عشق و نور
1.1K subscribers
381 photos
1.25K videos
19 files
546 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
اشـoshoـو:
انقلاب در آموزش‌وپرورش
فصل چهارم

آموزش و مذهب

درطول سه‌هزار سال گذشته، پانزده‌هزار جنگ بین انسان‌ها درگرفته
پانزده‌هزار جنگ در سه‌هزار سال؟!
حتی فکرکردن به آن چقدر ناخوشایند است. اینهمه جنگ نمی‌تواند بدون دلیل وجود داشته باشد
هر سال پنج جنگ؟!
این چه چیزی را نشان می‌دهد؟

من تاریخ بشریت را به دو بخش تقسیم می‌کنم: یکی دوران جنگ و دیگری دوران آمادگی برای جنگ
ما واقعاً هیچ دوران صلحی را تجربه نکرده‌ایم. در اساس مسئولیت این وضعیت، به تقسیم انسانها به بخش‌های زیاد بازمی‌گردد
و چه کسی بشریت را تقسیم کرده است؟
آیا ادیان رسمی نیستند، ایدئولوژی‌ها، نظریه‌ها و فرقه‌ها مسئول چنین تقسیم‌شدگی‌هایی نیستند؟
آیا ملیت و ملیّ‌گرایی و زندان‌های ایدئولوژی بشر را تقسیم نکرده‌اند؟ عمدتاً مذاهب و ادیان انسان‌ها را تقسیم و از هم جدا کرده‌اند.

در پشت تمام تضادها و نزاع‌ها “ایسم”‌ها وجود دارند
چه این “ایسم”ها مذهبی باشند و چه سیاسی؛ اینها تولید تضاد می‌کنند که در نهایت به جنگ‌ها منتهی می‌گردد.
حتی امروزه شوروی کمونیست و آمریکای دموکراسی به دو مذهب تبدیل شده‌اند: مانند جنگ بین دو مذهب شده است
ولی من می‌پرسم که آیا ممکن نیست که این تقسیمات بشری را، که براساس این افکار شکل گرفته، متوقف ساخت؟ آیا درست است که بخاطر یک امر غیراساسی، مانند فکر و عقیده، ما دست به کشتار انسان‌ها بزنیم؟
آیا درست است که فکر شما و فکر من باید قلب‌هایمان را دشمن همدیگر کند؟

آدلف هیتلر در جایی گفته است که اگر هر نژادی بخواهد متحد شود؛ ضرورت دارد که نفرت نسبت به نژاد دیگر خلق شود. او نه‌تنها این را گفت، بلکه به آن عمل کرد و آن را موثر و کارآمد یافت.

تمامی تبه‌کارانی که این دنیا را مسموم ساخته‌اند این روش را موثر یافته‌اند
با شعار “اسلام در خطر است،” می‌توان مسلمانان را متحد کرد و با شعار “هندویسم در خطر است” هندوها را می‌توان متحد کرد
خطر تولید ترس می‌کند و درنتیجه نفرت از کسانی که سبب ترس ما هستند ایجاد می‌شود
بنابراین تمام اتحادیه‌ها و سازمان‌ها بر اساس نفرت و ترس شکل گرفته‌اند. بنابراین درحالیکه تمام ادیان از عشق صحبت می‌کنند چون نیاز به وحدت دارند، در نهایت از نفرت کمک می‌گیرند! آنگاه عشق فقط حرف بیهوده است و نفرت پایه و اساس می‌گردد.

پس آن دیانت که من از آن سخن می‌گویم در مورد هیچ اتحادیه یا سازمان نیست،
یک جستار معنوی است
یک تجربه‌ی فردی است که علاقه‌ای به جمع‌آوری نفرات و پیروان ندارد
درواقع، تجربه‌ی معنوی در اساس فردگرا است.

