▫️ فضیلتهای امر توضیحناپذیر: دربارهی «جلیقه زردها»
نوشتهی: ژاک رانسیر
ترجمهی: یاسین فغانی
27 ژانویه 2019
🔸 وقتی از توضیحِ جنبش جلیقه زردها سخن میگوییم باید بپرسیم مراد از توضیحدادن چیست. ارائهی دلایلِ سررسیدنِ آنچه انتظارش را نداشتیم؟ در واقع، همیشه میتوان دلایلی آورد و چنین دلایلی برای توضیح جنبش «جلیقه زردها» انبوه انبوه میآیند: زندگی در مناطق پیرامونی متروک، خالی از وسائل حمل و نقل و خدمات عمومی و نیز فروشگاههای قابل دسترس، خستگی رفت و آمد روزانه، ناپایداری شغلی، درآمدهای ناکافی، مستمریهای ناقابل، معاش قسطی، آخر ماههای سخت …
مسلماً دلایلی برای رنج کشیدن وجود دارد. اما رنج کشیدن یک چیز است، و دیگر رنج را تحمل نکردن چیز دیگری است. حتی نقیض آن است. زیرا که محرکهای رنج که در توضیح شورش برمیشمرند دقیقاً مشابه دلایلی هستند که به یاری آنها غیاب یک شورش را توضیح میدادند: شرایط سخت زندگی که طبیعتاً نه وقت و نه انرژیای برای شورش کردن باقی میگذارند.
🔸 شورشها دلیل ندارند. به عکس، منطق دارند. و این منطق دقیقاً عبارتست از شکستن چهارچوبهایی که معمولاً در قالب آنها دلایل نظم و بینظمی و صلاحیت داوری دربارهی این دلایل ادراک میشوند. این چهارچوبها پیش از هر چیز شیوههای کاربرد زمان و مکان هستند. افرادی «غیرسیاسی» که دائماً به تنوع مفرط ایدئولوژیکشان اشاره میشود، به گونهای چشمگیر، شکل کنش جوانان عاصی جنبش میدانها را برمیگیرند. اشغال. شکلی که دانشجویان شورشی، خود از کارگران اعتصابی وام گرفته بودند...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-I8
#ژاک_رانسیر
#یاسین_فغانی
#جلیقهزردها #طبقه #قدرت
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: ژاک رانسیر
ترجمهی: یاسین فغانی
27 ژانویه 2019
🔸 وقتی از توضیحِ جنبش جلیقه زردها سخن میگوییم باید بپرسیم مراد از توضیحدادن چیست. ارائهی دلایلِ سررسیدنِ آنچه انتظارش را نداشتیم؟ در واقع، همیشه میتوان دلایلی آورد و چنین دلایلی برای توضیح جنبش «جلیقه زردها» انبوه انبوه میآیند: زندگی در مناطق پیرامونی متروک، خالی از وسائل حمل و نقل و خدمات عمومی و نیز فروشگاههای قابل دسترس، خستگی رفت و آمد روزانه، ناپایداری شغلی، درآمدهای ناکافی، مستمریهای ناقابل، معاش قسطی، آخر ماههای سخت …
مسلماً دلایلی برای رنج کشیدن وجود دارد. اما رنج کشیدن یک چیز است، و دیگر رنج را تحمل نکردن چیز دیگری است. حتی نقیض آن است. زیرا که محرکهای رنج که در توضیح شورش برمیشمرند دقیقاً مشابه دلایلی هستند که به یاری آنها غیاب یک شورش را توضیح میدادند: شرایط سخت زندگی که طبیعتاً نه وقت و نه انرژیای برای شورش کردن باقی میگذارند.
🔸 شورشها دلیل ندارند. به عکس، منطق دارند. و این منطق دقیقاً عبارتست از شکستن چهارچوبهایی که معمولاً در قالب آنها دلایل نظم و بینظمی و صلاحیت داوری دربارهی این دلایل ادراک میشوند. این چهارچوبها پیش از هر چیز شیوههای کاربرد زمان و مکان هستند. افرادی «غیرسیاسی» که دائماً به تنوع مفرط ایدئولوژیکشان اشاره میشود، به گونهای چشمگیر، شکل کنش جوانان عاصی جنبش میدانها را برمیگیرند. اشغال. شکلی که دانشجویان شورشی، خود از کارگران اعتصابی وام گرفته بودند...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-I8
#ژاک_رانسیر
#یاسین_فغانی
#جلیقهزردها #طبقه #قدرت
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فضیلتهای امر توضیحناپذیر: دربارهی «جلیقه زردها»
نوشتهی: ژاک رانسیر ترجمهی: یاسین فغانی میان قدرت برابرها و قدرت اشخاص «قابل» برای حکومتکردن، همواره برخوردهایی وجود دارد، مذاکرات یا مصالحههایی. اما در پس اینها، مغاک رابطهی مذاکرهناپذیر میا…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی
نوشتهی: داریوش راد
18 ژوئن 2021
🔸 تاریخ حیات شوراها در انقلاب بهمن تاریخی چند ساله است. انقلاب در 22 بهمن 57 پیروز شد؛ گروههای شبهنظامی حکومت اسلامی نیروی بالقوهی این انقلاب را برای حل معضلات اجتماعی هزارساله که مهمترین آنها ایجاد دولتی حداقلی و جامعهی مدنی حداکثری بود، در سال 60 بهشکلی قهرآمیز سرکوب کردند. بین این سه سال، انقلاب بهمن، شوراهای نوبنیاد زندگی، برای تداوم خود مبارزه کردند.
🔸 انقلاب بهمن موجب شد تا میلیونها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشههای خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آیندهای بهتر برای خود و جامعه امیدوار شوند. جوهرهی انقلاب بهمن همانا تلاشی بود برای آنکه شوراهای مردمی خودجوش و جامعهی مدنی به ارگان اقتدار عمومی بدل بشوند، اگر چه سازمانها و احزاب سیاسی چپ سعی کردند تا آنها را کنترل کنند. میلیونها زن و مرد با دریافت خودجوش خود از یکسو، و دستگاه تبلیغاتی حکومت نوبنیاد از سوی دیگر، همگی شورا را نهاد واقعی «حکومتی مردمی» می نامیدند؛ این رویکرد تنها انعکاس این واقعیت بود که شوراها در حقیقت شکل جنینی نوعی حکومت دموکراتیک و دولت عدالتمحور برای آینده ایران را ترسیم میکردند. آنجایی که این شوراها دارای قدرت واقعی حکمرانی بودند، انقلاب بهمن از این قدرت برای حل معضلات اجتماعی استفاده کرد؛ آنجایی که قدرت در دستان سلسلهمراتب دولت استبدادی و حکومت روحانیت بود، شوراها سعی کردند قدرت خود را از دست ندهند.
🔸 پیش از شوراها سازمانهای دیگری، غالباً با ماهیت سکولار چپگرا یا اسلامی چپگرا، میان قشرهای مختلف اجتماعی جامعه فعال بودند؛ هدف بلافاصلهی آنها تاثیرگذاری بر روشنفکران و همچنین قشرهایی از عامهی مردم بود. شوراها اما تنها نهاد سازماندهی دموکراتیک مردمی بود؛ هدف آن تلاش برای دموکراتیزهکردن قدرت و برچیدن سلسلهمراتب اجتماعی نظام استبدادی جامعهی کهن ایرانی بود.
🔸 ویژگی طبقاتی شورا را میتوان در تفاوتهای طبقاتی شهروندان و تضاد سیاسی بین انگیزه و دلایل و اهدافی که آنها را بهسوی انقلاب سوق داد، مشاهده کرد. این تضاد در چگونگی مبارزه تاریخی طبقات مختلف علیه استبداد سلطنتی و سپس استبداد دینی نیز متبلور میشد. دولت موقت تازهتاسیس از همان روز پیروزی انقلاب، زیر فشار بازار و تجار و روحانیت حکومت نوپا که توانایی اجرای نقشی مستقل را نداشتند، آگاهانه سعی در محدودکردن روند پیشروی انقلاب را داشت. پیشروان واقعی انقلاب نه دولت موقت بود و نه حکومت نوپا، بلکه این شوراها بودند که برای حل معضلات هزارساله جامعه را به حرکت در میآوردند. شورا نهاد طبقاتی گروههای اجتماعی بود که در انقلاب برای بهدست آوردن قدرت سیاسی مبارزه کردند.
