نقد
3.37K subscribers
200 photos
17 files
795 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی

نوشته‌ی: داریوش راد

18 ژوئن 2021

🔸 تاریخ حیات شوراها در انقلاب بهمن تاریخی چند ساله است. انقلاب در 22 بهمن 57 پیروز شد؛ گروه‌های شبه‌نظامی حکومت اسلامی نیروی بالقوه‌ی این انقلاب را برای حل معضلات اجتماعی هزارساله که مهم‌ترین آن‌ها ایجاد دولتی حداقلی و جامعه‌ی مدنی حداکثری بود، در سال 60 به‌شکلی قهرآمیز سرکوب کردند. بین این سه سال، انقلاب بهمن، شوراهای نوبنیاد زندگی، برای تداوم خود مبارزه کردند.

🔸 انقلاب بهمن موجب شد تا میلیون‌ها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشه‌های خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آینده‌ای بهتر برای خود و جامعه امیدوار شوند. جوهره‌ی انقلاب بهمن همانا تلاشی بود برای آن‌که شوراهای مردمی خودجوش و جامعه‌ی مدنی به ارگان اقتدار عمومی بدل بشوند، اگر چه سازمان‌ها و احزاب سیاسی چپ سعی کردند تا آن‌ها را کنترل کنند. میلیون‌ها زن و مرد با دریافت خودجوش خود از یک‌سو، و دستگاه تبلیغاتی حکومت نوبنیاد از سوی دیگر، همگی شورا را نهاد واقعی «حکومتی مردمی» می نامیدند؛ این رویکرد تنها انعکاس این واقعیت بود که شوراها در حقیقت شکل جنینی نوعی حکومت دموکراتیک و دولت عدالت‌محور برای آینده ایران را ترسیم می‌کردند. آنجایی که این شوراها دارای قدرت واقعی حکمرانی بودند، انقلاب بهمن از این قدرت برای حل معضلات اجتماعی استفاده کرد؛ آنجایی که قدرت در دستان سلسله‌مراتب دولت استبدادی و حکومت روحانیت بود، شوراها سعی کردند قدرت خود را از دست ندهند.

🔸 پیش از شوراها سازمان‌های دیگری، غالباً با ماهیت سکولار چپ‌گرا یا اسلامی چپ‌گرا، میان قشرهای مختلف اجتماعی جامعه فعال بودند؛ هدف بلافاصله‌ی آن‌ها تاثیرگذاری بر روشنفکران و همچنین قشرهایی از عامه‌ی مردم بود. شوراها اما تنها نهاد سازماندهی دموکراتیک مردمی بود؛ هدف آن تلاش برای دموکراتیزه‌کردن قدرت و برچیدن سلسله‌مراتب اجتماعی نظام استبدادی جامعه‌ی کهن ایرانی بود.

🔸 ویژگی طبقاتی شورا را می‌توان در تفاوت‌های طبقاتی شهروندان و تضاد سیاسی بین انگیزه و دلایل و اهدافی که آن‌ها را به‌سوی انقلاب سوق داد، مشاهده کرد. این تضاد در چگونگی مبارزه تاریخی طبقات مختلف علیه استبداد سلطنتی و سپس استبداد دینی نیز متبلور می‌شد. دولت موقت تازه‌تاسیس از همان روز پیروزی انقلاب، زیر فشار بازار و تجار و روحانیت حکومت نوپا که توانایی اجرای نقشی مستقل را نداشتند، آگاهانه سعی در محدودکردن روند پیشروی انقلاب را داشت. پیشروان واقعی انقلاب نه دولت موقت بود و نه حکومت نوپا، بلکه این شوراها بودند که برای حل معضلات هزارساله جامعه را به حرکت در می‌آوردند. شورا نهاد طبقاتی گروه‌های اجتماعی بود که در انقلاب برای به‌دست آوردن قدرت سیاسی مبارزه کردند.

🔸 مبارزه برای قدرت و هم‌چنین مدیریت اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی موجود و پیشرفت و توسعه در زمینه‌های مختلف هدف مرکزی یک انقلاب است. این چند سال حیات شوراها در روزهای نخست انقلاب و سرکوب همه‌جانبه‌ی آن توسط دولت استبدادی دینی نشان داد که جامعه‌ی مدنی ایران برای چنین مبارزه‌ای نه تنها بسیار ضعیف بلکه محدودیت‌های بسیاری دارد و حتی در صورت تحقق انقلابی اجتماعی، یک سازمان اجتماعی به‌تنهایی و مجزا از نهادهای دیگر نمی‌تواند بار یک نهاد محوری را برای مقابله با دولت استبدادی و رهبری جامعه در این رویارویی برعهده بگیرد. برای به‌سرانجام رساندن اهداف انقلاب بهمن، یعنی تقسیم عادلانه‌ی قدرت سیاسی ـ اقتصادی در جامعه، جامعه‌ی مدنی علاوه بر شورا به نهادهای متفاوت و سراسری قدرتمند دیگری مانند انجمن، کانون، مجامع و غیره در همه قشرها و مناطق ایران نیاز داشت...

🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-2jO

#داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #انقلاب_57
#جامعه‌ی_مدنی #شورا
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ چرا باید کلیه‌ی احزاب سیاسی منحل شوند
▫️ نقد و بررسی نظریه‌ی سیمون وی

نوشته‌ی: داریوش راد

‏25 دسامبر 2021‏

🔸 سیمون وی فیلسوف رادیکال چپ‌گرای فرانسوی و فعال سیاسی نیمه نخست قرن بیستم است. او در یک خانواده یهودی بدنیا آمد و درکنار اندیشه‌های چپ رادیکال به دین مسیحیت (به گفته خود او دین بردگان) گروید و زندگی خود را صرف همکاری با گروه‌های سیاسی چپ فرانسه و آلمان و اتحادیه‌های کارگری و هم‌چنین کمک به انقلابیون جمهوری‌خواه در اسپانیا و فعالیت برای یک جامعه عادلانه‌تر کرد. تعهد به اندیشه-‌‌عمل حقیقت‌جویی و عدالت‌خواهی و اخلاق رهایی‌طلبی، او را به انتقاد شدید از احزاب سیاسی سوق داد؛ وی در احزاب سیاسی به گفته خود «ویروس توتالیتاریسم» را می‌دید. در آثار سیمون وی اخلاق انسان‌گرا در زندگی سیاسی افراد و یا گروه‌های اجتماعی و هم‌چنین نوع مسیحیت و خداشناسی بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

🔸 هر نهاد و برنامه‌ سیاسی که تلاش می‌کند معنای کلاسیک «سیاست» و «شهروندی» را متناسب با این سده بازخوانی و بازسازی و گسترش دهد، باید نخست به وضوح نشان دهد که این دو واژه یا مفهوم چه چیزی نیستند، چرا که حول و حوش آن‌ها را سردرگمی زیادی احاطه کرده است. اولا سیاست به‌معنی دولت‌مداری یا حکمرانی دولتی نیست، و دیگر این‌که شهروندان یک جامعه «موکلین – انتخاب‌کننده» یا «مالیات دهندگان» یک کشور نیستند. حکومت‌داری شامل عملیاتی می‌شود که دولت در آن‌ها درگیر است و این عملیات عبارتند از انحصار اعمال انواع خشونت بر توده‌های مردم، کنترل دولت بر کلیه دستگاه‌های نظارتی جامعه در قالب نهادهای قانونی و مقررات‌آور، حکمرانی آن بر جامعه از طریق قانون‌گذاران حرفه‌ای، کنترل بر سازمان ارتش و نیروهای پلیس، و هم‌چنین نهادهای بوروکراسی. در کلیه جوامع بازی سیاسی حکومت‌مداری زمانی آغاز می‌شود که به اصطلاح «احزاب سیاسی» با برچسب‌های متفاوت تلاش می‌کنند تا با بازی‌های مختلف قدرت مراجع و دفاتری را که سیاست‌گذاری دولت را تعیین و اجرا می‌کنند را تصرف یا تسخیر کنند. این نوع «سیاست» در کلیه جوامع (دموکراتیک یا استبدادی) همیشه ویژگی نارضایتی‌سازی توده‌های مردم را به‌همراه دارد. یک حزب سیاسی معمولاً یک ساختار سلسله مراتب یافته است که توسط اعضایی که به شیوه‌ای از بالا به پایین شکل داده شده‌اند سازماندهی و عمل می‌کند. یک حزب درواقع مینیاتوری از یک دولت است و در برخی کشورها مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق و آلمان نازی حزب حاکم در واقع خود دولت را تشکیل می‌داد، و اکنون نیز در چین به اصطلاح «کمونیست» این‌چنین است. نمونه‌های شوروی و آلمان نازی و چین از حزب به‌ مثابه یک دولت، گسترش منطقی حزب به دولت است. در واقع، نتیجتا هر حزبی ریشه در دولت و نه در شهروند و شهروندی دارد.

🔸 برای ورود به بحث و بررسی نظریه سیمون وی نخست باید دید که در تعاریف او اصولا نهاد حزب و اهداف آن چیست. او معتقد است حزب سیاسی نهادی است که افراد را با یکسری تفکرات همگن در خود گرد آورده و هدف آن دست‌یافتن به قدرت سیاسی برای پیاده‌سازی عقاید حزب در جامعه و یا حداقل تاثیرگذاری و همکاری مشترک با حزب یا احزابی است که در قدرت و یا در حاکمیت حضور دارند. این یک تعریف عمومی برای نهاد حزب دارای دو عنصر اصلی است و سیمون وی برای نقد نهاد حزب نظریه خود را برمبنای نقد این‌دو عنصر اصلی بنا نهاده است. عنصر نخست همگنی عقاید در حزب است، بدین معنا که یک فرد هنگامی به یک حزب می‌پیوندد یا در انتخابات به آن حزب رای می‌دهد که دارای عقاید و ارزش‌های مشترک با آن حزب باشد. برای مثال اگر فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد و نظام سرمایه‌داری باشد، اولا به حزبی که برای لغو مالکیت خصوصی و جایگزینی آن با تعاونی‌های مردمی فعالیت می‌کند، نمی‌پیوندد و هم‌چنین در انتخابات به آن حزب رای نخواهد داد... دومین عنصر تشکیل‌دهنده نهاد حزب‌ داشتن اندیشه و فعالیت برای بدست‌آوردن یا تسخیر قدرت سیاسی از راه انتخابات یا انقلاب است. بنابراین یک حزب سیاسی تشکلی است برای رسیدن به قدرت سیاسی، چرا که بدون داشتن این عنصر دلیل وجودی خود را از دست می‌دهد. هدف حزب نه مشاهده‌گری سیاسی است و نه فعالیت عام‌المنفعه بلکه تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی حکومتی و افکار عمومی جامعه. حزبی که تاثیرگذار نباشد به بیهودگی و ناکارآیی شناخته خواهد شد و در نهایت ازبین خواهد رفت. درهرحال همان‌گونه که توضیح داده شد این دو عنصر تشکیل‌دهنده نهاد حزب عبارت از نخست همگنی عقاید اعضای حزب و دوم بدست‌آوردن قدرت سیاسی است...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌‎https://wp.me/p9vUft-2HE


