▫️ «قطعهی ماشینها»
▫️ بدفهمی مارکسی در گروندریسه و رفع آن در سرمایه
نوشتهی: میکائیل هاینریش
ترجمهی: حسن مرتضوی
3 ژانویه 2022
🔸 گروندریسه هنوز از محبوبترین متون مفسران مارکس بهشمار میآید. برخی نویسندگان استدلال میکنند که بهاصطلاح «قطعهی ماشینها» سندی است محوری برای نظریهی مارکسی «فروشکستهای» سرمایهداری، نوعی «نظریهی فروپاشی» سرمایهداری، یا دستکم توصیف فرایندی که در آن شیوهی جدیدی از تولید ظهور میکند و خود سرمایهداری آغاز آن را رقم میزند اما با منطق سرمایه در تضاد است. نتایج «قطعهی ماشینها» در چنین ملاحظاتی بدیهی تلقی میشود. اما نتایج «قطعهی ماشینها» از سویی از برداشتی یکسویه از بحران در تفکر مارکس از اوایل دههی 1850 نشئت میگیرد و از سوی دیگر، از برخی کاستیها در فهم مقولههای اساسی در گروندریسه. مارکس در سالهای پس از نگارش گروندریسه بر هر دو بدفهمی غلبه کرد. در جلد اول سرمایه، هنگامی که به تولید ارزش اضافی نسبی میپردازیم، میتوانیم نقدی ضمنی از «قطعهی ماشینها» داشته باشیم. با نادیده گرفتن تحول نظری مارکس، یعنی همان چیزی که آنتونیو نگری با بیان اینکه گروندریسه را باید «در خود» خواند مدنظر دارد، میتوان به راحتی از بحث در مورد این خودانتقادیِ ضمنی مارکس غافل شد. خواندن متن در خود به معنای پذیرش غیرانتقادی نتایج متن است. برای اینکه امروز گروندریسه را بهطور مفیدی مورد بحث قرار دهیم، باید این متن را نهتنها در بافتار تحول اندیشهی مارکس قرار دهیم، بلکه باید خوانش خود را از گروندریسه در تحول بحث پیرامون مارکس در سدهی بیستم جای دهیم، زیرا این رشد و تحول بسیاری از طرقی را شکل داده که گروندریسه خوانده میشد و هنوز هم خوانده میشود.
🔸 اگر گروندریسه صرفاً بهعنوان مکملی در کنار سرمایه مارکس مطرح شود، آنگاه فرآیند درونی ـ نظری تکوین نقد مارکس از اقتصاد سیاسی و سرشت گذرای گروندریسه نادیده گرفته میشود. به طور خلاصه این تحول را یادآوری میکنم. به دنبال تزهای فویرباخ و ایدئولوژی آلمانی، کار مارکس در سالهای 1845ـ1846 همانا نقد بنیاد هر نوع رویکردی به نظریهی اقتصادی با محوریت وجود نوعی انسان و بیگانگی بود . با وجود این، در آن مرحله، مارکس چیز زیادی در اختیار نداشت که بتواند به جای این تصورات قرار دهد. به طور ایجابی، ایدئولوژی آلمانی بیش از هر چیز چرخشی به امر تجربی بود. مارکس و انگلس بارها و بارها در آنجا تأکید کردند که «علم پوزیتیو» که همانا ثبت وضعیت تجربی امور و روابط است، باید جایگزین نظرورزی فلسفی شود.
🔸 مارکس در آغاز کار خود در گروندریسه متقاعد شده بود که بحران منجر به انحلال شیوهی تولید سرمایهداری خواهد شد و در مسیر توسعهی خود، این شیوه تولید در نهایت «فروپاشیده خواهد شد». اکنون که اولین بحران بزرگ بازار جهانی آغاز شده بود که به «سیل» منتهی میشد، او فقط باید سازوکاری را ترسیم میکرد که اساس این فرآیند را تشکیل میداد. با این حال، میدانیم که اتفاق بسیار متفاوتی رخ داد. اگرچه نخستین بحران واقعی بازار جهانی در سالهای 1858ـ1857 رخ داد، اما نه کاتالیزور شورش انقلابی بود و نه فروپاشی تولید مبتنی بر ارزش مبادلهای را اعلام کرد. برعکس: بحران به سرعت پایان یافت و تولید سرمایهداری از آن بیرون آمد و تقویت شد. مارکس این درس را به طور کامل آموخت و هرگز آن را فراموش نکرد. هنگامی که دنیلسون در اواخر دههی 1870 او را تحت فشار قرار داد تا سرمایه را تمام کند، مارکس به او پاسخ داد که نمیتواند سرمایه را قبل از اینکه بحران کنونی به اوج خود برسد، به پایان برساند، زیرا پدیدههای کاملاً جدیدی را نشان میدهد که او هنوز باید آنها را به لحاظ نظری درک کند. هر تصوری از فروپاشی یا حتی ترس او در حین تألیف گروندریسه که کتابش «خیلی دیر» شود، از بین رفته بود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Je
#گروندریسه #میکائیل_هاینریش #حسن_مرتضوی
#مانیفست_کمونیست #نظریهی_فروپاشی #کاپیتال
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بدفهمی مارکسی در گروندریسه و رفع آن در سرمایه
نوشتهی: میکائیل هاینریش
ترجمهی: حسن مرتضوی
