#سوال_از_اشو
آیا ممکن است کسی با تمرین یوگا خداوند را بشناسد؟"
#پاسخ:
خداوند را نمیتوان با تمرین هیچ چیزی شناخت
نه یوگا، نه تانترا، نه ذن، نه تائو....
هیچ تمرینی قادر نیست که خدا را به شما بشناساند.
چه کسی تمرین خواهد کرد؟
تمام تمرینات منحصر به ذهن هستند و
ذهن که چیزی را تمرین کند، یعنی:
تقویت بیشتر ذهن توسط تمرین ،
ذهن با تمرینات قویتر میشود.
هر تمرینی فقط ذهن را تقویت میکند، و ذهن به حیطهی نسبی تعلق دارد،
پایه و اساس نسبی است.
شما به سراغ من می آیید تا دانش بجویید.
شما خواستار فرمول هایی هستید که به آنها بیاویزید.
من به شما فرمول نمی دهم.
در حقیقت اگر هم فرمولی داشته باشید
آن را از شما می گیرم!
کم کم یقین تان را تخریب می کنم.
به تدریج تردیدتان را بیشتر و بیشتر میکنم.
و سعی می کنم شما را بیشتر و بیشتر نا مطمئن سازم.
این تنها کاری است که باید انجام گیرد.
این تنها چیزی است که یک "استاد" باید انجام دهد:
#رها_کردن_شما_در_آزادی_کامل.
در آزادی کامل ، شما با امکانات گسترده که هیچ چیز تثبیت شده ای وجود ندارد، شما ناچارید آگاه شوید.
جز این ممکن نیست.
این همان چیزی است که آن را #ادراک می نامم.
اگر شما درک کنید که نا امنی جزء لاینفک زندگی است و چه بهتر که اینگونه فکر کنید.
در آن صورت زندگی شما سرشار از آزادی و شگفتی های پی در پی می شود.
هیچکس نمی داند در پس این لحظه چه چیزی نهفته است.
اینطوری مدام در حیرت هستید.
نگوئید عدم اطمینان، بگوئید حیرت.
نگوئید ناامنی بگوئید آزادی.
اگر با شهامت نباشید نمی توانید حقیقی باشید.
#اشو
#شهامت
آیا ممکن است کسی با تمرین یوگا خداوند را بشناسد؟"
#پاسخ:
خداوند را نمیتوان با تمرین هیچ چیزی شناخت
نه یوگا، نه تانترا، نه ذن، نه تائو....
هیچ تمرینی قادر نیست که خدا را به شما بشناساند.
چه کسی تمرین خواهد کرد؟
تمام تمرینات منحصر به ذهن هستند و
ذهن که چیزی را تمرین کند، یعنی:
تقویت بیشتر ذهن توسط تمرین ،
ذهن با تمرینات قویتر میشود.
هر تمرینی فقط ذهن را تقویت میکند، و ذهن به حیطهی نسبی تعلق دارد،
پایه و اساس نسبی است.
شما به سراغ من می آیید تا دانش بجویید.
شما خواستار فرمول هایی هستید که به آنها بیاویزید.
من به شما فرمول نمی دهم.
در حقیقت اگر هم فرمولی داشته باشید
آن را از شما می گیرم!
کم کم یقین تان را تخریب می کنم.
به تدریج تردیدتان را بیشتر و بیشتر میکنم.
و سعی می کنم شما را بیشتر و بیشتر نا مطمئن سازم.
این تنها کاری است که باید انجام گیرد.
این تنها چیزی است که یک "استاد" باید انجام دهد:
#رها_کردن_شما_در_آزادی_کامل.
در آزادی کامل ، شما با امکانات گسترده که هیچ چیز تثبیت شده ای وجود ندارد، شما ناچارید آگاه شوید.
جز این ممکن نیست.
این همان چیزی است که آن را #ادراک می نامم.
اگر شما درک کنید که نا امنی جزء لاینفک زندگی است و چه بهتر که اینگونه فکر کنید.
در آن صورت زندگی شما سرشار از آزادی و شگفتی های پی در پی می شود.
هیچکس نمی داند در پس این لحظه چه چیزی نهفته است.
اینطوری مدام در حیرت هستید.
نگوئید عدم اطمینان، بگوئید حیرت.
نگوئید ناامنی بگوئید آزادی.
اگر با شهامت نباشید نمی توانید حقیقی باشید.
#اشو
#شهامت
هیچ چیز نمی تواند امن باشد
چرا که زندگی مطمئن از مرگ هم بدتر است
امنیت در هیچ چیز وجود ندارد.
زندگی، پر از نا امنی پر از شگفتی است
و در حقیقت زیبایی زندگی در این است
بخاطر بسپار:
هرگز هنر خطر کردن را فراموش نکن، هرگز.....
همیشه مستعد ریسک کردن باش
هر وقت که فرصتی برای خطر کردن بدست آمد. هرگز آن را از دست نده و بدان که هیچ وقت بازنده نخواهی شد
ریسک کردن تنها تضمینی برای یک زندگی واقعی است.
#اشو
#شهامت
چرا که زندگی مطمئن از مرگ هم بدتر است
امنیت در هیچ چیز وجود ندارد.
زندگی، پر از نا امنی پر از شگفتی است
و در حقیقت زیبایی زندگی در این است
بخاطر بسپار:
هرگز هنر خطر کردن را فراموش نکن، هرگز.....
همیشه مستعد ریسک کردن باش
هر وقت که فرصتی برای خطر کردن بدست آمد. هرگز آن را از دست نده و بدان که هیچ وقت بازنده نخواهی شد
ریسک کردن تنها تضمینی برای یک زندگی واقعی است.
#اشو
#شهامت
اشـoshoـو:
#سوال_از_اشو
اشو عزيز، وقتي كودكي خردسال بودم مادرم هميشه مرا براي خريد همراه مي برد.
ما تقريباً همه روز به يك فروشگاه مشخص مي رفتيم
و صاحب مغازه هميشه پس از خريد به ما يك شيريني مي داد.
يك روز او فراموش كرد كه به ما شيريني بدهد و البته من بي صبرانه منتظر آن بودم.
وقتي كه مي خواستيم از در خارج شويم، او هنوز هم به ياد نداشت كه شيريني ما را بدهد، بنايراين من با صداي بلند گفتم، " خوب، من امروز ابداً شيريني نمي خواستم!"
من هميشه اين داستان كوتاه را در درونم حمل كرده ام و در طول ساليان هنوز هم خودم را ديده ام كه همانطور رفتار مي كنم.
