نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
791 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ کمونیسم: جامعه‌ای ورای کالا، پول و دولت

نوشته‌ی: مایکل هاینریش
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

13 دسامبر 2019

🔸 هدف سیاسی مارکس غلبه بر سرمایه‌داری بود. جامعه‌ای سوسیالیستی یا کمونیستی (مارکس و انگلس از سال‌های 1860 به بعد این مفاهیم را وسیعاً در معنایی مترادف به‌کار می‌گرفتند)، که در آن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید ملغی شده و به‌همین دلیل نیز هدفِ تولید دیگر حداکثررسانیِ سود نیست، بایستی جای آن را بگیرد. با این وجود مارکس برای چنین جامعه‌ای مبانی جامعی طرح‌ریزی نکرد، به‌همین دلیل نیز امروزه بعضی از خوانندگان «سرمایه» تعجب می‌کنند که در این کتاب حتی یک فصل کوتاه هم به کمونیسم اختصاص داده نشده است. با این حال مارکس در موارد متفاوتی (هم در «سرمایه» و هم در آثار آغازینش) در بررسی‌‌اش از سرمایه‌داری سعی کرد استنتاج‌هایی در مورد تعیّنات عام کمونیسم به‌عمل آورد. از آنجا که چنین نتایجی به سطح واکاوی بستگی دارند، اظهارات کاملاً مختلفی وجود دارند که به‌هیچ وجه نمی‌توان با افزودن آن‌ها به یک‌دیگر به طرحی یگانه و یکپارچه‌ دست یافت.
دو مجموعه از برداشت‌های بسیار رایج از [مبانی] تشکیل دهنده‌ی درک مارکسی از کمونیسم وجود دارند...

🔸 کمونیسم به‌عنوان کمال مطلوب
در این‌جا مقصود از کمونیسم جامعه‌ای بایسته از اصول اخلاقی فرض گرفته می‌شود: انسان‌ها نبایستی انسان‌های دیگر را استثمار یا سرکوب کنند و به‌دنبال منافع مادی‌شان باشند، بلکه بایستی هم‌بسته و آماده برای کمک باشند و غیره. در درجه‌ی نخست بعضی از گفته‌های مارکس در آثار اولیه‌‌اش امکان تفسیری را در این راستا فراهم‌ می‌کنند. اغلب در مخالفت با چنین دیدگاهی گفته می‌شود که انسان‌ها آن‌طور که لازمه‌ی کمونیسم است «نیک‌سیرت» نیستند و همواره به‌دنبال امتیاز هستند و به این جهت کمونیسم نمی‌تواند کارکرد داشته باشد. از طرف دیگر در این‌جا انسان‌هایی با انگیزه‌های اخلاقی و مذهبی نقطه‌ی تلاقی می‌یابند و چنین به‌نظر می‌آید که انگار اخلاق مارکسی به‌طور نمونه هم‌پوشانی‌ای قوی با اخلاقِ مسیحیت دارد. اما این دو دیدگاه این نکته را نادیده می‌گیرند که مارکس در «سرمایه» به هیچ‌وجه سرمایه‌داری را به دلایل اخلاقی نقد نمی‌کند ...، بلکه در جریان بررسی‌اش نشان می‌دهد که باورهای مذهبی اجتماعاً تولید می‌شوند ... بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که همواره اخلاق مختص به یک جامعه وجود دارد، اما نه اخلاق عام که بتوان تک تک جوامع را با آن ارزش‌یابی کرد.

🔸 کمونیسم به‌عنوان دولتی‌سازیِ وسائل تولید
در این‌جا لغو مالکیت خصوصی بر وسائل تولید با دولتی‌سازی و برنامه‌ریزی اقتصاد توسط دولت یک‌سان ارزیابی می‌شود. در مخالفت گفته می‌شود که برنامه‌ریزی دولتی بسیار ثقیل و کُند است و گرایش به سلطه‌ی اقتدارگرایانه دارد. غالباً «سوسیالیسمِ واقعاً موجود» در اتحاد شوروی به‌عنوان اجرای کم و بیش مستقیمِ این برداشت از کمونیسم تلقی، و فروپاشی آن به‌عنوان اثبات آشکار شکست اجتناب‌ناپذیر کمونیسم در نظر گرفته می‌شود. البته مطالبه‌ی دولتی‌سازی را هم در «مانیفیست کمونیست» می‌توان یافت و هم در «آنتی دورینگ» انگلس ـ اما همواره فقط به‌عنوان اولین اقدام و نه به‌عنوان سرشت‌نمایی کمونیسم. برعکس، ابزار تولید باید به‌دست جامعه منتقل شوند و دولت سرانجام «زوال یابد»...

🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-185


این نوشتار، چهارمین مقاله از زنجیره‌ی تازه‌ای از مقالات سایت «نقد» پیرامون چشم‌انداز جامعه‌ی آینده و دیدگاه‌های گوناگون در این قلمرو با کلیدواژه‌ی #جامعه‌ی_بدیل است .

#مایکل_هاینریش #کاووس_بهزادی
#مارکس #کمونیسم #جامعه‌ی_بدیل #دولت


👇🏽

🖋@naghd_com