ویژگیهای انسان فروتن چیست؟
كسی كه آرام و راضی باشد،
نفس ندارد
او حس من و مال من ندارد
معنای فروتن همین است.
مسیح میگوید: تواضع رحمت است
چرا...؟
چرا فروتنی رحمت است؟
زیرا فروتنی در #نبودن است،
بدبختی در #بودن است
هرچه بیشتر وجود داشته باشی، بدبختتر خواهی بود. هرچه بیشتر باشی، فشار و تنش بیشتری را تحمل خواهی كرد، بیشتر نگران هستی
هرچه بیشتر باشی، از خدا دورتری
وقتی تو نباشی، خدا هست
معنای فروتنی و نفس سلیم (نفس مطمئنه) #نبودن_و_خود_زدایی
از #من است
و سپس ناگهان رضایت حاصل میشود
اگر تو باشی، همیشه ناراضی هستی و همیشه احساس پوچی میكنی، زیرا نفس یعنی پوچی. نفس بطور ذاتی پوچ است، زیرا كه وجود ندارد و بار منفی دارد. نفس تنها در جهل و تاریکی و بیخبری وجود دارد
در نور، تو نمیتوانی نفس را ببینی
نفس یک چیز ساختگی و بیمعنی است.
بنابراین، انسان نفسپرست همیشه احساس پوچی میكند و سپس میخواهد این پوچی درونش را با پول، قدرت، سکس، و توجه به این و آن و یا مورد توجه قرار گرفتن پُر كند؛ و همیشه هم میبیند كه هیچ وقت راضی و ارضاء نمیشود
تو به نفس خودت همه چیز میدهی و همه جوره آن را تغذیه میكنی
ولی باز هم میبینی كه رضایتی حاصل نمیشود.
روزی كه این را فهمیدی دیگر سعی نمیكنی آن خالی بودن را پر كنی،
بلكه آن را رها میكنی و میگویی:
دیگر بس است و من به نفس خودم علاقه ای ندارم!
و در همان لحظه، رضایت حاصل میشود، زیرا وقتی نفس نباشد، خدا حاضر میشود.
اما نفس که سرمنشأ خواستهها و امیال سرکش انسان است مانند پرده و حجاب عمل میكند و اجازه نمیدهد كه خدا را ببینی.
و ارضاء حقیقی فقط با خدا ممکن است.
خدا در همه جا هست
خدا در تک تک شما پنهان است
ولی شما به نفس خودتان علاقه بسیار دارید و ابداً به خدا نگاه نمیكنید
او بسیار ساكت است و بیسر و صداست
حضور او مانند غیاب اوست
او ایستاده و منتظر است
اما او به انتخاب تو احترام میگذارد و هیچگاه بدون اجازه تو وارد حریم زندگیات نمیشود.
#اشو
كسی كه آرام و راضی باشد،
نفس ندارد
او حس من و مال من ندارد
معنای فروتن همین است.
مسیح میگوید: تواضع رحمت است
چرا...؟
چرا فروتنی رحمت است؟
زیرا فروتنی در #نبودن است،
بدبختی در #بودن است
هرچه بیشتر وجود داشته باشی، بدبختتر خواهی بود. هرچه بیشتر باشی، فشار و تنش بیشتری را تحمل خواهی كرد، بیشتر نگران هستی
هرچه بیشتر باشی، از خدا دورتری
وقتی تو نباشی، خدا هست
معنای فروتنی و نفس سلیم (نفس مطمئنه) #نبودن_و_خود_زدایی
از #من است
و سپس ناگهان رضایت حاصل میشود
اگر تو باشی، همیشه ناراضی هستی و همیشه احساس پوچی میكنی، زیرا نفس یعنی پوچی. نفس بطور ذاتی پوچ است، زیرا كه وجود ندارد و بار منفی دارد. نفس تنها در جهل و تاریکی و بیخبری وجود دارد
در نور، تو نمیتوانی نفس را ببینی
نفس یک چیز ساختگی و بیمعنی است.