و تمام سازمان‌ها بر اساس نفرت پایه‌گذاری شده‌اند
نفرت چه ربطی می‌تواند با دیانت و معنویت داشته باشد؟
هرآنچه که بین من و شما نفرت ایجاد کند نمی‌تواند مذهبی باشد. فقط هرچه که بین من و شما عشق ایجاد کند می‌تواند معنوی باشد

به‌یاد بسپارید:
هرآنچه که انسان را از انسانی دیگر جدا می‌کند، چگونه می‌تواند انسان را به خداوند وصل کند؟
این غیرممکن است. ولی آنچه ما مذهب می‌خوانیم ما را تقسیم می‌کند
با اینکه این به‌اصطلاح ادیان در مورد عشق صحبت می‌کنند، در مورد اتحاد همگان و برادری حرف می‌زنند؛
عجیب است که این فقط یک حرف باقی می‌ماند؛ و هر عملی که انجام می‌دهند دشمنی و نفرت را منتشر می‌کند. مسیحیت در مورد عشق حرف می‌زند، ولی هیچکس مانند مسحیان آدم نکشته است
شاید چیزهای خوب در پنهان‌کردن چیزهای بد ابزارهای مناسبی هستند!
اگر بخواهی آدم بکشی، می‌توانی به آسانی با نام عشق چنین کنی!
اگر کسی بخواهد خشن باشد، می‌تواند به آسانی در محافظت از عدم خشونت به خواسته‌اش برسد
اگر بخواهم شما را بکُشم، می‌تواند به آسانی بخاط خیر خودتان این کار را بکنم زیرا در اینصورت شما خواهید مرد ولی من گناهکار شناخته نمی‌شوم. آنوقت شما خواهید مرد، کشته خواهید شد و شکایت نخواهید کرد!

گفته شده که انسان حیوانی روشنفکر است؛ پس طبیعتاً، هرکاری که بخواهد بکند یک راه روشنفکرانه برای انجامش پیدا می‌کند
شاید شیطان به او مشورت داده که یک شعار خوب برای تبه‌کاری‌هایش انتخاب کند!
عمل هرچه شیطانی‌تر باشد، شعار باید بهتر باشد!

ادامه دارد....

#اشو
انقلاب در آموزش‌وپرورش
گردآوری سخنان اشو
بین سالهای۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹


به چیزهایی جان بده که زیبا هستند،
به چیزهای زشت جان نده
وقت زیاد و انرژی برای هدردادن نداری.
باچنین زندگی کوتاه:
احمقانه است که آن را در اندوه، خشم، نفرت یا در حسادت تلف کنی.

#اشو
اگر از آسان گيری غافل بمانی
از سرخوشی غافل خواهی ماند.
اين دو، دو روی يك سكه اند.
#آسان_گير بودن
شرط اساسی سرخوش بودن است.
آسان گير باش! زندگی را سخت نگير.

#زندگی_سخت نيست.
زندگی يك مشكل نيست.
رازی است برای زندگی كردن.
برای لذت بردن،رقصيدن،
عشق ورزيدن و آواز خواندن
با بهت و شگفتی يك كودك.
نه رازی برای حل كردن و گشودن.
بياموز خوش و خندان باشی.
همه چيز را يك سرگرمی تلقی كن.

همه چيز را بايد بازی و سرگرمی تلقی كرد.
حتی بايد مرگ را نيز بازی و سرگرمی تلقی کرد

#اشو
برای همین است که مردم احساس گناه می کنند و زمانی که لحظاتی از شادمانی را دارند،‌ پس می زنند
مردم حتی در هنگام معاشقه نیز صورت هایی اخمو و غمگین دارند،‌ گویی که روی صلیب قرار گرفته اند‌، جدی هستند، مشغول انجام‌وظیفه هستند! و حتی اگر هم بخواهند که لذت ببرند،‌ آن را پنهان می کنند: به نظر درست نمی آید؛ احساس گناه می کنند
اگر به تمام خدایان و فرشتگان و مسیح و قدیسان فکر کنی، که تمام این ها در وقتی که با چنان لذتی معاشقه می کنی تو را تماشا می کنند… پاداشت جهنم خواهد بود! بهتر است که کنترل داشته باشی،‌ اگر احساس گناه کنی خوب است. برای همین است که مردم پس از عشقبازی نوعی اندوه و ناکامی را احساس می کنند، گویی که عملی جنایتکارانه مرتکب شده‌اند. باردیگر لذت برده اند و ”این درست نیست!“

فقط ببین:
هرگاه احساس رنج می کنی‌، به نوعی حس خوبی داری. به نظر متضاد می‌آید، ولی مثل این است:
هرگاه احساس رنج می کنی،‌ مسرور هستی و هرگاه احساس سرور می کنی، ‌حس خوبی نداری

می‌گویی:
لطفاً سرور و رنج را توصیف کنید، ‌زیرا هرگاه با عشق یا زیبایی برخورد می کنم، ‌فقط دردی بزرگ را احساس می کنم و نه سرور را. و این را درک نمی کنم.

