اشـoshoـو:
هشیاری، سرور را انتخاب میکند
انسان می تواند بهشت و جهنم را در وجودت بیافریند
آن همان انرژی است که بهشت یا جهنم می شود؛ تنها تفاوت در آگاهی است
اگر با تعمق هوشیارانه انتخاب کنی هرگز قربانی تصادفات نخواهی شد
اگر شروع به حرکت هوشیارانه در روابط و اعمالت کنی، شگفت زده خواهی شد از این که آهسته آهسته دیگر رنج انتخاب نمی شود.
هیچکس نمی تواند هوشیارانه رنج را برگزیند
سرور بیشتر انتخاب می شود؛
هوشیاری تنها می تواند سرور را برگزیند زمانی که قلق اش دستت بیاید،
تو کلید راز را داری
دوا پاتریک
دوا یعنی خدایی،
پاتریک یعنی شریف ، شرافت
شرافت خدایی
انسان تنها زمانی شریف می شود که حضو خدا را احساس کند ، وگرنه پست می ماند . بدون حس کردن خداوند، انسان چیزی والاتر از خودش ندارد،
آنگاه زندگی به بن بست می رسد.
اگر خدایی نباشد ، آنگاه انسان چیزی ندارد که به بالا نگاه کند
هیچ بینشی ممکن نیست، هیچ آرمانی .
انسان تنها زمانی شریف می شود که در بینشش جایی برای خدا وجود داشته باشد، زمانی که شروع به حس کردن خداوند می کند، نزدیک می شود.
حضور هرچه نزدیک تر حس شود،
فرد شریف تر و متین تر می شود.
تنها انسان مذهبی می تواند شریف باشد؛
غیر مذهبی تنها می تواند وانمود کند
شرافت یکی از بهترین هنرها است.
اما فرد می تواند از بیرون پرورش یابد که آن دروغین خواهد بود.
اگر آن به خاطر حس کردن خدایی که تو را در بر گرفته برخیزد ، آنگاه خودانگیخته است، طبیعی است، اصیل است.
هشیار باش، بینا باش
نفرت سایه نفْس(منیت)است
و
عشق نیازمند شهامتی عظیم است
چون منیت باید قربانی شود.
تنها آنان که آماده بیکالبدی هستند
قادر به عشق ورزیند.
#اشو
#شهامت
هشیاری، سرور را انتخاب میکند
انسان می تواند بهشت و جهنم را در وجودت بیافریند
آن همان انرژی است که بهشت یا جهنم می شود؛ تنها تفاوت در آگاهی است
اگر با تعمق هوشیارانه انتخاب کنی هرگز قربانی تصادفات نخواهی شد
اگر شروع به حرکت هوشیارانه در روابط و اعمالت کنی، شگفت زده خواهی شد از این که آهسته آهسته دیگر رنج انتخاب نمی شود.
هیچکس نمی تواند هوشیارانه رنج را برگزیند
سرور بیشتر انتخاب می شود؛
هوشیاری تنها می تواند سرور را برگزیند زمانی که قلق اش دستت بیاید،
تو کلید راز را داری
دوا پاتریک
دوا یعنی خدایی،
پاتریک یعنی شریف ، شرافت
شرافت خدایی
انسان تنها زمانی شریف می شود که حضو خدا را احساس کند ، وگرنه پست می ماند . بدون حس کردن خداوند، انسان چیزی والاتر از خودش ندارد،
آنگاه زندگی به بن بست می رسد.
اگر خدایی نباشد ، آنگاه انسان چیزی ندارد که به بالا نگاه کند
هیچ بینشی ممکن نیست، هیچ آرمانی .
انسان تنها زمانی شریف می شود که در بینشش جایی برای خدا وجود داشته باشد، زمانی که شروع به حس کردن خداوند می کند، نزدیک می شود.
حضور هرچه نزدیک تر حس شود،
فرد شریف تر و متین تر می شود.
تنها انسان مذهبی می تواند شریف باشد؛
غیر مذهبی تنها می تواند وانمود کند
شرافت یکی از بهترین هنرها است.
اما فرد می تواند از بیرون پرورش یابد که آن دروغین خواهد بود.
اگر آن به خاطر حس کردن خدایی که تو را در بر گرفته برخیزد ، آنگاه خودانگیخته است، طبیعی است، اصیل است.
هشیار باش، بینا باش
نفرت سایه نفْس(منیت)است
و
عشق نیازمند شهامتی عظیم است
چون منیت باید قربانی شود.
