عشق و نور
1.02K subscribers
322 photos
1.17K videos
19 files
523 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#كودك آسيب ديده درونت منتظر توست
غافل نشو و بي جهت اين در و اون در اون بيرون پرسه نزن

ليلي پرديس
Audio
مراقبه ی کودک درون
۳۵ دقیقه
با روش دکتر هیولن
لیلی پردیس 💧❤️
Forwarded from رویا
نور افشاني جاده زندگي
ليلي پرديس
به منظور دریافت پیام استاد درون فقط لازم است نسبت به شنیدن این پیام از خود اشتیاق نشان دهیم. ساده ترین راه فراگیری شنیدن این ندای درونی، بازگشت به زمان حال با دست های خالی و گشوده ای ست که هیچ چیز از گذشته را نگه نداشته است.
🌿 Gerald Jampolsky
مهمترین و اصلیترین رابطهٔ شما در زندگی، رابطه شما با اکنون است یا بهتر بگوییم، هر شکلی که اکنون به خود بگیرد؛ یعنی هر آنچه که هست و هر آنچه که روی می دهد. چنان چه رابطۀ شما با اکنون درست نباشد، این کژکاری در همه روابط و شرایطی که با آن رو به رو شوید، بازتاب خواهد یافت. «من درون» به سادگی این گونه تعریف میشود: رابطه ای کژکار با لحظه حال. در این لحظه شما هستید که می توانید تصمیم بگیرید میخواهید با این لحظه چه رابطه ای داشته باشید.
هنگامی که به سطحی معین از آگاهی رسیده باشید - و اگر این کتاب را میخوانید، تقریباً به این سطح رسیده اید - میتوانید تصمیم بگیرید که میخواهید چه رابطه ای با لحظه حال داشته باشید. آیا من میخواهم که لحظه حال دوستم باشد یا دشمنم؟ لحظۀ اکنون از هستی جدانشدنی است، بنا بر این شما به راستی در حال این تصمیم گیری هستید که میخواهید رابطهٔ شما با هستی چگونه باشد.
وقتی تصمیم بگیرید که میخواهید لحظه حال دوستتان باشد، این بستگی به شما دارد که نخستین قدم را بردارید. پس نسبت به اکنون دوستانه باشید و به پیشواز آنچه که در هر جامه مبدلی از راه می رسد بروید؛ به زودی نتیجه را خواهید دید!

اکهارت تله
جهانی نو
گونه ای به بقا ادامه میدهد که قدرت انطباق پذیری بالاتری دارد، نه آنکه «زور» اش بیشتر است یا قویترین است.

زیرا «تغییر و دگرگونی » نیروی ازلیِ حاکم بر زندگی است.
اشـoshoـو:
#به_کودکان_احترام_بگذارید

هر كودك يك معجزه است.
به كودكان احترام بگذاريد.
به آنها بی توجهی نكنيد.
هر كودكی ملاقات ميان آسمان و زمين است.
در كودكان، ماده و آگاهی با هم ملاقات مي كنند؛‌ دنياي مرئی و نامرئی. 

به كودكان احترام بگذاريد و به آنها توجه كنيد. هرگاه به كودكي بی توجهي كنيد، درست مثل اين است كه او را كشته ايد. سالهای سال است كه در سرتاسر دنيا، كودكان به قتل مي رسند.
هر روز كودكان در سرتاسر دنيا قتل عام مي شوند.
لحظه اي كه به كودك خود احترام نمی گذاريد و او را به ديده دارايی خود می نگريد، روح و روان كودك شما می ميرد. كودكان روحانی هستند.

وجود كودكان،‌ يعني اينكه:
خداوند هنوز به نجات و رستگاري انسانها اميد دارد.