🔸 مبارزه برای قدرت و همچنین مدیریت اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی موجود و پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف هدف مرکزی یک انقلاب است. این چند سال حیات شوراها در روزهای نخست انقلاب و سرکوب همهجانبهی آن توسط دولت استبدادی دینی نشان داد که جامعهی مدنی ایران برای چنین مبارزهای نه تنها بسیار ضعیف بلکه محدودیتهای بسیاری دارد و حتی در صورت تحقق انقلابی اجتماعی، یک سازمان اجتماعی بهتنهایی و مجزا از نهادهای دیگر نمیتواند بار یک نهاد محوری را برای مقابله با دولت استبدادی و رهبری جامعه در این رویارویی برعهده بگیرد. برای بهسرانجام رساندن اهداف انقلاب بهمن، یعنی تقسیم عادلانهی قدرت سیاسی ـ اقتصادی در جامعه، جامعهی مدنی علاوه بر شورا به نهادهای متفاوت و سراسری قدرتمند دیگری مانند انجمن، کانون، مجامع و غیره در همه قشرها و مناطق ایران نیاز داشت...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2jO
#داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #انقلاب_57
#جامعهی_مدنی #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی
نوشتهی: داریوش راد
18 ژوئن 2021
🔸 تاریخ حیات شوراها در انقلاب بهمن تاریخی چند ساله است. انقلاب در 22 بهمن 57 پیروز شد؛ گروههای شبهنظامی حکومت اسلامی نیروی بالقوهی این انقلاب را برای حل معضلات اجتماعی هزارساله که مهمترین آنها ایجاد دولتی حداقلی و جامعهی مدنی حداکثری بود، در سال 60 بهشکلی قهرآمیز سرکوب کردند. بین این سه سال، انقلاب بهمن، شوراهای نوبنیاد زندگی، برای تداوم خود مبارزه کردند.
🔸 انقلاب بهمن موجب شد تا میلیونها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشههای خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آیندهای بهتر برای خود و جامعه امیدوار شوند. جوهرهی انقلاب بهمن همانا تلاشی بود برای آنکه شوراهای مردمی خودجوش و جامعهی مدنی به ارگان اقتدار عمومی بدل بشوند، اگر چه سازمانها و احزاب سیاسی چپ سعی کردند تا آنها را کنترل کنند. میلیونها زن و مرد با دریافت خودجوش خود از یکسو، و دستگاه تبلیغاتی حکومت نوبنیاد از سوی دیگر، همگی شورا را نهاد واقعی «حکومتی مردمی» می نامیدند؛ این رویکرد تنها انعکاس این واقعیت بود که شوراها در حقیقت شکل جنینی نوعی حکومت دموکراتیک و دولت عدالتمحور برای آینده ایران را ترسیم میکردند. آنجایی که این شوراها دارای قدرت واقعی حکمرانی بودند، انقلاب بهمن از این قدرت برای حل معضلات اجتماعی استفاده کرد؛ آنجایی که قدرت در دستان سلسلهمراتب دولت استبدادی و حکومت روحانیت بود، شوراها سعی کردند قدرت خود را از دست ندهند.
🔸 پیش از شوراها سازمانهای دیگری، غالباً با ماهیت سکولار چپگرا یا اسلامی چپگرا، میان قشرهای مختلف اجتماعی جامعه فعال بودند؛ هدف بلافاصلهی آنها تاثیرگذاری بر روشنفکران و همچنین قشرهایی از عامهی مردم بود. شوراها اما تنها نهاد سازماندهی دموکراتیک مردمی بود؛ هدف آن تلاش برای دموکراتیزهکردن قدرت و برچیدن سلسلهمراتب اجتماعی نظام استبدادی جامعهی کهن ایرانی بود.
🔸 ویژگی طبقاتی شورا را میتوان در تفاوتهای طبقاتی شهروندان و تضاد سیاسی بین انگیزه و دلایل و اهدافی که آنها را بهسوی انقلاب سوق داد، مشاهده کرد. این تضاد در چگونگی مبارزه تاریخی طبقات مختلف علیه استبداد سلطنتی و سپس استبداد دینی نیز متبلور میشد. دولت موقت تازهتاسیس از همان روز پیروزی انقلاب، زیر فشار بازار و تجار و روحانیت حکومت نوپا که توانایی اجرای نقشی مستقل را نداشتند، آگاهانه سعی در محدودکردن روند پیشروی انقلاب را داشت. پیشروان واقعی انقلاب نه دولت موقت بود و نه حکومت نوپا، بلکه این شوراها بودند که برای حل معضلات هزارساله جامعه را به حرکت در میآوردند. شورا نهاد طبقاتی گروههای اجتماعی بود که در انقلاب برای بهدست آوردن قدرت سیاسی مبارزه کردند.
🔸 مبارزه برای قدرت و همچنین مدیریت اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی موجود و پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف هدف مرکزی یک انقلاب است. این چند سال حیات شوراها در روزهای نخست انقلاب و سرکوب همهجانبهی آن توسط دولت استبدادی دینی نشان داد که جامعهی مدنی ایران برای چنین مبارزهای نه تنها بسیار ضعیف بلکه محدودیتهای بسیاری دارد و حتی در صورت تحقق انقلابی اجتماعی، یک سازمان اجتماعی بهتنهایی و مجزا از نهادهای دیگر نمیتواند بار یک نهاد محوری را برای مقابله با دولت استبدادی و رهبری جامعه در این رویارویی برعهده بگیرد. برای بهسرانجام رساندن اهداف انقلاب بهمن، یعنی تقسیم عادلانهی قدرت سیاسی ـ اقتصادی در جامعه، جامعهی مدنی علاوه بر شورا به نهادهای متفاوت و سراسری قدرتمند دیگری مانند انجمن، کانون، مجامع و غیره در همه قشرها و مناطق ایران نیاز داشت...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2jO
#داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #انقلاب_57
#جامعهی_مدنی #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی
نوشتهی: داریوش راد انقلاب بهمن موجب شد تا میلیونها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشههای خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آیندهای بهتر برای …
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ گفتمان بندگی داوطلبانه
▫️ نقد و بررسی نظریه اتین دولا بواتسی
جنبش موفق آزادیخواهی زنان ایران به ما چه میآموزد؛ نه گفتن به ستم، ستمگر، و ستمگری
نوشتهی: داریوش راد
9 فوریه 2022
🔸 اتین دولا بواتسی نظریهپرداز قرن شانزده فرانسه متعلق به جنبش اومانیسم (انسانیتگرایی – معتقد به پتانسیل و عاملیت فردی و اجتماعی انسانها) در دوره پیشاروشنگری اروپاست. نظریه «گفتمان بندگی داوطلبانه» بواتسی که در یک جزوه کوتاه بیست صفحهای نوشته شده است، بدلیل نوگرایی در طرح و پاسخ صریح به یکی از مهمترین معضلات فردی و اجتماعی انسان، بین روشنفکران عصر خود از محبوبیت خاصی برخوردار شد. علیرغم این حقیقت که این نظریه درواقع یک کیفرخواست رادیکال تمامعیار علیه قدرت مطلقه و سلطهگریِ اشراف و کلیسا در فرانسه بود، بواتسی معتقد است اگر انسانها تحت سلطه دیگری هستند تنها بدین دلیل است که آنها این سلطه بر خود را داوطلبانه میپذیرند. گفتمان اومانیستی بواتسی که بررسی دلایل «عملی و روانی و شبهروشنفکری» فرد برای پذیرش سلطه و ستمگری از سوی حاکمیت سیاسی است، پیشزمینه مناسبی برای شناخت و کاربرد اجتماعی – تاریخی نظریات پیچیدهتر در این حوزه، نظیر (از خود) «بیگانگی» کارل مارکس، و یا نظریه تفوق «هژمونیک» ایدئولوژی طبقه حاکم آنتونیو گرامشی، و حتی نظریه انسداد خودآگاهی «رضایت ساختگی» آنارشیستهای معاصر نظیر نوآم چامسکی خواهد بود.
🔸 اصطلاح بندگی داوطلبانه ترکیب دو کلمه با معانی متناقض است و برای فهم دقیق از منطق و دلایل بواتسی باید دقیقا نشان داد که این بندگی داوطلبانه چه چیزی است و چه چیزی نیست. مقوله بندگی داوطلبانه چیزی شبیه پدیده توابسازی نظام استبداد دینی – نظامی ایران در دهه شصت یعنی وضعیتی که در آن زندانی در حین بندگی با زندانبان خود رابطه روانی ایجاد میکند که خود ناشی از یکسری شرایط خاص، یعنی عدم توازنی که بین قدرت موجود بین کسیکه زندانی میگیرد و اسیر شده و رابطه همدلی آگاهانه یک زندانی با اصطلاحا دلبسته او یعنی بازجو – زندانبان برقرار میشود، نیست. آن بندگی داوطلبانه که بواتسی دربارهی آن صحبت میکند اشتیاق و تمایلداشتن به بندگی نیست بلکه آنچیزی که مورد نظر اوست پدیدهای پیچیدهتر و حتی وحشتناکتر است. بندگی داوطلبانه در اینجا ازدست دادن آزادی خود در قبال تبدیل آن با یک راحتی و آرامش مادی – روانی است. بندگی داوطلبانه همانا یافتن منفعتی برای بندهنمودن خود است، یعنی بدستآوردن منافع متعددی که در برابر آنها خود را زیر چکمه قدرت قرار میدهیم.