تنها آنان که آماده بیکالبدی هستند
قادر به عشق ورزیند.
#اشو
#شهامت
اشـoshoـو:
این حکایت مربوط است به یک نیمروز، افرادی آمدند و گفتند:
خدا وجود ندارد و دین، بکلی ریاکاری است. با شنیدن این کلمات، من شروع به خندیدن کردم و آنها پرسیدند:
چرا میخندی؟
من گفتم:
چونکه جهل، پر سروصدا است و ادراک، ساکت است.
آیا گفتن چیزی در مورد هستی یا نیستی خدا، اینقدر ساده است؟
آیا همهِ تصمیماتی که از دانشِ ناچیزِ انسان نشأت میگیرد، ارزش خندیدن ندارد؟
آنهایی که محدودۀ دانش خود را میدانند، تصمیم نمیگیرند، بلکه گنگ و بیکلام باقی میمانند. و در آن لحظات اسرارآمیز، گاهی محدودیتهای خود را هم درمینوردند
در آن زمان، آنها خودشان را میشناسند و
همچنین حقیقت را میشناسند.
چونکه حقیقت در خویشتن موجود است و هستیِ خویشتن، در درونِ حقیقت است.
آیا قطره در اقیانوس و اقیانوس در
قطره نیست؟
آیا شایسته است که قطره بدون شناخت خودش، بخواهد اقیانوس را بشناسد؟
و هنگامی که در یافتن آن شکست میخورد، ممکن است بگوید که اقیانوس وجود ندارد.
اگر قطره بتواند خودش را بشناسد، میتواند اقیانوس را هم بشناسد.
فکرِ خدا بی معنی است.
من از شما میپرسم:
آیا شما خودتان را میشناسید؟
آیا هیچ کسی بدون این شرط، صلاحیت دارد که در مورد هستی یا نیستی خدا تصمیم بگیرد؟
با شنیدن این سؤال، آن دوستان شروع به نگاه کردن به یکدیگر کردند.
آیا تو هم با شنیدن این سؤال به دیگران نگاه نمیکنی؟
اما بیاد داشته باش که:
بدون شناختن خود، زندگی هیچ فایده و ارزشی ندارد
من بحثی را که هزاران سال پیش در یونان اتفاق افتاد، برای آن دوستان تکرار کردم، کسی از یک قدیس قدیمی پرسید: بزرگترین چیز در میان چیزهای دنیا، چیست؟
قدیس جواب داد: آسمان، چونکه هر چیزی که وجود دارد، در آسمان وجود دارد و آسمان، خودش در هیچ چیز وجود ندارد.
او پرسید: و بهترین چیز، چیست؟
قدیس گفت: خوشرویی، چونکه هر چیزی میتواند قربانی خوشرویی شود و خوشرویی نمیتواند به خاطر هیچ چیزی از دست داده شود
او پرسید: و سیال ترین چیز؟
قدیس گفت: فکر
او پرسید: راحتترین چیز؟
قدیس گفت: نصیحت.
او پرسید: و مشکلترین چیز؟
قدیس گفت: شناختن خود،
مطمئناً شناختن خود دشوارترین چیز بنظر میرسد، چونکه به منظور شناختن آن، همه چیز باید ترک شود
بدون رها کردن همهِ دانشها، شناخت خود ممکن نیست.
جهالت مانعی برای شناخت خویش است.
دانش مانعی برای شناخت خویش است.
اما حالت دیگری هم وجود دارد که نه دانش است و نه جهل. در آن حالت، شناخت خویش متجلی میشود.
من آن حالت را #سامادی مینامم، که همان مدیتیشن است.
#اشو
#فانوسهای_سفالین
رسیدن به ساحت مراقبه، به زمان مربوط نیست، به اراده مربوط است.
اگر اراده کامل باشد، مراقبه نیز در لحظه ای تحقق می یابد.
ذهنی که اراده ندارد، عمری پس از عمر دیگر، سرگردان خواهد بود.
اراده را تقویت کن .
اراده را شفاف کن .
اراده را کامل کن .
آنگاه مراقبه خود درِ خانه ات را خواهد زد
بی تردید، ذهن در غیاب مراقبه،
آدمی را می آزارد .
ذهن، نامی ست که به غیبت مراقبه می دهیم، همان طور که تاریکی نامی ست که به غیبت نور می دهیم.