#داریوش_راد #سیمون_وی
#نظام_شورایی #حزب_سیاسی #دمکراسی_نمایندگی
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ نه ابزار، نه دژ
▫️ نظریه‌ی پولانزاس درباره‌ی دولت و گفتگوی او با گرامشی

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی هژمونی

نوشته‌ی: پاناگیوتیس سوتیرس
ترجمه‌ی: داریوش راد

13 ژانویه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:

▪️یک مواجهه‌ی بی‌نتیجه: آلتوسر و گرامشی
▪️رویارویی پولانزاس با گرامشی
▪️گرامشی زیر ذره‌بین آلتوسرگرایی انعطاف‌ناپذیر
▪️ از تحلیل فاشیسم تا بحران دولت
▪️ دولت، هژمونی و راه دموکراتیک به سوی سوسیالیسم

از متن مقاله:

🔸 پیتر توماس کتاب مهمی ‌نوشته است تا اهمیت کامل مفاهیم استراتژیک گرامشی و رابطه‌ی آن‌ها را با بحث‌های نظری و سیاسی جاری نشان دهد. این موضوع هم برای خوانش جدید پیتر توماس از صورت‌بندی مجدد ماتریالیسم تاریخی توسط گرامشی به‌‌مثابه نظریه‌ای ماتریالیستی درباره‌ی پراتیک‌‌های اجتماعی در تاریخیت انضمامی‌شان صدق می‌کند، و هم درباره‌ی تأکید او بر این‌که می‌توانیم در برداشت گرامشی از هژمونی، دستگاه هژمونیک و دولت یکپارچه، نظریه‌ای بسیار بدیع درباره‌ی طرز کار قدرت سیاسی به‌مثابه قدرت طبقاتی به‌دست آوریم. در ادامه، از بازسازی مفاهیم گرامشی توسط پیتر توماس در خوانش انتقادیِ تحول نظریه‌ی قدرت دولتی نیکوس پولانزاس و گفتگوی او با گرامشی استفاده خواهم کرد. اما قبل از آن لازم است که مواضع ضدونقیض خودِ آلتوسر را درباره‌ی گرامشی مرور کنیم.

🔸 کتاب پیتر توماس مواضع دوسویه و متناقض آلتوسر را درباره‌ی آثار گرامشی به بحث می‌گذارد. از یک سو، اظهارات مثبت آلتوسر را درباره‌ی گرامشی داریم که به او به عنوان یکی از معدود مارکسیست‌هایی اشاره می‌کند که سعی در ارائه‌ی نظریه‌ای درباره‌ی روبناها داشته است، و از او به عنوان عامل مؤثر مهمی‌در توسعه‌ی مفهوم دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت یاد می‌کند. از سوی دیگر، آلتوسر پیش از این در بخش «مارکسیسمْ تاریخ‌باوری نیست» در کتاب قرائت سرمایه به گرامشی حمله می‌کند و گرامشی را طرفدار برداشتی تاریخ‌باور از فلسفه معرفی می‌کند. آلتوسر گرامشی را نظریه‌پرداز مهم روبناها و مسائل دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت در نظر می‌گرفت، اما در عین‌حال، اظهارات او را فاقد دقت نظری لازم و در همان حال آلوده به عناصر ایده‌آلیستی و تاریخ‌باور دانست.

🔸 در نوشته‌های پولانزاس هم دوگانگی آلتوسری نسبت به گرامشی و هم تأثیر شدید گرامشی بر آن‌ها آشکار است. گرچه پولانزاس هرگز عضوی از حلقه‌ی درونی پیروان آلتوسر نبود، لیکن او یکی از اولین هواداران آلتوسر بود که واقعاً روی نظریات گرامشی کار کرد. نظریات گرامشی همراه با آلتوسر یکی از جنبه‌های مهم دورشدن پولانزاس از نفوذ اولیه‌‌ی ژان پل سارتر و لوسین گلدمن بر او بود. پولانزاس هم‌چنین به مباحث مربوط به استراتژی سیاسی و نوسازی بالقوه‌ی استراتژی کمونیستی علاقه‌مند بود، و بنابراین برای او علاقه به سیاست و نظریه‌ی کمونیسم ایتالیایی اجتناب‌ناپذیر بود. علاوه بر این، همانطور که در قرائت او از نقد عقل دیالکتیکی سارتر مشهود است، آنچه در ابتدا پولانزاس را به سمت سارتر کشاند، دقیقاً تلاش پیچیده‌ی سارتر برای هستی‌شناسی تاریخی ماتریالیستی و دیالکتیکی بود. شرح و نقد آرای آلتوسر در مقاله‌ی 1966 پولانزاس پیرامون کتاب برای مارکس تنها بیان چرخش او به سمت آلتوسر نیست بلکه نشان‌دهنده تداوم دین نظری‌اش به سارتر نیز است.