اينك، همانطور كه قادر هستم عملكرد آن را ببينم، همچنين مردمان زيادي را مي بينم كه همانگونه عمل مي كنند.
اشو، چرا ما غالباً قادر نيستيم تا آنچه را كه مي خواهيم و آنچه را كه نياز داريم بيان كنيم
و چرا غالباً به جاي راه هاي مستقيم، راه هاي طولاني تر را انتخاب مي كنيم؟
#پاسخ
شما چنين بار آمده ايد كه نيازها، ناتواني ها و واقعيت خودتان را نشان ندهيد، بلكه وانمود كنيد كه شخصيتي قوي داريد و نياز به هيچ چيز نداريد و نياز به كمك هيچكس نداريد و خودتان مي توانيد زندگي خود را اداره كنيد.
اين بارآمدن وارد تاروپود وجود شما شده است. و تقريباً همه مانند اين داستان تو رفتار مي كنند
شنيده ام كه در يك شب تابستاني، دو گدا در زير درختي دراز كشيده بودند و مهتاب زيبا را تماشا مي كردند.
يكي از آنان گفت، "من مي خواهم به هر قيمتي كه شده ماه را بخرم."
گداي دوم گفت، "اين ممكن نيست، زيرا من آن را نخواهم فروخت ، به هيچ قيمتي!"
و هيچكس ماه را نمي خرد! هردو اين را مي دانستند، ولي هيچكدام مايل به اذعان نبودند.
هركسي مايل است كه از ديگري قوي تر باشد. گداي اولي مي خواست ماه را به هر قيمت خريداري كند.
گداي دوم نگفت كه، "چرا حرف هاي بي معني مي زني؟ ماه كه براي فروش نيست." نه.
او گفت، "من آن را نخواهم فروخت، به هيچ قيمتي!"
مردم آماده هستند تا منافق باشند، زيرا كه تمام افراد جامعه بر صورت هايشان نقاب زده اند. تو چهره ي واقعي هيچكس را نمي بيني
و اگر كسي را ببيني كه نقاب نزده،
كه اصالت دارد و منافق نيست، او همه را برآشفته مي كند، زيرا او شما را به ياد چهره ي اصيل خودتان مي اندازد
و شما چنان در نفاق ريشه گرفته ايد و چنان در نفاق سرمايه گذاري كرده ايد كه نمي توانيد از آن بيرون بكشيد
تنها راه اين است كه آن مرد بدون نقاب را ، كه فقط واقعيت را همانگونه كه هست مي گويد، محكوم كنيد.
ولي در اين دنياي پهناور، حقيقت مورد احترام و قدرداني نيست. برعكس، دروغ و ريا پاداش دارد و مورد احترام است
بايد در دروغگويي بسيار ماهر باشي تا هر دروغ طوري جلوه كند كه حقيقت است.
ولي خود حقيقت مورد محكوميت است، بنابراين، مردمان بسيار اندكي وجود دارند كه شهامت راستگويي دارند و از عواقب آن نيز رنج مي برند.
عقل سعی دارد تو را ببیند
و این کاری است غیر ممکن
#دلی درون شماست که می بیند، احساس می کند، اما پایی برای رفتن ندارد، نمی تواند بدود، هرجا که هست باقی می ماند، می تپد و انتظار می کشد....
و بالاخره روزی عقل درک خواهدکرد که باید از #چشم_دل استفاده کند.
#اشو
#شهامت
#سوال_از_اشو
اشو عزيز، وقتي كودكي خردسال بودم مادرم هميشه مرا براي خريد همراه مي برد.
ما تقريباً همه روز به يك فروشگاه مشخص مي رفتيم
و صاحب مغازه هميشه پس از خريد به ما يك شيريني مي داد.
يك روز او فراموش كرد كه به ما شيريني بدهد و البته من بي صبرانه منتظر آن بودم.
وقتي كه مي خواستيم از در خارج شويم، او هنوز هم به ياد نداشت كه شيريني ما را بدهد، بنايراين من با صداي بلند گفتم، " خوب، من امروز ابداً شيريني نمي خواستم!"
من هميشه اين داستان كوتاه را در درونم حمل كرده ام و در طول ساليان هنوز هم خودم را ديده ام كه همانطور رفتار مي كنم.
اينك، همانطور كه قادر هستم عملكرد آن را ببينم، همچنين مردمان زيادي را مي بينم كه همانگونه عمل مي كنند.
اشو، چرا ما غالباً قادر نيستيم تا آنچه را كه مي خواهيم و آنچه را كه نياز داريم بيان كنيم
و چرا غالباً به جاي راه هاي مستقيم، راه هاي طولاني تر را انتخاب مي كنيم؟
#پاسخ
شما چنين بار آمده ايد كه نيازها، ناتواني ها و واقعيت خودتان را نشان ندهيد، بلكه وانمود كنيد كه شخصيتي قوي داريد و نياز به هيچ چيز نداريد و نياز به كمك هيچكس نداريد و خودتان مي توانيد زندگي خود را اداره كنيد.
اين بارآمدن وارد تاروپود وجود شما شده است. و تقريباً همه مانند اين داستان تو رفتار مي كنند
شنيده ام كه در يك شب تابستاني، دو گدا در زير درختي دراز كشيده بودند و مهتاب زيبا را تماشا مي كردند.
يكي از آنان گفت، "من مي خواهم به هر قيمتي كه شده ماه را بخرم."
گداي دوم گفت، "اين ممكن نيست، زيرا من آن را نخواهم فروخت ، به هيچ قيمتي!"
و هيچكس ماه را نمي خرد! هردو اين را مي دانستند، ولي هيچكدام مايل به اذعان نبودند.
هركسي مايل است كه از ديگري قوي تر باشد. گداي اولي مي خواست ماه را به هر قيمت خريداري كند.
گداي دوم نگفت كه، "چرا حرف هاي بي معني مي زني؟ ماه كه براي فروش نيست." نه.
او گفت، "من آن را نخواهم فروخت، به هيچ قيمتي!"
مردم آماده هستند تا منافق باشند، زيرا كه تمام افراد جامعه بر صورت هايشان نقاب زده اند. تو چهره ي واقعي هيچكس را نمي بيني
و اگر كسي را ببيني كه نقاب نزده،
كه اصالت دارد و منافق نيست، او همه را برآشفته مي كند، زيرا او شما را به ياد چهره ي اصيل خودتان مي اندازد
و شما چنان در نفاق ريشه گرفته ايد و چنان در نفاق سرمايه گذاري كرده ايد كه نمي توانيد از آن بيرون بكشيد
تنها راه اين است كه آن مرد بدون نقاب را ، كه فقط واقعيت را همانگونه كه هست مي گويد، محكوم كنيد.