وقتی روشنایی از راه می رسد، تاریکی رخت بر می بندد .
وقتی مراقبه از راه می رسد، ذهن رخت بر می بندد .
بنابراین ، در مراقبه غرق شو .
چیز های دیگر ، خود به خود به دنبال خواهند آمد .
#اشو
#یک_فنجان_چای
این حکایت مربوط است به یک نیمروز، افرادی آمدند و گفتند:
خدا وجود ندارد و دین، بکلی ریاکاری است. با شنیدن این کلمات، من شروع به خندیدن کردم و آنها پرسیدند:
چرا میخندی؟
من گفتم:
چونکه جهل، پر سروصدا است و ادراک، ساکت است.
آیا گفتن چیزی در مورد هستی یا نیستی خدا، اینقدر ساده است؟
آیا همهِ تصمیماتی که از دانشِ ناچیزِ انسان نشأت میگیرد، ارزش خندیدن ندارد؟
آنهایی که محدودۀ دانش خود را میدانند، تصمیم نمیگیرند، بلکه گنگ و بیکلام باقی میمانند. و در آن لحظات اسرارآمیز، گاهی محدودیتهای خود را هم درمینوردند
در آن زمان، آنها خودشان را میشناسند و
همچنین حقیقت را میشناسند.
چونکه حقیقت در خویشتن موجود است و هستیِ خویشتن، در درونِ حقیقت است.
آیا قطره در اقیانوس و اقیانوس در
قطره نیست؟
آیا شایسته است که قطره بدون شناخت خودش، بخواهد اقیانوس را بشناسد؟
و هنگامی که در یافتن آن شکست میخورد، ممکن است بگوید که اقیانوس وجود ندارد.
اگر قطره بتواند خودش را بشناسد، میتواند اقیانوس را هم بشناسد.
فکرِ خدا بی معنی است.
من از شما میپرسم:
آیا شما خودتان را میشناسید؟
آیا هیچ کسی بدون این شرط، صلاحیت دارد که در مورد هستی یا نیستی خدا تصمیم بگیرد؟
با شنیدن این سؤال، آن دوستان شروع به نگاه کردن به یکدیگر کردند.
آیا تو هم با شنیدن این سؤال به دیگران نگاه نمیکنی؟
اما بیاد داشته باش که:
بدون شناختن خود، زندگی هیچ فایده و ارزشی ندارد
من بحثی را که هزاران سال پیش در یونان اتفاق افتاد، برای آن دوستان تکرار کردم، کسی از یک قدیس قدیمی پرسید: بزرگترین چیز در میان چیزهای دنیا، چیست؟
قدیس جواب داد: آسمان، چونکه هر چیزی که وجود دارد، در آسمان وجود دارد و آسمان، خودش در هیچ چیز وجود ندارد.
او پرسید: و بهترین چیز، چیست؟
قدیس گفت: خوشرویی، چونکه هر چیزی میتواند قربانی خوشرویی شود و خوشرویی نمیتواند به خاطر هیچ چیزی از دست داده شود
او پرسید: و سیال ترین چیز؟
قدیس گفت: فکر
او پرسید: راحتترین چیز؟
قدیس گفت: نصیحت.
او پرسید: و مشکلترین چیز؟
قدیس گفت: شناختن خود،
مطمئناً شناختن خود دشوارترین چیز بنظر میرسد، چونکه به منظور شناختن آن، همه چیز باید ترک شود
بدون رها کردن همهِ دانشها، شناخت خود ممکن نیست.
جهالت مانعی برای شناخت خویش است.
دانش مانعی برای شناخت خویش است.
اما حالت دیگری هم وجود دارد که نه دانش است و نه جهل. در آن حالت، شناخت خویش متجلی میشود.
من آن حالت را #سامادی مینامم، که همان مدیتیشن است.
#اشو
#فانوسهای_سفالین
رسیدن به ساحت مراقبه، به زمان مربوط نیست، به اراده مربوط است.
اگر اراده کامل باشد، مراقبه نیز در لحظه ای تحقق می یابد.
ذهنی که اراده ندارد، عمری پس از عمر دیگر، سرگردان خواهد بود.
اراده را تقویت کن .
اراده را شفاف کن .
اراده را کامل کن .
آنگاه مراقبه خود درِ خانه ات را خواهد زد
بی تردید، ذهن در غیاب مراقبه،
آدمی را می آزارد .