🔸 تئوری رهاییبخشی بواتسی برمبنای یک منطق ساده است، که معروف به رابطه ارباب و رعیت است، که نشان میدهد که ستمگر نیاز بیشتری به ستمدیده دارد تا ستمدیده به ستمگر؛ به بیانی دیگر، قدرت حاکمه نیاز بیشتری به انسانها دارد تا انسانها به حاکمیت. و این همان تناقضی است که بواتسی را به این اندیشه میرساند که آزادی انسان با عمل ستیزهجویی غیرعقلانی متحقق نمیشود، بلکه با توقف عمل به بندگی و خدمتگزاری برای قدرت حاکمه است که آزادی خردمندانه متحقق میشود... چیزیکه بواتسی به آن عمیقا معتقد است همانا بازپسگرفتن قدرت توسط انسان خردمند است، لیکن این قدرت خردمند شبیه خشونتورزی یا زورگویی نیست، این قدرت همانند راهی عقلانی – عملی برای حل مشکلات فردی و اجتماعی است. او معتقد است در ماهیت انسان قدرتی است همانند استحکام اندیشه و احساس خردمند انسانی؛ به بیانی دیگر، قدرت بمثابه یک توانایی که انسان بسادگی بتواند در مقابل استبداد و ستمگر نه بگوید. این نه گفتن همراه با عصبانیت یا فریاد یا خود و دیگران را به آب و آتش زدن نیست، فقط یک نه گفتنِ خردمند است، همانند آنچه امروز ما در جنبش زنان ایران میبینیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2O9
#اتین_دولا_بواتسی #داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #هژمونی #گرامشی #ایدئولوژی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ گفتمان بندگی داوطلبانه
▫️ نقد و بررسی نظریه اتین دولا بواتسی
جنبش موفق آزادیخواهی زنان ایران به ما چه میآموزد؛ نه گفتن به ستم، ستمگر، و ستمگری
نوشتهی: داریوش راد
9 فوریه 2022
🔸 اتین دولا بواتسی نظریهپرداز قرن شانزده فرانسه متعلق به جنبش اومانیسم (انسانیتگرایی – معتقد به پتانسیل و عاملیت فردی و اجتماعی انسانها) در دوره پیشاروشنگری اروپاست. نظریه «گفتمان بندگی داوطلبانه» بواتسی که در یک جزوه کوتاه بیست صفحهای نوشته شده است، بدلیل نوگرایی در طرح و پاسخ صریح به یکی از مهمترین معضلات فردی و اجتماعی انسان، بین روشنفکران عصر خود از محبوبیت خاصی برخوردار شد. علیرغم این حقیقت که این نظریه درواقع یک کیفرخواست رادیکال تمامعیار علیه قدرت مطلقه و سلطهگریِ اشراف و کلیسا در فرانسه بود، بواتسی معتقد است اگر انسانها تحت سلطه دیگری هستند تنها بدین دلیل است که آنها این سلطه بر خود را داوطلبانه میپذیرند. گفتمان اومانیستی بواتسی که بررسی دلایل «عملی و روانی و شبهروشنفکری» فرد برای پذیرش سلطه و ستمگری از سوی حاکمیت سیاسی است، پیشزمینه مناسبی برای شناخت و کاربرد اجتماعی – تاریخی نظریات پیچیدهتر در این حوزه، نظیر (از خود) «بیگانگی» کارل مارکس، و یا نظریه تفوق «هژمونیک» ایدئولوژی طبقه حاکم آنتونیو گرامشی، و حتی نظریه انسداد خودآگاهی «رضایت ساختگی» آنارشیستهای معاصر نظیر نوآم چامسکی خواهد بود.
🔸 اصطلاح بندگی داوطلبانه ترکیب دو کلمه با معانی متناقض است و برای فهم دقیق از منطق و دلایل بواتسی باید دقیقا نشان داد که این بندگی داوطلبانه چه چیزی است و چه چیزی نیست. مقوله بندگی داوطلبانه چیزی شبیه پدیده توابسازی نظام استبداد دینی – نظامی ایران در دهه شصت یعنی وضعیتی که در آن زندانی در حین بندگی با زندانبان خود رابطه روانی ایجاد میکند که خود ناشی از یکسری شرایط خاص، یعنی عدم توازنی که بین قدرت موجود بین کسیکه زندانی میگیرد و اسیر شده و رابطه همدلی آگاهانه یک زندانی با اصطلاحا دلبسته او یعنی بازجو – زندانبان برقرار میشود، نیست. آن بندگی داوطلبانه که بواتسی دربارهی آن صحبت میکند اشتیاق و تمایلداشتن به بندگی نیست بلکه آنچیزی که مورد نظر اوست پدیدهای پیچیدهتر و حتی وحشتناکتر است. بندگی داوطلبانه در اینجا ازدست دادن آزادی خود در قبال تبدیل آن با یک راحتی و آرامش مادی – روانی است. بندگی داوطلبانه همانا یافتن منفعتی برای بندهنمودن خود است، یعنی بدستآوردن منافع متعددی که در برابر آنها خود را زیر چکمه قدرت قرار میدهیم.
🔸 تئوری رهاییبخشی بواتسی برمبنای یک منطق ساده است، که معروف به رابطه ارباب و رعیت است، که نشان میدهد که ستمگر نیاز بیشتری به ستمدیده دارد تا ستمدیده به ستمگر؛ به بیانی دیگر، قدرت حاکمه نیاز بیشتری به انسانها دارد تا انسانها به حاکمیت. و این همان تناقضی است که بواتسی را به این اندیشه میرساند که آزادی انسان با عمل ستیزهجویی غیرعقلانی متحقق نمیشود، بلکه با توقف عمل به بندگی و خدمتگزاری برای قدرت حاکمه است که آزادی خردمندانه متحقق میشود... چیزیکه بواتسی به آن عمیقا معتقد است همانا بازپسگرفتن قدرت توسط انسان خردمند است، لیکن این قدرت خردمند شبیه خشونتورزی یا زورگویی نیست، این قدرت همانند راهی عقلانی – عملی برای حل مشکلات فردی و اجتماعی است. او معتقد است در ماهیت انسان قدرتی است همانند استحکام اندیشه و احساس خردمند انسانی؛ به بیانی دیگر، قدرت بمثابه یک توانایی که انسان بسادگی بتواند در مقابل استبداد و ستمگر نه بگوید. این نه گفتن همراه با عصبانیت یا فریاد یا خود و دیگران را به آب و آتش زدن نیست، فقط یک نه گفتنِ خردمند است، همانند آنچه امروز ما در جنبش زنان ایران میبینیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2O9
#اتین_دولا_بواتسی #داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #هژمونی #گرامشی #ایدئولوژی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گفتمان بندگی داوطلبانه
نقد و بررسی نظریه اتین دولا بواتسی نوشتهی: داریوش راد اگرچه بهدرستی آنگونه که کارل مارکس میگوید تاریخ جوامع بشری تاریخ مبارزه طبقات است، در اینجا این سوال مطرح خواهد شد که چرا بخش وسیعی از طبق…
▫️ شورا: شکل در مقام محتوا
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شورا: شکل در مقام محتوا
پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی نوشتهی: کمال خسروی آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ…
▫️ آنتونیو نگری، قدرت برسازنده و انبوهه
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: علی باش
18 فوریه 2022
📚 از متن مقاله:
🔸نگری در نخستین سطرهای مقالهی قدرت برسازنده مینویسد: «سخنگفتن از قدرت برسازنده، سخنگفتن از دموکراسی است.» «آزادی برسازنده» تا وقتی زمانمندی خاصی را بهکار میگیرد از حقیقت زودگذر رویداد فراتر میرود. قدرت برسازنده خود را در «انقلاب مداوم» تحقق میبخشد و این تداومِ وحدتِ متضادِ رویداد و تاریخ، برسازنده و برساخته را مفهومبندی میکند... سخنگفتن از قدرت برسازنده، یعنی سخنگفتن از انقلاب؛ و نیز برعکس. این قدرت در حقیقتْ بازنمودِ «گسترش ظرفیت انسان برای ساختن تاریخ» است به جای تحمل آن. نگری به اسپینوزا به عنوان نخستین کسی که به این قدرت نامحدود، یا بهتر است بگوییم این «قدرت» (potentia) غیرقابلتقلیل به اعمالِ قدرت (potestas)، حتی روشنگرانه، متوسل میشود.
🔸 کتاب امپراتوری، با نگاه از بالا (از «کانون» اروپایی ـ آمریکایی)، به ویژه در نقد سازوکار تازهی سلطهی تولید در سرزمینهای تحتسلطه، به تحلیلهای معاصر از امپریالیسم توجه چندانی ندارد. تقریباً هیچ تحلیل مستندی از تمرکز موثر سرمایه، از روابط میان شرکتهای چندملیتی و حکومتهای مسلط واقعی، از دیالکتیک قلمروزدایی و قلمروسازی (تحلیلی که از جمله جوانی آریگی در کتاب سدهی بیستم طولانی انجام داد) و نهادهای «حکومت جهانی» (و تقریباً هیچ چیز دربارهی پیمان سرمایهگذاری چندجانبه، اجماع واشینگتن و غیره) و نقش آنها در رشد همچنان ناموزونتر و نیز مرکب که خصوصیت انباشت سیارهای سرمایه در عصر امپریالیسم است، وجود ندارد.