هر کودک رقص را می شناسد، هر کودک مسرور بودن را می‌شناسد
تو باید باردیگر آن را بیاموزی
ولی چون طبیعی است، به سرعت فراگرفته می شود. فقط قدری تلاش لازم است و ناگهان: یک روز از آن تَله بیرون زده ای، عصاهایی که حمل می کردی به دور انداخته می شوند. حتی اگر هم گاهی سقوط کنی، کاملاً‌خوب است، ‌ولی باید روی پاهای خودت بایستی. عصاهای جامعه، مذاهب سازمان یافته، کشیشان باید به دور انداخته شوند
حتی اگر به مدت چند روز احساس ضعف و ناتوانی کنی. این احساس برای چند روزی طبیعی خواهد بود، باید آن را بپذیری. ولی اگر به سمت طبیعی پیش بروی، تائو را در زندگیت خواهی یافت.

تائو یک جریان طبیعی است
از طبیعت پیروی کن
هیچکس نمی خواهد رنجور باشد،
و همه هستند!
آنان از طبیعت پیروی نمی کنند. هیچکس نمی خواهد احساسی غیر از سرور داشته باشد
و هیچکس چنین احساسی ندارد!

به آن خواسته گوش بده ــ ژرف‌ترین خواسته، راه درست را نشان می دهد.

اشتیاق تو برای سرور است،‌ برای زیبایی است،‌ برای چیزی که تو را برانگیزاند، چیزی که تو را به آن ساحل دیگر برساند، چیزی که چنان عظیم و باورنکردنی باشد که گذشته و آینده در آن شسته شده و تو فقط در اینک‌و‌اینجا باشی.

ولی سعی نکن درک کنی. اگر شروع کنی به سعی کردن برای فهمیدن، قربانی روانکاوها خواهی شد. و تحلیل روانی یک روند ”الی غیرنهایه“ است.
به تحلیل و تحلیل ادامه خواهی داد و پایانی برایش نیست

در اینجاست که من با روانکاوها تفاوت دارم. وارد تحلیل روانی نشو. تمام ذهن را کنار بگذار. از آن بیرون بپر. نیازی به فهمیدن نیست
تنها چیزی که مورد نیاز است زندگی‌کردن است
یک زندگی اصیل و طبیعی
تنها چیز مورد نیاز، بودن است.

#اشو
#راز_رازها
#دارما

دارما یعنی قانون اصلی هستی،
که هستی را منسجم نگه می دارد
که همچون نخ در کثرت این هستی می دود
چیزها از هم گسسته نمی شوند؛
هستی تنها توده ای از گلها نیست،
در واقع حلقه ای از گل است
نخ آشکار نیست اما تمام گلها را در یک سیستم معین نگه می دارد
هستی  آشوب و در هم نیست،
کیهان است، دارما قانونِ کیهان است
اگر با آن کوک باشی سرور بر تو می بارد ؛ 
اگر کوک نباشی برای خودت رنج می آفرینی

هیچکس نیازی به قضاوت شدن ندارد :
قانون برای خودش کافی است
اگر با قانون هماهنگ بمانی، پاداش می گیری، هیچکس به تو پاداش نمی دهد اما تو پاداش می گیری

اگر ناسازگار باشی هیچکس تو را مجازات نمی کند.
اما تو مجازات می شوی

#اشو
#یک_پیام_بی‌کلام..

اگر بتوانید گوش دهید، آنگاه طبیعت سخن می‌گوید اما نه با زبان.  طبیعت از کلمات استفاده نمی‌کند. پس از چه چیزی استفاده می‌کند؟ 

#هراکلیتوس_می‌گوید: طبیعت علامت می‌دهد.  مثلاً یک گل را در نظر بگیرید. چه علامتی در آن است؟ آن هیچ چیزی نمی‌گوید. اما آیا می‌توانید بگویید که گل واقعاً هیچ چیزی نمی‌گوید؟ آن خیلی چیزها می‌گوید اما از هیچ کلمه‌ای استفاده نمی‌کند.

#یک_پیام_بی‌کلام.

برای شنیدن پیام بی کلام، باید خودتان بی‌کلام شوید. زیرا تنها همسان می‌تواند به همسان گوش دهد. فقط همسان می‌تواند با همسان ارتباط بگیرد.