ولي در اين دنياي پهناور، حقيقت مورد احترام و قدرداني نيست. برعكس، دروغ و ريا پاداش دارد و مورد احترام است
بايد در دروغگويي بسيار ماهر باشي تا هر دروغ طوري جلوه كند كه حقيقت است.
ولي خود حقيقت مورد محكوميت است، بنابراين، مردمان بسيار اندكي وجود دارند كه شهامت راستگويي دارند و از عواقب آن نيز رنج مي برند.
عقل سعی دارد تو را ببیند
و این کاری است غیر ممکن
#دلی درون شماست که می بیند، احساس می کند، اما پایی برای رفتن ندارد، نمی تواند بدود، هرجا که هست باقی می ماند، می تپد و انتظار می کشد....
و بالاخره روزی عقل درک خواهدکرد که باید از #چشم_دل استفاده کند.
#اشو
#شهامت
عشق خیلی کمیاب است
برای رسیدن به درون یک فرد باید یک تحول و تغییر اساسی را پشت سر بگذارید
زیرا اگر بخواهید به عمق و درون فردا راه پیدا کنید خودتان نیز باید اجازه ورود به درونتان را به آن فرد بدهید
باید حساس شوید، کاملاً باز و آزاد و حساس
کار مخاطره آمیزی است اجازه دادن به دیگران برای راه یابی به درون خود کاری است خطرناک که احتمال هرگونه زیان و ضرری را دارد. چون نمی دانید او چه کاری می کند. زمانی همه رازهای شما برملا شده و همه چیزهای پنهانی اشکار شود، کاملا بی دفاع میشوید، دیگر به اعمالی که فرد مربوطه در قبالتان انجام می دهد آگاه نیستید و اینجاست ترس راه می یابد
و برای همین است که ما هیچگاه قلب خود را باز نمی کنیم
فقط با یک آشنایی، گمان می کنیم که عشق اتفاق افتاده است، ظواهر و سطوح بیرونی ما به هم می رسند و گمان می کنیم که این خودمان هستیم که به هم رسیده ایم
ظاهر ما خود ما نیست
در حقیقت سطح بیرونی مرزی است که در آنجا به انتها می رسید. درست مثل حصاری که به اطراف خود کشیده باشید. این سطح، خود شما نیست. سطح بیرونی، جایی است که به انتها می رسد و دنیا از آنجا شروع می شود.
حتی زنها و شوهرهایی که سالهای زیادی با هم بوده اند ممکن است مثل دو آشنا با هم باشند، و ممکن است همدیگر را خوب نشناسند. هر چه بیشتر با کسی زندگی کنید، بیشتر این موضوع را فراموش میکنید که درون فرد مقابل برای شما ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین اولین چیزی را که باید بدانید این است که:
آشنایی را با عشق اشتباه نگیرید
ممکن است با کسی عشق بازی کنید یا رابطه جنسی داشته باشید، ولی رابطه جنسی یک امر حاشیه ای است
مگر اینکه درون انسانها به هم برسد. رابطه جنسی فقط تماس دو بدن است. و تمام دو بدن به هم رسیدنی که شما انتظارش را دارید نیست
رابطه جنسی یک آشنایی - جسمانی - بدن باقی می ماند
شما فقط زمانی می توانید اجازه دهید کسی به درونتان راه پیدا کند که ترس نداشته و بیمی به دل راه ندهید.
دو نوع زندگی وجود دارد:
یکی با ترس جهت یافته
و دیگری با عشق جهت یافته است
زندگی که با ترس جهت یافته است هیچ گاه نمی تواند شما را به سمت یک رابطه عمیق هدایت کند
وقتی می ترسید، طرف مقابلتان امکانی پیدا نمی کند که در شما نفوذ کرده و به عمق هسته درونی تان راه برسد
فقط تا حد مشخصی به طرف مقابل اجازه می دهید و از این به بعد دیوارها ظاهر میشوند و همه چیز متوقف میشود.
افرادی که در زندگی جهت گیری عشقی دارند، کسانی هستند که از آینده نمی ترسند، افرادی که از نتایج و پیامدها و نمی ترسند، افرادی که در حال و اینجا زندگی می کنند. از نتیجه ای که حاصل میشود آزرده نشوید
به اینکه بعد از اینها چه پیش خواهد امد فکر نکنید. فقط همین جا باشید و به طور کامل عمل کنید. محاسبه گر نباشید
فردی که با ترس جهت یافته است همیشه محاسبه می کند، برنامه ریزی می کند، تدارک می بیند و حفاظت ایجاد می کند در حالی که تمام زندگی اش به این شکل تباه میشود.
#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن
برای رسیدن به درون یک فرد باید یک تحول و تغییر اساسی را پشت سر بگذارید
زیرا اگر بخواهید به عمق و درون فردا راه پیدا کنید خودتان نیز باید اجازه ورود به درونتان را به آن فرد بدهید
باید حساس شوید، کاملاً باز و آزاد و حساس
کار مخاطره آمیزی است اجازه دادن به دیگران برای راه یابی به درون خود کاری است خطرناک که احتمال هرگونه زیان و ضرری را دارد. چون نمی دانید او چه کاری می کند. زمانی همه رازهای شما برملا شده و همه چیزهای پنهانی اشکار شود، کاملا بی دفاع میشوید، دیگر به اعمالی که فرد مربوطه در قبالتان انجام می دهد آگاه نیستید و اینجاست ترس راه می یابد
و برای همین است که ما هیچگاه قلب خود را باز نمی کنیم
فقط با یک آشنایی، گمان می کنیم که عشق اتفاق افتاده است، ظواهر و سطوح بیرونی ما به هم می رسند و گمان می کنیم که این خودمان هستیم که به هم رسیده ایم
ظاهر ما خود ما نیست
در حقیقت سطح بیرونی مرزی است که در آنجا به انتها می رسید. درست مثل حصاری که به اطراف خود کشیده باشید. این سطح، خود شما نیست. سطح بیرونی، جایی است که به انتها می رسد و دنیا از آنجا شروع می شود.
