🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ کار مرده، هوموساکر و وانهادن به مرگ در بازار کار
10 دسامبر 2023
نوشتهی: جیمز.ا آینر
ترجمهی: داریوش فلاحی
🔸 تمایز اخلاقی بین «گرفتنِ جان» و «وانهادن به مرگ» بحثی طولانی در فلسفه است. در مقالهی حاضر این بحث را در چارچوب بازار کار سرمایهداری قرار میدهم. با تکیه بر بینشهای مارکس و آگامبن، دربارهی چهرهی هوموساکر به مثابهی کارگر مرده (بالقوه مرده) نظریهپردازی میکنم تا استدلال کنم که ایدئولوژی «وانهادن به مرگ» در بنِ نظام سرمایهداری است. بااینحال، ارزشهای قانونی، معنوی و اخلاقی ما و امتیاز دادن به «حقوق سلبی» همچنان این باور رایج را ترویج میکند که قتل از نظر اخلاقی بدتر است.
🔸 یک بازار کار سرمایهداری خالص و کاملاً کالاییشده لزوماً براساس وانهادنِ بخش معینی از کارگران به مرگ عمل میکند. در سطح نظری، ناتوانی در بقا در بازار کار، تا حدی شبیه به اکوسیستمها، همچون نوعی سازوکار تنظیمیِ بیولوژیکی عمل میکند. البته، با توجه به بوالهوسیهای سرمایهداری، از بین رفتن نیروی کار مازاد همیشه سودآور نیست. در مواقعی که سرمایه بهسرعت در حال رشد است، فوراً به کارگران اضافی نیاز است. سرمایهداران نمیتوانند منتظر بمانند تا کارگران اضافی متولد شوند، بزرگ شوند، آموزش ببینند و وارد بازار کار شوند. در نتیجه، این یکی از دلایلی است (در میان سایر دلایل) که چرا برای سرمایهداری سودمند است که ذخیرهی نیروی کار را در کناره نگاه دارد. همانطور که هاروی اشاره میکند، وجود جمعیت مازاد به سرمایهداران اجازه میدهد تا کارگران خود را بدون توجه به سلامت یا رفاه آنها استثمار بیشازحد کنند. در نتیجه، جمعیت مازاد بر این نکته تأثیر میگذارد که سرمایهدار باید به سلامت، رفاه و امید به زندگی نیروی کار اهمیت دهد.
🔸 مفهوم «وضعیت استثنایی» بینشی از خشونت ساختاری بازار کار سرمایهداری و، در همین راستا، درک ارزشگذاری محاسبهگرانه و مدیریت زندگی و مرگ را فراهم میکند. ما با پارادوکس حاکمیت شروع میکنیم، به این معنا که حاکمیت هم در از بیرون و هم از درون نظامی قضایی است. این استثنای حاکم بهآسانی قابلدرک است زمانی که در نظر بگیریم که حاکمیت، مانند یک پادشاه یا رئیس جمهور (یا بهطور گستردهتر «دولت»)، مشمول قوانین و مقرراتی مانند سایر شهروندان نیست. با توجه به اینکه حاکمیت دارای قدرت قانونی برای تعلیق اعتبار قانون است، ممکن است خودش را خارج از قانون نیز قرار دهد. این یک وضعیت استثنایی بتواره ایجاد میکند که به موجب آن قانون ممکن است پشت نقاب حمایت از جامعه در برابر تهدیدات داخلی یا خارجی به حالت تعلیق درآید. حاکمیت، از طریق این رویه، خود را در تعلیق قانون موجه جلوه میدهد، درحالیکه قول میدهد در صورت کاهش یا رفع تهدید، قانون را مجدداً برقرار کند. بنابراین، از نظر آگامبن جوهر حاکمیت انحصار ضمانت اجرای قانون نیست، بلکه انحصار تصمیمگیری است: تصمیمگیری قانون در چه زمانی، در چه مکانی و بر چه کسانی اعمال شود.