هنگام نشستن در کنار یک گل، انسان نباشید، یک گل باشید. هنگام نشستن در کنار یک درخت، انسان نباشید، درخت باشید. هنگامی که در یک رودخانه شنا می‌کنید، انسان نباشید، رودخانه باشید؛ و آنگاه میلیون‌ها علامت... به شما داده خواهد شد. و این یک ارتباط نیست، #بلکه_همدلی.... است

#اشو
مسافري در مسافرخانه مي ايستد.
شبي را در آنجا مي گذراند، غذايش را مي خورد و بارديگر وسايلش را مي بندد و به سفر ادامه مي دهد.
ولي آن ميزبان، او جايي براي رفتن ندارد.
كسي كه نمي ماند ميهمان
و كسي كه مي ماند، ميزبان است.

حالا تو كيستي؟
ميهمان يا ميزبان؟
مراقبه كن، نياز به هيچ پرسشي نيست. در عوض، درك كن
زيرا تمام پاسخ ها مال ميهمان است
و فقط ادراك به ميزبان تعلق دارد
ولي مرا باور نكن.
شايد من فقط تو را فريب مي دهم
به درون برو و خودت درياب.

#اشو
رها شدن  از گذشته
شبی مسافری در میهمان خانه ای اقامت داشت، وقتی که وارد شد، چند مسافر دیگر آنجا را ترک می کردند
صبح روز بعد وقتی که آماده رفتن میشد، دید که مسافران جدید وارد میشوند
میهمانان می آمدند و میرفـتند، ولی"میزبان" همیشه آنجا بود.

سالکی این را دید و پرسید که:
آیا همین پدیده برای تمام انسانها روی نمیدهد؟
من نیز همین را میپرسم و میگویم که در زندگی هیچ چیز به عظمت بازشناسی میهمان و میزبان نیست، انسان مانند یک‌ مهمانخانه هستند.

میهمانان، افکار، احساسات، خواسته ها، باورها و.... هستند
از آنجا دیدار میکنند و بعد مدتی میروند و جایشان را به افکار و ذهنیت هایی جدید میدهند، ولی چیزی جدای میهمانان نیز وجود دارد، "میزبان" نیز وجود دارد
ولی این میزبان کیست؟
چگونه این میزبان را بشناسیم؟

بودا گفته است، "بایست"(توقف ذهن) و خود همین توقف شناخت آن میزبان است، جملهٔ کامل بودا چنین است:
"این ذهن دیوانه متوقف نمیشود، اگر بتواند بایستد این خودش اشراق است خودش نیرواناست"

وقتی که ذهن بایستد، وقتی که ساکت شود، میزبان خودش را هویدا می سازد.

#میزبان، آگاهی خالص، جاودانه و بیدار است، هرگز زاده نشده است هرگز نمی میرد. نه در بنـد است و نه رهاست، فقط هست...
این آگاهی ساکت و بیدار همان میزبان است که شناختش انسان را به سرور و آرامشی والا میرساند

#اشو
رها شدن  از گذشته
#مرگ_به_زودی_می‌رسد..🔻🔺🔻

ذهن زیرک اما کاذب است. نسبت به ذهن #هوشیار باشید. در متون کهن ذهن را شیطان خوانده‌اند. منظور از #شیطان همین ذهن است. شیطان همان زیرکی شماست. این ذهن شماست که شما را وسوسه می‌کند.

"بازی‌های تازه آغاز می‌کند." اگر فرد پیوسته هوشیار نباشد بیرون آمدن  از این دام بسیار دشوار می‌شود. این مدار طولانی سیر باطلی است که، مدتهای مدید با آن زندگی کرده‌اید.

به طوری که خودکار شده است. #ناخوداگاه شده است. به خودی خود ادامه می‌یابد. نواری است که خودش نواخته می‌شود و شما دیگر #قربانی شده‌اید. "دیگر در خانهٔ خودتان،آقای خانه نیستید."

اما فرو افکندن، دانش و زیرکی، مردم را می‌ترساند. احساس می‌کنند اگر زیرک نباشند، مردم از آنها سو استفاده می‌کنند.اگر زیرک نباشند فریب می‌خورند. آنگاه چگونه زندگی می‌کنی؟

این ذهن است، شیطان است که می‌گوید، اگر زیرک نباشید قادر به زنده بودن نخواهید بود. اما صرف زنده ماندن یک ارزش، حتی اگر زنده بمانید اما ندانید چه کسی هستید فایده‌اش چیست؟

حتی اگر زنده بمانید، ثروت بیندوزید، بسیار زیرک باشید، کسی شما را فریب ندهد و شما دیگران را فریب دهید، فایدهٔ نهایی این همه چیست؟ مرگ به زودی می‌رسد و همه چیز را می‌برد و اما شما قادر نخواهید بود مرگ را فریب دهید.

