عشق و نور
1.2K subscribers
441 photos
1.34K videos
22 files
588 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
#ترانه #هیچ
وقتی هیچ چیز تو را ناراحت نکند،
در ابتدای راه هستی.

وقتی #هیچ_چیز نخواهی،
در وسط راه هستی.

وقتی هیچ چیز، #همه_چیز بشود، آنگاه #کامل شده ای!

#مهربابا
هیچ
وقتی هیچ چیز تو را ناراحت نکند،
در ابتدای راه هستی.

وقتی #هیچ_چیز نخواهی،
در وسط راه هستی.

وقتی هیچ چیز، #همه_چیز بشود، آنگاه #کامل شده ای!

#مهربابا
Hich
Amir Azimi
#ترانه #هیچ
وقتی هیچ چیز تو را ناراحت نکند،
در ابتدای راه هستی.

وقتی #هیچ_چیز نخواهی،
در وسط راه هستی.

وقتی هیچ چیز، #همه_چیز بشود، آنگاه #کامل شده ای!

#مهربابا

#موسيقي🧚‍♀️💓🧚

🦋🦋
Hich
Amir Azimi
#ترانه #هیچ
وقتی هیچ چیز تو را ناراحت نکند،
در ابتدای راه هستی.

وقتی #هیچ_چیز نخواهی،
در وسط راه هستی.

وقتی هیچ چیز، #همه_چیز بشود، آنگاه #کامل شده ای!

#مهربابا

#موسيقي🧚‍♀️💓🧚

🦋🦋
هر چیز به اصل خودش باز میگردد، 
باید که به اصل و منبع خودش باز گردد. اگر زنـدگی را درك کنـی، 
آنگـاه مـرگ را نیـز درك خواهی کرد.

#زندگی_یک_فراموشی_از_منبع_اصیل_است.
و
#مرگ_بار_دیگر_به_یـاد_آوردن_آن

زنـدگی دورشـدن از منبـع اصـیل اسـت و مرگ بازگشت به خانه
مرگ زشت نیست، مرگ زیباست

ولی مرگ فقط براي کسانی که یک زنـدگی بـی مـانع و سـرکوب نشـده و 
تمام را زندگی کرده باشند زیباست
مرگ فقط براي کسانی زیباست که زندگی زیبایی را زندگی کرده باشند؛ کسانی کـه از زنـدگی کردن نترسیده اند، کسانی که شهامت زندگی کردن را داشته اند، کسانی که عشق ورزیده اند،  رقصیده اند و جشـن گرفتـه انـد 
اگـر زندگیت یک ضیافت باشد،
مرگ همچون ضیافت غایی است

بگذارید چنین بگویم:

زندگیت هرچه که باشد، مرگ فقط همـان چیز را برملا می کند

اگر در زندگی رنجور بوده اي،
مرگ آن رنج را آشکار می سازد.
مرگ یـک رسـوا کننـدة بـزرگ اسـت.
اگـر در زندگی شادمان بوده اي، 
مرگ شادمانی را آشکار می کند.
اگر فقط یک زندگی جسمانی راحت را بـا لـذات جسـمانی زنـدگی کـرده باشی، آنگاه البته مرگ بسیار ناراحت کننده و ناخوشایند خواهد بود زیرا باید بدن را ترك کنی
بدن فقط یک منزلگاه موقتی اسـت؛ 
یک اقامتگاه یا سراي، که شب را در آن به سر می بریم و صبح باید آنجا را ترك کنیم
بدن اقامتگاه دائمی نیست، وطن شما نیست
بنابراین اگر فقط یک زندگی بدنی داشته اي و هرگز چیزي را #وراي_بدن نشناخته اي؛ مرگ بسیار بسیار زشت، ناخوشـایند و درد آور خواهد بود. آنگاه مرگ یک تشویش خواهد بود

ولی اگر قدري فراتر از بدن زندگی کرده باشی، اگر عاشق شعر و موسیقی بـوده اي و اگر عشق ورزي کرده اي و اگر به گل ها و ستارگان نگاه کرده باشی و چیزي از جهان غیر مادي در معرفت تو وارد شده باشد، مـرگ چندان بد نخواهد بود و چنان دردناك نخواهد بود