هر کودکی معصوم به دنیا می آید،
و هر کودکی زرنگ و ریا کار و دروغ گو میشود.
به نظر میرسد تنها ماندن و بقا در این دنیای زرنگ، زرنگی بیشتر باشد.
وقتی همه از یکدیگر بهره برداری میکنند، به نظر میرسد که: 
زرنگ بودن یک اسلحه است.

هر کودکی قدیس به دنیا می آید و در نهایت تبدیل به موجودی رزل میشود.
هر کودکی معنوی متولد میشود و سیاستمدار میشود.

آگاه باش که:
نباید هدفت فقط زنده ماندن در دنیا باشد.
زیرا حتی اگر زنده هم بمانی مرگ خواهد آمد.
حتی اگر تمام پولها را هم داشته باشی ، مرگ می آید.
اگر تمام قدرتها و پرستیژها را داشته باشی ساختگی خواهد بود.
زیرا در درون فقیر و خالی هستی.

فرد هوشمند واقعی کسی است که:  گنج درونی اش را کشف می کند،
ابدیت را کشف می کند،
خدا را کشف می کند.
این تعریف من از شخص باهوش است.
کسی که خدا را کشف می کند. تا وقتی خدا را کشف نکرده ای فکر نکن که باهوشی.
شاید عاقل باشی اما باهوش نیستی.
عاقل بودن آسان است. می توانی به دانشگاه بروی و درجه بگیری.
می توانی کتاب بخوانی و کلمات بزرگ را یاد بگیری.
می توانی سخنران خوبی بشوی، نویسنده و فیلسوف خوب اما همچنان باهوش نیستی،

به یاد بسپار:
هوشمندی فقط با #مراقبه ممکن است.
#وقتی ذهن در مراقبه حل می شود ، #وقتی افکار دیگر مشغله ای دائمی نیستند،
#وقتی هر وقت خواستی می توانی افکار را کنار بگذاری و به خواست خودت به درون خالیا بروی،
#وقتی قربانی ذهن نیستی بلکه اربابی
#آنگاه_هوشمندی.

در آن لحظات
کشف می کنی که کیستی.
کشف می کنی زندگی چیست.
کشف می کنی معنای خدا چیست.
نمی توانی معنا را در فرهنگ لغت پیدا کنی، باید در وجود خودت آن را کشف کنی.

#اشو
moraghebe ruzane 25 khordad
مراقبه روزانه 25 خرداد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💜ساتیام نادین
📗از پیاز به مروارید
گوش سپردن با عشق به مفهوم آن نیست که باید با گوینده موافقت کنیم.
ما میتوانیم بدون تهاجم یا تدافع گوش دهیم؛ یعنی بدون تصورات، توقعات و انتظارات، با قلبی گشوده و با احترام به گوینده، طوری که او را بعنوان یکی از خویشتن های خودمان بشناسیم و این نوع ارتباطِ همدلی، در ارتباطِ قلب به قلب و روح به روح ممکن می‌شود نه در مکالماتِ کلامی که معمولا، ذهن به ذهن است.
خودبرتر 11:
شل کنید شل کنید بذارین هراتفاقی می‌خواهد بیافتد زور نزنید هستی مراقب ماست تمام زندگی ما دراختیار هستی است ما کاره ای نیستیم ما مالک خودمان نیستیم گوش کنیم اصول رعایت کنیم آنوقت هراتفاقی می‌افتد عالی است هراتفاقی می‌افتد پذیرا باشید گله وشکایت نکنید بلکه شکرگزار باشید وازاتفاقات کمال استفاده را بکنید درسهایی است که پنهان است هشیار باشید تا بتوانید کشف ش کنید
سپردن یعنی مردن بمیرید تا هستی فرمان را در دست بگیرد

صبور باشید هشیار باشید متمرکز به خودتان باشید تا پیام‌ها یا درسها را بگیرید هراتفاقی درسی دارد سرسری ازش نگذریدتا درتکرار باقی نمانید