🔸 کار نیکوس پولانزاس در کل مسیر تئوریک خود، از مواجهه با گرامشی و آلتوسر گرفته تا برداشت رابطه‌ای بسیار بدیع او از قدرت دولتی و مادی‌بودن ساختارهای دولتی به‌مثابه روابط اجتماعی متراکم‌شده، یکی از مهم‌ترین افزوده‌ها به یک نظریه‌ی مارکسیستی احتمالی قدرت سیاسی و دولت بوده است. برخلاف دیگر نمایندگان سنت وسیع‌تر آلتوسری، پولانزاس هرگز از گفتگو با مفاهیم و پرسش‌های گرامشی اجتناب نکرد. در عین حال، او هرگز به‌طور کامل با مفاهیم نظری و فلسفی توضیحات تفصیلی گرامشی مقابله نکرد. خوانش‌های جدید گرامشی توسط مارکسیست‌هایی مانند پیتر توماس، که مفهوم بسیار پیچیده و بدیع گرامشی از هژمونی و دولت یکپارچه و صورت‌بندی مجدد او از ماتریالیسم تاریخی به دور از ایده‌آلیسم و ماتریالیسم طبیعت‌گرا را ارائه داده است، و این شروع گفتگو را از جایی امکان‌پذیر می‌کند که با مرگ پولانزاس متوقف شد. این نه تنها یک سوال نظری بلکه یک ضرورت سیاسی است. بحران هژمونی نئولیبرالی و گشودن یک چرخه‌ی تاریخی جدید از منازعات فزاینده و تداوم بالقوه شورشی این شرایط، لزوم رویارویی با چنین پرسش‌هایی را بیش از پیش ضروری می‌سازد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Kv

#هژمونی #پاناگیوتیس_سوتیرس #داریوش_راد
#گرامشی #نیکوس_پولانزاس #آلتوسر #بحران_دولت

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ گفتمان بندگی داوطلبانه
▫️ نقد و بررسی نظریه اتین دولا بواتسی


جنبش موفق آزادیخواهی زنان ایران به ما چه می‌آموزد؛ نه گفتن به ستم، ستمگر، و ستمگری

نوشته‌ی: داریوش راد

‏9 فوریه 2022

🔸 اتین دولا بواتسی نظریه‌پرداز قرن شانزده فرانسه متعلق به جنبش اومانیسم (انسانیت‌گرایی – معتقد به پتانسیل و عاملیت فردی و اجتماعی انسان‌ها) در دوره پیشاروشنگری اروپاست. نظریه «گفتمان بندگی داوطلبانه» بواتسی که در یک جزوه کوتاه بیست صفحه‌ای نوشته شده است، بدلیل نوگرایی در طرح و پاسخ صریح به یکی از مهم‌ترین معضلات فردی و اجتماعی انسان، بین روشنفکران عصر خود از محبوبیت خاصی برخوردار شد. علی‌رغم این حقیقت که این نظریه درواقع یک کیفرخواست رادیکال تمام‌عیار علیه قدرت مطلقه و سلطه‌گریِ اشراف و کلیسا در فرانسه بود، بواتسی معتقد است اگر انسان‌ها تحت سلطه دیگری هستند تنها بدین دلیل است که آن‌ها این سلطه بر خود را داوطلبانه می‌پذیرند. گفتمان اومانیستی بواتسی که بررسی دلایل «عملی و روانی و شبه‌روشنفکری» فرد برای پذیرش سلطه و ستم‌گری از سوی حاکمیت سیاسی است، پیش‌زمینه مناسبی برای شناخت و کاربرد اجتماعی – تاریخی نظریات پیچیده‌تر در این حوزه، نظیر (از خود) «بیگانگی» کارل مارکس، و یا نظریه تفوق «هژمونیک» ایدئولوژی طبقه حاکم آنتونیو گرامشی، و حتی نظریه انسداد خودآگاهی «رضایت ساختگی» آنارشیست‌های معاصر نظیر نوآم چامسکی خواهد بود.

🔸 اصطلاح بندگی داوطلبانه ترکیب دو کلمه با معانی متناقض است و برای فهم دقیق از منطق و دلایل بواتسی باید دقیقا نشان داد که این بندگی داوطلبانه چه چیزی است و چه چیزی نیست. مقوله بندگی داوطلبانه چیزی شبیه پدیده تواب‌سازی نظام استبداد دینی – نظامی ایران در دهه شصت یعنی وضعیتی که در آن زندانی در حین بندگی با زندانبان خود رابطه روانی ایجاد می‌کند که خود ناشی از یکسری شرایط خاص، یعنی عدم توازنی که بین قدرت موجود بین کسی‌که زندانی می‌گیرد و اسیر شده و رابطه همدلی آگاهانه یک زندانی با اصطلاحا دلبسته او یعنی بازجو – زندانبان برقرار می‌شود، نیست. آن بندگی داوطلبانه که بواتسی درباره‌ی آن صحبت می‌کند اشتیاق و تمایل‌داشتن به بندگی نیست بلکه آن‌چیزی که مورد نظر اوست پدیده‌ای پیچیده‌تر و حتی وحشتناک‌تر است. بندگی داوطلبانه در این‌جا ازدست دادن آزادی خود در قبال تبدیل آن با یک راحتی و آرامش مادی – روانی است. بندگی داوطلبانه همانا یافتن منفعتی برای بنده‌نمودن خود است، یعنی بدست‌آوردن منافع متعددی که در برابر آن‌ها خود را زیر چکمه قدرت قرار می‌دهیم.

