🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ جنگ روسیه در اوکراین
▫️ جهانیشدن و تحولات ژئوپولیتیک
نوشتهی: ناصر پیشرو
13 مارس 2022
🔸 یکی از علل مهم حمله روسیه به اوکراین شرایط ژئوپولیتیک جهانی است؛ کارکردهایی که هم زمینهساز این جنگ بهشمار میآیند و هم خود در اثر این جنگ در آستانهی تغییرات جدیدی هستند. بیشک این جنگ امپریالیستی است، اما در مختصات عصر جهانیشدن سرمایه که تفاوتهای زیادی با کارکردهای امپریالیسم در دو جنگ جهانی گذشته و اغلب جنگهای امپریالیستی در قرن بیستم دارد. این نوشتار، هرچند مختصر، تلاش دارد با واکاوی زمینهها و شرایط سه بازیگر این جنگ یعنی روسیه، اوکراین و امپریالیسم غرب به رهبری آمریکا و بازوی نظامی آن ناتو به تحولات ژئوپولیتیک و چشماندازهای آن بپردازد.
🔸 در آغاز حکومت پوتین در زمینهی سیاست خارجی و ژئوپولیتیک روسیه تلاش کرد مناسبات خود را با غرب بهبود بخشد و پوتین در پارلمان آلمان خواهان پیوند با اروپا و فاصلهگرفتن از جنگ سرد شد. اما آمریکا همچنان کنترل روسیه و استراتژی «گسترش ناتو به شرق» را دنبال کرد و به متحدین خود نیز متذکر شد که همین سیاست را پیش ببرند و سپس گرجستان نیز با ترغیب آمریکا، خواهان عضویت در ناتو شد. از آن پس چرخشی استراتژیک در سیاست ژئوپولیتیک روسیه صورت گرفت و دولت روسیه با دامنزدن به ناسیونالیسم و تبلیغ روسیهی بزرگ و بازسازی و گسترش منابع نظامی، سیاست بازگشت قدرتمند به مناسبات ژئوپولیتیک را پیش برده است. پوتین در سال ۲۰۰۵ در سخنرانی سالانهاش در پارلمان روسیه از فروپاشی شوروی به عنوان «بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیکی قرن بیستم یاد کرد.» او سپس کوشید شورشهای درونی را سرکوب کند و با حملهی دوم به چچن که با یکی از کشتارهای بیرحمانه توام بود نه تنها شورش را خاموش کرد بلکه با گماشتن فرزند یکی از رهبران شورشی، سیاست «سرکوب و گماشتن دستنشاندهها» را به پیش برد. رویداد مهم دیگر مقابله با درخواست گرجستان برای پیوستن به ناتو بود... بسیاری از تحلیلگران مارکسیست، مواجههی روسیه با گرجستان را مقابلهی نظامی با سیاست «گسترش ناتو به شرق» در مرزهای روسیه ارزیابی کردند که شرایط بازگشت روسیه به ژئوپولیتیک جهان را موجب شده است.
🔸 در سالهای اخیر دربارهی افول آمریکا نظرات مختلفی در محافل بینالمللی و نیز بین چپها مطرح شده است. برخی سادهانگارانه آن را تا کمقدرتی محض آمریکا در مناسبات ژئوپولیتیک ارزیابی میکنند. بیتردید، در دو دههی اخیر بهویژه پس از جنگ عراق و افغانستان و مناقشات خاورمیانه، شواهد زیادی از افول آمریکا در مناسبات بینالمللی، به ویژه در قیاس با دورهی پساجنگ وجود دارد. رشد اقتصادی فزایندهی چین و بازگشت روسیه در حوزهی ژئوپولیتیک، رقابتهای سرمایهداری در عصر جهانیشدن و کناررفتن مرزهای جابجایی سرمایه و کالاها، و تاثیرات آن بر شرایط ژئوپولیتیک منطقهای و جهانی، تاثیرات «اصلاحات ساختاری» در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در شکلگیری دول پسااستعماری و رشد دولتهای سرمایهداری و سرکشی آنها از قدرتهای بزرگ جهانی و حتی حضور پیوستهشان در جنگهای نیابتی در مناطق مختلف و نیز اختلافات شدید دو حزب اصلی و ظهور پدیدهی ترامپیسم که برخلاف گذشته، سیاست ژئوپولیتیک آمریکا را شدیداً تحتتاثیر قرار داد؛ این تغییرات تا آنجا بود که برخلاف دورهی پساجنگ، بهقول پری اندرسن پژوهشگر برجسته مارکسیست، هر دو حزب اصلی با وجود اختلافات زیاد درسیاست ژئوپلیتیکی همواره همسو بودهاند. اینها نشانههایی هستند از علل اصلی افول قدرت آمریکا در ژئوپولیتیک جهان نسبت به دوران جنگ سرد. اما سادهانگارانه است که قدرت آمریکا به این نکات فروکاسته شود...
