناپدید میشود. خشم، حرص، شهوت، یا هر چیز دیگری که شما نام میبرید، همه آنچه عیب مینامید فقط فقدان یک زندگی سعادتآمیز و مسرورانه و راحت هستند.
#اشو
اشـoshoـو:
ندایی الهی، در قلب تو، همواره تو را فرا می خواند.
اما این ندا به تو نمی رسد.
تو درگیر امور دنیوی هستی؛
درگیر چیزهای پیش پا افتاده.
ذهنت پر از چيزهای زائد است.
بدون هیچ مشغولیتی مشغول است.
از این رو همچنان این ندای آهسته درون را نمی شنوی
آنگاه که ذهن خاموش شود و افکار ناپدید گردند؛
آنگاه که هیچ فکری در تو باقی نمانده باشد؛
ناگهان آن ندا را می شنوی.
و شنیدن ندای قلبت،
آغاز دگرگونی توست
خدا هیچگاه در شکل دانش ظاهر نمی شود
این را به یاد داشته باش:
#خدا_دور_نیست، همیشه هست. در بیست وچهار ساعت منتظر توست
اما مردم همچنان در جستجوی خدا به این سو و آن سو می دوند، زندگی شان را چنان احمقانه به هدر می دهند که به نظر غیر قابل تصور می رسد که انسان تا این حد احمق باشد. امّا هست.
#اشو
#بااقیانوس_یکی_شدن
هرچه می کنید فقط آگاهی خود را حفظ کنید .
حتی اگر نقابی بر چهره دارید از آن آگاه بمانید
#اشو
ندایی الهی، در قلب تو، همواره تو را فرا می خواند.
اما این ندا به تو نمی رسد.
تو درگیر امور دنیوی هستی؛
درگیر چیزهای پیش پا افتاده.
ذهنت پر از چيزهای زائد است.
بدون هیچ مشغولیتی مشغول است.
از این رو همچنان این ندای آهسته درون را نمی شنوی
آنگاه که ذهن خاموش شود و افکار ناپدید گردند؛
آنگاه که هیچ فکری در تو باقی نمانده باشد؛
ناگهان آن ندا را می شنوی.
و شنیدن ندای قلبت،
آغاز دگرگونی توست
خدا هیچگاه در شکل دانش ظاهر نمی شود
این را به یاد داشته باش:
#خدا_دور_نیست، همیشه هست. در بیست وچهار ساعت منتظر توست
اما مردم همچنان در جستجوی خدا به این سو و آن سو می دوند، زندگی شان را چنان احمقانه به هدر می دهند که به نظر غیر قابل تصور می رسد که انسان تا این حد احمق باشد. امّا هست.
#اشو
#بااقیانوس_یکی_شدن
هرچه می کنید فقط آگاهی خود را حفظ کنید .
حتی اگر نقابی بر چهره دارید از آن آگاه بمانید
#اشو
زنبور دلبسته هیچ گلی نمی شود.
از انواع گلها شهد جمع می کند.
اما دلبسته نمی شود.
بسوی گل سرخ و گل همیشه بهار می رود. بسوی گل نیلوفر می رود، از گلی به گل دیگر حرکت می کند.
اما دلبسته و وابسته نمی شود.
و دیگر اینکه اگر چه زنبور از گلهای بسیاری شهد جمع می کند،
هیچ گلی را نابود نمی سازد.
زنبور بسیار ماهر و ملاحظه گر است.
در حقیقت گلها وقتی زنبور به رویشان می نشیند بسیار خوشحال می شوند
و به خود می بالند.
زنبور هیچ گاه تخریب نمی کند.
آنچه را که نیاز دارد جمعآوری میکند
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی که شکل گل کاملاً دست نخورده باقی بماند.
#اشو
#با_اقیانوس_یکی_شدن
از انواع گلها شهد جمع می کند.
اما دلبسته نمی شود.
بسوی گل سرخ و گل همیشه بهار می رود. بسوی گل نیلوفر می رود، از گلی به گل دیگر حرکت می کند.
اما دلبسته و وابسته نمی شود.
و دیگر اینکه اگر چه زنبور از گلهای بسیاری شهد جمع می کند،
هیچ گلی را نابود نمی سازد.
زنبور بسیار ماهر و ملاحظه گر است.
در حقیقت گلها وقتی زنبور به رویشان می نشیند بسیار خوشحال می شوند
و به خود می بالند.
زنبور هیچ گاه تخریب نمی کند.
آنچه را که نیاز دارد جمعآوری میکند
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی که شکل گل کاملاً دست نخورده باقی بماند.
#اشو
#با_اقیانوس_یکی_شدن
بدبختی از دلبستگی بر می خیزد.
ما به اشیا و به مکانها و به اشخاص دلبسته شده ایم
معتاد دلبستگی شده ایم
به هر چیز دلبسته و وابسته ایم
و دلبستگی بدبختی می آورد،
زیرا زندگی پیوسته در حال تغییر است.
زندگی در حرکت دایم است.
هیچ گاه از حرکت باز نمی ایستد.
حتی برای چند لحظه کوتاه.