🔸 تئوری رهایی‌بخشی بواتسی برمبنای یک منطق ساده است، که معروف به رابطه ارباب و رعیت است، که نشان می‌دهد که ستم‌گر نیاز بیش‌تری به ستمدیده دارد تا ستمدیده به ستم‌گر؛ به بیانی دیگر، قدرت حاکمه نیاز بیش‌تری به انسان‌ها دارد تا انسان‌ها به حاکمیت. و این همان تناقضی است که بواتسی را به این اندیشه می‌رساند که آزادی انسان با عمل ستیزه‌جویی غیرعقلانی متحقق نمی‌شود، بلکه با توقف عمل به بندگی و خدمت‌گزاری برای قدرت حاکمه است که آزادی خردمندانه متحقق می‌شود... چیزی‌که بواتسی به آن عمیقا معتقد است همانا بازپس‌گرفتن قدرت توسط انسان خردمند است، لیکن این قدرت خردمند شبیه خشونت‌ورزی یا زورگویی نیست، این قدرت همانند راهی عقلانی – عملی برای حل مشکلات فردی و اجتماعی است. او معتقد است در ماهیت انسان قدرتی است همانند استحکام اندیشه و احساس خردمند انسانی؛ به بیانی دیگر، قدرت بمثابه یک توانایی که انسان بسادگی بتواند در مقابل استبداد و ستم‌گر نه بگوید. این نه گفتن همراه با عصبانیت یا فریاد یا خود و دیگران را به آب و آتش زدن نیست، فقط یک نه گفتنِ خردمند است، همانند آن‌چه امروز ما در جنبش زنان ایران می‌بینیم.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌‎ https://wp.me/p9vUft-2O9



#اتین_دولا_بواتسی #داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #هژمونی #گرامشی #ایدئولوژی

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ گفتمان دموکراسی انجمنی
تعاونی‌ها و شورا


نوشته‌ی: داریوش راد

‏۴ ژوئن ۲۰۲۲

🔸 دموکراسی انجمنی برای کنترل و مدیریت همگانی اما غیرمتمرکز بر منابع عمومی، به موضوعی رایج و پذیرفته‌شده در مباحث جامعه‌ی شهری و روستایی و به‌خصوص کنش‌گران اجتماعی جنبش کارگری و زیست‌محیطی و اقلیت‌های محلی حاشیه‌نشین و غیره تبدیل شده است. دموکراسی انجمنی (یا انجمن‌گرایی) بیان جنبش سیاسی (اکو)‌سوسیالیستی است که معتقد است رفاه همگانی و آزادی انسان هر دو زمانی به بهترین وجه متحقق می‌شود که امور خرد و کلان اقتصادی ـ سیاسی تا حد امکان توسط انجمن‌های خودگردان مشارکتی نظیر شوراها و تعاونی‌ها، دموکراتیک اداره شوند. انجمن‌گرایی در مقیاس ارزشی، اگرچه به آزادی اولویت می‌‌‌‌دهد، لیکن همچنین معتقد است آزادی تنها درصورتی می‌‌‌‌تواند به‌صورت موثر متحقق شود که افراد در یک همکاری داوطلبانه‌ی عدالت‌محور برای تحقق برابری اقتصادی ‌ـ ‌اجتماعی مشارکت داشته باشند.

🔸 در این گفتمانْ مفهوم تعاونی اشاره به یک نهاد انجمنی است که هم‌زمان متضاد و سازگار با نظام اجتماعی سرمایه‌داری است، اگرچه تعاونی‌گرایی امکان برون‌رفت از (خود)«بیگانگی» را برای کارگران و دیگر مزدبگیران فراهم می‌‌‌‌کند. مفهوم شورا نیز اشاره به یک نهاد انجمنی است که از نظر سیاسی باز و فراگیر، و برای انجام وظایف تصمیم‌گیری و مدیریت اجرایی از پایین‌ترین سطوح تعاونی‌ها‌ تا مهم‌ترین ساختارهای شهر و روستا عمل می‌‌‌‌کند؛ اعضای آن مستقیم توسط شهروندان انتخاب می‌‌‌‌شود.

🔸 این نوشته، براساس تجربه و مشاهدات جنبش کارگری در روزها و ماه‌های پس از پیروزی انقلاب بهمن، یک ارزیابی اولیه از پیوندهای بالقوه بین شوراها و تعاونی‌ها‌ به‌مثابه نمونه‌ای از نهادهای دموکراسی انجمنی در جامعه‌ی کارگری که براساس ویژگی‌های یک شکلِ امکان‌پذیرِ کارآمد از تعاونی‌گرایی که شامل کار مشارکتی، دموکراسی محل کار، توزیع برابر مازاد، همکاری بین تعاونی‌ها‌، و نهایتاً روابط بین تعاونی‌ها‌ و ساختارهای کلان اقتصادی ـ اجتماعی سراسری است، را برای بحث و بررسی و تبادل‌نظر فراهم کرده است. این نوشته نشان خواهد داد که تعاونی‌گرایی به‌دلیل ماهیت دموکراتیک و عدالت‌محور تعاونی‌ها در گسترش ارتباطات خود با سایر فعالیت‌های شورایی در یک فرایند همکاری اجتماعی که آن را پارادایم «گردش شورایی» می‌‌‌‌نامیم، می‌‌‌‌تواند به هدف موردنظر جنبش کارگری و کنش‌گران زیست‌محیطی و جامعه‌ی کشاورزی و غیره در نظریه و عمل نزدیک و حتی آن را تحقق بخشد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-303

