نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
791 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ بالندگی انسان و دگرگونی نهادی سوسیالیستی
▫️ تغییرات مستمر فزاینده و گسست‌های رادیکال

نوشته‌ی: ال کمپل و مهمت اوفوک توتان
ترجمه‌ی: منصور موسوی

9 مه 2020

🔸 در مقاله‌ای قدیمی‌تر درباره‌ی موضوعاتی که در گذار به سوسیالیسم/کمونیسم وجود دارند، یکی از ما مسئله‌ی ‍«اول مرغ بود یا تخم‌مرغ» را برای گذار به فراسوی سرمایه‌داری مطرح کرد... این است مسئله‌ی «اول مرغ بود یا تخم‌مرغ». تغییر اجتماعی به نظام اجتماعی/سیاسی/اقتصادی فراسوی سرمایه‌داری مستلزم جامعه‌ای است با انسان‌های خودکوشنده و خودگردان تا این تغییر را عملی سازند. انسان‌های خودکوشنده هم باید توانمندی و هم میل به اداره‌‌ی زندگی خود را داشته باشند، اما چنین انسان‌هایی نمی‌توانند در سرمایه‌داری پرورش یابند؛ آن‌ها فقط می‌توانند در سوسیالیسم پرورش یابند. ما برای ساختن جامعه‌ای جدید به انسان‌های دگرگون‌شده نیازمند هستیم اما برای اینکه به انسان‌های دگرگون‌شده دسترسی داشته باشیم به جامعه‌ای جدید نیازمند هستیم.

🔸 این مقاله، چنانکه عنوانش نشان می‌دهد‏، به فرایند برهم‌کنش دگرگونی افراد و دگرگونی نهادها در جریان دگرگونی به سوسیالیسم توجه نشان می‌دهد. دومین بخش مقاله‌ی حاضر بر رویه‌ای متمرکز است که ما اعتقاد داریم رویه‌ای است کافی و مناسب (و فراگیر) برای حل دیالکتیکی این معضل که به‌نحو فزاینده‌ای از طریق پراکسیس ممکن می‌شود. سومین بخش استدلال می‌کند که در برخی موارد این رویه مناسب نیست. استدلال خواهیم کرد که برای چنین مواردی ما باید گسست‌های رادیکال در نهادها ایجاد کنیم تا گذار به سوسیالیسم آغاز شود. به‌طور خاص، برای چنین مواردی باید رابطه‌ی دیالکتیکی بین فرایند تغییرات رشدیابنده‌ای که به عنوان شکل لازم برای فرایند توسعه‌ی انسانی تداوم می‌یابند، و فرایند گسست‌های رادیکال در ماهیت برخی نهادها، وجود داشته باشد.

🔸 برای کارگران سرمایه‌داری با نیاز به فروش نیروی کارشان آغاز می‌شود. در مبادله، آن‌ها به ازای نیروی کارشان، نوع متفاوتی نیرو، یعنی توانایی مصرف را کسب می‌کنند. آنچه باعث می‌شود تا مبادله‌ی سرمایه‌دارـ‌کارگر نابرابر شود، فقط این نیست که کارگران فقط بخشی از آنچه تولید می‌کنند به دست می‌آورند، بلکه تفاوت بین دسترسی به مصرف و کنترل بر اَعمال است… بنابراین عجیب نیست که شکلی که مصرف به منزله‌ی جبران یک زیان متعاقباً به خود می‌گیرد کژدیسه باشد. مصرف در این بافتار فقط به نیازها و تمتع مستقل مرتبط نیست بلکه عنصری از خود کارگران را شامل می‌شود که می‌کوشد مبادله‌ای را که به اجبار انجام داده‌اند جبران کند. مصرف به بخشی از فرایندی بدل می‌شود که از دست‌ رفتن شأن و کرامت، ناکامی‌ها و تحلیل‌رفتن انرژی شخصی را که ذاتی کار بیگانه است جبران می‌کند. علاوه‌براین، مصرف به منزله‌ی مصرفْ وحدتِ بالقوه‌ی کارگران را جهت دوباره‌ای می‌دهد و تکه‌تکه می‌کند. حتی هنگامی که کارگران سازمان‌ها و اتحادهای مناسبی را برای مقابله با کارفرمایان خود ایجاد می‌کنند، کنش جمعی ایجادشده به‌سوی افزایش قیمت کارشان‌ و افزایش نیروی مصرف‌شان هدایت می‌‌شود.... ما می‌خواهیم بر میزان و اهمیت تفاوت این رویکرد با بحث نمونه‌وار رادیکال و رایج درباره‌ی ذات سرمایه‌داری تأکید کنیم، چرا که به‌ دغدغه‌ی ما درباره‌ی فرایند بالندگی انسانی و تغییر نهادی که مقوم گذار به سوسیالیسم است مرتبط است.