🔸 نتایج جنگ اوکراین هرچه باشد، بر فرآیند ژئوپولیتیک جهان به نفع غرب ــ دستکم تا دورهای ــ تاثیرات مهمی برجای خواهد گذاشت. اما دنیای سرمایهداری پر از تضاد و تناقض است و امکان دارد که جهان ژئوپولیتیک آن در مدار چرخش دیگری قرار بگیرد، یا اینکه ترامپیسم دوباره سربلند کند و همه چیز را بر هم زند. اما تردیدی نیست ند و اکنون ابزارکه برندهی اصلی این جنگ کنسرنهای فروش اسلحه و بازندهی آن مردم ستمدیده و آوارهی اوکراین، سربازان بهزور به جنگ فراخواندهشدهی روس و مردم زحمتکش تمام دنیا هستند که باید اثرات تورمی این جنگ، تهاجم به سطح مزد و بهداشت و آموزش و ناهنجاریهای دیگر آن را تحمل کنند.
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Sr
#ناصر_پیشرو #ژئوپلیتیک #الیگارشی #جنگ_در_اوکراین #شوکتراپی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جنگ روسیه در اوکراین
▫️ جهانیشدن و تحولات ژئوپولیتیک
نوشتهی: ناصر پیشرو
13 مارس 2022
🔸 یکی از علل مهم حمله روسیه به اوکراین شرایط ژئوپولیتیک جهانی است؛ کارکردهایی که هم زمینهساز این جنگ بهشمار میآیند و هم خود در اثر این جنگ در آستانهی تغییرات جدیدی هستند. بیشک این جنگ امپریالیستی است، اما در مختصات عصر جهانیشدن سرمایه که تفاوتهای زیادی با کارکردهای امپریالیسم در دو جنگ جهانی گذشته و اغلب جنگهای امپریالیستی در قرن بیستم دارد. این نوشتار، هرچند مختصر، تلاش دارد با واکاوی زمینهها و شرایط سه بازیگر این جنگ یعنی روسیه، اوکراین و امپریالیسم غرب به رهبری آمریکا و بازوی نظامی آن ناتو به تحولات ژئوپولیتیک و چشماندازهای آن بپردازد.
🔸 در آغاز حکومت پوتین در زمینهی سیاست خارجی و ژئوپولیتیک روسیه تلاش کرد مناسبات خود را با غرب بهبود بخشد و پوتین در پارلمان آلمان خواهان پیوند با اروپا و فاصلهگرفتن از جنگ سرد شد. اما آمریکا همچنان کنترل روسیه و استراتژی «گسترش ناتو به شرق» را دنبال کرد و به متحدین خود نیز متذکر شد که همین سیاست را پیش ببرند و سپس گرجستان نیز با ترغیب آمریکا، خواهان عضویت در ناتو شد. از آن پس چرخشی استراتژیک در سیاست ژئوپولیتیک روسیه صورت گرفت و دولت روسیه با دامنزدن به ناسیونالیسم و تبلیغ روسیهی بزرگ و بازسازی و گسترش منابع نظامی، سیاست بازگشت قدرتمند به مناسبات ژئوپولیتیک را پیش برده است. پوتین در سال ۲۰۰۵ در سخنرانی سالانهاش در پارلمان روسیه از فروپاشی شوروی به عنوان «بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیکی قرن بیستم یاد کرد.» او سپس کوشید شورشهای درونی را سرکوب کند و با حملهی دوم به چچن که با یکی از کشتارهای بیرحمانه توام بود نه تنها شورش را خاموش کرد بلکه با گماشتن فرزند یکی از رهبران شورشی، سیاست «سرکوب و گماشتن دستنشاندهها» را به پیش برد. رویداد مهم دیگر مقابله با درخواست گرجستان برای پیوستن به ناتو بود... بسیاری از تحلیلگران مارکسیست، مواجههی روسیه با گرجستان را مقابلهی نظامی با سیاست «گسترش ناتو به شرق» در مرزهای روسیه ارزیابی کردند که شرایط بازگشت روسیه به ژئوپولیتیک جهان را موجب شده است.