🔸 نگری که میکوشد «تعریفی هستیشناختی از انبوهه» ارائه دهد، ناخواسته شکنندگی مفهومی آن را آشکار میسازد. او تأیید میکند که «انبوهه مفهومی است از طبقه»، با این همه با مفهوم طبقه کارگر تفاوت دارد. آنگاه میتوانیم از خودمان بپرسیم نوآوری اصطلاحی که (نه تنها بازگشت به عقبتر از مارکس بلکه به پیش از هگل یعنی به انبوههی اسپینوزایی سدهی هفدهم است)، بیش از همه هدفی جز تصحیح نگرش محدودکنندهی طبقهی کارگر ندارد (که به ویژه در سنت کارگرگرایی دههی 1970 رایج بود)، یعنی نگرشی که پرولتاریا را صرفاً با کار مستقیماً تولیدی تعریف میکرد و به لحاظ جامعهشناختی به طبقهی کارگر صنعتی تقلیل میداد. در این صورت، انبوهه فقط نام مستعار یا تمهید جعلی پرولتاریایی است که با تعمیم مناسبات بازار بزرگ شده است. نگری در یک سخنرانی در اکتبر 2001، در دانشگاه رومی لاسپینزا این عدمقطعیت را اذعان کرد: «از دیدگاه علمی، بدون شک این مفهوم که من اعلام میکنم هنوز ابتدایی است و باید ببینیم آیا کاربردی است یا خیر. وقتی برای توصیف پرولتاریای نوین از انبوهه حرف میزنیم، منظور فزونیِ سوژههای جنبشی است که در آن تکینگیها همکاری میکنند.»
🔸 امر سیاسی برای هارت و نگری در حکم جنبش انبوهه تعریف میشود. سیاست بهرغم «اضمحلال سپهرهای سنتی مقاومت»، و با وجودی که «فضاهای عمومی هر چه بیشتر خصوصیسازی میشوند»، برخلاف ترس هانا آرنت، دیگر تهدید به ناپدیدشدن نمیکند. سیاست تنها استقلال موهوم خود را از دست میدهد تا با مبارزهی اجتماعی ادغام شود: «آن کشمکشهای اجتماعی که امر سیاسی را شکل میدهند، اکنون مستقیماً بدون هیچ نوع میانجی عمل میکنند.» اگر سیاست هنر میانجیگری است، پس از حذف میانجیگری چه چیزی باقی میماند؟ امتزاج امری سیاسی و اجتماعی از این معضل بدون حل آن عبور میکند. نوید به اینکه جنبش انبوهه باید «شکلهای دموکراتیک قدرت برسازندهی جدیدی» را ابداع کند، چشماندازی را ترسیم میکند که در مواجهه با چالشهای زمانه بسیار مبهم است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Nj
#نقد_نگری #دانیل_بنسعید #علی_باش #قدرت_برسازنده #مایکل_هارت #آنتونیو_نگری #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: علی باش
18 فوریه 2022
📚 از متن مقاله:
🔸نگری در نخستین سطرهای مقالهی قدرت برسازنده مینویسد: «سخنگفتن از قدرت برسازنده، سخنگفتن از دموکراسی است.» «آزادی برسازنده» تا وقتی زمانمندی خاصی را بهکار میگیرد از حقیقت زودگذر رویداد فراتر میرود. قدرت برسازنده خود را در «انقلاب مداوم» تحقق میبخشد و این تداومِ وحدتِ متضادِ رویداد و تاریخ، برسازنده و برساخته را مفهومبندی میکند... سخنگفتن از قدرت برسازنده، یعنی سخنگفتن از انقلاب؛ و نیز برعکس. این قدرت در حقیقتْ بازنمودِ «گسترش ظرفیت انسان برای ساختن تاریخ» است به جای تحمل آن. نگری به اسپینوزا به عنوان نخستین کسی که به این قدرت نامحدود، یا بهتر است بگوییم این «قدرت» (potentia) غیرقابلتقلیل به اعمالِ قدرت (potestas)، حتی روشنگرانه، متوسل میشود.
🔸 کتاب امپراتوری، با نگاه از بالا (از «کانون» اروپایی ـ آمریکایی)، به ویژه در نقد سازوکار تازهی سلطهی تولید در سرزمینهای تحتسلطه، به تحلیلهای معاصر از امپریالیسم توجه چندانی ندارد. تقریباً هیچ تحلیل مستندی از تمرکز موثر سرمایه، از روابط میان شرکتهای چندملیتی و حکومتهای مسلط واقعی، از دیالکتیک قلمروزدایی و قلمروسازی (تحلیلی که از جمله جوانی آریگی در کتاب سدهی بیستم طولانی انجام داد) و نهادهای «حکومت جهانی» (و تقریباً هیچ چیز دربارهی پیمان سرمایهگذاری چندجانبه، اجماع واشینگتن و غیره) و نقش آنها در رشد همچنان ناموزونتر و نیز مرکب که خصوصیت انباشت سیارهای سرمایه در عصر امپریالیسم است، وجود ندارد.
🔸 نگری که میکوشد «تعریفی هستیشناختی از انبوهه» ارائه دهد، ناخواسته شکنندگی مفهومی آن را آشکار میسازد. او تأیید میکند که «انبوهه مفهومی است از طبقه»، با این همه با مفهوم طبقه کارگر تفاوت دارد. آنگاه میتوانیم از خودمان بپرسیم نوآوری اصطلاحی که (نه تنها بازگشت به عقبتر از مارکس بلکه به پیش از هگل یعنی به انبوههی اسپینوزایی سدهی هفدهم است)، بیش از همه هدفی جز تصحیح نگرش محدودکنندهی طبقهی کارگر ندارد (که به ویژه در سنت کارگرگرایی دههی 1970 رایج بود)، یعنی نگرشی که پرولتاریا را صرفاً با کار مستقیماً تولیدی تعریف میکرد و به لحاظ جامعهشناختی به طبقهی کارگر صنعتی تقلیل میداد. در این صورت، انبوهه فقط نام مستعار یا تمهید جعلی پرولتاریایی است که با تعمیم مناسبات بازار بزرگ شده است. نگری در یک سخنرانی در اکتبر 2001، در دانشگاه رومی لاسپینزا این عدمقطعیت را اذعان کرد: «از دیدگاه علمی، بدون شک این مفهوم که من اعلام میکنم هنوز ابتدایی است و باید ببینیم آیا کاربردی است یا خیر. وقتی برای توصیف پرولتاریای نوین از انبوهه حرف میزنیم، منظور فزونیِ سوژههای جنبشی است که در آن تکینگیها همکاری میکنند.»
🔸 امر سیاسی برای هارت و نگری در حکم جنبش انبوهه تعریف میشود. سیاست بهرغم «اضمحلال سپهرهای سنتی مقاومت»، و با وجودی که «فضاهای عمومی هر چه بیشتر خصوصیسازی میشوند»، برخلاف ترس هانا آرنت، دیگر تهدید به ناپدیدشدن نمیکند. سیاست تنها استقلال موهوم خود را از دست میدهد تا با مبارزهی اجتماعی ادغام شود: «آن کشمکشهای اجتماعی که امر سیاسی را شکل میدهند، اکنون مستقیماً بدون هیچ نوع میانجی عمل میکنند.» اگر سیاست هنر میانجیگری است، پس از حذف میانجیگری چه چیزی باقی میماند؟ امتزاج امری سیاسی و اجتماعی از این معضل بدون حل آن عبور میکند. نوید به اینکه جنبش انبوهه باید «شکلهای دموکراتیک قدرت برسازندهی جدیدی» را ابداع کند، چشماندازی را ترسیم میکند که در مواجهه با چالشهای زمانه بسیار مبهم است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Nj
#نقد_نگری #دانیل_بنسعید #علی_باش #قدرت_برسازنده #مایکل_هارت #آنتونیو_نگری #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آنتونیو نگری، قدرت برسازنده و انبوهه
نوشتهی: دانیل بنسعید ترجمهی: علی باش آنچه همگرایی و وحدت مقاومت را ممکن میکند همانا خودِ سرمایه است؛ این تعمیم مناسبات بازار، حضور همهجانبهی قانون ارزش، نفوذ سلطهی غیرشخصی در تمامی منافذ …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ «گیوتین»
▫️ نقد و بررسی ماهیت و مکانیزمهای قدرت استبدادی
نوشتهی: داریوش راد
16 نوامبر 2022
🔸 همزمان که این کلمات نوشته میشود، گسترهای از ابرهای سیاه برآمده از آتشی که برای چیرگی بر زنان و جوانان عصیانزده فوران کرده، و حرکت آن از بالای سر جلوی نور خورشید را گرفته، در گوشه و کنار ایران قابل مشاهده است. زنان و جوانان در خیابان و دانشگاه و مدارس به آسمان مینگرند و به زمانی فکر میکنند که آسمان به نظر آبی میرسید؛ وقتی که نور خورشید حداقل از بین ابرهای طوفانی خود را نشان میداد؛ آنها از خود میپرسند آیا آن روشنایی فقط خواب و خیال تعدادی انسان ناامید نبود؟ آیا از فاجعهای که اکنون در خیابان بر سر ما فرومیریزد زنده بیرون خواهیم آمد؟ آیا زندگی در آزادی و رهایی با ما فاصلهی چندانی ندارد؟ آیا این آتش مرگ را حقیقتاً میتوان به زودی خاموش کرد؟
🔸 همانطور که نمیتوانیم به دام این باور سادهلوحانه بیفتیم که مدینه فاضلهای در آیندهای نزدیک در انتظار این زنان و جوانان است، همچنین نمیتوانیم به سادگی تسلیم پیامبرانی شویم که از پایان تاریخ و فروپاشی انسان سخن میگویند. نه تنها به این دلیل که به زنان و جوانان عصیانزده در خیابان کمکی نمیکند، بلکه به این دلیل ساده که در طبیعت بشر پذیرش شکست نهایی وجود ندارد. همانطور که ارنست بلوخ در اثر خود «اصول امید» میگوید، «هرگاه که انسان در وضعیت نامطلوب قرار میگیرد، زندگی خصوصی و عمومی او را رویاها فرامیگیرند، رویای یک زندگی بهتر از آنچه تاکنون به او داده شده است.» او از رویاهای سرگردانی که بیهوده در تصورات روزانهی انسان پرورانده میشوند و هرگز واقعیتی قابل دوام و تداوم پیدا نمیکنند سخن نمیگوید. این رویا، در واقع درک پروژهای برای آینده است که رنج در بند بودن کنونی آنها را نفی میکند زیرا هم عملی و هم ضروری است. این رویا همان انگیزهی ارگانیک همهی انسانهای تحت ستم است، حتی بهرغم اینکه آنها را در مورد اهمیت این پروژه فریب داده باشند. با این حال، این را نیز میتوان فهمید که برای کسانی که با واقعگرایی ساختگی جامعهی سلسلهمراتبی سرمایهداری فریب خورده باشند هر پروژهای که بر امکان موفقیت انسان تأکید کند معمولاً پوچ و بیمعنی به نظر برسد. دقیقاً همچون کسی که در تاریکی برای مدت طولانی سکونت داشته و در نتیجه نور را فراموش کرده است، به همین دلیل به کوری تسلیم شدن برای او بسیار آسانتر از به یاد آوردن آن روشنایی است که زمانی با آن آشنا بوده است. در هر حال، هدف این نوشته یادآوری وجود نوری خارج از آن تاریکی محدودکنندهی اندیشه-عمل انسانهاست، و نشان دادن اینکه تنها راهی که میتواند ما را از تاریکی به روشنایی هدایت کند فقط امید به پیروزی انقلاب است.