می توانی با بی تفاوتی آن را درك کنی، ولی هنوز نمی تواند برایت یـک ضـیافت باشد
اگر در درونت چیزي از ماورا را زندگی کرده باشی، اگر وارد #هیچ_بودنت در مرکز وجودت شده باشی، جایی که دیگر یـک بـدن نیستی و دیگر یک ذهن نیستی، جایی که لذات جسمانی کاملاً دور هستند و لذات ذهنی نیز وجود ندارنـد؛ تمـام لـذات موسـیقی و شعر و ادبیات و نقاشی همه چیز پشت سر رها شده باشد
و تو فقط یک آگاهی و معرفت خالص باشی
آنگاه مرگ یک ضیافت عظـیم خواهد بود، یک ادراك بزرگ، یک الهام عظیم. اگر چیزي از ماورا را در درونت شناخته باشـی، مـرگ آن مـاورا را در کائنـات برایـت آشکار خواهد ساخت، آنگاه مرگ دیگر یک مرگ نیست بلکه ملاقاتی با خداوند است
یک وعدة دیدار با خداوند.

#اشو
هنر_مردن
اگر بیاموزید که:
بدون نفس سرکنید؛  جوری که انگار وجود ندارید. و #هیچکس باشید،
#هیچ_محض
آن گاه غایت به دست می آید.

هدفی بالاتر از این نیست و این کار به سادگی عملی است.
چون که #نفس پدیده کاذب است .
برای همین می توان دورش انداخت. 
نفس چیز واقعی نیست.مقوله ای تخیلی و واهی است
سایه ای بیش نیست.
اگر باورش کنی؛ واقعیت دارد
اگر عمیقا به آن توجه کنی ؛
نفس وجود خارجی ندارد.

مراقبه به سادگی یعنی:
نظر کردن عمیق به درون برای یافتن نفس؛ جستجو برای سر کشیدن به تمام گوشه کنارهای وجود، برای پیدا کردنش
او را جایی پیدا نخواهید کرد.
دمی که نتوانید پیدایش کنید باید تمام شده تلقی شود و اين تولد دوباره ای است برای شما............

#اشو
#زندگی_به_روایت_بودا
هرچه عمیق تر می شوی، همه چیز به هم نزدیک می شود.
این پیوستگی ،
به همراهِ نوعی دسته بندی هایِ شَکیلِ هندسی، به اَشکال و صُوَرِ مختلف،
تو را  ژرف تر با پنهانی هایِ وجودت آشنا می کند...
پیچش هایِ دَوَرانیِ هیچ است که همه چیز را در لحظه، ظاهر و در لحظه،
پنهان می کند...
#هیچ
❄️

تنها وجودی که خود تایید کننده خود است
(در حالیکه خودی ندارد)
همان آگاهی است که هیچ است,,
هیچ خود(خود بدون خود)را تایید میکند , همان آینه تودرتو است که خود را بینهایت بار منعکس میکند و می‌فریبد که وجود دارد ,
درحالی که هیچ است.!
#هیچ

و وقتی می‌گویم “آن را ببین،” منظورم این است که همین‌حالا، بی‌درنگ آن
(این لحظه) را ببین. نیازی نیست منتظر بمانی. و وقتی می‌گویم، “آن را ببین،” سریع باش! آن را ببین، ولی با سرعت، زیرا اگر شروع کنی به فکرکردن، اگر آن را فوری و بلافاصله نبینی، در همان کسری از ثانیه ذهن وارد می‌شود و در فکر فرومی‌رود و افکار را وارد می‌کند و ذهن شروع می‌کند به آوردن تعصبات خودش. و تو در یک وضعیت فیلسوفانه هستی ـــ افکار بسیاری وجود دارند. آنوقت باید انتخاب کنی که کدام درست است و کدام نادرست است، و گمانه‌زنی شروع می‌شود.
اینگونه آن لحظه‌ی وجودین را ازکف داده‌ای
لحظه‌ی وجودین همین حالا است.
فقط نگاهی بینداز، و مراقبه همین است ـــ آن نگاه، مراقبه است.
فقط دیدن واقعیت یک پدیده‌ی خاص، یک موقعیت خاص، مراقبه است. مراقبه انگیزه‌ای ندارد، بنابراین مرکزی برایش نیست. و چون انگیزه و مرکز وجود ندارد، در آن “خود” نیز وجود ندارد. در مراقبه از یک مرکز عمل نمی‌کنی، از هیچی عمل می‌کنی. پاسخی که از هیچی بیاید، همان مراقبه است.