حتی زنها و شوهرهایی که سالهای زیادی با هم بوده اند ممکن است مثل دو آشنا با هم باشند، و ممکن است همدیگر را خوب نشناسند. هر چه بیشتر با کسی زندگی کنید، بیشتر این موضوع را فراموش میکنید که درون فرد مقابل برای شما ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین اولین چیزی را که باید بدانید این است که:
آشنایی را با عشق اشتباه نگیرید
ممکن است با کسی عشق بازی کنید یا رابطه جنسی داشته باشید، ولی رابطه جنسی یک امر حاشیه ای است
مگر اینکه درون انسانها به هم برسد. رابطه جنسی فقط تماس دو بدن است. و تمام دو بدن به هم رسیدنی که شما انتظارش را دارید نیست
رابطه جنسی یک آشنایی - جسمانی - بدن باقی می ماند
شما فقط زمانی می توانید اجازه دهید کسی به درونتان راه پیدا کند که ترس نداشته و بیمی به دل راه ندهید.
دو نوع زندگی وجود دارد:
یکی با ترس جهت یافته
و دیگری با عشق جهت یافته است
زندگی که با ترس جهت یافته است هیچ گاه نمی تواند شما را به سمت یک رابطه عمیق هدایت کند
وقتی می ترسید، طرف مقابلتان امکانی پیدا نمی کند که در شما نفوذ کرده و به عمق هسته درونی تان راه برسد
فقط تا حد مشخصی به طرف مقابل اجازه می دهید و از این به بعد دیوارها ظاهر میشوند و همه چیز متوقف میشود.
افرادی که در زندگی جهت گیری عشقی دارند، کسانی هستند که از آینده نمی ترسند، افرادی که از نتایج و پیامدها و نمی ترسند، افرادی که در حال و اینجا زندگی می کنند. از نتیجه ای که حاصل میشود آزرده نشوید
به اینکه بعد از اینها چه پیش خواهد امد فکر نکنید. فقط همین جا باشید و به طور کامل عمل کنید. محاسبه گر نباشید
فردی که با ترس جهت یافته است همیشه محاسبه می کند، برنامه ریزی می کند، تدارک می بیند و حفاظت ایجاد می کند در حالی که تمام زندگی اش به این شکل تباه میشود.
#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن
عشق خیلی کمیاب است
برای رسیدن به درون یک فرد،
باید یک تحول و تغییر اساسی را پشت سر بگذارید
زیرا اگر بخواهید به عمق و درون فرد راه پیدا کنید، خودتان نیز باید اجازه ورود به درونتان را به آن فرد بدهید
باید حساس شوید، کاملاً باز و آزاد و حساس، کار مخاطره آمیزی است اجازه دادن به دیگران برای راه یابی به درون خود کاری است خطرناک که احتمال هرگونه زیان و ضرری را دارد.
چون نمی دانید او چه کاری می کند. زمانی همه رازهای شما برملا شده و همه چیزهای پنهانی اشکار شود، کاملا بی دفاع میشوید، دیگر به اعمالی که فرد مربوطه در قبالتان انجام می دهد آگاه نیستید و اینجاست ترس راه می یابد
و برای همین است که ما هیچگاه قلب خود را باز نمی کنیم
فقط با یک آشنایی، گمان می کنیم که عشق اتفاق افتاده است، ظواهر و سطوح بیرونی ما به هم می رسند و گمان می کنیم که این خودمان هستیم که به هم رسیده ایم
ظاهر ما خود ما نیست
در حقیقت سطح بیرونی مرزی است که در آنجا به انتها می رسید. درست مثل حصاری که به اطراف خود کشیده باشید. این سطح، خود شما نیست
سطح بیرونی، جایی است که به انتها می رسد و دنیا از آنجا شروع می شود.
حتی زنها و شوهرهایی که سالهای زیادی با هم بوده اند ممکن است مثل دو آشنا با هم باشند، و ممکن است همدیگر را خوب نشناسند. هر چه بیشتر با کسی زندگی کنید، بیشتر این موضوع را فراموش میکنید که درون فرد مقابل برای شما ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین اولین چیزی را که باید بدانید این است که:
آشنایی را با عشق اشتباه نگیرید
ممکن است با کسی عشق بازی کنید یا رابطه جنسی داشته باشید، ولی رابطه جنسی یک امر حاشیه ای است
مگر اینکه درون انسانها به هم برسد. رابطه جنسی فقط تماس دو بدن است. و تمام دو بدن به هم رسیدنی که شما انتظارش را دارید نیست
رابطه جنسی یک آشنایی،
جسمانی - بدن باقی می ماند
شما فقط زمانی می توانید اجازه دهید کسی به درونتان راه پیدا کند که ترس نداشته و بیمی به دل راه ندهید.
دو نوع زندگی وجود دارد:
یکی با ترس جهت یافته
و دیگری با عشق جهت یافته است
زندگی که با ترس جهت یافته است هیچ گاه نمی تواند شما را به سمت یک رابطه عمیق هدایت کند
وقتی می ترسید، طرف مقابلتان امکانی پیدا نمی کند که در شما نفوذ کرده و به عمق هسته درونی تان راه برسد
فقط تا حد مشخصی به طرف مقابل اجازه می دهید و از این به بعد دیوارها ظاهر میشوند و همه چیز متوقف میشود.
افرادی که در زندگی جهت گیری عشقی دارند، کسانی هستند که از آینده نمی ترسند، افرادی که از نتایج و پیامدها و نمی ترسند، افرادی که در حال و اینجا زندگی می کنند. از نتیجه ای که حاصل میشود آزرده نشوید
به اینکه بعد از اینها چه پیش خواهد امد فکر نکنید. فقط همین جا باشید و به طور کامل عمل کنید. محاسبه گر نباشید
فردی که با ترس جهت یافته است همیشه محاسبه می کند، برنامه ریزی می کند، تدارک می بیند و حفاظت ایجاد می کند در حالی که تمام زندگی اش به این شکل تباه میشود.
#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن
برای رسیدن به درون یک فرد،
باید یک تحول و تغییر اساسی را پشت سر بگذارید
زیرا اگر بخواهید به عمق و درون فرد راه پیدا کنید، خودتان نیز باید اجازه ورود به درونتان را به آن فرد بدهید
باید حساس شوید، کاملاً باز و آزاد و حساس، کار مخاطره آمیزی است اجازه دادن به دیگران برای راه یابی به درون خود کاری است خطرناک که احتمال هرگونه زیان و ضرری را دارد.