🔸 در این مقاله سعی خواهد شد تا با یک چشم انداز تاریخی-اجتماعی پدیدهی قدرت از نوع استبدادی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم که برای ایجاد این سیستم غولپیکر سیاسی در اعماق و در زیر سطح جامعه قرار داده شده است و معمولاً اگرچه به آن نیمنگاهی انداخته میشود لیکن هیچگاه در عمق به آن پرداخته نشده است. این در واقع همان مسئلهای است که هر بار جامعهی آزادیخواه ایران به چیستی ستم و قیام، استیلاء و استقلال، استبداد و آزادی میرسد با آن مواجه میشود و به نظر میرسد اکنون نیز با ضرورتی انکارناپذیر به همان نقطه رسیده است. از این رو برای رسیدن به این مقصود در ادامه، ماهیت و مکانیزمهای قدرت استبدادی و ابزارها و اهداف آن را به گونهای که در اعماق جامعه توسط ساختارهای مختلف حاکمیتی شکل گرفته و حقانیت و مشروعیت یافتهاند به بحث خواهیم گذاشت...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gn
#داریوش_راد
#زن_زندگی_آزادی #قیام_ژینا
#مهسا_امینی
#قدرت #نظام_استبدادی
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ «گیوتین»
▫️ نقد و بررسی ماهیت و مکانیزمهای قدرت استبدادی
نوشتهی: داریوش راد
16 نوامبر 2022
🔸 همزمان که این کلمات نوشته میشود، گسترهای از ابرهای سیاه برآمده از آتشی که برای چیرگی بر زنان و جوانان عصیانزده فوران کرده، و حرکت آن از بالای سر جلوی نور خورشید را گرفته، در گوشه و کنار ایران قابل مشاهده است. زنان و جوانان در خیابان و دانشگاه و مدارس به آسمان مینگرند و به زمانی فکر میکنند که آسمان به نظر آبی میرسید؛ وقتی که نور خورشید حداقل از بین ابرهای طوفانی خود را نشان میداد؛ آنها از خود میپرسند آیا آن روشنایی فقط خواب و خیال تعدادی انسان ناامید نبود؟ آیا از فاجعهای که اکنون در خیابان بر سر ما فرومیریزد زنده بیرون خواهیم آمد؟ آیا زندگی در آزادی و رهایی با ما فاصلهی چندانی ندارد؟ آیا این آتش مرگ را حقیقتاً میتوان به زودی خاموش کرد؟
🔸 همانطور که نمیتوانیم به دام این باور سادهلوحانه بیفتیم که مدینه فاضلهای در آیندهای نزدیک در انتظار این زنان و جوانان است، همچنین نمیتوانیم به سادگی تسلیم پیامبرانی شویم که از پایان تاریخ و فروپاشی انسان سخن میگویند. نه تنها به این دلیل که به زنان و جوانان عصیانزده در خیابان کمکی نمیکند، بلکه به این دلیل ساده که در طبیعت بشر پذیرش شکست نهایی وجود ندارد. همانطور که ارنست بلوخ در اثر خود «اصول امید» میگوید، «هرگاه که انسان در وضعیت نامطلوب قرار میگیرد، زندگی خصوصی و عمومی او را رویاها فرامیگیرند، رویای یک زندگی بهتر از آنچه تاکنون به او داده شده است.» او از رویاهای سرگردانی که بیهوده در تصورات روزانهی انسان پرورانده میشوند و هرگز واقعیتی قابل دوام و تداوم پیدا نمیکنند سخن نمیگوید. این رویا، در واقع درک پروژهای برای آینده است که رنج در بند بودن کنونی آنها را نفی میکند زیرا هم عملی و هم ضروری است. این رویا همان انگیزهی ارگانیک همهی انسانهای تحت ستم است، حتی بهرغم اینکه آنها را در مورد اهمیت این پروژه فریب داده باشند. با این حال، این را نیز میتوان فهمید که برای کسانی که با واقعگرایی ساختگی جامعهی سلسلهمراتبی سرمایهداری فریب خورده باشند هر پروژهای که بر امکان موفقیت انسان تأکید کند معمولاً پوچ و بیمعنی به نظر برسد. دقیقاً همچون کسی که در تاریکی برای مدت طولانی سکونت داشته و در نتیجه نور را فراموش کرده است، به همین دلیل به کوری تسلیم شدن برای او بسیار آسانتر از به یاد آوردن آن روشنایی است که زمانی با آن آشنا بوده است. در هر حال، هدف این نوشته یادآوری وجود نوری خارج از آن تاریکی محدودکنندهی اندیشه-عمل انسانهاست، و نشان دادن اینکه تنها راهی که میتواند ما را از تاریکی به روشنایی هدایت کند فقط امید به پیروزی انقلاب است.
🔸 در این مقاله سعی خواهد شد تا با یک چشم انداز تاریخی-اجتماعی پدیدهی قدرت از نوع استبدادی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم که برای ایجاد این سیستم غولپیکر سیاسی در اعماق و در زیر سطح جامعه قرار داده شده است و معمولاً اگرچه به آن نیمنگاهی انداخته میشود لیکن هیچگاه در عمق به آن پرداخته نشده است. این در واقع همان مسئلهای است که هر بار جامعهی آزادیخواه ایران به چیستی ستم و قیام، استیلاء و استقلال، استبداد و آزادی میرسد با آن مواجه میشود و به نظر میرسد اکنون نیز با ضرورتی انکارناپذیر به همان نقطه رسیده است. از این رو برای رسیدن به این مقصود در ادامه، ماهیت و مکانیزمهای قدرت استبدادی و ابزارها و اهداف آن را به گونهای که در اعماق جامعه توسط ساختارهای مختلف حاکمیتی شکل گرفته و حقانیت و مشروعیت یافتهاند به بحث خواهیم گذاشت...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gn
#داریوش_راد
#زن_زندگی_آزادی #قیام_ژینا
#مهسا_امینی
#قدرت #نظام_استبدادی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«گیوتین»
نقد و بررسی ماهیت و مکانیزمهای قدرت استبدادی نوشتهی: داریوش راد در ایران برتری جنسیتی یک فلسفهی محوری نظام استبداد دینی برای توجیه است، زیرا ساختارهای قدرت با استفاده از بنیادهای ذهنی ایدئولوژی …
▫️ قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: کمال خسروی
20 نوامبر 2022
🔸 هدف جستار پیشِ رو معرفی و ارزیابی مقولهی تازهی «قدرت انقلابی»، نقش و جایگاه آن در جنبش اجتماعی و تمایزش با «قدرت سیاسی» است. در پرتو این مقوله میتوان تصویر دقیقتری از کارکرد نیروهای دخیل در فرآیند انقلابی، پیش و پس از انقلاب، بهدست داد. همچنین میتوان به یاری مقولهی «قدرت انقلابی» با ابزار مفهومی مناسبتر و دقیقتری به ارزیابی تواناییها و امکانات نیروی انقلابیِ رهاییبخشی پرداخت که هدفش، با پرچم و شعار چپ، از میانْ برداشتن روابط اجتماعی استوار بر سلطه، ستم و استثمار است. بیگمان اصطلاح «قدرت انقلابی» بهعنوان توصیفی ادبی، تعبیری تازه نیست. اما هدف ما در اینجا آشناییزدایی از این اصطلاح و معرفی آن بهعنوان ابزار مفهومی و نظری تازهای است.