ذهن تمرکز می‌کند: از گذشته عمل می‌کند
مراقبه در زمان حال عمل می‌کند، از لحظه می‌آید. یک پاسخ خالص است به لحظه‌ی حال، یک واکنش نیست.
مراقبه از نتیجه‌گیری‌ها عمل نمی‌کند،
از دیدن چیزهای وجودین عمل می‌کند.

زندگی خودت را مشاهده کن:
وقتی از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل می‌کنی تفاوت زیادی وجود دارد.
مردی را می‌بینی، جذب او می‌شوی ــ مردی زیبا، با ظاهری خوب و معصوم. چشمانش زیبا هستند، ارتعاش خوبی دارد. ولی وقتی خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید:
“من یک یهودی هستم”
ـــ و تو یک مسیحی هستی! ـــ
چیزی بلافاصله حرکت می‌کند و یک فاصله ایجاد شده:
حالا آن مرد دیگر معصوم نیست، دیگر زیبا نیست. تو مفاهیم مشخص خودت را در مورد یهودیان داری.
و چیزی بی‌درنگ تغییر می‌کند.

این عمل‌کردن از روی نتیجه‌گیری‌ها، تعصبات است و نه دین آن مرد
زیرا این مرد شاید آن کسی نباشد که تو فکر می‌کنی یک یهودی باید چنان باشد؛ زیرا هر یهودی یک انسان متفاوت است، هر هندو انسانی متفاوت است،
هر محمدی نیز با بقیه تفاوت دارد. نمی‌توانی از روی تعصبات عمل کنی. نمی‌توانی با دست‌بندی‌کردن مردم عمل کنی. نمی‌توانی مردم را در قفسه‌بندی‌ها قرار بدهی.

هرگاه از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل می‌کنی، این ذهن تو است.
وقتی به لحظه‌ی حال نگاه می‌کنی و اجازه نمی‌دهی که هیچ‌چیز واقعیت را بپوشاند، وقتی با این نگاه فقط به واقعیت نگاه می‌کنی، این مراقبه است.

مراقبه چیزی نیست که صبح‌ها انجام بدهی و تمام شود؛ مراقبه چیزی است که باید هرلحظه از عمرت آن را زندگی کنی. در حال راه‌رفتن، خوابیدن، نشستن، صحبت‌کردن، شنیدن ـــ
باید برایت نوعی حال‌وهوا شود
شخصی که آسوده است در مراقبه باقی می‌ماند.
کسی که پیوسته گذشته را رها می‌کند مراقبه‌گون باقی می‌ماند. هرگز از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل نکنید؛
آن نتیجه‌گیری‌ها همان شرطی‌شدگی‌های شما هستند، تعصبات، خواسته‌ها و ترس‌های شما هستند.
بطور خلاصه تو در آنها وجود داری!
تو یعنی گذشته‌ات. تو همان تجربه‌های گذشته‌ات هستی
اجازه نده که مُرده بر زنده حاکم باشد؛ اجازه نده تا گذشته بر حال تاثیر بگذارد؛ اجازه نده که مرگ بر زندگی چیره شود ـــ‌ مراقبه یعنی همین.
بطور خلاصه:
در مراقبه تو وجود نداری؛
آن مرده، زنده را کنترل نمی‌کند.

مراقبه نوعی تجربه است که کیفیتی کاملاً‌ متفاوت برای زندگی‌کردن به تو می‌دهد. آنگاه تو مانند یک هندو، یک محمدی، یک هندی یا آلمانی عمل نمی‌کنی؛
فقط بعنوان یک آگاهی زندگی می‌کنی. وقتی در زمان حال زندگی کنی و هیچ چیز آن را مختل نکند، توجه تو تمام است زیرا هیچ اختلالی وجود ندارد ـــ اختلال‌ها از گذشته و آینده می‌آیند.
وقتی توجه تمام باشد، عمل کامل است؛ هیچ رسوباتی برجای نمی‌گذارد. چنین عمل‌کردن، پیوسته تو را آزاد می‌کند، هرگز برایت قفس نمی‌سازد، هرگز تو را زندانی نمی‌کند. و این همان هدف نهایی بودا است؛ این چیزی است که نیروانا خوانده می‌شود.

