Forwarded from Narmin Clauß
#سوال
مکانیسم تبدیل عشق به وابستگی چیست؟
#پاسخ
لحظه ای که به عاشق یا معشوق خود بگویی:
#فقط_مرا_دوست_داشته_باش!، شروع به تصاحب کرده ای.
و لحظه ای که کسی را تصاحب کنی، عمیقا به او توهين کرده ای،
زیرا از او یک شیئ ساخته ای.
وقتی من صاحب تو شوم،
آنوقت تو دیگر یک شخص نیستی، بلکه فقط یکی از اشیایی هستی در میان سایر لوازم منزل، یک شیئ،
آنوقت من از تو استفاده می کنم،
و تو ملک من هستی،
جزو دارایی های من هستی،
پس من به هیچکس دیگر اجازه نخواهم از تو استفاده کند.
این معامله ای است که در آن،
من توسط تو تصاحب شده ام،
و تو از من یک شیئ می سازی.
این یک معامله است که حالا هیچکس دیگر نمی تواند از تو استفاده کند.
هر دو طرف احساس بردگی و اسارت می کنند.
من از تو یک برده می سازم و تو نیز در عوض، مرا اسیر می کنی. آنگاه مبارزه شروع می شود.
من میخواهم شخصی آزاد باشم،
و درعین حال مایلم تو را در تصاحب داشته باشم؛
تو می خواهی آزاد باشی و بازهم مرا مالک باشی مبارزه در این است.
اگر تو را تصاحب کنم،
در تصاحب تو خواهم بود.
اگر نخواهم که در تصاحب تو باشم،
نباید تو را تصاحب کنم.
بین دو نفر، مالکیت نباید وجود داشته باشد. ما باید فرد باقی بمانیم و همچون آگاهی هایی آزاد free consciousness ، مستقل حرکت کنیم.
می توانیم با هم باشیم،
می توانیم در هم تلاقی کنیم،
ولی کسی مورد تصاحب قرار نمی گیرد.
آنگاه قیدی در کار نیست ،
و وابستگی وجود ندارد.
وابستگی یکی از زشت ترین چیزهاست.
و وقتی می گویم زشت ترین،
منظورم فقط از نظر مذهبی نیست،
از نظر زیباشناسی هم همینگونه است. وقتی وابسته شدی:
تنهایی خودت را،
تنها بودنت را از دست می دهی؛
همه چیز را از کف می دهی.
تو فقط برای اینکه احساس خوبی داشته باشی که کسی به تو نیازمند است و با تو است، همه چیزت را از کف داده ای،
خودت را از دست داده ای.
ولی حقه در این است که تو سعی داری مستقل باشی و دیگری را هم در تصاحب داشته باشی؛
ﻭ دیگری نیز همین کار را میکند.
پس اگر نمی خواهی مورد تصاحب قرار بگیری، تصاحب نکن.
مسیح در جایی گفته است:
داوری نکن تا مورد داوری قرار نگیری
این نیز همان است .
تصاحب نکن تا تصاحبت نکنند.
کسی را اسیر نکن؛
وگرنه اسیر خواهی شد.
#اشو
مکانیسم تبدیل عشق به وابستگی چیست؟
#پاسخ
لحظه ای که به عاشق یا معشوق خود بگویی:
#فقط_مرا_دوست_داشته_باش!، شروع به تصاحب کرده ای.
و لحظه ای که کسی را تصاحب کنی، عمیقا به او توهين کرده ای،
زیرا از او یک شیئ ساخته ای.
وقتی من صاحب تو شوم،
آنوقت تو دیگر یک شخص نیستی، بلکه فقط یکی از اشیایی هستی در میان سایر لوازم منزل، یک شیئ،
آنوقت من از تو استفاده می کنم،
و تو ملک من هستی،
جزو دارایی های من هستی،
پس من به هیچکس دیگر اجازه نخواهم از تو استفاده کند.
این معامله ای است که در آن،
من توسط تو تصاحب شده ام،
و تو از من یک شیئ می سازی.
این یک معامله است که حالا هیچکس دیگر نمی تواند از تو استفاده کند.