بنابراین، انسان نفسپرست همیشه احساس پوچی میكند و سپس میخواهد این پوچی درونش را با پول، قدرت، سکس، و توجه به این و آن و یا مورد توجه قرار گرفتن پُر كند؛ و همیشه هم میبیند كه هیچ وقت راضی و ارضاء نمیشود
تو به نفس خودت همه چیز میدهی و همه جوره آن را تغذیه میكنی
ولی باز هم میبینی كه رضایتی حاصل نمیشود.
روزی كه این را فهمیدی دیگر سعی نمیكنی آن خالی بودن را پر كنی،
بلكه آن را رها میكنی و میگویی:
دیگر بس است و من به نفس خودم علاقه ای ندارم!
و در همان لحظه، رضایت حاصل میشود، زیرا وقتی نفس نباشد، خدا حاضر میشود.
اما نفس که سرمنشأ خواستهها و امیال سرکش انسان است مانند پرده و حجاب عمل میكند و اجازه نمیدهد كه خدا را ببینی.
و ارضاء حقیقی فقط با خدا ممکن است.
خدا در همه جا هست
خدا در تک تک شما پنهان است
ولی شما به نفس خودتان علاقه بسیار دارید و ابداً به خدا نگاه نمیكنید
او بسیار ساكت است و بیسر و صداست
حضور او مانند غیاب اوست
او ایستاده و منتظر است
اما او به انتخاب تو احترام میگذارد و هیچگاه بدون اجازه تو وارد حریم زندگیات نمیشود.
#اشو
#سوال_از_اشو
من به عنوان یک روانپزشک آمریکایی، خوب آموزش دیده ام. پزشک باتجربه ای هستم و طبق استانداردهای بیرونیِ موفقیت، موفق بوده ام
اما اکنون، چه باید کرد؟ من دیگر احساس نمی کنم که یک پزشک یا درمانگر یا روان تحلیلگر هستم، بلکه فقط یک شخص هستم و شاید یک معلم
تو و دیگرانی که مانند تو هستند، مرا به این خاطر سرزنش می کنید. اکنون من فقط به ندای درونی خودم گوش می دهم تا جهت را به من نشان دهد
آیا چیز بیشتری برای انجام دادن هست؟
#پاسخ
اولاً تا آنجا که به بیرون مربوط است، هیچ موفقیتی وجود ندارد
همه موفقیتها فقط تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر شکست هستند. موفقیتهای متعدد وجود ندارد
فقط یک موفقیت وجود دارد و آن شناخت خویش است، خویشتنِ خود بودن است.
من می فهمم که منظور تو از موفق بودن با استانداردهای بیرونی چیست. انسان استانداردهای بیرونی موفقیت را ایجاد کرده است تا خودش را فریب دهد. می توانی پول داشته باشی، می توانی نام و شهرت داشته باشی، اما اگر تو نباشی، چه اهمیتی دارد؟
تو می توانی همه جهان را داشته باشی، اما اگر تو نباشی، چه اهمیتی دارد؟
درواقع، انسان تلاش می کند چیزها را تصاحب کند زیرا صاحبِ خودش نیست این یک ترفند است برای پنهان ساختن این حقیقت که او صاحب خودش نیست این راهی برای دور کردنِ تهیِ درونی است
این راهی است برای اینکه احساس کنی: "ببین، من چیزهای زیادی دارم
فرد چه چیز دیگری لازم دارد؟"
وقتی با چیزهای زیادی احاطه شده ای آنچه که تو آنرا استانداردهای بیرونی می نامی، دقیقاً داری چه کار می کنی؟
تو داری تلاش می کنی یک جایگزین از "داشتن" برای تهیایی که در درون احساس می کنی، ایجاد کنی
جای #بودن خالی است
و تو داری تلاش می کنی آنرا با داشتن جایگزین کنی
و آن نمی تواند با هیچ داشتنی جایگزین شود.
