Forwarded from Narmin Clauß
راز بزرگ راه عشق اين است:
عشق بدون چشمداشت و خودجوش تمام وجود تو را به انرژي عشق دگرگون مي كند
و انرژي عشق شدن همان الهي شدن است. چيزي بيش از این لازم نداري بيشتر از آن است كه بتواني طلب كني يا تصورش را بكني
كامروايي به بار مي آورد و شكوفايي كامل
گلهاي آگاهي در درونت شروع به شكوفا شدن مي كنند.
#اﺷﻮ
عشق بدون چشمداشت و خودجوش تمام وجود تو را به انرژي عشق دگرگون مي كند
و انرژي عشق شدن همان الهي شدن است. چيزي بيش از این لازم نداري بيشتر از آن است كه بتواني طلب كني يا تصورش را بكني
كامروايي به بار مي آورد و شكوفايي كامل
گلهاي آگاهي در درونت شروع به شكوفا شدن مي كنند.
#اﺷﻮ
Forwarded from Narmin Clauß
#انعطاف_پذيری
شما به نسبت انعطاف پذيری تان، جوان هستيد.
به كودكان نگاه كنيد كه چقدر نرم، لطيف و انعطاف پذيرند.
با افزايش سن، همه چيزخشك، سخت و غير قابل انعطاف مي شود.
مي تواني تا لحظه مرگ جوان بماني؛
به شرطي كه #انعطاف_پذير باشيد.
وقتي شاد هستيد، منبسط مي شويد. وقتي مي ترسيد، منقبض مي گرديد و در پوسته خود پنهان مي شويد
زيرا تصور مي كنيد اگر از پوسته خود بيرون رويد، شايد خطري در كمين باشد. به شيوه هاي مختلف منقبض مي شويد
در عشق، روابط و در هر چيز، لاك پشت مي شويد و در لاك خود فرو مي رويد. اگر پيوسته بترسيد، درست مثل اكثر مردم، قابليت بروز انرژي تان از دست مي رود؛ به بركه اي راكد تبديل مي شويد و ديگر جاري نيستيد.
به اين ترتيب، هر روز بيشتر احساس مي كنيد كه مرده ايد. #ترس_يك_فايده_طبيعي_دارد. وقتي خانه آتش مي گيرد، بايد فرار كنيد. نبايد بدون ترس آنجا بايستيد؛ زيرا در آنصورت يك احمق خواهيد بود.
بايد توانايي انقباض و عقب نشيني هم داشت؛ زيرا لحظاتي پيش مي آيد كه ديگر نبايد جاري بود
بايد بتوانيد بيرون برويد، به درون آييد، دوباره بيرون رويد و دوباره به درون آييد.
اين #انعطاف است
انبساط، انقباض، انبساط، انقباض
درست مثل تنفس. كسانيكه وحشتزده هستند، عميق نفس نمي كشند و سينه شان فرو رفته است
بكوشيد راههاي به جريان انداختن انرژي تان را پيدا كنيد
گاهي حتي خشم خوب است، حداقل انرژي شما را به جريان مي اندازد. اگر لازم باشد بين خشم و ترس يكي را انتخاب كنيد، خشم را انتخاب كنيد،
اما افراط نكنيد
انبساط خوب است،
اما نبايد به آن معتاد شويد
موضوع اصلي، به ياد آوردن انعطاف است:
قابليت حركت از يك نهايت به نهايتي ديگر.
#اﺷﻮ
شما به نسبت انعطاف پذيری تان، جوان هستيد.
به كودكان نگاه كنيد كه چقدر نرم، لطيف و انعطاف پذيرند.
با افزايش سن، همه چيزخشك، سخت و غير قابل انعطاف مي شود.
مي تواني تا لحظه مرگ جوان بماني؛
به شرطي كه #انعطاف_پذير باشيد.
وقتي شاد هستيد، منبسط مي شويد. وقتي مي ترسيد، منقبض مي گرديد و در پوسته خود پنهان مي شويد
زيرا تصور مي كنيد اگر از پوسته خود بيرون رويد، شايد خطري در كمين باشد. به شيوه هاي مختلف منقبض مي شويد
در عشق، روابط و در هر چيز، لاك پشت مي شويد و در لاك خود فرو مي رويد. اگر پيوسته بترسيد، درست مثل اكثر مردم، قابليت بروز انرژي تان از دست مي رود؛ به بركه اي راكد تبديل مي شويد و ديگر جاري نيستيد.
