#حضور، نوری در تاریکی است. اتمی است. یک لحظۀ حضور، نور بیشتری از سالها "اعمال نیک" به درون جهان میآورد. در حضور، همۀ اعمال، بی سروصدا و بدون آلودگی است. آن، خودانگیختگیِ متولد شده از سکون است.
با اجازه دادن به حضور، در هر حال، نوعی مرگ را به آغوش میکشیم. آنچه میمیرد، همۀ انتظارات، قضاوتها و تلاشها برای شدن است. آنچه میمیرد، مادۀ اولیۀ جدایی است، حس خود-هویتی است، که فقط میتواند در دنیای توهمیِ گذشته و آینده، حافظه و انتظار عمل کند. زیرا دریافته خواهد شد که اگر ما به سادگیِ آنچه هست، اجازه دهیم، در مکانی از ندانستن خواهیم بود.
اینگونه است که در آغوش کشیدن حضور، نوعی مرگ است. آنچه میمیرد، رؤیای فردیت است.
تونی_پارسونز
با اجازه دادن به حضور، در هر حال، نوعی مرگ را به آغوش میکشیم. آنچه میمیرد، همۀ انتظارات، قضاوتها و تلاشها برای شدن است. آنچه میمیرد، مادۀ اولیۀ جدایی است، حس خود-هویتی است، که فقط میتواند در دنیای توهمیِ گذشته و آینده، حافظه و انتظار عمل کند. زیرا دریافته خواهد شد که اگر ما به سادگیِ آنچه هست، اجازه دهیم، در مکانی از ندانستن خواهیم بود.
اینگونه است که در آغوش کشیدن حضور، نوعی مرگ است. آنچه میمیرد، رؤیای فردیت است.
تونی_پارسونز
چهره ی اصیل هر کودک،
چهره ی خداست.
البته خدای من، خدای یک مسیحی، خدای یک هندو، خدای یک یهودی نیست.
خدای من حتی یک شخص نیست بلکه یک #حضور است.
کمتر شبیه به گل و بیشتر شبیه به یک رایحه است.
تو می توانی آن را حس احساس کنی،
ولی نمی توانی آن را با دست بگیری،
تو می توانی به وسیله ی آن غرقه شوی، ولی نمی توانی آن را مالک شوی.
خدای من چیزی عینی، آنجا، نیست. خدای من همان ذهنیت است، اینجا.
#اشو
#کودک_نوین
چهره ی خداست.
البته خدای من، خدای یک مسیحی، خدای یک هندو، خدای یک یهودی نیست.
خدای من حتی یک شخص نیست بلکه یک #حضور است.
کمتر شبیه به گل و بیشتر شبیه به یک رایحه است.
تو می توانی آن را حس احساس کنی،
ولی نمی توانی آن را با دست بگیری،
تو می توانی به وسیله ی آن غرقه شوی، ولی نمی توانی آن را مالک شوی.
خدای من چیزی عینی، آنجا، نیست. خدای من همان ذهنیت است، اینجا.
#اشو
#کودک_نوین