نیروانا یعنی:
آزادی تمام، مطلق، بدون مانع، یک آسمان باز می‌شوی: هیچ مرزی وجود ندارد، بی‌نهایت است. فقط وجود دارد… و آنگاه در همه‌طرف هیچی وجود دارد: در درون و بیرون
هیچی عملکرد آگاهی در وضعیت مراقبه است.
و در این هیچی سعادت و برکت وجود دارد. خودِ این هیچی، سعادت است

#اشو
#سوترای_دل
تفسیر اشو از سخنان گوتام بودا
Forwarded from Narmin Clauß
#هیچ

و وقتی می‌گویم “آن را ببین،” منظورم این است که همین‌حالا، بی‌درنگ آن
(این لحظه) را ببین. نیازی نیست منتظر بمانی. و وقتی می‌گویم، “آن را ببین،” سریع باش! آن را ببین، ولی با سرعت، زیرا اگر شروع کنی به فکرکردن، اگر آن را فوری و بلافاصله نبینی، در همان کسری از ثانیه ذهن وارد می‌شود و در فکر فرومی‌رود و افکار را وارد می‌کند و ذهن شروع می‌کند به آوردن تعصبات خودش. و تو در یک وضعیت فیلسوفانه هستی ـــ افکار بسیاری وجود دارند. آنوقت باید انتخاب کنی که کدام درست است و کدام نادرست است، و گمانه‌زنی شروع می‌شود.
اینگونه آن لحظه‌ی وجودین را ازکف داده‌ای
لحظه‌ی وجودین همین حالا است.
فقط نگاهی بینداز، و مراقبه همین است ـــ آن نگاه، مراقبه است.
فقط دیدن واقعیت یک پدیده‌ی خاص، یک موقعیت خاص، مراقبه است. مراقبه انگیزه‌ای ندارد، بنابراین مرکزی برایش نیست. و چون انگیزه و مرکز وجود ندارد، در آن “خود” نیز وجود ندارد. در مراقبه از یک مرکز عمل نمی‌کنی، از هیچی عمل می‌کنی. پاسخی که از هیچی بیاید، همان مراقبه است.

ذهن تمرکز می‌کند: از گذشته عمل می‌کند
مراقبه در زمان حال عمل می‌کند، از لحظه می‌آید. یک پاسخ خالص است به لحظه‌ی حال، یک واکنش نیست.
مراقبه از نتیجه‌گیری‌ها عمل نمی‌کند،
از دیدن چیزهای وجودین عمل می‌کند.

زندگی خودت را مشاهده کن:
وقتی از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل می‌کنی تفاوت زیادی وجود دارد.
مردی را می‌بینی، جذب او می‌شوی ــ مردی زیبا، با ظاهری خوب و معصوم. چشمانش زیبا هستند، ارتعاش خوبی دارد. ولی وقتی خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید:
“من یک یهودی هستم”
ـــ و تو یک مسیحی هستی! ـــ
چیزی بلافاصله حرکت می‌کند و یک فاصله ایجاد شده:
حالا آن مرد دیگر معصوم نیست، دیگر زیبا نیست. تو مفاهیم مشخص خودت را در مورد یهودیان داری.
و چیزی بی‌درنگ تغییر می‌کند.

این عمل‌کردن از روی نتیجه‌گیری‌ها، تعصبات است و نه دین آن مرد
زیرا این مرد شاید آن کسی نباشد که تو فکر می‌کنی یک یهودی باید چنان باشد؛ زیرا هر یهودی یک انسان متفاوت است، هر هندو انسانی متفاوت است،
هر محمدی نیز با بقیه تفاوت دارد. نمی‌توانی از روی تعصبات عمل کنی. نمی‌توانی با دست‌بندی‌کردن مردم عمل کنی. نمی‌توانی مردم را در قفسه‌بندی‌ها قرار بدهی.

هرگاه از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل می‌کنی، این ذهن تو است.
وقتی به لحظه‌ی حال نگاه می‌کنی و اجازه نمی‌دهی که هیچ‌چیز واقعیت را بپوشاند، وقتی با این نگاه فقط به واقعیت نگاه می‌کنی، این مراقبه است.

