▫️ کمونیسم: بین طبقه و بیطبقهگی
نوشتهی: استفن رسنیک و ریچارد ولف
ترجمهی: حسن مرتضوی
19 دسامبر 2018
🔸 نه مارکس نه انگلس هرگز به واکاوی دستگاهمند جامعهی کمونیستی نپرداختند. اما واکاوی طبقاتی مارکس به شکلهای خاص و گوناگونی، برای ارائهی واکاویهایی دربارهی کمونیسم و سرشتنشانهایی مانند جمعپذیری و بیطبقهگی بسط و توسعه یافت... مفهوم طبقه در واکاوی ما متکی است بر قرائتمان از مارکس، بهویژه سرمایه، و این قرائت با قرائت بسیاری از نویسندگان دیگر، چه مارکسیست چه غیرمارکسیست، تفاوت دارد. ما برخلاف آنها به طبقات در حکم گروههایی از افراد که در جامعه عمل میکنند نمیپردازیم؛ بلکه طبقه را بهمنزلهی نوع خاصی فرایند میان افراد بسیاری که در هر جامعهای زندگی میکنند بررسی میکنیم. این رویکرد ما را قادر میسازد تا بین فرایندهای طبقاتی و غیرطبقاتی که همیشه در مجموع، گروهبندیهای واقعی افراد را در زندگی اجتماعی شکل میدهند، تمایز و پیوند قائل شویم.
🔸 ما قصد داریم به آثار گسترده دربارهی نظریهها و پراتیکهای کمونیسم، چیزی تازه بیفزاییم. ما ساختار طبقاتی کمونیسم را در چارچوب تولید و توزیع کار مازاد واکاوی خواهیم کرد، چارچوبی که بر واکاوی اجتنابناپذیر ساختار طبقاتی سرمایهداری که در سرمایهی مارکس مییابیم متکی است. اعتقاد داریم که بینشهای جدید بهدستآمده از این رویکرد، امکانات جدید و مهم تئوریک و سیاسی را پدید میآورد که در ادامهی متن به آنها خواهیم پرداخت. به این دلیل است که بر واکاوی طبقاتی تأکید میکنیم و نه به دلیل ادعاهای کاذبی <از این قبیل> که جنبههای طبقاتی در توسعهی اجتماعی، مهمتر از مالکیت، قدرت و سایر جنبههای دیگر غیرطبقاتیاند. برعکس، ما از رویکرد مارکس در تأکید بر طبقات پیروی میکنیم زیرا دیگران ــ و به ویژه رادیکالهایی که به تغییرات اجتماعی پایهای برای رسیدن به جامعهای آزاد و عادلانه پایبند هستند ــ اغلب ابعاد کار مازاد را در نظریه و پراتیک کمونیسم نادیده و دست کم میگیرند و حتی انکار میکنند. چیزی بیش از طنز تاریخ است که چنین واکاوی طبقاتی مارکسی بهندرت به نوع جامعهای که بیش از همه با نام و کار مارکس تداعی میشود، اعمال شده است.
🔸 دلیل دیگری برای ارائهی واکاوی طبقاتی زیر از کمونیسم وجود دارد، یعنی دادن پاسخی جدید به پرسشی قدیمی. ما چگونه میتوانیم ساختارها و پویشهای کنونی آن دسته از جوامعی را ارزیابی کنیم که خود را سوسیالیست یا کمونیست میدانند یا در گذار از یکی به دیگریاند؟ ارزیابی آنها در چارچوب تاریخ خاصشان، درجات آفرینندگی فرهنگی، آزادی شخصی، مشارکت سیاسی، امنیت اقتصادی، استقلال ملی و نظایر آن بیگمان موجه است. اما ما میخواهیم معیار متفاوت دیگری را به اینها بیفزاییم، یعنی این معیار که چگونه چنین جوامعی به لحاظ اجتماعی برای تولید، تصرف و توزیعِ کارِ مازاد نظم و ترتیب مییابند. با افزودن چنین معیاری، میتوانیم ارزیابی کنیم که چگونه تجارب اجتماعی بالفعل سوسیالیسم و کمونیسم، در مقایسه با انواع ساختار طبقاتی کمونیستی، از طریق کاربرد واکاویهای طبقاتی مارکسی بسط یافت. معیارهای متفاوت، انگارههای متفاوتی از موفقیت و شکست برای جوامع ایجاد میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-D4
#استفن_رسنیک #ریچارد_ولف
#حسن_مرتضوی
#طبقه #مارکسیسم #کمونیسم #کاپیتال
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: استفن رسنیک و ریچارد ولف
ترجمهی: حسن مرتضوی
19 دسامبر 2018
🔸 نه مارکس نه انگلس هرگز به واکاوی دستگاهمند جامعهی کمونیستی نپرداختند. اما واکاوی طبقاتی مارکس به شکلهای خاص و گوناگونی، برای ارائهی واکاویهایی دربارهی کمونیسم و سرشتنشانهایی مانند جمعپذیری و بیطبقهگی بسط و توسعه یافت... مفهوم طبقه در واکاوی ما متکی است بر قرائتمان از مارکس، بهویژه سرمایه، و این قرائت با قرائت بسیاری از نویسندگان دیگر، چه مارکسیست چه غیرمارکسیست، تفاوت دارد. ما برخلاف آنها به طبقات در حکم گروههایی از افراد که در جامعه عمل میکنند نمیپردازیم؛ بلکه طبقه را بهمنزلهی نوع خاصی فرایند میان افراد بسیاری که در هر جامعهای زندگی میکنند بررسی میکنیم. این رویکرد ما را قادر میسازد تا بین فرایندهای طبقاتی و غیرطبقاتی که همیشه در مجموع، گروهبندیهای واقعی افراد را در زندگی اجتماعی شکل میدهند، تمایز و پیوند قائل شویم.