این کل تقلای ذهن بشری است
اینها دو جهت هستند: داشتن و بودن
در غرب،شما خیلی سخت تلاش کرده اید که بیشتر داشته باشید
در شرق، ما سخت تلاش کرده ایم که بیشتر باشیم
بله، گاهی اتفاق می افتد که حتی یک گدا ممکن است از یک فرد ثروتمند، از یک شاه، وجود بیشتری داشته باشد. کسی که هیچ چیزی ندارد، ممکن است خودش را داشته باشد
و در همان داشتن، آرامش، سرور و برکت وجود دارد.
بنابراین اولین چیزی که می خواهم به تو بگویم اینست که:
هیچ استاندارد بیرونیِ موفقیت وجود ندارد. آنها تلاشی برای سرپوش نهادن بر تهیایِ درونی تو هستند
تلاشهایی برای فریب دادن خودت و ایجاد این احساس در تو که تو شکست نخورده ای
فقط یک موفقیت وجود دارد
مطلقاً فقط یک موفقیت وجود دارد و آن، #بودن است
فرد از طریق آن به "وجود" می رسد، به "غایت" می رسد.
بنابراین این خوب است که من و افرادی مانند من، توهم تو را نابود کرده اند. همینکه آن توهم برود، تو در بحران عمیقی خواهی بود. این چیزی است که در تو دارد رخ می دهد.
نام سوال کننده، والتر هوفمن است. این چیزی است که در تو رخ می دهد، هوفمن،اکنون تو باید یک قدم بسیار قاطع برداری. تو باید راههای موفقیت درونی را بیاموزی. اکنون بیرون هرگز برای تو جذاب نخواهد بود. بله من و امثال من تو را سرزنش می کنیم
دیگر بیرون هرگز برای تو جذاب نخواهد بود. بنابراین به تلاش در بیرون ادامه نده. انرژی خود را به سمت درون هدایت کن. اکنون فقط آن می تواند معنایی داشته باشد.
هم اکنون تو در برزخی،
بیرون آنجاست اما هیچ معنایی ندارد. درون بنظر می رسد که معنایی دارد اما آنجا نیست
این یک مرحله بحرانی است
اما هر جوینده ای باید از میان آن عبور کند. من این درد و این اضطراب را درک می کنم و با تو همه گونه احساس همدردی دارم
اما گرچه آن، هم اکنون مانند درد بنظر می رسد، همینکه شروع به ارتباط با درون نمایی، تعجب خواهی کرد
آن، درد نبود بلکه دردِ رشد بود، دردِ تولد بود
و تو احساس برکت خواهی کرد که آن اتفاق افتاد زیرا تو دوباره از آن متولد خواهی شد.
#اشو
من به عنوان یک روانپزشک آمریکایی، خوب آموزش دیده ام. پزشک باتجربه ای هستم و طبق استانداردهای بیرونیِ موفقیت، موفق بوده ام
اما اکنون، چه باید کرد؟ من دیگر احساس نمی کنم که یک پزشک یا درمانگر یا روان تحلیلگر هستم، بلکه فقط یک شخص هستم و شاید یک معلم
تو و دیگرانی که مانند تو هستند، مرا به این خاطر سرزنش می کنید. اکنون من فقط به ندای درونی خودم گوش می دهم تا جهت را به من نشان دهد
آیا چیز بیشتری برای انجام دادن هست؟
#پاسخ
اولاً تا آنجا که به بیرون مربوط است، هیچ موفقیتی وجود ندارد
همه موفقیتها فقط تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر شکست هستند. موفقیتهای متعدد وجود ندارد
فقط یک موفقیت وجود دارد و آن شناخت خویش است، خویشتنِ خود بودن است.