آنگاه که خورشید طلوع می کند از آن لذت ببر، اما دلبسته نشو
آن یک عکس نیست به زودی ناپدید می شود.
انسان ها همه چیز را از دست می دهند،
اما انسان خردمند از همه چیز لذت می برد:
از روز وشب،از تابستان و زمستان،
از زندگی ومرگ لذت میبرد.
انسان خردمند دلبسته نیست
و در وارستگی و دلبسته نبودن بسی شور و حال دارد.
بگونه ای زندگی کن که به هیچ کس آسیب نرسانی
سازنده، ملاحظه گرانه و هنرمندانه زندگی کن، با حساسیت و ظرافت زندگی کن
و هیچ گاه دلبسته نشو،
از تمام تجارب زندگی لذت ببر
از تمام گلهای زندگی لذت ببر
اما روان باش
در هیچ جایی توقف نکن
تا به خدا برسی.
#اشو
#با_اقیانوس_یکی_شدن
ما به اشیا و به مکانها و به اشخاص دلبسته شده ایم
معتاد دلبستگی شده ایم
به هر چیز دلبسته و وابسته ایم
و دلبستگی بدبختی می آورد،
زیرا زندگی پیوسته در حال تغییر است.
زندگی در حرکت دایم است.
هیچ گاه از حرکت باز نمی ایستد.
حتی برای چند لحظه کوتاه.
آنگاه که خورشید طلوع می کند از آن لذت ببر، اما دلبسته نشو
آن یک عکس نیست به زودی ناپدید می شود.
انسان ها همه چیز را از دست می دهند،
اما انسان خردمند از همه چیز لذت می برد:
از روز وشب،از تابستان و زمستان،
از زندگی ومرگ لذت میبرد.
انسان خردمند دلبسته نیست
و در وارستگی و دلبسته نبودن بسی شور و حال دارد.
بگونه ای زندگی کن که به هیچ کس آسیب نرسانی
سازنده، ملاحظه گرانه و هنرمندانه زندگی کن، با حساسیت و ظرافت زندگی کن
و هیچ گاه دلبسته نشو،
از تمام تجارب زندگی لذت ببر
از تمام گلهای زندگی لذت ببر
اما روان باش
در هیچ جایی توقف نکن
تا به خدا برسی.
#اشو
#با_اقیانوس_یکی_شدن
به ياد بسپار:
تفاوت بین سرور و خوشحالی این است:
سرور، خوشحالی بدون هیجان است.
اگر هیجان باشد، دیر یا زود حوصلهات سر خواهد رفت، زیرا هیجان فقط وقتی هیجان است که، جدید باشد.
ولی چگونه میتوانی و بارها و بارها در مورد یک چیز به هیجان درآیی؟
در مورد یک زن یا مرد هیجانزده هستی، ولی وقتی ماهعسل تمام شد، آنوقت هیجان نیز تمام شده است. ازدواج تقریباً همیشه با پایان یافتنِ ماهعسل، پایان گرفته است!
آنگاه فقط سردردهای پس از مستی هست، زیرا تو در پیِ هیجان هستی،
و هیجان نمیتواند یک پدیدهی مداوم باشد.
تاوقتیکه عشقِ تو خُنَک cool نباشد(نه سرد cold) محکوم است که به بیحوصلگی ختم شود
عشقِ سرد، مُرده است،
عشقِ خنک، زنده است،
ولی هیجانی در آن نیست.
در دنیا همه چیز به بیحوصلگی ختم میشود، باید که چنین باشد. وقتی به درونیترین رشته وجودت دست مییابی، بدون هیچ علتی شادمان هستی، بیدلیل خوشبخت هستی، بدون هیچ هیجانی شاد هستی.
حوصلهات هرگز سر نمیرود.
و این در عشق هم اتفاق میافتد.
تو نیاز به عشق داری زیرا:
فقط در عشق است که خودت را از یاد میبری؛
فقط در عشق است که فرد ناپدید میشود
نیازی به “منبودن” وجود ندارد.
با کسی که دوستش داری میتوانی تنها باشی. حتی اگر معشوق حضور داشته باشد، میتوانی تنها باشی.
عمیقترین امکان در عشق این است که به تو کمک کند تا خودت را از یاد ببری.
ولی اگر مجبور باشی که پیوسته حضور دیگری را حمل کنی،
اگر مجبور باشی که مطابق با حضور او رفتار کنی،
اگر مجبور باشی که از مقررات رابطه پیروی کنی،
اگر مجبور باشی که حتی در عشق هم گفتههایت را برنامهریزی کنی که چه بگویی و چه نگویی؛
آنگاه این عشق دیر یا زود ترش و تلخ خواهد شد، زیرا نفسآگاهی در آن وجود دارد.
هرگاه درمییابی که نفسآگاهی تو در حال ناپدیدشدن است ـــ با الکل،
در عشق، در مراقبه ـــ احساس خوبی داری.
ولی الکل نمیتواند یک حالت پایدار به تو بدهد؛ عشق میتواند، ولی این امکان بسیار بسیار دشوار است.