#داریوش_راد
#تعاونی_کارگری #دموکراسی_انجمنی #شورا

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ «دیکتاتور خیراندیش»
▫️ نقد و بررسی مفهوم سلسله‌مراتب

نوشته‌ی: داریوش راد

27 اوت 2022

🔸 هرگاه موضوع به بحران اجتماعی و انقلاب در ساختار سیاست و حکم‌رانی می‌رسد، سیاست‌مداران کهنه‌کار در طیف‌های گوناگون از سویی، و بوروکرات‌های دولت‌سالار از سوی دیگر، به انقلابیون گوشزد می‌کنند تا این واقعیت را فراموش نکنند که واقع‌بینانه‌ترین ساختار کارآمد حکومتی برای این کشور کهن «دیکتاتوری خیراندیش» است؛ بنابراین، باید به سنت گذشته‌گان خود بازگردند، و برای نجات کشور و ملتْ صحنه را برای تکنوکرات‌ها، بوروکرات‌ها، مشاورین دولتی و کاربلدهای اقتصاد بازار آزاد خالی کنند. همان‌گونه که می‌بینیم محتوی پوشالی تفکر این صحنه‌گردانان نظم کهن اجتماعی این است که مشکل نظام سیاسی کنونی انحصار و تمرکزِ قدرت سیاسی- اقتصادی در هرم‌گونه‌ی حاکمیت استبداد دینی- نظامی نیست، بلکه در این واقعیت است که «دیکتاتوری اشتباهی» به روی صندلی قدرت نشسته است. البته این حضرات تنها مبلغان این‌گونه عقاید پرطمطراق اما ارتجاعی نیستند، اگر نیم‌نگاهی به رسانه‌های عمومی این روزها نیز بیندازیم، با گروهی از به‌ظاهر نخبه‌گان دانشگاهی وطن‌پرست نیز روبه‌رو خواهیم شد که در دلتنگی برای گذشته‌ی «پرشکوه و قدرت و عظمت ایرانی» مشغول ریختن اشک تمساح است.

🔸 درهرحال، یافتن راه‌حل سیاسی‌- اجتماعی مناسب برای عبور از بحران کنونی جامعه‌ی ایران ضروری است، اما جای‌گزینی نوع دیگری از دیکتاتوری، حتی از نوع خیراندیش یا مصلح آن، نه دیگر به‌لحاظ تاریخی امکان‌پذیر است و نه به‌ نظر می‌رسد که جامعه‌ی کنش‌گران اجتماعی که سال‌هاست با عقلانیت و منطق به دنبال توان‌مندسازی اجتماعی خود و دیگر شهروندان بوده و معتقد به اعمال عقل عملی برای راه‌گشایی و تحقق آزادی و تقسیم عادلانه‌ی منابع عمومی است، دیگر به‌ جست‌وجوی این نوع نظام‌های سیاسی قرون وسطایی باشد.

🔸 این نوشته در بخش اول بر مبنای دو تعریف ساده از قدرت، اما شناخته و پذیرفته‌شده از سوی عموم، نشان خواهد داد که این «دیکتاتور خیراندیش» و آن «دیکتاتور اشتباهی» هر دو در واقع دو روی سکه‌ی ساختار نظام حکومتی استبداد کهن ایرانی یعنی سلطنت و روحانیت است که حقانیت خود را برای اعمال قدرت حکومتیْ نه از شهروند مطلع بلکه با ابزارهای چیرگی اقتصادی و سیاسی و عوام‌فریبی ایدئولوژیک با پشتوانه‌ی سلسله‌مراتبِ دربار سلطنتی یا مراجع روحانیتِ شیعه و اعمال خشونت پلیسی و نظامی‌گری به‌دست می‌آورند. بخش دوم این نوشته به معرفی بدیلی دموکراتیک برای جای‌گزینی اندیشه‌ی سلسله‌مراتبی در مدیریت سیاسی‌- اجتماعی و دیگر نهادهای جامعه خواهد پرداخت، لیکن برای این منظور نخست ضروری است که تصویری بهتر از فرایند تکامل و توسعه‌ی تاریخی از سویی، و کارکرد ساختار سیاست و حکومت در جامعه‌ی معاصر ایران، و هم‌چنین ماهیت تضادها و درواقع رویارویی غیرمستقیم و منطق طبقاتی- اجتماعی در ایران از سوی دیگر داشته باشیم؛ به این دلیل، با بازخوانی تطبیقی نظریه‌ی «انقلاب عقب‌ماندگی» و «‌توسعه‌ی ناموزون و مرکب» لئون تروتسکی سعی خواهد شد تا فرایند و هم‌چنین دینامیسم انقلابی-‌ اجتماعی عقب‌ماندگی ایران را واکاوی و آن را در بازنگری انتزاعی از تغییرات اجتماعی‌ ـ‌ سیاسی از ویژگی‌های ایران مشخص کنیم، و با درنظر گرفتن شکل‌های نهادهای خودجوش و ارگانیک اجتماعی کار و زندگی در سده‌ی گذشته‌ی جامعه‌ی ایران، نکات محوری نظریه‌ی دموکراسی مستقیم یا جمهوریت ژان ژاک روسو را که شامل دو زیرمجموعه‌ی «قرارداد اجتماعی» و «اراده‌ی همگانی» است معرفی خواهیم کرد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-35K