من می فهمم که منظور تو از موفق بودن با استانداردهای بیرونی چیست. انسان استانداردهای بیرونی موفقیت را ایجاد کرده است تا خودش را فریب دهد. می توانی پول داشته باشی، می توانی نام و شهرت داشته باشی، اما اگر تو نباشی، چه اهمیتی دارد؟
تو می توانی همه جهان را داشته باشی، اما اگر تو نباشی، چه اهمیتی دارد؟
درواقع، انسان تلاش می کند چیزها را تصاحب کند زیرا صاحبِ خودش نیست این یک ترفند است برای پنهان ساختن این حقیقت که او صاحب خودش نیست این راهی برای دور کردنِ تهیِ درونی است
این راهی است برای اینکه احساس کنی: "ببین، من چیزهای زیادی دارم
فرد چه چیز دیگری لازم دارد؟"
وقتی با چیزهای زیادی احاطه شده ای آنچه که تو آنرا استانداردهای بیرونی می نامی، دقیقاً داری چه کار می کنی؟
تو داری تلاش می کنی یک جایگزین از "داشتن" برای تهیایی که در درون احساس می کنی، ایجاد کنی
جای #بودن خالی است
و تو داری تلاش می کنی آنرا با داشتن جایگزین کنی
و آن نمی تواند با هیچ داشتنی جایگزین شود.
این کل تقلای ذهن بشری است
اینها دو جهت هستند: داشتن و بودن
در غرب،شما خیلی سخت تلاش کرده اید که بیشتر داشته باشید
در شرق، ما سخت تلاش کرده ایم که بیشتر باشیم
بله، گاهی اتفاق می افتد که حتی یک گدا ممکن است از یک فرد ثروتمند، از یک شاه، وجود بیشتری داشته باشد. کسی که هیچ چیزی ندارد، ممکن است خودش را داشته باشد
و در همان داشتن، آرامش، سرور و برکت وجود دارد.
بنابراین اولین چیزی که می خواهم به تو بگویم اینست که:
هیچ استاندارد بیرونیِ موفقیت وجود ندارد. آنها تلاشی برای سرپوش نهادن بر تهیایِ درونی تو هستند
تلاشهایی برای فریب دادن خودت و ایجاد این احساس در تو که تو شکست نخورده ای
فقط یک موفقیت وجود دارد
مطلقاً فقط یک موفقیت وجود دارد و آن، #بودن است
فرد از طریق آن به "وجود" می رسد، به "غایت" می رسد.
بنابراین این خوب است که من و افرادی مانند من، توهم تو را نابود کرده اند. همینکه آن توهم برود، تو در بحران عمیقی خواهی بود. این چیزی است که در تو دارد رخ می دهد.
نام سوال کننده، والتر هوفمن است. این چیزی است که در تو رخ می دهد، هوفمن،اکنون تو باید یک قدم بسیار قاطع برداری. تو باید راههای موفقیت درونی را بیاموزی. اکنون بیرون هرگز برای تو جذاب نخواهد بود. بله من و امثال من تو را سرزنش می کنیم
دیگر بیرون هرگز برای تو جذاب نخواهد بود. بنابراین به تلاش در بیرون ادامه نده. انرژی خود را به سمت درون هدایت کن. اکنون فقط آن می تواند معنایی داشته باشد.
هم اکنون تو در برزخی،
بیرون آنجاست اما هیچ معنایی ندارد. درون بنظر می رسد که معنایی دارد اما آنجا نیست
این یک مرحله بحرانی است
اما هر جوینده ای باید از میان آن عبور کند. من این درد و این اضطراب را درک می کنم و با تو همه گونه احساس همدردی دارم
اما گرچه آن، هم اکنون مانند درد بنظر می رسد، همینکه شروع به ارتباط با درون نمایی، تعجب خواهی کرد
آن، درد نبود بلکه دردِ رشد بود، دردِ تولد بود
و تو احساس برکت خواهی کرد که آن اتفاق افتاد زیرا تو دوباره از آن متولد خواهی شد.
#اشو
Forwarded from Deleted Account
#سوال_از_اشو
اشوی عزیز، زندگی چیست؟
#پاسخ
زندگی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد. و زندگی یک چیز هم نیست، به تعداد مردمان زنده زندگی وجود دارد
زندگی یک پدیده ی منفردsingular نیست.