به اين ترتيب، هر روز بيشتر احساس مي كنيد كه مرده ايد. #ترس_يك_فايده_طبيعي_دارد. وقتي خانه آتش مي گيرد، بايد فرار كنيد. نبايد بدون ترس آنجا بايستيد؛ زيرا در آنصورت يك احمق خواهيد بود.
بايد توانايي انقباض و عقب نشيني هم داشت؛ زيرا لحظاتي پيش مي آيد كه ديگر نبايد جاري بود
بايد بتوانيد بيرون برويد، به درون آييد، دوباره بيرون رويد و دوباره به درون آييد.
اين #انعطاف است
انبساط، انقباض، انبساط، انقباض
درست مثل تنفس. كسانيكه وحشتزده هستند، عميق نفس نمي كشند و سينه شان فرو رفته است
بكوشيد راههاي به جريان انداختن انرژي تان را پيدا كنيد
گاهي حتي خشم خوب است، حداقل انرژي شما را به جريان مي اندازد. اگر لازم باشد بين خشم و ترس يكي را انتخاب كنيد، خشم را انتخاب كنيد،
اما افراط نكنيد
انبساط خوب است،
اما نبايد به آن معتاد شويد
موضوع اصلي، به ياد آوردن انعطاف است:
قابليت حركت از يك نهايت به نهايتي ديگر.
#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
اشو عزیز، چرا من قادر به درك خدا نيستم؟
#پاسخ
به همین دلیل كه، #تو، تو هستى،
ادراك او ممكن نيست!
پيش شرط جريان ادراك، مستلزم دوگانه بودن،" division"، و دوپارچه بودن است. ادراك شونده و ادراك كننده بايد، غیرمحاله از هم جدا باشند.
نتيجه ى طبيعى اينستكه خدا را نمى توان ادراك كرد.
تو اما مى توانى خدا باشى - و هستى! -، اما قادر به شناخت و ادراك خدا، نخواهى بود.
در واقع حتى تلاش براى شناخت او منجر به دوگانگى مى شود
پيش شرط دانستن، دوگانگى ست؛ دانستن هيچگاه قادر به ايجاد پل و رابطه نيست
به همين علت، من هيچوقت از تكرار و بيان اين موضوع كه، بجاى جمع آورى دانستنى ها، به سرچشمه ى معصوميت خود بازگرديد، خسته نميشوم
فقط در صورت بازگشت به معصوميت كودكى خود، مى توانيد با عالم وجود، "existence"، يكپارچه شويد. فقط به اين شرط مى توانيد، بخشى از وجود باشيد. خوشبخت ترين انسان ها، كسانى هستند كه عالم دانستنى ها را ترك كرده اند.
چرا؟ به همين علت!
زيرا وقتى دانستنی در كار نباشد، وقتى هيچ تمايلى براى جمع آورى دانستنى ها وجود نداشته باشد، دوگانگى و جدايى، محو مى شود. از آن به بعد، تو در كائنات حل مى شوى...
از آن به بعد دوپارچه و جدا نيستى...
با كل عالم يكدست و يگانه شده اى.
تو قادر به شناخت خدا نيستى، زيرا خدا خود را در درون تو پنهان كرده است. نميتوان خدا را به يك ابزار و وسيله تبديل كرد. خدا نمى تواند، به شناخته شده، تبديل شود. خدا همان جوينده ى درون توست؛ خدا ذهنيت، "subjectivity"، توست.
يافتن او هدف تو نيست.
تو در واقع بدنبال پيدا كردن، جوينده، يعنى خودت، هستى. تازه، يافتن جوينده، منظور و غايت سفر تو نيست - بلكه نقطه ى آغاز جستجوى توست
پيام نهائى من اينستكه:
" سعى نكن، خدا را دريابى، در غيراينصورت به نتیجه ای نخواهی رسید."
خودت به خدا مبدل شو! خداباش! و وقتى مى گويم " خداشو!"، بزبانى سخن مى گويم كه متداول و براى همه كس قابل فهم نيست.
تو خودت خدا هستى!
اين حرف مرا خوب درك كن
اين تمام پيام من به توست.
وقتى مى گويم، "خدا شو!"، منظورم اينستكه: به درون خودت توجه كن.