#داریوش_راد #سلسله‌مراتب
#توسعه_ناموزون_و_مرکب #تروتسکی
#دموکراسی_انجمنی #دیکتاتوری

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ «گیوتین»
▫️ نقد و بررسی ماهیت و مکانیزم‌های قدرت استبدادی

نوشته‌ی: داریوش راد

16 نوامبر 2022

🔸 هم‌زمان که این کلمات نوشته‌ می‌شود، گستره‌ای از ابرهای سیاه برآمده از آتشی که برای چیرگی بر زنان و جوانان عصیان‌زده فوران کرده، و حرکت آن از بالای سر جلوی نور خورشید را گرفته، در گوشه و کنار ایران قابل مشاهده است. زنان و جوانان در خیابان و دانشگاه و مدارس به آسمان می‌نگرند و به زمانی فکر می‌کنند که آسمان به نظر آبی می‌رسید؛ وقتی که نور خورشید حداقل از بین ابرهای طوفانی خود را نشان می‌داد؛ آن‌ها از خود‌ می‌پرسند آیا آن روشنایی فقط خواب و خیال تعدادی انسان ناامید نبود؟ آیا از فاجعه‌ای که اکنون در خیابان بر سر ما فرومی‌ریزد زنده بیرون خواهیم آمد؟ آیا زندگی در آزادی و رهایی با ما فاصله‌ی چندانی ندارد؟ آیا این آتش مرگ را حقیقتاً می‌توان به‌ زودی خاموش کرد؟

🔸 همان‌طور که نمی‌توانیم به دام این باور ساده‌لوحانه بیفتیم که مدینه فاضله‌ای در آینده‌ای نزدیک در انتظار این زنان و جوانان است، هم‌چنین نمی‌توانیم به سادگی تسلیم پیامبرانی شویم که از پایان تاریخ و فروپاشی انسان سخن می‌گویند. نه تنها به این دلیل که به زنان و جوانان عصیان‌زده در خیابان کمکی نمی‌کند، بلکه به این دلیل ساده که در طبیعت بشر پذیرش شکست نهایی وجود ندارد. همان‌طور که ارنست بلوخ در اثر خود «اصول امید» می‌گوید، «هرگاه که انسان در وضعیت نامطلوب قرار می‌گیرد، زندگی خصوصی و عمومی او را رویاها فرامی‌گیرند، رویای یک زندگی بهتر از ‌‌آن‌چه تاکنون به او داده شده است.» او از رویاهای سرگردانی که بیهوده در تصورات روزانه‌ی انسان پرورانده می‌شوند و هرگز واقعیتی قابل دوام و تداوم پیدا نمی‌کنند سخن نمی‌گوید. این رویا، در واقع درک پروژه‌ای برای آینده است که رنج در بند بودن کنونی آن‌ها را نفی می‌کند زیرا هم عملی و هم ضروری است. این رویا همان انگیزه‌ی ارگانیک همه‌ی انسان‌های تحت ستم است، حتی به‌رغم این‌که آن‌ها را در مورد اهمیت این پروژه فریب داده باشند. با این حال، این را نیز می‌توان فهمید که برای کسانی که با واقع‌گرایی ساختگی جامعه‌ی سلسله‌مراتبی سرمایه‌داری فریب خورده باشند هر پروژه‌ای که بر امکان موفقیت انسان تأکید کند معمولاً پوچ و بی‌معنی به نظر برسد. دقیقاً هم‌چون کسی که در تاریکی برای مدت طولانی سکونت داشته و در نتیجه نور را فراموش کرده است، به همین دلیل به کوری تسلیم شدن برای او بسیار آسان‌تر از به یاد آوردن آن روشنایی است که زمانی با آن آشنا بوده است. در هر حال، هدف این نوشته یادآوری وجود نوری خارج از آن تاریکی محدودکننده‌ی اندیشه-عمل انسان‌هاست، و نشان دادن این‌که تنها راهی که می‌تواند ما را از تاریکی‌ به روشنایی هدایت کند فقط امید به پیروزی انقلاب است.