زندگی من طعم خود مرا دارد،
زندگی تو فردیت خودش را دارد.
زندگی یک درخت، زندگی تو نیست،
و زندگی یک رودخانه زندگی یک درخت نیست.
زندگی یک تکثرmultiplicity است، زندگی میلیون ها شکل دارد.
چگونه می توانی آن را تعریف کنی؟ هیچ تعریفی حق مطلب را ادا نخواهد کرد.
آری،
#زندگی_را_می_توان_زندگی_کرد،
#می-توان_آن-را_چشید،
ولی نمی تواند تعریف شود.
و تعریف تو فقط #تجربه_ی تو را نشان خواهد داد. چیزی در مورد زندگی نخواهد گفت، فقط نشان خواهد داد که تو زندگی خودت را چگونه درک کرده ای.
تعریف تو از زندگی هیچ ربطی به زندگی هیچکس دیگر ندارد.
این را به یاد داشته باش و آنگاه زندگی همچون یک راز عظیم احساس خواهد شد
تعریف زندگی بستگی به تو دارد.
آن تعریف همیشه تعریف تو خواهد بود که چگونه زندگی را تصور کرده باشی، تعریف تو تعریف مطلق زندگی نخواهد بود.
برای کسی که جنون پول دارد، زندگی صدای پول دارد، جرینگ جرینگ طلا.
برای کسی که جنون قدرت دارد، زندگی طعمی متفاوت دارد.
برای یک شاعر، البته زندگی چیزی از شعر در خود دارد.
از فرد به فرد تغییر می کند، بستگی به فرد دارد. ولی یک چیز مرکزی و اساسی وجود دارد که مایلم به تو بگویم.
در زندگی یک چیز اساسی است: هرکسی که واقعاٌ زنده باشد،
دراینک-اینجاherenow قرار دارد.
زندگی فردی او هرشکل و هر بیانی که داشته باشد، یک چیز اساسی در آن هست، #کیفیت_بودن_در-اینک_اینجا،
گذشته دیگر نیست، آینده هنوز نیست.
بنابراین آنان که در گذشته زندگی می کنند، زندگی نمی کنند و فقط فکر می کنند که زندگی می کنند
و آنان که در آینده زندگی می کنند نمی توانند زندگی کنند، زیرا چگونه می توانی چیزی از آینده ای بسازی که هنوز نیامده است؟
ولی این روشی است که مردم زندگی می کنند. میلیون ها نفر در گذشته زندگی می کنند و باقی میلیون ها نفر، در آینده زندگی می کنند. و یافتن کسی که در #اینک_اینجا زندگی کند بسیار نادر است. ولی او انسان واقعی است، او کسی است که واقعاٌ زنده است.
زندگی فقط به یک چیز نیاز دارد.
#ریشه_داشتن_در_زمان_حال.
جای دیگری برای ریشه گرفتن زندگی وجود ندارد.
گذشته خاطره است و آینده تصورات،
هر دو غیرواقعی هستند.
واقعی همین لحظه است.
این #بودن است.
می پرسی، "زندگی چیست؟"
همین است! باید بیاموزی که چگونه خودت را از گذشته و آینده سبکبار کنی، آنگاه قادر خواهی بود مانند یک گل سرخ یا یک پرنده یا یک حیوان زندگی کنی، مانند یک درخت. آنگاه همان سبزینگی را خواهی داشت، آنگاه همان عصاره ی زندگی در تو نیز جاری خواهد بود.
چنان که من می بینم، میلیون ها انسان که در جاده حرکت می کنند،
زنده نیستند، بلکه موجودات ماشینی هستند در حال راه رفتن، مردمانی بیجان هستند. در چشمانشان زندگی را نمی بینی که جاری باشد، عصاره حیات در آنان جریان ندارد. زندگی آنان تماماٌ بی معنی است __ بی معنی است زیرا که زندگی نیست.