🔸 مارکسیسم در اواخر سده‌ی بیستم بحث خود را درباره‌ی نیاز به دگرگونی بازیگران انسانی دربرهم‌کنش دیالکتیکی با دگرگونی نهادهای اجتماعی به عنوان امری اساسی در حرکت به فراسوی سرمایه‌داری، بازسازی کرد، گسترش داد و غنی ساخت. این بخشی مهم در باززایش مارکسیسمی راستین بوده است که با زوال بار ایدئولوژیکی استالینیسم در (بخش اعظم) اندیشه‌ی مارکسیستی رخ داده است... دگرگونی‌های ضروری انسانی فرایندی خواهد بود که در خلال زمان چشمگیری رخ خواهد داد، اما رویکرد عام به چنین دگرگونی‌هایی به لحاظ مفهومی سرراست است. اگر انسان‌ها را در شرایطی از زندگی‌ قرار دهیم که به نحو فزاینده‌ای هم پذیرا و هم عامل ارتقاء بالندگی توانمندی انسانی‌شان باشند که سرمایه‌داری مانع شده است (و این امر مستلزم دگرگونی دیالکتیکی همبسته و فزاینده‌ی نهادهای اجتماعی است)، آنها توانمندی انسانی راستین خود را شکوفا خواهند ساخت. اما در مواردی اندک مانند به کنترل آوردن دولت یا الغای مزد، گسستی رادیکال در نهادها برای خلق شرایطی لازم است که باعث استمرار کل فرایند اجتماعی دگرگونی به کمونیسم می‌شود.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1qj


#مهمت_اوفوک_توتان #ال_کمپل #منصور_موسوی
#جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم #طبقه_کارگر #مبارزه_طبقاتی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ شکل اقتصادی و بازتولید اجتماعی
▫️ درباره‌ی جایگاه ”کتاب دوم“ در نقد اقتصاد سیاسی مارکس

نوشته‌ی: پل ماتیک، پسر
ترجمه‌ی: منصور موسوی

11 ژوئن 2020

🔸 ماکسیمیلین روبل حتی با اینکه به دستاورد انگلس در خلق متنی اصیل از مجلد دوم سرمایه از میان انبوه دست‌نوشته‌هایی که مارکس هنگام مرگ باقی گذاشت ارج می‌گذاشت، «خطای بزرگ ارائه‌ی کتاب دوم را به منزله‌ی اثری که اساساً کامل است و فقط شکل آن نیاز به تجدیدنظر دارد»، متذکر می‌شود. به‌رغم این واقعیت که مارکس تا زمان مرگ خود روی این مواد و مصالح کار می‌کرد، موفق نشد آن‌ها را فراتر از مرحله‌ی دست‌نویس‌های مراحل استدلال از سویی، و کمیت‌های مصالح توضیح‌دهنده از سوی دیگر بسط دهد. با این همه، ما مطالب کافی در اختیار داریم که مقاصد مارکس را درک، و استدلال او را دنبال کنیم.

🔸 سرمایه با «کتاب اول» بررسی «نظام اقتصاد بورژوایی» در شش کتاب پا به حیات می‌گذارد: «سرمایه، مالکیت ارضی، کار مزدی، دولت، تجارت خارجی، بازار جهانی.» کتاب سرمایه، به عنوان خطوط کلی کتاب 1857 که قبلاً ترسیم شده بود، قرار بود چهار بخش داشته باشد که به سرمایه‌ به‌طور عام و سپس به شکل‌های خاص سرمایه‌ی مشهود در رقابت، نظام اعتباری و سرمایه‌ی سهامی بپردازد. ما ضمن آنکه بعداً در بحثی مفصل‌تر درباره‌ی مقصود مارکس از «سرمایه به‌طور عام» سخن خواهیم گفت، در اینجا متذکر می‌شویم که بنا بود نخستین بخشی که به سرمایه به‌طور عام اختصاص داده می‌شود، شامل سه بخش فرعی باشد: فرایند تولید سرمایه، فرایند گردش سرمایه و سود و بهره. مارکس در نامه‌ای به لاسال نخستین بخش از این بخش‌های فرعی را حاوی «چند فصل مقدماتی» توصیف کرد. این‌ها در اصل فصل‌هایی درباره‌ی ارزش و پول بودند و بعدها به فصل «کالا» بدل شدند و قرار بود بنیاد نظری برای بخش اول یعنی واکاوی سرمایه به‌طور عام فراهم آورد.