ذهن، نامی ست که به غیبت مراقبه می دهیم، همان طور که تاریکی نامی ست که به غیبت نور می دهیم.
وقتی روشنایی از راه می رسد، تاریکی رخت بر می بندد .
وقتی مراقبه از راه می رسد، ذهن رخت بر می بندد .
بنابراین ، در مراقبه غرق شو .
چیز های دیگر ، خود به خود به دنبال خواهند آمد .
#اشو
#یک_فنجان_چای
وقتی زندگی اینگونه بیوفا و ناکام است، پس مردم باید به سادگی به درون بچرخند، اما اینگونه نیست.
و اینجا مکانیسم عجيبی کار میکند.
چون زندگی چنین رنجی دارد،
آنها بیشتر و بیشتر امیدوار میشوند.
آنها برای #انكار_رنج امیدهای بزرگتر خلق میکنند.
آنها نمیتوانند بازگردند.
برای انکار رنج،برای كوچک نشان دادن رنج، آنها #قلههای_بزرگ_امید را میآفرينند، و آن امیدها آنها را به بیرون هل میدهند.
این پدیدهٔ عجيب باید درک شود.
وقتی تو در رنج هستی،
به رویای بزرگی نياز داری
تا از آن بیرون بیایی، يک امید بزرگ،
نوعی الهام، نگرشی به آینده،
بهشتی در جايی، تا بتوانی خودت را
دوباره جمع و جور کنی
و از آن بدبختی بیرون بپری.
اما مجدداً آن امید بزرگ
تبدیل به يک بدبختی بزرگ میشود.
و آنگاه تو باید از آن بیرون بیایی
و همچنین باید امید بزرگتری را
خلق کنی.
اینگونه است که فرد به راهش ادامه میدهد، دورتر و دورتر از خویشتن.
به مردم نگاه کن،
و به خودت نگاه کن؛
رها کردن بدبختی بسیار دشوار است، بسیار....
#اشو
#سخت_نگیر
و اینجا مکانیسم عجيبی کار میکند.
چون زندگی چنین رنجی دارد،
آنها بیشتر و بیشتر امیدوار میشوند.
آنها برای #انكار_رنج امیدهای بزرگتر خلق میکنند.
آنها نمیتوانند بازگردند.
برای انکار رنج،برای كوچک نشان دادن رنج، آنها #قلههای_بزرگ_امید را میآفرينند، و آن امیدها آنها را به بیرون هل میدهند.
این پدیدهٔ عجيب باید درک شود.
وقتی تو در رنج هستی،
به رویای بزرگی نياز داری
تا از آن بیرون بیایی، يک امید بزرگ،
نوعی الهام، نگرشی به آینده،
بهشتی در جايی، تا بتوانی خودت را
دوباره جمع و جور کنی
و از آن بدبختی بیرون بپری.
اما مجدداً آن امید بزرگ
تبدیل به يک بدبختی بزرگ میشود.
و آنگاه تو باید از آن بیرون بیایی
و همچنین باید امید بزرگتری را
خلق کنی.
اینگونه است که فرد به راهش ادامه میدهد، دورتر و دورتر از خویشتن.
به مردم نگاه کن،
و به خودت نگاه کن؛
رها کردن بدبختی بسیار دشوار است، بسیار....
#اشو
#سخت_نگیر
تماشای تلویزیون،گوش دادن به رادیو،
و کتاب خواندن نیز به نوعی #مشغولیت محسوب میشود.
و شما را از پرداختن به خودتان باز میدارد.
اولین کاری که باید بکنید
این است که تمامی مشغولیتهای خود را متوقف کنید.
و تنها در سکوت باقی بمانید.
فقط و فقط با خودتان باشید،
در واقع فقط خودتان باشید.
و این مساله هر چقدر درد و رنج هم داشته باشد آن را تحمل کنید.
البته این کار بسیار مشکل است؛
ممکن است مثل یک بچه شروع به گریه کردن کنید، یا هزار و یک کار دیگر ...
ولی به هر صورت با مشکلات و دردهای خود مواجه میشوید؛
و اگر بتوانید چنین حالتی را تجربه کنید،
یعنی اگر بتوانید به دردهای خود خوشامد بگویید، و آنها را مانند میهمانهای عزیز خود بپذیرید،
و درکشان کنید،
فصل جدیدی در زندگی خود به وجود آوردهاید.