در زمان قدیم کشیشی بود که یک سیاهپوست را در خانه داشت به نام ازراEzra. ازرا باهوش و جاه طلب بود ولی خواندن و نوشتن نمی دانست.
یک روز یکشنبه کشیش ازرا را در کلیسا دید که با پشتکار زیاد در تمام طول موعظه مشغول خط خطی کردن دفتری بود. پس از مراسم کشیش از او پرسید، "ازرا، در کلیسا چه کار می کردی؟"
ازرا گفت، "یادداشت برمی داشتم تا یاد بگیرم."
کشیش گفت "بگذار ببینم" و نگاهی به دفترچه انداخت و خطوطی را دید که بیشتر شبیه خط چینی بود تا انگلیسی!
کشیش آهی کشید و گفت، "ولی این همش بی معنی است!"
ازرا پاسخ داد، "عجب! ولی شما تمام مدت همین ها را می گفتی!"
زندگی چیزی از پیش ساخته شده و در دسترس نیست.
تو همان زندگی را که خلق می کنی، دریافت می کنی،
تو هرآنچه را که در زندگی می گذاری، همان را برمی داری.
نخست باید معنی در آن بریزی.
این تویی که باید به آن رنگ و موسیقی و شعر بدهی، تو باید خلاق باشی.
تنها آنوقت است که زنده خواهی بود.
ادامه👇👇
اشوی عزیز، زندگی چیست؟
#پاسخ
زندگی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد. و زندگی یک چیز هم نیست، به تعداد مردمان زنده زندگی وجود دارد
زندگی یک پدیده ی منفردsingular نیست.
زندگی من طعم خود مرا دارد،
زندگی تو فردیت خودش را دارد.
زندگی یک درخت، زندگی تو نیست،
و زندگی یک رودخانه زندگی یک درخت نیست.
زندگی یک تکثرmultiplicity است، زندگی میلیون ها شکل دارد.
چگونه می توانی آن را تعریف کنی؟ هیچ تعریفی حق مطلب را ادا نخواهد کرد.
آری،
#زندگی_را_می_توان_زندگی_کرد،
#می-توان_آن-را_چشید،
ولی نمی تواند تعریف شود.
و تعریف تو فقط #تجربه_ی تو را نشان خواهد داد. چیزی در مورد زندگی نخواهد گفت، فقط نشان خواهد داد که تو زندگی خودت را چگونه درک کرده ای.
تعریف تو از زندگی هیچ ربطی به زندگی هیچکس دیگر ندارد.
این را به یاد داشته باش و آنگاه زندگی همچون یک راز عظیم احساس خواهد شد
تعریف زندگی بستگی به تو دارد.
آن تعریف همیشه تعریف تو خواهد بود که چگونه زندگی را تصور کرده باشی، تعریف تو تعریف مطلق زندگی نخواهد بود.
برای کسی که جنون پول دارد، زندگی صدای پول دارد، جرینگ جرینگ طلا.
برای کسی که جنون قدرت دارد، زندگی طعمی متفاوت دارد.
برای یک شاعر، البته زندگی چیزی از شعر در خود دارد.
از فرد به فرد تغییر می کند، بستگی به فرد دارد. ولی یک چیز مرکزی و اساسی وجود دارد که مایلم به تو بگویم.
در زندگی یک چیز اساسی است: هرکسی که واقعاٌ زنده باشد،
دراینک-اینجاherenow قرار دارد.
زندگی فردی او هرشکل و هر بیانی که داشته باشد، یک چیز اساسی در آن هست، #کیفیت_بودن_در-اینک_اینجا،
گذشته دیگر نیست، آینده هنوز نیست.