#اشو
کسی که همواره در حال #ستیز است ،
#بسته و دور از دسترس خداوند میماند .
کسی که #رها و در آرامش است،
کسی که در هستی #دشمنی ندارد
و به هیچ طریقی درصدد #غلبه
بر کسی یا چیزی نیست ،
در #دسترس خداوند است .

تمام درها و پنجره های او #باز است .
باد می تواند در او وارد شود و بر او بوزد .
باران می تواند بر او ببارد
و خورشید می تواند بر او بتابد .
پس #خدا می تواند در او وارد شود .

خدا گاهی در شکل باد وارد می شود ،
گاهی در شکل باران و گاهی در شکل
خورشید .

اینها راههای #ورود خدا در تو هستند .
او هرگز در شکل #خدا وارد نمی شود .
خدا یک #شخص نیست .
تو خدا را در شکل یک شخص ملاقات
نخواهی کرد .
همیشه با او در شکل #انرژی_ای
طبیعی تماس خواهی یافت .

#گلی که شکوفه زده خدایی است
که بر تو #سلام می کند
و آسمان پر ستاره ...

خدا بازوانش را به روی تو گشوده
و آماده در آغوش گرفتن توست .
اما خدا تنها زمانی می تواند
تو را در آغوش بگیرد و بر تو بوسه زند

که دست از ستیز برداری و گرنه چنان
مشغول و درگیر خواهی بود که هیچ
فرصتی برای #عشق_ورزی با خدا
نخواهی یافت .

زندگی یک رهرو باید #سرشار از عشق
به خدا باشد. #رهروی همان عشق ورزی
به خداست و به همین دلیل #آرامش ،
راحتی و #رهایی عظیمی لازم است .
این تنها چیز لازم است

#اشو
تصور کنید جزیره بسیار کوچکی در وسط اقیانوسی قرار دارد و فقط یک نوع گل در این جزیره رشد می‌کند.
افراد کمی آنجا سکونت دارند
و هرگز از جزیره خارج نشده‌اند.

روزی کشتی در حال عبور، یکی از اهالی را سوار می‌کند. و به سرزمین دیگری می‌برد.
مسافر، در آن جا گل‌های متنوعی می‌بیند.
برای او «گل» به معنی گونه‌ای خاص است که در جزیره او رشد می‌کند.

حالا برای اولین بار، او انواع رز، یاس، نیلوفر و یاسمن را می‌بیند.
حالا نگران می‌شود که چطور برای مردمش توضیح بدهد که فقط به یک نوع گل، گل نمی‌گویند
چطور توضیح بدهد که گل‌ها نام‌های زیادی دارند؛

حالا شگفت زده است که چگونه برای دیگران درباره گل‌های یاس و یاسمن
صحبت کند.
او به جزیره‌اش برمی‌گردد.
و علیرغم مشکلش، مجالی برای او هست.
حداقل یک گل هست که بر اساس آن توضیح دهد.
می‌تواند این یک گل را به دقت شرح دهد و تلاش کند که تنوع رنگ،
شکل و بوی گل‌های دیگر را
شرح دهد تا کشفش را بیان کند.

می‌تواند بگوید:
«درست مثل همین گل سفید
گل‌های دیگری به رنگ‌های قرمز، صورتی، زرد و رنگ‌های بسیار دیگری
هستند.
درست مثل این گل کوچک گل‌های بزرگی همچون نیلوفر وجود دارند.

ولی تصور کنید این مرد به سرزمین دیگری نرود، و در عوض به ماه برود؛
جایی که هیچ گلی وجود ندارد،
هیچ گیاهی نیست، جایی که هوا برای او غیر معمول و فشار هوا متفاوت است.

وقتی به جزیره‌اش برگردد و مردم از او بپرسند در ماه چه دیده، توضیح دادن آن
بسیار مشکل می‌شود،

زیرا در تجربیات او هیچ معادلی نیست
که به آن وسیله توضیح دهد.
هیچ کلمه یا نشانه‌ای برای نقل گزارشش، در زبانش نیست.

در تجربیات معنوی نیز
دقیقاً همین شرایط برقرار است.

#اشو
#اسرار_تانترا