🔸 طرح این «فصل کالا» در دست‌نویسی پس از انتشار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی ریخته شده بود، رساله‌ای که شامل فصل‌هایی درباره‌ی کالاها و پول بود. در اینجا نیز بار دیگر، اما با توضیحاتی مفصل‌تر، سه بخش فرعی که در نامه به لاسال توصیف شده بودند یعنی تولید، گردش و سرمایه و سود، آورده شده‌اند. آنچه بدل به مجلدات دوم و سوم سرمایه شد، از مواد و مصالحی ساخته شد که اساساً به عنوان بخشی از نخستین بخشِ نخستین کتاب از شش کتاب در نظر گرفته شده بود!

🔸 چنانکه می‌دانیم، داستان سی سال بعدِ زندگی مارکس، ضمن احترام به تألیف علمی او، داستان رشد مستمر مواد و مصالح است. در 1862، یعنی لحظه‌ای که مارکس تصور کرد آماده است تا ادامه‌ی کتاب درآمدی، «سومین فصل بخش اول‏، یعنی ”سرمایه‌ به‌طور عام“» را تحت عنوان سرمایه منتشر کند، دیگر می‌توانست عدم امکان تحقق طرح بزرگ خود را درک کند. او هنوز امیدوار بود که بررسی سرمایه را با نوشتن فصل‌هایی درباره‌ی رقابت و اعتبار کامل کند، اما به نظر می‌رسد که به محدودکردن خود به «آنچه انگلیسی‌ها ”اصول اقتصاد سیاسی“ … ”جان‌کلام“ می‌نامند» رضایت داده بود، یعنی کاری که امکان می‌داد تا دیگران به تکمیل «نقد مقولات اقتصادی» که او انجام داده بود بپردازند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1vw

#پل_ماتیک_پسر #منصور_موسوی
#مارکس #کاپیتال #بازتولید_اجتماعی #بحران #بخش‌های_تولید
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ بازار و برنامه
▫️ تحول ساختارهای اجتماعی سوسیالیستی در تاریخ و نظریه

نوشته‌ی: دیوید لایبمن
ترجمه‌ی: منصور موسوی

18 اوت 2020

🔸 در آغاز واپسین دهه‌ی سده‌ی بیستم، حرکت رو به پیش جوامع پساسرمایه‌داری مسدود شده و مفاهیم سوسیالیسم که در نظریه‌ی مارکسیستی پایه دارد، متعاقباً زیر سوال رفته است. آشوبِ حاصل هم فرصت و هم نیاز به بازبررسی نظریه‌ی اقتصاد سوسیالیستی را ایجاد می‌کند. من در این مقاله با تکیه بر تجربه‌ی تاریخی گسترده از توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی پساسرمایه‌داری در سده‌ی بیستم، برخی از اجزاء سازنده‌‌ی سوسیالیسمی سرزنده از لحاظ نظری را کندوکاو می‌کنم.

🔸 پروژه‌ی حاضر این قصد روشن را دارد که کمک کند سوسیالیسم چه در نظریه و چه در پراتیک به حالت تهاجمی باز گردد. این پروژه بر دو پیش‌فرض متکی است. یکم، اگر سرمایه‌داری از لحاظ تاریخی محدود و از درون متناقض است، فراروی از آن به شکل کیفیتاً متمایز و برتری از سازمان اجتماعی که واژه‌ی «سوسیالیسم» به آن اطلاق می‌شود می‌انجامد. بنابراین، استدلال بنیادی به نفع سوسیالیسم نمی‌تواند بر مصالحه‌ای پراگماتیک، همچون برخی روایت‌های سوسیالیسم بازار یا «اقتصاد بازار تنظیم‌شده»ی میخاییل گورباچف استوار باشد؛ تمایز و برتری کیفی سوسیالیسم می‌باید در سطح عالی انتزاع برقرار شود و با نقد عام از سرمایه‌داری همخوان باشد.