چون نمی دانید او چه کاری می کند. زمانی همه رازهای شما برملا شده و همه چیزهای پنهانی اشکار شود، کاملا بی دفاع میشوید، دیگر به اعمالی که فرد مربوطه در قبالتان انجام می دهد آگاه نیستید و اینجاست ترس راه می یابد
و برای همین است که ما هیچگاه قلب خود را باز نمی کنیم
فقط با یک آشنایی، گمان می کنیم که عشق اتفاق افتاده است، ظواهر و سطوح بیرونی ما به هم می رسند و گمان می کنیم که این خودمان هستیم که به هم رسیده ایم
ظاهر ما خود ما نیست
در حقیقت سطح بیرونی مرزی است که در آنجا به انتها می رسید. درست مثل حصاری که به اطراف خود کشیده باشید. این سطح، خود شما نیست
سطح بیرونی، جایی است که به انتها می رسد و دنیا از آنجا شروع می شود.
حتی زنها و شوهرهایی که سالهای زیادی با هم بوده اند ممکن است مثل دو آشنا با هم باشند، و ممکن است همدیگر را خوب نشناسند. هر چه بیشتر با کسی زندگی کنید، بیشتر این موضوع را فراموش میکنید که درون فرد مقابل برای شما ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین اولین چیزی را که باید بدانید این است که:
آشنایی را با عشق اشتباه نگیرید
ممکن است با کسی عشق بازی کنید یا رابطه جنسی داشته باشید، ولی رابطه جنسی یک امر حاشیه ای است
مگر اینکه درون انسانها به هم برسد. رابطه جنسی فقط تماس دو بدن است. و تمام دو بدن به هم رسیدنی که شما انتظارش را دارید نیست
رابطه جنسی یک آشنایی،
جسمانی - بدن باقی می ماند
شما فقط زمانی می توانید اجازه دهید کسی به درونتان راه پیدا کند که ترس نداشته و بیمی به دل راه ندهید.
دو نوع زندگی وجود دارد:
یکی با ترس جهت یافته
و دیگری با عشق جهت یافته است
زندگی که با ترس جهت یافته است هیچ گاه نمی تواند شما را به سمت یک رابطه عمیق هدایت کند
وقتی می ترسید، طرف مقابلتان امکانی پیدا نمی کند که در شما نفوذ کرده و به عمق هسته درونی تان راه برسد
فقط تا حد مشخصی به طرف مقابل اجازه می دهید و از این به بعد دیوارها ظاهر میشوند و همه چیز متوقف میشود.
افرادی که در زندگی جهت گیری عشقی دارند، کسانی هستند که از آینده نمی ترسند، افرادی که از نتایج و پیامدها و نمی ترسند، افرادی که در حال و اینجا زندگی می کنند. از نتیجه ای که حاصل میشود آزرده نشوید
به اینکه بعد از اینها چه پیش خواهد امد فکر نکنید. فقط همین جا باشید و به طور کامل عمل کنید. محاسبه گر نباشید
فردی که با ترس جهت یافته است همیشه محاسبه می کند، برنامه ریزی می کند، تدارک می بیند و حفاظت ایجاد می کند در حالی که تمام زندگی اش به این شکل تباه میشود.
#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن
#شهامت
وقتی چیزی تازه ضربه می زند،
#در_بگشا!
ما در حال از دست دادن خیلی چیزها در زندگی هستیم.
فقط به این دلیل که شهامت کمی داریم.
در واقع،
جز شهامت چیز دیگری برای موفقیت لازم نیست.
شهامت که داشتید،
پیش از آنکه شما قدمی به سوی چیزی بردارید همه چیز به سوی تان می آید.
حداقل در جهان درونی اینگونه است.
به تازه گوش کن،
با تازه همراه شو.
می دانم می ترسید،
به جای ترس با تازه همراه شو
زندگیت غنی و غنی تر می شود
و قادر خواهی بود روزی
زندان را رها کنی.
اشو
شهامت
وقتی چیزی تازه ضربه می زند،
#در_بگشا!
ما در حال از دست دادن خیلی چیزها در زندگی هستیم.
فقط به این دلیل که شهامت کمی داریم.
در واقع،
جز شهامت چیز دیگری برای موفقیت لازم نیست.
شهامت که داشتید،
پیش از آنکه شما قدمی به سوی چیزی بردارید همه چیز به سوی تان می آید.
حداقل در جهان درونی اینگونه است.
به تازه گوش کن،
با تازه همراه شو.
می دانم می ترسید،
به جای ترس با تازه همراه شو
زندگیت غنی و غنی تر می شود
و قادر خواهی بود روزی
زندان را رها کنی.
اشو
شهامت
اشـoshoـو:
#توجه_کردن
وقتی بچه ای مریض می شود،مرکز توجه خانواده قرار می گردد.
پدرش میآید و به کنارش مینشیند و از سلامتی اش جویا می شود،
دکتر،همسایه ها،دوستان به دیدنش می آیند، و در مورد سلامتی اش پرس و جو میکنند. وبرای او هدایایی می آورند.
اکنون او شدیدا به این اهمیت دادن وابسته شده است.
نفس آنچنان تغذیه می شود که ممکن است هر گز حاضر نباشد دوباره بهبود یابد. و اگر این طوری شود واقعاً هم امکان ندارد خوب شود
و هیچ دارویی هم موثر نخواهد بود
چون شخص سر سختانه می خواهد مریض باقی بماند.
عارضه ای که اکثر مردم به آن دچارند.
اگر کودک اجازه رشد داشته باشد و در این راه به طریق طبیعی یاری شود،
عشق برایش چیز ساده ای خواهد بود.
اگر به کودک کمک شود که با خودش و با طبیعت در هماهنگی باشد،
اگر کودک را در هر راهی که میرود حمایت کنید، تغذیه کنید،تشویق کنید که #خودش باشد،طبیعی باشد،
نوری به وجودش بتابد،
آنگاه عشق چیز ساده ای خواهد بود.
#اشو
#شهامت
عشق چون خورشيد است
خورشيد عشق كوه يخ را آب ميكند
و دريايي پهناور به وجود مي آورد
بنابراين جستجوي عشق همان جست و جوي خداست
زيرا عشق هم ذوب مي كند هم ويران مي سازد
#اشو
#عشق_پرنده_آزاد_و_رها
#توجه_کردن
وقتی بچه ای مریض می شود،مرکز توجه خانواده قرار می گردد.