🔸 طبق نظر کارترایت یک روایت قابلقبول از تفاوت بین «قتل» و «وانهادن به مرگ» ممکن است این باشد که اگر یک نفر زنجیرهی علّی را آغاز کند که به مرگ او ختم میشود کسی را کشته است، درحالیکه اگر اجازه دهد یک توالی علّی از قبل موجود به مرگ آن شخص ختم شود، به دیگری اجازه میدهد بمیرد. در واقع، کارترایت به زمینه یا شرایط گستردهتری میپردازد که ممکن است منجر به مرگ زودرس شود. این شرایط تحت عنوان خشونت ساختاری قرار میگیرد و ذاتی سرمایهداری است. در طول تاریخ، سرمایهداران علاقهی ناچیزی به سلامت و کیفیت زندگی عمومی کارگران خود نشان دادهاند یا اساساً هیچ تمایلی ندادهاند. مگر اینکه با بسیج کارگران، یا قوانین، یا ملاحظات سود، مجبور به انجام این کار شوند. موضع مارکس در این مورد واضح است: «سرمایه … سلامت و طول عمر کارگر را در نظر نمیگیرد، مگر اینکه جامعه وادارش کند. پاسخ آن به فریاد انحطاط جسمی و روحی، مرگ زودرس و شکنجهی ناشی از کار این است: آیا از آنجا که بر لذت (سود) ما میافزاید، این درد ما را آزار میدهد؟!» موضع مدنظر مارکس (و انگلس) صرفاً خشونتآمیز بودن سرمایهداری نیست. بلکه نقد او در این ادعا نهفته است که تا زمانی که سرمایهداری وجود دارد، خشونت ساختاری هم ضروری و هم اجتنابناپذیر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Oz
#جیمز_ا_آینر #داریوش_فلاحی #کار_مرده #خشونت_ساختاری #سرمایهداری #مارکس #آگامبن
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ کار مرده، هوموساکر و وانهادن به مرگ در بازار کار
10 دسامبر 2023
نوشتهی: جیمز.ا آینر
ترجمهی: داریوش فلاحی
🔸 تمایز اخلاقی بین «گرفتنِ جان» و «وانهادن به مرگ» بحثی طولانی در فلسفه است. در مقالهی حاضر این بحث را در چارچوب بازار کار سرمایهداری قرار میدهم. با تکیه بر بینشهای مارکس و آگامبن، دربارهی چهرهی هوموساکر به مثابهی کارگر مرده (بالقوه مرده) نظریهپردازی میکنم تا استدلال کنم که ایدئولوژی «وانهادن به مرگ» در بنِ نظام سرمایهداری است. بااینحال، ارزشهای قانونی، معنوی و اخلاقی ما و امتیاز دادن به «حقوق سلبی» همچنان این باور رایج را ترویج میکند که قتل از نظر اخلاقی بدتر است.
🔸 یک بازار کار سرمایهداری خالص و کاملاً کالاییشده لزوماً براساس وانهادنِ بخش معینی از کارگران به مرگ عمل میکند. در سطح نظری، ناتوانی در بقا در بازار کار، تا حدی شبیه به اکوسیستمها، همچون نوعی سازوکار تنظیمیِ بیولوژیکی عمل میکند. البته، با توجه به بوالهوسیهای سرمایهداری، از بین رفتن نیروی کار مازاد همیشه سودآور نیست. در مواقعی که سرمایه بهسرعت در حال رشد است، فوراً به کارگران اضافی نیاز است. سرمایهداران نمیتوانند منتظر بمانند تا کارگران اضافی متولد شوند، بزرگ شوند، آموزش ببینند و وارد بازار کار شوند. در نتیجه، این یکی از دلایلی است (در میان سایر دلایل) که چرا برای سرمایهداری سودمند است که ذخیرهی نیروی کار را در کناره نگاه دارد. همانطور که هاروی اشاره میکند، وجود جمعیت مازاد به سرمایهداران اجازه میدهد تا کارگران خود را بدون توجه به سلامت یا رفاه آنها استثمار بیشازحد کنند. در نتیجه، جمعیت مازاد بر این نکته تأثیر میگذارد که سرمایهدار باید به سلامت، رفاه و امید به زندگی نیروی کار اهمیت دهد.