بنابراین آنان که در گذشته زندگی می کنند، زندگی نمی کنند و فقط فکر می کنند که زندگی می کنند
و آنان که در آینده زندگی می کنند نمی توانند زندگی کنند، زیرا چگونه می توانی چیزی از آینده ای بسازی که هنوز نیامده است؟
ولی این روشی است که مردم زندگی می کنند. میلیون ها نفر در گذشته زندگی می کنند و باقی میلیون ها نفر، در آینده زندگی می کنند. و یافتن کسی که در #اینک_اینجا زندگی کند بسیار نادر است. ولی او انسان واقعی است، او کسی است که واقعاٌ زنده است.
زندگی فقط به یک چیز نیاز دارد.
#ریشه_داشتن_در_زمان_حال.
جای دیگری برای ریشه گرفتن زندگی وجود ندارد.
گذشته خاطره است و آینده تصورات،
هر دو غیرواقعی هستند.
واقعی همین لحظه است.
این #بودن است.
می پرسی، "زندگی چیست؟"
همین است! باید بیاموزی که چگونه خودت را از گذشته و آینده سبکبار کنی، آنگاه قادر خواهی بود مانند یک گل سرخ یا یک پرنده یا یک حیوان زندگی کنی، مانند یک درخت. آنگاه همان سبزینگی را خواهی داشت، آنگاه همان عصاره ی زندگی در تو نیز جاری خواهد بود.
چنان که من می بینم، میلیون ها انسان که در جاده حرکت می کنند،
زنده نیستند، بلکه موجودات ماشینی هستند در حال راه رفتن، مردمانی بیجان هستند. در چشمانشان زندگی را نمی بینی که جاری باشد، عصاره حیات در آنان جریان ندارد. زندگی آنان تماماٌ بی معنی است __ بی معنی است زیرا که زندگی نیست.
در زمان قدیم کشیشی بود که یک سیاهپوست را در خانه داشت به نام ازراEzra. ازرا باهوش و جاه طلب بود ولی خواندن و نوشتن نمی دانست.
یک روز یکشنبه کشیش ازرا را در کلیسا دید که با پشتکار زیاد در تمام طول موعظه مشغول خط خطی کردن دفتری بود. پس از مراسم کشیش از او پرسید، "ازرا، در کلیسا چه کار می کردی؟"
ازرا گفت، "یادداشت برمی داشتم تا یاد بگیرم."
کشیش گفت "بگذار ببینم" و نگاهی به دفترچه انداخت و خطوطی را دید که بیشتر شبیه خط چینی بود تا انگلیسی!
کشیش آهی کشید و گفت، "ولی این همش بی معنی است!"
ازرا پاسخ داد، "عجب! ولی شما تمام مدت همین ها را می گفتی!"
زندگی چیزی از پیش ساخته شده و در دسترس نیست.
تو همان زندگی را که خلق می کنی، دریافت می کنی،
تو هرآنچه را که در زندگی می گذاری، همان را برمی داری.
نخست باید معنی در آن بریزی.
این تویی که باید به آن رنگ و موسیقی و شعر بدهی، تو باید خلاق باشی.
تنها آنوقت است که زنده خواهی بود.
ادامه👇👇
Forwarded from Narmin Clauß
#سوال_از_اشو
اشوی محبوب، من هم اکنون به یاد آوردهام که ما افکار انسانی یا احساسات انسانی نیستیم
ما موجودات انسانی هستیم
ما فقط به منظور بودن هستیم
اینطور نیست؟
آن یک تحملی نیست که فقط عده ای از مردم بتوانند از عهدهاش برآیند.
فقط بودن، واقعاً خوب است، اینطور نیست؟
#پاسخ
مانیشا(سوال کننده) ، چه تو بدانی چه ندانی، نمیتوانی هیچ کار دیگری جز #بودن انجام دهی.
هیچ راهی برای چیزی دیگر بودن،
جز آنچه که هستی، وجود ندارد.
یک گل سرخ، گل سرخ است. و هر چه هم که تلاش کند، نمیتواند نیلوفر شود. همین امر درمورد نیلوفر هم درست است. آن نمیتواند گل همیشه بهار شود.
هر کسی باید در وجود خودش محترم و با وقار باشد. تفکرِ شما، بسیار سطحی است، لایۀ اول است، اساسی نیست.