زیرا به محض اینکه،
#بدون_هرگونه_قضاوت دردها و مشکلات را در زندگی خود بپذیرید،
انرژی و کیفیت آنها شروع به تغییر میکند،
و دیگر اصلاً درد نخواهند بود.
این نکته بسیار شگفتانگیز
و باورنکردنی است که درد و اندوه میتوانند به صورت شادی و سرور
#تغییر_ماهیّت دهند.
#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
و کتاب خواندن نیز به نوعی #مشغولیت محسوب میشود.
و شما را از پرداختن به خودتان باز میدارد.
اولین کاری که باید بکنید
این است که تمامی مشغولیتهای خود را متوقف کنید.
و تنها در سکوت باقی بمانید.
فقط و فقط با خودتان باشید،
در واقع فقط خودتان باشید.
و این مساله هر چقدر درد و رنج هم داشته باشد آن را تحمل کنید.
البته این کار بسیار مشکل است؛
ممکن است مثل یک بچه شروع به گریه کردن کنید، یا هزار و یک کار دیگر ...
ولی به هر صورت با مشکلات و دردهای خود مواجه میشوید؛
و اگر بتوانید چنین حالتی را تجربه کنید،
یعنی اگر بتوانید به دردهای خود خوشامد بگویید، و آنها را مانند میهمانهای عزیز خود بپذیرید،
و درکشان کنید،
فصل جدیدی در زندگی خود به وجود آوردهاید.
زیرا به محض اینکه،
#بدون_هرگونه_قضاوت دردها و مشکلات را در زندگی خود بپذیرید،
انرژی و کیفیت آنها شروع به تغییر میکند،
و دیگر اصلاً درد نخواهند بود.
این نکته بسیار شگفتانگیز
و باورنکردنی است که درد و اندوه میتوانند به صورت شادی و سرور
#تغییر_ماهیّت دهند.
#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
من به تو نمیگویم که به زیارتی هزار مایلی بروی
فقط میگویم از
#سر_به_سمت_قلب_سرازیر_شوی.
سر جایی است که نفس منزل دارد .
و نفس علت تمام رنج های توست .
و قلب جایگاه ،
عشق،
سکوت،
خنده
و رقص است.
#اشو
فقط میگویم از
#سر_به_سمت_قلب_سرازیر_شوی.
سر جایی است که نفس منزل دارد .
و نفس علت تمام رنج های توست .
و قلب جایگاه ،
عشق،
سکوت،
خنده
و رقص است.
#اشو
در نفس بودن
در نفس، تو درون یک چرخهی باطل قرار داری، هرگز نمی توانی جلوتر از بقیه باشی، هرگز....
همیشه کسی هست که به نوعی از تو جلوتر باشد،
نمی توانی منحصربه فرد باشی.
برای همین است که نفس هرگز نمی تواند رضایت داشته باشد.
نفس همیشه ناقص باقی میماند و همیشه نیز تقاضای کامل بودن دارد.
تمام پیام من، حقیقت را دیدن است،
دیدن آن جهنم که نفس به نام کامل بودن و منحصربه فردبودن خلق می کند ،
همینکه این نفس را رها کنید. آنگاه زیبایی عظیمی وجود خواهد داشت،
#بدون_نفس،
#بی_خود،
#فقط_یک_تهیای_ژرف.
و از درون این تهیا خلاقیت برمیخیزد،
از این تهیا سرور پدیدار می شود؛
و از آن حقیقت-وجود- برمیخیزد،
همه چیز از همین خلوص مطلق سرچشمه می گیرد.
#اشو
#هنر_مردن
در نفس، تو درون یک چرخهی باطل قرار داری، هرگز نمی توانی جلوتر از بقیه باشی، هرگز....
همیشه کسی هست که به نوعی از تو جلوتر باشد،
نمی توانی منحصربه فرد باشی.
برای همین است که نفس هرگز نمی تواند رضایت داشته باشد.
نفس همیشه ناقص باقی میماند و همیشه نیز تقاضای کامل بودن دارد.
تمام پیام من، حقیقت را دیدن است،
دیدن آن جهنم که نفس به نام کامل بودن و منحصربه فردبودن خلق می کند ،
همینکه این نفس را رها کنید. آنگاه زیبایی عظیمی وجود خواهد داشت،
#بدون_نفس،
#بی_خود،
#فقط_یک_تهیای_ژرف.
و از درون این تهیا خلاقیت برمیخیزد،
از این تهیا سرور پدیدار می شود؛
و از آن حقیقت-وجود- برمیخیزد،
همه چیز از همین خلوص مطلق سرچشمه می گیرد.
