فزون از خِرَد نیست اندر جَهان
فروزندهی کِهتران و مِهان
هر آنکس که او شاد گشت از خِرَد
جَهان را به کَردار بد نسپَرَد
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آبَ دانش نیارَد مَزید
رهانَد خِرَد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
#حکیم_فردوسی
فروزندهی کِهتران و مِهان
هر آنکس که او شاد گشت از خِرَد
جَهان را به کَردار بد نسپَرَد
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آبَ دانش نیارَد مَزید
رهانَد خِرَد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
#حکیم_فردوسی
چو بر انجمن مرد خامُش بُوَد
از آن خامُشی دل به رامش بُوَد
سپردن به دانای گوینده گوش
به تن توشه یابی، به دل رای و هوش
شنیده سخنها فرامُش مکن
که تاجست برتختِ شاهی سخن
چو خواهی که دانسته آید به بر
به گفتار بگشای بند از هنر ...
#حکیم_فردوسی
از آن خامُشی دل به رامش بُوَد
سپردن به دانای گوینده گوش
به تن توشه یابی، به دل رای و هوش
شنیده سخنها فرامُش مکن
که تاجست برتختِ شاهی سخن
چو خواهی که دانسته آید به بر
به گفتار بگشای بند از هنر ...
#حکیم_فردوسی
به بازیگری مانَد این چرخِ مَست
که بازی برآرد به هفتاد دست
زمانی به خنجر ، زمانی به تیـغ
زمانی به باد و زمانی به میـغ
زمانی به دستِ یکی ناسزا
زمانی خود از درد و سختی، رها
زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواریّ و چاه
#حکیم_فردوسی
که بازی برآرد به هفتاد دست
زمانی به خنجر ، زمانی به تیـغ
زمانی به باد و زمانی به میـغ
زمانی به دستِ یکی ناسزا
زمانی خود از درد و سختی، رها
زمانی دهد تخت و گنج و کلاه
زمانی غم و رنج و خواریّ و چاه
#حکیم_فردوسی
چنين است رسم سرای كهن
سرش هيچ پيدا نبينی ز بن
ز تختش سوی تيره خاك آورد
سر و تاجش اندر مغاك آورد
چو نيكی كنی نيكی آيد برت
بدی را بدی باشد اندر خورت
همه خاك دارند بالين و خشت
خنك آن كه جز تخم نيكی نكشت
جهان سر به سر حكمت و عبرت است
چـــرا بهرهی ما همه غفلت است
چنان باش انـدر سپنجی سـرای
كه رنجه نباشی به نزد خدای...
#حکیم_فردوسی
سرش هيچ پيدا نبينی ز بن
ز تختش سوی تيره خاك آورد
سر و تاجش اندر مغاك آورد
چو نيكی كنی نيكی آيد برت
بدی را بدی باشد اندر خورت
همه خاك دارند بالين و خشت
خنك آن كه جز تخم نيكی نكشت
جهان سر به سر حكمت و عبرت است
چـــرا بهرهی ما همه غفلت است
چنان باش انـدر سپنجی سـرای
كه رنجه نباشی به نزد خدای...
#حکیم_فردوسی