پدرش میآید و به کنارش مینشیند و از سلامتی اش جویا می شود،
دکتر،همسایه ها،دوستان به دیدنش می آیند، و در مورد سلامتی اش پرس و جو میکنند. وبرای او هدایایی می آورند.
اکنون او شدیدا به این اهمیت دادن وابسته شده است.
نفس آنچنان تغذیه می شود که ممکن است هر گز حاضر نباشد دوباره بهبود یابد. و اگر این طوری شود واقعاً هم امکان ندارد خوب شود
و هیچ دارویی هم موثر نخواهد بود
چون شخص سر سختانه می خواهد مریض باقی بماند.
عارضه ای که اکثر مردم به آن دچارند.
اگر کودک اجازه رشد داشته باشد و در این راه به طریق طبیعی یاری شود،
عشق برایش چیز ساده ای خواهد بود.
اگر به کودک کمک شود که با خودش و با طبیعت در هماهنگی باشد،
اگر کودک را در هر راهی که میرود حمایت کنید، تغذیه کنید،تشویق کنید که #خودش باشد،طبیعی باشد،
نوری به وجودش بتابد،
آنگاه عشق چیز ساده ای خواهد بود.
#اشو
#شهامت
عشق چون خورشيد است
خورشيد عشق كوه يخ را آب ميكند
و دريايي پهناور به وجود مي آورد
بنابراين جستجوي عشق همان جست و جوي خداست
زيرا عشق هم ذوب مي كند هم ويران مي سازد
#اشو
#عشق_پرنده_آزاد_و_رها
اشـoshoـو:
هشیاری، سرور را انتخاب میکند
انسان می تواند بهشت و جهنم را در وجودت بیافریند
آن همان انرژی است که بهشت یا جهنم می شود؛ تنها تفاوت در آگاهی است
اگر با تعمق هوشیارانه انتخاب کنی هرگز قربانی تصادفات نخواهی شد
اگر شروع به حرکت هوشیارانه در روابط و اعمالت کنی، شگفت زده خواهی شد از این که آهسته آهسته دیگر رنج انتخاب نمی شود.
هیچکس نمی تواند هوشیارانه رنج را برگزیند
سرور بیشتر انتخاب می شود؛
هوشیاری تنها می تواند سرور را برگزیند زمانی که قلق اش دستت بیاید،
تو کلید راز را داری
دوا پاتریک
دوا یعنی خدایی،
پاتریک یعنی شریف ، شرافت
شرافت خدایی
انسان تنها زمانی شریف می شود که حضو خدا را احساس کند ، وگرنه پست می ماند . بدون حس کردن خداوند، انسان چیزی والاتر از خودش ندارد،
آنگاه زندگی به بن بست می رسد.
اگر خدایی نباشد ، آنگاه انسان چیزی ندارد که به بالا نگاه کند
هیچ بینشی ممکن نیست، هیچ آرمانی .
انسان تنها زمانی شریف می شود که در بینشش جایی برای خدا وجود داشته باشد، زمانی که شروع به حس کردن خداوند می کند، نزدیک می شود.
حضور هرچه نزدیک تر حس شود،
فرد شریف تر و متین تر می شود.
تنها انسان مذهبی می تواند شریف باشد؛
غیر مذهبی تنها می تواند وانمود کند
شرافت یکی از بهترین هنرها است.
اما فرد می تواند از بیرون پرورش یابد که آن دروغین خواهد بود.
اگر آن به خاطر حس کردن خدایی که تو را در بر گرفته برخیزد ، آنگاه خودانگیخته است، طبیعی است، اصیل است.
هشیار باش، بینا باش
نفرت سایه نفْس(منیت)است
و
عشق نیازمند شهامتی عظیم است
چون منیت باید قربانی شود.
تنها آنان که آماده بیکالبدی هستند
قادر به عشق ورزیند.
#اشو
#شهامت
هشیاری، سرور را انتخاب میکند
انسان می تواند بهشت و جهنم را در وجودت بیافریند
آن همان انرژی است که بهشت یا جهنم می شود؛ تنها تفاوت در آگاهی است
اگر با تعمق هوشیارانه انتخاب کنی هرگز قربانی تصادفات نخواهی شد
اگر شروع به حرکت هوشیارانه در روابط و اعمالت کنی، شگفت زده خواهی شد از این که آهسته آهسته دیگر رنج انتخاب نمی شود.
هیچکس نمی تواند هوشیارانه رنج را برگزیند
سرور بیشتر انتخاب می شود؛
هوشیاری تنها می تواند سرور را برگزیند زمانی که قلق اش دستت بیاید،
تو کلید راز را داری
دوا پاتریک
دوا یعنی خدایی،
پاتریک یعنی شریف ، شرافت
شرافت خدایی
انسان تنها زمانی شریف می شود که حضو خدا را احساس کند ، وگرنه پست می ماند . بدون حس کردن خداوند، انسان چیزی والاتر از خودش ندارد،
آنگاه زندگی به بن بست می رسد.
اگر خدایی نباشد ، آنگاه انسان چیزی ندارد که به بالا نگاه کند
هیچ بینشی ممکن نیست، هیچ آرمانی .
انسان تنها زمانی شریف می شود که در بینشش جایی برای خدا وجود داشته باشد، زمانی که شروع به حس کردن خداوند می کند، نزدیک می شود.
حضور هرچه نزدیک تر حس شود،
فرد شریف تر و متین تر می شود.
تنها انسان مذهبی می تواند شریف باشد؛
غیر مذهبی تنها می تواند وانمود کند
شرافت یکی از بهترین هنرها است.
اما فرد می تواند از بیرون پرورش یابد که آن دروغین خواهد بود.
اگر آن به خاطر حس کردن خدایی که تو را در بر گرفته برخیزد ، آنگاه خودانگیخته است، طبیعی است، اصیل است.
هشیار باش، بینا باش
نفرت سایه نفْس(منیت)است
و
عشق نیازمند شهامتی عظیم است
چون منیت باید قربانی شود.
تنها آنان که آماده بیکالبدی هستند
قادر به عشق ورزیند.
#اشو
#شهامت
اشـoshoـو:
ترفندهای تعداد
در یک جامعه، انتظار عمیقی وجود دارد که دقیقا مثل دیگران رفتار کنید.
لحظه ای که شما کمی متفاوت از دیگران عمل می کنید، غریبه می شوید، و مردم از افراد غریبه خیلی می ترسند.