#اشو
#هنر_مردن
#سوال_از_اشو
اشو عزیز فرد چگونه #نگرانی را متوقف کند؟
#پاسخ
این سوال از پاتیک احساساتی است !
او بیجهت به احساساتی بودن و سوزناک بودن ادامه میدهد !
حالا، چگونه نگرانی را متوقف کنی؟!
چه نیازی است که نگرانی را متوقف کنی؟
اگر شروع کنی تا سعی کنی که نگرانی را متوقف کنی، یک نگرانی تازه درست میکنی.
چگونه نگرانی را متوقف کنم؟!
آنوقت شروع میکنی به نگران شدن در مورد نگرانی. آنوقت آنها را دوبرابر میکنی !
راهی وجود ندارد. اگر کسی بگوید همانطور که مردمانی هستند که میگویند. دیل کارنگی کتابی نوشته بنام: ”چگونه نگرانی را متوقف کنیم و شروع به زندگی کنیم”
این مردم نگرانی بیشتری تولید میکنند. زیرا به شما خواستهای میدهند که نگرانیها را میتوان متوقف کرد. نگرانیها را نمیتوان متوقف کرد
بلکه از بین میروند . من این را میدانم . نگرانی را نمیتوان متوقف کرد.
بلکه خودشان ازبین میروند ! هیچ کاری در مورد نگرانیها نمیتوانی بکنی . اگر فقط به آنها اجازه بدهی باشند و ذرهای اهمیت ندهی، ازبین خواهند رفت .
نگرانیها ناپدید میشوند، نمیتوانند متوقف شوند، زیرا وقتی که بکوشی تا آنها را متوقف کنی، این تو کیست؟ذهنی که نگرانیها را تولید میکند ! او اکنون یک نگرانی تازه تولید میکند :
چگونه متوقف کند !
حالا دیوانه خواهی شد، جنون خواهی گرفت. اینک مانند سگی هستی که دنبال گازگرفتن دُم خودش است ! سگی نباش که به دنبال گاز گرفتن دم خودش است و به دیل کارنگیها گوش نده. این تنها روشی است که آنان میتوانند به شما آموزش بدهند : دُم خودتان را دنبال کنید و دیوانه شوید !
راهی وجود دارد، نه یک روش. راهی که نگرانی ها ناپدید شوند .
وقتی که فقط به آنها نگاه کنی. بیتفاوت، از دور. طوری آنها را نگاه کنی که گویی به تو تعلق ندارند . آنها وجود دارند. تو آنها را میپذیری. درست مانند ابرهایی که در آسمان حرکت میکنند : افکار در ذهن حرکت میکنند، در آسمان درون، ترافیکی که در جاده حرکت میکند : افکار در جادهی درون حرکت میکنند . تو فقط آنها را تماشا کن . وقتی که در کنار خیابان ایستاده و منتظر اتوبوس هستی چه میکنی؟ فقط تماشا میکنی . ترافیک در جریان است، تو اهمیتی نمیدهی . وقتی که اهمیتی ندهی، نگرانیها شروع میکنند به افتادن . این توجه تو است که به آنها انرژی میدهد .
تو آنها را تغذیه میکنی، به آنها زندگی میبخشی و سپس میپرسی که چگونه آنها را متوقف کنی ! و وقتی که میپرسی چگونه آنها را متوقف کنی، پیشاپیش به آنها نیرو دادهای .
پرسش غلط مطرح نکن . نگرانیها وجود دارند. طبیعتاً، زندگی چنان پدیدهای وسیع و پیچیده است که نگرانیها باید وجود داشته باشند . تماشایشان کن . یک #تماشاچی باش و یک کننده نباش نپرس که چگونه متوقف کنی
وقتی میپرسی که چگونه متوقف کنی میپرسی که چکار کنی ! نه، هیچ کاری نمیتوان کرد . نگرانیها را بپذیر. وجود دارند . درواقع، به آنها نگاه کن، از هر زاویه به آنها نگاه کن، که چیستند. متوقف کردن را فراموش کن. یک روز ناگهان در مییابی آن نگرانیها دیگر نیستند. آن ترافیک متوقف شده. جاده خالی است. هیچکس عبور نمیکند. در آن تهیا، خداوند عبور میکند. در آن خالی بودن، لمحهای از بودا سرشتیِ خودت را، از فراوانیِ درونت را خواهی دید. و همه چیز یک سعادت خواهد شد.