شادی وغم هردو یکی هستش اگر به درکش پی ببری فاز ونول باهم نباشند چراغ روشن نمیشه با غم هایت حال کن انکارش نکن بد وخوب هردو یکی هست شر وخیر هردو یکیست سر وقلب هردویکیست عاشق ومعشوق هردو یکیست درست وغلط هردو یکیست هیچی رو رد نکن فقط پذیرا باش تا بتوانی از این دوحالت فراتر بروی آگاهی

از باورها والگوهای گذشته فراتر برو تا آنچه می گویی را تجربه کنی درکلمات نمانید شادی بدست اوردنی نیست باید اتفاق بیافتد فروتنی بدست آوردن نیست مهربانی بدست اوردنی نیست عشق بدست اوردنی نیست باید خودش رخ دهد با کلمات والفاظ فقط ادا وتظاهر را یاد میگیرید دنبال آسپرین نباشید باورهاتون باور نکنید تا تجربه کنید.
شادی بودن


ناخشنودی یا منفی گرایی، روی سیاره ما یک بیماری اسـت. آلودگی ای که در سطح بیرون قرار دارد، با منفی گرایی درون برابر است. این بیماری در هر کجا دیده می شود؛ نه تنها در جا هایی که مردم به اندازه کافی ندارند، بلکه در نقاطی که مردم بیش از اندازه دارند بیش تر دیده می شود. آیا شگفت آور نیست؟ حتی جهان مرفه به گونه ای ژرف تر با شکل یکـی شـده، بیش تر در محتوا گم شده و بیش تر در «من درون» گیر افتاده است. مردم باور دارند که برای شادی خود به آن چه روی می دهد، یعنی به شکل، وابسته هستند. آن ها درک نمی کنند آن چه روی می دهـد، بـی ثبـات تـرین چیز درکائنات است که همواره تغییر می نماید. مردم به گونه ای به لحظه حال می نگرند که یا چیزی رخ داده که نباید پیش می آمد، و به اکنون آسیب رسانده یا آن را به صورت نا تمام می بینند، زیرا چیزی که باید پیش می آمد، اتفاق نیفتاده است. آن ها به این ترتیب، آن کمال ژرف تری را که از خود هستی جدانشدنی ست ـ کمـالی که همیشه آن جا بوده است ـ و فراسوی آن چه که روی می دهد یا نمی دهد، یعنی فراسوی شکل را از دست می دهند. لحظه حال را بپذیرید و کمالی را که ژرف تر از شکل می باشد و زمان آن را لمس نکرده است، بیابید.
شادی بودن که تنها شادی راستین است، نمی تواند از طریق شکل، دارایی، دستاورد ها، آدم ها یا شرایط ـ هر آن چه که روی می دهد ـ به سوی شما بیاید. این شادی هیچ گاه نمی تواند به سوی شما بیاید. این شادی از بعـد بـی شـکلی درون شما، یعنی از خود آگاهی می تابد و بنا بر این با آن کسی که هستید، یکی است.

اکهارت تله
جهانی نو
🔹🔹جادو و باور

🔹بزرگترین سِر آنست که سِری وجود ندارد...!

هیپنوتیزم کننده، بدنبال تسخیر ذهن افراد است... هیپنوتیزم و جادو درحقیقت دو واژه تقریبا مترادف هستند...

جادو، همان باور است... مناسک و مراسم هم صرفا جهت گول زدن ذهن است... تا باور کند، جدی بگیرد... بعنوان مثال اگر نزد پزشکی بروید و او آداب و مناسک مورد انتظار نظیر معاینه، گرفتن نبض و....را انجام ندهد و صرفا از دور شما را نگاه کند و نسخه بنویسد، آن پزشک و نسخه اش زیاد باب طبع شما نخواهد بود و پزشکی را می پسندید که آداب و مناسک را بخوبی و باحوصله و دقیق انجام دهد...