هر دو طرف احساس بردگی و اسارت می کنند.
من از تو یک برده می سازم و تو نیز در عوض، مرا اسیر می کنی. آنگاه مبارزه شروع می شود.
من میخواهم شخصی آزاد باشم،
و درعین حال مایلم تو را در تصاحب داشته باشم؛
تو می خواهی آزاد باشی و بازهم مرا مالک باشی مبارزه در این است.
اگر تو را تصاحب کنم،
در تصاحب تو خواهم بود.
اگر نخواهم که در تصاحب تو باشم،
نباید تو را تصاحب کنم.
بین دو نفر، مالکیت نباید وجود داشته باشد. ما باید فرد باقی بمانیم و همچون آگاهی هایی آزاد free consciousness ، مستقل حرکت کنیم.
می توانیم با هم باشیم،
می توانیم در هم تلاقی کنیم،
ولی کسی مورد تصاحب قرار نمی گیرد.
آنگاه قیدی در کار نیست ،
و وابستگی وجود ندارد.
وابستگی یکی از زشت ترین چیزهاست.
و وقتی می گویم زشت ترین،
منظورم فقط از نظر مذهبی نیست،
از نظر زیباشناسی هم همینگونه است. وقتی وابسته شدی:
تنهایی خودت را،
تنها بودنت را از دست می دهی؛
همه چیز را از کف می دهی.
تو فقط برای اینکه احساس خوبی داشته باشی که کسی به تو نیازمند است و با تو است، همه چیزت را از کف داده ای،
خودت را از دست داده ای.
ولی حقه در این است که تو سعی داری مستقل باشی و دیگری را هم در تصاحب داشته باشی؛
ﻭ دیگری نیز همین کار را میکند.
پس اگر نمی خواهی مورد تصاحب قرار بگیری، تصاحب نکن.
مسیح در جایی گفته است:
داوری نکن تا مورد داوری قرار نگیری
این نیز همان است .
تصاحب نکن تا تصاحبت نکنند.
کسی را اسیر نکن؛
وگرنه اسیر خواهی شد.
#اشو
#سوال
مکانیسم تبدیل عشق به وابستگی چیست؟
#پاسخ
لحظه ای که به عاشق یا معشوق خود بگویی:
#فقط_مرا_دوست_داشته_باش!، شروع به تصاحب کرده ای.
و لحظه ای که کسی را تصاحب کنی، عمیقا به او توهين کرده ای،
زیرا از او یک شیئ ساخته ای.
وقتی من صاحب تو شوم،
آنوقت تو دیگر یک شخص نیستی، بلکه فقط یکی از اشیایی هستی در میان سایر لوازم منزل، یک شیئ،
آنوقت من از تو استفاده می کنم،
و تو ملک من هستی،
جزو دارایی های من هستی،
پس من به هیچکس دیگر اجازه نخواهم از تو استفاده کند.
این معامله ای است که در آن،
من توسط تو تصاحب شده ام،
و تو از من یک شیئ می سازی.
این یک معامله است که حالا هیچکس دیگر نمی تواند از تو استفاده کند.
هر دو طرف احساس بردگی و اسارت می کنند.
من از تو یک برده می سازم و تو نیز در عوض، مرا اسیر می کنی. آنگاه مبارزه شروع می شود.
من میخواهم شخصی آزاد باشم،
و درعین حال مایلم تو را در تصاحب داشته باشم؛
تو می خواهی آزاد باشی و بازهم مرا مالک باشی مبارزه در این است.
اگر تو را تصاحب کنم،
در تصاحب تو خواهم بود.
اگر نخواهم که در تصاحب تو باشم،
نباید تو را تصاحب کنم.
بین دو نفر، مالکیت نباید وجود داشته باشد. ما باید فرد باقی بمانیم و همچون آگاهی هایی آزاد free consciousness ، مستقل حرکت کنیم.
می توانیم با هم باشیم،
می توانیم در هم تلاقی کنیم،
ولی کسی مورد تصاحب قرار نمی گیرد.
آنگاه قیدی در کار نیست ،
و وابستگی وجود ندارد.