#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
اشو عزیز فرد چگونه #نگرانی را متوقف کند؟
#پاسخ
این سوال از پاتیک احساساتی است !
او بیجهت به احساساتی بودن و سوزناک بودن ادامه میدهد !
حالا، چگونه نگرانی را متوقف کنی؟!
چه نیازی است که نگرانی را متوقف کنی؟
اگر شروع کنی تا سعی کنی که نگرانی را متوقف کنی، یک نگرانی تازه درست میکنی.
چگونه نگرانی را متوقف کنم؟!
آنوقت شروع میکنی به نگران شدن در مورد نگرانی. آنوقت آنها را دوبرابر میکنی !
راهی وجود ندارد. اگر کسی بگوید همانطور که مردمانی هستند که میگویند. دیل کارنگی کتابی نوشته بنام: ”چگونه نگرانی را متوقف کنیم و شروع به زندگی کنیم”
این مردم نگرانی بیشتری تولید میکنند. زیرا به شما خواستهای میدهند که نگرانیها را میتوان متوقف کرد. نگرانیها را نمیتوان متوقف کرد
بلکه از بین میروند . من این را میدانم . نگرانی را نمیتوان متوقف کرد.
بلکه خودشان ازبین میروند ! هیچ کاری در مورد نگرانیها نمیتوانی بکنی . اگر فقط به آنها اجازه بدهی باشند و ذرهای اهمیت ندهی، ازبین خواهند رفت .
نگرانیها ناپدید میشوند، نمیتوانند متوقف شوند، زیرا وقتی که بکوشی تا آنها را متوقف کنی، این تو کیست؟ذهنی که نگرانیها را تولید میکند ! او اکنون یک نگرانی تازه تولید میکند :
چگونه متوقف کند !
حالا دیوانه خواهی شد، جنون خواهی گرفت. اینک مانند سگی هستی که دنبال گازگرفتن دُم خودش است ! سگی نباش که به دنبال گاز گرفتن دم خودش است و به دیل کارنگیها گوش نده. این تنها روشی است که آنان میتوانند به شما آموزش بدهند : دُم خودتان را دنبال کنید و دیوانه شوید !
راهی وجود دارد، نه یک روش. راهی که نگرانی ها ناپدید شوند .
وقتی که فقط به آنها نگاه کنی. بیتفاوت، از دور. طوری آنها را نگاه کنی که گویی به تو تعلق ندارند . آنها وجود دارند. تو آنها را میپذیری. درست مانند ابرهایی که در آسمان حرکت میکنند : افکار در ذهن حرکت میکنند، در آسمان درون، ترافیکی که در جاده حرکت میکند : افکار در جادهی درون حرکت میکنند . تو فقط آنها را تماشا کن . وقتی که در کنار خیابان ایستاده و منتظر اتوبوس هستی چه میکنی؟ فقط تماشا میکنی . ترافیک در جریان است، تو اهمیتی نمیدهی . وقتی که اهمیتی ندهی، نگرانیها شروع میکنند به افتادن . این توجه تو است که به آنها انرژی میدهد .
تو آنها را تغذیه میکنی، به آنها زندگی میبخشی و سپس میپرسی که چگونه آنها را متوقف کنی ! و وقتی که میپرسی چگونه آنها را متوقف کنی، پیشاپیش به آنها نیرو دادهای .
پرسش غلط مطرح نکن . نگرانیها وجود دارند. طبیعتاً، زندگی چنان پدیدهای وسیع و پیچیده است که نگرانیها باید وجود داشته باشند . تماشایشان کن . یک #تماشاچی باش و یک کننده نباش نپرس که چگونه متوقف کنی
وقتی میپرسی که چگونه متوقف کنی میپرسی که چکار کنی ! نه، هیچ کاری نمیتوان کرد . نگرانیها را بپذیر. وجود دارند . درواقع، به آنها نگاه کن، از هر زاویه به آنها نگاه کن، که چیستند. متوقف کردن را فراموش کن. یک روز ناگهان در مییابی آن نگرانیها دیگر نیستند. آن ترافیک متوقف شده. جاده خالی است. هیچکس عبور نمیکند. در آن تهیا، خداوند عبور میکند. در آن خالی بودن، لمحهای از بودا سرشتیِ خودت را، از فراوانیِ درونت را خواهی دید. و همه چیز یک سعادت خواهد شد.