لازم نيست، بدنبال خدا بگردى -
او رادر درون خودت، بياب!
بايد او را بدون جستجو كردن يافت
همه ى تلاش ها در جستجو و يافتن او، به گمراهى مى انجام؛ زيرا جستجوها بر بنياد يك توهم واهى بنا شده اند، كه:
گويا او را در دور دست ها بايد جست،
كه گويا او شخص ديگرى ست و در جاى ديگرى خانه دارد
او در درون جستجوگر خانه دارد.
عشق بود كه نخستين جرقه خدا را زد،
سپس انسانها براي بدنبال گشتن
و جستوجوي گسترده او احساس انگيزه كردند.
از راه عشق بود كه انسانها مراقبه را يافتند.
عشق تنها پديده اي است كه مي تواند جذبه اي عالمگير داشته باشد،
زيرا عشق طبيعي است.
تو مي تواني با تمام مذاهب بحث و جدل كني، اما با عشق نمي تواني.
و آنگاه كه عشق را احساس كني،
به آساني فريفته مراقبه مي شوي.
عشق هرگز شكست نخورده و شكست پذير نيست.
پس از چشيدن طعم عشق،
مراقبه دروازه معبد خدا را به روي تو مي گشايد.
#اﺷﻮ
#سوال_از_اشو
اشو عزیز، چرا من قادر به درك خدا نيستم؟
#پاسخ
به همین دلیل كه، #تو، تو هستى،
ادراك او ممكن نيست!
پيش شرط جريان ادراك، مستلزم دوگانه بودن،" division"، و دوپارچه بودن است. ادراك شونده و ادراك كننده بايد، غیرمحاله از هم جدا باشند.
نتيجه ى طبيعى اينستكه خدا را نمى توان ادراك كرد.
تو اما مى توانى خدا باشى - و هستى! -، اما قادر به شناخت و ادراك خدا، نخواهى بود.
در واقع حتى تلاش براى شناخت او منجر به دوگانگى مى شود
پيش شرط دانستن، دوگانگى ست؛ دانستن هيچگاه قادر به ايجاد پل و رابطه نيست
به همين علت، من هيچوقت از تكرار و بيان اين موضوع كه، بجاى جمع آورى دانستنى ها، به سرچشمه ى معصوميت خود بازگرديد، خسته نميشوم
فقط در صورت بازگشت به معصوميت كودكى خود، مى توانيد با عالم وجود، "existence"، يكپارچه شويد. فقط به اين شرط مى توانيد، بخشى از وجود باشيد. خوشبخت ترين انسان ها، كسانى هستند كه عالم دانستنى ها را ترك كرده اند.
چرا؟ به همين علت!
زيرا وقتى دانستنی در كار نباشد، وقتى هيچ تمايلى براى جمع آورى دانستنى ها وجود نداشته باشد، دوگانگى و جدايى، محو مى شود. از آن به بعد، تو در كائنات حل مى شوى...
از آن به بعد دوپارچه و جدا نيستى...
با كل عالم يكدست و يگانه شده اى.
تو قادر به شناخت خدا نيستى، زيرا خدا خود را در درون تو پنهان كرده است. نميتوان خدا را به يك ابزار و وسيله تبديل كرد. خدا نمى تواند، به شناخته شده، تبديل شود. خدا همان جوينده ى درون توست؛ خدا ذهنيت، "subjectivity"، توست.
يافتن او هدف تو نيست.
تو در واقع بدنبال پيدا كردن، جوينده، يعنى خودت، هستى. تازه، يافتن جوينده، منظور و غايت سفر تو نيست - بلكه نقطه ى آغاز جستجوى توست
پيام نهائى من اينستكه:
" سعى نكن، خدا را دريابى، در غيراينصورت به نتیجه ای نخواهی رسید."
خودت به خدا مبدل شو! خداباش! و وقتى مى گويم " خداشو!"، بزبانى سخن مى گويم كه متداول و براى همه كس قابل فهم نيست.
تو خودت خدا هستى!
اين حرف مرا خوب درك كن
اين تمام پيام من به توست.
وقتى مى گويم، "خدا شو!"، منظورم اينستكه: به درون خودت توجه كن.
لازم نيست، بدنبال خدا بگردى -
او رادر درون خودت، بياب!