وابستگی یکی از زشت ترین چیزهاست.
و وقتی می گویم زشت ترین،
منظورم فقط از نظر مذهبی نیست،
از نظر زیباشناسی هم همینگونه است. وقتی وابسته شدی:
تنهایی خودت را،
تنها بودنت را از دست می دهی؛
همه چیز را از کف می دهی.
تو فقط برای اینکه احساس خوبی داشته باشی که کسی به تو نیازمند است و با تو است، همه چیزت را از کف داده ای،
خودت را از دست داده ای.
ولی حقه در این است که تو سعی داری مستقل باشی و دیگری را هم در تصاحب داشته باشی؛
ﻭ دیگری نیز همین کار را میکند.
پس اگر نمی خواهی مورد تصاحب قرار بگیری، تصاحب نکن.
مسیح در جایی گفته است:
داوری نکن تا مورد داوری قرار نگیری
این نیز همان است .
تصاحب نکن تا تصاحبت نکنند.
کسی را اسیر نکن؛
وگرنه اسیر خواهی شد.
#اشو
مکانیسم تبدیل عشق به وابستگی چیست؟
#پاسخ
لحظه ای که به عاشق یا معشوق خود بگویی:
#فقط_مرا_دوست_داشته_باش!، شروع به تصاحب کرده ای.
و لحظه ای که کسی را تصاحب کنی، عمیقا به او توهين کرده ای،
زیرا از او یک شیئ ساخته ای.
وقتی من صاحب تو شوم،
آنوقت تو دیگر یک شخص نیستی، بلکه فقط یکی از اشیایی هستی در میان سایر لوازم منزل، یک شیئ،
آنوقت من از تو استفاده می کنم،
و تو ملک من هستی،
جزو دارایی های من هستی،
پس من به هیچکس دیگر اجازه نخواهم از تو استفاده کند.
این معامله ای است که در آن،
من توسط تو تصاحب شده ام،
و تو از من یک شیئ می سازی.
این یک معامله است که حالا هیچکس دیگر نمی تواند از تو استفاده کند.
هر دو طرف احساس بردگی و اسارت می کنند.
من از تو یک برده می سازم و تو نیز در عوض، مرا اسیر می کنی. آنگاه مبارزه شروع می شود.
من میخواهم شخصی آزاد باشم،
و درعین حال مایلم تو را در تصاحب داشته باشم؛
تو می خواهی آزاد باشی و بازهم مرا مالک باشی مبارزه در این است.
اگر تو را تصاحب کنم،
در تصاحب تو خواهم بود.
اگر نخواهم که در تصاحب تو باشم،
نباید تو را تصاحب کنم.
بین دو نفر، مالکیت نباید وجود داشته باشد. ما باید فرد باقی بمانیم و همچون آگاهی هایی آزاد free consciousness ، مستقل حرکت کنیم.
می توانیم با هم باشیم،
می توانیم در هم تلاقی کنیم،
ولی کسی مورد تصاحب قرار نمی گیرد.
آنگاه قیدی در کار نیست ،
و وابستگی وجود ندارد.
وابستگی یکی از زشت ترین چیزهاست.
و وقتی می گویم زشت ترین،
منظورم فقط از نظر مذهبی نیست،
از نظر زیباشناسی هم همینگونه است. وقتی وابسته شدی:
تنهایی خودت را،
تنها بودنت را از دست می دهی؛
همه چیز را از کف می دهی.
تو فقط برای اینکه احساس خوبی داشته باشی که کسی به تو نیازمند است و با تو است، همه چیزت را از کف داده ای،
خودت را از دست داده ای.
ولی حقه در این است که تو سعی داری مستقل باشی و دیگری را هم در تصاحب داشته باشی؛
ﻭ دیگری نیز همین کار را میکند.
پس اگر نمی خواهی مورد تصاحب قرار بگیری، تصاحب نکن.
مسیح در جایی گفته است:
داوری نکن تا مورد داوری قرار نگیری
این نیز همان است .
تصاحب نکن تا تصاحبت نکنند.
کسی را اسیر نکن؛
وگرنه اسیر خواهی شد.
#اشو