🔸 در سالهای اخیر دربارهی افول آمریکا نظرات مختلفی در محافل بینالمللی و نیز بین چپها مطرح شده است. برخی سادهانگارانه آن را تا کمقدرتی محض آمریکا در مناسبات ژئوپولیتیک ارزیابی میکنند. بیتردید، در دو دههی اخیر بهویژه پس از جنگ عراق و افغانستان و مناقشات خاورمیانه، شواهد زیادی از افول آمریکا در مناسبات بینالمللی، به ویژه در قیاس با دورهی پساجنگ وجود دارد. رشد اقتصادی فزایندهی چین و بازگشت روسیه در حوزهی ژئوپولیتیک، رقابتهای سرمایهداری در عصر جهانیشدن و کناررفتن مرزهای جابجایی سرمایه و کالاها، و تاثیرات آن بر شرایط ژئوپولیتیک منطقهای و جهانی، تاثیرات «اصلاحات ساختاری» در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در شکلگیری دول پسااستعماری و رشد دولتهای سرمایهداری و سرکشی آنها از قدرتهای بزرگ جهانی و حتی حضور پیوستهشان در جنگهای نیابتی در مناطق مختلف و نیز اختلافات شدید دو حزب اصلی و ظهور پدیدهی ترامپیسم که برخلاف گذشته، سیاست ژئوپولیتیک آمریکا را شدیداً تحتتاثیر قرار داد؛ این تغییرات تا آنجا بود که برخلاف دورهی پساجنگ، بهقول پری اندرسن پژوهشگر برجسته مارکسیست، هر دو حزب اصلی با وجود اختلافات زیاد درسیاست ژئوپلیتیکی همواره همسو بودهاند. اینها نشانههایی هستند از علل اصلی افول قدرت آمریکا در ژئوپولیتیک جهان نسبت به دوران جنگ سرد. اما سادهانگارانه است که قدرت آمریکا به این نکات فروکاسته شود...
🔸 نتایج جنگ اوکراین هرچه باشد، بر فرآیند ژئوپولیتیک جهان به نفع غرب ــ دستکم تا دورهای ــ تاثیرات مهمی برجای خواهد گذاشت. اما دنیای سرمایهداری پر از تضاد و تناقض است و امکان دارد که جهان ژئوپولیتیک آن در مدار چرخش دیگری قرار بگیرد، یا اینکه ترامپیسم دوباره سربلند کند و همه چیز را بر هم زند. اما تردیدی نیست ند و اکنون ابزارکه برندهی اصلی این جنگ کنسرنهای فروش اسلحه و بازندهی آن مردم ستمدیده و آوارهی اوکراین، سربازان بهزور به جنگ فراخواندهشدهی روس و مردم زحمتکش تمام دنیا هستند که باید اثرات تورمی این جنگ، تهاجم به سطح مزد و بهداشت و آموزش و ناهنجاریهای دیگر آن را تحمل کنند.
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Sr
#ناصر_پیشرو #ژئوپلیتیک #الیگارشی #جنگ_در_اوکراین #شوکتراپی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنگ روسیه در اوکراین
جهانیشدن و تحولات ژئوپولیتیک نوشتهی: ناصر پیشرو «انقلاب نارنجی» اوکراین جابجایی بین جناحهای قدرت سیاسی و غلبهی الیگارشهای راستگرا بر الیگارشهای طرفدار روس بوده است. ویکتور یانوکوویچ ــ که و…
▫️ امپریالیسم و اقتصاد سیاسی جهانی
11 ژوئن 2023
نوشتهی: آلکس کالینیکوس
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 این سخن که مفاهیم امپراتوری و امپریالیسم در سالهای نخست سدهی بیستویکم از نوزایی برخوردار شدهاند، سخنی است کلیشهای. دلایل اصلی این امر البته تفوق جهانی ایالات متحد و خودستایی دولت بوشْ در به رخ کشیدن این تفوق بهویژه در قلمرو نظامی است. مارکسیستها با توجه به اهمیتی که سنتشان برای مفهوم امپریالیسم قائل بوده است، باید برای پاسخ به این تحول آماده باشند. نظریهی مارکسیستی امپریالیسم بهویژه از این جهت متمایز است که امپراتوری را صرفاً شکلی فراتاریخی از سلطهی سیاسی تلقی نمیکند ــ مانند تعریف موجز مایکل دویل از امپریالیسم بهعنوان «کنترل مؤثرِ، صوری یا غیرصوری یک جامعه، تحت انقیاد جامعهای امپراتوری» ــ بلکه امپریالیسم مدرن را در بافتار توسعهی تاریخی شیوهی تولید سرمایهداری قرار میدهد.