بايد او را بدون جستجو كردن يافت
همه ى تلاش ها در جستجو و يافتن او، به گمراهى مى انجام؛ زيرا جستجوها بر بنياد يك توهم واهى بنا شده اند، كه:
گويا او را در دور دست ها بايد جست،
كه گويا او شخص ديگرى ست و در جاى ديگرى خانه دارد
او در درون جستجوگر خانه دارد.
عشق بود كه نخستين جرقه خدا را زد،
سپس انسانها براي بدنبال گشتن
و جستوجوي گسترده او احساس انگيزه كردند.
از راه عشق بود كه انسانها مراقبه را يافتند.
عشق تنها پديده اي است كه مي تواند جذبه اي عالمگير داشته باشد،
زيرا عشق طبيعي است.
تو مي تواني با تمام مذاهب بحث و جدل كني، اما با عشق نمي تواني.
و آنگاه كه عشق را احساس كني،
به آساني فريفته مراقبه مي شوي.
عشق هرگز شكست نخورده و شكست پذير نيست.
پس از چشيدن طعم عشق،
مراقبه دروازه معبد خدا را به روي تو مي گشايد.
#اﺷﻮ
اشـoshoـو:
اگر شما به هستی تعلق دارید،
پس این هستی است که:
از شما مراقبت خواهد کرد.
شايد_و_لابد
بيشتر تامل كنيد
از كلمات « شايد » و « لابد » بيشتر استفاده كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
درباره هر كلمه اي كه به كار مي بريد، بينديشيد
زبان و شيوه هاي صحبت ما چنان است كه دانسته يا نادانسته، اظهاراتی مطلق را بيان مي كنيم
هرگز چنين كاري نكنيد،بگوييد شايد
بيشتر تامل كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
يك ماه اين كار را تمرين كنيد.
بايد بسيار:
هشيار باشيد؛ زيرا صحبت قاطعانه و مطلق، عادتي ريشه دار است
البته اگرمراقب باشيد، مي توانيد اين عادت را ترك كنيد
آنگاه خواهيد ديد كه مشاجرات از ميان مي روند و نيازي به دفاع از خود نخواهد بود.
#اﺷﻮ
#الماسهای_آگاهی
اگر شما به هستی تعلق دارید،
پس این هستی است که:
از شما مراقبت خواهد کرد.
شايد_و_لابد
بيشتر تامل كنيد
از كلمات « شايد » و « لابد » بيشتر استفاده كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
درباره هر كلمه اي كه به كار مي بريد، بينديشيد
زبان و شيوه هاي صحبت ما چنان است كه دانسته يا نادانسته، اظهاراتی مطلق را بيان مي كنيم
هرگز چنين كاري نكنيد،بگوييد شايد
بيشتر تامل كنيد و به ديگران آزادي انتخاب بدهيد
يك ماه اين كار را تمرين كنيد.
بايد بسيار:
هشيار باشيد؛ زيرا صحبت قاطعانه و مطلق، عادتي ريشه دار است
البته اگرمراقب باشيد، مي توانيد اين عادت را ترك كنيد
آنگاه خواهيد ديد كه مشاجرات از ميان مي روند و نيازي به دفاع از خود نخواهد بود.
#اﺷﻮ
#الماسهای_آگاهی
اشـoshoـو:
به جای ترسیدن از عشق،
با آن زندگی کن
مردم معمولاً تصور می کنند که عشق و نفرت دو قطب مخالف یکدیگر هستند؛ این تصور اشتباه است.
عشق و نفرت در واقع از یک نوع انرژی سرچشمه می گیرند. عشق می تواند تبدیل به نفرت، و بالعكس نفرت می تواند تبدیل به عشق شود
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر هستند. بنابراین عشق و نفرت متضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگر هستند.
در واقع ما از کسی که عاشقش هستیم، می توانیم متنفر هم باشیم
عشق و نفرت همیشه در کنار یکدیگر هستند. آنها دشمن یکدیگر نیستند، بلکه با هم دوست هستند.
تصاد وافعی، بین عشق و ترس وجود دارد
آنها هیچ وقت در کنار یکدیگر نیستند. اگر ترس بیش از حد در وجود تو رخنه کند، عشق ناپدید می شود
ترس نمی تواند به عشق تبدیل شود، و عشق نیز هیچ گاه به صورت ترس در نمی آید
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر نیستند.