🔸 در این مقاله سعی خواهد شد تا با یک چشم انداز تاریخی-اجتماعی پدیده‌ی قدرت از نوع استبدادی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم که برای ایجاد این سیستم غول‌پیکر سیاسی‌ در اعماق و در زیر سطح جامعه قرار داده شده است و معمولاً اگرچه به آن نیم‌نگاهی انداخته‌ می‌شود لیکن هیچ‌گاه در عمق به آن پرداخته نشده است. این در واقع همان مسئله‌ای است که هر بار جامعه‌ی آزادی‌خواه ایران به چیستی ستم و قیام، استیلاء و استقلال، استبداد و آزادی می‌رسد با آن مواجه می‌شود و به نظر می‌رسد اکنون نیز با ضرورتی انکارناپذیر به همان نقطه رسیده است. از این رو برای رسیدن به این مقصود در ادامه، ماهیت و مکانیزم‌های قدرت استبدادی و ابزارها و اهداف آن را به گونه‌ای که در اعماق جامعه توسط ساختارهای مختلف حاکمیتی شکل گرفته و حقانیت و مشروعیت یافته‌اند به بحث خواهیم گذاشت...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3gn

#داریوش_راد
#زن_زندگی_آزادی #قیام_ژینا
#مهسا_امینی
#قدرت #نظام_استبدادی

👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ «برای زن»
▫️ من وجود دارم، بنابراین رهبری می‌کنم
▫️ برداشتی از پدیدارشناسی ذهن هگل

نوشته‌ی: داریوش راد

1 مارس 2023


🔸 در ذهن و جان و احساسات زنان جامعه‌ی ایران چه می‌گذشت هنگامی که گفتمان «زن، زندگی، آزادی» در گوشه و کنار جامعه فراگیر شد و فریاد «برای زن» و « برای زندگی» و « برای آزادی» امیال و رویاهای آن‌ها را به یک‌دیگر متصل کرد؟
سپیده رشنو کنش‌گر حقوق زنان و فعال مدنی می‌نویسد: «آدمی که می‌جنگد، می‌ترسد. سکوت، دیدن حقارتِ هر روزه‌اش، از دست رفتن آزادی و کرامتش، او را بیش از هر چیز دیگری می‌ترساند. آدمی که می‌جنگد، به پیروزی فکر می‌کند. می‌داند که حرفش، رفتارش، زخمی شدنش، اسیر شدن و حتی مرگش، خودِ پیروزی است. آدمی که می‌جنگد دست از زندگی برنمی‌دارد. نمی‌شود برای زندگی جنگید و دست از زندگی برداشت. آدمی که می‌جنگد، مقاومت می‌کند. گاهی سنگر گرفتن مهم‌تر از سینه سپر کردن است. آدمی که می‌جنگد کودکِ دیروز است. می‌داند اگر خود، طعم آزادی را نچشد، کودکانِ امروز خواهند چشید. آدمی که می‌جنگد می‌داند انقلاب‌ها به طول می‌انجامند، اما شکست نمی‌خورند.»

🔸 میل به رسمیت‌ شناخته ‌شدنْ مفهومی کلیدی در فلسفه‌ی پدیدار‌شناسی ذهن هگل است. پیش از پرداختن به این مفهوم باید توجه داشت که تبیین «میل به رسمیت‌ شناخته ‌شدن» در فلسفه‌ی هگلْ درکِ معمول روزمره برای به‌کارگیری این مفهوم نیست. در این مفهوم میل به رسمیت‌ شناخته ‌شدن به تمایل انسان برای «میل به تحسین» اشاره ندارد، برای میل به شکوه و فخرفروشی نیست، برای میل به درخشش در نگاه دیگران نیست. این مفهوم هگلی از میل به رسمیت‌ شناخته ‌شدن اساساً به معنی سازوکار اثر یا تاثیرات متقابل آگاهی است. چرا که سوژه‌ی آگاهی موردنظر هگل در پدیدارشناسی ذهن دقیقاً همان سوژه‌ی سازنده‌ی مفهوم آگاهی است که در آن فرآیند روبه‌رشد آگاهی در قطار تجربه توصیف و توضیح داده می‌شود. در اندیشه‌ی هگل انسان پیش از هر چیز دیگری در ارتباط با جهان اطراف و در ارتباط با دیگر آگاهی‌ها و در ارتباط با خود آگاهی دارد. فرآیند آگاهی انسان فرایندی است که در آن انسان می‌فهمد که با جهان اطراف یکی است. این درک آگاهانه از یگانگی بنیادی یا همان یکی ‌بودن با جهان اطراف منجر به پیمودن مسیری برای انسان خواهد شد که در آن موانع و بیراهه‌های بسیاری از پیش گذاشته شده است. هستی انسان در فلسفه‌ی هگل خود را در تجربه‌ی آگاهی تبیین می‌کند و فلسفه چیز دیگری به جز علم تجربی آگاهی نیست.

🔸 این نوشته تلاش خواهد کرد تا با برداشتی از پدیدارشناسی ذهن هگل تصویری از چگونگی شکل‌گیری برآمد «میل به رسمیت‌ شناخته ‌شدن» در ذهن و تجربه‌ی عموم زنان شهرهای کوچک و بزرگ ایران را نشان دهد، میلی که به‌مثابه ذهنیت انسان آزاد، متاثر از نوعی باور تجربی-عملی به هویت یا جنسیت زنانه، داشتن وجود فردی و اجتماعی زنانه، رشد آگاهی برای تعیین سرنوشت زنانه، توانایی خواستن و انتخاب، توانایی برای نه یا آری گفتنْ همگی در تضاد و رودررویی با ساختارها و ایدئولوژی زن ستیز نظام استبداد دینی-نظامی و جامعه‌ی مردسالار ایرانی-اسلامی در تحولات چهار دهه‌ی اخیر متحقق شده است.

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3pR

#داریوش_راد
#قیام_ژینا
#ژن_ژیان_ئازادی #زن_زندگی_آزادی
#پدیدارشناسی_ذهن
👇🏼

🖋@naghd_com‏ ‌‏ ‏