درحقیقت کسیکه جادو می کند از باورِ ذهنِ جادو شونده استفاده می کند برای مقاصد خود... اما پس از چندی، با بالا رفتن آمار جادو شوندگان، خودِ جادوکننده نیز باورش می‌شود که جادوهای او کار می کند...!

🔹جادو از قدیم تاکنون در همه سطوح بکار گرفته می‌شود و اغلب در سطوح رده بالای حکومتی، برای تسلط بر اذهان عمومی بکار گرفته می‌شود... در زمانهای قدیم به شکل های دیگر بود و اکنون از طریق رسانه ها، ذهن های اغلب مردم را در اختیار می گیرند و آنچه که می خواهند از ارزش ها گرفته تا... همگی را در ذهن عوام القا و دیکته می کنند...

🔹باور، باور می آورد... کسی را فریب دهیم و او باورمان کند... اگر بشود دو نفر سه نفر و... خودمان نیز باورمان می‌شود که جادوها و علائم ما کار می کنند... به بیان دیگر همین باورِ افرادِ جادو شده، موجب می‌شود جادوکننده نیز باور کند دارای قدرت است و همین امر سبب افزایش قدرت او می‌شود...

🔹باور است که قدرت را می‌سازد...

طلسم، علائم، نشانه ها، طرح ها، مناسک و مراسم و... بخودی خود هیچ هستند و دارای هیچ خاصیت بالفطره نیستند... بلکه تنها قفل هایی هستند که در ذهن میزبان و طعمه ها می اندازند و توسط آنها، ذهن شما را قفل می کنند و باور در ذهن شما ایجاد می‌شود... جادوکننده نیز از ذهنِ میزبان(جادو شده)، استفاده می کند برای مقاصد خود و انباشت قدرت...

🔹قفل های ذهنی همان اسرار هستند...

به شما (میزبان) می گویند یک سِری در فلان مناسک یا علامت یا طرح و نقاشی یا اعداد و... نهفته است و همان سِر و راز است که کار برای شما انجام می دهد... در حالیکه هیچگونه سِری جز حماقتِ میزبان وجود ندارد که جادو را باور می کند و همان باور است که کار را پیش می برد و نه سِر و رازی که می گویند در آنها وجود دارد...!

🔹اتفاقی عجیب می افتد و آن اینست که افراد زیادی به وجود چیزی باور پیدا می کنند... در اینصورت آن چیز بطور واقعی در بُعدِ ذهنی خودش، شکل می گیرد و حتی افرادِ غیر باورمند را نیز می تواند تحت تاثیر قرار دهد...!

بعنوان مثال می گویند فلانی کار دعا یا طلسمش حرف ندارد و عالیست و... همین باعث می‌شود هرکس به او مراجعه کند با چنان باوری مراجعه کند که هرآنچه او می گوید بدون چون و چرا انجام دهند و درنهایت به مقصد و منظور خود برسند...

به بیان دیگر، وقتی عده زیادی به چیز مشترکی باور داشته باشند، آن چیز در بُعدِ ذهنی خودش شکل می گیرد و این توهم جمعی آنقدر می تواند پررنگ شود که حتی افرادِ غیرباورمند را نیز تحت تاثیر قرار دهد...!

بعنوان مثال بگویند فلان سنگ دارای انرژی تاریک است و هرکس آنرا لمس کند اتفاق بدی برای وی خواهد افتاد.. همین شهرت باعث می‌شود توهمِ جمعی و گردابِ ذهنی شدیدی برای آن سنگ شکل گیرد و همگان (همه ذهن ها) را تحت تاثیر قرار دهد... مگر آن ذهنی که آنقدر قوی است که می تواند در مقابل این گرداب ذهنیِ عظیم، مقاومت کند و اتفاقی برای وی نیفتد...

🔹باور جمعی در مورد هرچیزی ایجاد شود، اینطور بنظر می رسد که آن چیز دارای نیرویی است...