🔸 دوم، تجربه‌های جوامع سوسیالیستی موجود ــ اتحاد شوروی از دهه‌ی 1930، کشورهای اروپای شرقی از دهه‌ی 1940، کره‌ی شمالی، ویتنام، کوبا ــ پایه‌ی مادی اساسی برای این استدلال بنیادی هستند. ویژگی برجسته، و نه چندان به‌رسمیت‌شناخته‌شده‌ی‌، بحث‌های کنونی چپ عبارتست از احساس فقدان از زمان دگرگونی‌های سیاسی 1989 در اروپای شرقی و دگرگونی‌های کنونی در اتحاد جماهیر شوروی. این احساس در سراسر مرزبندی‌های ایدئولوژیک، و به ویژه میان بسیاری که خود را خصم رژیم‌های سوسیالیستی موجود می‌دانستند فراگیر است. به‌رغم واقعیت مسلم شرایط پیچیده و نامطلوب داخلی و خارجی که این رژیم‌ها تحت آن به قدرت رسیدند، نظام‌هایی که پدیدار شدند بنیادهایی را برای پیشرفت کارگران و ستمکشان، هم در جهان «اول» و هم در جهان «سوم» فراهم آوردند. آن تجربه ــ به ویژه نظام‌های برنامه‌ریزی، ساختارهای مشارکتی محل کار و نهادها و توافق‌هایی که از رفاه و برابری اجتماعی حمایت می‌کردند ــ باید از نو بررسی و ارزیابی شود به نحوی که بتوان عناصر واجد اهمیت دائمی آن را در سوسیالیسم احتمالی آینده جا داد. چشم‌اندازهای سوسیالیسم، به بیان دیگر، به نحو لاینفکی با تجربه‌های تاریخی بالفعل ساختار سوسیالیستی تا به امروز گره خورده است؛ توسل به خلأ، برای راه جدید و سوم، میان سرمایه‌داری بازسازی‌شده و بورکراتیسمی بازسازی‌شده، به معنای تقلیل سوسیالیسم به یک بن‌بست است.

🔸 من در این مقاله نمی‌خواهم آثار گسترده و روبه‌رشد درباره‌ی سوسیالیسم را جمع‌بندی کنم. هدفم ارائه و واکاوی عناصر مفهومی برای تجدیدحیات سوسیالیستی است، با این امید که دیگران از آن‌ها بهره بگیرند و اندیشه‌های بیشتری را با همین روحیه مطرح کنند.

🔸 بخش اول مراحل توسعه‌ی نهادهای اصلی اقتصادی جامعه‌ی سوسیالیستی را به‌طور خلاصه شرح خواهد داد؛ هدف ارائه‌ی یک طرح کلی با جزییات مفصل نیست، بلکه شرح و تفصیل مفاهیم محوری، به ویژه در قلمرو نظام برنامه‌ریزی و بازار است. در بخش دوم، این عناصر را برای دفاع از یک مدل «برنامه‌ریزی جامع»، در شکل نقد اندیشه‌ی «بازار»محور تک‌بعدی یک‌جا کنار هم قرار می‌دهم. این بخش در واقع طرحی است اجمالی از پاسخی سوسیالیستی به قضایای رفاه اقتصاد نئوکلاسیک و بازار آزاد. در بخش سوم، به طور خلاصه به مسئله‌ی رابطه‌ی این مدل با منابع تاریخی تجربه‌ی ساختمان سوسیالیسم در سده‌ی بیستم توجه خواهیم کرد... در بخش نهایی و جمع‌بندی به موضوع بزرگ‌تر سوسیالیسم در بافتار کنونی بازمی‌گردیم و از درونمایه‌های بنیادی نظریه‌ی ماتریالیسم تاریخی بهره خواهیم برد.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1FC

#دیوید_لایبمن، #منصور_موسوی
#بازار #برنامه‌ریزی #جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سوسیالیسم و فرد انسانی در آثار مارکس

نوشته‌ی: پرش چاتوپَدهیای
ترجمه‌ی: منصور موسوی

4 سپتامبر 2020

🔸 امروزه همگرایی غریبی بین راست و چپ مسلط درباره‌ی معنای سوسیالیسم به چشم می‌خورد. دقیق‌تر بگوییم هم برای راست و هم برای چپ مسلط، سوسیالیسم به نظامی اشاره دارد که با تصاحب قدرت سیاسی توسط بلشویک‌ها در سال 1917 در روسیه برقرار شد و بر جامعه‌ای دلالت می‌کند که یک حزب سیاسی ــ حزب کمونیست ــ بر آن حاکم است و در آن وسایل تولید عمدتاً در تملک دولت است و اقتصاد با برنامه‌‌ریزی مرکزی هدایت می‌شود. دو نکته‌‌ی بسیار مهم که از هر دو سو در خصوص این سوسیالیسم مطرح می‌شوند، عبارتند از وجود یک اقتدار مرکزی که قدرت سیاسی و نهاد مالکیت عمومی را اعمال می‌کند‏ ــ که حاکی از جایگزینی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید عمدتاً با مالکیت دولتی است. لازم نیست بگوییم که راست‌ها با نظری منفی به این نوع سوسیالیسم می‌نگرند، در حالی که (غالب) چپ آن را مثبت در نظر می‌گیرد. این دو گرایش مضافاً خاستگاه این سوسیالیسم را در ایده‌های مارکس می‌جویند.