مراقبه چیزی نیست که صبح‌ها انجام بدهی و تمام شود؛ مراقبه چیزی است که باید هرلحظه از عمرت آن را زندگی کنی. در حال راه‌رفتن، خوابیدن، نشستن، صحبت‌کردن، شنیدن ـــ
باید برایت نوعی حال‌وهوا شود
شخصی که آسوده است در مراقبه باقی می‌ماند.
کسی که پیوسته گذشته را رها می‌کند مراقبه‌گون باقی می‌ماند. هرگز از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل نکنید؛
آن نتیجه‌گیری‌ها همان شرطی‌شدگی‌های شما هستند، تعصبات، خواسته‌ها و ترس‌های شما هستند.
بطور خلاصه تو در آنها وجود داری!
تو یعنی گذشته‌ات. تو همان تجربه‌های گذشته‌ات هستی
اجازه نده که مُرده بر زنده حاکم باشد؛ اجازه نده تا گذشته بر حال تاثیر بگذارد؛ اجازه نده که مرگ بر زندگی چیره شود ـــ‌ مراقبه یعنی همین.
بطور خلاصه:
در مراقبه تو وجود نداری؛
آن مرده، زنده را کنترل نمی‌کند.

مراقبه نوعی تجربه است که کیفیتی کاملاً‌ متفاوت برای زندگی‌کردن به تو می‌دهد. آنگاه تو مانند یک هندو، یک محمدی، یک هندی یا آلمانی عمل نمی‌کنی؛
فقط بعنوان یک آگاهی زندگی می‌کنی. وقتی در زمان حال زندگی کنی و هیچ چیز آن را مختل نکند، توجه تو تمام است زیرا هیچ اختلالی وجود ندارد ـــ اختلال‌ها از گذشته و آینده می‌آیند.
وقتی توجه تمام باشد، عمل کامل است؛ هیچ رسوباتی برجای نمی‌گذارد. چنین عمل‌کردن، پیوسته تو را آزاد می‌کند، هرگز برایت قفس نمی‌سازد، هرگز تو را زندانی نمی‌کند. و این همان هدف نهایی بودا است؛ این چیزی است که نیروانا خوانده می‌شود.

نیروانا یعنی:
آزادی تمام، مطلق، بدون مانع، یک آسمان باز می‌شوی: هیچ مرزی وجود ندارد، بی‌نهایت است. فقط وجود دارد… و آنگاه در همه‌طرف هیچی وجود دارد: در درون و بیرون
هیچی عملکرد آگاهی در وضعیت مراقبه است.
و در این هیچی سعادت و برکت وجود دارد. خودِ این هیچی، سعادت است

#اشو
#سوترای_دل
تفسیر اشو از سخنان گوتام بودا
#هیچ

و وقتی می‌گویم “آن را ببین،” منظورم این است که همین‌حالا، بی‌درنگ آن
(این لحظه) را ببین. نیازی نیست منتظر بمانی. و وقتی می‌گویم، “آن را ببین،” سریع باش! آن را ببین، ولی با سرعت، زیرا اگر شروع کنی به فکرکردن، اگر آن را فوری و بلافاصله نبینی، در همان کسری از ثانیه ذهن وارد می‌شود و در فکر فرومی‌رود و افکار را وارد می‌کند و ذهن شروع می‌کند به آوردن تعصبات خودش. و تو در یک وضعیت فیلسوفانه هستی ـــ افکار بسیاری وجود دارند. آنوقت باید انتخاب کنی که کدام درست است و کدام نادرست است، و گمانه‌زنی شروع می‌شود.
اینگونه آن لحظه‌ی وجودین را ازکف داده‌ای
لحظه‌ی وجودین همین حالا است.
فقط نگاهی بینداز، و مراقبه همین است ـــ آن نگاه، مراقبه است.
فقط دیدن واقعیت یک پدیده‌ی خاص، یک موقعیت خاص، مراقبه است. مراقبه انگیزه‌ای ندارد، بنابراین مرکزی برایش نیست. و چون انگیزه و مرکز وجود ندارد، در آن “خود” نیز وجود ندارد. در مراقبه از یک مرکز عمل نمی‌کنی، از هیچی عمل می‌کنی. پاسخی که از هیچی بیاید، همان مراقبه است.

ذهن تمرکز می‌کند: از گذشته عمل می‌کند
مراقبه در زمان حال عمل می‌کند، از لحظه می‌آید. یک پاسخ خالص است به لحظه‌ی حال، یک واکنش نیست.
مراقبه از نتیجه‌گیری‌ها عمل نمی‌کند،
از دیدن چیزهای وجودین عمل می‌کند.