3 ژانویه 2022
🔸 گروندریسه هنوز از محبوبترین متون مفسران مارکس بهشمار میآید. برخی نویسندگان استدلال میکنند که بهاصطلاح «قطعهی ماشینها» سندی است محوری برای نظریهی مارکسی «فروشکستهای» سرمایهداری، نوعی «نظریهی فروپاشی» سرمایهداری، یا دستکم توصیف فرایندی که در آن شیوهی جدیدی از تولید ظهور میکند و خود سرمایهداری آغاز آن را رقم میزند اما با منطق سرمایه در تضاد است. نتایج «قطعهی ماشینها» در چنین ملاحظاتی بدیهی تلقی میشود. اما نتایج «قطعهی ماشینها» از سویی از برداشتی یکسویه از بحران در تفکر مارکس از اوایل دههی 1850 نشئت میگیرد و از سوی دیگر، از برخی کاستیها در فهم مقولههای اساسی در گروندریسه. مارکس در سالهای پس از نگارش گروندریسه بر هر دو بدفهمی غلبه کرد. در جلد اول سرمایه، هنگامی که به تولید ارزش اضافی نسبی میپردازیم، میتوانیم نقدی ضمنی از «قطعهی ماشینها» داشته باشیم. با نادیده گرفتن تحول نظری مارکس، یعنی همان چیزی که آنتونیو نگری با بیان اینکه گروندریسه را باید «در خود» خواند مدنظر دارد، میتوان به راحتی از بحث در مورد این خودانتقادیِ ضمنی مارکس غافل شد. خواندن متن در خود به معنای پذیرش غیرانتقادی نتایج متن است. برای اینکه امروز گروندریسه را بهطور مفیدی مورد بحث قرار دهیم، باید این متن را نهتنها در بافتار تحول اندیشهی مارکس قرار دهیم، بلکه باید خوانش خود را از گروندریسه در تحول بحث پیرامون مارکس در سدهی بیستم جای دهیم، زیرا این رشد و تحول بسیاری از طرقی را شکل داده که گروندریسه خوانده میشد و هنوز هم خوانده میشود.
🔸 اگر گروندریسه صرفاً بهعنوان مکملی در کنار سرمایه مارکس مطرح شود، آنگاه فرآیند درونی ـ نظری تکوین نقد مارکس از اقتصاد سیاسی و سرشت گذرای گروندریسه نادیده گرفته میشود. به طور خلاصه این تحول را یادآوری میکنم. به دنبال تزهای فویرباخ و ایدئولوژی آلمانی، کار مارکس در سالهای 1845ـ1846 همانا نقد بنیاد هر نوع رویکردی به نظریهی اقتصادی با محوریت وجود نوعی انسان و بیگانگی بود . با وجود این، در آن مرحله، مارکس چیز زیادی در اختیار نداشت که بتواند به جای این تصورات قرار دهد. به طور ایجابی، ایدئولوژی آلمانی بیش از هر چیز چرخشی به امر تجربی بود. مارکس و انگلس بارها و بارها در آنجا تأکید کردند که «علم پوزیتیو» که همانا ثبت وضعیت تجربی امور و روابط است، باید جایگزین نظرورزی فلسفی شود.
🔸 مارکس در آغاز کار خود در گروندریسه متقاعد شده بود که بحران منجر به انحلال شیوهی تولید سرمایهداری خواهد شد و در مسیر توسعهی خود، این شیوه تولید در نهایت «فروپاشیده خواهد شد». اکنون که اولین بحران بزرگ بازار جهانی آغاز شده بود که به «سیل» منتهی میشد، او فقط باید سازوکاری را ترسیم میکرد که اساس این فرآیند را تشکیل میداد. با این حال، میدانیم که اتفاق بسیار متفاوتی رخ داد. اگرچه نخستین بحران واقعی بازار جهانی در سالهای 1858ـ1857 رخ داد، اما نه کاتالیزور شورش انقلابی بود و نه فروپاشی تولید مبتنی بر ارزش مبادلهای را اعلام کرد. برعکس: بحران به سرعت پایان یافت و تولید سرمایهداری از آن بیرون آمد و تقویت شد. مارکس این درس را به طور کامل آموخت و هرگز آن را فراموش نکرد. هنگامی که دنیلسون در اواخر دههی 1870 او را تحت فشار قرار داد تا سرمایه را تمام کند، مارکس به او پاسخ داد که نمیتواند سرمایه را قبل از اینکه بحران کنونی به اوج خود برسد، به پایان برساند، زیرا پدیدههای کاملاً جدیدی را نشان میدهد که او هنوز باید آنها را به لحاظ نظری درک کند. هر تصوری از فروپاشی یا حتی ترس او در حین تألیف گروندریسه که کتابش «خیلی دیر» شود، از بین رفته بود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Je
#گروندریسه #میکائیل_هاینریش #حسن_مرتضوی
#مانیفست_کمونیست #نظریهی_فروپاشی #کاپیتال
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«قطعهی ماشینها»
بدفهمی مارکسی در گروندریسه و رفع آن در سرمایه نوشتهی: میکائیل هاینریش ترجمهی: حسن مرتضوی گروندریسه هنوز از محبوبترین متون مفسران مارکس بهشمار میآید. برخی نویسندگان استدلال میکنند که بهاصطلاح…