فقط عشق است که انسان را غنی و ثروتمند می کند
ترس انسان را علیل میکند، فلج می کند، و انسان هرچه بیشتر زمینگیر شود، به همان نسبت ترس بیشتری بر وجودش سایه می افکند، و بنابراین در یک چرخه باطل قرار می گیرد
عشق به تو پر و بال می بخشد.، به تو کمک می کند که در زندگی آرامش داشته باشی، بـه تـو شجاعت می بخشد. تا زندگی را از جنبه های مختلف تجربه کنی. عشق گستره کامل زندگی را در پیش روی تو می نهد.
عشق چند بعدی است. عشق همچون رنگین کمانی است که کلیه رنگ های زندگی را دربر می گیرد
پس قبل از هر چیز، ترس را به دور بینداز و هرچه بیشتر و بیشتر جذب عشق شو؛ ترس را با عشق جایگزین کن.
به آسمان فکر کن، به گستره پهناور آن؛ به آزادی فکر کن، به بیکرانی آن
ذهن خود را با چیزهای کوچک و پیش پا افتاده مشغول نكـن
تـرس همیشه مشغول و گرفتار مسائل خرد و جزئی است.
در مقابل، عشق آماده است تا همه چیز را قربانی کند. عشق فقط به وسعت و عظمت و بیکرانی می اندیشد. عشق همچون عقابی سوار بر جریان باد است که به جستجوی ناشناخته ها می رود.
#اشو
#عشق، #رقص_زندگی
دو دستى چسبيدن به هر چيز
حال هرچه مى خواهد باشد،
نشانگر #بى_اعتمادي است
اگر به زن يا مردى عشق میروزى
و دو دستى به آن چسبيده اى
اين به تمام معنا نشان دهنده اين است
كه #اعتماد نمیكنى
#اﺷﻮ
به جای ترسیدن از عشق،
با آن زندگی کن
مردم معمولاً تصور می کنند که عشق و نفرت دو قطب مخالف یکدیگر هستند؛ این تصور اشتباه است.
عشق و نفرت در واقع از یک نوع انرژی سرچشمه می گیرند. عشق می تواند تبدیل به نفرت، و بالعكس نفرت می تواند تبدیل به عشق شود
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر هستند. بنابراین عشق و نفرت متضاد نیستند، بلکه مکمل یکدیگر هستند.
در واقع ما از کسی که عاشقش هستیم، می توانیم متنفر هم باشیم
عشق و نفرت همیشه در کنار یکدیگر هستند. آنها دشمن یکدیگر نیستند، بلکه با هم دوست هستند.
تصاد وافعی، بین عشق و ترس وجود دارد
آنها هیچ وقت در کنار یکدیگر نیستند. اگر ترس بیش از حد در وجود تو رخنه کند، عشق ناپدید می شود
ترس نمی تواند به عشق تبدیل شود، و عشق نیز هیچ گاه به صورت ترس در نمی آید
آنها قابل تبدیل شدن به یکدیگر نیستند.
فقط عشق است که انسان را غنی و ثروتمند می کند
ترس انسان را علیل میکند، فلج می کند، و انسان هرچه بیشتر زمینگیر شود، به همان نسبت ترس بیشتری بر وجودش سایه می افکند، و بنابراین در یک چرخه باطل قرار می گیرد
عشق به تو پر و بال می بخشد.، به تو کمک می کند که در زندگی آرامش داشته باشی، بـه تـو شجاعت می بخشد. تا زندگی را از جنبه های مختلف تجربه کنی. عشق گستره کامل زندگی را در پیش روی تو می نهد.
عشق چند بعدی است. عشق همچون رنگین کمانی است که کلیه رنگ های زندگی را دربر می گیرد
پس قبل از هر چیز، ترس را به دور بینداز و هرچه بیشتر و بیشتر جذب عشق شو؛ ترس را با عشق جایگزین کن.
به آسمان فکر کن، به گستره پهناور آن؛ به آزادی فکر کن، به بیکرانی آن
ذهن خود را با چیزهای کوچک و پیش پا افتاده مشغول نكـن
تـرس همیشه مشغول و گرفتار مسائل خرد و جزئی است.
در مقابل، عشق آماده است تا همه چیز را قربانی کند. عشق فقط به وسعت و عظمت و بیکرانی می اندیشد. عشق همچون عقابی سوار بر جریان باد است که به جستجوی ناشناخته ها می رود.