زندگی خودت را مشاهده کن:
وقتی از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل می‌کنی تفاوت زیادی وجود دارد.
مردی را می‌بینی، جذب او می‌شوی ــ مردی زیبا، با ظاهری خوب و معصوم. چشمانش زیبا هستند، ارتعاش خوبی دارد. ولی وقتی خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید:
“من یک یهودی هستم”
ـــ و تو یک مسیحی هستی! ـــ
چیزی بلافاصله حرکت می‌کند و یک فاصله ایجاد شده:
حالا آن مرد دیگر معصوم نیست، دیگر زیبا نیست. تو مفاهیم مشخص خودت را در مورد یهودیان داری.
و چیزی بی‌درنگ تغییر می‌کند.

این عمل‌کردن از روی نتیجه‌گیری‌ها، تعصبات است و نه دین آن مرد
زیرا این مرد شاید آن کسی نباشد که تو فکر می‌کنی یک یهودی باید چنان باشد؛ زیرا هر یهودی یک انسان متفاوت است، هر هندو انسانی متفاوت است،
هر محمدی نیز با بقیه تفاوت دارد. نمی‌توانی از روی تعصبات عمل کنی. نمی‌توانی با دست‌بندی‌کردن مردم عمل کنی. نمی‌توانی مردم را در قفسه‌بندی‌ها قرار بدهی.

هرگاه از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل می‌کنی، این ذهن تو است.
وقتی به لحظه‌ی حال نگاه می‌کنی و اجازه نمی‌دهی که هیچ‌چیز واقعیت را بپوشاند، وقتی با این نگاه فقط به واقعیت نگاه می‌کنی، این مراقبه است.

مراقبه چیزی نیست که صبح‌ها انجام بدهی و تمام شود؛ مراقبه چیزی است که باید هرلحظه از عمرت آن را زندگی کنی. در حال راه‌رفتن، خوابیدن، نشستن، صحبت‌کردن، شنیدن ـــ
باید برایت نوعی حال‌وهوا شود
شخصی که آسوده است در مراقبه باقی می‌ماند.
کسی که پیوسته گذشته را رها می‌کند مراقبه‌گون باقی می‌ماند. هرگز از روی نتیجه‌گیری‌ها عمل نکنید؛
آن نتیجه‌گیری‌ها همان شرطی‌شدگی‌های شما هستند، تعصبات، خواسته‌ها و ترس‌های شما هستند.
بطور خلاصه تو در آنها وجود داری!
تو یعنی گذشته‌ات. تو همان تجربه‌های گذشته‌ات هستی
اجازه نده که مُرده بر زنده حاکم باشد؛ اجازه نده تا گذشته بر حال تاثیر بگذارد؛ اجازه نده که مرگ بر زندگی چیره شود ـــ‌ مراقبه یعنی همین.
بطور خلاصه:
در مراقبه تو وجود نداری؛
آن مرده، زنده را کنترل نمی‌کند.

مراقبه نوعی تجربه است که کیفیتی کاملاً‌ متفاوت برای زندگی‌کردن به تو می‌دهد. آنگاه تو مانند یک هندو، یک محمدی، یک هندی یا آلمانی عمل نمی‌کنی؛
فقط بعنوان یک آگاهی زندگی می‌کنی. وقتی در زمان حال زندگی کنی و هیچ چیز آن را مختل نکند، توجه تو تمام است زیرا هیچ اختلالی وجود ندارد ـــ اختلال‌ها از گذشته و آینده می‌آیند.
وقتی توجه تمام باشد، عمل کامل است؛ هیچ رسوباتی برجای نمی‌گذارد. چنین عمل‌کردن، پیوسته تو را آزاد می‌کند، هرگز برایت قفس نمی‌سازد، هرگز تو را زندانی نمی‌کند. و این همان هدف نهایی بودا است؛ این چیزی است که نیروانا خوانده می‌شود.

نیروانا یعنی:
آزادی تمام، مطلق، بدون مانع، یک آسمان باز می‌شوی: هیچ مرزی وجود ندارد، بی‌نهایت است. فقط وجود دارد… و آنگاه در همه‌طرف هیچی وجود دارد: در درون و بیرون
هیچی عملکرد آگاهی در وضعیت مراقبه است.
و در این هیچی سعادت و برکت وجود دارد. خودِ این هیچی، سعادت است

#اشو
#سوترای_دل
تفسیر اشو از سخنان گوتام بودا