جهان، صحنه نبرد افکار و اندیشه هاست... حتی همین مفهوم(خود) نیز، یک باور جمعی(توهم جمعی) در درون ماست... افکاری که حول هسته مرکزی وجود (ذهن) در گردش هستند، یک باور جمعی نسبت به یک هسته مرکزی(غیر حقیقی) ایجاد می کنند که همان "خود" نامیده می‌شود...لذا "خود" نیز یک باور جمعی است در درون ما...

🔹جادوگر، باورها را در خدمت خویش می‌گیرد...

به بیان دیگر، فرد جادوگر، با ایجاد باور در ذهن افراد با مناسک و علائم و... و سپس در اختیار گرفتنِ این باورها، به مقاصد و اهداف خویش می رسد...

حتی با افزایش شمار باورها و شدت گرفتن آنها، موجوداتی بظاهر واقعی در ابعاد ذهنی شکل می گیرند که همگان حتی افراد غیر باورمند نیز می توانند وجود آنها را احساس کنند یا تحت تاثیر آنها قرار بگیرند..

🔹فردی که به چیزی باور ندا‌شته باشد یا دارای باورِ بسیار قدرتمندتری باشد که سایر باورها در برابر آن، ناچیز باشند، ابدا نمی‌توان در یوغ و زنجیر و قفل هیچ طلسم ذهنی و جادو قرار داد و همگی بر وی بی اثر هستند...
مهم ترین چیز در زندگی همین لحظه حال است، حتی زمانی  که به گذشته یا آینده فکر میکنی در لحظه حال قادر به این کار هستی... پس فکرت رو از قید و بند گذشته و آینده خلاص کن و در لحظه حضور داشته باش, تا بتونی از تمام ظرفیتِ ذهن استفاده کنی.
زندگی در صلح و صفا و آرامش با خویشتن خود و با مردم دنیا مستلزم داشتن هوشیاری، ادراک صحیح، بصیرت و خرد عظیمی است. کافی نیست که یک تصور، ایده و فرضیه از یک زندگی آرام و مصفا داشته باشیم و بعد بکوشیم تا به یک زندگی آرام و صلح آمیز دست یابیم - این کار فقط منجر به یک زندگی یکنواخت - یعنی صرفاً خوردن و خوابیدن برای ادامه بقا میشود نه زنده بودنِ واقعی که در جاری بودنِ انرژی حيات است.
باید به بررسی این موضوع بپردازیم که آیا امکان زندگی در این دنیای آشفته، هرج و مرج و ظالمانه وجود دارد - زندگی ای که لااقل انسان ها تا حدودی در ذهن و قلب خویش احساس آرامش و صلح و صفا بنمایند! نه زندگی ای که انسانها مدام در حال تلاش و تقلا، در کیفیت تضاد، در حال ستیز و رقابت، در حال تقلید و سازش و انطباق باشند. نه زندگی ای که انسانها به این راضی و دلخوش باشند که توانسته اند به بعضی خواسته های پوچ خویش از قبیل شهرت و ثروت دست یابند، یا ناخوشنود باشند به خاطر این که سوء شهرت دارند؛ یا گمنام اند؛ بلکه زندگی با کیفیتی صلح آمیز، آرام و با صفا.
باید با هم به عمق این موضوع برویم و دریابیم که آیا اصولاً تحقق چنین آرامش و صفای باطن امکان دارد - نه فقط صفا و آرامش ذهن، که فقط بخشی جزیی از هستی انسان است؛ بلکه کیفیتی از آرامش خیال مخصوصی که هیچ عاملی نمیتواند آن را مختل نماید - آرامشی فوق العاده زنده و نیرومند؛ با احساسی از عزّت، کرامت و متانت؛ بدون هر گونه احساس رجالگی، ابتذال، سطحی بودن و هرزگی انسانهای بی مایه آیا انسان میتواند چنین زندگی شکوهمندانه ای را برای خود بیافریند؟

کریشنامورتی
شعله حضور و مدیتیشن