🔸 لئو پانیچ و سام گیندین نقدی بسیار دقیق و با پشتوانهی تجربی از نظریهی کلاسیک مارکسیستی در سالهای اخیر مطرح کردهاند. از آنجا که این نقد بخشی است از تلاشی گستردهتر برای دگرگونی درک ما از امپریالیسم آمریکایی و بازجهتگیری چپ رادیکال، به نظر میرسد توجه به آن ارزشمند است. مقالهی حاضر بر این اساس به ارزیابی این نقد و تحلیل بدیلی که میکوشد از آن حمایت کند اختصاص یافته است.
🔸 موضوع خاص بحث یادشده در این واقعیت نهفته است که درحالیکه ادعای قدرت جهانی ایالات متحد توسط دولت بوش بهطور گسترده بهعنوان رد نظریهی هارت و نگری لحاظ میشود (نظریهای که فراروی از تضادهای ملی را تحت امپراتوری اعلام میکند)، پانیچ و گیندین به افراط مخالف میغلتند و استدلال میکنند که دوران جهانی شدن شاهد استحکام «امپراتوری غیررسمی» آمریکا بود. همهنگام، آنها با فرضهایی متفاوت از فرضهای هارت و نگری به همان نتیجه میرسند: اینکه سرمایهداری معاصر تا حد زیادی از رقابت ژئوپلیتیکی فراتر رفته است.
🔸 به نظر من، پانیچ و گیندین هم در دفاع از نظریهی بیش از حد سیاسیشدهی بحران اشتباه میکنند و هم در این ادعا که سرمایهداری جهانی بهطور کلی، و ایالات متحد بهطور خاص، بر بحران سودآوری که در دههی 1970 شکل گرفت، غلبه کرده است... کار برنر، هاروی و دیگر اقتصادسیاسیدانان مارکسیست مانند جرار دومنیل و فرد موزلی شواهد فراوانی برای رد ادعاهای پانیچ و گیندین ارائه میدهند. اگر این استدلالها درست باشد، پیامدهای آن برای پانیچ و گیندین بسیار جدی است. روایت آنها از سرمایهداری پس از جنگ، به یک بازیگر واحد ــ دولت آمریکا ــ این برتری را میدهد که میتواند جهان را بهعنوان امپراتوری غیررسمی نسبتاً نامحدودش شکل و دوباره شکل دهد: هم به دلیل قدرتش نسبت به بازیگران دیگر و هم به دلیل قدرت مجموع دولتها و طبقات سرمایهدار در تعیین سرنوشت اقتصاد جهانی. اما اگر گرایشها به رونق و بحرانْ پیامد واقعیتهای ساختاری باشند ــ بهویژه رقابت نسبتاً غیرمتمرکز و آنارشیک میان سرمایهها ــ که بهراحتی پذیرای مداخلات جمعی حتی قدرتمندترین دولتهای سرمایهداری نیستند، آنگاه این دولتها، از جمله ایالات متحد، در اقدامات خود بسیار محدودتر از آن چیزی هستند که پانیچ و گیندین تصدیق میکنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vW
#امپریالیسم #آلکس_کالینیکوس #حسن_مرتضوی
#ژئوپلیتیک #امپراتوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
11 ژوئن 2023
نوشتهی: آلکس کالینیکوس
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 این سخن که مفاهیم امپراتوری و امپریالیسم در سالهای نخست سدهی بیستویکم از نوزایی برخوردار شدهاند، سخنی است کلیشهای. دلایل اصلی این امر البته تفوق جهانی ایالات متحد و خودستایی دولت بوشْ در به رخ کشیدن این تفوق بهویژه در قلمرو نظامی است. مارکسیستها با توجه به اهمیتی که سنتشان برای مفهوم امپریالیسم قائل بوده است، باید برای پاسخ به این تحول آماده باشند. نظریهی مارکسیستی امپریالیسم بهویژه از این جهت متمایز است که امپراتوری را صرفاً شکلی فراتاریخی از سلطهی سیاسی تلقی نمیکند ــ مانند تعریف موجز مایکل دویل از امپریالیسم بهعنوان «کنترل مؤثرِ، صوری یا غیرصوری یک جامعه، تحت انقیاد جامعهای امپراتوری» ــ بلکه امپریالیسم مدرن را در بافتار توسعهی تاریخی شیوهی تولید سرمایهداری قرار میدهد.