به همین خاطر است که هر جا دو نفر در اتوبوس، قطار، و یا حتی ایستگاه اتوبوس می نشینند. نمی توانند ساکت باشند زیرا در سکوت هر دوی آنها غریبه هستند.
آنها فوراً شروع به آشنان شدن با هم می کنند
و شما کی هستید؟ کجا می روید؟ شغل تان چیست؟ و چیزهای از این قبیل...
و بعدا آرام می گیرند و شما انسان دیگری هستید درست مثل آنها.
مردم دائماً میخواهند در جمعی قرار بگیرند که متناسب آنها باشد. لحظه ای که شما متفاوت رفتار می کنید، تمام جمع مشکوک میشوند؛ یک جای کار ایراد دارد.
آنها شما را می شناسند و می توانند تغییر را ببینند. آنها از زمانی که هرگز خودتان را قبول نداشتید شما را می شناخته اند، و حال یکباره می بینند که خودتان را قبول دارید...
در این جامعه هیچ کس خودش را قبول ندارد؛ همه خودشان را محکوم می کنند. این روش زندگی جامعه است:
محکوم کردن خود و اگر خودتان را محکوم نکنید، و خودتان را قبول داشته باشید، از جامعه طردتان می کنند. جامعه تحمل کسی را که بخواهد خارج از این حیطه باشد را قبول ندارد.
چرا که جامعه با تعدادش زندگی می کند؛ این ترفند تعداد است، وقتی تعداد زیاد باشد، مردم حس خوبی دارند. تعداد زیاد باعث میشود مردم احساس کنند که باید درست باشند، و ممکن نیست اشتباه کنند، میلیون ها نفر از مردم با آنها هستند
و موقعی که تنها میشوند شک های بزرگ پدیدار می شوند. کسی با من نیست چه تضمینی وجود دارد که حق با من باشد؟
به همین خاطر است که من میگویم در این جهان منفرد بودن بزرگترین شهامت است.
لازمه نترسی بودن منفرد بودن است: مهم نیست که تمام دنیا علیه من باشد، آنچه اهمیت دارد این است که تجربه من ارزشمند و معتبر باشد. من به تعداد نگاه نمی کنم، و اینکه چند نفر با من هستند، من به اعتبار تجربه خودم نگاه می کنم. به اینکه آیا من صرفا حرفهای دیگران را مثل طوطی تکرار میکنم. و یا منبع حرفهایم در تجربه خودم می باشد.
اگر حاصل تجربه خودم باشد، اگر قسمتی از خون. استخوان، و مغز استخوانم باشد، اونوقت تمام دنیا می تواند در یک طرف باشد و هنوز، حق با من باشد و آنها در اشتباه باشند. مهم نیست، من نیازی به راَی آنها ندارم تا احساس کنم حق با من است.
تنها افرادی که حامل عقاید دیگران هستند، نیاز به حمایت آنان دارند.
اما این روشی است که جامعه بشری تا به امروز به آن عمل کرده است. این گونه است که آنها شما را در گروه پیروان خود نگه می دارند. اگر آنها غمگین باشند، شما هم باید غمگین باشید؛ اگر بدبخت باشند، شما هم باید اینطور باشید. هر آنچه که آنها باشند، شما هم مجبورید که باشید. تفاوت مجاز نیست،
چرا که تفاوت نهایتا به منفرد بودن و یگانه بودن منجر میشود، و جامعه خیلی زیاد از این مسئله می ترسد.
این بدین معنی است که بعضی ها مستقل از جمع شده، و ذره ای به جمع اهمیت نمی دهند. خدایان شما، معابدتان، کشیشهایتان، کتاب های مذهبی تان، همه آنها برایش بی معنی شده است.
حالا او وجود خود و راه خودش را دارد - برای اینکه زندگی کند، بمیرد، جشن بگیرد، آواز بخواند، برقصد. او به خانه آمده است.
هیچکس با جمع نمی تواند به خانه بیاید. هر کس فقط می تواند به تنهایی به خانه بیاید
#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن
جامعه تاکنون در نفرتی عميق وجود داشته است:
نفرت از ديگر کشورها، ديگر اديان ، نفرت از مردمانی با رنگهای ديگر و نفرت به هر طريق ممکن.
بنابراين ظرفيت عشق بايد نابود شود.
و ما از همان کودکی شروع به نابود کردن ظرفيت عشق می کنيم
ما به بچه ها می آموزيم:
تو يک هندو، مسيحی يا مسلمان هستی. از ديگران متنفر باش.
اما اين را مستقيماً نمی گوييم.
اين يک مانور بسيار غير مستقيم است.
ما هر بچه ای را جاه طلب می کنيم و جاه طلب بدين معناست که تو نمی توانی عشق بورزی.
جاه طلبی ضد عشق است و به جنگيدن و تنازع نياز دارد. به اين نياز دارد که شما از ديگران به عنوان يک وسيله استفاده کنيد.
عشق، چشم انداز کاملاً متفاوتی است.
عشق ميگويد به ديگری به عنوان غايتی برای خودش احترام بگذار.
هرگز از کسی به عنوان وسيله استفاده نکن. هيچکس وسيله ای برای شما نيست.
هرکسی يک غايت است.
اما در اين صورت جاه طلبی به زمين خواهد افتاد. و کل سيستم آموزش ما بر جاه طلبی تکيه دارد. سياستهای ما و اديان ما بر جاه طلبی متکی هستند. سياست، دينِ اين دنياست و دين، سياستِ دنيای ديگر است.
ادامه 👇👇👇
ترفندهای تعداد
در یک جامعه، انتظار عمیقی وجود دارد که دقیقا مثل دیگران رفتار کنید.
لحظه ای که شما کمی متفاوت از دیگران عمل می کنید، غریبه می شوید، و مردم از افراد غریبه خیلی می ترسند.
به همین خاطر است که هر جا دو نفر در اتوبوس، قطار، و یا حتی ایستگاه اتوبوس می نشینند. نمی توانند ساکت باشند زیرا در سکوت هر دوی آنها غریبه هستند.
آنها فوراً شروع به آشنان شدن با هم می کنند
و شما کی هستید؟ کجا می روید؟ شغل تان چیست؟ و چیزهای از این قبیل...
و بعدا آرام می گیرند و شما انسان دیگری هستید درست مثل آنها.
مردم دائماً میخواهند در جمعی قرار بگیرند که متناسب آنها باشد. لحظه ای که شما متفاوت رفتار می کنید، تمام جمع مشکوک میشوند؛ یک جای کار ایراد دارد.