🔸 اکنون که این نوع سوسیالیسم تقریباً نابود شده است، دو نوع مسئولیت به مارکس نسبت داده شده است که متضمن دو نوع نقد از مارکس در رابطه با این سوسیالیسم است. یکی اینکه، ادعا می‌شود از آنجا که ظاهراً مارکس الهام‌بخش این نظام است، و از این‌رو از آنجا که گمان می‌رود مارکس مسئول ایجاد آن است، نابودی آن فقط شکست ایده‌های مارکس را نشان می‌دهد. به همین منوال، بنا به همین فرض که این سوسیالیسم ابداع مارکس است‏، اتهام متضادی نیز به او وارد می‌شود. در این مورد، بر این نکته تأکید می‌کنند که واقعیت دهشتناک این نظام، که بیش از هر چیز در رابطه‌اش با افراد انسانی به نمایش در می‌آید، فقط ثابت می‌کند که سوسیالیسم (مارکس) طبیعتاً سرکوبگر است، یعنی رژیمی غیرانسانی است. دومین نوع مسئولیتی که به مارکس نسبت می‌دهند و بنابراین دومین نوع نقد از مارکس بسیار متفاوت است. این نقدی است بر پیش‌بینی مارکس از آینده‌ی بعد از سرمایه‌داری. تصریح می‌شود که آنچه مارکس برای آینده متصور شده بود، یعنی اینکه سرمایه‌داری با تضادهای درونی‌اش از پای در می‌آید، از بین می‌رود و جایش را به جامعه‌ا‌ی جدید و قطعاً انسانی‌تر می‌دهد ــ جامعه‌ی سوسیالیستی ــ اشتباه از کار درآمد. سرمایه‌داری با وجود همه‌ی فرازونشیب‌ها هنوز وجود دارد و سوسیالیسم تحقق نمی‌یابد...

🔸 بحث ما در اینجا متمرکز است بر جایگاه فرد انسانی ــ به ویژه فرد کارکن ــ در بینش مارکس از جامعه‌ی آینده. خوانندگان مانیفست کمونیست مارکس و انگلس می‌بایست با تأکید چشمگیری که در پایان دومین بخش آن در ارتباط با جامعه‌ی آینده مطرح شده و در آن بر «رشد آزادانه‌ی هر فرد» به عنوان «شرط رشد آزادانه‌ی همگان» تأکید شده است، آشنا باشند. ویژگی بنیادین آنچه بر سر سوسیالیسم پس از 1917 رخ داد، دقیقاً نفی این تأکید است. در واقع، کانون توجه مارکس در سراسر دوران بالیدگی‌اش به شرایط فرد انسان در جامعه معطوف بود‎؛ در حقیقت، معیار پایه‌ای او برای داوری یک جامعه گستره‌‌ای است که فرد درون آن آزاد است.

🔸 مارکس با ارجاع به وضعیت فرد در جامعه، سه مرحله را در تحول جامعه‌ی انسانی تشخیص می‌دهد و آن‌ها را (1) وابستگی سوبژکتیو یا شخصی، (2) وابستگی شخصی اما عینی یا مادی، (3) فردیت آزاد بدون وابستگی شخصی یا عینی می‌نامد. دو مرحله‌ی نخست به وضعیت فرد در جامعه در دوره‌ی پیش از سوسیالیسم اشاره دارند. سومین مرحله به وضعیت فرد در جامعه‌ی سوسیالیستی مربوط است. بحث سومین مرحله، جزیی کامل از بحث ما را درباره‌ی سوسیالیسم مارکس تشکیل می‌دهد و درون بحث ما از جامعه‌ی کمونیستی آینده قرار می‌گیرد. اما برای اینکه کاملاً درک کنیم چه چیزی فرد پیشاسوسیالیستی یا کارکن را از فرد سوسیالیستی مجزا می‌کند، باید ببینیم بر سر فرد در آن دسته از جوامعی که مقدم بر سوسیالیسم هستند چه اتفاقی رخ می‌دهد و چگونه آن جوامع سرانجام به سوسیالیسم بدل می‌شوند.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Hq

#پرش_چاتوپدهیای #منصور_موسوی
#فردیت #کمونیسم #جامعه‌ی_بدیل #سوسیالیسم
👇🏽

🖋@naghd_com