🔸 سنجهی پیشروی در فرآیند انقلاب، نیرویی زنده و جاری و شکلی وجودی از امر واقع است، که میتوان آنرا «قدرت انقلابی» نامید. قدرت انقلابی، هنوز قدرت سیاسی نیست، در حقیقت قدرت سیاسیِ بالقوه است که آماج مبارزهی آن قدرت سیاسی موجود و فراهمآوردنِ شرایط پیدایش قدرت سیاسی جدید است. قدرت انقلابی میتواند در مرتبهی معینی از مبارزهی طبقاتی به موقعیتی دست یابد که آن را «قدرت دوگانه» مینامند. قدرت انقلابی، نیروسنج فرآیند انقلاب بر بستر مبارزهی طبقاتی است. آنگاه که در تظاهراتی خیابانی، محله یا خیابانی از سوی انقلابیون فتح میشود و نیروهای سرکوب را تار و مار میکند، حتی زمانی که این خیابان یا محله چند صباحی بعد دوباره به دست سرکوبگران بیفتد؛ آنگاه که کارگران اعتصابی با استقامت خود کارفرمایی را ناگزیر میکنند، کارگری اخراجی را به کار بازگرداند یا دستگاه سرکوب را مجبور به آزادی کارگری زندانی میکنند، حتی اگر این پیروزی موقت و گذرا باشد؛ یا آنگاه که دانشجویان رزمنده همهی دار و دستهی سرکوبگران را (از بسیج و اوباش و حراست) از محیط دانشگاه بیرون میریزند (مانند دانشجویان دانشگاه سنندج در 25 آبان امسال)، حتی زمانیکه این شرایط پایدار نماند، همهی این موارد، لحظههایی از بروز و درخشش قدرت انقلابیاند. این قدرت، در پرتو این کامیابیها و دستآوردهای گذرا، همچون عروج یا طغیان مبارزه به مرتبهی شاخصهای تازه است که توان و ظرفیتهای انقلاب را به نمایش میگذارد.
🔸 نیروهایی که نمیخواهند پس از فروپاشی رژیم کنونی و قدرت سیاسی آن، قدرت سیاسی نوین را به نهادهای حاضر و آمادهی امروز یا نهادهای «غاصب» فردا واگذار کنند، آنها که نمیخواهند پس از انقلابی پیروزمند، از «سرقت» و «غصب» و «مصادره»ی انقلاب از سوی نهادهای سارق و غاصب گلایه کنند، باید از همین امروز و به میانجی قدرت انقلابی، نهادها و شبکههایی کارا بسازند که توانایی در اختیار گرفتن قدرت سیاسی نوین را، و هنجار و رفتار با آنرا داشته باشند. اینکه امروز بدیلهای موجود و آشنای قدرت سیاسی، نیروها و نهادهایی ارتجاعیاند، اینکه یا امتحان خود را در قالب شکلهای پوسیده و فرسوده و ستمگرانهی سلطنت دادهاند یا رویای برقراری جمهوری اسلامی دیگری را دارند، یا دخیلشان به ضریح امامزادهی قدرتهای غربی بند است، و هیچیک بخت و امکانی عینی در «سرقت» و «غصب» قدرت سیاسی را ندارند، به هیچروی به معنای آن نیست که نتوانند در خلائی سیاسی، و در قالب ترکیبهایی تازه، بساط ستم و استثمار را برای دورانی کوتاه یا بلند برقرار نگاه دارند. آنها که چنین شرایطی را کاملاً ناممکن میدانند، از قدرت موذیانهی «ایدئولوژی طبقهی متوسط» بیخبرند. باید از همین امروز در راه غلبهیافتن آرمان دگرگونی بنیادین و ریشهای بر جسم و روح مبارزه کوشید، از همین امروز باید راه بازگشت به بدیلهای ارتجاعی را بست، از همین امروز باید فریبکارانهبودنِ رویاهای «ایدئولوژی طبقهی متوسط» را چنان آشکار ساخت که دست به ریشه بردن و دگرگونیهای بنیادین، خود را همچون ضرورتی آشکار نمودار کنند، از همین امروز باید شبکههایی (چه در غالب نهادهای تجربهشده و آزمودهی تاریخی و چه در غالب نهادهای نوپدید) ساخت که پیوند درونیشان، قابلیت بسیج و اِعمال قدرتشان، توانایی کسب قدرت سیاسی نوین و تدوام قدرت انقلابی را داشته باشند. امروز هنوز دیر نیست، اما فردا خیلی دیر است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3gL
#کمال_خسروی
#زن_زندگی_آزادی
#خیزش_انقلابی
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
#نقد_ایدئولوژی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
قدرت سیاسی، قدرت انقلابی
نوشتهی: کمال خسروی آری، راه دراز است، اما درازی راه به معنای توقف و سر فروبردن در کیسهی سازشهای طبقاتی نیست؛ آنگاه که بتوانیم شعلهی قدرت انقلابی را فروزان نگه داریم، امروز در پرتو نورش ببینیم …
▫️ انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس
ترجمهی: کمال خسروی
10 دسامبر 2022
▪️در این مقاله میخوانیم:
1- حزبِ جنبشبنیاد
2- حزبِ استراتژیبنیاد
3- استراتژی قوامیافته از درون
4- ضربآهنگ متغیر زمان و دامنهی شیبدار و لغزندهی فضا
5- دولت و قدرت اجتماعی (بدیل)
6- رادیکالبودن و واقعیت
7- گذار و افقِ نظامبخش
8- دمکراسی و ستیزهجویی [Militancy]
9- ستیزهجویی و زندگی
10- قانون زندگی
▪️گزیدههایی از متن:
🔸 نگاه استراتژیک به جهان نقطهی عزیمتی مفید است، هرچند تضمینی برای رسیدن به مقصد نیست. برای اختیارکردن چنین نگاهی باید این فرضیه را پذیرفت که نقشهای موقت برای حرکت بهسوی کنش سیاسی نیازمند آن است که در برابر پراتیکی قرار بگیرد که هرگز تمامشده و به سرانجام رسیده نیست و باید از آزمون این پراتیک سرافراز بیرون آید. به این ترتیب، در دوران «سیستمِ موقعیتیاب جهانی» (جیپیاس) ما ناگزیریم که بدانیم در کاربست استراتژی سیاسی، کماکان در چارچوب یک قطبنما، جهت حرکتمان را انتخاب میکنیم. سیاست در چارچوب یک قطبنما مستلزم آن است که بدانیم مبارزهی سیاسی بر اساس قطعیات خیالی یا تصمیمات خودانگیختهی ناپیگیرانه میسر نیست. چنین سیاستی مبتنی است بر رویکردهای سخت و استوار و در عینحال انعطافپذیر در راستای دگرگونسازیِ واقعیتی که بسیار پیچیده است و باید به تمامی درک شود. عدم قطعیتِ نتیجهی هر کنش، جزء ذاتیِ رویکرد استراتژیک است. تروتسکی در سال 1934 و در بحث پیرامون اوضاع جهانی هشدار میداد که «مبارزهی انقلابی پیشاپیش ضمانتی قطعی نیست.»
🔸 هر استراتژی قوامیافته از درون با چالش ادارهی زمان و مکان روبهروست: دو متغیری که هر استراتژی سیاسی باید آنها را در نظر داشته باشد، و همانطور که هاروی خاطرنشان کرده است، باید بر اساس منطق توسعهی سرمایهدارانه، دائماً به بازتعریف آنها بپردازد. فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسعید میگوید: زمان سیاسی «زمانی گسسته» است، «پُر از گرهها و گشودگیها، گاه شتابناک گاه با مکث، لغزنده رو به پیش و رو به پس، پُرسکته و ضد زمان.» آنکه بداند چگونه میتوان بهطور مستمر ضربآهنگ زمان را تغییر داد، برای رویکرد استراتژیک و عمل تاکتیکیِ درست کلیدی درخور بهدست میآورد. نبرد سیاسی نه دویدنی شتابان در مسیری کوتاه است و نه ماراتونی طولانی در فضایی کوچک و بسته، بلکه به نظر میرسد بیشتر همانند مسابقهای باشد در بالا و پایین یک سرزمین و بر زمینی ناهموار و باتلاقی و پُر از گودال و گلولای که از یکسو تغییر مداوم ضربآهنگ را ناگزیر میکند و از سوی دیگر نیازمند دوام و استقامت است؛ همراه با انطباقها و تقاطعهای کوتاه و متوسط و بلند. از همینرو استعارهی بنسعید برای حزب، چیزی همانند جعبهدنده است.