🔸 ما قصد داریم به آثار گسترده دربارهی نظریهها و پراتیکهای کمونیسم، چیزی تازه بیفزاییم. ما ساختار طبقاتی کمونیسم را در چارچوب تولید و توزیع کار مازاد واکاوی خواهیم کرد، چارچوبی که بر واکاوی اجتنابناپذیر ساختار طبقاتی سرمایهداری که در سرمایهی مارکس مییابیم متکی است. اعتقاد داریم که بینشهای جدید بهدستآمده از این رویکرد، امکانات جدید و مهم تئوریک و سیاسی را پدید میآورد که در ادامهی متن به آنها خواهیم پرداخت. به این دلیل است که بر واکاوی طبقاتی تأکید میکنیم و نه به دلیل ادعاهای کاذبی <از این قبیل> که جنبههای طبقاتی در توسعهی اجتماعی، مهمتر از مالکیت، قدرت و سایر جنبههای دیگر غیرطبقاتیاند. برعکس، ما از رویکرد مارکس در تأکید بر طبقات پیروی میکنیم زیرا دیگران ــ و به ویژه رادیکالهایی که به تغییرات اجتماعی پایهای برای رسیدن به جامعهای آزاد و عادلانه پایبند هستند ــ اغلب ابعاد کار مازاد را در نظریه و پراتیک کمونیسم نادیده و دست کم میگیرند و حتی انکار میکنند. چیزی بیش از طنز تاریخ است که چنین واکاوی طبقاتی مارکسی بهندرت به نوع جامعهای که بیش از همه با نام و کار مارکس تداعی میشود، اعمال شده است.
🔸 دلیل دیگری برای ارائهی واکاوی طبقاتی زیر از کمونیسم وجود دارد، یعنی دادن پاسخی جدید به پرسشی قدیمی. ما چگونه میتوانیم ساختارها و پویشهای کنونی آن دسته از جوامعی را ارزیابی کنیم که خود را سوسیالیست یا کمونیست میدانند یا در گذار از یکی به دیگریاند؟ ارزیابی آنها در چارچوب تاریخ خاصشان، درجات آفرینندگی فرهنگی، آزادی شخصی، مشارکت سیاسی، امنیت اقتصادی، استقلال ملی و نظایر آن بیگمان موجه است. اما ما میخواهیم معیار متفاوت دیگری را به اینها بیفزاییم، یعنی این معیار که چگونه چنین جوامعی به لحاظ اجتماعی برای تولید، تصرف و توزیعِ کارِ مازاد نظم و ترتیب مییابند. با افزودن چنین معیاری، میتوانیم ارزیابی کنیم که چگونه تجارب اجتماعی بالفعل سوسیالیسم و کمونیسم، در مقایسه با انواع ساختار طبقاتی کمونیستی، از طریق کاربرد واکاویهای طبقاتی مارکسی بسط یافت. معیارهای متفاوت، انگارههای متفاوتی از موفقیت و شکست برای جوامع ایجاد میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-D4
#استفن_رسنیک #ریچارد_ولف
#حسن_مرتضوی
#طبقه #مارکسیسم #کمونیسم #کاپیتال
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمونیسم: بین طبقه و بیطبقهگی
نوشتهی: استفن رسنیک و ریچارد ولف ترجمهی: حسن مرتضوی اگر طبقه، چنانچه بر اساس کار مازاد درک شود، علتی مهمتر از وجوه دیگر جامعه در توسعهی اجتماعی نیست، پس چرا در واکاویمان از کمونیسم بر آن تأکید…
🔸 «پایبندی چشمگیر مارکسی به دیالکتیک میتواند واکاوی طبقاتیاش را به نوعی از کمونیسم سوق دهد که در آن حتی تولید، تصرف و توزیع اشتراکی کار مازاد در جامعه رخ نمیدهد، درست به همان نحو که فرایندهای بردهداری انسان در مقاطع معینی از تاریخ انسان ناپدید شدند... استدلال خواهیم کرد که کمونیسم ممکن است به شکل ویژهای تحول یابد که در آن نه تنها کار مازاد ناپدید شود بلکه همچنین نظریهی مارکسی متمرکز بر کار لازم و مازاد دستخوش تغییرات پایهای شود. به هر حال، باید هم چنین شود. اگر نظریهی مارکسی پایبند تغییر بیوقفهی جامعهی انسانی، تکوین، تغییر و نابودی همیشگی تمامی جنبههای جامعه است، پس باید این تغییر در خصوص خود نظریهی مارکسی نیز رخ دهد. و این تغییر در پیوند با یک خط تحولی ممکن در کمونیسم رخ میدهد.»
▫️کمونیسم: بین طبقه و بیطبقهگی
نوشتهی: #استفن_رسنیک و #ریچارد_ولف
ترجمهی: #حسن_مرتضوی
🔸متن کامل این مقاله خواندنی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-D4
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️کمونیسم: بین طبقه و بیطبقهگی
نوشتهی: #استفن_رسنیک و #ریچارد_ولف
ترجمهی: #حسن_مرتضوی
🔸متن کامل این مقاله خواندنی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-D4
👇🏽
🖋@naghd_com