آنها شما را می شناسند و می توانند تغییر را ببینند. آنها از زمانی که هرگز خودتان را قبول نداشتید شما را می شناخته اند، و حال یکباره می بینند که خودتان را قبول دارید...
در این جامعه هیچ کس خودش را قبول ندارد؛ همه خودشان را محکوم می کنند. این روش زندگی جامعه است:
محکوم کردن خود و اگر خودتان را محکوم نکنید، و خودتان را قبول داشته باشید، از جامعه طردتان می کنند. جامعه تحمل کسی را که بخواهد خارج از این حیطه باشد را قبول ندارد.
چرا که جامعه با تعدادش زندگی می کند؛ این ترفند تعداد است، وقتی تعداد زیاد باشد، مردم حس خوبی دارند. تعداد زیاد باعث میشود مردم احساس کنند که باید درست باشند، و ممکن نیست اشتباه کنند، میلیون ها نفر از مردم با آنها هستند
و موقعی که تنها میشوند شک های بزرگ پدیدار می شوند. کسی با من نیست چه تضمینی وجود دارد که حق با من باشد؟
به همین خاطر است که من میگویم در این جهان منفرد بودن بزرگترین شهامت است.
لازمه نترسی بودن منفرد بودن است: مهم نیست که تمام دنیا علیه من باشد، آنچه اهمیت دارد این است که تجربه من ارزشمند و معتبر باشد. من به تعداد نگاه نمی کنم، و اینکه چند نفر با من هستند، من به اعتبار تجربه خودم نگاه می کنم. به اینکه آیا من صرفا حرفهای دیگران را مثل طوطی تکرار میکنم. و یا منبع حرفهایم در تجربه خودم می باشد.
اگر حاصل تجربه خودم باشد، اگر قسمتی از خون. استخوان، و مغز استخوانم باشد، اونوقت تمام دنیا می تواند در یک طرف باشد و هنوز، حق با من باشد و آنها در اشتباه باشند. مهم نیست، من نیازی به راَی آنها ندارم تا احساس کنم حق با من است.
تنها افرادی که حامل عقاید دیگران هستند، نیاز به حمایت آنان دارند.
اما این روشی است که جامعه بشری تا به امروز به آن عمل کرده است. این گونه است که آنها شما را در گروه پیروان خود نگه می دارند. اگر آنها غمگین باشند، شما هم باید غمگین باشید؛ اگر بدبخت باشند، شما هم باید اینطور باشید. هر آنچه که آنها باشند، شما هم مجبورید که باشید. تفاوت مجاز نیست،
چرا که تفاوت نهایتا به منفرد بودن و یگانه بودن منجر میشود، و جامعه خیلی زیاد از این مسئله می ترسد.
این بدین معنی است که بعضی ها مستقل از جمع شده، و ذره ای به جمع اهمیت نمی دهند. خدایان شما، معابدتان، کشیشهایتان، کتاب های مذهبی تان، همه آنها برایش بی معنی شده است.
حالا او وجود خود و راه خودش را دارد - برای اینکه زندگی کند، بمیرد، جشن بگیرد، آواز بخواند، برقصد. او به خانه آمده است.
هیچکس با جمع نمی تواند به خانه بیاید. هر کس فقط می تواند به تنهایی به خانه بیاید
#اشو
#شهامت_عشق_ورزیدن
جامعه تاکنون در نفرتی عميق وجود داشته است:
نفرت از ديگر کشورها، ديگر اديان ، نفرت از مردمانی با رنگهای ديگر و نفرت به هر طريق ممکن.
بنابراين ظرفيت عشق بايد نابود شود.
و ما از همان کودکی شروع به نابود کردن ظرفيت عشق می کنيم
ما به بچه ها می آموزيم:
تو يک هندو، مسيحی يا مسلمان هستی. از ديگران متنفر باش.
اما اين را مستقيماً نمی گوييم.
اين يک مانور بسيار غير مستقيم است.
ما هر بچه ای را جاه طلب می کنيم و جاه طلب بدين معناست که تو نمی توانی عشق بورزی.
جاه طلبی ضد عشق است و به جنگيدن و تنازع نياز دارد. به اين نياز دارد که شما از ديگران به عنوان يک وسيله استفاده کنيد.
عشق، چشم انداز کاملاً متفاوتی است.
عشق ميگويد به ديگری به عنوان غايتی برای خودش احترام بگذار.
هرگز از کسی به عنوان وسيله استفاده نکن. هيچکس وسيله ای برای شما نيست.
هرکسی يک غايت است.
اما در اين صورت جاه طلبی به زمين خواهد افتاد. و کل سيستم آموزش ما بر جاه طلبی تکيه دارد. سياستهای ما و اديان ما بر جاه طلبی متکی هستند. سياست، دينِ اين دنياست و دين، سياستِ دنيای ديگر است.
ادامه 👇👇👇
عشق روزنه ای به جهان نامحدود است؛جهانی بدون انتها
عشق آغاز می شود ولی هیچ گاه خاتمه نمی یابد.
عشق آغازی بی انتهاست.
یک چیز را به خاطر بسپار:
معمولاً ذهن دخالت گر است و نمی گذارد عشق بی کرانگی و وسعتش را داشته باشد.
اگر تو واقعا کسی را دوست داشته باشی،فضایی بیکران را به او می دهی، وجود گسترده ی تو تنها فضایی است برای او که در آن و با آن رشد کند
ذهن دخالت می کند وسعی دارد #مالک شخص شود.
بنابراین عشق تخریب می شود.
ذهن بسیار حریص است،
ذهن سمی است.
اگر کسی بخواهد به دنیای عشق وارد شود
باید ذهن را به دور بیاندازد.
#اشو
#شهامت
عشق آغاز می شود ولی هیچ گاه خاتمه نمی یابد.
عشق آغازی بی انتهاست.
یک چیز را به خاطر بسپار:
معمولاً ذهن دخالت گر است و نمی گذارد عشق بی کرانگی و وسعتش را داشته باشد.
اگر تو واقعا کسی را دوست داشته باشی،فضایی بیکران را به او می دهی، وجود گسترده ی تو تنها فضایی است برای او که در آن و با آن رشد کند
ذهن دخالت می کند وسعی دارد #مالک شخص شود.
بنابراین عشق تخریب می شود.
ذهن بسیار حریص است،
ذهن سمی است.
اگر کسی بخواهد به دنیای عشق وارد شود
باید ذهن را به دور بیاندازد.
#اشو
#شهامت