🔸 مفهوم «وضعیت استثنایی» بینشی از خشونت ساختاری بازار کار سرمایهداری و، در همین راستا، درک ارزشگذاری محاسبهگرانه و مدیریت زندگی و مرگ را فراهم میکند. ما با پارادوکس حاکمیت شروع میکنیم، به این معنا که حاکمیت هم در از بیرون و هم از درون نظامی قضایی است. این استثنای حاکم بهآسانی قابلدرک است زمانی که در نظر بگیریم که حاکمیت، مانند یک پادشاه یا رئیس جمهور (یا بهطور گستردهتر «دولت»)، مشمول قوانین و مقرراتی مانند سایر شهروندان نیست. با توجه به اینکه حاکمیت دارای قدرت قانونی برای تعلیق اعتبار قانون است، ممکن است خودش را خارج از قانون نیز قرار دهد. این یک وضعیت استثنایی بتواره ایجاد میکند که به موجب آن قانون ممکن است پشت نقاب حمایت از جامعه در برابر تهدیدات داخلی یا خارجی به حالت تعلیق درآید. حاکمیت، از طریق این رویه، خود را در تعلیق قانون موجه جلوه میدهد، درحالیکه قول میدهد در صورت کاهش یا رفع تهدید، قانون را مجدداً برقرار کند. بنابراین، از نظر آگامبن جوهر حاکمیت انحصار ضمانت اجرای قانون نیست، بلکه انحصار تصمیمگیری است: تصمیمگیری قانون در چه زمانی، در چه مکانی و بر چه کسانی اعمال شود.
🔸 طبق نظر کارترایت یک روایت قابلقبول از تفاوت بین «قتل» و «وانهادن به مرگ» ممکن است این باشد که اگر یک نفر زنجیرهی علّی را آغاز کند که به مرگ او ختم میشود کسی را کشته است، درحالیکه اگر اجازه دهد یک توالی علّی از قبل موجود به مرگ آن شخص ختم شود، به دیگری اجازه میدهد بمیرد. در واقع، کارترایت به زمینه یا شرایط گستردهتری میپردازد که ممکن است منجر به مرگ زودرس شود. این شرایط تحت عنوان خشونت ساختاری قرار میگیرد و ذاتی سرمایهداری است. در طول تاریخ، سرمایهداران علاقهی ناچیزی به سلامت و کیفیت زندگی عمومی کارگران خود نشان دادهاند یا اساساً هیچ تمایلی ندادهاند. مگر اینکه با بسیج کارگران، یا قوانین، یا ملاحظات سود، مجبور به انجام این کار شوند. موضع مارکس در این مورد واضح است: «سرمایه … سلامت و طول عمر کارگر را در نظر نمیگیرد، مگر اینکه جامعه وادارش کند. پاسخ آن به فریاد انحطاط جسمی و روحی، مرگ زودرس و شکنجهی ناشی از کار این است: آیا از آنجا که بر لذت (سود) ما میافزاید، این درد ما را آزار میدهد؟!» موضع مدنظر مارکس (و انگلس) صرفاً خشونتآمیز بودن سرمایهداری نیست. بلکه نقد او در این ادعا نهفته است که تا زمانی که سرمایهداری وجود دارد، خشونت ساختاری هم ضروری و هم اجتنابناپذیر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Oz
#جیمز_ا_آینر #داریوش_فلاحی #کار_مرده #خشونت_ساختاری #سرمایهداری #مارکس #آگامبن
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کار مرده، هوموساکر و وانهادن به مرگ در بازار کار
نوشتهی: جیمز.ا آینر ترجمهی: داریوش فلاحی تمایز اخلاقی بین «گرفتنِ جان» و «وانهادن به مرگ» بحثی طولانی در فلسفه است. در مقالهی حاضر این بحث را در چارچوب بازار کار سرمایهداری قرار میدهم. با تکیه…