بهیاد بسپار که:
عشق از مراقبه دشوارتر است،
زیرا عشق یعنی زیستن با دیگری و زیستن بدون نفس خودت
مراقبه یعنی زیستن با خود و فراموش کردن دیگری بطور کل، پس سختی آن کمتر از عشق است.
برای همین است که کسانیکه میتوانند عشق بورزند نیازی به مراقبه ندارند؛
آنان توسط عشق خواهد رسید
#اشو
#بازگشت_به_منبع
سخنان اشو در مورد ذن
تفاوت بین سرور و خوشحالی این است:
سرور، خوشحالی بدون هیجان است.
اگر هیجان باشد، دیر یا زود حوصلهات سر خواهد رفت، زیرا هیجان فقط وقتی هیجان است که، جدید باشد.
ولی چگونه میتوانی و بارها و بارها در مورد یک چیز به هیجان درآیی؟
در مورد یک زن یا مرد هیجانزده هستی، ولی وقتی ماهعسل تمام شد، آنوقت هیجان نیز تمام شده است. ازدواج تقریباً همیشه با پایان یافتنِ ماهعسل، پایان گرفته است!
آنگاه فقط سردردهای پس از مستی هست، زیرا تو در پیِ هیجان هستی،
و هیجان نمیتواند یک پدیدهی مداوم باشد.
تاوقتیکه عشقِ تو خُنَک cool نباشد(نه سرد cold) محکوم است که به بیحوصلگی ختم شود
عشقِ سرد، مُرده است،
عشقِ خنک، زنده است،
ولی هیجانی در آن نیست.
در دنیا همه چیز به بیحوصلگی ختم میشود، باید که چنین باشد. وقتی به درونیترین رشته وجودت دست مییابی، بدون هیچ علتی شادمان هستی، بیدلیل خوشبخت هستی، بدون هیچ هیجانی شاد هستی.
حوصلهات هرگز سر نمیرود.
و این در عشق هم اتفاق میافتد.
تو نیاز به عشق داری زیرا:
فقط در عشق است که خودت را از یاد میبری؛
فقط در عشق است که فرد ناپدید میشود
نیازی به “منبودن” وجود ندارد.
با کسی که دوستش داری میتوانی تنها باشی. حتی اگر معشوق حضور داشته باشد، میتوانی تنها باشی.
عمیقترین امکان در عشق این است که به تو کمک کند تا خودت را از یاد ببری.
ولی اگر مجبور باشی که پیوسته حضور دیگری را حمل کنی،
اگر مجبور باشی که مطابق با حضور او رفتار کنی،
اگر مجبور باشی که از مقررات رابطه پیروی کنی،
اگر مجبور باشی که حتی در عشق هم گفتههایت را برنامهریزی کنی که چه بگویی و چه نگویی؛
آنگاه این عشق دیر یا زود ترش و تلخ خواهد شد، زیرا نفسآگاهی در آن وجود دارد.
هرگاه درمییابی که نفسآگاهی تو در حال ناپدیدشدن است ـــ با الکل،
در عشق، در مراقبه ـــ احساس خوبی داری.
ولی الکل نمیتواند یک حالت پایدار به تو بدهد؛ عشق میتواند، ولی این امکان بسیار بسیار دشوار است.
بهیاد بسپار که:
عشق از مراقبه دشوارتر است،
زیرا عشق یعنی زیستن با دیگری و زیستن بدون نفس خودت
مراقبه یعنی زیستن با خود و فراموش کردن دیگری بطور کل، پس سختی آن کمتر از عشق است.
برای همین است که کسانیکه میتوانند عشق بورزند نیازی به مراقبه ندارند؛
آنان توسط عشق خواهد رسید
#اشو
#بازگشت_به_منبع
سخنان اشو در مورد ذن
#سوال_از_اشو
چگونه تشخیص دهیم چه چیزی در زندگی مان واقعی است و چه چیزی دروغین است؟
#پاسخ
تنها یک معیار وجود دارد
واقعی چیزی است که:
به تو سکوت و آرامش میبخشد و تــو را مطلقاً آسوده و ساکن میسازد
واقعی چیزی است که به تو آزادی میبخشد و تمام ترسها و خواسته ها و امیال را از تو بیرون میراند. واقعی انفجاری عظیم از رضایت و خوشی است که به هیچ دلیل بیرونی مرتبط نیست
و غیرواقعی، همواره بدبختی، اضطراب، تنش و اسارت را به دنبال خود دارد.
#اشو
چگونه تشخیص دهیم چه چیزی در زندگی مان واقعی است و چه چیزی دروغین است؟
#پاسخ
تنها یک معیار وجود دارد
واقعی چیزی است که:
به تو سکوت و آرامش میبخشد و تــو را مطلقاً آسوده و ساکن میسازد
واقعی چیزی است که به تو آزادی میبخشد و تمام ترسها و خواسته ها و امیال را از تو بیرون میراند. واقعی انفجاری عظیم از رضایت و خوشی است که به هیچ دلیل بیرونی مرتبط نیست
و غیرواقعی، همواره بدبختی، اضطراب، تنش و اسارت را به دنبال خود دارد.
#اشو