🔸 راههای میانبُر در مجراهای زمان و مکان، پیلههایی میسازند که از طریق آنها دستیابی به مقصدهایی امکانپذیر میشود که پیشتر به آنها غیرممکن بهنظر میرسید. هر حزب (یا سازمان)دسترسی اگر سرشت یک موقعیت بحرانی را درنیابد با خطر دخول در فرآیندی از عادیسازیِ استراتژیک روبهرو میشود و اگر بین تئوری و پراتیکش تناسب و تطابقی وجود نداشته باشد و تغییرات ناگهانی در جهان واقعی برایش بسیار عظیم به نظر آیند، ممکن است به وخامت یک زامبیسازیِ استراتژیکِ حقیقی دچار شود؛ همانا روزمرگی تا ابد. بحرانها دربردارندهی بحران استراتژی و نیازمند استراتژی برای بحراناند. در دوران بحرانها، نیازی بنیادین به خوانش دگرگونیهای ناگهانی در موقعیت موجود، برای انقلابیکردن موقعیت و متزلزلساختنِ رقیب وجود دارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ie
#کمال_خسروی #جوزپ_ماریا_آنتنتاس
#استراتژی #حزب #قدرت_سیاسی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انگارشِ استراتژیک و حزب
نوشتهی: جوزپ ماریا آنتنتاس ترجمهی: کمال خسروی فعالیت سیاسی مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، فرآیندی خطی نیست. کنش استراتژیک، متضمن فهم آنچیزی است که ما آنرا ضربآهنگِ متغیرِ زمان مینامیم. بنسع…
▫️ نقش پویایی خواستها
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش پویایی خواستها
پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها نوشتهی: کمال خسروی میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف …
▫️ علیه سرمایهداری، بنا به تجربه
25 اکتبر 2023
نوشتهی: لاورا مِشِده
ترجمهی: کاووس بهزادی
جنبش عدالت اقلیمی طی دهههای اخیر به چپ گرایش پیدا کرده است. اکنون در چه وضعیتی قرار دارد و چه چیزی را میتواند از مبارزات بیاموزد؟
🔸 در سپتامیر 2019 بیش از 40 هزار نفر در میدان شاه مونیخ تجمع کردند. تقریباً دو میلیون نفر در سراسر آلمان در سومین اعتصاب جهانی جنبش «جمعهها برای آینده» برای حفاظت از محیط زیست دست به تظاهرات زدند که باعث شور و شوق بسیار زیادی شد. طی ماههای گذشته موضوع «بحران اقلیمی» به یکی از موضوعات روز بدل شده است، عکس گرتا تونبرگ تقریباً هر هفته زینتبخش نشریات مختلف است و هر چند روز یکبار یک گروه جدید برای آینده شکل میگیرد: «والدین برای آینده« «کارفرمایان برای آینده»، «مسیحیان برای آینده». بسیاری از شرکتها به کارکنانشان مرخصی دادند تا بتوانند در این تظاهرات شرکت کنند. حالا خیلیها امیدوار بودند که تغییراتی انجام بگیرند. همچنین در گوشهای از این تظاهرات یک بلوک کوچک ضدسرمایهداری با پرچم قرمز شرکت داشتند که اعضای جنبش «جمعهها برای آینده» آنها را با نگاهی از سر بیاعتمادی به پایان صف فرستادند.
🔸 در مارس 2023 هزاران نفر در یازدهمین اعتصاب جهانی برای حفاظت از محیط زیست در میدان اودِئون مونیخ تجمع کردند که بسیاری از آنها جلیقههای «وردی»[اتحادیهی کارکنان بخش خدمات] را بر تن داشتند. تعداد شرکتکنندگان در تظاهرات «جمعهها برای آینده» بهمراتب کمتر از سال 2019 و بالغ بر 220000 نفر بود. البته بهطور همزمان در نقاط مختلف آلمان کارگران و کارمندان شرکتهای حملونقل عمومی دست به اعتصاب زدند و جنبش «جمعهها برای آینده» با «اتحادیهی وردی» آکسیونهای مشترکی را برگزار کردند. اتحادیههای کارفرمایان این فعالیت مشترک را بهعنوان اعتصاب سیاسی محکوم و اعلام کردند که «مرز خطرناکی زیرپا گذاشته شده است». شمار پرچمهای قرمز بهمیزان قابلتوجهی افزایش پیدا کرده بود. یک سخنران از بالای سکو شعار داد: «مبارزهی برای زیستمحیط مبارزهی طبقاتی است»، پس از او یکی از فعالان جنبش «جمعهها برای آینده» اعلام کرد که ما حتی میتوانیم با صندلی چرخدار راههای ورود به معادن زغالسنگ را مسدود کنیم. کاملاً آشکار است که طی این چند سال این جنبش تغییر کرده است. جنبش عدالت اقلیمی یک جنبش سوسیالیستی نیست، اما به چنین چشماندازهایی نزدیکتر شده است. این رویکرد یک تصمیم جمعی نیست، بلکه فرآیند یادگیری گام به گام است.
🔸 گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسبشده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایدههای سوسیالیستی بدواً از طریق مبارزات کارگرانِ سازمانیافته گسترش پیدا کردند، تجربهای که جنبش عدالت اقلیمی امروز میتواند از آن بیاموزد: نه فقط پیرامون نقش مالکیت خصوصی و اهمیت اعتصاب، بلکه همچنین این امر که چهگونه میتوان بر قویترین دشمن خود، یعنی ناامیدی غلبه کرد.
🔸 هرچند در طی این مدت برای اکثر فعالان جنبش عدالت اقلیمی روشن شده است که تغییرات اقلیمی دلایلی نظاممند دارند، اما بسیاری از مردم جامعه هنوز آن را قبول نکردهاند. در حالیکه رسیدن به مرز 1،5 درجه روز به روز نزدیکتر میشود، آنها سالهاست که در هراسی هولناک خود را میفرسایند تا اینکه سرانجام مجبور شدند به سرخوردگی خود اعتراف کنند، چرا که صدها تظاهرات برای حفاظت از زیستمحیط هیچ تغییری واقعی را ایجاد نکرده است. در این رابطه یاریدهنده است اگر نکتهای را که رزا لوکزامبورگ بیش از صد سال پیش نوشته بود، در نظر آوریم: هدف مبارزه برای بهبود شرایط نه فقط دستیابی به بهبودهای جزئی، بلکه قبل از هر چیز باید در خدمت افزایش قدرت خودمان تا زمان دستیافتن به توانایی کافی برای واژگونی کل نظام سرمایهداری باشد. حتی تظاهراتی که مطالباتش را هیچکس متحقق نمیکند، میتواند از این چشمانداز یک پیروزی باشد: زیرا پیوندی را میآفریند که قبل از آن وجود نداشت. زیرا میتواند فردی را که قبلاً غیرفعال بود به عرصهی فعالیت بکشاند. یا به این دلیل که شالودهی تجربهی نوینی را فراهم میکند که میتوان خشتی تازه بر آن نهاد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3JR
#لاورا_مشده #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #جنبش_اقلیمی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
25 اکتبر 2023
نوشتهی: لاورا مِشِده
ترجمهی: کاووس بهزادی
جنبش عدالت اقلیمی طی دهههای اخیر به چپ گرایش پیدا کرده است. اکنون در چه وضعیتی قرار دارد و چه چیزی را میتواند از مبارزات بیاموزد؟
🔸 در سپتامیر 2019 بیش از 40 هزار نفر در میدان شاه مونیخ تجمع کردند. تقریباً دو میلیون نفر در سراسر آلمان در سومین اعتصاب جهانی جنبش «جمعهها برای آینده» برای حفاظت از محیط زیست دست به تظاهرات زدند که باعث شور و شوق بسیار زیادی شد. طی ماههای گذشته موضوع «بحران اقلیمی» به یکی از موضوعات روز بدل شده است، عکس گرتا تونبرگ تقریباً هر هفته زینتبخش نشریات مختلف است و هر چند روز یکبار یک گروه جدید برای آینده شکل میگیرد: «والدین برای آینده« «کارفرمایان برای آینده»، «مسیحیان برای آینده». بسیاری از شرکتها به کارکنانشان مرخصی دادند تا بتوانند در این تظاهرات شرکت کنند. حالا خیلیها امیدوار بودند که تغییراتی انجام بگیرند. همچنین در گوشهای از این تظاهرات یک بلوک کوچک ضدسرمایهداری با پرچم قرمز شرکت داشتند که اعضای جنبش «جمعهها برای آینده» آنها را با نگاهی از سر بیاعتمادی به پایان صف فرستادند.
🔸 در مارس 2023 هزاران نفر در یازدهمین اعتصاب جهانی برای حفاظت از محیط زیست در میدان اودِئون مونیخ تجمع کردند که بسیاری از آنها جلیقههای «وردی»[اتحادیهی کارکنان بخش خدمات] را بر تن داشتند. تعداد شرکتکنندگان در تظاهرات «جمعهها برای آینده» بهمراتب کمتر از سال 2019 و بالغ بر 220000 نفر بود. البته بهطور همزمان در نقاط مختلف آلمان کارگران و کارمندان شرکتهای حملونقل عمومی دست به اعتصاب زدند و جنبش «جمعهها برای آینده» با «اتحادیهی وردی» آکسیونهای مشترکی را برگزار کردند. اتحادیههای کارفرمایان این فعالیت مشترک را بهعنوان اعتصاب سیاسی محکوم و اعلام کردند که «مرز خطرناکی زیرپا گذاشته شده است». شمار پرچمهای قرمز بهمیزان قابلتوجهی افزایش پیدا کرده بود. یک سخنران از بالای سکو شعار داد: «مبارزهی برای زیستمحیط مبارزهی طبقاتی است»، پس از او یکی از فعالان جنبش «جمعهها برای آینده» اعلام کرد که ما حتی میتوانیم با صندلی چرخدار راههای ورود به معادن زغالسنگ را مسدود کنیم. کاملاً آشکار است که طی این چند سال این جنبش تغییر کرده است. جنبش عدالت اقلیمی یک جنبش سوسیالیستی نیست، اما به چنین چشماندازهایی نزدیکتر شده است. این رویکرد یک تصمیم جمعی نیست، بلکه فرآیند یادگیری گام به گام است.