#اشو
#عشق، #رقص_زندگی
دو دستى چسبيدن به هر چيز
حال هرچه مى خواهد باشد،
نشانگر #بى_اعتمادي است
اگر به زن يا مردى عشق میروزى
و دو دستى به آن چسبيده اى
اين به تمام معنا نشان دهنده اين است
كه #اعتماد نمیكنى
#اﺷﻮ
#عشق، بدان معناست كه تو بايد بياموزي به ديگران از براي خودشان احترام بگذاري.
ديگران وسيله اي براي دست يافتن تو به اهدافت نيستند.
اين عمل، تنها عمل غير اخلاقي در دنياست. در واقع تمام اعمال غير اخلاقي در اين يك چيز ساده خلاصه مي شوند:
اگر ديگران را بعنوان يك وسيله بكارگيري، عمل تو غير اخلاقي است.
اگر به ديگران بعنوان يك مقصود و هدف احترام بگذاري، عمل تو اخلاقي است.
و دير يا زود طرف مقابل آزادي اش را از تو خواهد خواست و تو دچار ترس خواهي شد.
تو دوست داري ديگران را در بند كني، البته با زنجيرهاي زيبا، زنجيرهاي طلايي جواهرنشان،
تو میخوایی از فردا مطمئن باشي،
در غير اينصورت چه كسي مي داند؟ معشوقت ممكن است تو را ترك گويد.
تو نمي داني كه لحظه آينده چه اتفاقي خواهد افتاد، بنابراين مي خواهي از لحظه آينده مطمئن شوي، ضمانت مي خواهي و اين ضمانت عشق را مي كشد.
و اينگونه است كه زن و شوهرهايي وجود دارند، كساني كه عشق را قصابي كرده اند، عشق را كشته اند.
امروز ازدواج پديده اي هميشگي است، چون گلي پلاستيكي است.
گل واقعي ناگزير از نابود شدن است.
بادي قوي مي وزد و گلبرگهاي آن را مي پراكند.
بايد پذيرفت كه زندگي سيلي دايمي است. عشق طوفان برپا مي كند، اما اگر تو يكپارچه، استوار، هشيار و آگاه بماني، آنگاه اين طوفانها بسيار مفيد مي شوند. تو را توانگر مي سازند.
#اﺷﻮ
ديگران وسيله اي براي دست يافتن تو به اهدافت نيستند.
اين عمل، تنها عمل غير اخلاقي در دنياست. در واقع تمام اعمال غير اخلاقي در اين يك چيز ساده خلاصه مي شوند:
اگر ديگران را بعنوان يك وسيله بكارگيري، عمل تو غير اخلاقي است.
اگر به ديگران بعنوان يك مقصود و هدف احترام بگذاري، عمل تو اخلاقي است.
و دير يا زود طرف مقابل آزادي اش را از تو خواهد خواست و تو دچار ترس خواهي شد.
تو دوست داري ديگران را در بند كني، البته با زنجيرهاي زيبا، زنجيرهاي طلايي جواهرنشان،
تو میخوایی از فردا مطمئن باشي،
در غير اينصورت چه كسي مي داند؟ معشوقت ممكن است تو را ترك گويد.
تو نمي داني كه لحظه آينده چه اتفاقي خواهد افتاد، بنابراين مي خواهي از لحظه آينده مطمئن شوي، ضمانت مي خواهي و اين ضمانت عشق را مي كشد.
و اينگونه است كه زن و شوهرهايي وجود دارند، كساني كه عشق را قصابي كرده اند، عشق را كشته اند.
امروز ازدواج پديده اي هميشگي است، چون گلي پلاستيكي است.
گل واقعي ناگزير از نابود شدن است.
بادي قوي مي وزد و گلبرگهاي آن را مي پراكند.
بايد پذيرفت كه زندگي سيلي دايمي است. عشق طوفان برپا مي كند، اما اگر تو يكپارچه، استوار، هشيار و آگاه بماني، آنگاه اين طوفانها بسيار مفيد مي شوند. تو را توانگر مي سازند.
#اﺷﻮ
ﭼﺮا ﻣﺎ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﻳﻴﺪ دﻳﮕﺮاﻥ ﻫﺴﺘﻴﻢ؟
ﺯﻳﺮا ﺗﻮ اﺯ ﺧﻮدت مطمئن ﻧﻴﺴﺘﻲ.