#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها
هیچ کس برتر از دیگری نیست، هیچ کس از دیگری پایین تر هم نیست و هرگز کسی با دیگری هم برابر نیست.
هر شخص کاملا منحصر به فرد است. هر کس نمی تواند "آلبرت انیشتین" باشد. ولی این نکته بدین معنی نیست که آلبرت انیشتین بالاتر از شماست.
هر کس تجلی ای کاملا منحصر به فرد است. بنابراین مساله بالاتر بودن، پایین تر بودن و حتی یکسان بودن را باید به طور کلی فراموش کنیم و به جای آن درک کنیم که هر کس فقط و فقط تجلی ای منحصر به فرد است.
تنها کافی است به همه با عشق و محبت نگاه کنید و سپس درک خواهید کرد که هر فرد، صاحب خصوصیتی است که هیچ کس دیگری آن را ندارد.
#اُشو
#عشق❤️
هر شخص کاملا منحصر به فرد است. هر کس نمی تواند "آلبرت انیشتین" باشد. ولی این نکته بدین معنی نیست که آلبرت انیشتین بالاتر از شماست.
هر کس تجلی ای کاملا منحصر به فرد است. بنابراین مساله بالاتر بودن، پایین تر بودن و حتی یکسان بودن را باید به طور کلی فراموش کنیم و به جای آن درک کنیم که هر کس فقط و فقط تجلی ای منحصر به فرد است.
تنها کافی است به همه با عشق و محبت نگاه کنید و سپس درک خواهید کرد که هر فرد، صاحب خصوصیتی است که هیچ کس دیگری آن را ندارد.
#اُشو
#عشق❤️
جهان، پهناور و بی کران است
و ما نیز، زیرا ما جزیی از جهان هستیم.
و جزء از کل جدایی ناپذیر است.
پس کیفیت کل هرگونه باشد،
کیفیت جزء نیز آن گونه خواهد بود.
این فرمول ساده را به یاد داشته باش:
اگر همه ی اجزا محدود باشند،
کل نمی تواند نامحدود باشد.
و اگر کل نامحدود باشد همه ی اجزا نیز نامحدود خواهند بود.
ما جزئی از این هستی نامحدود هستیم #پس_ما_نا_محدودیم.
از این روست که عارفان شرقی می گویند:
من خدا هستم
و منصور حلاج می گوید اناالحق
من حقیقت هستم.
این اظهارات بسیار با معنا هستند.
آن ها به نمایندگی از کل بشریت بیان شده اند.
نه اظهاراتی خودخواهانه،
بلکه بیان واقعیت هستند.
وقتی احساس کنی تو جزئی از هستی بی نهایت هستی که از هیج جا شروع نمی شود و در هیچ جا پایان نمی پذیرد،
بی درنگ سبک بار و بی وزن و از نگرانی ها و مشکلات کوچک رها می شوی.
آن ها در مقایسه با وسعت و پهناوری تو بسیار ناچیز می شوند.
اهمیت خود را از دست می دهند و چیزی پیش پا افتاده به نظر می آیند.
#اشو
و ما نیز، زیرا ما جزیی از جهان هستیم.
و جزء از کل جدایی ناپذیر است.
پس کیفیت کل هرگونه باشد،
کیفیت جزء نیز آن گونه خواهد بود.
این فرمول ساده را به یاد داشته باش:
اگر همه ی اجزا محدود باشند،
کل نمی تواند نامحدود باشد.
و اگر کل نامحدود باشد همه ی اجزا نیز نامحدود خواهند بود.
ما جزئی از این هستی نامحدود هستیم #پس_ما_نا_محدودیم.
از این روست که عارفان شرقی می گویند:
من خدا هستم
و منصور حلاج می گوید اناالحق
من حقیقت هستم.
این اظهارات بسیار با معنا هستند.
آن ها به نمایندگی از کل بشریت بیان شده اند.
نه اظهاراتی خودخواهانه،
بلکه بیان واقعیت هستند.
وقتی احساس کنی تو جزئی از هستی بی نهایت هستی که از هیج جا شروع نمی شود و در هیچ جا پایان نمی پذیرد،
بی درنگ سبک بار و بی وزن و از نگرانی ها و مشکلات کوچک رها می شوی.
آن ها در مقایسه با وسعت و پهناوری تو بسیار ناچیز می شوند.
اهمیت خود را از دست می دهند و چیزی پیش پا افتاده به نظر می آیند.
#اشو