🔸 گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسبشده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایدههای سوسیالیستی بدواً از طریق مبارزات کارگرانِ سازمانیافته گسترش پیدا کردند، تجربهای که جنبش عدالت اقلیمی امروز میتواند از آن بیاموزد: نه فقط پیرامون نقش مالکیت خصوصی و اهمیت اعتصاب، بلکه همچنین این امر که چهگونه میتوان بر قویترین دشمن خود، یعنی ناامیدی غلبه کرد.
🔸 هرچند در طی این مدت برای اکثر فعالان جنبش عدالت اقلیمی روشن شده است که تغییرات اقلیمی دلایلی نظاممند دارند، اما بسیاری از مردم جامعه هنوز آن را قبول نکردهاند. در حالیکه رسیدن به مرز 1،5 درجه روز به روز نزدیکتر میشود، آنها سالهاست که در هراسی هولناک خود را میفرسایند تا اینکه سرانجام مجبور شدند به سرخوردگی خود اعتراف کنند، چرا که صدها تظاهرات برای حفاظت از زیستمحیط هیچ تغییری واقعی را ایجاد نکرده است. در این رابطه یاریدهنده است اگر نکتهای را که رزا لوکزامبورگ بیش از صد سال پیش نوشته بود، در نظر آوریم: هدف مبارزه برای بهبود شرایط نه فقط دستیابی به بهبودهای جزئی، بلکه قبل از هر چیز باید در خدمت افزایش قدرت خودمان تا زمان دستیافتن به توانایی کافی برای واژگونی کل نظام سرمایهداری باشد. حتی تظاهراتی که مطالباتش را هیچکس متحقق نمیکند، میتواند از این چشمانداز یک پیروزی باشد: زیرا پیوندی را میآفریند که قبل از آن وجود نداشت. زیرا میتواند فردی را که قبلاً غیرفعال بود به عرصهی فعالیت بکشاند. یا به این دلیل که شالودهی تجربهی نوینی را فراهم میکند که میتوان خشتی تازه بر آن نهاد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3JR
#لاورا_مشده #کاووس_بهزادی
#جنبش_کارگری #جنبش_اقلیمی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
علیه سرمایهداری، بنا به تجربه
نوشتهی: لاورا مِشِده ترجمهی: کاووس بهزادی گردش به چپِ جنبش اقلیمی، از تبعات بازاندیشی جدی این جنبش نیست، بلکه مبتنی بر تجارب عملیِ کسبشده است، درست همانند جنبش کارگری نیز. ایدههای سوسیالیستی بد…
▫️ نقد مارکسیسم غیرسیاسی
▫️ برخی نتایج و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر
30 آوریل 2024
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی چگونه پدیدهای است؟ به این پرسش میتوان در یک جمله پاسخ داد: مارکسیسمی که انتقادی و انقلابی نیست؛ پاسخی در تحلیل نهایی لازم و کافی. با این حال چنین پاسخی در نخستینْ نگاه با دو دشواری روبهروست؛ نخست: پاسخی سلبی است. دوم: مشخصههای «انتقادی» و «انقلابی» در آن، قابل تأویلاند. بسته به تعیین هویت و آماج نقد، مارکسیسم غیرسیاسی نیز میتواند مدعی خصلتی «انتقادی» باشد؛ مثلاً در انتقاد از نقش و ضرورت انقلاب، یا در توجیه «غیرانقلابی» بودن در مقام یک امتیاز، یا در تحریف نقش و ضرورت انقلاب برای جعل هویتی کماکان «انقلابی». از این رو، هرچند پاسخ مذکور در تحلیل نهایی لازم و کافی است، اما میتوان آنرا در قالب ادعانامهای صورتبندی کرد که نتیجهی طرح و تدقیق ایجابیِ ممیزههای مارکسیسم غیرسیاسی است.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یکسان تلقی میشود. گمانی نیست که ایندو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاههای مفهومیِ دانشرشتههای علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسبوکار رایج این علوم، بیشتر کاربردی ایدئولوژیک-ابزاری دارد و میتواند در مقام صورت تامِ «علم بهمثابهی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی بهعهده گیرد و بهمیانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و بهرغم نامش، مستقیماً بهمثابهی ایدئولوژی عمل میکند و بیمیانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» میتواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهشهای نظری در حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ میکوشد با بهره گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با سادهسازیهای عوامانهی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربهای در مبارزهی سیاسی-ایدئولوژیک بسازد. در حالی که راهکارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسبکارِ بیدانش در عمل به آنها میرسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسبکار در بازار مبارزهی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نمایندهی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ فردی و انفرادی است؛ از همینرو خود را اساساً مارکسیست نمینامد و ترجیح میدهد «مارکسی» باشد. حتی از توسل به کلیشهی مضحک و بریده از متنِ این روایت نیز پرهیز ندارد که مارکس هم گفته است: «من مارکسیست نیستم». به این ترتیب مارکسیسم مذکور میتواند هیچگونه مسئولیتی برای مبارزات تاریخی میلیونها انسان علیه ستم و استثمار برعهده نگیرد، خود را از نتایج فاجعهبار برخی از این مبارزات مبرا بداند، این فجایع را به درک «غلطِ» آن مبارزان و رهبرانشان از مارکس موکول کند و خود را ناگفته ــ و البته با فروتنی! ــ در جایگاهی قرار دهد که در آن چنین درکهای «غلطی» از مارکس ممکن نیست. مارکسیسم غیرسیاسیْ مارکسیسم نیست، «مارکسی» است و از اینرو منزه است از خطا و البته از آلودگی به سیاست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-43H
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ برخی نتایج و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر
30 آوریل 2024
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی چگونه پدیدهای است؟ به این پرسش میتوان در یک جمله پاسخ داد: مارکسیسمی که انتقادی و انقلابی نیست؛ پاسخی در تحلیل نهایی لازم و کافی. با این حال چنین پاسخی در نخستینْ نگاه با دو دشواری روبهروست؛ نخست: پاسخی سلبی است. دوم: مشخصههای «انتقادی» و «انقلابی» در آن، قابل تأویلاند. بسته به تعیین هویت و آماج نقد، مارکسیسم غیرسیاسی نیز میتواند مدعی خصلتی «انتقادی» باشد؛ مثلاً در انتقاد از نقش و ضرورت انقلاب، یا در توجیه «غیرانقلابی» بودن در مقام یک امتیاز، یا در تحریف نقش و ضرورت انقلاب برای جعل هویتی کماکان «انقلابی». از این رو، هرچند پاسخ مذکور در تحلیل نهایی لازم و کافی است، اما میتوان آنرا در قالب ادعانامهای صورتبندی کرد که نتیجهی طرح و تدقیق ایجابیِ ممیزههای مارکسیسم غیرسیاسی است.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یکسان تلقی میشود. گمانی نیست که ایندو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاههای مفهومیِ دانشرشتههای علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسبوکار رایج این علوم، بیشتر کاربردی ایدئولوژیک-ابزاری دارد و میتواند در مقام صورت تامِ «علم بهمثابهی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی بهعهده گیرد و بهمیانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و بهرغم نامش، مستقیماً بهمثابهی ایدئولوژی عمل میکند و بیمیانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» میتواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهشهای نظری در حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ میکوشد با بهره گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با سادهسازیهای عوامانهی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربهای در مبارزهی سیاسی-ایدئولوژیک بسازد. در حالی که راهکارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسبکارِ بیدانش در عمل به آنها میرسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسبکار در بازار مبارزهی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نمایندهی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.
🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ فردی و انفرادی است؛ از همینرو خود را اساساً مارکسیست نمینامد و ترجیح میدهد «مارکسی» باشد. حتی از توسل به کلیشهی مضحک و بریده از متنِ این روایت نیز پرهیز ندارد که مارکس هم گفته است: «من مارکسیست نیستم». به این ترتیب مارکسیسم مذکور میتواند هیچگونه مسئولیتی برای مبارزات تاریخی میلیونها انسان علیه ستم و استثمار برعهده نگیرد، خود را از نتایج فاجعهبار برخی از این مبارزات مبرا بداند، این فجایع را به درک «غلطِ» آن مبارزان و رهبرانشان از مارکس موکول کند و خود را ناگفته ــ و البته با فروتنی! ــ در جایگاهی قرار دهد که در آن چنین درکهای «غلطی» از مارکس ممکن نیست. مارکسیسم غیرسیاسیْ مارکسیسم نیست، «مارکسی» است و از اینرو منزه است از خطا و البته از آلودگی به سیاست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-43H
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد مارکسیسم غیرسیاسی
برخی نتایج و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر نوشتهی: کمال خسروی آنگاه که قدرت سیاسی همچون امری بدیهیْ ناپیدا و ناملموس میشود، نیرویی که میتواند این قدرت را به چالش بکشد، یعنی قدرت انقل…