ﺗﻮ ﭼﻨﺎن ﺑﺎر آمده ای ﻛﻪ ﻧﺎمطمئن ﺑﻮدﻥ، ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺩﺭ ﻗﺪﺭت اﺳﺖ و ﻣﺮﺟﻌﻴﺖ و اﻋﺘﺒﺎﺭ دارد ﺗﻮ ﺭا ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺁﻧﮕﺎه اﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﻲ داری، آﻧﮕﺎه ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻲ ﺧﻮدت ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮﻱ، ﺯﻳﺮا اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ اﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩﻩ اﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻧﺎدرﺳﺖ ﺑﻮده و ﺑﺮاﻱ ﺁﻥ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺷﺪه ای
ﺁﻥ ﻛﻮدک ﻫﻨﻮﺯ ﻭﺟﻮد دارد، ﻓﻘﻄ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﺷﺪ ﻛﺮده اﺳﺖ. ﻭلی ﺫﻫﻨﺖ ﺟﺎیی ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻫﻨﻮﺯ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﻳﻴﺪ اﺳﺖ.
ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺭا ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻛﻨﻲ.
ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪی ﺭﺷﺪ ﺧﻮاﻫﻲ ﻛﺮد
اﮔﺮ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺸﻮﻱ, ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻣﺮﮒ ﻫﻢ ﻛﻮدک ﺑﺎقی ﺧﻮاﻫﻲ ﻣﺎﻧﺪ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ داری ﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻮدک ﻫﺴﺘﻲ، ﺣﺘﻲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮگ ﻫﻢ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﺎﻳﻴﺪ داری...
#اﺷﻮ
ﺯﻳﺮا ﺗﻮ اﺯ ﺧﻮدت مطمئن ﻧﻴﺴﺘﻲ.
ﺗﻮ ﭼﻨﺎن ﺑﺎر آمده ای ﻛﻪ ﻧﺎمطمئن ﺑﻮدﻥ، ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﺩﺭ ﻗﺪﺭت اﺳﺖ و ﻣﺮﺟﻌﻴﺖ و اﻋﺘﺒﺎﺭ دارد ﺗﻮ ﺭا ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﺁﻧﮕﺎه اﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺑﻲ داری، آﻧﮕﺎه ﻣﻴﺪاﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ!
ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻲ ﺧﻮدت ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮﻱ، ﺯﻳﺮا اﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺕ اﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩﻩ اﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻧﺎدرﺳﺖ ﺑﻮده و ﺑﺮاﻱ ﺁﻥ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺷﺪه ای
ﺁﻥ ﻛﻮدک ﻫﻨﻮﺯ ﻭﺟﻮد دارد، ﻓﻘﻄ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﺷﺪ ﻛﺮده اﺳﺖ. ﻭلی ﺫﻫﻨﺖ ﺟﺎیی ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﺪ و ﻫﻨﻮﺯ ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﻳﻴﺪ اﺳﺖ.
ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺎﻳﺪ اﻳﻦ ﺭا ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻛﻨﻲ.
ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪی ﺭﺷﺪ ﺧﻮاﻫﻲ ﻛﺮد
اﮔﺮ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻧﺸﻮﻱ, ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻣﺮﮒ ﻫﻢ ﻛﻮدک ﺑﺎقی ﺧﻮاﻫﻲ ﻣﺎﻧﺪ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ داری ﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻮدک ﻫﺴﺘﻲ، ﺣﺘﻲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮگ ﻫﻢ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﺎﻳﻴﺪ داری...
#اﺷﻮ
#کتاب_اسمانی_وجود
انسان كتاب آسماني ناخوانده و ناگشوده است
ما هميشه به خواندن كتابهاي مذهبي مشغوليم، اما هيچگاه كتاب آسماني وجودمان را نمي خوانيم
هرچه در تورات، انجيل و قرآن و ... نوشته شده است، در وجود توهست، جوهره آن درون توست
طبيعت امور اينگونه است كه وقتي تو حقيقت را بر زبان آوري تبديل به دروغ مي شود. كافيست تا حقيقت را بر زبان آوري تا دروغين شود
حقيقت تنها زماني حقيقت مي ماند كه در سكوت كامل در درون تو به سر برد. تنها در درون وجود خود توست كه صداي آرام و آهسته خدا را خواهي يافت
فقط بايد يك شرط را به جا آوري:
بايد خاموش و بي صدا بماني تا بتواني آن صدا را بشنوي. تا بتواني آنرا بخواني.