🔸 لئو پانیچ و سام گیندین نقدی بسیار دقیق و با پشتوانهی تجربی از نظریهی کلاسیک مارکسیستی در سالهای اخیر مطرح کردهاند. از آنجا که این نقد بخشی است از تلاشی گستردهتر برای دگرگونی درک ما از امپریالیسم آمریکایی و بازجهتگیری چپ رادیکال، به نظر میرسد توجه به آن ارزشمند است. مقالهی حاضر بر این اساس به ارزیابی این نقد و تحلیل بدیلی که میکوشد از آن حمایت کند اختصاص یافته است.
🔸 موضوع خاص بحث یادشده در این واقعیت نهفته است که درحالیکه ادعای قدرت جهانی ایالات متحد توسط دولت بوش بهطور گسترده بهعنوان رد نظریهی هارت و نگری لحاظ میشود (نظریهای که فراروی از تضادهای ملی را تحت امپراتوری اعلام میکند)، پانیچ و گیندین به افراط مخالف میغلتند و استدلال میکنند که دوران جهانی شدن شاهد استحکام «امپراتوری غیررسمی» آمریکا بود. همهنگام، آنها با فرضهایی متفاوت از فرضهای هارت و نگری به همان نتیجه میرسند: اینکه سرمایهداری معاصر تا حد زیادی از رقابت ژئوپلیتیکی فراتر رفته است.
🔸 به نظر من، پانیچ و گیندین هم در دفاع از نظریهی بیش از حد سیاسیشدهی بحران اشتباه میکنند و هم در این ادعا که سرمایهداری جهانی بهطور کلی، و ایالات متحد بهطور خاص، بر بحران سودآوری که در دههی 1970 شکل گرفت، غلبه کرده است... کار برنر، هاروی و دیگر اقتصادسیاسیدانان مارکسیست مانند جرار دومنیل و فرد موزلی شواهد فراوانی برای رد ادعاهای پانیچ و گیندین ارائه میدهند. اگر این استدلالها درست باشد، پیامدهای آن برای پانیچ و گیندین بسیار جدی است. روایت آنها از سرمایهداری پس از جنگ، به یک بازیگر واحد ــ دولت آمریکا ــ این برتری را میدهد که میتواند جهان را بهعنوان امپراتوری غیررسمی نسبتاً نامحدودش شکل و دوباره شکل دهد: هم به دلیل قدرتش نسبت به بازیگران دیگر و هم به دلیل قدرت مجموع دولتها و طبقات سرمایهدار در تعیین سرنوشت اقتصاد جهانی. اما اگر گرایشها به رونق و بحرانْ پیامد واقعیتهای ساختاری باشند ــ بهویژه رقابت نسبتاً غیرمتمرکز و آنارشیک میان سرمایهها ــ که بهراحتی پذیرای مداخلات جمعی حتی قدرتمندترین دولتهای سرمایهداری نیستند، آنگاه این دولتها، از جمله ایالات متحد، در اقدامات خود بسیار محدودتر از آن چیزی هستند که پانیچ و گیندین تصدیق میکنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3vW
#امپریالیسم #آلکس_کالینیکوس #حسن_مرتضوی
#ژئوپلیتیک #امپراتوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپریالیسم و اقتصاد سیاسی جهانی
نوشتهی: آلکس کالینیکوس ترجمهی: حسن مرتضوی این سخن که مفاهیم امپراتوری و امپریالیسم در سالهای نخست سدهی بیستویکم از نوزایی برخوردار شدهاند، سخنی است کلیشهای. دلایل اصلی این امر البته تفوق جها…