آن میتواند تغییرکند. آن پیوسته در حال تغییر است.
احساسات شما هم خیلی عمیق نیست. آن، از فکر، کمی عمیقتر است. اما آن هم می تواند در کسری از ثانیه تغییر کند.
شما میدانید که افکار شما و احساسات شما تغییر میکنند. اما باید چیزی در شما
وجود داشته باشد که تغییر نکند.
آن، #وجود شماست که غیر قابل تغییر است
اگر در وجود و بودن، ریشه دار باقی بمانید. آنگاه کم کم شروع به رشد کردن به شیوۀ کاملاً متفاوت با مردم معمولی، خواهید کرد
وقتی که مردم احساساتی تر و هیجانی تر می شوند، احساس آنها دارد رشد میکند، اما خودشان یکسان باقی میمانند.
اگر وجود خود را بشناسید و بدون گمراه شدن، در آنجا باقی بمانید، نوع کاملاً
متفاوتی از رشد کردن را خواهید یافت،
نه پیر و مسن شدن، بلکه رشد کردن و بالا رفتن
نه به چیزی دیگر رشد کردن،
بلکه بیشتر و بیشتر به خودتان رشد خواهید کرد.
بیشتر و بیشتر خود بودن.
و این امر، برکت و وجد و خلسۀ عظیمی میآورد.
#اشو
کتاب ذن: جهش کوانتومی از ذهن به بی ذهنی
اشوی محبوب، من هم اکنون به یاد آوردهام که ما افکار انسانی یا احساسات انسانی نیستیم
ما موجودات انسانی هستیم
ما فقط به منظور بودن هستیم
اینطور نیست؟
آن یک تحملی نیست که فقط عده ای از مردم بتوانند از عهدهاش برآیند.
فقط بودن، واقعاً خوب است، اینطور نیست؟
#پاسخ
مانیشا(سوال کننده) ، چه تو بدانی چه ندانی، نمیتوانی هیچ کار دیگری جز #بودن انجام دهی.
هیچ راهی برای چیزی دیگر بودن،
جز آنچه که هستی، وجود ندارد.
یک گل سرخ، گل سرخ است. و هر چه هم که تلاش کند، نمیتواند نیلوفر شود. همین امر درمورد نیلوفر هم درست است. آن نمیتواند گل همیشه بهار شود.
هر کسی باید در وجود خودش محترم و با وقار باشد. تفکرِ شما، بسیار سطحی است، لایۀ اول است، اساسی نیست.
آن میتواند تغییرکند. آن پیوسته در حال تغییر است.
احساسات شما هم خیلی عمیق نیست. آن، از فکر، کمی عمیقتر است. اما آن هم می تواند در کسری از ثانیه تغییر کند.
شما میدانید که افکار شما و احساسات شما تغییر میکنند. اما باید چیزی در شما
وجود داشته باشد که تغییر نکند.
آن، #وجود شماست که غیر قابل تغییر است
اگر در وجود و بودن، ریشه دار باقی بمانید. آنگاه کم کم شروع به رشد کردن به شیوۀ کاملاً متفاوت با مردم معمولی، خواهید کرد
وقتی که مردم احساساتی تر و هیجانی تر می شوند، احساس آنها دارد رشد میکند، اما خودشان یکسان باقی میمانند.
اگر وجود خود را بشناسید و بدون گمراه شدن، در آنجا باقی بمانید، نوع کاملاً
متفاوتی از رشد کردن را خواهید یافت،
نه پیر و مسن شدن، بلکه رشد کردن و بالا رفتن
نه به چیزی دیگر رشد کردن،
بلکه بیشتر و بیشتر به خودتان رشد خواهید کرد.
بیشتر و بیشتر خود بودن.
و این امر، برکت و وجد و خلسۀ عظیمی میآورد.
#اشو
کتاب ذن: جهش کوانتومی از ذهن به بی ذهنی