#اﺷﻮ
انسان كتاب آسماني ناخوانده و ناگشوده است
ما هميشه به خواندن كتابهاي مذهبي مشغوليم، اما هيچگاه كتاب آسماني وجودمان را نمي خوانيم
هرچه در تورات، انجيل و قرآن و ... نوشته شده است، در وجود توهست، جوهره آن درون توست
طبيعت امور اينگونه است كه وقتي تو حقيقت را بر زبان آوري تبديل به دروغ مي شود. كافيست تا حقيقت را بر زبان آوري تا دروغين شود
حقيقت تنها زماني حقيقت مي ماند كه در سكوت كامل در درون تو به سر برد. تنها در درون وجود خود توست كه صداي آرام و آهسته خدا را خواهي يافت
فقط بايد يك شرط را به جا آوري:
بايد خاموش و بي صدا بماني تا بتواني آن صدا را بشنوي. تا بتواني آنرا بخواني.
#اﺷﻮ
سكوت تجربهِ يگانه
زندگي بسيار پر سر و صداست
در بيرون سر و صداست
در درون سر و صداست و اين سر و صداها براي ديوانه كردن هر انساني كافيست،آنها همه دنيا را به مرز جنون كشانده اند.
تو بايد سر و صداي درونت را خاموش كني. مهار سر و صداي بيرون از توان ما خارج است و نيازي هم به اين كار نيست
اما مي توانيم سر و صداي درون را خاموش كنيم. آن دم كه سر و صداي درون فروكش كند و سكوت حاكم شود سر و صداي بيرون ديگر مشكلي نخواهد آفريد. مي تواني از سر و صداي بيرون لذت ببري. مي تواني بدون هيچ درد سري با آن به سر بري. شنيدن سكوت درون تجربه يگانه و منحصر به فرد است. هيچ تجربه ديگري نمي توان يافت كه تا اين اندازه ارزشمند باشد، زيرا از پي اين تجربه ديگر تجربه های زندگي مي آيند.
سكوت بنيان تمام ديگر تجربه های ديني است. بدون سكوت هيچ حقيقت و آزادي و هيچ خدايي وجود نخواهد داشت
با سكوت ناگهان چيزهايي كه قبلا وجود نداشتند به وجود مي آيند و چيزهايي كه وجود داشتند ديگر وجود نخواهند داشت. نگاه تو عوض مي شود. دورنماي تو تغيير مي يابد. سكوت تو را به شناخت ناشناختني مي رساند
اين يگانگي سكوت است.
#اﺷﻮ
زندگي بسيار پر سر و صداست
در بيرون سر و صداست
در درون سر و صداست و اين سر و صداها براي ديوانه كردن هر انساني كافيست،آنها همه دنيا را به مرز جنون كشانده اند.
تو بايد سر و صداي درونت را خاموش كني. مهار سر و صداي بيرون از توان ما خارج است و نيازي هم به اين كار نيست
اما مي توانيم سر و صداي درون را خاموش كنيم. آن دم كه سر و صداي درون فروكش كند و سكوت حاكم شود سر و صداي بيرون ديگر مشكلي نخواهد آفريد. مي تواني از سر و صداي بيرون لذت ببري. مي تواني بدون هيچ درد سري با آن به سر بري. شنيدن سكوت درون تجربه يگانه و منحصر به فرد است. هيچ تجربه ديگري نمي توان يافت كه تا اين اندازه ارزشمند باشد، زيرا از پي اين تجربه ديگر تجربه های زندگي مي آيند.
سكوت بنيان تمام ديگر تجربه های ديني است. بدون سكوت هيچ حقيقت و آزادي و هيچ خدايي وجود نخواهد داشت
با سكوت ناگهان چيزهايي كه قبلا وجود نداشتند به وجود مي آيند و چيزهايي كه وجود داشتند ديگر وجود نخواهند داشت. نگاه تو عوض مي شود. دورنماي تو تغيير مي يابد. سكوت تو را به شناخت ناشناختني مي رساند
اين يگانگي سكوت است.
#اﺷﻮ